۰
چهارشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۱۳:۲۵
حسینی مزاری در جمع علما، نخبگان، فرهیختگان و اندیشمندان مهاجر افغانستانی در مشهد مقدس:

حسینی مزاری: طرح صلح آمریکایی خلیل زاد به نفع مردم و کشور نیست

حسینی مزاری: طرح صلح آمریکایی خلیل زاد به نفع مردم و کشور نیست
به گزارش اسلام تایمز، حجت الاسلام والمسلمین سید عیسی حسینی مزاری؛ رییس عمومی مرکز فعالیت های فرهنگی اجتماعی تبیان در نشست و هم اندیشی " افغانستان و ایفای مسئولیت اسلامی، اهمیت کار داخلی و ضرورت تلاش خارجی" که به مناسبت تجلیل  از اندیشه و کارکرد دو شخصیت ولایی؛ میرابولقاسم سوما و ملوک جان قندهاری برگزار شده بود سخنان مهمی را در رابطه با شاخصه های لازم برای مبارزه و کارهای انقلابی ایراد کرد.

مشروح سخنان حسینی مزاری در این نشست که یکشنبه شب  از سوی مرکز فعالیت های فرهنگی اجتماعی تبیان در مشهد مقدس و  با حضور علما، نخبگان، فرهیختگان و اندیشمندان مهاجر افغانستانی برگزار شده بود به شرح ذیل است:

                                      
                                                     بسم الله الرحمن الرحیم

ساختن افغانستان تنها توسط اتباع آن

موضوعی که برای من اعلام شد تحت عنوان "افغانستان و ایفای مسئولیت اسلامی، اهمیت کار داخلی و ضرورت تلاش خارجی" است که دقایقی خدمت شما و مصدع اوقات عزیزان باشم.

هر کشوری به خصوص افغانستان تنها توسط اتباع خودش ساخته میشود، یعنی اگر اتباع کشور و اهالی مربوط افغانستان در رابطه با ساختن کشور مؤثر عمل نکنند قطعا افغانستان آباد نخواهد شد.

 شما در رابطه با سایر کشورهایی که امروز پیشرفته هستند، قدرتمند هستند، بررسی داشته باشید، می بینید که قدرت های بیرونی هچپگاه در صدد ساختن آن کشورها نبودند بلکه اهالی و اتباع خود این کشورها اقدام کردند برای ساختن کشور خودشان. امروز افغانستان هم نیاز به بیرون شدن از بحران فعلی دارد، نیاز به ساخته شدن دارد، نیاز به رشد دارد، نیاز به ترقی دارد و این در صورتی امکان پذیر است که اتباع خود کشور احساس مسئولیت بکنند، چه آنهایی که در داخل افغانستان هستند و چه آن هایی که در خارج کشور حضور دارند.

تجربه هم ثابت کرده است که افغانستان به وسیله کشورهای خارجی نه تنها ساخته نمیشود بلکه تخریب می شود و از این سرزمین و از این چهارراه اطلاعاتی و منطقه ی حساس برای رسیدن به منافع این کشورها بهره برداری می گردد و در راستای فشار آوردن روی سایر کشورها استفاده می شود، به همین خاطر هست که اگرچه مردم ما از گذشته تا حالا منتظر ساختن کشور توسط خارجی ها بودند، یک زمانی توسط شوروی ها  و در این اواخر هم توسط غربی ها، اما می بینیم که نه تنها ساخته نشد، بلکه هر روز که از عمر افغانستان میگذرد به خرابی و ویرانی کشور بیشتر افزوده می شود.


شرط اصلی ساختن افغانستان، داشتن روحیه مبارزه
 بنابراین اتباع خود کشور بایستی وارد عمل شوند، منتهی اتباعی می توانند در راستای ساختن افغانستان وارد عمل شوند و تاثیرگذار باشند که روحیه مبارزاتی داشته باشند، هر تبعه ی کشور نمیتواند این افتخار را داشته باشد که در قسمت ساختن افغانستان سهمی بگیرد و حضور داشته باشد و ثوابی از پرداختن به این وظیفه به دست آورد، بلکه باید مبارز باشد و در عین حال انقلابی هم باشد، انقلابی هم انقلابی مثبت باشد. حالا فرصت نیست که در این لحظه خدمت شما در رابطه با توضیح مقوله ی انقلابی مثبت یا منفی صحبت بکنم. اما شرطی که یک تبعه ی کشور را توانمند میسازد تا در رابطه با ساختن کشور خودش تاثیر گذار عمل کند، روحیه مبارزه است آن هم یک مبارز انقلابی، حالا این مبارز انقلابی ممکن است بر اساس دیانت باشد، براساس ملاک های دینی باشد یا نه، گاهی ممکن است ملاک ها، ملاک های کاملا ملی باشد. طرف اعتقاد به اسلام خیلی ندارد، اما اعتقاد به داشتن کشور آباد دارد، اعتقاد به داشتن یک خانه ی سالم دارد، اما خب بحث ما روی معیارهای اسلامی است، مبارز مسلمان انقلابی، طبعا این مبارز مسلمان انقلابی هم در صورتی توانمند در ساختن کشور خواهد شد که از یک سلسله شرایط دیگر نیز برخوردار باشد.
 
1- عدم رعایت محدودیت سنی
یکی از شرایطی که مبارز مسلمان انقلابی دارد و میتواند تاثیرگذار در عرصه افغانستان باشد اینکه محدودیت سنی را در نظر نداشته باشد، به این معنا که نگوید حالا جوان هستم و زمان مبارزه نیست، زمان کار من نیست، زمان فعالیت من نیست بلکه باید بروم درس بخوانم، مطالعه بکنم بعد از اینکه لیسانس گرفتم، بعد ازینکه فوق لیسانس گرفتم و دکتری گرفتم، وارد عمل می شوم. این دید، دید کاملا اشتباهی است، یک فردی که علاقمند است در راستای ساختن کشور تاثیرگذار عمل بکند، از روزی که شرایط را درک می کند، از روزی که تکلیف را احساس میکند، بایستی وارد عمل شود. ما نمونه های یک چنین شخصیت ها را در افغانستان زیاد داریم، یکی از نمونه ها جناب مرحوم میرابوالقاسم سوماست. ایشان از سن 14 سالگی وارد مبارزه می شود و در اثر این مبارزه دستگیر میشود و به مدت 14 سال در زندان ستمشاهی میماند. خب بعد ازینکه از زندان آزاد میشود باز هم این آدم آرام ندارد و وارد عرصه مجدد مبارزه می شود و بعد از اینکه می بیند شرایط در داخل افغانستان برایش مساعد نیست، مهاجر میشود به آلمان و در آنجا نیز به مبارزات خود ادامه میدهد. مرحوم سوما از جوانی تا دم مرگ یک شخصیت مبارز مسلمان انقلابی است. یک چنین آدمی می تواند در راستای ایجاد تغییر در کشور کار کند، در راستای بیرون کردن کشور از بحران اثر گذار باشد، در جهت ساختن کشور موثر عمل نماید.

یا شخصیت دیگری مثل ملوک جان که از حدود سی و چند سالگی وارد عرصه مبارزه می شود و تا لحظات آخر یک مبارز و مجاهد مسلمان انقلابی است. ما این دو نمونه را داریم که برای شان محدودیت سنی وجود نداشت، هیچکدام نگفت که من در جوانی مجاهدت و مبارزه کردم، دیگر در ایام پیری بس است. یا نگفت که حالا جوان هستم، نیازی نیست وارد عرصه کار و مبارزه شوم، باشد میانسال که شدم و از جهات مختلف توانمندتر شوم، بعد وارد عرصه جهاد می شوم. چنانچه که حالا یک چنین آدمهایی وجود دارند، هم در داخل افغانستان و هم در عالم مهاجرت.

از برخی جوان هایی که در دانشگاه هستند، یا دانشگاه را تمام کرده اند، لیسانس گرفته اند، فوق لیسانس یا دکترا گرفتند، سوال میکنم که چه کار می کنید و چقدر ورود در عرصه مبارزه دارید! میگویند هیچی، در رابطه با مسائل کشور چه ورودی دارید و چه دستی دارید میگویند هیچ، در عوض می گویند؛ تلاش داریم درس بخوانیم و درس که تمام شد انشاءالله وارد عرصه می شویم، یا از بعضی از آدم هایی که سنشان کمی بالا رفته، سوال می کنم چه وظیفه دارید در رابطه با مسائل افغانستان، میگویند فعلا هیچی، اما در ایام جوانی مسئولیت خود را انجام دادیم، سهم خود را در رابطه با جهاد تمام کردیم، دیگه نیازی به اینکه ورود داشته باشیم نیست، چرا که حالا بازنشسته شدیم. خب این دید، دید اشتباه است، یک شخصیت مسلمان به خصوص در سرزمینی مثل افغانستان، وظیفه دارد که از ایام جوانی در عرصه و صحنه ورود داشته باشد و تا دم مرگ هم برای دین خودش، مذهب خودش، برای مکتب خودش و آزادی، استقلال، آبادی و تعالی کشور و مردم خودش مبارزه بکند.

در داخل افغانستان نیروهایی زیادی داریم، در عالم مهاجرت نیروهای زیادی داریم، اگر تمام مردم افغانستان اعم از تحصیلکردگان و غیر آن یا حتی بخشی از شخصیت هایی که قبلا در صحنه بودند و حالا نیستند، با این احساس و این دید وارد عرصه باشند و مبارزه کنند، قطعا افغانستان مال خود ما خواهد بود، قطعا ما میتوانیم در افغانستان نقش ایفا کنیم و کشور را از این وضعیت بیرون کنیم و دیگر اجازه ندهیم آدم پیر فرطوتی مثل زلمی خلیلزاد از آن طرف دنیا بیاید و برای ما سرنوشت تعیین کند، بیاید برای ما صلح برقرار کند، هرگونه دلش خواست افغانستان را دو دستی تقدیم دیگران کند و خودش با پاکستان صحبت کند، خودش با روس ها صحبت کند، با هرکسی خواست صحبت کند، صحبت کند ولی برای ما سرنوشت تعیین کند، اما شخصیت ها، مردم و جریان های افغانستانی هیچ نقشی نداشته باشند. خب این یکی از موضوعاتی است که یک مبارز مسلمان بایستی داشته باشد.
 
2- عدم رعایت محدودیت تحصیلی
بحث دوم بحث سواد است، بعضی از آدم ها را وقتی میگوییم آقا شما چرا در رابطه با مسائل افغانستان حضور ندارید؟ میگویند از سواد کافی برخوردار نیستیم و در اینطور صحنه ها افراد فهیم و دانشمند، دکتر و پروفسور و حد اقل لیسانس و فوق لیسانس باشند. از آدم های تحصیل کرده سوال میکنم، یک بهانه و گپ دیگری دارند. در حالی که یک عنصر مبارز برایش محدودیت تحصیلی معنا ندارد. اگر آدم با سواد بود مثل آقای سوما در صحنه است، اگر آدم کم سواد بود مثل آقای ملوک جان در صحنه است. هرکسی در هر محدوده ی از تحصیل علمی باید در عرصه به انجام وظایف دینی و اسلامی خویش بپردازند. تحت هیچ شرایطی بحث سواد و تحصیل نمیتواند رفع مسئولیت بکند.

آن کسی که سوادش کم است بایستی تلاش بکند، مگر ملوک جان قندهاری چقدر سواد داشت، چقدر تحصیل داشت؟!. ایشان سواد بالایی نداشت، اما در سمت شمال به خصوص در ولایت بلخ، یک استوانه بود، یک عنصر تاثیرگذار بود. در تشییع جنازه ایشان آنقدر جمعیت از همه اقوام، از شیعه و سنی، از تیره و تبار مختلف حضور به هم رسانده بودند که من در تشییع جنازه کمتر رهبر و شخصیت بزرگ در افغانستان دیده ام. یک چنین استقبالی، یک چنین شور و هیجانی از کجا میشود؟ به خاطر حضور این شخصیت در عرصه است، به خاطر انجام مسئولیت و وظایف دینی و اسلامی این شخصیت است. اینجاست که به این نتیجه میرسیم که هیچگاه کم بودن سواد دلیل بر این نمیشود که از صحنه دور باشیم، دلیل بر این نمیشود که در راستای انجام وظایف دینی و اسلامی ی خود عمل ننماییم. یا  مرحوم آقای سوما که یک شخصیت تحصیل کرده است، در افغانستان نمیتواند تحصیل خود را ادامه بدهد میرود به اروپا و در آلمان آنجا درس میخواند و با وصف این در صحنه حضور دارد و وظایفی که مطابق شأن خودش است، وظایفی که در توان یک چنین شخصیت تحصیل کرده است انجام میدهد. اما گاهی اوقات شما از خیلی از آدمهای تحصیل کرده سوال بکنید میبینید که یک درصد آقای سوما، در راستای انجام وظایفشان عمل نمیکنند و کار نمیکنند.

کشوری که هزاران آدم تحصیل کرده دارد، کشوری که شاید صدها هزار نیروی تحصیل کرده دارد آیا باید مثل حالا باشد؟ بایستی شرایطی مثل حالا داشته باشد؟. کشوری که این همه تحصیل کرده دارد، کشوری که این همه لیسانس و فوق لیسانس و دکتری دارد باید وضعیت خیلی بهتر و مناسب تر داشته باشد. خب اینکه ندارد دلیلش این است که نه عناصر کم سواد ما و نه عناصر باسواد ما در صحنه به صورت جدی در راستای انجام وظایف، کار نمیکنند.

 
3- عدم رعایت محدودیت جغرافیایی
بحث دیگر در رابطه با محدودیت جغرافیایی است. یک آدم مبارز مسلمان انقلابی محدودیت جغرافیایی را رعایت نمی کند، نمیگوید که من در هراتم و مسایل قندهار به من ربطی ندارد، یا نمی گوید من مزاری هستم ربطی به کابلی ها ندارم، برای یک مبارز مسلمان نقطه نقطه افغانستان خاک اوست و خانه و کاشانه اوست. یا مبارز مسلمان نمی تواند بگوید در افغانستان تاکه توانستم کارکردم و سهم خود را ادا کردم و حالا مهاجرم و نمیشود کاری برای افغانستان انجام داد! یا نه، حالا در افغانستان هستم، نمیشود کاری کرد چون امنیت تامین نیست، اما اگر خارج باشم، می توانم کار کنم، چون امنیت تامین است، تهدیدی وجود ندارد، میتوانم کار کنم.

یا یک آدم مبارز نمی تواند بگوید مسایل مربوط به یمن به من چه! موضوعات مرتبط با فلسطین ربطی به من و هر افغانستانی ندارد، یا عراق و سوریه و ایران را به من چه، بلکه عنصر مبارز مسلمان انقلابی برای یک کشور نمی تپد و برای درد مسلمانان یک سرزمین دغدغه ندارد بلکه نسبت به تمام مسلمانان و همه سرزمینهای اسلامی و حتی کل بشریت نگران است. نظرش وسیع است و دیدش فراگیر خواهد بود. نه، برای یک آدم مبارز این محدودیت وجود ندارد. در داخل افغنستان فعال است و برای یکایک ولایات و مردم آن برنامه دارد و کار میکند، در خارج از افغانستان هم کار میکند و برای تمام امت مسلمه هم اهتمام دارد.

مرحوم آقای سوما تا زمانی که در داخل افغانستان است و با وصف اینکه که جانش در معرض خطر است در صحنه مبارزه حضور دارد. اما وقتی اروپا میرود باز هم نه تنها از پا نمینشیند که فعالتر از قبل ظهور و بروز می کند.

عزیزان، دوستان و بزرگواران! توجه دارید اکثر کسانی که از افغانستان خارج می شوند و فضای امن و امکانات بیشتری به خصوص در اروپا یا امریکا یا جای دیگر گیر می آورند، از قضایای کشور فاصله می گیرند، اما مرحوم سوما با آنکه شرایط خیلی راحتی برایش فراهم بود، امکانات زیادی فراهم بود و می توانست پول های زیادی در بیاورد و کارهای زیادی برای شخص خود و خانواده اش بکند، اما نه، همان مسئولیتی را که در داخل کشور داشته است برایش مهم به نظر رسیده، همان را جدی تر دنبال می کند.

آقای سوما زبان گویای پیام رسان جهاد اسلامی افغانستان در سطح اروپا بود. آقای سوما مهمترین کمک کننده برای احزاب و سازمان ها و شخصیت های افغانستان بود. همانطور که پیشتر صحبت شد، ایشان بسیاری از شخصیت ها را آنجا دعوت و میزبانی کرد. یک ماه، دوماه و سه ماه زخمی هایی را که از افغانستان می رفتند میزبانی میکرد و پس از تداوی با اعطای مبلغی پول مرخص شان می کرد.

آقای سوما یکی از شخصیت های بزرگی بود که در عرصه تدارکات جبهه و جهاد کار میکرد. تریلی های کمک های آقای سوما حتی تا بامیان رسید. آمد مزار از مزار تا بامیان و این تریلی های کمک توسط پسر ارشد آقای سوما جناب آقای سینا سوما هدایت میشد و رهبری میشد و برد به مرکز بامیان و از کمک های آقای سوما خیلی از احزاب و سازمان ها بهره برداری کرد.

برای آقای سوما اقوام مختلف فرق نداشت، پیروان مذاهب گوناگون تفاوتی نمی کرد، بین ولایات هیچ امتیازی قایل نبود و نسبت به همه احساس مسؤلیت می کرد.

برای آقای سوما افغانستان و ایران و لبنان و فلسطین یکی بود، او به امت مسلمه می اندیشید به همین لحاظ اگر مراسمی برای مناسبت های ملی و شهدای افغانستان دایر میکرد، سالروز ارتحال امام خمینی را نیز تجلیل می نمود و راهپیمایی روز قدس را برگزار می کرد، او عضو و نماینده مجمع جهانی اهل بیت(ع) در آلمان بود که در 120 کشور عضو و نمایندگی دارد.

اگر شخصیت های مبارز ما و شخصیت های انقلابی ما در هر شرایطی، در داخل افغانستان و خارج افغانستان با این دیدگاه و با این احساس کار کنند شما میبینید که شرایط افغانستان چگونه رقم میخورد، افغانستان چطوری به سمت صلح و سازندگی و ثبات پیش خواهد رفت، اگر همه ی شخصیت های که امروز فقط در ایران مهاجرند، چه آنهایی که متمول هستند، چه آنهایی که متمول نیستند، چه آنهایی که با سوادند، چه آنهایی که کم سوادند یا بی سوادند، در رابطه با انجام وظایف و مسئولیت های دینی در رابطه با افغانستان و امت مسلمه عمل کنند، باور کنید نیازی به مهاجر اروپایی ما نیست، نیازی به مهاجرین پاکستان نیست، نیازی به مهاجرین امریکا و استرالیا و کانادا و جاهای مختلف دیگر نیست. تنها کافی است که افغانستان به وسیله ی فعالیت پرثمر مهاجرین افغانستان مقیم در ایران تحولات  جدیدی را احساس کند.
 
عدم محدودیت نوع کار
یک شخصیت مبارز برایش محدودیت نوع کار وجود ندارد. اینکه بگوید من فلان کار را می کنم و فلان کار را نمیکنم، در مخیله اش نمی گنجد، یک آدم مبارز در هر شرایطی ببیند از دستش چه کاری ساخته است، همان کار را حتما انجام می دهد. باز هم ما دو نمونه داریم، هم ملوک جان و هم آقای سوما که در رابطه با این دو شخصیت اگر شما بررسی داشته باشید دارای یک چنین ویژگی است و در این حوزه و در این حیطه کارهای مناسب شان خودشان را در عرصه افغانستان انجام داد. آقای ملوک جان در عرصه جنگ و جهاد خوب درخشید، در عرصه صلح بین اقوام و طوائف، احزاب و سازمان هایی که باهم متخاصم و درگیر بودند کار جدی انجام داد. آقای ملوک جان در رابطه با فعالیت های اجتماعی کارهای خیلی خوبی ارائه کرد و حتی با آن که از تحصیل بالایی برخوردار نبود اما عرق حمایت از کارهای فرهنگی و مذهبی داشت و در راستای تاسیس و ساختن حسینیه و مسجد اهتمام می نمود و آقای سوما باز نوع کار دیگری در رابطه با فرهنگ و تبلیغ و اطلاع رسانی و کمک رسانی و امثال اینها را در پیش داشت و با وصف اینکه یک نیروی فرهنگی و سیاسی بود اما از موضوع اقتصاد جهاد فارغ نبود و در این عرصه و هرکار دیگری را که برای جبهات جهاد و نیز مهاجرین چه در اروپا یا پاکستان و ایران انجام می داد.
 
4- انتخاب درست راه، و گم نکردن هدف و دست برنداشتن از اصول
شرط دیگری که یک مبارز مسلمان انقلابی دارد این است که راه را درست انتخاب میکند و تا آخر آن راه درست را پی میگیرد. اینگونه نیست که از این شاخه به آن شاخه بپرد و این طوری نیست که یک زمان ریش بگذارد تا کمر و یک زمانی دیگر ریش بتراشد. اینگونه نیست که یک زمانی در قالب آدم جهادی بهترین مجاهد باشد، اما اگر در یک عرصه دیگر منفعتش ایجاب کرد، بر ضد جهاد باشد و  اینکه بگوید من مجاهد نیستم افتخار بکند.

یک شخصیت مبارز انقلابی مسلمان اینگونه نیست که اگر منفعتش ایجاب کرد عمامه سیاه بگذارد، اما اگر یک جای دیگر منفعتش به گونه دیگر ایجاب کرد، عمامه سیاه خود را بردارد و یک عمامه دیگر بگذارد، لباس عوض بکند، شعار عوض بکند، چهره عوض بکند. اما مبارز مسلمان اینگونه نیست، روز اولی که مسیر را انتخاب کرد، راه را درست برگزید و هدف خود را مشخص کرد، در راستای رسیدن به آن هدف با در نظر گرفتن تمام شرایط، اصول و توان تلاش می کند. نمونه بارزش آقای ملوک جان قندهاریست. این آدم از روز اولی که شخصیت جهادی بود، تا دم مرگ شخصیت جهادی بود. این آقا از روز اول در عرصه جهاد و مبارزه و تفکر اهل و بیت(ع) کار کرد تا آخر هم همینگونه بود. از اول در رابطه با صلح عقیده داشت، تا آخر هم همینگونه بود. از اول در رابطه با مباحث اجتماعی با محوریت دینی و اندیشه اهل بیت(ع) حرکت کرد و کار کرد و تا آخر هم همینگونه بود. اینگونه نبود که در ابتدای جهاد یک فکر داشته باشد و یک اندیشه داشته باشد و بعد، در وسط یک فکر دیگر و در دم مرگ هم یک فکر دیگر داشته باشد.

 آقای سوما هم همچنین، وقتی ایشان مبارزه می کند و مبارزه را شروع می کند با تفکر خاص و همان تفکر تا دم مرگش وجود دارد و بر اساس همان شعار و بر اساس همان برنامه و تفکر و اندیشه عمل می‌کند. هیچ وقت ندیدم که آقای سوما در کابل یک اندیشه و یک نگاه داشته باشد اما در اروپا موضع دیگری داشته باشد. همین حرف‌هایی که من اینجا می‌زنم در رابطه با دین، در رابطه با خدا، در رابطه با ولایت، مذهب و مکتب، عین همین مطالب را آقای سوما در برلین، در هامبورگ و بن صحبت می‌کرد و همین رویه و روش را داشت، من ندیدم که آقای سوما گفته باشد که ایجابات فعالیت در افغانستان همان بود که بدانها پرداختم اما حالا در اروپا هستم، دیگر لازم نیست آن ایجابات را رعایت کنم، لازم نیست موضوعات دینی را پررنگ مطرح کنم و نیاز نمی بینم ظاهرم نیز چون آدمی باشد که در داخل افغانستان بودم، بلکه حالا بایستی حرفهای مد روز اروپا بزنم و ظاهر را نیز مطابق آن بیارایم و ریش را بتراشم و موها را هم باید دراز بگذارم و لباس آنچنانی بپوشم و باید شعار دیگری انتخاب بکنم، چنانچه که امروز خیلی از شخصیت های ما اینگونه هستند.

در زمان جهاد خیلی آدم های جهادی بودند که مواضع داغ و جدی اسلامی اتخاذ می کردند، اما به محض اینکه بحث حضور غربی ها در کشور شد، از همه غرب‌گراتر شدند! ریش درازها ریشها را کوتاه کردند، ریش کوتاه ها ریش های شان را تراشیدند، ریش تراش‌‌ها رفتند سر سفره شراب نشستند و با زن‌ها دست دادند و تا همین حالا شما می‌بینید که طرف روحانیست و قبلا افتخار شاگردی حوزه علمیه را داشته است، ولی حالا هیچ گونه معیار دینی و مذهبی را رعایت نمی‌کند و با آنکه در گذشته می‌گفته است من پیرو ولایت فقیه هستم اما حالا در دستگاهی حضور دارد و در جایگاهی ایفای وظیفه می نماید که دقیقا بر خلاف آن تفکر عمل می‌کند. تلویزون‌هایی دارند که در نشر و پخش ابتذال از آریانا و طلوع پیش رفته اند. این تغییر رفتار در یک شخصیت مبارز مسلمان انقلابی وجود نخواهد داشت.

 اینجاست که کسانی که با این روحیه و رویکرد باشند یعنی راه را درست انتخاب کنند و با حفظ اصول برای دستیابی هدف تلاش نمایند، دارای تاثیر گذاری در جامعه هستند، اما اگر با این رویکرد نباشند نمی‌توانند در جامعه تاثیری بگذارند، شخصیت‌هایی که این شرایط را در افغانستان رعایت نکنند نمی‌توانند تاثیر گذار باشند، نمی‌توانند جامعه را رهبری کنند، نمی‌توانند پیشگام و پیش قراول باشند.

 امروز چرا افسار مدیریت جامعه از دست رفته است؟! امروز چرا شخصیت‌های ما توانایی مدیریت جامعه را ندارند؟! به خاطر همین هست که تفکر شاخص ثابت از ابتدا تا حالا نداشتند. یک روز یک چیز گفتند و روز بعد چیز دیگر. یک روز بالای میز معامله با یک قدرت نشستند و روز دیگر با یک کس متفاوت معامله نمودند. خب این شرایط و این وضعیت طبعا انسان را به گونه‌ای می‌سازد که نتواند در عرصه و میدان تاثیرگذار باشد، نتواند حتی روی یک نفر و یک شخص تاثیر بگذارد و او را بکشاند به میدان.

گاهی اوقات من وضعیت یمن را نگاه می‌کنم و وضعیت فلسطین را نگاه می‌کنم که صدها هزار نفر در یمن زیر بمباردمان به تشییع شهدایشان می‌پردازند و یا در فلسطین گروه‌های زیاد مردمی در برابر گلوله حرکت می‌کنند، اما مردم افغانستان به جایی رسیده اند که برای تشیع جنازه یک شهید انتحاری چندتا زن محدود حضور پیدا می کنند و واقعا این خجالت آور است و اگر شخص و یا جریانی در کشور فعال باشند و اقدام به برپایی برنامه های مختلف و اجتماعات گوناگون بکنند از طرف حتی شخصیت های خودی تماس های پی هم و گوناگون گرفته میشود که چه خبر است که وضعیت را درک نمی کنید و بچه های مردم را به کشتن می دهید؟! گو اینکه اگر کار و فعالیت نکنید دشمن شما را در خانه هایتان آرام می گذارد!!! این خصوصیت یعنی ترس و عقب نشستن در شرایطی مثل حالا از کجا پیدا میشود؟! از جایی پیدا می‌شود که این شخص، شخص مناسبی با روحیه و شرایطی که برشمردم نیست، یعنی از ابتدا راه را درست انتخاب نکرده است، هدف مقدسی هم ندارد، برای همین هم خودش ترسو است، بقیه را هم وادار به عقب نشینی می کند و معلوم است که چنین شخصیتها و نهادهایی معامله با خدا ندارند، معامله با دین ندارند، معامله با مذهب و مکتب ندارند، بلکه معامله با دنیا دارند، معامله با مادیات دارند، خب طبیعی است که وقتی انسان معامله اش با با دنیا بود، باید از سایه خود هم بترسد.

5- تقوا محوری مبارزه
مبارزه باید با محوریت تقوا باشد. آنچه که می‌تواند یک مبارزه مسلمان انقلابی را به نتیجه برساند، بحث تقوا است. آقای سوما با وصف اینکه در اروپا بود، با وصف اینکه در مرکز ضد تمدن بشری، ضد اخلاق و انسانیت که بازارهای سکسی و روسپی گری شان شهره عام و خاص است، بود، اما این شخصیت آن دیدگاه اسلامی و دینی خود را حفظ می‌کند.

آقای سوما وقتی وارد آلمان می‌شود، اولین مرکز فرهنگی را در برلین تاسیس می‌کند، اولین مرکز فرهنگی دیگر را در هامبورگ پایه گذاری می کند که امروز تحت عنوان مسجد بلال به عنوان بزرگترین مسجد افغان‌ها در شمال آلمان هست که افتخار جامعه‌ی ماست. خب این آقا می‌توانست که هضم جامعه‌ی اروپا شود، این آقا می‌توانست متاثر از فرهنگ غرب شود، اما نه، چون مبارز مسلمان انقلابی هست، با محوریت تقوا پیش می رود.

آقای سوما به تمام معنا آدم متقی بود، نماز شب خواندنش را خودم دیدم. شخصیتی که در قلب اروپا نماز شب بخواند و دروغ ازش نشنوی، غیبت نشنوی، کوچکترین علامت و علائم فسق و فجور و فحشا درش نبینی و تماما صداقت و راستی و درستی باشد، قطعا فرد متقی است و نشان می دهد که این شخصیت مبارز در عین تلاش و پیکار مبارزاتی شبانه روزی چه مقدر به مقوله تقوا اهمیت می دهد. وجود چنین خصوصیتی در وجود مبارزین باعث میشود تا عناصر تاثیر گذار در جامعه باشند.

 ملوک جان نیز در شرایط جهاد آدم متقی بود، در زمان مقاومت ضد طالب آدم متقی بود، در زمان آمدن غربی‌ها و حاکمیت فضای غربی در افغانستان آن هم در شرایطی که برخی از فرماندهان و رهبران از خط اصلی خود منحرف شدند و رفتند به سمت غرب و به سمت بی دینی و حتی مبارزه علیه دین،اما شخصیتی مثل آقای ملوک جان آدم متقی و آدم پرهیزگار می‌ماند.

بنابراین یکی از عمده‌ترین شرایط تاثیرگذاری مبارزه‌ی یک مبارز مسلمان انقلابی بحث تقوا هست که اگر این تقوا نباشد مبارزه تاثیرگذار نیست، صحبت تاثیرگذار نیست، عمل تاثیرگذار نیست. چرا امروز جامعه‌ی ما با این گرفتاری مواجه شده است، به خاطر اینکه تقوا رخت بر بسته است. من نمی‌گویم که در سطح تمام اجتماع ما تقوا وجود ندارد، در سطح تمام شخصیت‌های ما تقوا وجود ندارد، چرا آدم‌های با تقوا و متقی زیادی هستند اما شخصیت‌ها و عناصری که امروز در عرصه‌های مهم حضور دارند و امکانات بیشتری در اختیارشان است از تقوا فاصله گرفته اند. اگر تقوا وجود داشته باشد و این همه امکانات هم وجود داشته باشد، این همه نیرو هم وجود داشته باشد، طبعا تاثیرگذاری هم وجود خواهد داشت.

جامعه‌ی ما جامعه‌ی آماده ای است، مردم ما مردم آماده‌ای هستند اما اینکه شخصیت‌های محوری توان مدیریت این جامعه را ندارند به خاطر بی تقوایی ایست و الا شما حضور مردم را در حرکت اخیر اعتراضی به بازداشت آقای علیپور مشاهده کردید، که مردم چگونه دلسوخته در صحنه آمدند و در برابر تیر و گلوله آماده بودند خود را به کشتن بدهند اما ابراز وجود بکنند، ابراز عقیده بکنند، ابراز خواسته بکنند. اگر این جمعیت با این احساسات و با این شور مدیریت درست بشود جامعه‌ی افغانستان قطعا مواجه با یک تحول جدید خواهد شد و مواجه با یک تحول مثبت خواهد شد، خب متاسفانه امروز این مدیریت وجود ندارد، چرا وجود ندارد به خاطر اینکه تقوا یا نیست، یا کمرنگ است و چون کمرنگ است، شخصیت‌های ما با تاثیرگذاری نمی‌توانند کاری کنند.


 تشکیلاتی کارکردن
 یک مبارز مسلمان در صورتی می تواند در راستای مدیریت جامعه و ساختن کشور موفق باشد که تشکیلاتی عمل بکند، بدون حرکت تشکیلاتی، فعالیت مبارز مسلمان در سطح جامعه تاثیرگذار نیست.
 
هماهنگی در مبارزه
ممکن است در جامعه، عناصر مبارز مسلمان انقلابی دارای شرایط برشمرده شده باشند اما هماهنگی میان شان نباشد، نبود همین خصوصیت، کافیست که مبارزان از توانایی کافی برای انجام مسئولیت پیدا نکنند.

امروزه متاسفانه نه تنها میان مبارزان و تشکلات آنها در کشور هماهنگی و همسویی وجود ندارد بلکه در صدد تضعیف همدیگر و خالی کردن زیر پای آن دیگری هستند. مبارزان زیادی هستند که باهم همفکر اند، تشکلات متعددی در کشور وجود دارند که از نظر فکری و خط و مشی اعتقادی و فرهنگی سیاسی یک مسیر را در پیش دارند اما نه تنها در کنار هم نیستند و در دفاع و حمایت از همدیگر کم می گذارند که تضاد منافع دارند و در تقابل هم قراردارند و حد اقل این است که باهم به هیچ وجه نشست مشترک و کارمشترک ندارند.

همین حالا جناب آقای عصمت اللهی خیلی گپ های قشنگ زد، صحبت های ایشان انقلابی بود و یکی از شخصیتهای ولایی جامعه ما است، خب من هم میگویم ولایی هستم، حالا شما سؤال بکنید که بین من و دکتر عصمت اللهی چقدر هماهنگی  و کار مشترک وجود دارد؟! بین ما و حاج آقای هاشمی ارزگانی، بین ما و حاج آقای فاضل حسینی بین ما و حاج آقای مدرسی، بین ما و حاج آقای هاشمی مؤسسه امام جواد و آقای باباخان و آقای دریابی و آقای رفعت و آقای حمیدی و آقای اکبری و آقای بهشتی؟! اینجا اکثر مسئولین جریان‌ها و موسسات خیریه و مجامع مهاجر افغانستانی تشریف دارند، بیایید با همدیگر صحبت بکنیم که چقدر بین ما و شما هماهنگی وجود دارد؟! معلوم است که کمترین هماهنگی وجود ندارد! وقتی هماهنگی نیست، کارهای تکی تکی ولو اینکه مثلا مرکز تبیان خیلی قدرتمند باشد، یا  فلان حزب  و جریان دیگر خیلی قوی باشد، موسسات خیریه امام جواد و سیدشهداء خیلی توانمند باشند، مدرسه حضرت قائم تحت رهبری و مدیریت حضرت آیت الله ساجدی خیلی توانمند باشد، فلان آیت الله، فلان دکتر، فلان شخصیت و فلان حوزه علمیه هرچقدر قدرتمند باشند اما وقتی هماهنگی وجود ندارد، وقتی در کنار هم نیستیم، دست به دست هم نمی‌دهیم، همکاری نمی‌کنیم، چگونه توقع داشته باشیم در افغانستان تحول ایجاد شود. شخصیت بزرگ ملی داریم مثل آقای قاسم یار، از ایشان سوال بکنید که در طول عمر خود چقدر مورد حمایت جامعه‌ی افغانستانی بوده است، چقدر ما دور این شخصیت را گرفتیم و به عنوان یک سرمایه بزرگ جامعه‌ی  از ایشان حمایت کردیم، نه به خاطر منفعت خودش، نه به خاطر اینکه به جیب ایشان یک چیزی بیندازیم، نه، به خاطر بهره برداری از وجود ایشان برای  اصلاح جامعه، برای برقراری صلح، برای مبارزه با کجی‌ها و ناراستی‌ها، چقدر به طرف ایشان دست پیش کردیم. اولا شخص خودم شاید مثلا سالی یک بار به دیدن ایشان بروم، این ضعفی است در سطح جامعه، ضعفی است در سطح شخصیت‌های مسلمان.

 عزیزان بزرگوار! آیات عظام! دکترها! پروفسورها! استادها! لیسانس‌ها! و فوق لیسانس‌ها! همه ی طلبه‌ها و غیر طلبه‌ها! اگر ما در عرصه‌ی افغانستان در کنار هم قرار نگیریم و از همدیگر دفاع نکنیم و حمایت نکنیم و دست همدیگر را نگیریم، به نتیجه نمی‌رسیم.

 گاهی اوقات بحث وحدت اینگونه تلقی به وجود می‌آورد که اگر همه آمدند و حرف من را قبول کردند و در کنار من و در حوزه و تحت نفوذ من قرار گرفتند، می‌شود وحدت، اگر نه، نمی‌شود وحدت، خب این دید غلطی است در رابطه با وحدت و هماهنگی این دید دید غلطی است حزب وحدت با همین دید به وجود آمد، دیدیم که بالاخره توأم با کشتار بود، توأم با جنگ و انشعاب و اختلافی بود که حالا دامنه‌ی این اختلاف را نمی‌توانیم جمع بکنیم.

بنابراین راه هماهنگی و وحدت این است که حزب هرکس مال خودش، سازمان و نهاد و مؤسسه و مرکز آموزشی هرفرد و اشخاص مال خودشان و هرچه دست آورد و در آمد و امتیاز دارند مال خودشان، اما بایستی همه مبارزان و تشکلات مربوطه شان طرف مقابل خود را با هر ذایقه و تاکتیکی به رسمیت بشناسند و در عین حال موارد مشترک را وسط بیندازند و بر اساس یک سلسله اشتراکات، طرحی برای همکاری هماهنگ بریزند و به این ترتیب توانها و امکانات مادی و معنوی به کارانداخته شود تا برای بیرون کردن افغانستان از بحران و مقابله با تروریسم، قطع ایادی مداخله گر، ساختن و تعالی کشور توفیق پیداکنیم. اگر این هماهنگی و همسویی به وجود نیاید و این وحدت پا نگیرد، افغانستان از قبل با مشکلات زیادی گرفتار بود اما ازین پس به کلی از دست می رود.

از ابتدای ورود غربی‌ها در افغانستان می‌گفتم غربی‌ها برای ساختن افغانستان و تامین امنیت و صلح و ثبات و سازندگی آن نیامده اند، بلکه به دنبال منافع خودشان هستند، حتی به قیمت تخریب صد در صد کشور ما و بعد از طی هجده سال بیایید بررسی بکنید که آیا موضع و اظهار نظر من درست بود یا درست نبود. بعضی شخصیت ها و جریان ها تازه به نتیجه رسیده اند که عقد پیمان استراتژیک با امریکا اشتباه بود، عقد پیمان امنیتی کابل و واشنگتن اشتباه بود، در حالی که از همان ابتدا در این رابطه مراسم گرفتیم، همایش بزرگ برپا کردیم و فریاد کشیدیم که این دو پیمان به ضرر جامعه و مردم ماست.

 خب وقتی امریکای غدار می‌بیند که شخصیت‌های افغانستانی، جریان‌ها، تشکل‌ها، همه‌ی اینهایی که داد از خدا و پیغمبر و دین و مذهب و مکتب می‌زنند در کنار هم نه تنها نیستند بلکه به دنبال ریشه‌‌کنی همدیگر هستند، به دنبال خالی کردن زیرپای همدیگر هستند، با خیال راحت کار خود را می کند و در راستای رسیدن به اهداف نامشروع خود در افغانستان مشغول پیاده کردن طرح ها و برنامه های استکباری و استعماری میشود، چنانچه طرح صلحی که خلیل زاد به دنبال آن است شکی نداشته باشید که به هیچ وجه نه تنها به نفع مردم و کشور ما نیست بلکه در جهت رسیدن به هدفهای استعماری و استثماری شیطان بزرگ امریکا خواهد بود.

 از روزی که غربی‌ها وارد افغانستان شدند تا حالا، گام به گام در راستای به دست آوردن منافع و اهداف خودشان توفیق پیدا کردند و اگر کسی می‌گوید که غربی‌ها در افغانستان در باتلاق این کشور گیر کرده است، متاسفانه مطالعه و اطلاعات دقیقی از اوضاع افغانستان ندارد. امروز غربی‌ها به هدفشان رسیدند، امروز غربی‌ها عزت ما را کوبیدند، شرف ما را خراب کردند و تضعیف کردند، ما خود هم به هوش نیامدیم، ما خود هم حاضر نیستیم دست همدیگر را بگیریم و برای خدای خود کار بکنیم، برای پیغمبر خود و برای دین خود، کار بکنیم. زنده باد همان غربی‌‌هایی که بر اساس منافع خودشان حاضرند هزاران کیلومتر راه را بپیمایند و بیایند در افغانستان جان بدهند اما ما را هم بکشند و به اهداف خود برسند. اما ماچه کار کردیم، ما در افغانستان، در کشور خود نمی‌توانیم از منافع خود دفاع بکنیم، نمی‌توانیم از مردم خود دفاع بکنیم، این شعور را نداریم، این حیثیت را نداریم، این برنامه را نداریم.

بنابراین بایستی از فرصت‌ها استفاده بکنیم، طرح داشته باشیم، برنامه داشته باشیم و برای نجات افغانستان دست به کار شویم و الا کشور دو دستی تقدیم طالبان افراطی می‌شود و ما باز باید چندین دهه‌ی دیگر اسارت بکشیم، باز بایستی چندین دهه‌ی دیگر مهاجر شویم.
مرجع : آوا
کد مطلب : ۷۶۶۲۹۳
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما