در این نوشتار، وجود حکومت بهعنوان ضرورتی اجتماعی، ابتدا بهطور اجمالی از منظر عقلی و سپس با استناد به آیات قرآن کریم و با توجه به نگرش سیاسی- اجتماعی قرآن، مورد بررسی قرار میگیرد. به گمان نگارنده از دیدگاه قرآن کریم، برقراری و تشکیل حکومت، امری فطری است که با اجرای احکام، ماهیت احکام، قوانین اسلامی، اهداف بعثت انبیا و هدایت و کمال بشر، تلازم عقلی دارد.
مفهوم حکومت
از جمله مفاهیم اساسی در قرآن کریم و آموزههای آن حکومت میباشد. حکومت از مادة حکم است. حکم در لغت بهمعنای منع و بازداشتن برای اصلاح (راغب اصفهانی، 1412ق: 248) و کار محکم و استوار است(مهیار، 1410ق، ج2: 21) و حکومت بهمعنای جلوگیری شخص از ظلم و ستم (ابن منظور، 1414ق، ج12: 141) میباشد.
حکومت و حکم، هر دو بهمعنای داوریکردن، فیصلهدادن و نیز بهمعنای استقرار، ثبوت، اتقان و قاطعیت در رأی آمده است. در اصطلاح سیاست و علوم سیاسی نیز حکومت و حکم بهمعنای فن کشورداری و تدبیر و اندیشه در اداره و تنظیم امور داخلی و خارجی کشور میباشد (حائری یزدی، بیتا: 54). لذا در اصطلاح به فن تدبیر مدن و آیین کشورداری تعریف شده است؛ نه بهمعنای فرمانروایی و خودکامگی که هرگونه آزادی و استقلال در اندیشه و عمل افراد را سلب میکند.
در این زمینه ارسطو میگوید: «کشورداری(Statemanship)، عالیترین شکل نمادین یک جامعه میباشد و هدف آن، چیزی جز تدبیر و اندیشهگرایی و جلب منافع و حفاظت مصالح و دفع مفاسد آن جامعه به وجه احسن نیست» (همان: 58).
مفهوم حکومت در آموزههای قرآنی معنا و مفهومی فراتر از آن چیزی که در علوم سیاسی متعارف از آن بحث میشود، دارد. حکومت هر چند بهمعنای فرآیند اعمال سیاستها و تصمیمگیری از سوی مقامات رسمی در دستگاه سیاسی است، ولی در مفهوم قرآنی آن با کارویژههایی که برای آن بیان میشود، مفهومی فراتر پیدا میکند که میتوان گفت: حکومت در آموزههای قرآن، خلافت و ولایت از سوی خداوند برای بسترسازی کمالیابی بشر است. ازاینرو، همه چیز در محور توحید و تکامل انسانی، معنا و مفهوم مییابد.
در این راستا است که حکومت بهمعنای سلطه و فرمان، یکی از مراتب توحید بوده و تنها خداوند حاکم بر مال و جان بشر است. پس میتواند برای ادارة امور بشر و کمالیابی او شخصی را از جنس بشر مشخص کند تا از جانب او حکومت کند. منظور از حکومت در اینجا همان حکومتی است که در قرآن از آن به حکومت مطلوب یاد شده است؛ حکومت مطلوبی که خدایی، صالح و در راستای کمال بشری میباشد.در قرآن برای بیان مفهوم حکومت از واژگانی چون حکم، ملک، خلف و ولی استفاده شده است که در ادلة ضرورت حکومت از آنها استفاده میشود.
ضرورت عقلی حکومت
آیا وجود حکومت برای بشر یک ضرورت است؟ آیا در شرایطی میتوان از وجود حکومت بینیاز بود؟
تاریخ، از وجود نوعی حکومت در تمامی جوامع بشری حکایت میکند؛ حکومتهایی همچون قبیلگی، پادشاهی و حکومتهای امروزی. این ضرورت تاریخی به مفهوم ضرورت وجود حکومت در زندگی بشر است؛ بهگونهای که بدون وجود حکومت، زندگی اجتماعی امکانپذیر نیست؛ زیرا نیاز مردم به حکومت، همیشگی است و اختصاص به مکان و زمان خاصی ندارد. حتی در جامعة ایدهآل و آرمانی افلاطون و کمونیسم نیز نیاز به حکومت بهگونهای مشاهده میشود. ازاینرو، بطلان کلام کسانی چون آنارشیستها و خوارج که ضرورت حکومت را انکار میکنند، بهخوبی آشکار میگردد.
«پژوهشهای جامعهشناسان نشان میدهد که تشکیل دولت در هر شرایطی یک ضرورت اجتماعی است و نمیتوان بینیاز از آن بود؛ زیرا با نگاهی به تاریخ بشر، چه در دوران کهن و چه در دوران متأخر معلوم میشود که انسان همواره در حال اجتماع میزیسته است و اجتماع یکی از نیازهای انسانی بوده و زندگی بیرون از اجتماع برای بشر تقریباً ناممکن است» (شمسالدین، 1375: 30).«بیتردید، انسان نیازمند زندگی گروهی و حیات اجتماعی است؛ چون اجتماعیبودن لازمة حیات اوست. ممکن است کسی در دیر یا صومعهای زندگی انفرادی داشته باشد؛ اما چنین زیستی برای وی زندگی انسانی؛ یعنی حیات مسؤولانه نخواهد بود» (جوادی آملی، 1387: 24).
از نظر افلاطون، ارتقا به سطح والای زندگی فردی بدون دولت، امکانپذیر نیست. ارسطو نیز این حقیقت را از مظاهر طبیعی حیات بشری شمرده و میگوید: «دولت از مقتضیات طبع بشری است؛ زیرا انسان، بالطبع موجودی اجتماعی است و کسی که قائل به عدم لزوم دولت است، روابط طبیعی را ویران میکند و خود یا انسانی وحشی است یا از حقیقت انسانیت خبر ندارد» (ارسطاطالیس، 1947م: 96).
ابن خلدون نیز فطریبودن زندگی اجتماعی برای انسان را دلیل بر ضرورت تعاون و تشکیل حکومت و پیروی از یک مرکزیت سیاسی میداند. مسألة ضرورت تشکیل حکومت برای ایجاد نظام و عدالت و ارتقای سطح زندگی انسانی با دید عقلی و نیز از دیدگاه شرع و اسلام از قضایایی است که تصور دقیق آن، ما را از توسل به استدلال بینیاز میسازد (زنجانی، 1367، ج2: 154).
علامه طباطبایی در بحث «ولایت و زعامت در اسلام» مسألة ضرورت تشکیل دولت اسلامی را از حیث فلسفة اجتماعی اسلام و به استناد آیة فطرت (روم(30): 30) مورد بحث قرار داده است (طباطبایی، 1396ق، ج2: 169-178). ایشان همچنین در ذیل آیة 213 سورة بقره به ضرورت تشکیل اجتماع و اجتماعی و «مدنی بالطبع» بودن انسان اشاره دارد (طباطبایی، 1417، ج2: 117).
همچنین امام خمینی (ره) در مورد لزوم تشکیل حکومت اسلامی میفرماید: «احکام اسلامی، اعم از قوانین اقتصادی، سیاسی و حقوق تا روز قیامت، باقی و لازمالاجرا میباشد. هیچ یک از احکام الهی نسخ نشده و از بین نرفته است. این بقا و دوام همیشگی احکام، نظامی را ایجاب میکند که اعتبار و سیادت این احکام را تضمین کرده، عهدهدار اجرای آنها شود؛ زیرا اجرای احکام الهی جز از رهگذر برپایی حکومت اسلامی امکانپذیر نیست. در غیر این صورت، جامعه مسلماً بهسوی هرج و مرج رفته، اختلال و بینظمی بر همة امور آن مستولی خواهد شد» (امام خمینی، بیتا، ج2: 461).
منشأ این ضرورت، چگونگی زیست و طبیعت انسانهاست که از بدو خلقت بهصورت اجتماعی و جمعی بوده و حیات او در سایة اجتماع انسانی میسر بوده است. روشن است که لازمة این زندگی اجتماعی و وجود اختلاف منافع و خواستهها در بین انسانها موجب در معرض خطرقرارگرفتن زندگی سالم و صالح اجتماعی شده و جامعه با کشمکشها در صحنه اجتماع به هرج و مرج منتهی میشود.
سید جعفرکشفی معتقد است: «مردمان و بنی نوع انسان در آرای خود و در عقول متفاوتند و دواعی افعال و غایات حرکات ایشان در غایت اختلاف است و از برای هر یک از آنها در افعال و حرکات خود، مقصد و غایتی غیر از مقصد و غایت دیگری میباشد. پس اگر آنها بهمقتضای طبایع و مقاصد خود واگذارده شوند، هر آینه یکدیگر را مثل سباع برّ و ماهیان بحر میدرند و به افساد و افنای یکدیگر مشغول میشوند و عالم را هرج و مرج و نظام را مختل میگردانند.
پس بالضروره، نوعی از تدبیر میباید که بهواسطة آن، هر یکی را در منزلتی که مستحق آن است وا دارد و قانع گرداند و به حق خویش راضی سازد و دست تعدّی و تصرّف او را در حقوق و مراتب دیگران کوتاه کند و به شغلی که مناسب او و از اسباب معاونت امور معیشت و معاد و دین یکدیگر است، مشغول دارد. این نوع از تدبیر، همان سیاست مدن است» (کشفی دارابی، بیتا، ج2: 106 و فراتی، 1378: 131).از نظر کشفی، جامعة بیدولت، دنیا و آخرت آدمیان را تخریب میکند و بنیان زندگی جمعی را در هم میریزد. دلیل وی بر این مدّعا، علاوه بر «بداهت عقل»، مشاهدات تجربی بشر و استنادهای نقلی از دین است.
وی پس از نقل آیات و روایات متعدد، چنین نتیجه میگیرد که «از مضامین این آیات و احادیث و امثال آنها، علاوه بر مشاهده و تجربه، بر تو معلوم میشود که نظام امر معیشت و معاد بنی نوع انسان و بقا و انتظام مدن و شهرها، بدون سلطنت سلطان قاهر و نظر و تدبیر سایس مدبّر که ایشان را بر وفق آثار عقل و نور حکمت اتّفاق و ائتلاف دهد، منتظم نمیگردد و معموری در روی زمین حاصل نمیشود» (کشفی دارابی، بیتا، ج2: 107 و فراتی، 1378: 133).
قرآن کریم نیز به جنبة اختلافی انسانها اشاره دارد که «وَلا یَزالوُنَ مُختَلِفینَ اِلّا مَن رَحِمَ رَبّک» (هود(11): 118-119)؛ مردم در پذیرش حق با هم اختلاف دارند، مگر آنها که مشمول رحمت پروردگارند. البته پذیرش وجود اختلاف از منظر قرآن به مفهوم درندگی طبیعی انسانها، آنگونه که هابز معتقد است، نمیباشد.
ازاینرو، برای رفع اختلاف و جلوگیری از خطر انحطاط اجتماع، باید وجود قانون و حکومت را پذیرا باشیم؛ هر چند، حکومت از نوع فاسد باشد. اگر جامعهای مشمول رحمت پروردگار گردید و مردم آن طوری ساخته شده باشند که هیچ اختلافی در بین آنها وجود نداشته باشد، باز هم برای مدیریت آن جامعه و انجام کارهای برزمینمانده و بدون مسؤول، وجود حکومت، ضروری به نظر میرسد.
امام علی (ع) با اشاره به این اصل عقلی در جواب شعار «لاحکم الا لله» خوارج میفرماید: «انه لابد للناس من امیر بر او فاجر» (نهجالبلاغه، خطبة40) و نیز میفرماید: «سلطان ظلوم خیر من فتن تدوم» (مجلسی، 1404ق، ج72: 359)؛ تسلط حاکم ستمگر مستبد از فتنة مداوم بهتر است.دلایلى که از دیدگاه عموم براى این موضوع میتوان ذکر کرد، عبارتند از:
اولاً: زندگى انسان، یک زندگى اجتماعى است؛ بهگونهاى که اگر حیات انسانى از این ویژگى خالى شود، به پایینترین مراحل جاهلیت و بهیمّیت سقوط مىکند؛ چرا که تمام منافع و آثار مفید و سازنده در زندگى بشرى، تمدنها و تکاملها، علوم و فنون و صنایع گوناگون، همه از برکات زندگى اجتماعى و همکارى و تعاون است. تا نیروهاى کوچک فکرى و بدنى به هم ضمیمه نشوند، حرکتها و جنبشهاى عظیم اجتماعی صورت نمىگیرد.
به تعبیر دیگر، انسان اگر از اجتماع جدا شود، همردیف حیوانات خواهد شد؛ چرا که این تمایل و خواست درونى و حیات اجتماعى است که به او قدرت و امکان پیشرفت و برترى بخشیده است. اما حیات انسان در درون جامعه، علىرغم آن همه برکات و منافع مهمّى که دربردارد، خالى از کشمکش و تنازع و تصادم منافع نیست؛ هم بهخاطر غلبة خودخواهى و خودپرستى و هم بهخاطر اینکه بسیار اتفاق میافتد که افراد جامعه در تشخیص حدود و حقوق خود گرفتار اختلاف و اشتباه مىشوند.
در چنین شرایطی قوانینى لازم است تا حقوق هر کس را مشخص کند و راه را بر تعدّى و تجاوز و منازعات ببندد. آنچه مسلّم است اینکه این قوانین بهتنهایى اثرى در رفع تجاوز و تنازع ندارند؛ بلکه در صورتى مفید و مؤثرند که افراد مورد قبول جامعه آن را به اجرا درآورند؛ یعنی تنها به وسیلة ایجاد حکومت است که نظم در جامعه برقرار مىشود و از فساد و خونریزى و غصب حقوق (هر چند بهطور نسبى) جلوگیری مىشود. به همین دلیل از گذشتههای دور، اقوام بشرى هر کدام حکومتى براى خود داشتند.
ثانیاً: به فرض که مردم بتوانند بدون حکومت نیز زندگى سالمى داشته باشند ـ اگر چه چنین امرى محال است ـ ولى پیشرفت و تکامل در علوم و دانشها و صنایع و شؤون مختلف اجتماعى، تنها در سایة برنامهریزى دقیق و مدیریت آگاه، امکانپذیر است و برنامهریزى و مدیریت، تعبیر دیگرى از تشکیل حکومت است.
ازاینرو، تمام عقلاى جهان بر ضرورت تشکیل حکومت براى جوامع بشرى تأکید مىکنند. البته در کلمات بعضى از طرفداران کمونیسم عباراتی دیده مىشود که نفی لزوم حکومت از آن فهمیده میشود. آنان معتقدند که اگر کمون کامل براى انسانها حاصل شود؛ یعنى نظام طبقاتى، کاملاً از میان برود، دیگر ضرورتى براى وجود حکومت نخواهد بود؛ چرا که به اعتقاد آنان، دولتها و حکومتها همیشه حافظ منافع طبقه و قشر سرمایهدار هستند. لذا هنگامى که نظام طبقاتى برچیده شود، دیگر دلیلى بر لزوم حکومت باقى نخواهد ماند!
امّا با توجه به دلیل عقلیای که برای ضرورت حکومت اقامه شد، این اعتقاد کمونیستها اوهام و خیالاتى است که در ترازوى عقل و منطق، وزن و ارزشى ندارد؛چرا که رسیدن به چنین مرحلهاى که نظام طبقاتى از جهان برچیده شود، یا به تعبیر دیگر، همة انسانها در یک سطح قرار گیرند، خواب و خیالى بیش نیست.حتی اگر به فرض به چنان جامعهاى هم برسیم که جنگ طبقاتى و حکومتى که حافظ آن است برچیده شود، باز براى پیشرفت علوم و صنایع، حفظ سلامت مردم، حفظ نظم و آزادى، تأمین مواد غذایى و مسکن و سایر نیازمندىها، برنامهریزى و مدیریت لازم است.
بنابراین، از بدیهیات است که جامعة بشرى هیچگاه نمیتواند بدون حکومت، زندگى سالمى داشته باشد و منکران این امر نیز هرگز به آن نرسیدند.درست است که حکومتهاى خودکامه و ظالم و ستمگر، مفاسد بىشمارى را بهوجود مىآورند و در تمام طول تاریخ سرچشمة بدبختىهاى فراوانى براى انسان بوده و هستند؛ ولى اگر زمانی را در نظر بگیریم که نظام همین حکومتها به هم مىریخته و بهطور موقت یک یا چند روز پیش از آنکه حکومت دیگرى جایگزین شود، مردم در نوعى بىحکومتى به سر مىبردند و هرج و مرج و ناامنى شدید و آشوب در تمام سطوح جامعه گسترش مییافت باز ملاحظه مىشود که وجود آن حکومت ظالم از نبود حکومت بهتر است.
اما از دیدگاه خداپرستان که معتقد به ارسال رسل و انزال کتب از سوى خداوند مى باشند، «ضرورت حکومت» واضحتر و آشکارتر است؛ زیرا اولاً: تحقق اهدافى که براى بعثت انبیا در منابع دینى آمده است - و دلایل عقلى نیز آن را تأیید مىکند - بدون تشکیل حکومت، غیر ممکن میباشد؛ مثلاً تعلیم و تربیت صحیح و تزکیة نفوس، بدون تشکیل حکومت، بسیار مشکل یا غیر ممکن است.
چنانچه تمام مدارس و دانشگاهها در عصر و زمان ما در اختیار یک حکومت ضد مذهب یا بىتفاوت در برابر مذهب قرار گیرد و وسایل ارتباط جمعى از قبیل رادیو و تلویزیون و مطبوعات نیز در اختیار این حکومت باشد و ما بخواهیم تنها با نصیحت و اندرز و یا حداکثر استفادهکردن از مساجد و منابر، مردم را به اهداف انبیا و تعلیم و تربیت الهى نزدیک کنیم بهطور قطع به جایى نمىرسیم و تنها شعله ضعیفى از ایمان و تقوا در نفوس اقلیتى از جامعه باقى خواهد ماند.در مورد عدالت اجتماعى و قیام مردم به قسط نیز مطلب همینگونه است. چگونه ممکن است با وجود یک حکومت ظالم و فاقد دین و ایمان یا وابسته به مستکبران و استعمارگران، اقامة قسط و عدل نمود؟
بنابراین، هیچ یک از اهداف مقدس پیامبران الهى بدون تشکیل حکومت - جز در مقیاسی محدود - تحقق نمىیابد. ازاینرو، پیامبر اسلام تا زمانی که حکومت تشکیل نداد، به اهداف والاى خود نرسید. در میان سایر پیامبران نیز آنهایی که توانستند حکومت الهى تشکیل دهند، به موفقیت چشمگیرترى نایل گشتند؛ امّا انبیایی که موفق به تشکیل حکومت نشدند، شدیداً از سوى قشرهاى فاسد و مفسد در محاصره قرار گرفتند. به همین دلیل در آخرالزمان نیز گسترش توحید و عدل، تنها از طریق تشکیل حکومت جهانى حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف) صورت مىگیرد.
ثانیاً: احکام اسلام، منحصر به عبادات نیست؛ بلکه احکام فراوانى داریم که به شؤون سیاسى و اجتماعى مسلمین مربوط است که احکام حدود، دیات، خمس، زکات و انفال از جمله آنهاست.آیا بدون تشکیل حکومت مىتوان حق نیازمندان را از اغنیا گرفت؟ و یا میتوان قضاوت اسلامى را در تمام سطوح پیاده کرد؟ چه تضمینى براى اجراى حدود و جلوگیرى از فساد وجود دارد؟پس تا حکومتى عادلانه و مردمى بر اساس اعتقادات الهى تشکیل نشود، بخش زیادی از احکام اسلامى اجرا نمیشود؛ چرا که از بخشهاى سهگانة احکام، «سیاسات» برنامة حکومت است و در متن حکومت قرار گرفته است.
«معاملات» نیز بدون پشتوانة حکومتی صالح، هرگز سامان نمىیابد و «عبادات» همچون حج و نماز جمعه و جماعت هم در سایة حکومت الهى عظمت و شکوه دارد (مکارم شیرازی و دیگران، بیتا، ج10: 30-34).بر اساس چنین ضرورتی است که در همة طرحهایی که در طول قرنهای متمادی برای ادارة جامعه مطرح شده است، لزوم حکومت بهعنوان یک اصل ثابت دیده شده و مورد اتفاق نظر میباشد (بهشتی، بیتا: 45).
ادلة قرآنی ضرورت حکومت
در مورد ضرورت حکومت، آیات قرآنی زیادی وجود دارد که در آنها یا بهصورت صریح و یا با اشاره به این موضوع پرداخته شده است. لذا در این بخش به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1- ضرورت تشکیل حکومت با توجه به اهداف بعثت انبیا. پیادهشدن اهداف انبیا، تلازم عقلی با برقراری و تشکیل حکومت دارد. قرآن کریم در آیة «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیز» (حدید(57): 25)، از جمله اهداف انبیا را استقرار قسط و عدل برشمرده است.
عبارت «لیقوم الناسُ بالقسط» از جمله غایت و غرضهای ارسال رُسُل و انزال میزان را اقامة قسط و عدل توسط مردم میداند. همچنین در آیات دیگری از قرآن، اهداف و وظایف انبیای الهی برقراری جامعة توحیدی ضد طاغوت، پرستش خدا و عبودیت (ر.ک: نحل(16) 36؛ اعراف(7): 59، 65، 73 و 85 ؛ مائده(5): 72؛ عنکبوت (29): 16)، رهانیدن انسانها از اسارتها و حاکمیت مستضعفین (اعراف(7): 157) و تعلیم و تربیت (جمعه(62): 2) ذکر گردیده است. بیتردید پیادهشدن این اهداف، نیازمند سیاستگذاری، برنامهریزی و فراهمنمودن امکاناتی میباشد که بدون تشکیل حکومت و دستگاههای حکومتی امکانپذیر نیست. در واقع بین این دو، ملازمة عقلی وجود دارد و اجرای اهداف انبیا بدون وجود حکومت ممکن نیست.
2- در داستان بنیاسرائیل میخوانیم هنگامی که بر اثر هرج و مرج داخلی و نداشتن حاکمیت قوی و لایق، گرفتار ضعف و فتور و شکست شدند و دشمنان بر آنان مسلط گردیدند، نزد پیامبر خویش آمدند و گفتند: «زمامداری برای ما انتخاب کن تا تحت فرماندهی او در راه خدا پیکار کنیم. پیامبرشان گفت: شاید اگر دستور جهاد به شما داده شود سرپیچی نمایید و در راه خدا پیکار نکنید. گفتند: چگونه ممکن است در راه خدا جهاد نکنیم در حالی که از خانه و فرزندانمان رانده شدیم؟ شهرهای ما به وسیلة دشمن اشغال شده و فرزندانمان اسیر گشتهاند» (بقره(2): 246).
گرچه در این آیه، به یکی از ابعاد و آثار وجود زمامدار برای یک قوم و ملت اشاره شده و در آن مسألة مبارزه با دشمنان خارجی و پاککردن شهرها از لوث وجود بیگانگان و آزادی از اسارت مطرح است، ولی مسلم است که در ابعاد دیگر نیز صادق میباشد. قرآن با این تعبیر نشان میدهد که بدون تشکیل حکومت با حاکمیتی قوی، رسیدن به آزادی و آرامش اجتماعی ممکن نیست. ممکن است تصور شود که درخواست بنیاسرائیل در اینجا تنها برای تعیین فرماندة لشگر بود، نه زمامدار! ولی باید توجه داشت که تعبیر به ملک بهمعنای زمامدار در تمام شؤون است؛ هر چند برنامة اصلی او در این ماجرا پیکار با دشمنان خارجی بوده است (مکارم شیرازی و دیگران، بیتا، ج10: 22).
مراغی در تفسیر خود مینویسد: «بنیاسرائیل به پیامبر خود گفتند که امیر و حاکمی برای ما انتخاب کن تا تحت تدبیر و مدیریت او [قرار گرفته] فرماندهی جنگ و تنظیم امورمان را به او بسپاریم. این روش بنیاسرائیل بوده است که قوام امور زندگی خود را به ملک و فرماندهی بسپارند و بر گرد او جمع شوند تا اجرای احکام آنها و مبارزه با دشمنان را انجام دهد» (مراغی، بیتا، ج2: 216). لذا درخواست بنیاسرائیل برای زمامدار در تمامی امور زندگی است و تشکیل حکومت نیز لازمة زمامداری است. از این بیان قرآن و عدم ردّ آن، ضرورت تشکیل حکومت با زمامداری که امور زندگی به آن سپرده شود استفاده میگردد.
3- خداوند در همین ماجرا در چند آیة بعد، سخن از شکست لشگر جالوت در برابر بنیاسرائیل به میان آورده است:«فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا یَشاءُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لکِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعالَمِینَ» (بقره(2): 251). جملة اخیر بهخوبی نشان میدهد که اگر حکومت مقتدر و نیرومندی نباشد و جلوی طاغیان و سرکشان را نگیرد، زمین پر از فساد میشود. به این ترتیب، حکومت عادلانه، یکی از عطایای بزرگ الهی است که جلوی مفاسد دینی و اجتماعی را میگیرد (مکارم شیرازی و دیگران، بیتا، ج10: 23).
علامه طباطبایی در ذیل آیة فوق مینویسد: «سعادت نوع بشر به حد کمال نمىرسد، مگر به اجتماع و تعاون و معلوم است که اجتماع و تعاون شکل نمیگیرد، مگر وقتى که وحدتى در ساختمان اجتماع پدید آید و اعضاى اجتماع و اجزاى آن با یکدیگر متحد شوند؛ بهگونهای که تمامى افراد اجتماع چون تن واحد شوند، همه، هماهنگ با یک جان و یک تن، فعل و انفعال داشته باشند. وحدت اجتماعى و محل و مرکب این وحدت که عبارت است از اجتماع افراد نوع، حالى شبیه به حال وحدت اجتماعى عالم شهود و محل آن دارد» (طباطبایی، 1417ق، ج2: 216). مراغی نیز در ذیل این آیه اختیار ملک و فرمانروای عادل را برای جلوگیری از اختلاف ناگزیر میداند (مراغی، بیتا، ج2: 227).
4- آیات 43 تا 56 سورة یوسف که به خواب پادشاه مصر و تعبیر آن توسط حضرت یوسف اشاره دارد، ضرورت وجود حکومت و حاکم مدیر و مدبر و آگاه را برای جوامع انسانی در مواقع بحرانی آشکار میسازد.
5- ذکر حکومت بهعنوان نعمت. دادن نعمت از جانب خداوند به بنده بر مبنای نیاز و ضرورت زندگی انسانها به آن میباشد و ذکر حکومت بهعنوان نعمت از جانب خداوند بهمفهوم نیاز زندگی اجتماعی انسان به حکومت است. نعمتبودن، نهتنها منافاتی با ضرورت ندارد، بلکه میتواند با آن، تلازم عقلی داشته باشد و در غیر این صورت عبث خواهد بود.
لذا آیات متعدد قرآن کریم که حکومت را بهعنوان نعمت، مطرح میکنند، ضرورت وجود حکومت را بهروشنی بیان مینمایند.از آیات متعددی از قرآن کریم برمیآید که حکومت الهی یکی از نعمتهای بزرگ خداست و این بهخاطر نقش مهمی است که در نظم جامعة انسانی و جلوگیری از مظالم و ستمها و فراهمساختن شرایط تکامل انسانها دارد (مکارم شیرازی و دیگران، بیتا، ج10: 25-26).
الف- در آیة 79 سورة انبیا دربارة حضرت داود و فرزندش سلیمان (ع)آمده است: «وَ کُلاً آتَینا حُکماً و عِلماً»؛ به هر یک از آنها حکومت و علم دادیم. دادن مقام حکمفرمایی و دانش به داود و سلیمان، حاکی از نعمتی است که خداوند در راستای تشکیل حکومت به آنها عطا نموده است.
ب- قرآن کریم در آیة 20 سورة مائده، ضمن برشمردن نعمتهای الهی بر بنیاسرائیل میفرماید: «وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیاءَ وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً وَ آتاکُمْ ما لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ». البته همة بنیاسرائیل حاکم و سلطان نبودند، ولی هنگامی که از میان آنان حاکمانی برمیگزیند، دربارة آنها بهعنوان یک قوم و ملت چنین خطابی میکند که خداوند شما را حاکمان و پادشاهان قرار داد.
بعضى از مفسرین گفتهاند: مراد از اینکه فرمود: «شما را ملوک قرار داد» همان صاحب حکومت و دولتشدن است که بهوسیلة طالوت و پس از وى داود و پس از آن، جناب سلیمان و سایر پادشاهان انجام شد. بنا بر این تفسیر، آیة شریفه حکایت از روزگارى دارد که هنوز ملک و سلطنتى در بین بنىاسرائیل بهوجود نیامده بود و موسى (ع) مىخواسته از پیش و بهعنوان یک پیشگویى و اخبار از غیب به آنان وعده دهد که روزگارى خواهد رسید که شما در آن روزگار صاحب تشکیلات حکومتى و مقام پادشاهى خواهید شد؛ چرا که در زمان خود موسى (ع) چنین وضعى نداشتند (رشیدرضا، بیتا، ج6: 323).
خداوند متعال در این آیه، یکی از نعمتهایی که در راستای تمامیت نعمت و هدایت به بنیاسرائیل عطا فرموده است را صاحب حکومت و دولتشدن میداند. لذا خداوند یکی از نعمتهایی را که در جهت هدایت و اتمام نعمت برای انسانها ضروری میداند، همان تشکیل حکومت و در رأس آن، زمامدار عادل است.
ج- در آیة 35 سورة ص از زبان حضرت سلیمان میخوانیم: «قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ هَبْ لِی مُلْکاً لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّاب». در این آیه، حضرت سلیمان از خداوند درخواست نوعی از حکومت را میکند. خداوند نیز دعای او را مستجاب کرده، حکومتی عظیم و مواهبی بینظیر به او بخشید. درخواست حکومت از جانب سلیمان و موهبت آن از طرف خداوند بر مبنای نیاز و ضرورتی است که سلیمان در راستای تکامل و هدایت قوم خود میدانسته است.
د- در آیة 54 سورة نساء آمده است: «أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیما». این مسأله تا اندازهای از اهمیت برخوردار است که بخشیدن حاکمیت، همردیف عزت و بازپسگرفتن آن، قرین ذلت شمرده شده است. علامه طباطبایی در تفسیر این آیه مینویسد: «مراد از ملک، معنایى اعم از ملک مادى بوده و شامل ملک معنوى؛ یعنى نبوت و ولایت حقیقى بر هدایت خلق و ارشاد آنان نیز مىشود» (طباطبایی، 1417ق، ج4: 377). دادن ملک و حکومت به آل ابراهیم از جانب خداوند، فضلی است در جهت نیاز انسان.
ﻫ - خداوند در آیة 26 سوره آلعمران، میفرماید: «قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیر».
6- دعوت به حکومت. در بررسی آموزههای قرآنی، آیاتی وجود دارد که به حکومت اسلامی دعوت میکند. قرآن کریم، تشکیل حکومت را بهعنوان یک ضرورت تلقی کرده است. در واقع ضرورت تشکیل حکومت، یک حقیقت دینی است. این حقیقت را میتوان از دعوت قرآن استنباط کرد:
الف- «إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِما أَراکَ اللَّهُ..» (نساء(4): 105).این آیه، بیانگر قسمتى از شؤون ولایت عمومى در مجتمع اسلامى است (همان:122). خداوند متعال در این آیه، داورى و حکومت بین مردم در امور اختلافی دینی و اجتماعی را غایت و هدف از انزال کتاب قرار داده است؛ اختلافات و منازعاتی که بدون وجود یک حاکم و حکومت حل نخواهد شد.
ب- «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ یُدْعَوْنَ إِلى کِتابِ اللَّهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ یَتَوَلَّى فَرِیقٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُون» (آلعمران(3): 23).در این آیه نیز دعوت به حکومت اسلامی را شاهدیم (شمسالدین، 1375: 31). پس آنها- اهل کتاب- که نصیبى از کتاب به آنها داده شده است، باید حاکمیت و حکومت قرآن را در میان خود بپذیرند. ازاینرو، دعوت به حکم الهی شدهاند؛ ولی آنها رویگردانند. در حالی که اجرای احکام و اهداف قرآن، جز با تشکیل حکومت میسر نمیباشد.
ج- «وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَنْ یَفْتِنُوکَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّما یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُصِیبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ لَفاسِقُونَ أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُون» (مائده(5): 49 و 50).خداوند خطاب به پیامبر میفرماید: «ما قرآن را بر تو نازل کردیم تا اینکه در میان اهل کتاب بر طبق آن حکم کنى».
چنانچه «أن»، مصدریه و فعل امر، صلة آن باشد مىتوان گفت که عطف بر «بالحق» است؛ یعنى ما قرآن را بهحق و براى اینکه بر طبق آن حکم کنى، نازل کردیم (طبرسی، 1377، ج1: 334). در این آیه، خداوند به پیامبر خود تأکید مىکند که در میان اهل کتاب بر طبق حکم الهی داورى کن؛ زیرا اجرای احکام و حکمکردن بر طبق قرآن از امور اجتماعی است که با تشکیل حکومت امکانپذیر است.
7- اهمیتدادن قرآن به مسألة حکومت. این مسأله به اندازهای دارای اهمیت است که خداوند به پیامبر فرمان میدهد که خلافت و ولایت علی (ع) را ابلاغ فرماید و در غیر این صورت، ابلاغ رسالت نکرده است: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه..» (مائده(5): 67). بهراستی کدام مسأله در اسلام این چنین اهمیت دارد که اگر به آن اهتمام نشود، مساوی با عدم ابلاغ رسالت باشد. البته موضوع آیه، اعلام ولایت حضرت علی (ع) و اینکه چه کسی باید حاکم باشد، است. ولی اصل مسألة حکومت نیز از مسائلی است که اهمیت تشکیل و تداوم آن از این آیه استفاده میشود؛ چرا که تا حکومتی برقرار نباشد، بحث از وجود تعیین حاکم معنا نخواهد داشت. ازاینرو، میتوان گفت که ضرورت وجود حکومت، فرض گرفته شده است.
همچنین، قرآن کریم در مورد شایعة کشتهشدن پیامبر در جنگ احد که گروهی از مسلمین با شنیدن این شایعه، متفرق شدند و پشت به قتال کردند، میفرماید: «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِین» (آل عمران(3): 144).
علامة طباطبایی در تفسیر این آیه مینویسد: «محمد (ص) سمتى جز رسالت از ناحیة خدا ندارد (مانند سایر رسولان که وظیفة آنها فقط رسالت از جانب پروردگارشان است). او نه مالک امر خودش است و نه امور عالم. امر عالم، تنها بهدست خدا است. دین هم، دین خدا است و باقى خواهد ماند.پس چه معنا دارد که شما مسلمانان، ایمان خود را وابسته به زندهبودن آن جناب کنید؛ بهگونهای که اگر آن جناب به مرگ طبیعی یا به قتل از دنیا برود قیام بهدین خدا را رها کرده و به قهقرا و عقب برگردید و هدایت خود را از دست داده و دچار گمراهى شوید» (طباطبایی، 1417ق، ج4: 37-38).
بنابراین، مقصود، رسول بهذاته نیست، بلکه آنچه که رسول برای هدایت و کمال انسانها آورده، ملاک است که حکومت نیز از آن جمله است. ازاینرو، اگر پیامبر کشته شود یا از دنیا برود، نباید نظام اجتماعی مسلمین و حکومت اسلامی از هم بپاشد و شما باید پس از وی، تحت لوای آن کس که پس از پیامبر، حاکم و زعیم شماست، هدایت یابید. این مطلب، نمایانگر پیوستگی و انسجام حکومت اسلامی و معارف و نظام نازلشده بر پیامبر است. پس اصل وجود حکومت- حکومت اسلامی- وابسته به شخص نیست و حکومت، بایستی وجود و استمرار داشته باشد.
8- فطریبودن ضرورت حکومت. علامه طباطبایى در بحثى تحت عنوان «ولایت و زعامت در اسلام» مسألة ضرورت تشکیل دولت اسلامى را از نظر فلسفة اجتماعى اسلام مورد بحث قرار داده و ضمن ضروریدانستن ولایت و سرپرستی در جامعه، مسألة ولایت و سرپرستی را فطری معرفی میکند.ایشان با استناد به آیة «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ» (روم(30): 30)، بنای اسلام و احکام اسلامی را بر اساس فطرت مىشمارد و بنا بر همین اصل، احکام ضروری فطرت را مورد تأیید اسلام میداند و مسألة نیاز به تشکیلات حکومتی و ولایت را از جمله ضروریات احکام فطرت ذکر میکند.
آشکاری فطریبودن این مسأله تا جایی بود که در زمان حیات پیامبر و خصوصاً پس از هجرت، با اینکه همة شؤون حکومتی از قبیل ادارة امور مردم، نصب ولات و قضات، ادارة صدقات و اوقاف، تعلیم و تربیت عمومی و ارسال مبلغین عملی میشد و مسلمین از امور غیر مهم از ایشان بسیار سؤال میکردند، لکن هیچگاه از اصل لزوم تشکیل حکومت، سؤالی نکردند.
علامه، همچنین با مطرحنمودن جریان سقیفه بعد از رحلت پیامبر و اینکه کسی اصل لزوم خلیفه را منکر نشد، مینویسد: «همه با فطرت خود درک میکردند که ضروری است که در میان مسلمین حکومتی وجود داشته باشد و دین اسلام، این مسأله را امضای قطعی نموده است» (طباطبایی، 1396ق، ج1: 172-177).
این اصل فطری، برای همیشه تغییرناپذیر است: «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً» (سبأ(34): 28) و «کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَة» (بقره(2): 213). از این جهت انسان امروزی با انسانهای گذشته تفاوتی ندارد؛ چرا که خداوند هنگام آفرینش انسان، نیازهای روحیِ ثابتی به او عطا کرده است: «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» (شمس(91): 7-8). البته انسان، علاوه بر این فطرت ثابت، طبیعتی دارد که منشأ تغیر و تحول اوست. خداوند بُعد طبیعی او را چنین ترسیم میکند: «إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِین» (ص(38): 71). کیفیت حکومت و روابط حکومتی، سیاسی و اجتماعی از این دسته است.
حضرت امام (ره) در ذیل عنوان «دلایل لزوم تشکیل حکومت» میفرماید: «پس از رحلت رسول اکرم (ص) هیچ یک از مسلمانان در این مسأله که حکومت لازم است، تردید نداشت. هیچ کس نگفت که حکومت لازم نداریم. چنین حرفى از هیچ کس شنیده نشد. در ضرورت تشکیل حکومت، همه اتفاق نظر داشتند. اختلاف فقط در کسى بود که عهدهدار این امر شود و رئیس دولت باشد. به همین خاطر، پس از رسول اکرم و در زمان متصدیان خلافت و زمان حضرت امیر (ع) حکومت تشکیل شد، سازمان دولتى وجود داشت و اداره و اجرا صورت مىگرفت» (امام خمینی، 1361: 22-23).
9- قرآن کریم بر ضرورت وجود حکومت برای تأمین هدایت بشر تأکید میکند؛ چنانکه میفرماید: «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاتَّبَعْتُمُ الشَّیْطان» (نساء(4): 83). در این آیه، در صورتی که مراد از «فضل» و «رحمت»، رسول خدا و اولواالأمر (حاکمان صالح) باشند(جمعی از مترجمان، 1377، ج1: 633؛ هاشمی رفسنجانی، بیتا، ج3: 405؛ طباطبایی، 1417، ج5: 24؛ مکارم شیرازی، 1374، ج4: 32)، خداوند هدایت اکثریت مردم را در گرو رسالت و حکومت صالح دانسته است. بنابراین، برای تأمین هدایت بشر، چارهای جز حکومت صالح نیست. در اینجا، اصل وجود حکومت برای هدایت، مفروض گرفته شده است واکثریت اجتماع اگر از رهبری صحیحی محروم بمانند گرفتار عواقب دردناکی خواهند شد.
10- «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ سَمِیعاً بَصِیرا» (نساء(4): 58). برخی از مفسران، خطاب «یأمرکم» را متوجه اولیای امور (گردانندگان حکومت) میدانند.گاهى امانت به معناى«امامتِ امامان معصوم» - که هر امام آن را به امام بعد از خود مىسپارد - تفسیر شده است و گاه به مطلق ولایت و حکومت.
«زراره» که از شاگردان بزرگ امام باقر و امام صادق (ع)است، چنین مىگوید: منظور از جملة «أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها» این است که ولایت و حکومت را به اهلش واگذارید که نشان مىدهد حکومت از مهمترین ودیعههاى الهى است که باید آن را به اهلش سپرد. هر یک از نعمتهاى الهى، امانتى از امانات او میباشند که پستهاى اجتماعى و بهویژه مقام حکومت از مهمترین امانات است.
در حدیث معروفی از امام باقر و امام صادق (ع) در تفسیر آیة «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها» صریحاً آمده است که ولایت و حکومت را به اهلش واگذارید (بحرانی، 1416ق، ج2: 101).لذا با وجود فراوانی مصادیق امانت، آنچه که از آیات قرآن استنباط میشود این است که مهمترین امانت که خداوند به ادای آن امر نموده و سلامت جامعه در گرو آن قرار داده شده، «حکومت» است که شرط ادای آن، واگذاری این امر به اهلش میباشد.
11- « ...وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ» (رعد(13): 7). از جمله آیات قرآن که میتواند دلالت بر ضرورت حکومت و حاکم داشته باشد، این آیه است که میفرماید: اصولاً براى هر جامعه و قومی، راهنما و هدایتکنندهاى است که آنان را به دینشان رهبرى و به سوى خدا دعوت مىکند. ازاینرو، خداوند در خطاب به پیامبر (ص) بعد از ایرادهای کفار مبنی بر آوردن معجزاتی شبیه معجزههای حضرت موسی و عیسی (ع)میفرماید: «[ای پیامبر] کار تو فقط انذار است و هر قومی نیاز به رهبر و هادی دارد».
علامه طباطبایی در ذیل این آیه مینویسد: «سنت خداوند در مورد بندگانش اینگونه است که در میان هر مردمى، یک نفر هادى و راهنما مبعوث کند تا ایشان را هدایت نماید. از این آیة شریفه برمىآید که زمین، هیچگاه از هدایتگرى که مردم را به سوى حق، هدایت کند، خالى نمىشود. بنابراین، یا باید پیغمبرى باشد و یا هادى دیگرى که به امر خدا هدایت کند» (طباطبایی، 1417ق، ج11: 305). لازمة هدایتگری نیز همانگونه که از آیات قبل روشن گردید، وجود حکومت است. بدون وجود حکومت، امکان اجرای اوامر الهی و هدایت انسانها در جهت هدف بعثت انبیا، میسور نخواهد شد.
12- لزوم اجرای احکام در حکومت اسلامی بر اساس آیات قرآن. آیا احکام الهی، بدون وجود حکومت، قابل اجرا هستند؟ امام خمینی (ره) در بحث ادلة ولایت فقیه، عمده دلیل را از راه «اسلامشناسی» دانسته و میگوید: «مراد از اسلامشناسی، این است که دینی که جنگ، صلح، حدود، قصاص، دیات، قضا و مانند آن داشته باشد، بهطور قطع، مجری و متصدی لازم دارد.
اگر کسی اسلامشناس باشد و دین الهی را خوب تصور کند، تصدیق به لزوم تشکیل حکومت نزد او، امری بدیهی خواهد بود؛ زیرا اگر دین، مجموعهای از احکام فردی، عبادی و رهبانیت بود و احکام و قوانینی برای معاملات، روابط اجتماعی، جنگ، صلح، حدود، دیات، تعزیر، زندان و صدها حکم مشابه آن نداشت، نیازی به حکومت نبود، در حالی که چنین نیست.
پس اگر ابهامی در مسألة لزوم حکومت و ضرورت حاکمیت در اسلام هست، در تصور ناصواب از دین الهی و شناخت ناقص از اسلام، ریشه دارد. البته معلوم است که تصدیق منطقی و معقول از تصورات ناصحیح و غیر معقول حاصل نمیشود» (جوادی آملی، 1387: 442-445). بنابراین، چارهای جز این نیست که قوانین دین الهی از طریق حکومت اجرا شود.
حضرت امام (ره) در مورد اثباتِ لزوم تشکیل حکومت از طریق لزوم استمرار احکام مینویسد: «بدیهى است ضرورت اجراى احکام که تشکیل حکومت رسول اکرم (ص) را لازم آورده است، منحصر و محدود به زمان آن حضرت نیست و پس از رحلت نیز ادامه دارد. طبق آیات شریفه، احکام اسلام، محدود به زمان و مکان نیست؛ بلکه تا ابد باقى و لازمالاجراست (ر.ک: ابراهیم(14): 52)؛ یونس(10): 2؛ حج(22): 49؛ احزاب(33): 40؛ یس(36): 70).
این احکام، تنها براى زمان رسول اکرم (ص) نیامده است تا پس از آن متروک شود. اینگونه نیست که پس از رسول اکرم، حدود و قصاص - قانون جزاى اسلام - اجرا نشود یا انواع مالیاتهاى مقرر، گرفته نشود یا دفاع از سرزمین و امت اسلام تعطیل گردد. این حرف که قوانین اسلام، تعطیلپذیر یا منحصر و محدود به زمان یا مکانى است، بر خلاف ضروریات اعتقادى اسلام است. بنابراین، چون اجراى احکام، پس از رسول اکرم (ص) و تا ابد ضرورت دارد، تشکیل حکومت و برقرارى دستگاه اجرا و اداره، ضرورت مىیابد.
بدون تشکیل حکومت و بدون دستگاه اجرا و اداره - که همة جریانات و فعالیتهاى افراد را از طریق اجراى احکام، تحت نظامی عادلانه درآورد - هرج و مرج به وجود مىآید و فساد اجتماعى، اعتقادى و اخلاقى پدید مىآید. پس، براى اینکه هرج و مرج و عنانگسیختگى پیش نیاید و جامعه دچار فساد نشود، چارهاى نیست جز تشکیل حکومت و انتظامبخشیدن به همة امورى که در کشور جریان مىیابد. بنابراین، به ضرورت شرع و عقل، آنچه در دورة حیات رسول اکرم (ص) و زمان امیرالمؤمنین (ع) لازم بوده - یعنى حکومت و دستگاه اجرا و اداره - پس از ایشان و در زمان ما نیز لازم است.
براى روشنشدن مطلب، این سؤال را مطرح مىکنم که از غیبت صغرى تا کنون که بیش از هزار سال مىگذرد و ممکن است هزاران سال دیگر نیز بگذرد و مصلحت اقتضا نکند که حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) تشریف بیاورد، در طول این مدت مدید، احکام اسلام باید زمین بماند و اجرا نشود و هر کس، هر کارى خواست بکند؟ آیا قوانینى که پیغمبر اسلام در راه بیان، تبلیغ، نشر و اجراى آن، بیست و سه سال زحمت طاقتفرسا کشید، فقط براى مدت محدودى اعتبار داشت؟ آیا خدا اجراى احکامش را محدود کرد به دویست سال- زمان حضور معصوم- و پس از غیبت صغرى، اسلام، دیگر همه چیزش را رها کرده است؟
اعتقاد به چنین مطالبى یا اظهار آنها، بدتر از اعتقاد به منسوخشدن اسلام و اظهار آن است. هیچ کس نمىتواند بگوید که دیگر لازم نیست از حدود و ثغور و تمامیت ارضى وطن اسلامى دفاع کنیم یا امروزه نباید مالیات و جزیه و خراج و خمس و زکات گرفته شود و نباید قانون کیفرى اسلام و دیات و قصاص اجرا گردد.ازاینرو، هر کس اظهار کند که تشکیل حکومت اسلامى ضرورت ندارد، منکر ضرورت اجراى احکام اسلام شده و جامعیت احکام و جاودانگى دین مبین اسلام را انکار کرده است» (امام خمینی، 1361: 21-22).در این زمینه آیات و آموزههای قرآنی بسیاری وجود دارد که در اینجا از باب نمونه به برخی از آنها اشاره میکنیم:
الف- «الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُور» (حج(22): 41).
این آیه بهطور تلویحی میگوید که برپاداشتن نماز و ادای زکات و امر به معروف و نهی از منکر (در مقیاس گسترده و عام) از طریق تشکیل حکومت میسر است و بر همین اساس، مؤمنان راستین را به این صفت، توصیف میکند که آنها بههنگام قدرتیافتن و بهحکومترسیدن، این فرایض بزرگ الهی را برپا داشته، اجرا میکنند و از اینجا، نقش حکومت در اصلاح جامعه از دیدگاه اسلام روشن میشود (مکارم شیرازی و دیگران، بیتا، ج10: 24).
علامه طباطبایی نیز در ذیل این آیه مینویسد: «مراد از «تمکین آنان در زمین» این است که ایشان را در زمین نیرومند کند، بهطورى که هر کارى را که بخواهند، بتوانند انجام دهند و هیچ مانع یا مزاحمى نتواند سد راه آنان شود» (طباطبایی، 1417ق، ج14: 386). اینکه مؤمنین قدرت داشته باشند امور مربوط به زندگی را اداره کنند، بدون اینکه کسی مانع آنها شود، جز از طریق بهدستآوردن حکومت، ممکن نیست.
ب- «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتابِ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ» (آلعمران(3): 110).
امر به معروف و نهی از منکر از اصول مسلم اجتماعی است که اجرای آن در برخی موارد نیاز به حکومت دارد.
ج- «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (همان: 104). با توجه به تنوع موضوع امر به معروف و نهی از منکر، برخی مواقع، اجرای آن تنها از جانب حکومت میسر است (فضلالله، 1419ق، ج6: 202).
د- آیات جهاد.خداوند بعد از اجازه جهاد در برابر دشمن، به مسلمین میفرماید: «الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا» (حج(22): 40). در اینجا نیز سخن از نقش حکومت در بعد جهاد است؛ زیرا مسلم است که جهاد بدون وجود یک تشکیلات منظم سیاسی، اجتماعی و اقتصادی امکانپذیر نیست؛ چرا که مجاهدان معمولاً از دو بخش تشکیل میشوند: نیروهای نظامی و نیروهای اجتماعی که در پشت جبهه آنها را پشتیبانی میکنند و در واقع این امر تمام جامعه را دربرمیگیرد (مکارم شیرازی و دیگران، بیتا، ج10: 23).
برخی آیات دیگر جهاد که عملیشدن و اجرای آن مقتضی وجود حکومت است عبارتند از:
- «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ» (توبه(9): 73؛ تحریم(66): 9)؛ اى پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنها سخت بگیر! جایگاهشان جهنم است و چه بد سرنوشتى دارند.
- «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى الْقِتالِ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ» (انفال(8): 65)؛ اى پیامبر! مؤمنان را به جنگ (با دشمن) تشویق کن! هر گاه بیست نفر با استقامت از شما باشند بر دویست نفر غلبه مىکنند و اگر صد نفر باشند بر هزار نفر از کسانى که کافر شدند، پیروز مىگردند؛ چرا که آنها گروهى هستند که نمىفهمند.
- «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتال» (بقره(2): 216)؛ جهاد در راه خدا، بر شما مقرّر شد.
بنابراین، چون امکان اجرای جهاد، بدون تشکیلات حکومتی میسر نیست. پس برای انجام تکلیف الهی، وجود حکومت ضروری است.
ﻫ - حدود الهی
برخی آیات قرآن در مورد «حدود الهی» است که اجرای آن جز از طریق حکومتی که دارای قدرت اجرای احکام باشد، مقدور نیست:
- «إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِما أَراکَ اللَّهُ وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنِینَ خَصِیما» (نساء(4): 105)؛ ما این کتاب را بهحق بر تو نازل کردیم تا با آنچه خداوند به تو آموخته است، در میان مردم قضاوت کنى و از کسانى مباش که از خائنان حمایت نمایى!
- (حد سرقت) «وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما جَزاءً بِما کَسَبا نَکالاً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیم» (مائده(5): 38)؛ دست مردِ دزد و زنِ دزد را به کیفر عملى که انجام دادهاند بهعنوان یک مجازات الهى، قطع کنید! و خداوند توانا و حکیم است.
- (حد زنا) «الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَة...» (نور(24): 2)؛ هر یک از زن و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید و نباید رأفت (و محبّت کاذب) نسبت به آن دو، شما را از اجراى حکم الهى مانع شود، اگر به خدا و روز جزا ایمان دارید! و باید گروهى از مؤمنان مجازاتشان را مشاهده کنند.اجرای چنین احکامی، تنها از طریق حکومت امکانپذیر میباشد و هیچ کس بهتنهایی و بدون پشتوانة حکومت توان اجرای این احکام را ندارد.
- (حد قذف) «وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِینَ جَلْدَة» (همان: 4)؛ و کسانى که زنان پاکدامن را متّهم مىکنند، سپس چهار شاهد (بر مدّعاى خود) نمىآورند، آنها را هشتاد تازیانه بزنید.
- (حد محارب) «إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ یُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِیم» (مائده(5): 33)؛ کیفر آنها که با خدا و پیامبرش به جنگ برمىخیزند و اقدام به فساد در روى زمین مىکنند (و با تهدید اسلحه، به جان و مال و ناموس مردم حمله مىبرند) این است که کشته شوند یا به دار آویخته گردند یا (چهار انگشت از) دست (راست) و پاى (چپ) آنها، بهعکس یکدیگر، بریده شود و یا از سرزمین خود تبعید گردند. این، رسوایى آنها در دنیاست و در آخرت، مجازات عظیمى دارند. روشن است که اجرای چنین حکمی، تنها از جانب حکومتی قوی امکانپذیر است. پس وجود حکومت برای آن ضروری است.
- (قصاص) «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصاصُ فِی الْقَتْلى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثى بِالْأُنْثى فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسانٍ ذلِکَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدى بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِیمٌ وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» (بقره(2): 178-179)؛ اى افرادى که ایمان آوردهاید! حکم قصاص در مورد کشتگان، بر شما [این گونه] نوشته شده است:
آزاد در برابر آزاد و برده در برابر برده و زن در برابر زن. پس اگر کسى از سوى برادر (دینى) خود، چیزى به او بخشیده شود (و حکم قصاص او، تبدیل به خونبها گردد)، باید از راه پسندیده پیروى کند (و صاحب خون، حال پرداختکنندة دیه را در نظر بگیرد) و او [قاتل] نیز، بهنیکى دیه را (به ولى مقتول) بپردازد (و در آن، مسامحه نکند.) این، تخفیف و رحمتى است از ناحیة پروردگار شما! و کسى که بعد از آن، تجاوز کند، عذاب دردناکى خواهد داشت.
- «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِین» (حجرات(49): 9)؛ و هر گاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند، آنها را آشتى دهید و اگر یکى از آن دو بر دیگرى تجاوز کند، با گروه متجاوز پیکار کنید تا به فرمان خدا بازگردد و هر گاه بازگشت (و زمینة صلح فراهم شد)، در میان آن دو به عدالت صلح برقرار سازید و عدالت پیشه کنید که خداوند عدالتپیشگان را دوست مىدارد.
13- ضرورت حکومت با توجه به ماهیت احکام و قوانین اسلامی در قرآن. از جمله ادلة ضرورت تشکیل حکومت در قرآن کریم، ماهیت و کیفیت قوانین اسلام است. ماهیت و کیفیت این قوانین، نشان از تشریع آن براى تکوین یک دولت و ادارة سیاسى، اقتصادى و فرهنگى جامعه است. در نظام الهی به تمام ضروریات بشر پرداخته شده است.
با تعمق در ماهیت و کیفیت قوانین اسلام، جای شبههای در اینکه اجراى این قوانین و عمل به آنها، مستلزم تشکیل حکومت است، باقی نمیماند.همانگونه که ذکر شد، اگر به احکام امر به معروف و نهی از منکر، جهاد، حدود، قصاص، خمس، زکات و... در قرآن کریم بنگریم، در اینکه این قوانین جز از طریق حکومت اسلامی امکان اجرا ندارند، تردیدی به خود راه نخواهیم داد.
امام خمینی (ره) در مورد لزوم تشکیل حکومت و برای بررسی نمونههایی از احکام اسلام، به احکام مالی اسلام همچون خمس، زکات، جزیه و خراج و همچنین احکام دفاع ملی با استناد به آیة شریفه «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْل» (انفال(8): 60) و نیز احکام احقاق حقوق و جزاء، اشاره میکند (امام خمینی، 1361: 24-28).بنابراین، با توجه به ماهیت احکام اجتماعی، اقتصادی و سیاسی که اجرای آن بدون وجود حکومت، امکانپذیر نیست، چه کسی میتواند در ضرورت حکومت، کمترین تردیدی داشته باشد.
14- ضرورت حکومت با توجه به اهداف آن در قرآن. تردیدی نیست که هدف حکومت در قرآن در راستای تحققبخشیدن به اهداف عالیه در جهت کمالیابی انسان است. مسلم است که رسیدن به این اهداف جز از طریق حکومت و ابزار آن، قابل تحقق نیست. از جملة این اهداف که در قرآن به آن تصریح شده است، میتوان به این امور اشاره کرد:
- «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُون» (نور(24): 55).در این آیه، بعد از آنکه خداوند به مؤمنانِ صالح وعدة خلافت و حکومت مىدهد، تعبیراتی را میآورد که در واقع بهمنزلة اهداف این حکومت میباشند. نخست، قدرت تمکین و اقتداربخشیدن به دین الهى و حاکمیت آن بر پهنة اجتماع و دیگر، ازمیانرفتن ناامنىها و تبدیل آن به امنیت اجتماعى کامل و در نهایت، عبادتِ خالى از هرگونه شرک میباشد. پس اهداف حکومت طبق این بیان، عبارتند از:
1- حاکمیت دین و قوانین الهى بر همة اجتماع؛
2- استقرار و امنیت کامل در همه جا؛
3- عبادت خالصانة پروردگار و برچیدهشدن آثار شرک و بتپرستى.
در واقع هدف نهایى، همان تکامل انسان و سیر الىالله است که استقرار امنیّت و حاکمیت قوانین الهى، مقدمة وصول به آن محسوب مىشود (مکارم شیرازی و دیگران، بیتا، ج10: 36-37).
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه مینویسد: «این آیه، وعدة جمیل و زیبایى است براى مؤمنینی که عمل صالح دارند که بهزودى جامعة صالحى مخصوص به خودشان برایشان درست مىکند و زمین را در اختیارشان گذارده، دینشان را در زمین متمکن مىسازد و امنیت را جایگزین ترسى که داشتند، مىکند؛ امنیتى که دیگر از منافقین و کید آنان و از کفار و جلوگیریهایشان بیمى نداشته باشند، خدا را آزادانه عبادت کنند و چیزى را شریک او قرار ندهند» (طباطبایی، 1417ق، ج15: 151).با بررسی اهداف در این آیه، متوجه میشویم که رسیدن به این اهداف، جز از طریق حکومت قابل تحقق نیست.
- «یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَق» (ص(38): 26).
در این آیه یکی از اهداف مهم حکومت که شامل همة زمانها و مکانها میشود، ذکر گردیده است که عبارتست از احقاق حقوق؛ یعنی جلوگیری از هر گونه تجاوز و تعدى و گرفتن حق ضعیفان و محرومان از زورمندان و اقویا و اجرای عدالت؛ هدفی که با ابزار حکومت، قابل تحقق است.از نظر علامه طباطبایی حکم به حق، نتیجه و فرع خلافت میباشد و این خود مؤید آن است که مراد از «جعل خلافت» این نیست که شأنیت و مقام خلافت به او داده شده باشد؛ بلکه مراد این است که شأنیتى را که خداوند بهحکم آیة «وَ آتَیْناهُ الْحِکْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ» (ص(38): 20) قبلاً او داده بود، بهفعلیت برساند و عرصة بروز و ظهور آن را به او بدهد (طباطبایی، 1417ق، ج17: 194-195). آشکار است که بهفعلیترساندن و بروز و ظهور آن شأنیت با وجود حکومت و ولایت محقق خواهد شد.
- «الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ» (حج(22): 41).
تعبیر به «مَکَّنّاهُمْ فِى الاَرْضِ» در بسیاری از آیات و تفاسیر در مورد قدرت و تشکیل حکومت به کار رفته است. لذا وقتی به حکومت رسیدند، اقامة نماز، ایتاء زکات و مقابله با مفاسد اجتماعی از طریق امر به معروف و نهی از منکر میکنند. پس اجرای این اهداف، بعد از بهقدرترسیدن حکومت است و به عبارتی، لازمة انجام این امور، دلالت بر لزوم تشکیل حکومت میکند.
تعلیم و تربیت جامعه، تزکیة نفوس، تأمین آزادیهای انسانی، اقامة عدل، رفع اغلال و رهایی از اسارت، تأمین امنیت اجتماعی، فراهمکردن زمینة بندگیِ خداوند و هدایت انسانها به سوی او، رساندن مستضعفان به حاکمیت و وارث زمین شدن، اجرای حدود الهی و ...که برابر آیات قرآن از اهداف بعثت انبیا و دین اسلام است را میتوان از جمله اهداف حکومت الهی برشمرد که اگر بخواهد بهصورت عملی دربیاید، تردیدی نیست که تنها از طریق برپایی حکومت ممکن خواهد بود. لذا با دقت در چنین اهدافی درمییابیم که اجرا و عملیساختن آنها مستلزم تشکیل حکومت است و بدون تأسیس یک نهاد اجرایی گسترده، نمىتوان به چنین اهدافی دست یافت.
سیرة عملی پیشوایان اسلام، همچون پیامبر اکرم (ص)، امام علی و امام حسن (ع) مؤیدی بر ضرورت تشکیل حکومت است؛ چرا که با فراهمشدن زمینة تشکیل حکومت، اقدام به چنین امری نمودند. برعهدهگرفتن ولایت و زعامت مسلمانان توسط پیامبر (ص) و تشکیل حکومت بهصورت رسمی در مدینه و در راستای هدایت جامعه، شاهدی بر این مدعاست؛ حکومتی که خداوند برای تحکیم آن، مردم را به تبعیت از اوامر و نواهی ایشان (رسول اکرم) امر نمود: «ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» (حشر(59): 7).
امیرالمؤمنین (ع) در مواجهه با خوارج که با شعار «لاحکم الا لله» در راستای نفی حکومت در مقابل حضرت ایستادند، فرمودند: «انه لابد للناس من امیر بر او فاجر» (نهجالبلاغه، خطبة 40). امام به صراحت حکومت بد و قوانین نامطلوب را از هرج و مرج و بیقانونی بهتر و آسیب و تباهیاش را کمتر میداند. در سخنان و سیرة عملی پیامبر و اهل بیت ایشان:، عبارت و یا عملی دال بر انکار ضرورت حکومت مشاهده نمیشود و اگر نقدی بر حکومت است، نقد حکومتِ نامشروع در راستای جایگزینی حکومت مشروع است، نه نفی اصل حکومت.
این سنت و رویه، دلالت بر لزوم و ضرورت تشکیل حکومت دارد؛ چرا که پیامبر اکرم (ص) اولاً: خود تشکیل حکومت داد و تاریخ، گواهى مىدهد که حضرت با تشکیل حکومت به اجراى قوانین و برقرارى نظامات اسلام و ادارة جامعه پرداخته است؛ بهگونهای که به اطراف، والی مىفرستاد، به قضاوت مىنشست و قاضى نصب مىنمود، سفرایى به خارج و نزد رؤساى قبایل و پادشاهان روانه مىکرد، معاهده و پیمان مىبست و جنگ را فرماندهى مىکرد؛ یعنی بهمعنای تمام کلمه، احکام حکومتى را به جریان مىانداخت.
ثانیاً: براى پس از خود نیز به فرمان خدا، «حاکم» تعیین کرده است. وقتى خداوند متعال براى جامعة پس از پیامبر اکرم حاکم تعیین مىکند، به این معناست که پس از رحلت رسول اکرم نیز تشکیل حکومت لازم است و چون رسول اکرم با وصیت خویش، فرمان الهى را ابلاغ مىنماید، این امر، ضرورت تشکیل حکومت را نیز مىرساند (امام خمینی، 1361: 20-21).
نتیجهگیری
با استناد به آیات و آموزههای قرآنی، وجود حکومت بهعنوان ضرورتی اجتماعی، در راستای بسترسازی کمال بشری و با محوریت توحید و با توجه به نگرش سیاسی -اجتماعی قرآن اثبات میگردد؛ حکومتی فراتر از ماهیت متعارف آن در علوم سیاسی که با توجه دقیق و عمیق به آیات قرآن به خوبی قابل اثبات است. این در حالی است که سیرة نبوی (ص) و ائمة معصومین: و رویة ایشان در اصرار بر برقراری حکومت نیز در همین راستا ارزیابی میشود.
منابع و مآخذ
1. قرآن کریم.
2. نهج البلاغه.
3. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت،1414ق، ج12.
4. ارسطاطالیس، السیاسة، ترجمه به عربی: احمد لطفی، قاهره، مطبعة دارالکتب المصریه، 1947م.
5. امام خمینی، کتاب البیع، قم، مطبعه مهر، بیتا، ج2.
6. ----------- ، ولایت فقیه، انتشارات امیر،1361.
7. بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیرالقرآن، تهران، بنیاد بعثت، 1416ق، ج2.
8. بهشتی، سیدمحمدحسین، حکومت در اسلام و...، (مجموعه مقالات)، بیجا، بینا، بیتا.
9. جمعی از مترجمان، ترجمة تفسیر جوامع الجامع، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، 1377، ج1.
10. جوادی آملی، عبدالله، جامعه در قرآن، قم، مرکز نشر اسراء، 1387.
11. حائری یزدی، مهدی، حکمت و حکومت ، بینا، بیجا، بیتا.
12. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، بیروت، چ1، 1412ق.
13. رشیدرضا، محمد، تفسیر المنار، بیروت، دارالمعرفة، بیتا، ج6.
14. شمسالدین، محمدمهدی، نظام حکومت و مدیریت در اسلام، ترجمة سیدمرتضی آیتالله زاده شیرازی، دانشگاه تهران، 1375.
15. طباطبایی سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، انتشارات جامعه مدرسین حوزة علمیه قم،1417ق، ج2.
16. ---------------------------- ، بررسیهای اسلامی، بهکوشش سیدهادی خسروشاهی، قم، انتشارات دارالتبلیغ اسلامی، 1396ق، 3جلدی، ج2.
17. طبرسی، فضل بن حسن،تفسیر جوامع الجامع، انتشارات دانشگاه تهران و مدیریت حوزه علمیه قم، 1377،ج1.
18. عمید زنجانی، عباسعلی، فقه سیاسی، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، 1367، ج2.
19. فراتی، عبدالوهاب، اندیشة سیاسی سیدجعفر کشفی، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1378.
20. فضلالله، سیدمحمدحسین، تفسیر من وحی القرآن، بیروت، دارالملاک للطباعة و النشر، 1419ق، ج6.
21. کشفی دارابی، سیدجعفر، تحفة الملوک، چاپ سنگی، ج 2.
22. مجلسی، محمدتقی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفا،1404ق، ج72.
23. مراغی، احمد بن مصطفی، تفسیر المراغی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا، ج2.
24. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمة قرآن، قم، دارالقرآن الکریم، 1373.
25. ----------------------- ، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374.
26. ----------------------- و دیگران، پیام قرآن، ج10، (قرآن مجید و حکومت اسلامی)، بیتا.
27. مهیار، رضا، فرهنگ ابجدی عربی، انتشارات اسلامی، ،چ1، 1410ق.
28. هاشمی رفسنجانی، اکبر، تفسیر راهنما، بیتا، ج3.
فرجالله قاسمی/ محقق حوزه و دانشجوی دکترای علوم سیاسی.
منبع:
فصلنامه حکومت اسلامی شماره53
انتهای متن/