۰
پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۱۰:۴۸
پیرمحمد ملازهی:

بیم و امیدهای نشست مسکو؛ بن‌بست جنگ، حاکمیت دوپارچه و شکاف سیاسی در ارگ

بیم و امیدهای نشست مسکو؛ بن‌بست جنگ، حاکمیت دوپارچه و شکاف سیاسی در ارگ
پس از آغاز مأموریت زلمای خلیلزاد به عنوان نماینده ویژه رئیس جمهور آمریکا برای مذاکره با طالبان و برگزاری چهار دور مذاکره در قطر و امارات با حضور نمایندگان ارشد طالبان و مذاکره‌کنندگان آمریکایی که منجر به اعلام خبر دستیابی به توافق و نگارش پیشنویس صلح از سوی زلمای خلیلزاد در 28 ژانویه گردید، اعلام یکباره تشکیل نشست دیگری با موضوع صلح افغانستان در مسکو با مشارکت شخصیت‌های سیاسی برجسته افغان و نمایندگان طالبان موجب بروز گمانه‌زنی‌های مختلفی از سوی رسانه‌ها نسبت به اهداف و تأثیرات احتمالی برگزاری این نشست گردید. به همین دلیل الوقت برای بررسی بیشتر موضوع به گفتگو با پیرمحمد ملازهی کارشناس مسائل شبه قاره و افغانستان پرداخته است.
 
نکات برجسته این دور از مذاکرات چیست و اهداف روسیه از ترتیب دادن چنین نشستی آنهم همزمان با رسیدن مذاکرات آمریکا و طالبان به مراحل حساس خود چه می‌تواند باشد؟

واقعیت این است که هم آمریکایی‌ها ابتکاری را برای مذاکره با طالبان در ابوظبی و قطر به خرج دادند، هم ایران به چنین ابتکاری برای انجام برخی مذاکرات با طالبان در تهران دست زد و هم مسکو به این اقدام روی آورده بود؛ اما تفاوت میان این دور از مذاکرات مسکو و دورهای پیشین آن هم به حضور تعداد بیشتری از شخصیت‌های سیاسی برجسته افغان همچون حامد کرزی، یونس قانونی، اسماعیل خان و... در این مذاکرات باز می‌گردد که اکنون به نوعی نقش اپوزوسیون را در مقابل دولت افغانستان ایفا می‌کنند و هم حضور پررنگ طالبان در این نشست که با ده نفر از شخصیت‌های برجسته خود حضور یافته و در حال مذاکره هستند.

نکته دیگر آنکه دولت افغانستان به این مذاکرات دعوت نشد و یا شرایط این حضور فراهم نبود چرا که طالبان هرگونه مذاکره با دولت مرکزی را رد می‌کند ولی اعلام آمادگی کرده بودند که با رهبران و شخصیت‌های سیاسی و جهادی دیدار و مذاکره کنند که این اتفاق در مسکو افتاده است. طالبان در این مذاکرات شرایط خود را همچون عدم قبول قانون اساسی و لزوم تغییر آن را ذکر کرده‌اند و در مقابل لیستی از شرایطی که حاضر به پذیرش آن هستند را نیز ارائه داده‌اند. ظاهراً نیز فضا مذاکرات مساعدتر نسبت به گذشته است.

اما در مورد اینکه روس‌ها چه اهدافی را پیگیری می‌کنند باید گفت واقعیت آن است که مسکو بعد از مدت‌ها که تمایلی به افغانستان نشان نمی داد با توجه تجربه تلخ شکست نظامی در افغانستان در دوران اتحاد جمهاهیر شوروی، طی دو سال اخیر مذاکراتی را با طالبان صورت داده بود و شایعاتی وجود داشت که به نوعی کمک‌هایی را نیز در اختیار این گروه قرار داده است. این بدین معناست که مسکو از نارضایتی جامعه افغانستان نسبت به وضعیتی که آمریکایی‌ها در افغانستان پیش آورده‌اند به عنوان فرصتی برای بهبود چهره تخریب شده خود در حمله به افغانستان و حمایت از دولت کمونیستی استفاده کنند. که البته تا حد زیادی در حال دستیابی به این هدف نیز هستند.

بخش دیگری از اهداف روسیه به احساس تهدید از برنامه‌های بلندمدت آمریکا در آسیای مرکزی باز می‌گردد. در واقع مقامات مسکو بعد از آنکه قرارداد امنیتی میان واشنگتن و کابل حضور نیروهای آمریکایی در افغانستان را تا سال 2024 تثبیت می‌کرد احساس کردند که آمریکا اهداف بلندمدتی علیه امنیت ملی روسیه از طریق اسیای مرکزی از جمله بوسیله هدایت داعش به این منطقه دنبال می‌کند. همین امر نیز موجب نزدیکی روسیه و طالبان شد و اکنون هم با ابتکار مذاکرات به دنبال راهی برای خروج امریکا از افغانستان از طریق اعمال فشار طالبان بر نظامیان خارجی به دست بیاورند.
 
مذاکرات مسکو چه تأثیری می‌تواند بر روند مذاکرات آمریکا و طالبان داشته باشد؟

به نظر می‌رسد که خیلی در تضاد با هم قرار ندارند زیرا آنچه در قطر گذشت و آنچه که در مسکو در حال انجام است نهایتاً در پی آن است که روند صلح در مسیری قرار بگیرد که دولت مرکزی افغانستان و طالبان بتوانند با هم وارد مذاکره و گفتگو شوند. لذا هم در مسکو این وحدت نظر وجود دارد که در نهایت باید سازمان ملل متحد به ماجرا ورود یابد و هم در قطر آقای خلیلزاد بر به دست گرفتن ابتکار عمل از سوی سازمان ملل تأکید نمود. یعنی چیزی شبیه به آنچه که در سال 2001 که طالبان سقوط کرد و سپس با محوریت سازمان ملل از طریق لوی جرگه قانون اساسی افغانستان و ساختار کنونی سیاسی این کشور شکل گرفت و حامد کرزی رئیس جمهور شد. بنابراین باید گفت مذاکرات تحت مدیریت آمریکا در قطر و مذاکرات مسکو در اهداف نهایی تقریباً یکسان هستند اما در تاکتیک‌ تفاوت‌هایی دارند. با این وجود هر دو بر این امر واقف هستند که بدون حضور سازمان ملل نه طالبان مشروعیت دولت مرکزی را خواهد پذیرفت و نه دولت به شرط و شروط طالبان وقعی خواهد نهاد.
 
دولت افغانستان در موضعی منتقدانه نسبت به حضور گروه‌ها و چهره‌های سیاسی مطرح افغان در نشست مسکو اعتراض کرد. از سوی دیگر کابل همین دیدگاه تردیدآمیز را نسبت به روند مذاکرات آمریکا و افغانستان نیز از خود نشان داده است. نگرانی‌های دولت افغانستان از چیست؟

واقعیت آن است که هم در ابوظبی و قطر و در مسکو دولت افغانستان که قدرت سیاسی را در اختیار دارد نادیده گرفته شده و به عبارتی دور زده شد. این در حالی است که دولت مرکزی انتظار دارد تا در هر مذاکره و طرح صلحی یک طرف اصلی معادله و گفتگو به منظور تأثیرگذاری بر روند معادلات باشد. موضوعی که با استدلال طالبان مبنی بر اینکه دولت افغانستان دستنشانده و فاقد صلاحیت برای گفتگو در مورد خروج نیروهای خارجی می‌باشد نادیده گرفته شده است. از این رو می‌توان علت عصبانیت دولت و آقای غنی را درک کرد. با این وجود نباید این نکته را نیز از یاد برد که در درون حاکمیت هم وحدت نظر کاملی وجود ندارد و پس از تحمیل طرحی که جان کری وزیر خارجه وقت امریکا برای تقسیم قدرت میان عبدالله عبدالله به عنوان رئیس اجرایی و اشرف غنی به عنوان رئیس جمهور پیشنهاد داد بین این دو شخصیت و دو تفکر هماهنگی و وحدت نظر کاملی به چشم نمی‌خورد. در این مذاکرات نیز مشاهده می‌شود که عبدالله عبدالله موضع ملایمتری دارد اما اشرف غنی بر این امر اصرار می‌ورزد که بدون حضور مستقیم دولت مرکزی و حتی حضور کشورهای همسایه افغانستان در مذاکرات هیچ طرح صلحی را قبول نمی‌کند.
 
پس در این شرایط که طالبان حاضر به مذاکره با دولت نیست و دولت مرکزی نیز نگاه بدبینانه‌ای به مذاکرات دارد چه چشم اندازی را می‌توان برای نتایج گفتگوهای قطر، ابوظبی و مسکو می‌توان انتظار داشت؟

یک واقعیت وجود دارد و آن این است که جنگ به بن بست رسیده است. بدین صورت که نه طالبان توان فتح کابل همانند گذشته را دارد و نه دولت مرکزی توان حذف طالبان را. حتی اگر بر فرض بتوان شرایطی را در نظر گرفت که طالبان قادر به شکست دولت مرکزی شود باز هم این به خاتمه جنگ نمی‌انجامد و با ورود تاجیک‌ها، هزاره‌ها و ازبک‌ها به صحنه تقابل عملاً  فقط جغرافیای جنگ تغییر می‌یابد. بنابراین در این فضا به راه حل سیاسی توجه می‌شود و این راه حل هم به سادگی قابل دستیابی نیست چرا که تضاد میان طرفین بسیار زیاد است. این امر مذاکرات را طولانی و مشکل می‌کند اما در نهایت به هر حال باید مصالحه‌ای میان‌ طالبان، دولت مرکزی، گروه‌های سیاسی و احزاب، گروه‌های قومی و نیروهای جهادی همه این نیروها بر اساس واقیعت‌های موجود و توزیع قدرتی بین چهار قوم بزرگ پشتون، هزاره، تاجیک و ازبک شکل بگیرد که از سوی جامعه جهانی و کشورهای همسایه افغانستان مورد حمایت و تضمین است. من فکر می‌کنم که مشکل هست اما راهی جز اینکه آنها تن به مصاحه بدهند وجود ندارد.
 
مرجع : الوقت
کد مطلب : ۷۷۶۶۴۶
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما