کد QR مطلبدریافت لینک صفحه با کد QR

چگونگی پيدايش صهيونيسم و اشغال فلسطين

آوا (صدای افغان) , 5 فروردين 1398 10:15

اسلام تایمز: سرزمين فلسطين از آن رو كه گذرگاه مهمي براي اتصال سه قاره اروپا، افريقا و آسياست پيوسته در طول تاريخ در معرض تهاجم امپراتورها و سرداران جنگي بوده و آنها همواره براي تسلط بر شهرهاي بندري و راه هاي تجاري فلسطين تلاش مي كردند.


سرزميني كه امروزه صيونيست ها آن را « اسرائيل» ناميده اند سرزمين فلسطين است. سرزمين فلسطين از آن رو كه گذرگاه مهمي براي اتصال سه قاره اروپا، افريقا و آسياست پيوسته در طول تاريخ در معرض تهاجم امپراتورها و سرداران جنگي بوده و آنها همواره براي تسلط بر شهرهاي بندري و راه هاي تجاري فلسطين تلاش مي كردند. هر نيروي تازه واردي سرانجام يا در جمعيت اين سرزمين جذب مي گرديد و يا به وسيله نيروي فاتح ديگري كنار زده مي شد.

از قرن دوم هجري قمري به بعد ساكنان فلسطين عموما اعرابي بوده اند كه زبان و فرهنگ مشترك داشته اند . شهرهاي فلسطين ، همچون بيت المقدس ، مراكزي تمدن عربي بوده اند كه دانشمندان ، شاعران و عالمان بسيار از آنجا برخاستند . پس از ظهور اسلام ، اگرچه اجتماعات كوچكي از يهوديان و مسيحيان در اين سرزمين بر مذهب خود باقي ماندند ، اما به تدريج اكثر مردم فلسطين مسلمان شدند.

در 1517 م . با گسترش امپراتوري عثماني ، سلطان سليم پادشاه اين امپراتوري ، فلسطين را به سرزمين هاي تحت تصرف امپراتوري خويش افزود و چهارصد سال بعد ، ترك هاي عثماني بر فلسطين به عنوان بخشي از منطقه ي اداري ‌« سوريه ي بزرگ » حكومت مي كردند.

امپراتوري عثماني ، از آغاز قرن هيجدهم ميلادي تدريجا دچار ضعف شد و مردم سرزمين هاي تحت سلطه ي آن نظير صربستان ( يوگسلاوي ) ، روماني ، مصر ، بلغارستان و يونان يكي پس از ديگري شورش كردند و خواهان استقلال شدند .(1)

قدرت هاي استعمارگر اروپايي به ويژه انگلستان از ضعف تدريجي عثماني استفاده كردند و ضمن حمايت از طغيان اقوام مختلف از دولت عثماني امتيازاتي مي خواستند . بريتانيا مخصوصا علاقه مند بود كه خاورميانه را صاحب شود. اين علاقه بيش از هر چيز يافتن بازار جديد به منظور فروش كالاهاي تجارتي بود.

انگلستان توانسته بود كه دو قرن تمام ثروت هاي آسيا ، افريقا و امريكا را غارت كند و با تجارت طلا ، نقره ، كتان و ادويه ثروت فراواني بيندوزد و بخشي از اين ثروت ها را در مسير ايجاد كارخانه ها و مراكز صنعتي به كار اندازد و عملا صنعتي ترين كشور جهان شود . از آنجايي كه با پيشرفت صنعت ، كارخانه هاي بريتانيا هر سال بيش از سال گذشته كالا تهيه مي كردند ، دولت ها ، بازرگانان و كارخانه داران آزمند انگليسي درصدد يافتن بازارهاي جديد براي فروش كالاهايشان بودند.

در 1838 ميلادي انگلستان قرارداد بريتانيا – تركيه را بر دولت عثماني تحميل كرد . با اين قرارداد بازرگانان انگليسي براي فروش كالاهايشان در بازارهاي عربي آزادي كامل داشتند. البته انگلستان ، همزمان با رشد منافع اقتصادي خود در منطقه ، به فكر راه هاي تازه براي گسترش نفوذ سياسي خود نيز بود.

سياست مداران انگليسي در اين انديشه بودند كه با حمايت از اقليت هاي مذهبي جاي پايي در فلسطين بيابند . قدرت هاي ديگر اروپايي هم با حمايت از فرقه هاي كوچك مسيحي امتيازاتي گرفته بودند . از جمله اينكه مسيحيان از پرداخت بسياري از ماليات ها معاف باشند و از محاكمه در محكمه هاي اولياي محلي ترك مصون بمانند. انگلستان تصميم گرفت از بيست هزار يهودي كه در مجتمع هاي مذهبي در فلسطين زندگي مي كردند حمايت كند. بدين منظور در 1840 به تشكيل يك اداره ي كنسولگري در بيت المقدس اقدام كرد.

حمايت از يهوديان فقط گام اول بود زيرا سياست مداران اين كشور قصد داشتند با تأسيس مستعمره مهاجران يهودي در خاك فلسطين كنترل كامل اين سرزمين را بدست گيرند.

در 1840 ميلادي لردپالمرستون(2) كه يكي اشراف زاده قدرتمند انگليسي بود از دولت بريتانيا خواست كه كمك به مهاجرت يهوديان اروپايي به فلسطين را رسما تصويب كند . او معتقد بود كه اين طرح در خدمت منافع بزرگ تر امپراتوري بريتانيا خواهد بود . در آن زمان هندوستان ثروتمندترين مستعمره بريتانيا بود و پنبه ، منبع اصلي براي صنعت نساجي انگليس به شمار مي رفت . بنابراين تشكيل يك مجتمع مستقل يهودي در فلسطين مي توانست راه تجاري استراتژيك بين هند و انگليس را براي منافع انگلستان امن تر سازد.

در 1875 انگليسي ها كنترل كانال سوئز را – كه تازه ساخته شده بود – به دست آوردند . اكنون ، تجار انگليسي قادر بودند كه در نصف زمان گذشته فاصله ي اروپا تا هند را به وسيله ي كشتي طي كنند.

لرد « شافتسبري » (3) در 1876 با صراحت نيات استعمارگرانه بريتانيا را چنين فاش ساخت:
«بزودي فلسطين و سوريه بسيار مهم خواهند شد . اين كشورها فاقد سرمايه و جمعيت اند. يهوديان مي توانند چنين كمبودهايي را تأمين كنند . آيا انگلستان منافع ويژه اي در توسعه چنين تجديد ساختمان و بازسازي ندارد ؟ اگر يكي از رقباي انگليس جاي پايي در سوريه به دست آورد ضربه ي بزرگي بر انگلستان خواهد بود . امپراتوري انگليس كه از كانادا تا كلكته و استراليا امتداد دارد به دو قطعه تقسيم مي شود . انگلستان بايد سوريه را براي خود حفظ كند . پس از آن نقش حمايت از اسكان يهوديان در فلسطين به انگلستان تعلق خواهد داشت.»

پيدايش صهيونيسم:
كلمه ي صهيونيسم از واژه ي صهيون يا « صيون » گرفته شده است. صهيون نام كوهي در بيت المقدس است كه مسجد الاقصي و قبه الصخره بر روي آن ساخته شده است. صهيونيسم عنوان يك نهضت سياسي است كه تئودور هرتزل روزنامه نگار يهودي اهل امپراتوري ( اتريش – مجارستان ) آن را عنوان و سپس آن را در اولين كنگره ي يهودي مطرح كرد.(4)

صهيونيست ها ادعا مي كنند كه يهود اولين قومي بوده كه در فلسطين سكونت داشته اند. اما بر خلاف ادعاي صهيونيست ها ، كنعانيان اولين قوم سامي نژاد بودند كه وارد سرزمين فلسطين شدند . بعدها اقوام فلسطيني از « جزيره كرت » وارد اين سرزمين گشتند . به همين دليل است كه نام اين خطه ي باريك كنار مديترانه را به نام صاحبان اصلي آن – يعني فلسطيني ها – سرزمين فلسطين ناميده اند.

در 3500 قبل از ميلاد پس از آنكه اقوام سامي نژاد از قلب شبه جزيره عربستان گرديدند و پس از استقرار در اين سرزمين و در طي سالها و قرون متمادي يا بوميان فلسطيني اختلاط و آميزش يافتند كه نتيجه يهودي آن فلسطيني هاي كنوني هستند . مدت ها پس از مهاجرت فلسطيني ها و كنعانيان به سرزمين فلسطين، شاخه اي از عبراني ها وارد اين سرزمين شدند و در كنار دو قوم ديگر در فلسطين به زندگي پرداختند. به اين ترتيب بر خلاف ادعاي صهيونيست ها كه پيوسته مي كوشند تا «عبرانيان» را نخستين ساكنان فلسطين معرفي كنند ، تا آنجا كه مدارك و اسناد تاريخي نشان مي دهد ، حداقل سومين گروهي بودند كه وارد فلسطين شدند . ( صهيونيست ها از آغاز ، اين واقعيت هاي تاريخي را منكر مي شدند.

اولين كنگره صهيونيست ها در 1897 « سازمان جهاني صهيونيست » در شهر باسل سويس شروع به كار كرد . اين كنگره در قطعنامه يهودي خود اعلام كرد :
«هدف صهيونيسم ، ايجاد وطني براي مردم يهودي فلسطين در پناه قانون است.»

واژه « وطن » در واقع روش زيركانه اي براي بيان « دولت » بود . بعدا تئودور هرتزل (4) در كتاب خود نوشته بود : « در مورد اين واژه اندوهگين نشويد . مردم آن را « دولت يهودي» خواهند خواند ». بعدها صهيونيست ها كتاب هرتزل را كه دولت يهودي نام داشت ارج بسيار نهادند و آن را به عنوان مانيفست غير رسمي نهضت نژاد پرستانه خود پذيرفتند و سپس اين سؤال پيش آمد كه صهيونيسم براي منافع چه كساني بوجود آمده و در خدمت چه كسي است؟

اگر چه صهيونيسم ادعا مي كرد كه براي منافع طبقه محروم يهودي تلاش مي كند ، اما در واقع اين نهضت در خدمت خواسته هاي قدرت هاي استعمارگر اروپايي و طبقه ي ثروتمند يهودي اروپا بود . نگاهي به زندگي خود هرتزل نشان مي دهد كه چگونه صهيونيسم در خدمت اين طبقه از يهود قرار داشت . شيوه ي زندگيش نمونه ي زندگي بسياري از يهوديان اروپاي غربي در آن زمان بود.

بسياري از آنان موقعيت هاي مناسبي از جهت حرفه ي تجارت و امور مالي داشتند . آنها احساس مي كردند كه در جامعه ي اروپايي حل شده اند . در دهه 1880 ، بحران اقتصادي بر سراسر اروپا گسترش يافته بود . در اين هنگام جريان مداومي از مهاجران بسيار فقير يهودي كه از روسيه به اروپا مي آمدند، زنگ خطري براي يهوديان طبقه ي متوسط بود. به نظر مي رسيد كه زندگي فقيرانه ، لهجه هاي عجيب وسنت هاي مشخص مهاجران يهودي جديد ، امنيت آنان را مورد تهديد قرار داده است.

يهوديان طبقه ي متوسط در جستجوي راه حل هايي بودند تا به نحوي مسائلي را كه احساسات ضد يهودي بر آنان ايجاد كرده بود حل كنند . تئودو هرتزل به اين طبقه متوسط تعلق داشت و از روزهاي دوران تحصيل خود ، از رشد تمايلات ضد يهودي در اتريش – يعني محل زندگيش – آگاه بود . وي قبل از آنكه يك روزنامه نويس شود ، حقوق داني بود كه به علت يهودي بودنش نتوانست مقام مهمي بدست آورد . مدتي بعد هرتزل توانست در يكي از روزنامه هاي نسبتا پر تيراژ شهر وين شغلي بدست آورد . سر دبير اين روزنامه مدتي بعد وي را به عنوان خبرنگار به پاريس فرستاد.

در پاريس هرتزل ناظر محاكمه دريفوس افسر يهودي بود كه به خيانت متهم گشت . دريفوس محكوم شد و از مقام خود بركنار گرديد و در اين مدت هرتزل گزارش هاي خود مربوط به اين محاكمه را به وين ارسال مي كرد.

مدتي بعد عده زيادي كه دريفوس را بيگناه مي دانستند عليه حكم دادگاه قيام كردند . دادگاه ديگري تشكيل شد . دريفوس تبرئه گرديد و مقام و درجات سابق خود را بازيافت. محاكمه جديد براي هرتزل اهميتي نداشت . وي در هنگام اولين محاكمه دريفوس متوجه احساسات ضد يهودي فرانسويان شده بود . او فرياد آنان را از بيرون دادگاه شنيده بود كه فرياد مي كشيدند : « مرگ بر خائن ، مرگ بر يهودي ».

وي بعدها در خاطرات خود نوشت:
«همچنان كه گفته ام ، نگرش آزادانه من نسبت به تمايلات ضد يهودي در پاريس موجب شد كه درك و شناخت تازه اي نسبت به اين پديده ي تاريخي داشته باشم . ودر همان جا بود كه به بيهودگي مبارزه با تمايلات ضد يهودي پي بردم.»

هرتزل در كتابش – دولت يهودي – به اين نتيجه مي رسد كه يهوديان براي حل مسئله خود بايد به تأسيس يك دولت يهودي اقدام كنند . او عقيده داشت كه يهوديان در اروپا ملتي بيگانه بوده و مهاجرت يهوديان از روسيه و اروپاي شرقي ، تمايلات ضد يهودي را هر چه بيشتر گسترش خواهد داد . وي يهوديان طبقه ي متوسط را به پيوستن ، و يا حداقل حمايت از نهضت « تشكيل دولت يهودي » دعوت كرد . اما وي در مورد سرزميني كه يهوديان بايد دولت خود را در آن تشكيل دهند در مجموع به مكان خاصي علاقه نشان نمي داد.

وي در اين مورد نوشت:
«اكنون همه چيز را در باره ي سرزمين معهود ، جز محل آن ، به شما خواهم گفت.»
هرتزل به اين مطلب كه حكومتي قادر خواهد بود بر بنياد ادعاهاي مذهبي ساخته شود ، ويا اينكه گروه هاي كوچك مستعمره هاي يهودي قادر به ايجاد دولتي خواهند بود ، عقيده نداشت ، او معتقد بود كه « دولت يهودي » بايد با حمايت يكي از كشورهاي قدرتمند اروپايي تشكيل شود . و براي به دست آوردن چنين حمايتي نهضت صهيونيسم مي بايستي در خدمت آن قدرت اروپايي قرار گيرد.

هرتزل ابتدا يهوديان طبقه ي متوسط را با خود همراه ساخت و سپس نوبت مقامات و فرمانروايان استعمارگر اروپايي رسيد ، در اين زمان با رقابتي كه ميان قدرت هاي اروپايي پيش آمده بود ، اين قدرت ها به خدمتگزاران وفادار سخت نيازمند بودند.

همانطور كه خوانديم در آغاز قرن نوزدهم ، رقابت سرمايه داران اروپايي منجر به تشكيل انحصارات غول آسا گشته بود . اين انحصارات ميليون ها انسان را در سراسر اروپا مورد استثمار قرار داده بودند . حاصل رنج و زحمت كارگران به جيب معدودي سرمايه دار و صاحبان تراستها و انجصارات و مونوپولها مي رفت .
در نيمه ي دوم قرن نوزدهم ، اغلب كشورهاي اروپايي شاهد شورش ، اعتصابات و تظاهرات محرومان و گرسنگان بودند.

با پديد آمدن اين بحران ها ، انحصارات به گسترش هر چه بيشتر نياز داشتند . آنان براي راضي نگاه داشتن كارگران معترض ، به فروش هر چه بيشتر كالاهايشان نياز داشتند . بنابراين انحصارات غربي درصدد يافتن بازارهاي جديد براي فروش كالاهاي باد كرده ، مكان هاي جديد براي به كار انداختن سرمايه هاي بي مصرف و منابع جديد مواد خام و نيروي كار ارزان بودند.

اكنون اروپا درصدد يافتن سرزمين هاي جديد بود كه آن سرزمين ها خواسته هاي انحصاري تجاري ، سرمايه داران و صاحبان صنايع را ، كه نبض اصلي سياست هاي كشورهاي اروپايي را در دست داشتند ، برآورده مي كرد . سيسيل رودس – كه او را معمار استعمار بريتانيا ناميده اند – و ما در فصول آينده و در هنگام بحث از تاريخ استعمار انگلستان در افريقا به تفصيل از او سخن خواهيم گرفت – در اين مورد با صراحت مي گويد:
« من روز گذشته در محله شرق لندن – محل زندگي كارگران – در جلسه افراد بيكار شركت كرده و به سخنراني هاي تند و خشمگين – كه در واقع فرياد و دادخواستي براي نان بود – گوش دادم . در حين بازگشتم به خانه ، در مورد جلسه فوق الذكر به تفكر مشغول گشتم و سرانجام بيش از هر زمان ديگر به اهميت « امپرياليسم » معتقد شدم.

براي نجات چهل ميليون انگليسي از يك جنگ داخلي ، وظيفه ي ما سياستمداران است كه سرزمين هاي جديدي بدست آوريم . با بدست آوردن سرزمين هاي جديد مي توانيم بخشي از اين جمعيت را در آن جا جاي دهيم و بازارهاي جديد فروش براي كالاهاي توليد شده بدست آوريم. همانطور كه پيوسته گفته ام مسئله يهودي اصلي امپراتوري ( انگلستان) مسئله نان و كره است ، اگر مي خواهيد دچار جنگ داخلي نشويد بايد امپرياليست شويد.

اين سخنان در واقع اهداف اصلي همه ي استعمارگران اروپايي را از تسخير سرزمين هاي جديدي در آسيا ، افريقا و امريكاي جنوبي نشان مي دهد : تسخير سرزمين هاي جديد براي به دست آوردن بازارهاي جديد فروش كالاهاي توليد شده!

هرتزل با توجه به اهداف استعمارگران تصميم گرفت كه نهضت جديد ، يعني صهيونيسم را در اختيار استعمار قرار دهد. وي در مورد اين برنامه آشكارا به يك سياستمدار آلماني گفت:

«نهضت من در دو جبهه مي تواند كمك برساند ، از طريق كم كردن تدريجي طبقه ي يهودي كارگر يهودي مزاد ، و از طريق بكار انداختن سرمايه بين المللي.»
در اين زمان ، سيسيل رودس عمليات يك ارتش استعماري را در افريقا رهبري مي كرد. هدف اصلي اين ارتش تسخير سرزمين هاي ثروتمند جنوب افريقا براي انگلستان بود . هرتزل فعاليت هاي رودس را مورد ستايش و تمجيد قرار مي داد . انگليسي ها در جنگ با بوميان افريقا پيروز شدند و توانستند از سياه پوستان براي كار رايگان ، يا با مزدي بسياركم، در معادن و مزارع استفاده كنند . گرهي از مهاجران انگليسي به سرزمين زيمبابو كه در قلب افريقا ست ، پيش رفتند و آن را به افتخار رودس ، رودزيا نام نهادند.

هرتزل نامه اي به رودس نوشت و از او خواست كه « طرح صهيونيستي » را تصويب كند . در بخشي از نامه آمده بود:
«از شما دعوت مي شود كه در ساختن تاريخ به ما كمك كنيد . چنين [ طرحي ] نبايد ترس و بيمي را در شما پديد آورد. اين مسئله مربوط به افريقا نيست بلكه مربوط به سرزميني در آسياي صغير است و موضوعي مربوط به انگليسي ها نيست ، بلكه به يهوديان مربوط مي شود . خوب شما مي پرسيد كه چگونه من در مورد كاري به شما مراجعه كرده ام كه در راستاي كارها و اقدامات روزانه ي شما نيست ؟ واقعا چرا ؟ جواب اين است كه اين طرح و موضوعي استعماري است.»

از نظر هرتزل ، رودزيا و دولت يهودي پروژه هاي مهاجرت هاي استعماري شبيه به هم بودند . او اميدوار بود كه رودس را در مورد حمايت يك نيروي استعمارگر قدرتمند خاطر جمع كند . در كتاب دولت يهودي ، هرتزل روش هاي مهاجرت يهوديان را به فلسطين مورد انتقاد قرار داده بود.

هرتزل معتقد بود كه بدون حمايت يك قدرت امپرياليستي از مهاجرت دسته جمعي ، كوشش هاي فردي يهوديان براي مهاجرت به فلسطين با شكست مواجه خواهد شد . او در اين مورد نوشت:
« نفوذ و مهاجرت تدريجي سرانجام به نحو نامطلوبي پايان مي پذيرد . اين مهاجرت فقط تا لحظه اي ادامه خواهد يافت كه جميعت بومي خود را در معرض تهديد احساس نكند . در غير اين صورت مردم بومي حكومت را مجبور خواهند كرد كه ورود يهوديان را متوقف سازد. مهاجرت بدون يك برتري مطمئن بي ثمر است . »
در اينجا مقصود هرتزل از يك برتري مطمئن ، يك كشور نيرومند استعمارگر بود كه نقشه هاي او را تأييد مي كرد . كنگره ي صهيونيست ها هرتزل را به خاطر كوشش هايش در راه يافتن يك پشتيبان امپرياليستي مورد حمايت قرار داد.

هرتزل آنگاه به ديدار ويلهلم قيصر آلمان ، تزال روسيه و حتي پاپ رفت و برايشان توضيح داد كه صهيونيسم جامعه ي اروپايي را از يهوديان مزاحم ( !!) خلاص خواهد كرد . هرتزل حتي در 1903 كه هنوز سلطان عثماني بر اريكه قدرت بود به استانبول رفت و ضمن ديدار با سلطان قول داد كه : « اگر اعليحضرت فلسطين را به ما بدهد ما در عوض اداره امور مالي تركيه را كه به افلاس كشيده شده به عهده خواهيم گرفت.» اين ديدار اگرچه محرمانه بود اما خبرش به بيرون درز كرد و موجي از خشم و طوفان و اعتراض را برانگيخت . سلطان عبدالحميد طبعا با چنان وضعي نمي توانست آشكارا قول همكاري به صهيونيست ها بدهد.

هرتزل سرانجام به امپراتوري استعمارگر بريتانيا روي آورد . او كه بخوبي از منابع «بريتانياي كبير » آگاه بود نوشت:
« انگلستان با تملكات و ثروتش در آسيا براي بدست آوردن كوتاه ترين راه به هندوستان از طريق فلسطين به صهيونيسم توجه دارد . سياست مداران انگليسي اولين كساني بودند كه نياز به گسترش قلمرو استعماري را احساس كردند و از همين روست كه اكنون پرچم انگليس در سراسر اقيانوس ها در اهتزار است. اين مسائل بايد مرا معتقد سازد كه در انگلستان انديشه يهودي صهيونيسم ، كه انديشه اي استعماري است . به سهولت و به سرعت در شكل جديدش قابل درك است.»

بريتانيا براي استفاده از صهيونيسم جهت توسعه ي امپراتوريش اشتياق فراوان داشت. از آن رو كه هنوز بر فلسطين كنترل كامل نداشت نويل چمبرلن(6) – وزير مستعمرات بريتايا – اوگاندا را براي مهاجرت يهوديان پيشنهاد كرد. هرتزل اين پيشنهاد را پذيرفت و در هفتمين كنگره ي صهيونيستي استعمار اوگاندا را موضوع بحث قرار داد.

اين پيشنهاد با شكست روبرو شد زيرا كه اغلب صهيونيست ها غير از فلسطين به سرزمين ديگري توجه نداشتند. يك سال پس از انعقاد كنگره ي هفتم صهيونيست ها ، هرتزل درگذشت وبه جاي وي يك صهيونيست روسي به نام چايم وايزمن(7) به رهبري رسيد.

چايم وايزمن قصد داشت آرزوي هرتزل را در به دست آوردن يك حامي امپرياليستي ، با آرزوي اكثر صهيونيست ها ، كه به دست آوردند سرزمين فلسطين بود با هم تركيب كند.
صهيونيست ها اكنون تنها هدفشان تصاحب سرزمين فلسطين بود و ضامن و متعهد رسيدن به چنين هدفي انگلستان بود كه كنترل فلسطين را در دست داشت.

صهيونيست ها با آغاز جنگ بين الملل اول حداثر استفاده را از سياست هاي فريبكارانه انگلستان كردند و اين واقعيت را هيچ كس منكر نيست كه با كمك استعمار انگلستان در فلسطين مستقر شد و روز به روز تقويت گرديد . بنابراين مي توان گفت صهيونيسم زاييده استعمار است.

در 1913 يك حقوقدان از شهر يافا حزبي را به نام « حزب ملي » براي پيكار با صهيونيسم پايه گذاري كرد . انجمن هاي ضد صهيونيستي نه تنها در شهرهاي فلسطيني بيت المقدس و نابلس ، بلكه حتي در مصر و عراق تشكيل شد . اين انجمن ها به جمع آوري پول اقدام كردند تا در صورتي كه صهيونيست ها خواستار خريدن زميني شدند آنها قبلا به خريد آن اقدام كردند . در 1914 هنگامي كه صهيونيست ها درصدد خريد منطقه حولاه از ترك ها و به دست آوردن امتياز استخراج معادن ثروتمند آن بودند فلسطيني ها به شورشي بزرگ دست زدند.

با گسترش هر چه بيشتر برخورد بين مردم فلسطين ومهاجران صهيونيستي ، گروه هاي بيشتري از مردم فلسطين به مطالعه و بررسي دقيق جنبش صهيونيست ها پرداختند . دانشجويان فلسطيني اسناد و مدارك مربوط به صهيونيست ها را ترجمه كردند و آنها را به طور مخفيانه در فلسطين منتشر ساختند . اين نوشته ها و مدارك آشكارا و بخوبي هدف اصلي صهيونيست ها را اعلام مي كرد: «ايجاد دولت يهودي در فلسطين.»

مقاومت مردم فلسطين آغاز مي شود
اهالي فلسطين شهر بندري يافا(8) سال 1880 ميلادي را آغاز اولين جريان بزرگ مهاجرت يهوديان اروپايي به سرزمينشان مي دانند . در اثناي اين سال هاي يهوديان در بعضي از كشورهاي اروپايي مورد اذيت و آزار قرار مي گرفتند و به همين دليل ، گروهي از آنان در زير پرچم صهيونيسم به سوي فلسطين سرازير شدند . اين مهاجران در بيت المقدس يا يافا مسكن گزيدند و در صدد يافتن كار بر مي آمدند . عده اي از آنان در شهرها مغازه باز كردند ، اما گروه زيادي تصميم گرفتند كه كشاورزي كنند.

آنها در اين سال ها هشت مجتمع كشاروزي ، كه آن را « كولوني » مي ناميدند ، تشكيل دادند . از همين زمان دشواري ها آغاز گشت. زمين هاي مناسب كشاورزي چندان زياد نبود. مهاجران جديد براي گرفتن اين زمين ها با مقاومت كشاورزان فلسطيني كه صاحبان اصلي زمين بودند ، مواجه گشتند . مهاجرت يهوديان از همان آغاز موجب برخوردهايي تند بين مهاجران و روستائيان شد. در 1891 « آحاد حام » نويسنده يهودي خشونت مهاجران را مشاهده كرد و با صراحت تمام آن را فاش ساخت:
« مهاجران با اعراب رفتار خشونت آميز و كينه توزانه داشته و آنان را از حقوقشان محروم مي كنند . بدون دليل آنان را مي آزارند و حتي از اعمال خود احساس غرور مي كنند بدون دليل آنان را مي آزارند و حتي از اعمال خود احساس غرور مي كنند و شگفت اينكه هيچكدام از ما با چنين تمايلات قابل نكوهشي مخالفت نمي كنيم!»

اعتراض فلسطيني ها ادامه مي يابد
خشونت يهوديان همچنان ادامه يافت و مهاجران نه تنها از خشونت خود نكاستند بلكه هر روز زمين هاي بيشتري را صاحب شدند. ادامه چنين وضعي سبب شد كه اعتراض و مقاومت فلسطيني ها شدت يابد. در اغلب شهرهاي بزرگ و كوچك تشنج رشد يافت . گذشته از فلسطيني هاي مسلمان ، اقليت مسيحي فلسطين نيز نگران ورود مهاجران بودند.

سلطان عثماني به تدريج قدرت خود را در فلسطين از دست داد و در عوض قدرت انگليس به طور فزاينده اي در آنجا رشد يافت . در 1903 ماجراي بانك صهيونيستي پيش آمد و نشان داد كه سلطان عبدالحميد با آن همه كروفر و آن همه القابي كه چاپلوسان قبل و بعد از نامش مي افزودند چقدر ناتوان وضعيف است.

ماجراي بانك صهيونيستي در واقع آزمايشي از ميزان قدرت و نفوذ انگليسي ها بود. در اين سالها صهيونيست ها تصميم به تأسيس بانكي به نام « آنكو – پلستاين » گرفتند . اين بانك قرار بود بود صهيونيست ها را در خريد زمين ها در فلسطين ياري دهد. فلسطيني هاي شهر يافا از سلطان خواستند كه از تأسيس چنين بانكي جلوگيري كند. سلطان تقاضاي آنها را پذيرفت . چند ماه بعد انگليسي ها به وي هشدار دادند كه حق ندارد از تأسيس بانكي كه فقط هدف هاي عمراني دارد جلوگيري كند.

سلطان عبدالحميد كه هرگز مايل نبود عملي انجام دهد كه انگليسي ها را عصباني كند در مقابل آنها تسليم شد و كار ساختمان بانك صهيونيستي ادامه يافت . از آن به بعد مردم فلسطين فهميدند كه قدرت سلطان فقط براي سركوب نهضت هاي آزادي خواهانه مردم مسلمان است و او در مقابل قدرت هاي استعماري زبون تر و بي اراده تر ازآن است كه تصور مي كردند.

انقلاب 1908
در 1894 در تركيه كميته اي به نام « اتحاد و ترقي » كه بعدها ترك هاي جوان نام گرفت، تأسيس شد. اعضاي كميته عبارت بودند از افسران و روشنفكران مترقي كه تقاضاي اوليه شان اعاده قانون اساسي و هدفشان تبديل امپراتوري عثماني به دولتي مشروطه بود نيروهاي پليس با كمك برخي از عناصر نفاق افكن ، برخي از سازمانهاي ترك هاي جوان را كشف ورهبران آنها را بازداشت كردند محاكمه ي برخي اعضاي كميته از 1897 تا 1899 ادامه داشت و بسياري از رهبران كميته مجبور به مهاجرت گشتند.

اما با وجود فعاليت هاي كميته اتحاد و ترقي دنبال شد تا 1906 كه كميته درصدد برآمد شبكه وسيعي از سازمانهاي مبارز در سراسر امپراتوري پديد آورد. ترك هاي جوان ، مقدونيه را به عنوان مركز اصلي جنبش برگزيدند و در كنگره اي كه در 1907 با شركت همه ي احزاب و گروه هاي مخالف امپراتوري عثماني در پاريس تشكيل گرديد تصميم گرفته شد كه در اكتبر 1908 همه ي نيروهاي مسلح عليه حكومت عبد الحميد قيام كنند.

حوادث بين المللي بروز شورش را جلو انداخت. روز 3 ژوئيه 1908 احمد نيازي فرماند دژ مقدونيه قيام كرد و نيروهاي خود را به مناطق كوهستاني برد. در آنجا مصطفي كمال ، جمال و ديگران همراه دسته هاي خود به او پيوستند و چند روز بعد « مناستير » را كه مركز ارتش اول عثماني بود اشغال كردند و از آنجا استانبول را تهديد نمودند.

سلطان عبدالحميد كه مي دانست واحدهاي مستقر در پايتخت و آسياي صغير نيز هوادار ترك هاي جوانند از در سازش وارد شد و روز 24 ژوئيه 1908 قانون اساسي را اعاده و انتخابات را آغاز كرد. وي سپس فراميني مبني بر برقراري آزادي بيان، مطبوعات و اجتماعات صادر كرد، سانسور را لغو كرد و زندانيان سياسي را مورد عفو قرار داد.

خبر پيروزي نسبي ترك هاي جوان و اعاده قانون اساسي در ايالات عربي امپراتوري عثماني شادماني بسيار پديد آورد. اعراب پيروزي ترك ها را پيروزي خود مي دانستند . در همه جا مجالس جشن و سرور برپا گرديد و نويسندگان ، عصر تازه اي را كه عصر «آزادي ، برابري و برادري » مي ناميدند نويد دادند.

ترك هاي جوان براي نشان دادن حسن نيت خود سانسور را از مطبوعات عربي هم برداشتند . اما سلطان عبدالحميد هنوز دست از توطئه برنداشتنه بود. وي با كمك فئودال ها و عوامل درباري در روز 13 آوريل 1909 دست به كودتا زد. ياران عبدالحميد چند ساختمان دولتي را اشغال كردند اما ترك هاي جوان بسرعت موفق شدند كودتا را شكست دهند . ارتش ترك هاي جوان به فرماندهي محمود شوكت پاشا و مصطفي كمال پس از پيكاري شديد در خيابان ها قواي دولتي را برجاي خود نشاندند و سرانجام روز 27 آوريل 1909 سلطان عبدالحميد دوم از تخت سلطنت سرنگون شد.

ادامه ي مبارزه براي آزادي
ترك هاي جوان با مستحكم شدن حكومتشان به قول و پيمان هاي گذشته خود وفادار نماندند. سانسور مطبوعات و از بين بردن آزادي ها دوباره آغاز شد .اين سياست به تدريج اعراب را به مخالفت با رژيم ترك هاي جوان برانگيخت و در سراسر ايالات عربي نهضت هاي آزادي خواهانه علني و مخفي پديد آمد.

در آن زمان بسياري از اعرب خواستار استقلال وجدايي كامل از حكومت ترك ها نبودند بلكه اميدوار بودند كه با بدست آوردند آزادي بيان و قلم ابتدا سطح شعور و فرهنگ عمومي را بالا ببرند و سپس در پي كسب استقلال باشند.

اين نهضت نوپاي عرب به سرعت روشنفكران را بخود جلب كرد . نويسندگان و روشنفكران فلسطيني نيز به اين نهضت پيوستند. در شهر حيفا روزنامه « الكرامه » و در يافا روزنامه « فلسطين » سخنگوي آنان بود. نويسندگان آگاه فلسطيني ، طرح هاي صهيونيستي را در فلسطين افشا كردند و با هشدار به مرد عرب از آنان خواستند كه در مقابل نقشه هاي صهيونيستي مقاومت كنند.

آنان همچنين خواستار كنار گذاشتن زبان تركي به عنوان زبان رسمي و لزوم به كار بردن زبان عربي شدند . هدف هاي نوجوانان و جوانان عرب به اين خواست ها محدود نشد وبه تدريج زمزمه استقال طلبي در همه جا اوج گرفت. در 1911 هفت دانشجوي عرب در پاريس ، انجمن به نام « الفتاة » يا « جوانان » تشكيل دادند . اين سازمان كه ابتدا به صورت شبكه هاي مخفي تشكيل يافته بود ، بزودي صدها تن از اعراب را در ايالات مختلف عربي به خود جلب كرد و خواستار استقلال و جدايي كامل از تركها شد.

در فوريه 1913 كميته ي اصلاحات در بيروت از محدوديت خاصي كه ترك ها براي آن تعيين كرده بودند پا فراتر گذاشت و آشكارا خواستار خود مختاري براي ايالات عربي شد. به دنبال آن در سوريه و فلسطين دمونستراسيونها و تظاهرات بزرگي براي پشتيباني از چنين خواسته اي براه افتاد و سيلي از نامه ها و تلگراف ها به شهر استانبول ، پايتخت ترك ها سرازير شد ، ترك ها فورا كميته اصلاحات را منحل ساختند و مراكز آن را تعطيل كردند . به دنبال آن مغازه ها و مراكز تجاري علامت اعتراض در بيروت تعطيل شد و روزنامه ها نيز به عنوان اعتراض به انحلال كميته با حاشيه سياه منتشر شدند.

تظاهرات آنقدر ادامه يافت تا اينكه ترك ها تسليم شدند . كميته بعدها به سازمان « الفتاة » پيوست تا در اولين كنگره ي اعراب كه در ماه ژوئن 1913 در پاريس تشكيل مي شد شركت كند . اين كنگره رسما خواستار الغاي هرگونه سانسور ، به كار رفتن زبان عربي به عنوان زبان رسمي و اداري و خود مختاري بيشتر براي ايالات عرب شد.

فلسطيني ها از اين خواسته ها پشتيباني كردند اما از اينكه كنگره در قطعنامه خود به خطر صهيونيسم كه فلسطين عربي را تهديد مي كرد اشاره اي نكرده بود از آن انتفاد كردند. فقط چند ماه قبل از آن ، فروش قطعه زمين بسيار بزرگي به صهيونيست ها موجب شده بود كه يك روزنامه ي فلسطيني بنويسد:
«اگر اوضاع فعلي همچنان ادامه يابد ، صهيونيست ها بر كشور ما مسلط خواهند شد . آنها دهكده به دهكده ، شهر به شهر پيش مي روند آنچنانكه ما فردا شاهد فروش بيت المقدس به آنها خواهيم بود و سرانجام همه ي فلسطين در اختيار آنها قرار خواهد گرفت.»

فلسطيني ها براي سي سال شاهد بودند كه چگونه مهاجران اروپايي با اهداف استعماري به ميهن مقدس شان سرازير مي شوند اين تجربه آنان را وادار كرد كه يك نهضت سياسي سازمان يافته تشكيل دهند كه با جنبش ملي مردم عرب همسو اما بر آرمان مردم فلسطين تأكيد بيشتري داشته باشد. اين نهضت هم با تسلط تركها و هم با استعمار صهيونيستي به مخالفت برخاست.


کد مطلب: 785016

آدرس مطلب :
https://www.islamtimes.org/fa/article/785016/چگونگی-پيدايش-صهيونيسم-اشغال-فلسطين

اسلام تايمز
  https://www.islamtimes.org