۱
۰
دوشنبه ۲۶ فروردين ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۵۰

زنگ اخطار به پایان رسیدن هژمونی آمریکا به صدا در آمده است

زنگ اخطار به پایان رسیدن هژمونی آمریکا به صدا در آمده است
 صعود دونالد ترامپ به کرسی ریاست جمهوری،  آنگونه که مکس بلومنتال در کتاب تفکر برانگیزش «مدیریت وحشیگری: چگونه حاکمیت شورای امنیت ملی آمریکا به ظهور القاعده، داعش و دونالد ترامپ کمک کرد» اشاره می کند، نه تنها  به دلیل وجود نابرابری اجتماعی گسترده و تمرکز ثروت و قدرت سیاسی در دست نخبگان الیگارشی بلکه به دلیل مداخلات نظامی مصیبت بار و طولانی حاکمیت امنیت ملی در خارج از کشور امکان پذیر شده است.

از سازمان سیا که میلیاردها دلار پول را در جنگ دهه 1970 افغانستان علیه اتحاد جماهیر شوروی به سمت ستیزه جویان مسلمان سرازیر کرد تا هزینه کردن میلیاردها دلار در زمینه آموزش و مجهز کردن اسلامگرایان رادیکال که در حال حاضر در سوریه می جنگند، ایالات متحده مکررا اسلامگرایانی را قدرتمند کرده که خلا ناشی از دولت های ناکامی را که حاصل دست خود این کشور بوده اند پر کرده اند. اسلامگرایان به انتقام جویی از حامیان خود برخاسته اند. واشنگتن با دامن زدن به این کشمکش ها، مسئول مستقیم ظهور چهره هایی چون ایمن الظواهری و اسامه بن لادن است و در نهایت زمینه را برای حملات یازدهم سپتامبر فراهم آورده است. بعلاوه این کشور اسلام هراسی متعصبانه ای را در اروپا و ایالات متحده گسترش داده که جهان بینی نژادپرستانه ترامپ را تعریف می کند و با موفقیت برای توجیه از میان برداشتن آزادی های مدنی و حقوق دمکراتیک اساسی به کار گرفته شده است.

مداخلات غلط تشکیلات امنیت ملی به قیمت جان هزاران نفر، هجوم بیش از 5 میلیون آواره بی پناه به اروپا، نابودی کل شهرها، به هدر دادن حدود 5 تریلیون دلار از پول مالیات دهندگان آمریکایی و فساد و جرایم گسترده انجامیده است. صاحب منصبان  امنیت ملی به جای جلوگیری از ظهور جهادگرایی رادیکال، گسترش آن در سراسر جهان را تضمین کرده اند. معماران این حماقت امپریالیستی رابطه ای از سرهمزیستی با  کسانی دارند که اعتراف می کنند از آنها نفرت دارند. آن دو افراط گرای رادیکال- مداخله گرایان در تشکیلات امنیت ملی و جهادگرایان رادیکال-  دست در دست هم پیوسته وحشیگری های همواره بزرگ تری را مرتکب می شوند. هر چه دشمن شما غدارتر باشد،  افراط گرایی خود شما بیشتر توجیه پذیر می شود. ما در رقصی موحش با قاتلانی گرفتار شده ایم که خودمان آنها را خلق کرده و به آنها قدرت بخشیده ایم، جنایت جنگی را با جنایت جنگی پاسخ داده ایم، شکنجه را با شکنجه و قتل را با قتل. این خشونت لجام گسیخته روند تاریکی دارد که از مدیریت و کنترل می گریزد. این خشونت به همان ناامنی دامن می زند که ادعا می کند تلاش دارد از طریق خلق مداوم جوخه هایی از دشمنان جدید آن را از بین ببرد.

 نبیل خوری قائم مقام پیشین ماموریت آمریکا در یمن می گوید: «حملات پهبادی  قطعا چند آدم بد را از میان برداشتند، اما تعداد زیادی از غیرنظامیان بی گناه را نیز به کشتن دادند. با توجه به ساختار قبیله ای یمن ایالات متحده  در ازای هر مامور القاعده در شبه جزیره عربستانی که با پهبادها به قتل می رساند، 40 تا 60 دشمن جدید تولید می کند.»
دیدگاه سیاه و سفید نسبت به جهان که ایدئولوگ های دست راستی نظیر ریجارد پایپز در طول جنگ سرد در ذهن داشتند و به عنوان نبردی تا پای جان علیه کمونیسم بی خدا تعریف می شد، از سوی بنجامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل و نئوکان های آمریکایی چون مایک پمپئو، جان بولتون، فرد فلیتز، رابرت کیگان، استیو بنن، ویلیام کریستول، پل ولفویتز و دونالد رامسفلد و رهبران راست مسیحی از جمله گری بوئر و ویلیام بنت بازتولید شده تا شکل نبردی تا پای جان بین «بربریت» و اخلاقیات «متمدن» غرب یهودی – مسیحی را به خود بگیرد. این  برندسازی مجدد جنگ سرد است که برای تشدید فشارهای سرمایه داری به منظور در هم شکستن مخالفان مردمی بسیار سودمند و برای صنایع تسلیحاتی بسیار سودآور است.  غالب ترین صداها در این  تلاش، مجموعه غریبی از ایدئولوگ های نوفاشیست و فرضیه پردازان توطئه قلابی همچون بنب، شون هنیتی، استفن میلر و پم گلار هستند که ادعا می کنند باراک اوباما فرزند عشق ملکوم ایکس است.

این ایدئولوژی مثل ایدئولوژی ضد کمونیسم نه تنها تاریخ بلکه زمینه را پاک می کند. کسانی که با ما مخالفت می کنند از قلمرو منطق حذف می شوند. آنها به چشم افرادی غیرقابل درک دیده می شوند. نفرت آنها هیچ توجیهی ندارد. آنها تجسم انسانی شیطان هستند که باید از میان برداشته شوند. آنها  ما را به خاطر «ارزش هایمان» یا به این دلیل که شکلی  تحریف شده از اسلام محرک آنهاست خوار می شمارند. آنگونه که بلومنتال می نویسد، شکست زمینه لازم را برای این کشمکش ها فراهم می کند تا همدستی خود ما در سوخت رسانی به خشمی توجیه پذیر که ما را محکوم به بد فهمیده شدنی ابدی و جنگی ابدی می کند، مورد بررسی قرار دهیم. پاسخ ما به کار گرفتن سطوح بیشتر و بیشتری از خشونت است که فقط افراط گرایی را در داخل و خارج از کشور بیشتر بسط می دهد. همانطور که بلومنتال می نویسد: «این  پروژه دیوانه وار فضای شکننده ای را که جوامع مداراگر در آن زنده می مانند از بین بی برد.»

این پروژه، فضای سیاسی را به دو شکل رقیب از افراط گرایی بین جهادگرایان و ضد جهادگرایان تقسیم می کند. این پروژه یک «همزیستی تقویت کننده دوجانبه» عجیب و حتی راحت را می آفریند که وجود آن به «تشدید مداوم حس دشمنی» بستگی دارد.

شیوه هایی که حاکمیت امنیت ملی به خصوص اف بی آی و سازمان های اطلاعاتی برای توجیه و پیشبرد این جنگ ها در یک جامعه نگران به کار می گیرند، هر چه می گذرد وحشیانه تر می شوند. مسلمانان که بسیاری از آنها از ناتوانی هایی عاطفی و روانی رنج می برند از سوی سازمان های مجری قانون  طعمه ای می شوند برای طرح و نقشه های «تروریستی» که برخی از آنها  ممکن است طراحی و سازماندهی آنها را خودشان بر عهده داشته باشند. دستگیری ها و خنثی کردن این «نقشه های تروریستی» نوظهور که با تبلیغات گسترده صورت می گیرد، پیرامون حضور جهادگرایان رادیکال در درون کشور بزرگنمایی می کنند. آنها تب ترس را در میان مردم آمریکا حفظ می کنند. بر اساس تحقیقات ترور آرونسون نویسنده «کارخانه ترور: دردرون جنگ با ترور تولید شده توسط اف بی آی»، نزدیک به نیمی از کل  پیگردهای تروریستی بین 11 سپتامبر 2001 تا 2010 خبرچین ها نقش داشته اند، از جمله برخی افراد با سوابق مجرمانه که اف بی آی تا 100 هزار دلار به آنها پرداخت می کرده است. آرونسون اشاره می کند که در طول آخرین سال دولت جرج دبلیو بوش دولت هیچ کسی که در یک «طرح» تروریستی دستگیر شده باشد تحت پیگرد قرارنگرفته است.

اما این طرح ها در دوران باراک اوباما رشدی انفجاری پیدا کردند، تاکتیکی که به نوشته  بلومنتال  «برای  نشان دادن این طراحی شده بود که دولت او نیز درست به اندازه هر جمهوریخواهی در برابر ترور سرسخت است.» دولت اوباما هر 60 روز یک بار یک دستگیری مرتبط با یک طرح تروریستی را اعلام می کرد. به نوشته آرونسون این نشان می دهد «یا تروریست های ناکارآمد بسیار زیادی در درون ایالات متحده وجود دارند یا اینکه اف بی آی در خلق هر دشمنی که در پی شکار آن است کارآمد شده است.»

نزدیک به دو دهه بعد هر چه «جنگ با ترور» طولانی تر و سردرگم کننده تر می شود، گفتمان ملی ما غیرمنطقی تر می شود.  روایت های خودبزرگ بینانه و نژادپرستانه  راست افراطی،  گفتمان جریان اصلی را مسموم کرده است. این اشارات نژادپرستانه  از سوی کاخ سفید، اعضای کنگره و مطبوعات تکرار می شوند.
احزاب راست افراطی  بر این موج اسلام هراسی که شکست های فاجعه بار در خاورمیانه به آن دامن زده سوار می شوند تا در آلمان، ایتالیا، فرانسه، بریتانیا، سوئد، لهستان و مجارستان به قدرت برسند. این انزجار زهرآگین یکی از درونمایه های محوری دولت ترامپ را نیز شکل می دهد که به سیاه نمایی چهره مسلمانان به خصوص آوارگان مسلمان می پردازد و به دنبال منع ورود آنها به ایالات متحده است.

ورود میلیون ها پناهجوی مسلمان به اروپا از کشورهایی چون لیبی، سوریه (که به تنهایی یک میلیون آواره را روانه اروپا کرده)، عراق و افغانستان، به شدت بر جذابیت نوفاشیست های اروپایی افزوده است. نزدیک به 73 درصد از بریتانیایی ها که به خروج کشورشان از اتحادیه اروپا رای داده اند، گفته اند که ورود مسلمانان مهم ترین دلیل آنها برای حمایت از این رفراندوم بوده است.

جهادگرایان رادیکال  مدت هاست که تمایل خود را برای از بین بردن فضای دمکراتیک درغرب ابراز کرده اند. آنها خوب می دانند که با کاسته شدن از آزادی های مدنی، اخته کردن نهادهای دمکراتیک به خصوص سیستم قضایی و دامن زده شدن به انزجار آشکار از آنها، مسلمانان حاضر درغرب به سمت آغوش آنها رانده می شوند. این اقدامات خبط های نظامی آمریکا و متحدانش درخارج از کشور را نیز افزایش می دهد و زنجیره ای همیشگی از نفرات جدید و دولت های ناکامی را پدید می آورد که جهادگرایان می توانند اداره آنها را دردست بگیرند. این راهبرد جهادگرایان کار می کند. در سال قبل از انتخابات ریاست جمهوری 2016 خشونت ها علیه مسلمانان در آمریکا، از جمله تیراندازی ها و ایجاد حریق در مساجد به اوج خود رسید. بر اساس نظرسنجی ها عدم اقبال عمومی نسبت به مسلمانان، به شکل بی سابقه ای دراوج خود قرار دارد.

حزب دمکرات با صحه گذاشتن بر جنگ صلیبی همیشگی توسط حاکمیت امنیت ملی به نام مداخله بشردوستانه، در این جنگ ها همدست است. دولت اوباما نه تنها عملیات های نمایشی علیه تروریست های فرضی را در درون ایالات متحده تسریع کرد، بلکه در عملیات های خارجی خود نیز استفاده از پهبادهای نظامی را افزایش داد، سربازان بیشتری را به افغانستان گسیل داشت و به شکل احمقانه ای رژیم معمر قذافی را در لیبی سرنگون کرد و باز هم یک دولت ناکام و یک بهشت امن دیگر برای جهادگرایان ایجاد کرد.

تشکیلات امنیت ملی آمریکا غالبا عامدانه به عنوان راهی برای اعمال فشار به منظور کنار زدن رژیم هایی که خصم اسرائیل و ایالات متحده تصور می شوند، جهادگرایان رادیکال را در کنار اسرائیل مسلح و قدرتمند کرده است. جان کری وزیر امور خارجه اوباما در نواری صوتی که از نشست دربسته او با فعالان اپوزیسیون سوریه به بیرون درز کرد، می پذیرد که آمریکا از گروه دولت اسلامی به عنوان ابزاری برای فشار آوردن بر دولت سوریه استفاده کرده است. او همچنین تصدیق می کند که همدستی واشنگتن در رشد داعش در سوریه، یکی از دلایل اصل مداخله روسیه در آن کشور بوده است.

 افریم انبار مدیر «مرکز مطالعات راهبردی بگین – سادات» در مقاله ای با عنوان «نابود کردن گروه دولت اسلامی یک راهبرد اشتباه است» در سال 2016 نوشت: «غرب باید به دنبال تضعیف بیشتر گروه دولت اسلامی باشد اما نه نابودی آن.» او نوشت که غرب باید از داعش به عنوان ابزاری سودمند در مبارزه علیه ایران و نیروی نیابتی آن حزب الله استفاده کند. انبار چنین نتیجه گیری کرد که: «یک داعش ضعیف قطعا به یک داعش نابود شده ترجیح دارد.» او در ادامه پیشنهاد می کند که درگیری ها در سوریه طولانی شود و می گوید طولانی شدن خونریزی های تجزیه طلبانه می تواند «تغییرات مثبتی» را به بار آورد.

پیشتر در همان سال  2016 موشه یعلون وزیر دفاع پیشین اسرائیل نیز در اظهارنظری مشابه گفت: «در سوریه اگر امر دایر بر انتخاب بین ایران و گروه دولت اسلامی (داعش) شود، من دولت اسلامی را انتخاب می کند.»
اسرائیل به دنبال  ایجاد مناطق حائل بین خود و حزب الله  در جنوب لبنان است. این کشور  همسایه خود سوریه را به دلیل اتحاد با ایران به چشم یک دشمن همیشگی می بیند. راه حلی که در این جهت دنبال شد، فلج کردن این دشمنان از طریق قدرتمند کردن موقتی جهادگرایان سنی رادیکال و القاعده بود. گزارش های متعددی وجود دارد که اسرائیل درکنار آمریکا از  هواپیماها و ارتش خود در سوریه برای کمک به همان جهادگرایانی استفاده می کنند که واشنگتن و بیت المقدس  ادعا می کنند قصد دارند آنها را از روی زمین محو کند.
 بلومنتال می نویسد که این باتلاق لاعلاج مستقیما به سیاهنمایی چهره روسیه، شعارهای ضد مداخله گرایانه - هر چند ناصادقانه – ترامپ منجر شد و جرقه چیزی را زد که بلومنتال آن را «یک هیستری دیوانه وار» در میان نخبگان سیاست خارجی نامیده است. ترامپ حمله به عراق را یک اشتباه خواند. او مسلح کردن جهادگرایان سوری و به کارگیری نیروهای آمریکایی در این کشور را زیر سئوال برد. او از ناتو انتقاد کرد و همزمان خواستار روابط بهتر با روسیه شد.

بلومنتال می نویسد: «سران تشکیلات امنیت ملی  با پیوستن به کارزار بازندگان هیلاری کلینتون که با درماندگی به دنبال راهی برای پرت کردن حواس ها از شکست خردکننده خود بودند، رابط های رسانه ای خود را به کار گرفتند تا روایت تبانی ترامپ - روسیه را تولید کنند. از دل یاس و درماندگی پس از انتخابات لبیرال ها و نخبگان امنیت ملی بود که جنون و جار و جنجال راشاگیت زاده شد. این جنون ملی روسیه را در هیبت اهریمن جدید کشور به جای داعش نشاند و ترامپ را به عنوان نامزد منچوریایی ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه تصویرسازی کرد.»

بلومنتال در نتیجه گیری خود می نویسد: «نخبگان امنیت ملی در مواجهه با ناکامی خود با موفقیت یک جنگ سرد جدید را مهندسی  کرده اند، مطمئن از اینکه این کشمکش از نو به راه انداخته شده مدیریت وحشیگری آنها در خارج از کشور را حفظ و حمایتی را که در داخل به آن نیاز دارند تقویت می کنند.»

در این نسخه جدید از جنگ سرد، آن عده از کسانی که در رسانه های آلترناتیو روایت روسیه و وخامت مصیبت های امپریالیستی را زیر سئوال می برند، به عنوان عوامل یک قدرت خارجی به تصویر کشیده می شوند و برای منحرف کردن حواس بینندگان از خواندن یا شنیدن انتقادهای آنها، با کمک الگوریتم های گوگل، فیس بوک، یوتیوپ و توئیتر هدف قرار می گیرند. به سیاستمدارانی چون برنی سندرز و جرمی کوربین رهبر حزب کارگر که علیه شهوت جنگ به پا خاسته اند، لکه همین اتهام زننده چسبانده می شود. به قول بلومنتال این تلاش از سر درماندگی صنعت جنگ و مداخله گرایان برای لاپوشانی بزرگ ترین گاف راهبردی درتاریخ آمریکاست، گافی که زنگ اخطار به پایان رسیدن هژمونی آمریکا را به صدا در آورده است.


نویسنده: کریس هجز (Chris Hedges) روزنامه نگار پیش کسوت آمریکایی
کد مطلب : ۷۸۸۷۳۲
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

کرامت سلیمی
United Kingdom
کانال کوچه در سایت یوتیوب مقاله دروغ بودن وجود سلاح اتمی را در قالب فیلم قرار داده است که اگر تمایل داشتید ان را ببینید.


پیروز باشید.


لینک کانال:


https://www.youtube.com/watch?v=3iTpi-0kI20
منتخب
پیشنهاد ما