۰
پنجشنبه ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۸ ساعت ۱۲:۳۰

اتحادیه اروپا در تله

اتحادیه اروپا در تله
از زمان انعقاد پیمان ماستریخت تمام اعضای اتحادیه اروپا (از جمله کشورهای بی طرف) ناتو را صاحب اختیار مسائل دفاعی خود کرده اند که منحصرا ایالات متحده هدایت آن را در دست دارد. به همین دلیل است که وقتی پنتاگون پایگاه اقتصادی کشورهایی که تمایل به نابود کردن آنها را دارد به وزارت خزانه داری آمریکا منتقل می کند، تمام اعضای اتحادیه اروپا و ناتو ملزم به تبعیت از تحریم های آمریکا هستند.

پرزیدنت ترامپ به دنبال از دست دادن اکثریت خود در مجلس نمایندگان در انتخابات میان دوره ای، در ازای تبرئه از سوی مولر دادستان از اتهام جدی خیانت، متحدان جدیدی را یافته است. او اکنون از اهداف ژنرال های خود حمایت می کند. امپریالیسم آمریکا بازگشته است.

ظرف کمتر از شش ماه بنیان های روابط بین المللی «از نو راه اندازی» شده اند. جنگی که هیلاری کلینتون وعده اش را داده بود اعلام شده است، اما نه تنها توسط نیروی نظامی.
این دگرگونی قواعد بازی که از زمان پایان یافتن جنگ جهانی دوم معادلی نداشت، بلافاصله تمام بازیگران را مجبور به بازاندیشی پیرامون راهبرد خود و در نتیجه تمام طرح هایی کرد که اتحاد آنها مبتنی بر آن بود. کسانی که تاخیرکنند باید بهای آن را بپردازند.

اعلام جنگ اقتصادی 
جنگ ها همیشه مرگبار و بی رحمانه اند، اما برای دونالد ترامپ که قبل از رسیدن به ریاست جمهوری ایالات متحده یک کاسبکار بوده، بهترین راه این است که این جنگ ها حداقل هزینه ممکن را داشته باشند. از این روست که کشتن با روش های اقتصادی به جای استفاده از تسلیحات ترجیح دارد. با توجه به اینکه آمریکا دیگر توافقنامه های تجاری با اکثر کشورهایی که مورد حمله قرار گرفته اند ندارد، هزینه «اقتصادی» واقعی این جنگ ها ( به معنای واقعی کلمه) را به جای پنتاگون کشورهای ثالث می پردازند.

به همین دلیل است که ایالات متحده تصمیم گرفته است ونزوئلا، کوبا و نیکاروگوئه را تحت محاصره اقتصادی قرار دهد. به منظور  پنهان کردن جنگ های مرگبار واقعی، تشکیلات رسانه ای از این اقدامات تحت عنوان «تحریم ها» نام می برند، بی آنکه هیچ سرنخی به دست دهند که واشنگتن برای اعمال آنها بر اساس چه قانونی عمل می کند.

این تحریم ها با ارجاع روشن به «دکترین مورنو» متعلق به سال 1832 اعمال می شوند که بر اساس آن هیچ قدرت خارجی در قاره آمریکا مداخله نخواهد کرد و در مقابل ایالات متحده از مداخله در اروپای غربی احتراز خواهد کرد. تنها چین که احساس کرده هدف قرار گرفته، اشاره کرده است که کشورهای آمریکایی ملک خصوصی ایالات متحده نیستند. اما هر کسی می داند که این دکترین به سرعت برای توجیه امپریالیسم یانکی در جنوب قاره آمریکا شکل گرفته است.

امروز  تحریم های آمریکا دست کم 20 کشور را در بر می گیرد: بلاروس، میانمار، بروندی، کره شمالی، کوبا، فدراسیون روسیه، عراق، لبنان، لیبی، نیکاراگوئه، جمهوری عربی سوریه، جمهوری بولیواری ونزوئلا، جمهوری آفریقای مرکزی، جمهوری دمکراتیک کنگو، ایران، صربستان، سومالی، سودان، سودان جنوبی، اوکراین، یمن و زیمبابوه. این اسامی نقشه بسیار دقیقی از کشمکش هایی را به دست ما می دهد که پنتاگون با مساعدت وزارت خزانه داری آمریکا  به پیش می برند.

این اهداف هرگز در اروپای غربی (همانطور که «دکترین مونرو» تصریح کرده) قرار ندارند، بلکه در خاورمیانه، اروپای شرقی، حوزه کارائیب و آفریقا واقع شده اند. تمام این مناطق از گذشته ای کمی دورتر یعنی از سال 1991 در قالب «راهبرد امنیت ملی» جرج بوش پدر به عنوان هدف برای پیوستن به «نظم نوین جهانی» فهرست شده اند. با توجه به اینکه این کشورها قادر یا متمایل به انجام این کار نبوده اند، آنها در سال 2001 از سوی وزیر دفاع دونالد رامسفلد و مشاور او در امر تغییر شکل نیروهای مسلح دریادار آرتور سبروسکی تحت تحریم قرار گرفتند و محکوم به هرج و مرج شدند.

عبارت «جنگ اقتصادی» چندین دهه است که برای اشاره به تشدید رقابت ها مورد استفاده قرار گرفته است. اما این امر امروزه دیگر موضوعیت ندارد؛ ما اکنون از یک جنگ مرگبار واقعی سخن می گویم.

تحریم کشورهای هدف از سوی متحدین
سوری ها که به تازگی در یک نبرد هشت ساله علیه مزدوران جهانی ناتو به پیروزی رسیده اند، از این جنگ اقتصادی که  موجب وضع جیره بندی های شدید برق، گاز و نفت شده و به تعطیلی کارخانجاتی انجامیده که به تازگی گشوده شده بودند، دچار بی ثباتی شده اند. در بهترین حالت آنها بتوانند از این بابت نفس راحتی بکشند که «امپراتوری» این دو شکل جنگ را به طور همزمان علیه آنها اعمال نکرده است.

ونزوئلایی ها هم اکنون با وحشت در حال کشف این موضوع هستند که جنگ اقتصادی واقعا به چه معناست. آنها دارند متوجه می شوند که با خوآن گوآیدوی شیاد نیز به اندازه پرزیدنت نیکولاس مادورو، آنها مجبور خواهند بود برای حفظ کشورشان ( به عبارت دیگر یک هیولای قادر به حفاظت ازآنها) بجنگند.

راهبردهای کشورهای هدف واقع شده نیز گرفتار سردرگمی هستند. برای مثال از وقتی که ونزوئلا دیگر قادر به واردات دارو برای بیمارستان های خود نیست، توافقی را با سوریه به امضا رسانده که قبل از جنگ سال 2011 یک تولید کننده و صادر کننده بسیار مهم در این بخش به شمار می رفت. کارخانه هایی که ترک ها و جهادی ها آنها را در حلب ویران کرده بودند از نو ساخته شده اند. اما هر چند که این کارخانه ها به تازگی بازگشایی شده اند، اکنون دوباره مجبور به تعطیلی هستند، چرا که هیچ دسترسی قابل اتکایی به برق ندارند.

 افزودن بر شمار میادین جنگ – و درنتیجه «تحریم های» وانمود شده – اندک اندک در حال وارد آوردن مشکلاتی جدی برای متحدین آمریکا از جمله اتحادیه اروپا است. این اتحادیه از تهدیدات آمریکا مبنی بر مجازات شرکت هایی که در کوبا سرمایه گذاری کرده اند خرسند نیست و با به خاطر داشتن اقداماتی که آنها را از دسترسی به بازارهای ایران منع می کرد، به نوبه خود با این تهدید نشان داده اند که کار را به «کمیته میانجی گری سازمان تجارت جهانی» ارجاع خواهند داد. با این حال همانطور که خواهیم دید این طغیان اتحادیه اروپا محکوم به شکست است، چرا که این وضعیت 25 سال پیش از سوی واشنگتن پیش بینی و تدارک شده است.

اتحادیه اروپا در تله
دولت بوش پدر با پیش بینی واکنش اخیر اتحادیه اروپا که نگران شده دیگر قادرنباشد با هر کس که مناسب می داند تجارت کند، «دکترین ولفویتز» را تدارک دید که هدف آن حصول اطمینان از این بود که کشورهای اروپای غربی و مرکزی هرگز نتوانند یک سیستم دفاعی مستقل داشته باشند، چه رسد به سیستمی مستقل. به همین دلیل است که واشنگتن از همان ابتدای تولد اتحادیه اروپا ماده واحده ای را بر پیمان ماستریخت تحمیل کرد؛  صاحب اختیار بودن ناتو. منظور من در اینجا اتحادیه اروپا است و نه بازار مشترک.

باید حمایت مطلقی را به خاطر بیاوریم که اتحادیه اروپا از تمام ماجراجویی های پنتاگون به عمل آورده است، از بوسنی هرزگوین و کوزوو گرفته تا افغانستان، عراق، لیبی، سوریه و یمن. در تمام این موارد بدون استثنا اتحادیه اروپا پا جای پای صاحب اختیار خود یعنی ناتو گذاشته است.

در واقع تنها دلیل منحل شدن اتحادیه اروپای غربی همین وضعیت سرسپردگی است، همچنین دلیل این که پرزیدنت ترامپ فکر منحل کردن ناتو را رها کرد؛ بدون ناتو اتحادیه اروپا استقلال خود را به دست خواهد آورد، چرا که تنها ناتو است – و نه ایالات متحده – که این پیمان ها به آن اشاره دارند.

البته این پیمان ها  تصریح دارند که تمام این کارها باید در انطباق با منشور سازمان ملل انجام پذیرد. اما مثلا در مارس 2019 ایالات متحده  قطعنامه هایی را که این سازمان درارتباط با حاکمیت جولان به تصویب رسانده بود زیر سئوال برد. آنها بدون هیچ هشداری نظرشان را تغییر دادند و جرقه فروپاشی عملی «قوانین بین المللی» را زدند.

یک مثال دیگر: ایالات متحده این هفته  در ارتباط با لیبی به نفع ژنرال خلیفه هفتر موضعگیری کرد که پرزیدنت ترامپ برای تاکید حمایت خود از او در مقابل دولتی که سازمان ملل آن را تشکیل داده تماسی تلفنی با او داشت و هم اکنون شاهد هستیم که کشورهای اتحادیه اروپا یکی یکی در حال دنبال کردن مسیر او هستند.

به دلیل وجود پیمان های متوالی برای اتحادیه اروپا غیرممکن است که خود را از بند ناتو (که به معنای ایالات متحده است) رها کند و خود را قدرتی مستقل و واجد حق اعلام کند. اعتراضات علیه شبه تحریم هایی که دیروز علیه ایران و امروز علیه کوبا اعلام شد، پیشاپیش محکوم به شکست هستند.

برعکس این باور رایج، ناتو  تحت حاکمیت شورای آتلانتیک شمالی، به عبارت دیگر کشورهایی که عضو ائتلاف آتلانتیک هستند قرار ندارد. در سال 2011 که این شورا اقدامی را با نیت حفاظت از مردم لیبی در برابر جنایات ادعایی معمر قذافی به تصویب رسانده بود، خود را مخالف یک «سیاست تغییر رژیم» اعلام کرد، اما ناتو بدون مشورت با آنها دست به حمله زد.

اعضای اتحادیه اروپا که در طول جنگ سرد یک بلوک واحد را با ایالات متحده شکل می دادند،  با شگفتی معلوم شد که آنها با چیزهایی مثل داشتن فرهنگ مشترک با متحد آن سوی اقیانوس اطلس خود هیچ کاری ندارند. در طول  این  دوره آنها هم فرهنگ اروپایی خود را از یاد بردند و هم «خود استثناپنداری» ایالات متحده آمریکا را و به غلط بر این باور شدند که همه آنها با یکدیگر در یک توافق قرار دارند.

آنها چه این وضعیت را دوست داشته باشند چه نه، امروز در مسئولیت جنگ های واشنگتن، از جمله نمونه قحطی در یمن، ویرانی های عملیات های نظامی انجام شده توسط ائتلاف سعودی و تحریم های آمریکا شریک هستند. آنها هم اکنون باید انتخاب کنند که یا این جرایم را بر عهده بگیرند و در آنها مشارکت کنند یا پیمان های اروپایی را ترک کنند.

جهانی سازی به پایان رسیده است
تجارت جهانی شروع به افول کرده است. این یک بحران گذرا نیست، بلکه پدیده ای با ریشه های عمیق است. روند جهانی سازی که تعریف کننده جهان از مقطع انحلال اتحاد جماهیر شوروی تا انتخابات میان دوره ای سال 2018 آمریکا بود، اکنون به آخر رسیده است. دیگر صادرات آزادانه کالا به هر گوشه جهان امکان پذیر نیست.
فقط چین کماکان این ظرفیت را دارد، اما وزارت امور خارجه آمریکا در حال حاضر سرگرم تدوین شیوه هایی برای منع کردن دسترسی چین به بازار آمریکا لاتین است.

در این شرایط مباحث مربوط به مزایای  ملازم با تبادل آزادانه کالا و سیاست های حمایتی دیگر مناسبتی ندارد، چرا که دیگر ما در حال صلح نیستیم و گزینه دیگری نداریم.
به همین ترتیب ساختمان اتحادیه اروپا که در روزگاری فکر آن ساخته و پرداخته شده بود که جهان به دو بلوک  سازش ناپذیر تقسیم شده بود، امروزه به کلی غیرقابل به کار گیری است. اگر اعضای این اتحادیه می خواهند از کشیده شدن به دنبال آمریکا در کشمکش هایی که کشمکش آنها نیست اجتناب کنند، باید خود را از پیمان های اروپایی و فرماندهی یکپارچه ناتو رها کنند.

بنابراین نگاه کردن به انتخابات های اروپایی به دنبال ترقی خواهان و ناسیونالیست های مخالف اصلا موضوعیتی ندارد. این کارهیچ فایده ای ندارد. ترقی خواهان بر تمایل خود به بنا کردن جهانی تاکید می کنند که قوانین بین المللی بر آنها حاکم باشد، قوانینی که پدرخوانده آنها ایالات متحده می خواهد آنها را از میان بردارد، در حالی که برخی ناسیونالیست ها همچون آندرژی دودا در لهستان در حال آماده سازی خود برای خدمت کردن به ایالات متحده در برابر شرکای خود در اتحادیه اروپا هستند.


نویسنده: تری میسان (Thierry Meyssan)  مشاور سیاسی و نویسنده
منبع: https yon.ir/6qZ1f  
انتهای پیام. 
مرجع : خبرگزاری فارس
کد مطلب : ۷۹۳۲۰۰
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما