۰
دوشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۸ ساعت ۰۸:۲۲

الگوهای وحشیانه در «حاکمیت ایالات متحده»

الگوهای وحشیانه در «حاکمیت ایالات متحده»
یافتن الگوهای تکرار شونده در حاکمیت ایالات متحده در سطح جهان و داخلی کار دشواری نیست. چند مورد از این الگوها عبارتند از: تصمیم گیری برای مردمان دیگر، با وجود بی اطلاعی از آنها یا فقدان هر گونه مسئولیتی برای اتخاذ چنین تصمیماتی؛ امتحان نکردن بی قید و شرط دیپلماسی وقتی جنگ امکان پذیر است؛ حمایت از «حق تعین سرنوشت» در سراسر جهان با قید طرفداری از آمریکا، مگر آنکه مردم جسارت انتخاب یک رهبر یا شکل دهی یک دولت را که بر اساس دیدگاه هایی غیرقابل پذیرش برای آمریکا را داشته باشند.

 چند لحظه ای را صرف مشاهده چند مورد مثال برای هر یک از این موارد کنید. این نمونه ها صرفا به شکل تصادفی انتخاب شده اند و برای پرداختن جامع به این سرفصل ها، به چندین جلد کتاب نیاز است.

اتخاذ تصمیماتی که هیچ ربطی به دولت آمریکا ندارند
برای مثال به نظر می رسد که رئیس جمهور آمریکا اکنون آماده پرده برداشتن از «معامله قرن» خود برای «حل و فصل» مشکل بزرگ خاورمیانه یعنی اشغال سبعانه و غیرقانونی فلسطین از سوی اسرائیل باشد. جراد کوشنر  داماد و مشاور نزدیک متفرعن و فاقد صلاحیت او در تهیه این طرح همکاری نزدیکی با رهبران اسرائیلی داشته است، اما هیچ کس از آمریکا به خود زحمت نداده تا خروجی به دست آمده را با حتی یک نفر در فلسطین در میان بگذارد. اما مسئله ای نیست:  آمریکای مقتدر بهتر می داند که چه چیزی برای فلسطین از همه بهتر است. تعجبی ندارد که تمام کارشناسان خاورمیانه پیشاپیش  طرح «معامله» را که به زودی اعلام خواهد شد، به دنیا نیامده مرده اعلام کرده اند.

امتحان نکردن بی قید و شرط دمکراسی وقتی که جنگ امکان پذیر است
نزدیک ترین مشاوران ترامپ تنشان برای حمله به ایران می خارد، چیزی که حتی خود رئیس جمهور  ستیزه جو نیز به نظر نمی رسد به فکر انجام آن باشد. آیا شاید بهتر نیست در اینجا نقشی نیز برای دیپلماسی قائل شد؟ ترامپ انتظار دارد که تحریم های غیر قانونی و ناعادلانه اش موجب شود که دولت ایران با خواری به سمت او بیاید (شاید وقت گل نی!)  آیا اتخاذ یک ژست مثبت از سوی آمریکا نمی تواند به حل مسائل در این مورد کمک کند؟ ایران به تمام تعهدات خود در قالب برجام پایبند بوده در حالی که این آمریکا بوده که از آن تخلف کرده است. آیا ممکن نیست ایالات متحده تصمیم بگیرد همانطور که باراک اوباما سلف ترامپ چنین کرد، به این قرارداد احترام بگذارد، آنگاه بتواند به دولت ایران نزدیک شود و بگوید که شاید مثلا یکی دو نکته اضافی  مطرح است که باید درمورد آنها مذاکره کرد؟

پیش از شروع جنگ مکزیک- آمریکا (1848- 1846) گفته می شد که پرزیدنت جیمز پالک به ظرافت های دیپلماسی بی اعتنایی می کرد.» آیا همین را نمی توان در مورد تمام روسای جمهور آمریکا قبل و بعد از پالک گفت؟ مفهوم «دیپلماسی قایق توپدار» (عبارتی که در ذات خود تناقض آمیز است) برداشتی است که دولت آمریکا از «دیپلماسی» دارد. قرار دادن کلمات «قایق توپدار» و «دیپلماسی» در کنار هم چنان مضحک است که مرتبط کردن «دمکراسی» با «اسرائیل.» 

اطمینان از اینکه تمام قوانین به نفع مردان سفیدپوست ثروتمند تمام می شود
پل رایان سخنگوی پیشین مجلس نمایندگان به دنبال تجدید نظر کامل نظامنامه مالیاتی آمریکا، خود را از این ساحل تا آن ساحل آمریکا مضحکه مردم یافت وقتی که گفت یک معلم به او گفته است که با نرخ مالیات جدید پیشنهادی او، اکنون پول کافی برای پرداخت هزینه عضویت 78 دلاری شرکت کلی فروشی کاستکوی خود را دارد (این معلم شاهد افزایش یک و نیم دلاری حقوق خود در هفته بود، در حالی که به 1% دستمزد بگیران حدود 650 برابر این مقدار می رسید). موضوع  این افزایش یک و نیم دلاری در هفته فقط نشان دهنده این بود که رایان هیچ رابطه ای با شهروندان  عادی آمریکایی ندارد. بی شک او از این نظر یک استثنا نبود. قانون مالیات عمدتا به نفع شهروندان ثروتمند آمریکایی تمام می شود که غالبا مرد و سفیدپوست هستند.

حمایت مشکوک از حق تعیین سرنوشت
چه تعداد از دولت های خارجی بوده اند که آمریکا تصمیم به سرنگون کردن آنها گرفته چون این کشورها دولت های سوسیالیستی منتخب یا شکلی از دولت داشته اند که به نوعی  مورد رضایت آمریکا نبوده اند؟ در هر یک از مواردی که در ادامه می آورم، مردم  تمام این کشورها دولتی را به انتخاب خودشان بر سر کار آوردند. اما آمریکا یا پنهانی و از طریق حمایت از تروریست ها یا آشکارا و با بمباران و حمله به آن کشور و یا استفاده از تحریم ها (یا ترکیبی از تمام این ها) آن دولت را از میان برداشته است، در نتیجه حق تعیین سرنوشت آن کشور را سلب کرده است. فقط نگاهی به این قبیل کشورها از سال 1950 به بعد بیندازیم: فلسطین، لائوس، غنا، اندونزی، جمهوری دمکراتیک کنگو، برزیل، شیلی، اروگوئه، کامبوج، آرژانتین، السالوادور، نیکاراگونه، یوگسلاوی، کلمبیا، ونزوئلا، سوریه، لیبی، یمن، ایران، عراق، افغانستان، ویتنام، لبنان، گرانادا، پاناما.

مردم این کشورها دولت هایی را انتخاب کرده اند که به شکلی ناخوشایند آمریکا بودند و در نتیجه به جای رهبران منتخب آنها، آمریکا دیکتاتورهای بی رحمی را بر سر کار آورد؛ همه به خاطر سلب حق تعیین سرنوشت آن کشور.
این الگویی است که از مدت ها پیش تثبیت شده است. در سال 1918 پرزیدنت وودرو ویلسون در سخنرانی خود در جلسه مشترک کنگره گفت: «باید اطمینان حاصل شود که در سهم ترکیه از امپراتوری عثمانی فعلی حق حاکمیت آن تضمین می شود، اما دیگر ملیت هایی که اکنون تحت حاکمیت ترکیه قرار دارند باید اطمینان پیدا کنند که از یک امنیت زندگی خدشه ناپذیر و یک فرصت مطلقا بدون مزاحمت به منظور توسعه مستقل خود برخوردارند  و داردانل باید برای همیشه به روی رفت و آمد آزادانه کشتی ها و تجارت تمام کشورها تحت تضمین بین المللی باز باشد.» سال بعد دیوید هانتر میلر مشاور قانونی حقوقی رئیس جمهور به وی اینطور مشورت داد که «حق تعیین سرنوشت این کشورها مانع از تشکیل یک دولت یهود در فلسطین خواهد شد.» نه، حق تعیین سرنوشت فقط برای کسانی است که  ایالات متحده تشخیص می دهد می تواند آن را به آنها اعطا کند.

پرزیدنت دونالد ترامپ با وعده «بازگرداندن دوباره عظمت آمریکا به آن» وارد کاخ سفید شد. پس کجا رفت این عظمت افسانه ای؟ کشوری را که بر نسل کشی بنا شده باشد، بر پایه بردگی ساخته شده و از طریق استعمار وحشیانه قدرتمند شده باشد، نمی توان به عظمتی بازگرداند که هیچگاه نداشته است.

در این مقطع بهترین کاری که می توان امید آن را داشت، این است که همزمان با رشد کشورهای دیگر از نظر قدرت نظامی و اقتصادی، قدرت و نفوذ ایالات متحده تنزل پیدا کند. چنین اتفاقی به نفع کل سیاره زمین خواهد بود.


نویسنده: رابرت فانتینا (Robert Fantina) نویسنده و روزنامه نگار
منبع: yon.ir/fPWi3
انتهای پیام. 
مرجع : خبرگزاری فارس
کد مطلب : ۷۹۸۶۲۱
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما