بنای نوشتار حاضر بر آن است که ابتدائاً نگاهی کوتاه به مهمترین تجاوزات و دستاندازیهای نظامیِ دول خارجی در ۲۰۰ سال اخیر داشته باشد؛ تجاوزاتی که نتیجهی آنها یا اشغال نظامی ایران بوده و یا نهایتاً منجر به جداشدن بخشی از خاک ایران شده است. سپس طی رویکردی مقایسهای، این تجاوزات و نتایج حاصله از آن، با جنگ تحمیلی ۸ساله قیاس شده و مورد بررسی قرار گیرد.
در ادامه، اجمالی از مهمترین این تجاوزات ـ به ترتیب زمانی ـ ذکر خواهد شد:
جنگهای ایران و روس
پس از آغاز تحرکات نظامی سلسلهی قاجاریه توسط آقامحمدخان و فرازونشیبهای او بر سر به انقیاد درآوردن قلمرو آن روزِ ایران زیر پرچمی واحد و پس از آن، تثبیت نسبیِ اوضاع کشور در زمان فتحعلیشاه، وی به عنوان دومین پادشاه این سلسله، رسماً در تهران تاجگذاری کرد. وی نخستین پادشاهی بود که پس از انتخاب تهران به عنوان پایتخت، در کاخ گلستان تهران تاجگذاری مینمود.
اما این ثبات و آرامش نسبی، گویا آرامش پیش از طوفان بود؛ زیرا که طوفانی سهمگین و ویرانگر به نام «جنگهای ایران و روس» در انتظار ملت ایران بود؛ طوفانی که نقشی تعیینکننده در حیات سیاسی ـ نظامی ایران داشت.
برخی، دوران روابط ایران و روسیه در عهد فتحعلیشاه را به عنوان بدترین دوران تاریخ ایران میدانند؛
[۱] شاید به این دلیل که در این برهه از تاریخ کشور، جنگهای اول و دومِ ایران و روس واقع شد که هر دوی آنها با شکست سنگین ایران پایان یافت؛ به نحوی که اولی به امضای عهدنامه گلستان در سال ۱۲۲۸ق و دومی نیز به امضای عهدنامه ترکمنچای در سال ۱۲۴۳ق انجامید و سرخوردگی و حقارت بزرگی را نصیب ملت ایران کرد؛ زیرا که علاوه بر جدایی بخش بزرگی از خاک کشور، حق کاپیتولاسیون را نیز بر ایران تحمیل نمود.
در نتیجهی جنگهای ایران و روس، ایرانیان تازه دریافتند که کشورشان در طول این سالیان دراز (از صفویه تا به آن روز) تا چه حد به لحاظ فنون نظامی و فناوریهای مرتبط با آن، از اروپا عقب بوده است.
برخی، دوران روابط ایران و روسیه در عهد فتحعلیشاه قاجار را به عنوان بدترین دوران تاریخ ایران میدانند؛ شاید به این دلیل که در این برهه، جنگهای اول و دومِ ایران و روس واقع شد که هر دوی آنها با شکست سنگین ایران پایان یافت و سرخوردگی و حقارت بزرگی را نصیب ملت ایران کرد.
ناکامی ایران در مسئله هرات
هرات از شهرهای مهم قلمرو صفویه بود که از دیرباز، بخشی از حاکمیت ایران پیش و پس از اسلام به حساب میآمد و آقامحمدخان بسیار مشتاق بود تا آن را دوباره به ایران ملحق کند و بر قلمرو سابق صفوی در شمال شرق مسلط شود. اهمیت هرات بیشتر بدان سبب بود که تملک موفقیتآمیز قلمروهای شرقی ایران بدان بستگی داشت.
[۲]
از زمان فتحعلیشاه قاجار و پس از جنگهای ایران و روس، هرات همواره محل کشمکش میان افغانهای این منطقه و حکومت مرکزی بود که موجب بروز شورشهای جداییطلبانه خصوصاً به تحریک انگلستان میشد. انگلیسیها هرات را دروازه هندوستان میدانستند و برای حفظ مستعمرات خود در هند و جلوگیری از دستبرد روسها به آن ـ که پیدرپی در آسیای مرکزی به هندوستان نزدیکتر میشدند ـ میکوشیدند تا افغانستان را به ناحیهای حائل بر سر راه هندوستان تبدیل کنند.
[۳]
این کشمکشها بر سر هرات، تا زمان ناصرالدینشاه ادامه یافت و سرانجام در زمان ناصرالدینشاه قاجار، علیرغم تسخیر مجدد هرات به دست سپاه ایران، انگلستان ـ که به شدت از الحاق دوباره هرات به خاک ایران احساس خطر میکرد ـ از طریق مستعمره خود یعنی دولت هند، رسماً به ایران اعلان جنگ داد. به دنبال این اعلان جنگ، در اندک زمانی نیروهای انگلیسی جزیره خارک را به اشغال خود درآورده، در بوشهر نیرو پیاده کردند. سپس اهواز را اشغال نمودند و همزمان، سلطان عمان هم به تحریک انگلیسیها به بندرعباس حمله کرد.
[۴] دولت ایران که در شرایط وخیمی به سر میبرد، ناچار تقاضای صلح کرد که در نتیجه، «معاهده پاریس» میان دولتین ایران و انگلیس منعقد شد و به موجب آن، هرات از ایران جدا شد و بدین ترتیب، پیوندهای دیرینهی ایران با یکی از اصلیترین مراکز تاریخی، ادبی و فرهنگی ایرانِ پس از اسلام، منقطع گردید.
[۵]
در نتیجهی معاهده پاریس، هرات -که از دیرباز جزو اصلیترین مراکز ادبی و فرهنگی ایرانِ پس از اسلام محسوب میشد- از پیکرهی ایران جدا گردید.
آشوب در آسیای مرکزی و انعقاد پیمان آخالتِکّه
در زمان فتحعلیشاه، بیشتر بخشهای آسیای مرکزی، وفاداری خود را به ایران ـ لااقل به صورت نمادین ـ حفظ کرده بودند. این وضع با شکستهای ایران از روسیه و بریتانیا تغییر کرد و اقتدار و اعتبار سیاسی ایران در آسیای مرکزی به تدریج مخدوش شد. در این زمان برخی طوایف ترکمن در آسیای مرکزی، از خلأ نظامی ایران استفاده کرده، شروع به تاختوتاز در خراسان کردند. اگرچه این تاختوتازها، ایرانیان را به واکنشهایی واداشت، اما ضعف نظامیِ مشهود سپاه قاجار و تلفات انسانیِ بالای سپاهیان در فرونشادن این شورشها، عملاً نتیجهای جز شکست در پی نداشت.
در طرف مقابل، روسها مترصّد گرفتن امتیاز، با دقتْ شکست ایرانیان را در آسیای مرکزی زیر نظر داشتند. ارتش روسیه بار دیگر راهی این منطقه شد و توانست تا سال ۱۲۸۵ ه.ق سمرقند و بخارا را تسخیر کند. در سایهی ضعف نظامیِ مفرط تهران، روسیه در همان سال با موفقیت خُجند و خیوه را نیز تسخیر کرد.
در پی این شکستها، وزیرمختار روسیه در تهران اعلام کرد که روسیه اقتدار ایران را در شمال رود اترک به رسمیت نمیشناسد، به این بهانه که ایران در آسیای مرکزی هیچ اقتداری ندارد. نهایتاً صورت رسمییافتهی این تحقیر، «پیمان آخالتِکّه» بود که در سال ۱۲۹۹ق میان ایران و روسیه منعقد شد
[۶] و در پی آن، ایران از ادعای مالکیت خود در خصوص مناطقی چون مرو، خوارزم و آخال (که «عشقآباد»، پایتخت کشور ترکمنستان امروزی، تنها بخشی از آن محسوب میشود) چشم پوشید.
نکته حائز اهمیت در خصوص معاهده آخالتکّه این است که هنگامی که صحبت از بیکفایتی شاهان قاجار میشود، نخستین مسئلهای که به ذهن متبادر میشود، عهدنامهی گلستان و ترکمنچای است که باعث جدایی سرزمین قفقاز جنوبی از ایران شد؛ در حالی که شاید بسیاری از ایرانیان از عهدنامه آخالتکّه ـ که
باعث جدایی بخش بسیار بزرگتری از خاک ایران شد ـ خبر نداشته باشند؛ چه آنکه جدایی این مناطق با قفقاز بسیار تفاوت دارد: اگر ایران قفقاز جنوبی را به دنبال دو جنگِ ایران و روس از دست داد، اما در معاهده آخال، جدایی سرزمینهای پهناور شمال شرق ایران و نیز حوزه شرق دریای خزر، «بدون جنگ» اتفاق افتاد و این، تفاوت اساسیِ معاهده آخالتکّه در مقایسه با معاهدات گلستان و ترکمنچای بود.
[۷]
هنگامی که صحبت از بیکفایتی شاهان قاجار میشود، نخستین مسئلهای که به ذهن متبادر میشود، عهدنامهی گلستان و ترکمنچای است که باعث جدایی قفقاز جنوبی از ایران شد؛ در حالی که شاید از جهاتی، عهدنامه آخالتکّه از اهمیت بیشتری برخوردار باشد؛ چه آنکه طی آن، بخش بسیار بزرگتری از خاک ایران (در مقایسه با قفقاز) جدا شد، آن هم بدون جنگ!
ایران و جنگ جهانی اول
جنگ خانمانسوز اول بینالملل، برای ایران ـ که رسماً بیطرفی خود را در آن اعلام کرده بود ـ سوغاتی به جز قحطی، ناامنی، بیماری، هرجومرج سیاسی و… به همراه نداشت. این جنگ و سرایت آتش آن به داخل خاک ایران، تبعات منفی و عوارض بسیاری برای کشور به ارمغان آورد که از جمله آنها عبارت بودند از:
- تجاوز بیگانگان به خاک ایران، نقض حاکمیت سیاسی کشور و تحقیر ایرانیان
آشفتگی و هرجومرج سیاسیِ کمنظیر[۸]
شیوع قحطی، گرسنگی و بیماری در کشور
شیوع ناامنی گسترده در راههای کشور
تبعات منفی اقتصادی و آسیبدیدگی جدی کشور در حوزه کشاورزی و بازرگانی
ایران و جنگ جهانی دوم
با بررسی اجمالیِ اوضاع ایران از پایان جنگ جهانی اول تا سال ۱۳۲۰، به نظر میرسد که کشور در این دوره، فارغ از برخی شورشهای داخلی و تحرکات جداییطلبانه، با تهدید خارجیِ جدّی مواجه نبوده است. زیرا که از یکسو، پس از جنگ جهانی اول، امپراتوریِ عثمانی در سال ۱۹۱۹م دچار فروپاشی شده و دیگر به عنوان تهدیدی تاریخی برای مرزهای غربی ایران محسوب نمیشد و از سوی دیگر، نیروهای روسی متأثر از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷م، خاک ایران را ترک کرده بودند. در این میان، شاید تنها تهدید جدّی خارجی، حضور بریتانیا در ایران بود که آنان نیز در ادامهی اشغال ایران در جنگ جهانی اول، حدود ۳ سال و نیم ایران را در اشغال خود نگه داشتند و نهایتاً با ترتیب دادن کودتای اسفند ۱۲۹۹، رضاخان میرپنج را در ایران به نیابت از خود گماشته، خاک ایران را ترک کردند.
[۹] لذا از اوائل دههی ۱۳۰۰ تا آستانهی شهریور ۱۳۲۰، ایران عملاً با تهدید جدّی خارجی مواجه نبوده است.
حال نکته قابل تأمل اینجاست که ارتش رضاشاه ـ که رکن رکینِ نظام سیاسی او را شکل میداد و حتی طبق برخی گزارشات، حدود یکسوم بودجهی کشور را در خود بلعیده بود
[۱۰] ـ بعد از حدود ۱۶ سال از آغاز حکومت وی، در نخستین و البته تنها تهدید جدّیِ برونمرزیاش در مواجهه با نیروهای متفقین در شهریور ۱۳۲۰، ظرف تنها چند ساعت از هم فرو پاشید و پس از آن، تنها ۳ روز بعد (یعنی ششم شهریور ۱۳۲۰)، فرمان ترک مخاصمه رسماً از سوی نخستوزیر وقت (محمدعلی فروغی) به نیروهای مسلح اعلام شد. بدین ترتیب، ارتش مدرنِ رضاشاه، در تنها میدان نبردِ جدّی خود، فقط ۳ روز تاب مقاومت آورد!
بدین ترتیب، قوای متجاوز علیرغم ارسال نامهی «ترک مخاصمه» از سوی دولت ایران به دو سفارتخانهی روس و انگلیس در صبح ششم شهریور، متأسفانه هیچ وقعی به نیّاتِ باصطلاح صلحطلبانه و مسالمتجویانهی دولت ایران ننهاد و تغییری در عملکرد او در خصوص بمباران شهرها و برخورد مسلحانه با نظامیان به وجود نیامد. روسها با همان خشونت، شهرها را بمباران میکردند و نظامیان را که تسلیم میشدند به اسارت میگرفتند و به خارج از کشور میفرستادند.
[۱۱]
در ادامهی جنگ و سیاست اشغال خاک ایران، روسها و بریتانیاییها ایران را به دو حوزه تحت اشغال در شمال و جنوب تقسیم کردند که بیشباهت به قرارداد ۱۹۰۷م انگلیس و روسیه نبود.
در جنگ جهانی دوم، ایران به مثابه ابزاری برای تحقق مقاصد استعماریِ قدرتهای بزرگ بود. وینستون چرچیل در مقام قدردانی از این نقش واسطهگریِ ایران برای پیروزی متفقین، در ۹ آذر ۱۳۲۲ و در کنفرانس تهران، ایران را «پل پیروزی» متفقین نامید؛ ضمن آنکه منابع فراوان نفتی ایران در طول جنگ نیز نقشی حیاتی در عملیات جنگی متفقین داشت.
[۱۲]
ارتش رضاشاه، بعد از حدود ۱۶ سال از آغاز حکومتش، در نخستین و البته تنها تهدید جدّیِ برونمرزیاش در مواجهه با نیروهای متفقین، ظرف تنها چند ساعت از هم فرو پاشید و پس از ۳ روز، فرمان ترک مخاصمه رسماً از سوی نخستوزیر وقت به نیروهای مسلح اعلام شد. بدین ترتیب، ارتش مدرنِ رضاشاه، در تنها میدان نبردِ جدی خود، فقط ۳ روز تاب مقاومت آورد!
غائلهی فرقه دموکرات آذربایجان[۱۳]
غائلهی فرقه دموکرات آذربایجان و تشکیل حکومتی کوتاهمدت و خودمختار در این سرزمین را باید در امتداد حضور درازمدت نیروهای شوروی در ایران پس از اشغال کشور در جنگ جهانی دوم و ناشی از شکست روسها در کسب امتیاز نفت دریای خزر از دولت ایران دانست. در آن زمان استانهای آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، اردبیل، مازندران، نیمی از استان کردستان و همچنین بخشهای وسیعی از شمال استان خراسان تحت اشغال نظامیان روس بود. حضور نیروهای نظامی روسیه در خاک ایران و امتناع آنان از خارج شدن از شهرهای شمالی کشور، مغایر با تعهدات مسکو در اجلاس سران آمریکا، روسیه و انگلیس در کنفرانس تهران بود.
با روی کار آمدن قوامالسلطنه به عنوان نخستوزیر جدید در ایران، وی مذاکراتی را با دولت شوروی انجام داد و در خصوص امتیاز استخراج و بهرهبرداریِ مشترک از نفت دریای خزر، به دولت روسیه قول مساعد داد. دولت شوروی نیز که به قول مساعد قوام دل بسته و تاحدی خیالش از بابت امتیاز نفت خزر آسوده شده بود، نهتنها از حمایت و پشتیبانی فرقه دموکرات آذربایجان و شخصِ جعفر پیشهوری دست کشید، بلکه به تدریج و از خرداد ۱۳۲۵، عملیات عقبنشینیِ مرحلهبهمرحلهی نیروهای خود از شهرهای ایران را آغاز کرد.
از طرف دیگر، تمامیتخواهیِ روسها در استمرار اشغال ایران (برخلاف تعهدات مسکو در کنفرانس تهران)، حمایت همهجانبه از حکومتهای خودمختار آذربایجان و کردستان و نیز پافشاری برای اخذ امتیاز نفت خزر، نه تنها دولت ایران، بلکه حتی قدرتهای بزرگ حاضر در کنفرانس تهران را نیز بر آن داشت تا فریاد اعتراض خود را به جدّ علیه این تمامیتخواهی شوروی بلند کنند.
بدین ترتیب، شوروی تحت فشارهای بینالمللی و البته دلخوش از وعدهی نیمبندِ قوام در خصوص امتیاز نفت خزر، خاک ایران را ترک کرده و از حمایت حکومت خودمختار آذربایجان دست کشید. اما نقطه اوج ماجرا آنجایی بود که پس از ترک خاک ایران توسط قوای شوروی، مجلس پانزدهم ـ که پس از یک دوره فترت پرحادثه در ۲۵ تیرماه ۱۳۲۶ افتتاح شده بود ـ قرارداد نفتی منعقده میان دولت ایران و شوروی را پس از یک بحث طولانی در جلسه علنی مورخ ۲۹ مهرماه همان سال، با اکثریت آراء مردود اعلام کرد.
با رد این قرارداد، روسها در ۳ جبهه، متحمل شکست سنگینی شده بودند:
نخست آنکه علیرغم میلشان، نیروهای خود را از خاک ایران تخلیه کرده بودند؛
دوم آنکه به طور کامل از جمهوریهای تحتالحمایه و دستنشاندهی خود در آذربایجان و کردستان دست کشیده بودند؛
سوم آنکه تقاضای امتیازخواهیِ آنان در خصوص نفت خزر، در مجلس دوره پانزدهم مردود اعلام شده بود.
در پی این تحولات، روسها آنچنان به خشم آمده بودند که در نخستین جلسه حزب کمونیست شوروی پس از رد پیشنهاد تأسیس شرکت مختلط استخراج نفت در مجلس پانزدهم، سخن از احتمال مداخلهی وسیع نظامی شوروی در خاک ایران به میان آمد، اما مسلّم این بود که در آن شرایط سیاسی، موقعیت بینالمللی روسها هرگز اجازه تکرار چنین تعرضی را نمیداد.
لازم به ذکر است در میان موارد یادشده تابه این لحظه، غائلهی آذربایجان شاید تنها فقرهای بوده که دولت ایران توانسته در آن تفوّق خود را به رخ دشمن خارجی کشیده، اجازهی تجزیه خاک کشور را به طرف متخاصم ندهد.
حضور نظامیِ برونمرزی محمدرضاشاه در کشورهای دیگر
واقعیت آن است که حاکمیت سیاسی پهلوی دوم بر کشور پهناور ایران، محصول دخالت بیگانگان بود. محمدرضا همانند پدرش به خوبی میدانست که سلطهاش بر کشور، نه حاصل قدرتی «مردمپایه» و نه حتی مبتنی بر جنگ قدرت بوده، بلکه حاصل قدرتی «بیگانهپایه» بوده است. زمانی که در ۲۲سالگی به پادشاهی رسید، خود را مدیون مصالحهی انگلستان برای پذیرش پادشاهیاش میدانست. همچنین، در حالی که در ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ از کشور فرار کرده بود، با کودتایی آمریکایی به کشور بازگشت و از آن تاریخ تا وقوع انقلاب اسلامی، به عنوان نوکر و مزدور آمریکا در باور عمومی مردم ایران جای گرفت. این امر مسلم بود که آمریکا تاجوتخت شاه را نجات داده و به همین دلیل، از نظر روانی نیز وی تا آخر عمر، خود را وابسته به آمریکا و مدیون این کشور میدانست و قدرت هرگونه اقدام مستقل از او سلب شده بود.
[۱۴] لذا وی از همان ابتدا، گفتمان سیاسی خود را بر پایهی اتّکای به بیگانگان مفصلبندی کرد. شاید به همین دلیل هم بود که در دوران زمامداریاش، تهدید نظامی خارجیِ جدیای متوجه ایران نشد، زیرا که در مدل زمامداری او، بسیاری از مطامع بیگانکان و خصوصاً آمریکا به طور خودکار در داخل تأمین میگردید؛ بنابراین دیگر چه نیازی بود که قدرت خارجی بخواهد به خاک کشور تجاوز کند، وقتی که اهدافش به طور خودکار تأمین میشود؟!
اجرای بیچونوچرای طرحهای ایالات متحده، دولت ایران را به یک مستعمرهی سیاسی در منطقه تبدیل کرده بود که بخشی از این استعمار را در نقش ژاندارمی ایران در خلیج فارس به خوبی میتوان درک کرد.
در این دوره مشاهده میشود که رژیم شاه با وجود داشتن امنیتی بیگانهپایه و البته نیمهپایدار از حیث مرزی و تمامیت ارضی، اما تحرکات نظامیاش متوقف نشده، بلکه به صورت حضور نظامیِ برونمرزی و البته به نفع غرب در اقصینقاط جهان انجام میگیرد. در زیر به چند نمونه از آنها اشاره خواهد شد:
- اعزام ۵۰ فروند هواپیمای f5 تنها ۱۲ دقیقه پس از درخواست نیکسون، رئیسجمهور آمریکا، به ویتنام برای سرکوب ویتکنگها یا سازمان رهاییبخش ملّی ویتنام جنوبی که در جریان جنگ علیه آمریکا به خاطر کشور خودشان میجنگیدند.[۱۵]
اعزام نیروی نظامی به عمان برای حفظ حکومت سلطان قابوس (دستنشاندهی انگلیس که با کودتا علیه پدرش به قدرت رسیده بود)، در برابر نیروهای جبههی خلق.[۱۶] عملیات ظفار توسّط ارتش شاهنشاهی با بمباران روستاها و ساختمانهای غیرنظامی و بیمارستانها و کشتار عدهی زیادی از مردم عمان (جدایی طلبان) تمام شد.[۱۷] از این سو نیز برخی منابع ارتش به کشتهشدن بیش از۷۲۰ نفر از نیروهای ارتش شاهنشاهی و مجروحشدن بیش از ۱۴۰۴ نفر اشاره دارند.
سرکوب شورش بلوچهای پاکستان به وسیلهی یک واحد ضدشورش و اعزام هلیکوپتر.[۱۹]
ارسال سلاحهای سنگین و سبک به سومالی برای حفظ حکومت «محمد زیادباره» به دستور ایالات متحده به خاطر جلوگیری از گسترش کمونیسم. این اتفاق در مورد دولتهای چاد و موریتانی نیز رخ داد.[۲۰]
ارسال سلاح به کشورهای یمن شمالی، اردن و مغرب به دستور آمریکا.
عدم تحریم اعراب در تحریم نفتی ایالات متحده در ۱۹۷۳ و تأمین نفت مورد نیاز رژیم صهیونیستی و ناوگان ششم نیروی دریایی آمریکا در دریای مدیترانه.[۲۱]
در دوره پهلوی دوم مشاهده میشود که رژیم شاه با وجود داشتن امنیتی بیگانهپایه و البته نیمهپایدار از حیث مرزی و تمامیت ارضی، اما تحرکات نظامیاش متوقف نشده، بلکه به صورت حضور نظامیِ برونمرزی و البته به نفع غرب در اقصینقاط جهان انجام میگیرد.
تجزیۀ بحرین
در اواخر دوران سلطنت پهلوی دوم، موضوع استقلال بحرین از ایران در ازای به رسمیت شناختن جزایر سهگانه برای ایران مطرح شد؛ چالشی که شاه تلاش کرد با استفاده از فضای تبلیغاتی و رسانهای آن روزگار در صدد توجیه آن برآید و آن را به منزله یک پیروزی سیاسی به افکار عمومی و مردم کشور نشان دهد.
[۲۲]
ماجرا از این قرار بود که شیخنشینهای ساحل خلیج فارس طبق معاهدات قرن نوزدهم، تحتالحمایه انگلستان بودند و ایران نیز بر سر حاکمیت بحرین با انگلستان دچار اختلاف شده بود. به همین دلیل، شاه ـ به زعم خود ـ دست به معاملهای بزرگ با انگلیسیها زد و در ازای به رسمیت شناختن استقلال بحرین، ادعای حاکمیت بر جزایر سهگانه تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی را مطرح کرد. این در حالی بود که بر اساس اسناد تاریخی، هم بحرین و هم جزایر سهگانهی فوقالذکر، جزء قلمرو ایران محسوب میشدند.
با این اساس، طی شبهرفراندومی که برگزار شد، شاه استقلال بحرین را به رسمیت شناخت و در عوض به «اشغال» جزایر سهگانه مبادرت ورزید! زیرا که در موافقتنامهای که با دولت انگلیس منعقد شده بود، برای تصاحب مالکیت بر جزایر سهگانه، از عبارت «occupation» استفاده شده بود که به معنای اشغال [نظامی] بود. در واقع عربهای حوزهی خلیج فارس طبق این موافقتنامه میپذیرفتند که ایران جزایر سهگانه را «اشغال» نموده؛ نه اینکه بر اساس حق قانونی، مالک آنهاست. متأسفانه همین کلمه بعدها بهانه را به دست اماراتیها داد که ادعا نمایند ایران این جزایر را اشغال نموده و لذا خواستار بازپسگیری آن شوند.
میتوان گفت که در فقرهی استقلال بحرین، دولت انگلستان توانسته بود شاه را فریبی استراتژیک دهد؛ بدین نحو که مسئله بحرین را با مسئله جزایر سهگانه، به نحوی زیرکانه پیوند داد تا بقای یکی، به قیمت فنای دیگری قلمداد شود. در حالی که هر دو مسئله و هر دو جغرافیا، اساساً در مالکیت تاریخی ایران بود و کسی حق نداشت در این خصوص ـ که حق طبیعی و تاریخی ایران بود و البته با نیرنگ از او سلب شده بود ـ علیه ایران ادعایی داشته باشد. اما متاسفانه شاه طبق زمین بازیای که انگلستان برایش تعریف کرده بود، میبایست بحرین را میداد تا ادعای مالکیت بر جزایر سهگانه را تثبیت کند، آن هم نه مالکیتی تام و بیقیدوشرط، بلکه مالکیتی که در آن، مالک به عنوان اشغالگر بر آن سرزمین حکم میراند!
بدین ترتیب، ایران هم مروارید بحرین را از دست داد و هم به مالکیتی نیمبند بر جزایر سهگانه رضایت داد.
در متن موافقتنامهای که میان رژیم پهلوی و دولت انگلیس منعقد شده بود، برای تصاحب مالکیت ایران بر جزایر سهگانه، از عبارت «occupation» استفاده شده بود که به معنای اشغال [نظامی] بود. در واقع عربهای حوزهی خلیج فارس طبق این موافقتنامه میپذیرفتند که ایران جزایر سهگانه را «اشغال» نموده؛ نه اینکه بر اساس حق قانونی، مالک آنهاست. متأسفانه همین کلمه بعدها بهانه را به دست اماراتیها داد که ادعا نمایند ایران این جزایر را اشغال نموده و لذا خواستار بازپسگیری آن شوند.
انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی، تحقق وعده نصرت الهی و تجلی استقلال ملی
با پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷، ابعاد «نظامی» و «امنیتی» نظام سیاسی جدید، همانند بسیاری دیگر از شئون حاکمیتی، دچار چرخش ۱۸۰درجهای از حیث وابستگی به بیگانگان شد. کشوری که تا پیش از آن، ژاندارم منطقه و متحد استراتژیک غرب محسوب میشد و امنیتاش به ایالات متحده گره خورده بود، اکنون در صف اول تقابل با استکبار جهانی و ایالات متحده قرار داشت و بالطبع، اولویّتهای نظامی و امنیتیاش، در نقطهی مقابل اولویتهای آمریکا تعریف میشد.
در نظم جدیدِ پس از انقلاب، دستگاههای نظامی، اطلاعاتی و امنیتیِ جمهوری اسلامی، نهتنها دیگر پشتوانهای به نام سیا، موساد و… نداشتند، بلکه به عکس، تمام این نهادهای دانهدرشت دنیا، اکنون درست در نقطهی مقابلش تعریف میشدند و تمام تلاش خود را معطوف داشتند تا ریشهی انقلاب اسلامی را بخشکانند.
تجاوز آشکار رژیم بعث عراق به خاک ایران به پشتوانه قدرتهای بزرگ آن روز نیز یکی از مهمترین این تلاشها جهت خشکاندن این ریشهی الهی بود.
در آن روزها، نظام سیاسیِ نوپای جمهوری اسلامی، از محدودیتهای سیاسی، اقتصادی و نظامیِ گستردهای در عرصهی بینالملل رنج میبرد؛ این در حالی بود که طرف مقابلِ میدان یعنی رژیم بعث عراق، نهتنها از پشتیبانی سیاسی، نظامی و اقتصادیِ ابرقدرتهای آن روز برخوردار بود، بلکه از این فراتر، برخی محدودیتها و تحریمهایی هم که تا پیش از جنگ ۸ساله شامل حالش میشد، با شروع جنگ از او برداشته شد تا در مقابل جبهه انقلاب، با فراغ بال بیشتری به درگیری بپردازد! به عنوان نمونه، دولت فرانسه ـ به عنوان نخستین فروشندهی غربیِ تسلیحات به عراق ـ از حدود سال ۱۳۶۲، تحریم تسلیحاتی غرب علیه عراق را با ارسال میراژهای F1 به این کشور لغو نمود و بدین ترتیب، سد تحریمهای گذشتهی دول خارجی علیه رژیم عراق شکسته شد: شوروی مقادیر زیادی تانک (از جمله تانکهای T.72) و هواپیما (خصوصاً میگ ۲۹) در فاصله سالهای ۱۹۸۳ تا ۱۹۸۶ در اختیار عراق قرار داد و مبلغ تسلیحات فروختهشده به عراق از سوی دولت فرانسه، در فاصلهی سالهای ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۶، به مرز ۷ میلیارد دلار رسید که البته باید حمایتهای مالیِ عربستان و مصر از دولت عراق را نیز به سیاههی بالا افزود.
[۲۳]
جمهوری اسلامی در خلال جنگ تحمیلی، با کشوری مواجه بود که هنگام آغاز جنگ، ۳۴ میلیارد دلار ذخیره ارزی داشت و صدام، از حدود دو یا سه سال پیش از آغاز جنگ، نزدیک به ۱۸ میلیارد دلار خرج ارتش کشورش کرده بود؛ در حالی که در جبههی خودی، کل ذخیرهی ارزی ایران تا قبل از جنگ، ۶ میلیارد دلار بود.
[۲۴]
اما نظام اسلامی برآمده از انقلاب توانست در خلال این جنگ ـ که طولانیترین جنگ قرن بیستم پس از جنگ ویتنام
[۲۵] بود ـ مرزهای غربی کشور را تثبیت نموده، به تعبیر عامیانه، «حتی یک وجب از خاک کشور را نیز از دست ندهد».
ملتی که روزگاری نخستوزیرش
[۲۶] میگفت: «ایرانی حتی یک لولهنگ هم نمیتواند بسازد»؛
[۲۷] ملتی که زمانی، نیروی نظامی و فنیّاش حتی اختیار تعمیر تجهیزات نظامیِ خریداریشدهی خودش را هم نداشت و تمام امور آموزشی و فنیِ جنگندههای نیروی هوایی در انحصار مستشاران آمریکایی بود؛
[۲۸] کشوری که پیش از آغاز جنگ تحمیلی، آنچنان که باید دارای وضعیت نظامیِ منسجم و آمادهبهرزمی نبود و تجهیزات کافی در اختیار نداشت
[۲۹] و همزمان با جنگ، با انواع بحرانهای امنیتی دستوپنجه نرم میکرد؛ در چنین شرایط سختی، این ملت بزرگ یکّه و تنها در مقابل ابرقدرتهای شرق و غرب و اقمار آنها ایستاد و با منطق «نه شرقی و نه غربی» نظم موجود را به چالش کشیده، سعی نمود آرمان استقلالطلبی ملت ایران را به رخِ جهانیان بکشد.
ایرانِ اسلامی در آن اوضاع، عزم خود را جزم نمود و توانست با دست خالی و بدون اتکا به قدرتهای خارجی و تنها با اعتماد به نصرت الهی و در طول آن، اعتماد به جوانان این مرزوبوم، خاک اشغالشده به دست تجاوزگر را باز پس گرفته، مرزهای غرب کشور را پس از سالها تجاوزگری تثبیت نموده، نهایتاً دولت بعث عراق را به عنوان طرفِ متجاوز جنگ به جهانیان معرفی نماید.
[۳۰]
اگر آن روز قدرتهای مادی دنیا و در رأس آنان ایالات متحده، چراغ سبز حملهی عراق به ایران را روشن کرده، در معرکهی جانفرسای ۸ساله با نظام اسلامی نبرد نمودند، امروز شرایط به گونهای تغییر یافته که ایران نهتنها به هیچیک از متحدان منطقهای یا فرامنطهای آمریکا اجازهی تعرض به خاک کشور را نمیدهد، بلکه خود آمریکا نیز در طول ۳۰ سال اخیر و پس از اتمام جنگ تحمیلی، نتوانسته کوچکترین تعرضی به خاک کشور ایران داشته باشد؛ بلکه به عکس، این ایران است که توانسته عمق راهبردی خود را در منطقهی غرب آسیا گسترش داده، با موفقیّتی چشمگیر، جبههی تروریستی ـ تکفیریِ دستنشاندهی غرب را در این منطقه، زمینگیر نماید و پایان داعش
[۳۱] را با اقتدار اعلام نماید.
نتیجه
همانگونه که در مقالهی حاضر مشاهده شد، در دویست سال اخیر (تا پیش از وقوع انقلاب اسلامی)، هرگاه درگیری نظامی جدی میان دولت ایران و قدرتهای خارجی صورت گرفته، یا کشور دچار اشغال نظامی شده و یا بخشی از خاک ایران از قلمرواش جدا شده است. (به استثنای ماجرای مربوط به فرقه دموکرات آذربایجان)
در این میان اما جنگ تحمیلی ۸سالهی ایران با عراق و همپیمانانش، استثنایی غیر قابل انکار است که در نتیجهی آن، نه تنها بخشهای اشغالشده باز پس گرفته شد، بلکه جمهوری اسلامی ایران توانست با جلب نصرت الهی و در طول آن، تکیه بر ظرفیتهای بومی خود و بینیاز از هرگونه حمایت بیگانگان، پیروز میدان شده و از کشوری که آن روزها محتاج تأمین اوّلیات خود برای دفاع از خاکش بود، به کشوری بدل شود که امروز نهتنها خاک خود را تمام و کمال حفظ کرده، بلکه عمق راهبردی خود را نیز افزایش داده و جبههی مقاومت را با توان نظامیِ بومیِ خویش در مواجه با رژیم صهیونیستی، تسلیح و تجهیز مینماید.
انعکاس نوشتار حاضر، در بخشی از بیانات مقام معظم رهبری به چشم میخورد؛ آنجا که معظمله در ۱۲ مهر ۱۳۹۷ و در همایش دهها هزار نفری «خدمت بسیجیان» در ورزشگاه آزادی فرمودند: «در دوران پهلوی و قاجار هر جنگی اتّفاق افتاد، یا دشمنان بخشی از خاک کشور را تجزیه کردند و یا خودشان حضور نظامی در کشور پیدا کردند و ملّت را تحقیر کردند. برای اوّلین بار، ملّت ایران در جنگ تحمیلیِ هشتساله توانست جبههی وسیع دشمن را بکلّی ناکام کند، آنها را از کشور بیرون براند، تمامیّت ارضی کشور را حفظ کند؛ معنای اقتدار این است. اقتدار به این است که جمهوری اسلامی توانسته است اعتبار و احترام این کشور را در منطقه و در کلّ جهان بالا ببرد و یکتنه در مقابلِ جبههی وسیع استکبار بایستد.»
محمدمهدی سلامی پوریان
پینوشتها:
[۱] سید جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، قم: دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۹۳، چاپ هجدهم، ج۱، ص۳۲.
[۲] کاوه فرخ، ایران در جنگ (از چالدران تا جنگ تحمیلی)، ترجمه شهربانو صارمی، تهران: نشر ققنوس، ۱۳۹۷، چاپ اول، ص۳۳۴.
[۳] «عهدنامه پاریس بزرگترین ضربه را به قلمرو حکومتی ایران زد»، خبرگزاری فارس، ۱۴ اسفند ۱۳۹۶.
[۴] مدخل «معاهده پاریس»، دانشنامه جهان اسلام، زیر نظر بنیاد دایرهالمعارف اسلامی.
[۵] کاوه فرخ، پیشین، ص۳۵۷.
[۶] پیشین، ص۳۵۷ و ۳۵۸؛ با اندکی تغییر.
[۷] همتالله شمولی و محمدعلی بصیری، «نتایج و پیامدهای امنیتی انعقاد معاهده آخال»، فصلنامه مطالعات تاریخ انتظامی، زمستان ۱۳۹۶، ص۵۴.
[۸] بینظمیهای مکرر در برگزاری انتخاباتِ ادوار مختلف مجلس و نیز آمدوشدهای پربسامدِ کابینههای گوناگون، تصویری بیثبات و پرهرجومرج را از کارکرد ارکان حاکمیتی قاجار در آن دوره مخابره میکرد؛ به نحوی که در فاصلهی شعلهور شدن آتش جنگ جهانی اول و تعطیلی مجلس سوم تا شروع مجلس چهارم (در بازهای حدوداً ۷ساله)، «نوزده کابینه» بر سر کار آمدند!
[۹] محمدقلی مجد، قحطی بزرگ، ترجمه محمد کریمی، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۸۷، ص۱۷.
[۱۰] جامی، گذشته چراغ راه آینده است، تهران: نشر ققنوس، ۱۳۹۳، چاپ یازدهم، ص۸۶.
[۱۱] گفتوگوی مظفر شاهدی با دکتر باقر عاقلی درباره اشغال ایران در جنگ جهانی دوم، وبگاه موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.
[۱۲] کاوه فرخ، پیشین، ص۴۸۲ و ۴۸۳.
[۱۳] برگرفته از مقاله «پیشهوری خودمختاری آذربایجان را اعلام کرد»؛ به نقل از موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی؛ با اندکی دخل و تصرف.
[۱۴] محسن بهشتیسرشت، زمانه و زندگی امام خمینی (ره)، تهران: پژوهشکده امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی، ۱۳۹۱، چاپ اول، ص۱۳۳.
[۱۵] اسدالله علم، یاداشتهای علم، تهران: معین، ۱۳۸۰، چاپ چهارم، ص۳۹۰.
[۱۶] روحالله حسینیان، چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران (۱۳۵۶-۱۳۴۳)، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۳، چاپ اول، ص۱۹۹.
[۱۷] عبدالرضا هوشنگمهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، تهران: البرز، ۱۳۷۵، چاپ اول، ص۴۲۹.
[۱۸] علیرضا ذاکراصفهانی، «ایران و بازیگران جنگ ظفار»، مجله تاریخ روابط خارجی، پاییز ۱۳۸۵، شماره ۲۸.
[۱۹] سعیده لطفیان، ارتش و انقلاب اسلامی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۰، چاپ اول، ص۱۰۳.
[۲۰] روحالله حسینیان، پیشین، ص۲۰۱.
[۲۱] مارک گازیوروسکی، سیاست خارجی آمریکا و شاه، ترجمه فرید ناظمی، تهران: مرکز، ۱۳۷۱، چاپ اول، ص۱۷۵.
[۲۲] محمدرضا چیتسازیان، «حکومت پهلوی و بازی در زمین انگلیس»، وبگاه موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.
[۲۳] کتت کروز، «انتقال سلاح و مدیریت بحران: مطالعه موردی جنگ ایران و عراق»، ترجمه علیرضا قاسمآقا، مجله سیاست دفاعی، تابستان ۱۳۷۹، ص۱۳.
[۲۴] ناصر آراسته، چرا و چگونه باید از جنگ بدانیم، تهران: ایران سبز، ۱۳۹۲، چاپ اول، ص۳۱.
[۲۵] علی غفوری، تاریخ جنگهای ایران از مادها تا به امروز، تهران: انتشارات اطلاعات، ۱۳۸۹، چاپ دوم، ج۱۵، ص۵۵۹.
[۲۶] سپهبد حاجعلی رزمآرا، نخستوزیر وقت رژیم پهلوی که در ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ در صحن مسجد سلطانی (مسجد امام خمینیِ کنونی) به دست خلیل طهماسبی، یکی از اعضای جمعیت فدائیان اسلام ترور شد.
[۲۷] گفتگوی موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران با زندهیاد امیرعبدالله کرباسچیان از پایهگذاران فدائیان اسلام، «حضور فداییان اسلام باعث شد همه به ملی شدن نفت جدیتر بیندیشند»، وبگاه موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.
[۲۸] «امیر سرتیپدوم خلبان سیاوش مشیری: مستشاران آمریکا در ایران جاسوسی میکردند»، خبرگزاری تسنیم، منتشرشده در ۵ اسفند ۱۳۹۶.
[۲۹] با وقوع انقلاب اسلامی، بسیاری از فرماندهان ردهبالای ارتش شاهنشاهی از ایران گریختند و ارتش شاهنشاهی، از هم پاشیده شد. طبعاً با وقوع چنین رخدادی، زمان زیادی لازم بود تا ارتش ایران هویت جدیدِ مکتبیِ خود را ـ آنطور که باید ـ باز یافته، ضمن حفظ تعهد انقلابی، آمادگی کامل خود را نیز جهت انجام اقدامات نظامی منسجم و گسترده تجدید نماید؛ در حالی که این شرایط در سال ۱۳۵۹ و تنها حدود ۱سال و نیم پس از وقوع انقلاب، هنوز به طور کامل برای ارتش مهیا نشده بود.
[۳۰] دبیرکل سازمان ملل متحد در روز ۹ دسامبر سال ۱۹۹۱ برابر با ۱۸ آذرماه سال ۱۳۷۰، طی گزارشی به شورای امنیت درباره اجرای قطعنامه ۵۹۸، شورا و افکار عمومی جهان را از مسئولیت عراق در دامنزدن به جنگ از طریق تجاوز به تمامیت ارضی ایران مطلع کرد. («روزی که عراق متجاوز شناخته شد»، خبرگزاری ایسنا، منتشرشده در ۱۸ آذر ۱۳۹۵.)
[۳۱] در این خصوص، ر. ک. به: پیام سردار قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به محضر مقام معظم رهبری در خصوص پایان سیطره داعش بر سرزمینهای اسلامی، خبرگزاری تسنیم، منتشرشده در ۳۰ آبان ۱۳۹۶.