۰
چهارشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۸ ساعت ۰۹:۱۷
تجربیات تاریخی که نمی‌توان از آن چشم پوشید

چرا تداوم الگوی سازش محکوم به شکست است؟

چرا تداوم الگوی سازش محکوم به شکست است؟
مسئله فلسطین سال‌هاست که علی‌رغم تلاش صهیونیست‌ها و همپیمانانشان، البته با قوت و ضعف، مسئله‌ی اول جهان اسلام باقی‌مانده است. هر چند این روزها فتنه‌های منطقه‌ای و نقشه‌های بین‌المللی باعث شده است تا توجهات نسبت به این مهم کم شود اما کنفرانس اخیر تهران در حمایت از انتفاضه و آرمان فلسطین نشان داد که برای جریان مقاومت، فلسطین مسئله‌ای فراتر از صف‌بندی‌ها و اختلافات منطقه‌ای است. در این میان یکی از سئوالات اساسی که همواره نسبت به فرجام پرونده‌ی فلسطین مطرح بوده، سناریوهای پیش روی آینده‌ی فلسطین و شیوه‌ی دستیابی به آن است.
 
* سناریوهای پیش‌ روی آینده فلسطین
در رابطه با آینده‌پژوهی پرونده‌ی فلسطین ۳ دیدگاه کلان مطرح می‌شود؛ اولین دیدگاه مطرح نظریه‌ی دو کشور مستقل فلسطینی و اسرائیلی است که مورد حمایت آمریکا تا قبل از حضور ترامپ در کاخ سفید و کشورهای غربی بوده است. این ایده که مبنای قرارداد اسلو است، هر چند شرایط خاصی را برای تشکیل دولت فلسطینی قائل می‌شود - به گونه‌ای که نظریه‌ی ایجاد دو دولت مستقل، حداقل برای فلسطینی‌ها را زیر سوال می‌برد - اما در نهایت قائل به این است که به‌خاطر وجود اختلافات عمیق و ریشه‌ای و به‌منظور حفظ امنیت طرفین بهترین ایده، جداسازی فلسطینیان و ساکنان یهودی فلسطین است. در اسرائیل این ایده مورد حمایت جریان اقلیت، و در فلسطین تشکیلات خودگردان پیگیر تحقق چنین ایده‌ای است. این همان رویکردی است که علی‌الظاهر جریان سازش یا ائتلاف موسوم به «جریان اعتدال عربی» در منطقه نیز از آن حمایت می‌کند.

رویکرد دوم که مطلوب سران رژیم‌صهیونیستی است، ایجاد دولتی یهودی است، به بیان دیگر یک دولت و یک ملت. طرفداران این رویکرد یهودیان افراطی به‌ویژه اعضای احزاب لیکود و شاس هستند. در این رویکرد افراطی، اسرائیلی‌ها خواهان اخراج ساکنان اصلی فلسطین یا کشتن آنها هستند. گزینه‌ی جایگزین دیگر الحاق بخشی از فلسطین به اردن و تبعید فلسطینی‌ها به این منطقه است. این همان ایده‌ای است که این روزها نتانیاهو و همپیمانانش در دولت اسرائیل دنبال می‌کنند و دولت جدید آمریکا هم با آن مخالفتی ندارد.

دیدگاه مطرح سوم شکل‌گیری دولت واحد دو ملیتی است. البته بایستی توجه داشت که قائلین به دولت واحد خود با دو برداشت مختلف به دو طیف کاملا مجزا تفکیک می‌شوند. گروهی از احزاب چپ سابق اسرائیل که بعدها به حزب کارگر در رژیم‌صهیونیستی پیوستند و جمعی از روشنفکران فلسطینی و جریان‌هایی چون کنگره‌ی ملی دموکراتیک به رهبری دکتر عزمی بشاره، طرفدار شکل‌گیری دولتی سکولار و واحد در فلسطین هستند. دولتی که بدون توجه به یهودی و عرب بودن ساکنین و بدون لحاظ کردن عنصر مذهب بر همه‌ی ساکنین فلسطین حکومت کند. در همین حال جریان‌های اسلام‌گرا و نیروهای مقاومت نیز طرفدار ایجاد دولت واحدی در فلسطین‌اند. در برداشت اسلام‌گرایان از دولت واحد، تمامی ساکنین اصلی فلسطین (اعم از مسیحی، مسلمان و یهودی) به استثناء یهودیان مهاجری که بعد از اشغالگری وارد این سرزمین شده‌اند، فارغ از هر نوع دین یا مسلکی که دارند با شرکت در یک همه‌پرسی تحت نظارت سازمان ملل نوع حکومت و چگونگی تشکیل آن را تعیین می‌کنند. تفاوت دیدگاه مقاومت و روشنفکران چپ در رویکرد به دولت واحد در آن است که روشنفکران چپ غالبا تسلط نظام صهیونیستی بر سرزمین فلسطین را به‌رسمیت می‌شناسند و خواستار اعمال اصلاحاتی به نفع اقلیت عرب و غیریهود در این جامعه هستند، در حالی‌که جریان مقاومت هرگونه مشروعیتی برای جریان حاکم کنونی و سردمداران صهیونیزم را مردود دانسته و حق تعیین سرنوشت را با حاکمان اصلی سرزمین فلسطین می‌دانند.

* متدولوژی دفاع از آرمان فلسطین چیست؟
سئوال دومی که مطرح است روش رسیدن به آینده‌ی مطلوب است. هرچند این که کدام سناریو را برای آینده‌ی پرونده‌ی فلسطین در نظر بگیریم خود متدولوژی و شیوه رفتار ما را مشخص می‌کند اما به صورت خلاصه می‌توان گفت در حالی‌که جریان موسوم به «اعتدال عربی» همواره بر کوتاه آمدن، پذیرش نظام سلطه، نگاه حداقلی به فلسطین، قبول کردن تسلط صهیونیست‌ها و پذیرش ضعف به‌عنوان یک واقعیت میدانی تأکید دارد و روش عقب‌نشینی گام به گام را در پیش گرفته، اما جریان مقاومت در مقابل بر اتکا به وعده‌ی الهی، مبارزه با نظام سلطه، پذیرش اراده‌ی مردم و مقاومت در مقابل ظلم اصرار می‌ورزد.
 
* چرا مقاومت بر سازش برتری دارد؟
اما چرا الگوی مقاومت بر الگوی سازش برتری دارد؟ چرا تداوم روند سازش در منطقه و در مقابل صهیونیست‌ها محکوم به شکست است؟ این سئوال را می‌توان از ۲ منظر «تجربه‌ی تاریخی» و «رویکرد معرفت‌شناسی غرب» پاسخ داد.
 
* تجربه تاریخی
تجربه‌ی تاریخی نشان داده است که در متدولوژی سازش، فلسطین هیچگاه مسئله‌ی اول جهان اسلام در نظر گرفته نشده است. جریان سازش نگاهش به موضوع فلسطین یک نگاه راهبردی نیست، آنها فلسطین را یک برگ در سر میز بازی سیاسی با غرب می‌دانند که هر از چند گاهی آن را برای تثبیت منافع خود خرج می‌کنند، تجربه‌ی تاریخی نشان داده است معامله بر سر فلسطین و آرمان قدس بخشی از تاکتیک جریان سازش در این سال‌ها بوده است.

از «طرح صلح راجرز» و طرح انوار سادات در ۱۹۷۰-۱۹۷۲ گرفته تا کنفرانس مادرید در سال ۱۹۹۱، پیمان اسلو در ۱۹۹۳، یادداشت شرم الشیخ اول در ۱۹۹۹، کمپ دیوید در سال ۲۰۰۰، مذاکرات طابا در سال ۲۰۰۱، طرح صلح عربی در سال۲۰۰۲، پیمان غیر رسمی ژنو در سال ۲۰۰۳، اجلاس شرم الشیخ در سال ۲۰۰۵، کنفرانس آناپولیس در سال ۲۰۰۷، مذاکرات مستقیم ۲۰۱۰ و مذاکرات سازش سال ۲۰۱۳، همه‌ی تلاش مدعیان سازش هدفی غیر از دفاع از مردم مظلوم فلسطین بوده است. واسطه‌های عربی تلاش داشتند از طریق جوش دادن یک معامله‌ی بین‌المللی برای خود اعتبار کسب کرده و ثبات حکومت‌های خود را تضمین کنند، غربی‌ها در خوش‌بینانه‌ترین حالت به‌دنبال یک اسم و رسم از خودشان و صهیونیست‌ها به‌دنبال مشروعیت بین‌المللی و سرپوش گذاشتن بر جنایاتشان بودند. از همین رو است که دستاورد سال‌ها مذاکره، چیزی غیر از ادامه‌ی شهرک‌سازی‌ها، آواره شدن بیش از ۳ میلیون فلسطینی، کشتار صدها هزار زن و کودک و تصرف کامل بیت‌المقدس نبود.

نمونه‌های متأخر چنین رویکردی را نیز می‌توان در قهر و آشتی اردوغان با اسرائیل و حرکات سینوسی آنکارا و حزب عدالت و توسعه نسبت به موضوع فلسطین و اشغالگری رژیم‌صهیونیستی و یا ائتلاف اخیر ریاض و تل‌آویو برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران دید. جریان سازش هر وقت نیاز داشته باشد پرچم هواداری از فلسطین را بلند می‌کند آن هم نه برای حمایت از مردم بلکه برای امتیازگیری از غرب. اردوغان هنگامی که تلاش می‌کرد با فرصت‌طلبی از اوضاع آشفته به‌وجود آمده در جریان بیداری اسلامی خود را رهبر جهان اسلام معرفی کند، کشتی‌های بشردوستانه به غزه فرستاد و به دوستی با اسرائیل پشت کرد، اما همین که بیش فعالی انکارا در حوزه‌ی بین‌الملل نتیجه‌ی معکوس داد، بار دیگر به دامان صهیونیست‌ها پناه برد. حالا این روزها در حالی‌که به جوانان مبارز فلسطینی در مقابل دوربین رسانه‌های دنیا یکی یکی تیر خلاص زده می‌شود، وزیرخارجه ترکیه به‌دنبال گرفتن عکس سلفی با تزیپی لیونی وزیر خارجه‌ی سابق و بدنام اسرائیلی است.

از سوی دیگر ریاض به‌عنوان رهبر کشورهای عربی منطقه‌ی خلیج فارس نیز که هر از چند گاهی خود را حامی آرمان فلسطین نشان می‌دهد، این روزها برای جاه طلبی‌های منطقه‌ای شاهزاده‌های بی‌تجربه‌ی دربار، در تعاملی راهبردی با تل‌آویو، شش دانگ پرونده‌ی فلسطین را به اسرائیلی‌ها فروخته است. سعودی‌ها نه تنها حاضر شده‌اند به‌خاطر هوس‌بازی‌هایشان در منطقه با صهیونیست‌ها رابطه برقرار کنند و قبح ارتباط با رژیم اشغالگر قدس را بشکنند بلکه وعده داده‌اند که دیگر کاری به‌کار فلسطین نخواهند داشت، اسرائیل می‌تواند در کنار حمایت امنیتی از جریان ارتجاع عربی پایتخت خود را به قدس منتقل کند و حتی فراتر از این نتانیاهو می‌تواند کلا رویکرد دو کشوری را نیز در قضیه‌ی فلسطین کنار بگذارد و به آرزوی خود برای ایجاد یک کشور یهودی در تمام سرزمین فلسطین برسد.

جریان سازش در این میان حتی تلاش کرده است تا مقاومت اسلامی فلسطین را نیز از مسیر اصلی خود خارج سازد و از آنها برای منافع منطقه‌ای خود بهره بگیرد. تلاش قطر و ترکیه برای نزدیکی به سران مقاومت اسلامی حماس، همزمان با ارتباط آنها با رژیم‌صهیونیستی در سال‌های اخیر یک نمونه از این تلاش‌هاست. بی‌جهت نیست رهبر انقلاب دربیانات اخیرشان در کنفرانس حمایت از انتفاضه، از گروه‌های مقاومت فلسطینی خواستند با تمرکز بر‌هدف آزاد‌سازی فلسطین از ورود به اختلافات داخلی کشور‌های اسلامی و عربی و یا اختلافات قومی و عربی، پرهیز کنند.

* رویکرد معرفت‌شناسی غرب
علاوه بر تجربه‌ی تاریخی، آنچه روند سازش با اسرائیل را محکوم به شکست می‌سازد، رویکرد معرفت‌شناسانه‌ی غربی‌هاست. جریان ایدئولوژیک در غرب به‌عنوان ستون فقرات تمدن غربی به‌ویژه در اسرائیل و آمریکا یک معرفت‌شناسی تمدنی دارد، معرفت‌شناسی که روند تحولات جهان را بر اساس جنگ تمدن‌ها تفسیر می‌کند، جنگی که در آن «دشمن خوب یک دشمن مرده است»، شعاری که هم آمریکایی‌ها در مواجهه با سرخپوستان و هم صهیونیست‌ها در مواجه با فلسطینیان سردادند. منطق حاکم بر چنین معرفت‌شناسی یک منطق صفر و صدی، یا سیاه و سفید است. این همان منطقی است که در ادبیات علوم سیاسی از آن با عنوان رویکرد مانوی یاد می‌شود.

در مواجهه با چنین منطقی تنها راه باقی‌مانده‌ی مقاومت برای ادامه‌‌ی بقا است، زیرا از دیدگاه اسرائیل و آمریکا، سازش تنها بهانه‌ای برای تداوم از بین بردن دشمن به شیوه‌ای دیگر است. این معرفت‌شناسی نوعی خود بزرگ‌بینی، زورگویی، بی‌منطقی و عدم تعهد را به‌دنبال دارد. از همین‌رو است که اسرائیلی‌ها و آمریکایی‌ها همواره دوگانه‌ی سازش و ایجاد تعهد از یک سو و عهدشکنی و ایجاد جنگ و تحریم را از سوی دیگر به‌عنوان دو چرخ پیش برنده‌ی اهداف خود در دستور کار قرار داده‌اند، رفتاری که به‌خوبی هم در جریان مذاکرات سازش در طول این سال‌ها و هم در جریان مذاکرات هسته‌ای با جمهوری‌اسلامی قابل رصد است.

غایت رویکرد تمدنی غرب نوعی هژمونیک‌گرایی و سلطه همه جانبه است. در چنین غایتی سازش تنها یک تاکتیک است برای تداوم سلطه و از بین بردن کامل رقیب. این در حالی است که روند بیداری جهان اسلام که پیش از انقلاب اسلامی ایران آغاز شده است به مسلمانان اعتماد به نفس داده است و آنها را به این نتیجه رسانده که تمدن و ارزش‌هایشان در مقایسه با داشته‌های غرب، ویژگی‌ها و ارزش خاصی دارد. این امر منجر به مقاومت‌گرایی توده‌های مردم در جهان اسلام در برابر نظام سلطه شده است. بی‌جهت نیست که رهبر انقلاب، دیروز در کنفرانس فلسطین فرمودند:«اگر گروهی پرچم مقاومت را بر زمین بگذارد، یقیناً گروهی دیگر از دل ملت فلسطین بر‌می‌آید و آن پرچم را در دست خواهد گرفت.» نمونه‌ی چنین اتفاقی را می‌توان در جریان انتفاضه‌ی سوم مردم فلسطین دید، جنبشی که به انتفاضه‌ی چاقوها معروف شده و بر اساس اقدام انفرادی و خودجوش جوانان فلسطینی در حال وقوع است.
مرجع : سایت تحلیلی نخبگان. رهبری khamenei.ir
کد مطلب : ۸۰۰۲۶۸
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما