۰
يکشنبه ۹ تير ۱۳۹۸ ساعت ۱۲:۳۰

اپیدمی خودکشی در آمریکا

اپیدمی خودکشی در آمریکا
وقتی که چهره های مشهوری چون آنتونی بوردین و کیت اسپید جان خودشان را می گیرند، مطالب زیادی درباره خودکشی اینجا و آنجا مطرح می شود. با این همه به ندرت می بینیم که این موضوع به تیترهای خبری راه پیدا کند. چیزی که با توجه به اهمیت مشکل عجیب می نماید.

در سال 2017 در مجموع 47173 آمریکایی جان خود را گرفته اند. به عبارت دیگر تنها ظرف همین یک سال، شمار قربانیان خودکشی تقریبا 7 برابر بیشتر از تعداد سربازان آمریکایی بوده که  بین سال های 2001 تا 2018 در جنگ های عراق و افغانستان کشته شده اند.

در ایالات متحده تقریبا هر 12 دقیقه یک نفر دست به خودکشی می زند. نکته دیگر اینکه بعد از دهه ها روند نزولی، نرخ سالانه مرگ و میر ناشی از خودکشی  در هر 100 هزار نفر، از دهه 1990 به این سو افزایش شدیدی پیدا کرده است. هم اکنون در این کشور خودکشی دو و نیم برابر بیشتر از قتل جان افراد را می گیرد، هر چند که نرخ قتل  توجه بسیار بیشتری را به خود جلب می کند.
به عبارت دیگر ما از یک اپیدمی ملی در تعداد مرگ و میرهای ناشی از خودکشی سخن می گوییم.

آمار و ارقام نگران کننده
هر کس که یکی از اقوام نزدیک یا دوستانش را در اثر خودکشی از دست داده باشد یا در یک خط تلفنی ویژه مربوط به خودکشی کار کرده باشد (مثل من) می داند که آمار و ارقام، جنبه های فردی، شخصی و در واقع اسرارآمیز این عمل خشونت آمیز را - چرا این شخص؟ چرا حالا؟ چرا به این روش؟ – به انتزاعاتی غیرشخصی شده تغییر شکل می دهند. با این حال برای فهمیدن اینکه اپیدمی خودکشی چه اندازه جدی شده، اطلاع از این آمار و ارقام یک ضرورت محسوب می شود.

بر اساس مطالعه انجام شده از سوی «مراکز کنترل بیماری ها» در سال 2018، بین سال های 1999 تا 2016 نرخ خودکشی در تمام ایالت های واقع در اتحادیه جز نوادا که پیشتر نرخ بسیار بالایی داشته ،افزایش یافته است. در 30 ایالت این نرخ تا 25 درصد یا بیشتر رشد داشته است. در 17 ایالت تا دست کم یک سوم و در سطح ملی این نرخ 33 درصد افزایش داشته است. در برخی ایالت ها این افزایش بسیار بیشتر بوده است. داکوتای شمالی (57.6 درصد)، نیو همپشایر (48.3 درصد)، کانزاس (45 درصد) و آیداهو (43 درصد).

افسوس که خبرها فقط تلخ تر و سیاه تر می شوند.
از سال 2008 خودکشی جزو 10 عامل اصلی مرگ و میر در این کشور بوده است. هر چند که در میان آمریکاییان 10 تا 34 ساله خودکشی دومین عامل و برای افراد 35 تا 45 ساله چهارمین عامل بوده است. همچنین ایالات متحده در میان 38 کشور سازمان همکاری و توسعه اقتصادی، نهمین نرخ بالا و در سطح جهانی جایگاه بیست و هفتم را دارد.

مهم تر آنکه این روند در آمریکا با آنچه که در دیگر نقاط جهان پیشرفته رخ می دهد همسویی ندارد. برای مثال سازمان بهداشت جهانی گزارش می کند که بریتانیا، کانادا و چین نرخ های خودکشی به مراتب پایین تری از آمریکا دارند، به همین ترتیب به نسبت تمام کشورهای اتحادیه اروپا جز شش کشور. (تنها در ژاپن این نرخ کمی پایین تر است.)

آمارهای بانک جهانی نشان می دهند که در سطح جهانی نرخ خودکشی  از 12.8 نفر در هر 100 هزار نفر در سال 2000 به 10/6 نفر در سال 2016 تنزل یافته است. این آمار در چین، ژاپن (که بیشترین کاهش را برای نزدیک به یک دهه داشته و طی 37 سال گذشته در پایین ترین سطح خود است)، بخش عمده ای از اروپا و حتی کشورهایی چون کره جنوبی و روسیه که نرخ خودکشی آنها بسیار بیشتر از آمریکا بوده، رو به تنزل داشته است. برای مثال در روسیه این نرخ  حدود 26 درصد کاهش داشته و از بالاترین نقطه 42 نفر در هر 100 هزار نفر سال 1994 به 31 نفر در سال 2019 تنزل داشته است.
ما اطلاعات خوبی در مورد الگوهای خودکشی در ایالات متحده داریم. در سال 2017 بیشترین تعداد در مردان 45 تا 64 ساله (30 نفر در هر 100 هزار نفر) 75 سال و بیشتر (39.7 نفر در هر 100 هزار نفر) بوده است.

این نرخ ها در مناطق روستایی حدودا دو برابر اکثر مناطق شهری است و به همین دلیل است که ایالت هایی چون آیداهو، کانزاس، نیوهمپشایر و داکوتای شمالی در صدر فهرست خودکشی جای گرفته اند. بعلاوه به نسبت شهرها و مناطق حومه، درصد بسیار بیشتری از افراد در مناطق روستایی دارای سلاح شخصی هستند  که به نرخ های بالاتر خودکشی با سلاح گرم منجر می شود و در نتیجه در نیمی از مجموع خودکشی های صورت گرفته در این کشور، از اسلحه استفاده شده است.

در این آمار تفاوت های مبتنی بر جنسیت نیز مشاهده می شود. از سال 1999 تا 2017 نرخ خودکشی در مردان به شدت بیشتر از زنان بوده است؛ حدود چهار و نیم برابر بیشتر در سال های اولیه این بازه زمانی  و در بقیه آن، اندکی بیشتر از سه و نیم برابر.

تحصیلات نیز یکی دیگر از عوامل موثر در خودکشی است. نرخ خودکشی در میان افرادی که دارای مدرک تحصیلی کالج هستند در کمترین حد قرار دارد. در مقایسه در بهترین حالت کسانی که دوره دبیرستان را به پایان رسانده اند، دو برابر بیشتر احتمال دارد که مرتکب خودکشی شوند. نرخ های خودکشی همچنین در میان کسانی که در دهک های درآمدی بالاتری قرار دارند کمتر می شوند.

فشارهای اقتصادی
این افزایش شدید در نرخ خودکشی در سال هایی رخ داده که انتظار می رود طی آن، طبقه مزدبگیر سختی های اقتصادی و استرس روانی بیشتری را تجربه کرده باشند. تشدید رقابت ها از ناحیه خارج از کشور و انتقال صنایع به خارج از کشور که از نتایج جهانی سازی محسوب می شوند، در کاهش مشاغل نقش داشته اند، به خصوص در بخش های اقتصادی چون تولید، فولاد و معدن کاری که مدت ها از منابع اصلی اشتغال این دست کارگران بوده اند.  مشاغلی که همچنان در دسترس قرار دارند معمولا دستمزد کمتری دارند و مزایای کمتری را در اختیار شاغلین قرار می دهند.

تغییرات تکنولوژیک از جمله رایانه ای شدن، وسایل روباتیک و ورود هوش مصنوعی نیز به همین ترتیب در حال  جا به جا کردن نیروی کار از جنبه های بسیار مهمی است که موجب می شود آمریکاییان بدون مدرک کالج به خصوص افراد 50 ساله و بزرگ تر، هنگام یافتن مشاغل جدید برخوردار از دستمزدهای مناسب، مرارت های بسیار بیشتری را تجربه کنند. فقدان هر چیزی که شباهتی به یک سیاست صنعتی از نوعی داشته باشد که در اروپا وجود دارد، باعث شده که این جابه جایی ها برای کارگران آمریکایی حتی دردناک تر نیز شود، در حالی که افت شدید عضویت بخش خصوصی دراتحادیه ها – که از 17 درصد سال 1983 به 6.4 درصد امروز افت داشته- توانایی آنها برای اعمال فشار به منظور مطالبه دستمزدهای بالاتر از طریق چانه زنی جمعی را نیز کاهش داده است.

بعلاوه متوسط دستمزد سازگار با تورم، به ندرت در طول چهار دهه گذشته افزایش داشته (با اینکه دستمزد مدیران عامل افزایش سرسام آوری داشته است). کاهش در بازدهی کارگر نیز توضیحی برای این اتفاق در اختیار نمی گذارد: بین سال های 1973 تا 2017 بازدهی تا 77 درصد افزایش داشته است در حالی که متوسط دستمزد کارگران در هر ساعت فقط 1.2 درصد رشد داشته است. راکد ماندن دستمزدها گذران زندگی را برای آمریکاییان طبقه مزد بگیر دشوارتر کرده، حالا داشتن یک شیوه زندگی قابل مقایسه با شیوه ای که والدین و پدربزرگ و مادربزرگ هایشان داشته اند به جای خود.

شکاف درآمدها بین افراد واقع در صدر و واقع در پایین جامعه آمریکا نیز افزایش شدیدی داشته است. از سال 1979 دستمزد آمریکاییان در صدک دهم تا رقم ناچیز 1.2 درصد افزایش داشته است. کسانی که در صدک پنجاهم قرار دارند وضعیتی کمی بهتر داشته اند و توانسته اند شاهد افزایشی 6 درصدی در درآمد خود باشند. برعکس کسانی که در صدک نودم قرار دارند تا 34.3 درصد و کسانی که نزدیک به راس هرم دستمزدها قرار دارند – 1 درصد راس و به خصوص 0.01 درصد آنها- عواید بسیار بیشتری داشته اند.

 و فراموش نکنید که تنها از دستمزدها حرف می زنیم نه دیگر اشکال درآمد مثل سودهای کلان سهام، خانه های گران قیمت یا ارث های خیره کنده. سهم ثروت ملی خالصی که 0.1درصدی  ثروتمندترین ها در اختیار دارند از 10 درصد دهه 1980 به 20 درصد در سال 2016 رسیده است. برعکس سهم 90 درصد پایین جمعیت در همین دهه ها حدود 35 تا 20 درصد کاهش داشته است. همینطور سهم 1 درصد راس تا سال 2016 حدود 39 درصد افزایش داشته است.

رابطه دقیق بین نابرابری اقتصادی و نرخ خودکشی همچنان نامشخص است و دلایل خودکشی را قطعا نمی توان تنها به نابرابری ثروت ها یا فشارهای مالی تقلیل داد. با این حال تکان دهنده اینکه برعکس ایالات متحده، در کشورهای اروپای غربی که در آنها نابرابری های درآمد بسیار کمتر است، مراقبت های درمانی با بودجه های دولتی به عنوان یک حق دیده می شود (نه آنکه از آن به عنوان گذرگاهی به رعیت پروری به بدی یاد شود)، تورهای ایمنی اجتماعی بسیار گسترده تر هستند و برنامه های آموزشی نوآموزان و بازآموزی نیروی کار بسیار جامع تر هستند، نرخ های خودکشی به میزان قابل ملاحظه ای پایین تر هستند و تنزل نیز یافته اند.

شواهد موجود از آمریکا، برزیل، ژاپن و سوئد نشان می دهند که با افزایش نابرابری درآمدها، نرخ خودکشی نیز بالا می رود. اگر چنین باشد خبر خوب این است که اتخاذ سیاست های اقتصادی مترقی –در صورت تصرف دوباره کاخ سفید و سنا توسط دمکرات ها- می تواند تفاوت مثبتی دراین وضع به وجود آورد. مطالعه مبتنی بر متغیرهای ایالت به ایالت در آمریکا نشان می دهد که صرف تقویت میانگین دستمزدها و اعتبار مالیات بر درآمد کسب شده تا 10 درصد، نرخ خودکشی را در میان افراد فاقد مدرک کالج کاهش می دهد.

معمای نژاد
اپیدمی خودکشی جنبه دیگری نیز دارد که گیج کننده است. هر چند که سفیدپوستان از نظر اقتصادی (و بسیار جهات دیگر) از آفریقایی آمریکاییان زندگی بهتری دارند، نرخ خودکشی در میان آنها بسیار بالاتر است. این نرخ از 11.3 نفر در هر 100 هزار نفر سال 2000 به 15.85 نفر در هر 100 هزار نفر در سال 2017 افزایش پیدا کرده است. در حالی که برای آفریقایی آمریکاییان این رقم طی همین سال ها 5.52 نفر در هر 100 هزار و 6.61 نفر در هر 100 هزار نفر بوده است. مردان سیاه پوست 10 برابر بیشتر از مردان سفیدپوست احتمال دارد که قربانی قتل شوند، اما مردان سفیدپوست دو و نیم برابر بیشتر احتمال دارد که جان خود را بگیرند.

نرخ خودکشی بالاتر در میان سفیدپوستان و نیز در میان کسانی که تنها مدرک دبیرستانی دارند، نشان دهنده تاثیر نامتقارن خودکشی بر سفیدپوستان طبقه مزد بگیر است. این بخش از جمعیت همچنین نامتقارنی از چیزی دارند که آن کیس و آنگوس دیتون اقتصاددان از آن با عنوان «مردگان یاس» نام برده اند؛ یعنی مرگ و میز در اثر خودکشی بعلاوه بیش مصرفی داروهای مخدر و امراض کبدی مرتبط با سوء مصرف الکل. اگرچه ارائه توضیحی کامل برای این وضعیت دشوار است، اما مرارت های اقتصادی و تاثیرات انعکاسی آن حتما باید به حساب آورده شود.

پوپولیسم دروغین ترامپ
افزایش شدید خودکشی در میان طبقه مزدبگیر سفیدپوست دو دهه پیش از انتخاب دونالد ترامپ شروع شده است. با این حال  منطقی است بپرسیم که او در این مورد دست به چه تلاش هایی زده است، به خصوص از زمانی که آرای این آمریکاییان در ورود به کاخ سفید به او کمک کرد؟ در سال 2016 او 64 درصد از آرای سفیدپوستان فاقد مدرک کالج را از آن خود کرد؛ هیلاری کلینون فقط 28 درصد این آرا را به خود جلب کرده بود. در سطح کشوری شکست کلینتون در بخش هایی صورت گرفت که در آنها تعداد مردگان یاس بین سال های 200 تا 205 افزایش قابل ملاحظه ای پیدا کرده بود.

کارگران سفیدپوست همچنان در افزایش شانس ترامپ برای پیروزی در انتخابات سال 2020 اهمیت حساسی دارند. با این حال هرچند که او در این باره حرف زده و گام های اولیه ای را با هدف کاهش نرخ خودکشی بالا در میان کهنه سربازان برداشته، اما در سخنرانی ها و توئیت های او هرگز نشانی از اپیدمی ملی خودکشی یا تاثیر شدید آن بر کارگران سفیدپوست دیده نشده است. مهم تر آنکه یاس اقتصادی هر اندازه که در نرخ بالای خودکشی در این گروه نقش داشته باشد، سیاست ها او تنها اوضاع را وخیم تر خواهد کرد.

مزایای واقعی «قانون کاهش مالیات و مشاغل» دسامبر 2017 که رئیس جمهور و جمهوریخواهان کنگره مدافع آن هستند، نصیب کسانی می شود که در پله های بالایی نردبان اقتصادی قرار دارند. تا سال 2027 که دوره اجرای این قانون به اتمام می رسد، انتظار می رود که ثروتمندترین آمریکاییان 81.8 درصد از مزایای این قانون را از آن خود کنند. و این شامل منافعی نمی شود که از تغییرات اخیر در قوانین مالیات بر ارث نصیب آنها شده است. ترامپ و جناح راست معافیت سالانه از مالیات بر املاک را دو برابر کردند – ثروتی که به وراث منتقل می شود –  و تا سال 2025 از 5.6میلیون دلار در هر فرد به 11.2 میلیون دلار (یا 22.4 میلیون  دلار درهر زوج) افزایش دادند. و کسانی که بیشترین نفع را از این قانون سخاوتمندانه می برند که هستند؟ قطعا کارگران نیستند، بلکه تک تک خانوارهایی هستند که ملکی به ارزش 22 میلیون دلار یا بیشتر دارند.

می توان گفت در ارتباط با مشکلی که برای بخش عمده ای از پایگاه رای ترامپ عملا اهمیتی همپای مرگ و زندگی دارد، ترامپ هیچ کاری انجام نداده است. در واقع با توجه به نقش زیاد فشارهای اقتصادی بر نرخ هشدار دهنده خودکشی در میان کارگران سفیدپوست، سیاست های او احتمالا فقط در حال افزودن در وخامت چیزی هستند که همین حالا نیز یک بحران ملی محسوب می شود که می توان آن را یک اپیدمی نامید.


نویسنده: رایان منون (Rajan Menon) استاد روابط بین الملل در سیتی کالج نیویورک
منبع: yon.ir/9R0Jh
انتهای پیام. 
مرجع : خبرگزاری فارس
کد مطلب : ۸۰۲۲۹۴
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما