مدرنیته مفهوم پیچیدهای است که در تعریف واحدی محصور نمیشود و اصولا دشواری این کلمه زمانی آشکار میگردد که در تقابل با واژه “کهنه” و یا “سنت” قرار بگیرد. با این وصف در اندیشه “بودلر”، مدرنیته به جریانی تعبیر شده است که پیوسته و به طور مداوم به جلو در حرکت باشد.
مشابه این تعبیر را از انسانشناس فرانسوی “ژرژ بالاندیه” نیز در تعریف مدرنیته داریم. به باور وی، مدرنیته حرکتی است که ایدۀ شک، نقد و بحران در بطن آن جای دارد و از ضلع “بحران” آن است که نگرش انسان نسبت به خود و جهان ماحولش عوض میشود. شک، نقد و بحران، مدرنیته را به حرکت سه ضلعی مبدل میسازد، که تمام اعضای آن در تبانی با یکدیگر به جریان مدرنیته معنی میبخشند.
شرح و بسط مدرنیته از آدرسهای فلسفی و سیاسی آن از حوصله این مقال بیرون است و در آن نمیگنجد. اما آنچه که بایستی به آن توجه کرد، مدرنیته و یا دنیای مدرن از مفاهیم تعریفی تا واقعیت عینی است. دنیای مدرن با تمام خوبیها و لذتهایی که در دامان خود دارد با چالشهای جدی و بحرانهای عمیق دست به گریبان است. پوچانگاری، نهلیسیم، بیاخلاقی، فرار معنویت، بیمعنایی و زندگی ماشینی از جدیترین پرسشهای است که دنیای مدرن را به چالش کشیده و بودن و زیستن انسان را در حالهای از بیمعنایی پیچانده است. در این دنیا (دنیای مدرن) رابطه و حرمتهای معنوی شکسته است و اصلا میانۀ خوبی میان بنده و خدا دیده نمیشود.
انسان مدرن در سلول مدرنیته مکررا دست به خودکشی میزند تا مرگ را تجربه کند، او از رفت و آمد شب و روز و گذشت فصلهای زندگی خسته شده، پوچانگاری و باورهای سنتی و عموم مردم او را اذیت میکند.
انسان مدرن در دنیای خود هیچ راز و نیازی با خدای خود ندارد؛ چون خدا برای او اسطورهای بدون معنی است که صاحبان دین بنام او دکان ارزاق بنا کردهاند.
وقتی انسان مدرن از فشارهای پیدرپی زندگی ماشینی خسته میشود هیچ پناهگاه معنوی را نمیشناسد که در آن آرامش یابد، بل کلنجار رفتن با جملاتی چون چرا اتفاق افتاد؟ و چگونه اتفاق افتاد؟ تنهاترین راهی است که ضمیر خود را نوعی در آن اقناع میکند. و هلم جرا…
وقتی با چشمانداز فوق وارد دنیای مدرن شویم، شر آن را بهتر از خیرش مییابیم و زندگی سنتی را بهترین الگو تلقی میکنیم. هنگامی که میان آفرینش و زندگی پیوند برقرار شود، شادبودن و معنیداربودن زندگی لذتبخشتر از قبل میگردد، و فلسفۀ زیستن با مفهوم آن در اسلام بیشتر و قدرتمندتر از ادیان دیگر به چشم میخورد.
سمیع الله داعی