سال 2008 وقتی ژنرال دیوید پترائوس در جلسه استماع کنگره آمریکا درخواست تاخیر در بازگشت نظامیان اشغالگر کشورش از عراق را مطرح میکرد، رسانههای آمریکایی هم کاهش تعداد حملات عراقیها به نیروهای ائتلاف از 1600 به 300 نفر نسبت به نیمه نخست همان سال را به عنوان یک موفقیت بزرگ، پیش روی جامعه آمریکایی میگذاشتند. کمتر از 11 سال پس از آن تاریخ اما آدم بیاهمیت و فراموششدهای مثل پترائوس که هیچ، شخص رئیسجمهور آمریکا هم مجبور شد مخفیانه و شبانه به عراق سفر کند. غرب اکنون خوب میداند وضعیت در عراق و بلکه در سراسر منطقه تغییر کرده، خاورمیانهای جدید متولد شده است. ایران بر خلاف ریالهای عربستان، درهمهای امارات و دلارهای فدرال رزرو، اکسیری غیرمادی بر دامن منطقه پاشیده است و آمریکاییها برای فهم و تغییر این وضعیت، بیش از حد احمقند.
غرب از 4 دهه پیش از این، هر قدمی برای خنثی کردن ردپای ایران برداشته، یک مین هوشمند را علیه منافع و نفوذ خود در منطقه خاورمیانه منفجر کرده است. آخرین دست از این تلههای انفجاری، در تنگه هرمز و خلیجفارس عمل کرد و آبروی انگلیس و آمریکا بهعنوان متجاوزان اصلی به عراق و افغانستان را پیش مردم منطقه و جهان بر باد داد. همین غرب، سابق بر این در گاز گرفتن منطقه ما هیچ ملاحظهای نداشت، تدریجا اما خوب پارس کردن را هم از یاد میبرد. هذیانگویی و سردرگمی ترامپ در فقره انهدام پهپاد آمریکایی تریتون، تفاوت محسوسی با سخنان متناقض اوباما در زمان انقلاب مردم مصر و سرنگونی حسنی مبارک ندارد. منطق و چارچوب این حوادث ظاهرا نامرتبط، کاملا یکی است. هژمونی غرب در منطقه غرب آسیا نابوده شده، آنها تدریجا از یک بازیگر فعال به تماشاگری منفعل و بددهن تبدیل شدهاند.
این هم که آمریکا و برخی دوستان داخلیاش خیال کنند این کشور دوباره بر گرده مردم مصر مسلط شده، اشکالی ندارد؛ فشار دادن مین با چکمه اما نمیتواند همیشگی باشد و اسمش دیوانگی است، نه قدرت و هژمونی! فرید زکریا، تحلیلگر برجسته آمریکایی سال 2008 حرف دقیقی در مجله نیوزویک زده بود. او با اشاره به بحران مالی گریبانگیر آمریکا و متحدانش گفته بود: «جهان دیگر جهان گذشته نیست. ما مجبوریم دیگر کشورها را «متقاعد» کنیم در معضلات خارجی به ما کمک کنند. ما مجبوریم یک «استراتژی مشخص» را انتخاب کنیم... ما نمیتوانیم یک روز علیه سرمایهگذاران چینی و عرب در آمریکا اقدام کنیم و روز دیگر امیدوار باشیم آنها 4 میلیارد دلار اوراق مشارکت از ما خریداری کنند». «فقدان استراتژی مشخص»، آن حرف کلیدی زکریاست که شاید خود او هم توجه زیادی به اهمیت آن در سال 2008 نداشت. این اما واقعیتی است که باید در تحلیل وضعیت کنونی جهان غرب روی آن تمرکز کرد.
غرب اکنون در نوعی سردرگمی تاریخی است و ناگزیر در روندی از آزمون و خطا، به امثال ترامپ و جانسون رسیده است. این روند با ترامپ یا بیترامپ تداوم خواهد یافت. سربرآوردن ترامپ و جانسون یا قدرت گرفتن احزاب راست افراطی در قاره سبز و نواخته شدن زنگ خطر بازگشت فاشیسم از سوی اندیشمندان غربی، مشخصات روشن دورهای است که میتوان آن را نوعی «دوره گذار» برای غرب نامید. گذار از قدرت و هژمونی یکسویه به پذیرش مختصات جهانی جدید! جهانی که تضعیف قدرت بلوک غرب، به واگرایی آن منجر میشود و تمایلات ملیگرایانه، سکه روز تحولات سیاسی خواهد بود، گذار از ادعای جهانیسازی به تمرکز بر معضلات ملی و دولتهای محلی. جهانی که به قول زکریا دیگر جهان گذشته نیست. اگر دولتی که میخواهد سیاست ایران را هدایت کند، این برداشت و شناخت حداقلی از نسبت وضعیت ایران و غرب را نداشته باشد، لاجرم منافع ملی را روی مین بیسوادی و نادانی خود خواهد برد.
هژمون دانستن این غرب نامتعادل، رو به افول و در حال پوستاندازی و سپس، انعقاد «توافق بلندمدت و بدون ضمانت اجرایی واقعی» با آن، وحشتناکترین چیزی است که یک سیاستمدار میتواند در ابتدای قرن بیستویکم انجام داده باشد. خطرناکتر از آن اما حتما گره زدن معاش و حتی آب خوردن مردم به نتایج این توافق و سیب و گلابیهای خیالی ناشی از آن است. ما اما تمام این کارها را کردهایم و اکنون با پیامدهای ناشی از آن دست و پنجه نرم میکنیم. دولت البته میگوید در عوض، جام اخلاق را در فضای بینالملل بالای سر بردهایم و این چیز کمی نیست. همان دولتی که رئیسش سال 92 گفته بود: «سیاست خارجی جای شعر و شعار نیست و اگر خیلی دوست داریم تکبیر یا کف بگیریم راههای دیگری وجود دارد، سیاست خارجی را حق نداریم صرف تکبیر و کف کنیم!»
شناخت مجموعه این واقعیات، برای ترسیم نقشه راه صحیح در مواجهه امروز ایران با بدعهدیهای مکرر اروپا بسیار حیاتی است. در کنار اینها، توجه به چند نکته درباره ماهیت اتحادیه اروپایی، مسیر را روشنتر خواهد کرد: 1- اروپا در میدان عمل، هویت واحدی نیست. 2- اروپا در برابر آمریکا قدرت و انگیزه هیچ اقدام واقعی و مهمی به سود ایران را ندارد. 3-اروپا که خیلی شفاف ضربالاجلهای ایران را رد کرده، اکنون هم مذاکرات را تنها محملی برای وقتکشی و نگه داشتن ایران در حصار برجام میبیند. 4- اروپا سابقه بدعهدی و رذالتهای مکرر در مذاکرات هستهای دهه 80 را در کارنامه خود دارد. 5- اروپا با وجود معافیتهای آمریکا در یک دوره 6 ماهه، هیچ نفتی از ایران خریداری نکرد. 6- واردات اروپا از ایران در سال 2019 با کاهش 94 درصدی مواجه شده است. 7- طبق سخنان موگرینی درباره زمانبر بودن تراکنش از طریق اینستکس به دلیل آنچه «فرآیند شناسایی هویت مشتری» خوانده است، اروپا اینستکس را کانالی برای کنترل اقتصاد ایران و نه کمک به آن میداند. 8- اروپا در سال گذشته بیشترین تمرکز خود را بر «ابراز تاسف» قرار داده است.
با این وجود، آقای روحانی این روزها پیامهایی با رئیسجمهور فرانسه رد و بدل میکند و تاکید دارد دولت هرگز فرصت مذاکره را از دست نداده و نخواهد داد! آقای ظریف هم اخیرا در سفر پرمشغلهای که به 3 ساختمان شهر نیویورک داشته، گفته است تهران حاضر است تصویب پروتکل الحاقی پادمانهای آژانس را همین حالا انجام دهد. در مقابل، آمریکا نیز باید تمام تحریمهای اعمالشده علیه ایران را «لغو» کند. ظاهرا کسی هم نیست به ایشان بگوید رد همان تحریمهای قبلی که برداشتهاید، درد میکند دوست عزیز! خواهشا این تحریمهای جدید را دیگر برندارید! با این اوضاع غلط نیست اگر عمیقا نگران فریب خوردن مجدد قهرمانان دیپلماسی از اروپا و آمریکا باشیم. یک تراژدی تَکراری که باید نسبت به تَکرار آن هشدار داد و از تَکرار آن جلوگیری کرد.
حسن رضایی