کد QR مطلبدریافت لینک صفحه با کد QR

چرا باید از ترامپ تشکر کرد؟

خبرگزاری فارس , 16 مهر 1398 10:48

اسلام تایمز: نگاه کوتاه­‌مدت به منافع و سیاست، یک ویژگی از شخصیت ترامپ است که به دولت وی نیز تسری یافته، این حجم از دروغگویی، تناقض­گویی در رفتارهای ترامپ از همین خصیصه وی سرچشمه می­گیرد. رفتارهایی که پایه­‌های دولتش را لرزان و خودش را به سوی استیضاح می‌­کشد.


دشمنان ایران اسلامی، با هر ضربه­ای که به ما می­زنند، ملت ما را قویتر از گذشته می­کنند. نگارنده قبلاً در اینجا، این مسئله را به روشنی تشریح نمودم. همچنین اشاره کردم که دولت ترامپ در این زمینه در بین بقیه دولت­های آمریکا شاخص است. و توضیح دادم که چگونه سیاست فشارحداکثری و بازگرداندن تحریم­ها، فرهنگ چشم به دست قدرت­های بیگانه داشتن را در بین مردم و مسئولان ما تضعیف کرد و باعث شد بیشتر به توانایی­ها و ظرفیت­های خود رو کرده و راه­‌حل­ها را در درون کشور خود جستجو کنیم. و اینکه چگونه با کاهش درآمدهای نفتی، اتفاقات خوبی در فرهنگ اقتصادی­مان افتاد و نویدبخش تغییر ساختار نظام اقتصادی ما به سمت ظهور یک اقتصاد خلاق، شفاف و شکوفا شد. در قصه برجام، این برای چندمین بار بود که طرف امریکایی و اروپایی زیر قول و قرارها و تعهدات خود میزد و باقیمانده خوشبینان به خود در ایران را دلسرد ساخته و عمق دشمنی خود با ملت ایران را آشکار می­کرد.

کمک آمریکای ترامپ به جمهوری اسلامی، فقط محدود به شفاف کردن حقیقت میزان خصومت ایالات متحده با ملت ما نیست. در دوران ترامپ، کلاً جهان شاهد یک آمریکای شفاف­تر است. آمریکایی که ظاهر بیرونی­‌اش با حقیقت درون­اش همخوانی بیشتری نشان می­دهد. ظاهری که کمتر از گذشته خود را پشت شعارهای عوام­فریبانه‌­ای چون دموکراسی، حقوق‌­بشر، مداخله بشردوستانه، احترام به قواعد بین­‌الملل و ... پنهان می­کند. چه آنکه ترامپ از همان ابتدا آشکار نموده که وقتی پای پول و منافع (کوتاه مدت) آمریکایی در میان باشد، وقتش را برای فریب افکار عمومی تلف نمی­کند. در آن صورت، نه قواعد و معاهد‌ه­های بین­المللی (برجام، معاهده اقلیمی پاریس، نفتا، ترانس پسفیک و ...) برایش اهمیتی دارد، نه حقوق بشر در فلسطین و یمن و ... و نه وضعیت دموکراسی و آزادی در دیکتاتوری‌­های متحدش.

ترامپ نه تنها چهره بدون روتوش آمریکا را بهتر به جهان نشان داد، کمک کرد ذات حقیقی حلقه اول از متحدانش نیز برای ملت­های جهان بیش از پیش آشکار شود. این دولت ترامپ بود که به نتانیاهو و محمد بن سلمان میدان داد تا حقیقت چهره اسراییل و سعودی را به مردم جهان بنمایانند. در پرتو حمایت­های بی­دریغ ترامپ بود که بن سلمان به خود جرأت داد با کشتن زنان و کودکان در بازار و مدرسه و با ایجاد قحطی و گرسنگی بر آتش جنگ در یمن بدمد، خبرنگار روزنامه واشنگتن پست (جمال خاشقچی) را سلاخی کرده و نخست وزیر یک دولت مستقل (سعد الدین حریری) را به گروگان بگیرد. همین حمایت­ها، اسراییلی­‌ها را تشویق کرد قدس را پایتخت اعلام کنند، شهرک­‌سازی‌­هایشان را گسترش دهند، جولان را رسما به سرزمین­های اشغالی ملحق نمایند و معامله سخیف قرن را پیشنهاد کنند. سرآخر هم نتانیاهو را به حجمی از وقاحت رساند که بخش بزرگی از زمین­های فلسطینی کرانه باختری را در قباله نخست‌­وزیری مجددش بزند. جبهه حق، چند دهه باید تلاش می­کرد به منتقدان و مخالفانش ذات حقیقی این دوگانه صهیونیسم-وهابیت را بشناساند. جز این است که 4 دهه در بوق و کرنا می­کردند که جمهوری اسلامی مانع تلاش­ها برای صلح و آشتی بین اسراییل و فلسطین است؟ جز این است که می­گفتند وقتی خود فلسطینی­ها (جنبش فتح و محمود عباس) می­خواهند صلح کنند چرا جمهوری اسلامی کاسه داغ­تر از آش شده؟ اکنون بیایند حال و روز محمود عباس و حزبش را ببینند. اکنون ببینند که کدام طرف حقایق منطقه را بهتر می­دیده، افراد و گروه­ها را بهتر می­شناخته و آینده حوادث را بهتر پیش­‌بینی می­کرده است؟ چهره اسراییل و نتانیاهو آنقدر پلید شده که حتی رفقای پیشین اروپایی نیز از تماس با وی، اکراه دارند و روزی نیست که اقدامات اسراییل را محکوم نکنند. محمد بن سلمان و عادل الجبریش هم که تا چندی پیش نقل هر محفل و مجلس رسانه­‌ای در غرب بودند و به خیال خام خود کمپین تبلیغاتی علیه ایران را رهبری می­کردند، یکسالی است به محاق رفته­‌اند. وضعیت به مرحله­‌ای رسیده است که دیگر حتی اصلاحات غرب­‌پسند بن سلمان یا سند تحول 2030 اش هم چنگی به دل مخاطب غربی نمی­زند.

بعد از مسئله روشن نمودن چهره حقیقی آمریکا، به نظر می­رسد این گرایش سیاست خارجی دولت ترامپ به رویکرد انزواگرا است که مسیر جمهوری اسلامی را در تحقق اهدافش هموارتر نموده است. ابرقدرت ایالات متحده سال­های زیادی است که با یک دوراهی دو سر باخت مواجه است. دو راهی بین­‌الملل­‌گرایی و انزواگرایی. تا پیش از جنگ­های جهانی، دور نگه داشتن ایالات متحده از تلاطم کشمکش­ها و بحران­های جهانی، رمز موفقیتی بود که سبب شد در آنسوی اقیانوس­ها، آمریکا به تدریج رشد کند و به یک قدرت بزرگ تبدیل شود. پس از آن اما، اقتضائات جدیدی مطرح شد. نیاز بود آمریکا از انزوای خودخواسته خارج شود تا بتواند به عنوان هژمون نوظهور جای بریتانیای کبیر! را بگیرد. از اینجا، این رویکرد بین‌­الملل‌­گراست که آمریکا را در جایگاه یک ابرقدرت می­نشاند. در جایگاه یک مداخله­‌گر بزرگ که خود را همه­‌کاره جهان می­پندارد و در ریز و درشت مسائل آن، در هر گوشه از کره خاکی، مداخله (سیاسی، اقتصادی، امنیتی یا نظامی) می­کند. اکنون اما هر دو این راهبردهای کلان، بلای جان آمریکا شده­‌اند. بین‌­الملل‌­گرایی دوره بوش و اوباما، با تحمیل هزینه­‌های کلان اقتصاد و سیاسی به آن (بویژه در جنگ­­های عراق، افغانستان، سوریه و لیبی)، زنگ خطر را برای لرزان شدن پایه‌­های قدرتش به صدا درآورده است. همین مسئله دولت جدید آمریکا را واداشته تا هم با رویکردی انزواگرا کمی دست و پای خود را از دور و اطراف جهان جمع کند و هم به جای ایفای نقش یک پلیس، برای جبران هزینه‌­هایش در لباس یک قلدر باج­گیر درآید. قلدری که هم با اولدروم بولدورم و زدن زیر قراردادها و تعهداتش باج می­گیرد و هم به بهانه تامین امنیت، رفقایش را سرکیسه می­کند. اما مسئله اینست که رویکرد شبه‌­انزواگرای کنونی اگر مشکلاتش بیشتر از رویکرد قبلی باشد کمتر نیست. شاید آقای ترامپ و تیمش متوجه این معنا نیستند که بزرگ بودن آمریکا روی دیگر سکه مداخله­‌گر بودن آنست. از زمان هژمونی پرتغال و اسپانیا تا کنون، هیچ ابرقدرت بودنی بدون مداخله و استیلا (مستقیم یا غیرمستقیم) بر سایر نقاط جهان امکان­پذیر نبوده است. بدون چپاول ملت­ها (چه در شیوه‌­های عریان قدیمی‌­اش و چه با شیوه­‌های پنهان و پیچیده کنونی)، هیچ ابرقدرتی ثروت لازم برای تداوم استیلایش بر جهان را بدست نیاورده است. فقط به عنوان یک نمونه توجه کنید که بدون حضور و نقش‌­آفرینی دائم آمریکا در منطقه غرب آسیا، هم تداوم جریان دلارهای نفتی (چه در قالب خریدهای تسلیحاتی و غیرتسلیحاتی و چه در قابل سرمایه­‌گذاری­های اقتصادی) به سمت آمریکا غیرممکن به نظر می­رسد و هم تداوم استیلای دلار به عنوان یک ارز مرجع برای خرید کالاهای استراتژیکی چون نفت. حالا اگر آمریکا فقط بخواهد سعودی­ها را بدوشد و میلیاردها دلار سلاح­هایی به آن­ها بفروشد که از پس کمتر از یک میلیون دلار پهپاد و موشک یمنی برنیایند و با به باد دادن امنیت تأسیسات نفتی "بقیق" و "خریص"، روزانه حدود 400 میلیون دلار خسارت بر دست سعودی­ها بگذارند این البته در کوتاه مدت شاید بیزینس موفقی به نظر برسد و میلیاردها دلار به جیب آمریکایی­ها سرازیر کند اما در بلند مدت احتمالا دارایی بسیار بزرگتری را دود می­کند و آن چیزی نیست جز اعتبار آمریکا.

رویکرد انزواگرای دولت ترامپ را شاید بتوان در قالبی بزرگتر تحلیل نمود و آن نگاه کوتاه‌­مدت تیم ترامپ به منافع آمریکاست. تحلیل­گرانی که برای ترامپ دست می­زدند که با نبوغ سیاسی خاصی! در حال تلکه کردن دولت­های دیگر و ثروتمند کردن ایالات متحده است احتمالا نمی­دانند بزرگترین دارایی آمریکا نه حجم دلارهایش که اعتبار آن برای متحدانش و پرستیژ آمریکا نزد افکار عمومی جهان است. همان چیزی که از آن به عنوان قدرت نرم این ابرقدرت یاد می­شود. قاعدتاً تنگناهای اقتصادی نبایستی دولتی که داعیه­‌دار رهبری جهانیست را مجبور به نادیده گرفتن منافع بلندمدتش کند. بعید میدانم اوباما و بوش اینقدر هوش سیاسی نداشته­اند که به روش­های سخیف و دم­دستی ترامپ برای تولید ثروت دست بزنند. نادیده گرفتن قراردادهای قبلی و معاهدات بین­‌المللی، زدن زیر میز بازی عرف بین‌­الملل و باج خواهی از دوست و دشمن با قلدری، روش­هایی نیست که تداوم رهبری ایالات متحده بر متحدانش را تضمین کند. وقتی اوباما برجام را بزرگترین دستاورد دولتش می­داند یعنی می­داند تحریم سلاح قدرتمندی است که استفاده بیش از حد، تیغ آن را کند می­کند و می­داند که هرگز نباید یکی از ارکان قدرت آمریکا یعنی استیلای دلار را بخاطر مشتی تحریم به خطر اندازد. حالا اگر دولت ترامپ چنین نگاه بلندمدتی ندارد، به معنای آنست که راه‌­حل­های بهتری سراغ دارد؟ بعید می­دانم. در نتیجه زیاده­‌روی آمریکا در استفاده از ابزار تحریم­، هر روز که می­گذرد کشورهای بیشتری به فکر استقلال از نظام مالی و اعتباری ایالات متحده می‌­افتند. پیمان­های دوجانبه پولی بیشتری بسته می­شود، شبکه­‌های ارتباط مالی جدیدی خلق می­شود و قطب­های اقتصادی نوظهوری مستقل از نقش­‌آفرینی آن­ها تشکیل می­گردد. به این ترتیب، هرقدر از مشتریان دلار کم می­شود قاعدتاً تلاش­های آمریکا برای پوشاندن ضعف­های اقتصادیش از طریق استیلای دلار، تضعیف می­گردد. مشخص است که تضعیف اعتبار و اقتصاد آمریکا سویه دیگری نیز دارد و آن افزایش قدرت جمهوری اسلامی است.

نگاه کوتاه­‌مدت به منافع و سیاست، یک ویژگی مهم از شخصیت ترامپ است که به دولت وی نیز تسری یافته است. این حجم از دروغگویی، تناقض­گویی، باندبازی، باج­‌خواهی و ترجیح منافع شخصی در رفتارهای ترامپ، از همین خصیصه وی سرچشمه می­گیرد. رفتارهایی که پایه­‌های دولتش را لرزان کرده و خودش را به سوی استیضاح می­کشد. تسری همین رفتارها به دولت، سیاست خارجی آمریکا را متناقض، مبهم و سردرگم نموده و دوستان و متحدانش را پریشان یا دلسرد کرده است. همه این­ها یعنی افول یک هژمون شرور سرعت گرفته است.


حسین رجایی


کد مطلب: 820777

آدرس مطلب :
https://www.islamtimes.org/fa/article/820777/چرا-باید-ترامپ-تشکر

اسلام تايمز
  https://www.islamtimes.org