۰
يکشنبه ۱ دی ۱۳۹۸ ساعت ۰۸:۳۹

لیبرالیسم و سرمایه داری؛ دو روی سکه استثمار

لیبرالیسم و سرمایه داری؛ دو روی سکه استثمار
واژه لیبرال از قرن چهاردهم میلادی به بعد رواج داشته، این واژه ارتباط مستقیمی با مفهوم آزادی داشته است. اما لیبرالیسم به عنوان یک نظام سیاسی و اجتماعی و یک مکتب و ایدئولوژی سیاسی در قرن نوزدهم ایجاد گشت و پیش از قرن نوزدهم با این معنای خاص رواج نداشته است. البته اصول و مبانی این مکتب به صورت پراکنده در دوره های قبل رواج داشته است، به طوری که در سال ۱۸۵۰ به صورت یک حزب سیاسی در انگلستان فعالیت می نمود.

ریشه های فکری لیبرالیسم به اندیشه ها و تفکرات جان لاک فیلسوف قرن هفدهم در باب جامعه مدنی و کسانی چون منتسکیو و آدام اسمیت باز می گردد. واقعیت تاریخی لیبرال به اعتراض طبقات متوسط جامعه از زمینداران بزرگ و فئودال ها جهت حفظ منافع و آزادی اکثر طبقات اجتماع برمی گردد. دوره ای که طبقات و اقشار متوسط جامعه برای حفظ منافع خود خواستار اصلاحات اساسی در عرصه های اقتصادی و اجتماعی مربوط به نظام فئودالی گشتند.

پیش زمینه تاریخی رژیم های لیبرال به بحران های اقتصادی و اجتماعی ناشی از نظام اشرافیت زمینداری بر می گردد، وقوع انقلاب صنعتی، باعث گسترش طبقات تجاری و صنعتی در جامعه گشت و از طرف دیگر نوسازی فرهنگی و تجدد در کنار رشد صنعتی و فنی اجتماع زمینه را برای ظهور رژیم های لیبرالی فراهم ساخت.

جامعه دموکراسی مدار در دوران تفکر لیبرالی به صورت جدی مورد بحث قرار گفت. در این مفهوم دیگر جوامع مدنی را مورد نقد قرار داده و ارزش های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی لیبرال را در جامعه مدنی مورد نظر پذیرفتند و تنها اجتماعی با ویژگی های لیبرالی را جامعه ایده آل می دانستند و جنبه های لیبرالی جدیدی را بر مفاهیم سیاست و دموکراسی در جامعه افزودند و ایدئولوژی تازه ای را برای آن تعریف کردند.

به طور کلی ایدئولوژی لیبرالی معتقد به حداکثر آزادی شهروندان و عموم مردم در سایه حکومتی مردمسالار می باشد. لیبرال ها مخالف حکومت های مطلقه، خودکامه و پادشاهی می باشند. آنها ابتدا از حکومت مشروطه و سپس از حکومت نمایندگی جانبداری نمودند. آنها مخالفت های خود را ابتدا با حکومت های پادشاهی و بر آیین حق الهی سلاطین بر حکمرانی آغاز نموده و سپس با امتیازات زمینداران، بزرگ مالکان و نظام فئودالی مخالفت نموده و مسئله آزادی شهروند را مطرح نمودند. به اعتقاد آنها، انسان موجودی مختار و مستقل بوده و از موهبت الهی عقل و تفکر منطقی برخوردار است و می تواند آزادانه و با تکیه بر عقل و اندیشه های عقلی خویش مسیر زندگی خود را انتخاب نماید. آزادی مورد نظر آنها می بایست در اجتماعی دموکراسی مدار و جامعه مدنی صورت بگیرد.

لیبرال ها از طرفداران انقلاب صنعتی بودند و خواستار آزادی اقتصاد و بازار بودند. از دید آنها آزادی در تمامی عرصه های جامعه اعم از اقتصاد، سیاست، اجتماع و آزادی های فردی می تواند زمینه های رشد جامعه را فراهم سازد. از دیدگاه لیبرالیسم، آزادی سیاسی و اقتصادی مکمل و ملزم یکدیگرند، سیاست و حکومت باید زمینه های آزادی اقتصادی و تجاری را در جامعه میسر سازد. از این رو برخی اندیشمندان بین لیبرالیسم و نظام سرمایه داری رابطه ای متقابل برقرار نموده اند. چرا که لیبرال ها تاکید زیادی بر آزادی اقتصادی داشته اند.

لیبرالیسم در زمینه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی خواستار واگذاری امور و مسائل مربوطه به سازمان ها و ادارات خصوصی است و خواهان اعطای حق رای و مشارکت سیاسی است. به طور کلی طبقات متوسط جامعه بعد از به دست گیری قدرت، از هر گونه انقلابی گری و تغییرات و اصلاحات اساسی پرهیز نموده و به محافظه کاری و حفظ منافع و قدرت موجود گرایش داشتند.

در حالی که لیبرال های کلاسیک خواهان عدم دخالت دولت در جامعه بودند، لیبرال های نوین با گرایش به انعطاف پذیری خواستار دخالت محدود دولت در زمینه اصلاحات اقتصادی و بالابردن رفاه و سطح خدمات موجود جامعه گشتند. برخی از متفکران و اندیشه ورزان لیبرالیسم را به لیبرالی کلاسیک و لیبرالیسم دموکراتیک و لیبرالیسم اجتماعی تقسیم نموده اند و برخی دیگر به لیبرالیسم کلاسیک و نوین معتقدند.

در مورد رابطه لیبرالیسم و دموکراسی بحث ها و نظریات متفاوتی وجود دارد چرا که دیدگاه لیبرالیسم درباره دموکراسی همواره ضد و نقیض بوده است. در قرن نوزدهم لیبرال غالباً دموکراسی را به نفع جامعه نمی دانستند و مخالف عملی گشتن آن در جامعه بودند و به نظریات فیلسوفانی چون افلاطون و ارسطو متوسل گشته و دموکراسی را به عنوان یک نظام حکومتی به زیان و ضرر توده مردم می دانستند. دلایل آنها در این باب، به اهمیتی که لیبرال به فردگرایی و حفظ آزادی های فردی می دادند معطوف می گشت.

لیبرال ها معتقدند، دموکراسی دشمن فرد است، چرا که در جامعه دموکراسی مدار، رای اکثریت بر جامعه حاکم است و این مسئله با اصل فردگرایی لیبرال مغایر می باشد، توسل به قاعده اکثریت باعث تضییع حقوق اقلیت مردم گشته و منافع و حقوق فردی مورد بی مهری قرار می گیرد. از سوی دیگر با در نظر گیری برخی از اصول لیبرالیسم، اعتقاد به برابری آزادی های اجتماعی از طریق دموکراسی محقق می شود، لیبرال ها به حداکثر آزادی های اقتصادی و اجتماعی جهت رشد فردگرایی در جامعه معتقدند، دموکراسی بر برابری در عرصه های اقتصادی تاکیدی ندارد ولی برابری در حق آزادی را مورد نظر دارد.

با این اوصاف، بخش بزرگی از لیبرال ها به این نتیجه رسیدند که دموکراسی می تواند به عنوان یک مزیت به حساب آید، چرا که حق رای عمومی و انتخاب های مردمی از میزان دخالت دولت در زندگی آنها می کاهد و میزان حضور و انتخاب آنها را در تعیین سرنوشت خویش افزایش دهد و باعث بیشترین رشد استعدادهای فردی و توسعه اجتماع می گردد. این توجیه باعث ایجاد نوع جدیدی از نظام سیاسی «لیبرال دموکراسی» گردید.

البته در این مفهوم جدید، دولت نیز به دلیل اینکه قانون بر جامعه و حقوق افراد حاکم است از دخالت های بی مورد در زندگی آنها ناتوان است. در تمامی عرصه های زندگی قانون بر رفتار دولت و مردم حاکم است. گسترش حق رای همگان و آزادی های فردی باعث ایجاد بهترین حکومت می شود. شهروندان در عرصه سیاسی و اجتماعی مشاکت خود را افزایش داده و دخالت محدود دولت در عرصه اقتصادی می تواند باعث رشد جامعه گردد.

اتحاد جامعه مورد ایده آل لیبرال ها به هیچ نوع ایدئولوژی خاصی معتقد نیست. زندگی مطلب تنها در سایه تفسیر نوین از جامعه است و آن عدم یکسانی، تکه تکه شدن جامعه ( fragmentation ) و وجود گونه گونی و تعارضات و ننازعه همراه با اتحاد و انسجام قابل اعتماد. مردم آزادانه با یکدیگر ارتباط دارند و متناسب با دیدگاه و تفکرات خود گروهی را تشکیل می دهند. اموری چون مذهب، ایدئولوژی، ملیت و خانواده تسلط تام و فراگیر در جامعه ندارد. به این ترتیب جامعه مدنی به صورت گونه گونی جمعیت ها و گروه ها صورت می گیرد. گروه ها و احزاب سیاسی و اجتماعی در جامعه متنوع است و فرد باید در یکی از این گروه ها عضو باشد. در چنین جامعه ای عضو بودن ( member ) در یک یا چند حزب یک اصل به حساب می آید. دستیابی به زندگی خوب، تنها در سایه ترویج فرهنگ عضویت در گروه و تلاش برای دستیابی به منافع شخصی و فردی از طریق گروه گرایی و صنف گرایی است.

با توجه به مطالب بیان گشته می توان نتیجه گرفت که لیبرال ها با دستاویز کردن مفاهیمی چون فردگرایی، آزادی های فردی، تساهل و عدالت اجتماعی همواره سعی در حفظ منافع خود داشته اند، به همین دلیل همواره سیاست های ضد و نقیضی را در رابطه با دموکراسی داشته اند، در برهه ای از تاریخ با توسل به آزادی های فردی و اجتماعی مخالف دموکراسی و اجرای آن در جامعه بوده اند و در برخی موارد با دستاویز نمودن عدالت اجتماعی به رعایت اصول دموکراسی متوسل شده اند، در تمامی این سیاست ها نیل به اهداف و منافع سران و منتفذین جامعه مورد نظر بوده است.

اگر اندیشمندان ریشه های لیبرال را در مبارزات طبقات متوسط جامعه با اشرافیت و زمینداران بزرگ دانسته اند، نتیجه و حاصلی که از اجرای اصول لیبرال در جوامع غربی ایجاد گشت، رشد نظام سرمایه داری و بزرگ مالکی بوده است، به نظر می آید که اشرافیت و نظام فئودالی این بار به توسل به آرمان ها و اصول به ظاهر انسان مدار توانستند نظام اقتصادی و سیاسی جامعه مدنی را به نفع خود سوق دهند و نهادها و سازمان ها اصلی اجتماع را به دست گیرند، چرا که نتیجه لیبرال ایجاد نظامی نابرابر و تضاد طبقاتی در جامعه بوده است.

با بررسی ریشه های تاریخی لیبرالیسم می توان دریافت که همواره با نظام سرمایه داری رابطه ای متقابل داشته است و این مسئله باعث تجمیع منافع و مزایا و قدرت اقتصادی و اجتماعی جامعه در دست منتفذین و اشرافیت تجاری جامعه گردد. آزادی های فردی و اجتماعی توسط همین طبقات از جامعه متناسب با منافع شخصی کنترل گشته و هر روز نابرابری های اقتصادی و دو قطبی شدن جامعه افزایش یابد.

اگر جامعه مدنی مورد نظر لیبرال ها از عدم یکسانی و گونه گونی و تعارضات برخوردار است، در چنین جامعه ای هرگز فرد نمی تواند منافع شخصی و فردی خود را جهت نیل به اهدافش به دست آورد.

لازم است در جامعه وحدت و همبستگی اعتقادی و ملی وجود داشته باشد، و آرمان ها و ایدئولوژی های اساسی و مورد نظر جامعه در عرصه های اجتماع تسلط فراگیر داشته باشد و همین ایدئولوژی و آرمان ها، حرکت گروه های اجتماعی و مردمی را سامان دهد و جهان بینی متحد و موحدی را در جامعه ایجاد نماید.


نویسنده: محمد امین نعمتی
مرجع : روزنامه رسالت
کد مطلب : ۸۳۴۱۵۳
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما