دولتها برای تداوم حیات سیاسی خود و بالندگی آن، به ابزارهای قدرت متوسل میشوند و تلاش میکنند تا با افزایش قدرت ملی، امنیت و منافع ملی خود را تضمین کنند. یکی از راههای کسب قدرت و افزایش آن، همگرایی و ایجاد نهادهای فراملی در سطح یک منطقه است. این مقاله بر آن است تا با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی، تجارب همگرایی در جهان اسلام را مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار داده نشان دهد که اگرچه اتحادیة اروپا در سایة نظریههای همگرایی موفق گردیده تا به غالب اهداف خود دست یابد، اما کشورهای اسلامی تا کنون نتوانستهاند گام مؤثری در مسیر همگرایی بردارند. در واقع، از زمان استقرار سیستم دولت- ملت در سرزمینهای اسلامی، طرحهای مختلفی برای همگرایی ارائه گردیده که در عمل، برخی به شکست انجامیده و برخی دیگر، به امید موفقیتهای آینده به فعالیت خود ادامه دادهاند. این ناکامی به دلیل شرایط متفاوتی است که در کشورهای اسلامی حاکم است. در واقع، موانع بزرگی چون استبداد داخلی، اختلافات سیاسی، ملیگرایی افراطی، بیثباتی سیاسی، رقابتهای منطقهای، استعمار و صهیونیسم بر سر راه همگرایی جهان اسلام وجود دارد که بسیاری از آنها در جوامع آزاد غرب مشاهده نمیشود. در این میان، استبداد داخلی و سلطة استعمار از مهمترین عوامل اخلال در روند همگرایی جهان اسلام محسوب میشوند، عواملی که خود زمینهساز بروز و تقویت سایر موانع همگرایی در میان کشورهای اسلامی هستند. نتیجه اینکه اتکای صرف بر نظریههای رایج همگرایی برای تحقق این هدف در میان کشورهای اسلامی کافی به نظر نمیرسد. در واقع، جوامع اسلامی نیازمند الگوییاند که بتواند موانع یادشده را با قدرت از سر راه آنها بردارد. این الگو جز در سایة نظریة اسلام فراهم نمیگردد. اسلام فراتر از نظریههای معمول همگرایی و بهعنوان بزرگترین عامل پیونددهنده میان مسلمانان میتواند با حذف عوامل تفرقه، جهان اسلام را در مسیر وحدت و همگرایی قرار دهد
برای دریافت کامل مقاله
کلیک کنید
نویسندگان
1 استاد و عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی
2 دانشجوی دوره دکتری مدیریت راهبردی دانشگاه عالی دفاع ملی