زمانی که امپراتوری شوروی در 1991 میلادی فروپاشید؛ بسیاری از تحلیلگران در غرب پایان نظریه رئالیسم را اعلام کردند. از نظر آنها چون بر اساس آموزههای رئالیستی، شوروی نباید سقوط میکرد و چون این نظریه قادر نبود سقوط شوروی را پیشبینی و توضیح دهد، لذا دیگر تاریخ مصرف خود را از دست داده و باید جای خود را به نظریات جدیدی میداد که وضعیت موجود را بهتر تبیین نمایند. بر همین اساس طی دهههای بعدی بسیاری از نظریات انتقادی در سپهر روابط بینالملل رشد کردند که وجه مشترک آنها انتقاد از نظریه رئالیسم و ضعفهای آن در توضیح رفتار دولتها بود.
اما شیوع غیر قابل پیشبینی ویروس کرونا در بیش از 200 کشور جهان و شیوه مواجهه دولتها و ملتها با این بحران به خصوص در اروپا و آمریکا به وضوح نشان داد که رئالیسم نه تنها نمرده بلکه هم در سطح فردی و هم در سطح دولتی به خوبی قادر به تبیین رفتار دولتها و ملتهاست. رئالیسم در بعد فردی به ماهیت «شرارت آلود انسان» باور دارد و معتقد است «انسان گرگ انسان» است و در شرایطی که احساس خطر کند؛ امنیت و منافع خود را به هر چیزی حتی اصول اخلاقی مثل عدالت، انصاف و گذشت ترجیح خواهد داد. در بعد دولتی نیز تقریبا همه رئالیستها از مورگنتا گرفته تا والتز، والت و مرشایمر بر این باورند دولتها در نظام آنارشیک بینالملل امنیت و منافع خود را نباید با هیچ چیزی معاوضه کنند و دولتها در این نظام به تنها چیزی که فکر میکنند امنیت و منافع خود است و در صورتی که این دو به خطر بیفتد نظامهای دموکراتیک با دیکتاتوری هیچ فرقی ندارند. این دو اصل رئالیسم به خوبی در رفتار دولتها و ملتهای غربی در مواجه با بحران کرونا طی روزها و هفتههای اخیر قابل مشاهده بود. با شیوع کرونا در اروپا و آمریکا رفتارهایی از ملتهای غربی سر زد که دقیقا بر اساس آموزههای رئالیستی قابل توضیح است. هجوم به فروشگاهها، هجوم به اسلحه فروشیها، درگیری شدید بر سر دستمال توالت و... تنها بخشی از این رفتارها بود. در واقع مردم در اروپا و آمریکا فکر میکردند و فکر میکنند در شرایط بحرانی کسی فریادرس آنها نیست و آنها خود باید آذوقه (خریدهای کلان و غارت فروشگاهها) و امنیت خود(خرید اسلحه) را تامین کنند. بالاترین خیر نیز در این میان امنیت و منافع فردی و نه اجتماعی است و در صورتی که بین امنیت فرد و امنیت اجتماع انسانی تعارضی پیش آید این امنیت فرد است که به گفته «هابز» در اولویت است و فرد باید به هر طریقی که شده حتی اگر جلوی همنوعانش بایستد، امنیت خود را تامین کند!
دولتهای غربی نیز در مواجهه با این بحران بر اساس اصول و آموزههای رئالیستی عمل کردند. برخی نظریات مثل «سازه انگاری» معتقدند هویت تاثیر غیر قابل انکاری در تعیین منافع دولتها در عرصه بینالمللی دارد و دولتهایی که هویتهای متجانس و همسویی دارند در مواجهه با مشکلات و بحرانها همسویی بیشتری داشته و به شیوههای مسالمتآمیز مدیریت بحران متوسل میشوند اما کرونا نشان داد که ایده رئالیستها به واقعیت نزدیکتر بود تا سازه انگاران و همکاری در شرایط بحرانی نه تنها به سختی حتی در بین دولتهای دموکراتیک غربی شکل میگیرد بلکه آنها تمایل دارند از رویکردهای تقابلی نیز در مواجهه با یکدیگر بیشتر استفاده کنند. «دزدی» و «جنگ ماسک» که طی یک ماه اخیر بین آمریکا، آلمان، فرانسه، ایتالیا و کانادا شکل گرفت به خوبی نشان داد که چنین دولتهایی هر چقدر هم در یک جبهه و به لحاظ هویتی همسو باشند منافع خود را به هر چیز دیگری ترجیح میدهند و اگر لازم باشد حاضرند برای تامین این منافع رو در روی دوستان خود نیز بایستند.
سید محمد امین آبادی