به نظر میرسد گزارش نیویورک تایمز در هشت اردیبهشت ماه 1399 مبنی بر اظهارات پمپئو درباره شریک بودن در توافق هستهای این سوء تفاهم را ایجاد کرده که آمریکا به دلیل شرایط انتخابات و نگرانیهای پیش آمده درباره شکست ترامپ با دادن امتیازات و برقرار کردن شروطی قصد بازگشت به برجام را دارد. متاسفانه رسانههای حوزه سیاست خارجی ایران در شرایط بغرنجی به لحاظ توان تحلیلی به سر میبرند و این امر باعث شد تا سوء تفاهم فوق فشارهایی را برای پاسخ ایران به این مسئله به وجود بیاورد. پوپولیسم رسانهای در شرایطی که تحلیلگران مسائل آمریکا در ایران به دلیل بالاتر رفتن سقف معیشتشان بر سقف شریعت و شرفشان سکوت کردهاند، هدایت مفتضحانه خط تحلیلی و خبری را درباره بازگشت آمریکا به برجام و ضرورت مذاکره یا مذاکره نکردن با آمریکا را به دست گرفته است.
این افتضاح در روایت اهداف و اقدامات دشمن شماره یک جمهوری اسلامی ایران در حالی است که با نگاهی گذرا به اقدامات نئومحافظهکاران آمریکایی از ابتدای حضور در کاخ سفید تا کنون میتوان تشخیص داد که قصد آمریکاییها چیزی جز فشار به اعضای شورای امنیت برای موافقت با تمدید تحریم تسلیحاتی ایران نیست. در این میان باید در ادامه و با نزدیک شدن به مهرماه 1399 منتظر فشار رسانهای و لابی محور اعراب و رژیم اسرائیل هم بود.
در خط استدلالی نئومحافظهکاران آمریکا استفاده از هر فرصتی برای افزودن آجری تازه به دیوار فشار حداکثری به ایران لازم و ضروری است. نئومحافظهکاران آمریکایی به خوبی میدانند که در شرایط پیش رو نه ایران برای موشکها و برنامه هستهایاش پا پیش میگذارد که با بهایی ناچیز پیروزی بزرگی را تقدیم ترامپ کند و نه آنها میتوانند به نام پراگماتیسم و بهرهبرداری حداکثری از فرصتها از مسیر و اراده خودشان برای فشار به کشورهایی مانند ایران کوتاه بیایند و بدون بهانه بزرگی به پای میز مذاکره برگردند زیرا کوتاه آمدن همانا و به بهانه فقدان برنامه و استراتژی و صرفا برای بقا در قدرت تغییر مسیر دادن زیر ضربات سخت و سهمگین رقبای سیاسی قرار بگیرند و انتخابات را به شکل بدی واگذار کنند.
در نتیجه راه کوتاهتر فشار به سایر اعضای شورای امنیت است تا این فشار حقوقی و با قطعنامهای به سرانجام برسد. در این میان تکلیف چین و روسیه از این جهت تا حدی مشخص است که تا میان مدت برای اثبات قدرت بازیگری در سطح بینالمللی و هویت سیاسی خود در شورای امنیت تلاشهایی در حد موضعگیری انجام میدهند اما احتمالاً در بلندمدت و با مذاکرات پشت پرده به مانند اروپا بر اساس درک واقعگرایانه از منافع ملی آماده گرفتن امتیازات اقتصادی و سیاسی خواهند بود. بدون شک به مانند قبل از برجام این دسته از کشورها با استدلال نگرانی از برنامههای موشکی و هستهای ایران و از دست رفتن نظم و ثبات منطقه و رقابت تسلیحاتی همراهی کامل را انجام خواهند داد. شاید در میانه این مسیر قابل پیشبینی هر از چندی صحبت از امتیازات جایگزین نفتی و تحریمی تحت نظارت یک سازکار بشردوستانه مطرح شود. علاوهبر این بایستی سیاستهای تسلیحاتی قدرتهای بزرگ که عاملی مهم است در نظر گرفته شود. به فرض تحریم نبودن ایران باز ارتباط میان قدرتهای اصلی فروشنده تسلیحات به گونهای است که نمیتوان به راحتی برای خرید هر گونه تسلیحات مورد نیاز برای دفاع سرزمینی و اهداف حیاتی اقدام کرد، زیرا کارایی تحریمهای ثانویه آمریکا علیه فروشندگان تسلیحات ممنوعه به ایران همچنان تیز و کاراست.
در ادامه این مسیر واقعگرایانه و در پاسخ به آینده برجام در این شرایط نیز باید اضافه کرد که برجام چه در قالب واکنش ایران به قطعنامه ادامه تحریم تسلیحاتی و خروج از انپیتی و چه ماندن در آن مرده است. در این مسیر هیچ استدلال و استقلال تصمیمگیری در اروپا، چین و روسیه به اندازه چگونگی رویکرد ترامپ در قبال ایران پاسخ سؤال ارجاع مجدد پرونده ایران به شورای امنیت را نمیدهد. در واقع نه جنگ تجاری چین و آمریکا، نه دعوای سیاسی روسیه و آمریکا و نه دعوای اقتصادی – امنیتی اروپا و آمریکا و همچینین تلاش این طرفها برای ایستادگی مقابل ترامپ نمیتواند مانع از رفتن پرونده ایران به شورای امنیت شود. مهمترین فاکتور در ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت، انتخاب آتی ریاستجمهوری آمریکا است. اگر ترامپ مجدد انتخاب شود بدون شک نه تنها چین برای ایجاد فضای رهایی از سیاستهای تهاجمی آمریکا بلکه روسیه و اروپا با این کشور همراهی خواهند کرد و مهمترین دغدغه خود را نه همراهی با آمریکا بلکه ابراز نگرانی از ایران مجهز به بمب هستهای اعلام خواهند کرد.
درباره واکنش ایران نیز اگرچه تکلیف روشن است اما یادآوری یک نکته ضروری است. چه نیاز آمریکاییها به این خط استدلالی را حمایت از اسرائیل و فشار به ایران و ادامه دشمنیهای چهل و دو ساله بدانیم چه نیاز ترامپ به مانور انتخاباتی، باید مراقب بود. باید مراقب تحمیل ضرورتهای تصمیمگیری به رهبران سیاسی ایران در قالب فشار رسانهای و اجتماعی و روشنفکری بود. زیرا تنها زمانی میشود با قدرتهای بزرگ وارد مذاکره شد و از سوی آنها مورد احترام قرار گرفت که سرریز قدرت در یک حوزه خاص یک کشور مورد پذیرش و شناسایی بینالمللی قرار گرفته شده باشد. زمانی که قدرت چانهزنی کشوری بهواسطه قدرت نقد کردن توان منطقهای، نظامی، مادی و غیره افزایش پیدا کند و امکان ضربه زدن به اعتبار، هویت و منافع طرف مقابل ممکن باشد، در مذاکره مورد احترام قرار خواهد گرفت. درغیراینصورت، وارد شدن به هرگونه مذاکره صرفاً پذیرش تحمل ضربههای سهمگین طرف قوی مذاکره است که به هیچوجه رحم و احترامی را در نظر نخواهد گرفت. تا پیش آمدن چنین فرصتی یا باید راهبرد سیاست خارجی و نگاه به دیپلماسی و مذاکره را عوض کرد یا منتظر فرصتی نشست که با کمترین خسارت از این پیچ تاریخی عبور کنیم.
عابد اکبری