1- تحولات داخلی عربستان و به تبع آن سياستهاي این کشور در محیط بینالملل با ولیعهدی «محمد بن سلمان»، وارد فصل جدیدی شد. مانند جنگ (با یمن)، ترور (جمال خاشقجی)، رقابتهای منطقهای (در عراق و سوریه و لبنان و..). در سایه تحولات منطقه، عدم توانایی سعودی در تامین امنیت خود با تکیه بر ظرفیتهای داخلی، آنان را وادار کرده است که به قدرتی فرامنطقهای متوسل شوند. سعودیها تاکنون مبالغ هنگفتی را به شرکتهای غربی و دولتهایی مانند آمریکا پرداخت کردهاند تا بتوانند اقدام به خرید سامانههای موشکی و پدافندی، تامین سلاح و مهمات به منظور استفاده در جنگ با همسایه جنوبی خود کنند و نیز گروههای تروریستی مانند داعش و القاعده را بهویژه در یمن، سوریه و عراق را به انواع سلاح تجهیز کنند. تحمیل انواع قراردادها به عربستان توسط آمریکا تا حدی زیاد شد که ترامپ از این معاملات به دوشيدن گاو شیرده تعبیر کرد که تا جایی که منافع واشنگتن اقتضا میکند باید ادامه یابد.
2- ابعاد و پیامدهای گوناگون وابستگی امنیتی به قدرتی فرامنطقهای زمانی وارد مرحله پیچیده خود میشود که آن قدرت در حوزههای مختلف در حال افول باشد. شواهد و قرائن حکایت از آن دارد که ایالات متحده در حال از دست دادن مولفههای ابرقدرتی خود است زیرا:
الف- آمریکا همانند گذشته توان اجماع سازی مطلق بینالمللي را ندارد. این کشور نتوانست خواست و اراده خود را در تحولات سوریه، عراق، یمن، لبنان، فلسطین و... به کرسی بنشاند و حتی در مواردی تحولات بر خلاف سياستهاي واشنگتن پیش رفته است مانند استمرار حکومت بشار اسد، عدم شکست انصارالله و...
ب- قدرت اقتصادی آمریکا سیر نزولی دارد. بدهی بالا، کسری بودجه سرسام آور، نرخ بیکاری 26 میلیون نفری، رکود اقتصادی و صنعتی ناشی از ظهور رقبایی جدید و جدی و... باعث شده است که نتوان از اقتدار اقتصادی و مستحکم این کشور سخن به میان آورد.
ج- ایدئولوژی مورد حمایت آمریکا رو به ضعف نهاده است. پس از فروپاشی کمونیسم،اندیشه لیبرال دموکراسی آمریکایی بدون رقیب به نظر میرسید. ظهوراندیشههای جدید در غرب آسیا و شمال آفریقا و استمرار حیات آنها، خود بهترین گواه بر ضعف و نارسایی گفتمان فلسفی مورد اهتمام آمریکاست. از آنجایی که مبانیاندیشه از مولفههای ابرقدرتی به شمار میآید لذا میتوان از آغاز فروپاشی مبانی آمریکایی و جذابیت آن سخن گفت.
د- توان نظامی آمریکا هم با چالش کمی مواجه نبوده است. از جمله: ناکامی در غلبه بر گروههای نظامی غیر کلاسیک بهویژه در افغانستان، عراق و سوریه، عدم توانایی در رصد و شناسایی و انهدام موشکهای شلیک شده به پایگاه عین الاسد توسط جمهوری اسلامی ایران، موفقیت ایران در نشاندن پهپاد 170 RQ آمریکایی و انهدام یک فروند پهپاد فوق پیشرفته « گلوبال هاوک» این کشور با اتکا به فناوری پیچیده. این موارد نشان میدهد که توان نظامی این کشور چندان هم که تبليغ میشود شکست ناپذیر نیست.
3- در چنین شرایطی که کشور مورد اتکای سعودیها، قدرت و توان سابق خود را رو به قهقرا میبیند و بر اساس ابتداییترین اصل در روابط بینالملل شاید در چند دهه آینده فقط به فکر حفظ موجودیت خود باشد، به نظر میرسد که عربستان سعودی برای تامین امنیت خود فقط سه گزینه پیش روی خود خواهد داشت:
الف- نخستین گزینه آن است که تبدیل به (گاو شیرده) برای کشوری ديگر مانند روسیه و چین و یا یک قدرت منطقهای شود تا بتواند خود را در برابر تهدیداتی از نوع حمله به آرامکو محافظت کند.
ب: گزینه دوم، تکیه بر توان و ظرفیتهای داخلی و خودکفایی امنیتی است که این گزینه هم با توجه به ضعف زیرساختی، نداشتن علم و فناوری بومی و متخصصان و نیروی انسانی لازم، فاقد موضوعیت است.
ج- اما گزینهای که عاقلانهتر به نظر میرسد آن است که ریاض دست از خصومت با کشورهای منطقه بهویژه جمهوری اسلامی ایران بردارد و با گروه های جبهه مقاومت که هدفی جز نجات خود از چنگال ظالم ندارند بر اساس احترام متقابل و تامین امنیت مبتنی بر همگرایی با کشورهای منطقه رفتار کند.
نتیجه:
سعودیهای ناتوان در تامین امنیت خود که به ناچار حاضر به پرداخت مبالغ هنگفتی از درآمدهای نفتی خود به آمریکا برای حفظ امنیت شدهاند، در دوره پسا آمریکا که در آن واشنگتن با افول قدرت اقتصادی، نظامی، ایدئولوژیک و اجماع سازی بینالمللي روبهروست، صرفا بر مبنای عدم خصومت با کشورها و قدرتهای منطقهای و گروههای مقاومت و آزادیخواه، خواهند توانست امنیت خود را تامین کرده و خود را از این وابستگی نجات دهند.
علی ساجد