۰
دوشنبه ۲ تير ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۵۸

گونه‌شناسی سلفیت و موقعیت ژئوپلیتیک آن در جهان امروز

گونه‌شناسی سلفیت و موقعیت ژئوپلیتیک آن در جهان امروز
اشاره
بدون شک اقدامات تروریستی که در منطقه غرب آسیا به ویژه سوریه، عراق و لبنان به نام جریان های سلفی تکفیری، اما با طراحی و برنامه ریزی غرب به محوریت آمریکا به منصه ظهور می رسد، بزرگترین چالش دنیای اسلام است که توامان هم تصویر وارونه دلخواه غرب از اسلام را به جهان مخابره می کنند و هم آتش خشونت، نفاق و برادرکشی را در بین جوامع اسلامی گسترش می دهند. بازگشت و تقویت تفکر به سلف به میزان قابل توجهی در برخی جوامع اسلامی مورد استقبال عالمان و جوانان قرار گرفته است. اقدامات و رفتارهای افراط‌گرایانه شاخه های مختلف این جریان در جهان اسلام از یک‌سو و تلاش دشمنان اسلام برای معرفی این جریان‌های افراطی به عنوان چهره واقعی اسلام در سطح جهان از سوی دیگر و همچنین ضرورت حفظ و تقویت حس و میل به وحدت در جهان اسلام و بویژه در داخل ایران اسلامی ضرورت شناخت نحله های فکری جریان سلفیت و باز شناسی سلفیت اصیل از دست ساخته های دشمن را مضاعف کرده است.

 برهمین اساس، اداره تحلیل و هدایت معاونت سیاسی نمایندگی ولی فقیه در سپاه طرح سخنرانی با عنوان «گونه‌شناسی سلفیت و موقعیت ژئوپلیتیک آن در جهان امروز» را مشتمل بر دو مقاله برای بهره‌مندی مسئولان و هادیان سیاسی در گردهمایی‌ها و نشست‌هایی که در رده‌های سپاه و بسیج در راستای تبیین این موضوع برگزار می‌شود، تهیه و تقدیم می نماید. آنچه به اجمال در این شماره از گاهنامه سخن هادی حسب نیاز و درخواست رده های مختلف به پیوست می آید، مباحثی در خصوص تبارشناسی و جریان شناسی  فکری - سیاسی  نحله‌های گوناگون سلفیت، تمایزات، اختلافات و اشتراکات آنها با همدیگر است. این شناخت کمک می کند تا هم جریاناتی که راه افراط گری و خشونت و ترور را روش و مبنای فکری و رفتاری خود قرار داده اند، از  دیگر جریانات سلفی باز شناخته شوند و هم با توجه به وضعیت سیاسی و امنیتی حاکم بر جهان اسلام و تقویت و تکثیر شاخه های متفاوت جریان‌های فکری ذیل جریان سلفیت، اهمیت و ضرورت چاره اندیشی همگرایانه در جهان اسلام برای برخورد با این آفت و آسیب بزرگ تبیین شود.

در مطلب اول، که تحت عنوان گونه شناسی جریان سلفیت است و به قلم حجه الاسلام و المسلمین سید مهدی علیزاده موسوی تدوین شده، با ارائه تفسیر و تعریف مشخص از سلفیت به گونه های متفاوت این جریان درحوزه فکری و رفتاری در جهان امروز پرداخت شده است و در ادامه به وجوه تمایز و اشتراکات این جریان‌ها با مذهب اهل سنت اشاره گردیده  و به شفاف سازی مرزهای فکری و سیاسی جریان سلفیت افراطی با مذهب اهل سنت واقعی پرداخته شده است که دقت و تامل درآن می تواند به شفاف شدن هرچه بیشتر وضعیت فعلی این جریان درجهان اسلام کمک کند.

دومین مطلب تحت عنوان « گرایش‌های فکری سلفیه در جهان امروز» که با تالیف حجه الاسلام و المسلمین مهدی فرمانیان، به زیور طبع آراسته شده، پس از اشاره مختصر به تبارشناسی جریان سلفیت،گرایش های متنوع سلفیت در قلمرو جغرافیایی جهان را مورد واکاوی و بحث قرار داده است. با توجه به استقبال عالمان و جوانان در سطح جهان از تفکر بازگشت به سلف، گرایش‌های فکری گوناگونی در میان سلفیان به وجود آمده است که می‌توان از سلفیه تکفیری وهابی عربستان، سلفیه افراطی دیوبندی شبه‌قاره هند، سلفیه اعتدالی اخوان المسلمین مصر و سلفیه جهادی سید قطبی یاد کرد.

در این نوشتار ویژگی‌ها و تفکرات این چهار گونه تفکر سلفی مورد بررسی و نشان داده شده که اختلافات فراوانی میان این چهار گرایش وجود دارد و اشتراک آنها در بازگشت به سلف است که با افکار ابن‌تیمیه و طرفداران آن عجین شده است. اگرچه تفکرات وهابیت مأخوذ از سلف نیست و زاییده فکر ابن‌تیمیه در قرن هشتم و محمدبن عبدالوهاب است، اما وهابیت در جهان اسلام خود را به عنوان سلفیه مطرح ساخته و اندیشه‌های غیراسلامی خویش را به عنوان تفکر سلف به جهانیان عرضه می‌کند و با حربه تکفیر به تفرقه میان مسلمانان دامن می‌زند.

در قرن دوازدهم گرایش سلفی به وسیله «شاه‌ولی‌الله دهلوی» در هند گسترش یافت و پس از آن، «دیوبندیه» و «جماعه‌التبلیغ» به تفکرات سلفیه بذل توجه ویژه نموده و برخی از حنفیان، به اصحاب حدیث و وهابیت نزدیک گردیدند. در قرن چهارده، سید محمد رشید رضا در شمال آفریقا از وهابیت طرفداری کرده و تفکرات ابن‌تیمیه را پذیرفت، ولی هیچ‌گاه موافق تندروی‌های وهابیان نبود. اخوان‌المسلمین مصر گرایش سلفیه اعتدالی را پذیرفته و تقریب میان مذاهب را در دستور کار خویش قرار دادند. در این میان برخی از اعضای اخوان‌المسلمین رویکرد افراطی به عقاید خویش داده و سید قطب با طرح مسئله جاهلیت قرن بیستم به پیروان خود دستور داد که از شهرهای جاهلی هجرت کرده و همچون پیامبر به دنبال ایجاد مدینه‌النبی باشند. جوانان فراوانی از مکاتب گوناگون جذب تفکر سید قطب شده و سلفیه جهادی را تشکیل دادند که از دل آن القاعده و طالبان بیرون آمد.
                                                                                        
                                                                                          اداره تحلیل و هدایت سیاسی
 معاونت سیاسی نمایندگی ولی فقیه در سپاه
 
مقاله اول؛
گونه‌شناسی سلفی‌گری


 هرچند خاستگاه و نقطه‌ی آغازین مذهب جعلی سلفی‌گری تقریباً مشخص است، اما در طول قرن‌های مختلف، با تحولات و تغییرات بسیاری روبه‌رو بوده است. در عصر حاضر نیز گاه سلفی و سلفی‌گری در مورد گروه‌ها و جریان‌هایی استفاده می‌شود که در تقابل با سلفی‌گری ـ به معنایی که گفته شد ـ هستند. به عبارت دیگر در حالی که برخی‌ دایره‌ی مکتب سلفی‌گری را چنان گسترده تصور می‌کنند که همه‌ی اهل سنت را در بر می‌گیرد، و سابقه‌ی آن را به صدر اسلام باز می‌گردانند و هر کسی را که دیدگاه‌های تندی داشته باشد، سلفی می‌شمارند؛ برخی دیگر آن را مترادف وهابیت می‌دانند و سلفی‌گری را دقیقاً همان وهابیت قلمداد می‌کنند.
همچنین در عصر کنونی، غرب نیز به جریان‌های غرب‌ستیز و مخالف خود، عنوان سلفی می‌دهد و می‌کوشد طیف‌های اسلامی مخالف غرب را در ردیف جریان‌های واپس‌گرا و سلفی قرار دهد تا هم مورد تهاجم تبلیغاتی و نظامی غرب قرار گیرند و هم به عنوان گروه‌های سلفی و افراطی، از سوی جهان اسلام طرد شوند. چنین وضعیتی موجب شده است که در اطلاق سلفی و سلفی‌گری، دقت و معیار ویژه‌ای در نظر گرفته نشود، و هم نوا با غرب و خود سلفی‌ها که می‌کوشند از راه هم‌پوشانی، دیگران را نیز همراه با خود نشان دهند، بسیاری از گروه‌های اسلامی غیر سلفی، در ردیف سلفی مصطلح قرار گیرند.
نوسلفیان نیز می‌کوشند از شرایط موجود استفاده کرده و با ترسیم دشمنی مشترک به نام شیعه، اختلاف‌های بنیادین خود با جریان‌های اسلامی دیگر را بپوشانند، و نوعی هم‌گرایی میان خود و مخالفان خود در جهان اهل سنت در برابر مکتب شیعه به وجود آورند. در حالی که چنان که گفته شد، سلفی‌گری با مبانی گفته شده، نه تها ضد شیعه که ضد همه‌ی فرقه‌ها و مذهب‌های ‌اسلامی است و از مذهب‌ها و فرقه‌های دیگر فقط برای رویارویی با شیعه استفاده ابزاری می‌نماید.
این در حالی است که نه تنها میان سلفی‌گری و فرقه‌های کلامی و فقهی اهل سنت تفاوت‌های اساسی وجود دارد، بلکه در دل خود سلفی‌گری نیز تضادها و تفاوت‌های بسیاری دیده می‌شود و همین امر موجب ایجاد جریان‌ها و طیف‌های مختلف "درون سلفی" شده است.
شناخت این جریان‌ها، امکان برخورد مناسب با هر جریان را فراهم می‌کند و ما را در شناختن ماهیت وهابیت و جریان‌های داخلی آن یاری خواهد کرد. البته تقسیمی که در این جا ارائه خواهد شد، به معنی تعریف دقیق مرزهای مشخص برای هرگونه از سلفی‌گری نیست؛ بلکه جریان‌های مختلف سلفی‌گری در بسیاری از مبانی و فرع‌ها با یکدیگر اشتراک‌هایی دارند و همین امر موجب تداخل میان آن‌ها خواهد شد.

1ـ عوامل گوناگونی سلفی‌گری
شکی نیست که عقاید سلفی‌گری با وجود مبانی مشترک، دارای تنوع و گوناگونی است. پیش از آن که به جریان‌های مختلف سلفی‌گری اشاره شود، باید ریشه‌های این تنوع بررسی شود. به زبان دیگر باید دریافت که علت‌های تنوع و گوناگونی سلفی‌گری چیست؟
با نگاهی به جریان‌های مختلف سلفی‌گری می‌توان در مجموع سه عامل را در اختلاف‌های درونی سلفی‌گری ذکر نمود:
 1.1ـ عقاید
یکی‌ از ریشه‌های تفاوت‌های سلفی‌ها، اختلاف‌هایی است که در برخی مبانی میان‌ آن‌ها وجود دارد. این اختلاف‌ها ناشی از توجه و میزان پای‌بندی هر کدام از این گروه‌ها، به مبانی عام سلفی‌گری است. مثلاً در حالی که وهابیان، بر حدیث به عنوان منبع معرفتی خود بسیار تأکید دارند، اهل قرآن، توجه چندانی به حدیث نداشته و به طور مستقیم به کتاب مراجعه می‌کنند؛ و یا در حالی که وهابیان به شدت با تصوف مخالفند، مکتب «دیوبند» به دو اصل طریقت(تصوف) و شریعت پای‌بند است.(ر.ک:1)
اختلاف‌های اعتقادی حتی موجب تقسیم یک گرایش خاص سلفی به چند گرایش شده است؛ مثلاً در حالی که وهابیت سنتی از نظر روشی کاملاً نقل‌گراست، وهابیت نوگرا، روش عقلی را تا حدودی به رسمیت می‌شناسد.
 1.2ـ سیاست
یکی دیگر از عوامل اختلاف میان سلفیان، سیاست است؛ مسائلی مانند حد و مرز حضور در سیاست، چگونگی تعامل با دولت، موضع‌گیری در برابر مخالفان ـ از درون دینی (مذاهب دیگر) گرفته تا برون دینی (غیر مسلمانان)، برخی از این موارد است. برای نمونه‌، در حالی که برخی از سلفی‌ها تا هنگامی که حاکم اسلامی به طور رسمی اظهار کفر نکرده باشد، تمکین از حاکم را لازم می‌شمارند، برخی دیگر معتقد به مبارزه با حاکم جائر هستند. مثلاً در حالی که گرایش «جامیه‌»ی وهابیان کاملاً از دولت فرمان‌بری می‌کند، جریان «اخوانی» شاخه‌ی سید قطب، همه‌ی کشورهای اسلامی را جامعه‌ی جاهلی می‌شمارد و وظیفه همگان را جهاد می‌داند.
 1.3ـ روش
گاهی دو جریان سلفی از نظر عقاید و حتی مواضع سیاسی با یکدیگر مشابهند، اما از نظر روش رسیدن به هدف‌ها با یکدیگر تفاوت دارند. به عنوان نمونه در حالی که شاخه‌ی «جمعیت العلمای اسلام»ـ که پیرو مکتب دیوبند است ـ برای پیشبرد هدف‌های خود از روش‌های دیپلماتیک استفاده می‌کند، و می‌کوشد در فضای سیاسی حضور فعالی داشته باشد، و از این راه به خواسته‌های خود برسد، گروهی مانند «سپاه صحابه» با همان نگرش‌های اعتقادی، روش ترور و خشونت را برای پیشبرد هدف‌های خود به کار می‌گیرد. و یا در حالی که جریان‌های نوگرای وهابی برای پیشبرد هدف‌های خود از روش‌های تبلیغی استفاده می‌کنند، جریان‌های افراطی، روش خشونت‌آمیز و کمک به گروه‌های خشونت‌گرا را در پیش گرفته‌اند.
 
2ـ گونه‌های سلفی‌گری
با توجه به عوامل پیش‌، می‌توان سلفی‌گری را به گونه‌هایی که در پی می‌آید تقسیم کرد:
1.2ـ سلفی‌گری تکفیری
سلفی‌گری تکفیری به گرایش گروهی از سلفیون گفته می‌شود که مخالفان خود را کافر می‌شمارند. بر اساس مبنای فکری آنان میان ایمان و عمل تلازم وجود دارد. به این معنی که اگر کسی ایمان به خدا داشته باشد و مرتکب کبائر شود، از دین خارج شده و کافر شمرده می‌شود. در جهان اسلام تنها گروهی که چنین عقیده‌ای داشتند، خوارج بودند. خوارج نیز ایمان را بسته به عمل می‌دانستند و فرد مرتکب کبیره را از دین خارج و واجب القتل می‌شمردند. به همین علت در برابر مسلمانان قد برافراشتند و آنان را به بهانه‌های واهی کشتند. حتی حضرت علی(علیه السلام) را نیز به این بهانه شهید کردند که به باور آن‌ها، به علت آن که حکمیت را ـ که خود آن‌ها به او تحمیل کرده‌ بودندـ پذیرفت، مرتکب کبیره شده بود.
سلفی‌های تکفیری نیز چنین دیدگاهی دارند. چنین دیدگاهی موجب شده است که مسلمانان را به علت انجام امور مذهبی خود، در ردیف مشرکان قرار دهند و در نتیجه آنان «مهدور الدم» شمارند. این گروه ـ  مانند خوارج ـ مسلمانان را از آن جهت که همانند آن‌ها نمی‌اندیشند و به باور آن‌ها مشرک هستند، کافر می‌دانند.
مهم‌ترین نوع سلفی‌گری تکفیری(تکفیر مسلمانان) وهابیت است. همه‌ی جنگ‌های وهابیان با مسلمانان بوده است. "بر هر شهری که با قهر و غلبه دست می‌یافتند، خون مردم را مباح می‌دانستند. اگر می‌توانستند آن را جزو متصرفات و املاک خود قرار می‌دادند و در غیر این صورت به غنایمی که به دست آورده بودند، اکتفا می‌کردند."(ر.ک:2)
صلاح الدین مختار که از نویسندگان وهابی است می‌نویسد:"در سال 1216 قمری «امیر سعود» با قشون بسیار متشکل از مردم نجد و عشایر جنوب حجاز و تهامه و دیگر نقاط، به قصد عراق حرکت کرد. وی در ماه ذی‌القعده به شهر کربلا رسید و آن‌جا را محاصره کرد. سپاهش برج و باروی شهر را خراب کرده، به زور وارد شهر شدند و بیش‌تر مردم را که در کوچه و بازار و خانه‌ها بودند به قتل رساندند. سپس نزدیک ظهر با اموال و غنایم فراوان از شهر خارج شدند."( ر.ک:3)
وهابیان نه تنها به جرم اعتقاد شیعیان به زیارت، بسیاری از زائران را در کنار مرقد امام حسین(علیه السلام) در کربلا سر بریدند بلکه در شهرهای نجد و حجاز و سوریه که مردم از اهل سنت بودند نیز به جنایات فجیعی دست زدند. البته وهابیت تکفیری فقط مربوط به گذشته نیست،‌ امروز نیز شیعه و اهل سنت در نگاه وهابیان معاصر کافر شمرده می‌شوند.
وهابیت سلفی‌ تکفیری در توجیه وضع عراق، آن را در تسلط چهار گروه می‌داند: اول صلیبیون، که منظور آن‌ها، اشغالگران آمریکایی و غربی هستند؛ دوم رافضیون، که مراد شیعیان عراق هستند؛ سوم صفویون یا همان شیعیان ایرانی هستند که به گمان آنان بر عراق تسلط دارند؛ چهارم مرتدین، یعنی اهل سنت عراق هستند که با دولت شیعه همکاری می‌کنند. بر همین پایه نیز، به جهاد با این چهار گروه فتوا داده و کشتن و کشته شدن در این راه را موجب سعادت می‌شمارند. آنان هیچ تفاوتی میان کافران اشغالگر آمریکایی و مسلمانان شیعه و سنی این کشور قائل نیستند و همه را مستحق مرگ می‌دانند.  آنان همچنین فتواهایی مبنی بر کافر بودن شیعیان و دیگر مسلمانان صادر کرده‌اند؛ چنان که «عبدالرحمن ناصر البراک»، یکی از علمای وهابی، شیعه و بیش‌تر اهل سنت را که تمایلات صوفی دارند، کافر و مشرک می‌داند.  چنین فتواهایی در اندیشه‌های وهابیان سلفی ریشه‌ دارند. فتوای قتل شیعیان و تخریب قبرهای امامین عسگریین(علیهما‌السلام) از سوی علمای وهابی ـ که «بن جبرین» در رأس آنان بود ـ موجب شهادت جمعی از شیعیان و تخریب دو مقبره‌ی امامین شیعه(علیهما‌السلام) شد.
به جز وهابیان، گروه‌های تندروی دیگری نیز ـ مانند گروه‌های وابسته به مکتب سلفی «دیوبندی» در پاکستان ـ هستند که چنین اعتقادی دارند. «سپاه صحابه»، «لشکر جهنگوی»، «جیش محمد» و «لشکر طیبه» همگی از گروه‌های سلفی وابسته به شاخه‌ی افراطی دیوبندی هستند که به طور رسمی، شیعیان را کافر اعلان کرده و هر بار جنایت‌های فجیعی انجام می‌دهند. (ر.ک:1)
 2.2ـ سلفی‌گری جهادی
نظریه پردازی درباره‌ی سلفی‌گری جهادی ریشه در اندیشه‌ی اندیشمندان مصری دارد. سرچشمه‌ی این نوع از سلفی‌گری را نخست باید در اندیشه‌های «سید قطب»، رهبر شاخه‌ی انقلابی «اخوان المسلمین» مصر، جست‌و جو کرد. سید قطب با بر شمردن مفاسد عصر حاضر، جهان امروز را جامعه‌ی جاهلی معرفی کرد. وی که متأثر از اندیشمند پاکستانی «ابوالاعلی مودودی» بود نه تنها کشورهای غیر اسلامی، بلکه کشورهای اسلامی را نیز علت اجرا نکردن قوانین اسلامی، «جوامع جاهلی» نام نهاد. (ر.ک:4) او می‌گوید:"امروزه تمام جهان از لحاظ اصلی که خواستگاه پایه‌ها و نظام‌های زندگی مردم است، در جاهلیت به سر می‌برد؛ جاهلیتی که این امکانات سرسام آور رفاهی و این ابداع برجسته‌ی مادی، هیچ چیزی از آن نمی‌کاهند..."( ر.ک:5) به عقیده‌ی او:"ما امروز در جاهلیتی همانند قبل از اسلام و بلکه وحشتناک‌تر از آن گرفتار شده‌ایم؛ هر چه در پیرامون ماست، همه جاهلیت است؛ ایده‌ها و عقاید مردم،‌عادات و تقالید آن‌ها، منابع فرهنگی آن‌ها، هنرها و ادبیات آن‌ها، شریعت‌ها و قوانین آن‌ها و حتی سهم عمده‌ای از آنچه که ما فرهنگ اسلامی و منابع اسلامی و فلسفه‌ی اسلامی و طرز فکر اسلامی می‌نامیم، همه ساخته‌ی همین جاهلیت هستند... ."
وی در چنین شرایطی «جهاد» را مطرح می‌کند و بیان می‌کند که در این شرایط مسلمان وظیفه دارد برای برپایی دین ـ چه با کفار و چه با حاکمان دست نشانده‌ی کشورهای اسلامی ـ جهاد کند. چنین رویکردی موجب شد که «اخوان المسلمین» با تأثیر از اندیشه‌های سید قطب، مواضعی جهادی در برابر دولت مصر بگیرد.
گروه مصری دیگری که در ایجاد اندیشه‌ی سلفی‌گری جهادی تأثیر داشت،‌«جماعت اسلامی مصر» بود. که «عبدالسلام فرج» مانیفست جهادی آنان را نوشت. وی در سال 1979 میلادی در کتاب «الفریضه الغائبه» جهاد را به عنوان واجبی که فراموش شده است،‌مطرح کرد و میان گروه جهادی و جماعت اسلامی مصر، پیوندی ایجاد شد که سرانجام، به ترور «انور سادات» انجامید. (ر.ک:7)
اما در دیدگاه‌های سید قطب و عبدالسلام فرج، جنگ‌ها و اختلاف‌های فرقه‌ای وجود نداشت و عامه‌ی مردم و علما به علت اختلاف عقاید مورد حمله و کشتار قرار نمی‌گرفتند.
انحراف در اندیشه‌ی سلفی‌گری جهادی هنگامی آغاز شد که این جریان در خدمت هدف‌های سلفیان تکفیری قرار گرفت. سازمان‌هایی مانند «القاعده» و «حزب التحریر» به جای مبارزه با کافران، وارد مبارزه‌های عقیدتی درونی دینی شدند.(ر.ک:8 ،ص332) این انحراف که تقریباً پس از جنگ افغانستان با شوروی سابق آغاز شد، رفته رفته، بر جنبه‌های فرقه‌گرایی خود افزود و به آلتی در دست متعصبان و گروه‌های تکفیری سلفی تبدیل شد. به همین علت نیز برخی، سلفی‌گری جهادی را شکل منحرف شده‌ی اندیشه‌های سید قطب می‌دانند.
دکتر «عبدالطیف هرماسی»، اندیشمند تونسی، ابعاد این انحراف را این گونه ترسیم می‌کند:
"سلفی‌گری جهادی، در فعالیت‌های خود تعریف رایج میان علمای اسلام که جهان را به دو بخش اسلام و کفر تقسیم می‌کنند، توجهی ندارد؛ بلکه با توسعه در مفهوم شرک و کفر، گروه بزرگی از مسلمانان را نیز از دایره‌ی اسلام خارج می‌کند.
از سوی دیگر، آنان در عین حال، رنگی کاملاً سیاسی به فعالیت‌های خود می‌دهند و روش آنان در مبارزه، جهاد است، که برای توجیه آن ناگزیر باید حکم کفر و ارتداد را برای مخالفین خود صادر کنند."(ر.ک:9)
گروه‌های ارهابی و تروریستی در کشورهای اسلامی که بسیاری از آن‌ها ریشه در القاعده‌ دارند، در ردیف سلفی‌گری جهادی قرار می‌گیرند و فجیع‌ترین جنایت‌ها توسط گروه‌های وابسته به این جریان در کشورهای اسلامی انجام می‌شود. گروه‌هایی مانند «الجماعه المسلحه» و «الجماعه السلفیه للدعوه و القتال» در الجزایر که کشتارهای آنان در جهان اسلام معروف است. «جماعه شباب المجاهدین» در سومالی، «جماعه جند انصار الله» در رفح و «حزب التحریر» که فعالیتی جهانی دارد، نمونه‌هایی از سلفی‌گری جهادی می‌باشند. به عنوان نمونه «زرقاوی» که رسماً‌رهبری شاخه‌ی عراقی القاعده را در دست داشت، ابتدا با هدف مبارزه با اشغالگران وارد عراق شد، اما پس از چندی رسماً به تهدید شیعیان و حتی اهل سنت عراق پرداخت و بسیاری از بمب‌گذاری‌ها که مردم بی‌گناه را در کوچه و بازار به کام مرگ کشید، توسط او انجام شد. (ر.ک:10) مثله کردن و سر بریدن شیعیان از فعالیت‌های این گروه است. 
البته همان گونه که دیده می‌شود، میان سلفی‌گری تکفیری و سلفی‌گری جهادی، شباهت‌هایی وجود دارد، و سلفی‌گری جهادی در خدمت سلفی‌گری تکفیری قرار گرفته است.
 2.3ـ سلفی‌گری تبلیغی
سلفی گری تبلیغی بیش‌تر در برابر سلفی‌گری تکفیری مطرح می‌شود. سلفی‌گری تبلیغی نوع از سلفی‌گری است که محور فعالیت‌های خود را تبلیغ اندیشه‌ها و مبانی سلفی‌گری قرار می‌دهد. هرچند در ماهیت این نوع از سلفی‌گری‌ نیز تکفیر مخالفان دیده می‌شود، اما در ظاهر نسبت به جهاد و مبارزه با مسلمانان کم‌تر تأکید دارد.
سلفی‌گری تبلیغی می‌کوشد تا در عصر جهانی شدن، با بهر‌ه‌برداری از فن‌آوری‌های پیش‌رفته‌ی ارتباطی، گفتمان سلفی‌گری را جهانی ‌سازد.
چندین هزار سایت اینترنتی و چند شبکه‌ی ماهواره‌ای، مسئولیت تبلیغ دیدگاه‌های سلفی‌گری را به عهده دارند. معمولاً‌در باب تبلیغ نیز این جریان‌ها در دو محور فعالیت می‌کنند:
1)ترویج مبانی سلفی‌گری: سلفیان تبلیغی می‌کوشند تا معارف و مبانی خود را در قالب روش‌های نوین به جهانیان عرضه کنند. مباحثی مانند: حدیث گرایی، گذشته گرایی، ترویج مفاهیم اعتقادی تحریف شده‌ی خود مانند توحید و شرک و ایمان و کفر و ... .
2) شبهه‌افکنی: بخش دیگر و مهم‌تر از بخش اول در سلفی‌گری تبلیغی، القای شبهه برای تخریب عقاید مسلمانان است. به عنوان نمونه در ایام محرم،‌شبهه‌های عزاداری مطرح می‌شود و یا در مورد اهل سنت، طریقت که شمار فراوانی از اهل سنت به آن اعتقاد دارند، به چالش کشیده می‌شود.
در این میان، شبکه‌ی «جماعت تبلیغ» نیز یکی از شاخه‌های سلفی‌گری تبلیغ است که در بیش از صد کشور جهان شعبه دارد و سالانه دو گردهمایی بزرگ را در پاکستان و بنگلادش برگزار می‌کند.(ر.ک:11، ص 16)
ویژگی جماعت تبلیغ در این است که معتقد به روش «چهره به چهره» است و استفاده از فن‌آوری روز را تحریم می‌کند. این جریان در ایران نیز به شدت فعال است.
اهل حدیث و اهل قرآن پاکستان نیز بیش‌تر در باب سلفی‌گری تبلیغی فعال هستند و وهابیون در عربستان کتاب‌های آنان ار در تیراژهای انبوه چاپ می‌کنند. کتاب‌های «احسان الهی ظهیر» از جمله این کتاب‌هاست.
 2.4ـ سلفی‌گری سیاسی
تعریف سلفی‌گری سیاسی نسبت به انواع دیگر سلفی‌گری با دشواریهای بیش‌تری همراه است؛ زیرا از یک سو بسیاری از جریان‌های سلفی‌گری، هدف‌های سیاسی را در کنار هدف‌های اعتقادی دنبال می‌کنند، و از سوی دیگر،‌ غربی‌ها به حرکت اسلامی که قائل به ارتباط دین با سیاست باشد، عنوان سلفی‌گری سیاسی می‌دهند. در این نگاه تعبیرهایی مانند «بنیادگرایی»  و «اسلام سیاسی»  نیز مترادف این مفهوم شمرده می‌شود.
«حزب جماعت اسلامی مودودی»، در غرب به عنوان «حزب سلفی سیاسی» شناخته می‌شود، در حالی که دیدگاه‌های سلفی به معنی مصطلح در آن دیده نمی‌شود.(ر.ک4) گاهی انقلاب اسلامی ایران نیز انقلابی سلفی یا بنیادگرایانه که مترادف با «سلفی‌گری سیاسی» معرفی می‌شود.
اما در مجموع در تعریف سلفی‌گری سیاسی می‌توان گفت،‌سلفی‌گری سیاسی،‌ نوعی از سلفی‌گری است که با وجود داشتن هدف‌های اعتقادی‌، بیش‌تر در پی‌هدف‌های سیاسی و به دست آوردن قدرت سیاسی است. برای سلفی‌گری سیاسی به این معنی،‌می‌توان نمونه‌های بسیاری را نام برد. برخی گروه‌های سلفی می‌کوشند از راه روش‌های دیپلماتیک به هدف‌های اعتقادی خود دست یابند؛ مانند «حزب جمعیت علمای اسلام» در پاکستان که می‌کوشد از راه حضور در مراکز تصمیم‌گیری پاکستان و شرکت در انتخابات مجلس برای به دست آوردن کرسی‌های بیش‌تر، نفوذ خود را در پاکستان افزایش ‌دهد.
برخی دیگر از جریان‌های سلفی مانند جریان وهابیت نوگرا، هر چند سلفی‌ هستند، اما بیش از آن که دغدغه‌ی دین داشته باشند، بیش‌تر به دنبال حفظ و کنترل قدرتند. نمونه‌ی این جریان،‌نظام پادشاهی عربستان است که ارتباط بسیاری با کشورهای غربی دارد و از دین به عنوان ابزاری برای نیل، به خواسته‌های خود استفاده می‌کند. چنین نگرشی از دید سنت‌گرایان و افراطی‌های وهابی دور نمانده است. و به همین علت نیز به مخالفت با دولت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پرداخته‌اند.
جریان‌هایی مانند اخوان المسلمین مصر را که علاوه بر اندیشه‌های سلفی، در پی ایجاد حاکمیت سیاسی نیز می‌باشد، می‌توان در ردیف سلفی‌گری سیاسی قرار داد.
برخی از گروه‌های تندرو که دارای عقاید سلفی و گاه تکفیری هستند، در کنار نگاه فرقه‌گرایانه خود هدف‌های سیاسی را نیز دنبال می‌کنند، مانند «طالبان» که به دنبال ایجاد حکومت بر مبنای مدل خلافتی(ر.ک:7) است.
به زبان دیگر می‌توان جریان‌های سلفی را به دو گروه عمده تقسیم کرد: گروه‌هایی که از راه فعالیت‌های سیاسی، بیش‌تر در پی هدف‌های اعتقادی هستند؛ مانند طالبان و جمعیت العلمای اسلام، شاخه‌ی فضل الرحمن. گروه‌های دیگر کسانی هستند که با بهره‌برداری از مبانی اعتقادی به دنبال هدف‌های سیاسی هستند؛ مانند جریان نوگرای وهابیت، شاخه‌هایی از جریان‌های محلی وابسته به القاعده مانند «سازمان قاعده الجهاد فی بلاد الرافدین» در عراق و گروه معدوم «جندالله» در ایران.
سلفی گری اصلاحی، از نظر مفهومی و روشی با گونه‌های دیگر سلفی‌گری متفاوت است. این نوع سلفی‌گری در واکنش به وضعیت اسفناک جهان اسلام و مسلمانان شکل گرفت. سلفی‌گری اصلاحی در پاسخ به این پرسش شکل گرفت «که چرا جهان اسلام در قرن‌های گذشته و حال، به کشورهایی عقب‌مانده و ضعیف تبدیل شده‌اند، در حالی که گذشته‌ی بسیار درخشانی داشته‌اند؟»
پیروان سلفی‌گری اصلاحی در پاسخ به این پرسش، علت‌های عقب‌ماندگی جهان اسلام را فراموشی میراث اسلامی و عمل نکردن به تعالیم اسلامی بیان کرده‌اند. هدف این گروه،‌نه ایجاد اختلاف و دامن زدن به فرقه‌گرایی، ‌بلکه تقریب و هم‌گرایی جهان اسلام بود، از این رو، به این گروه «مصلحین» نیز گفته می‌شود. پس مراد این گروه از سلف، نه بازگشت به مواضع و کارهای صحابه و تابعین و تابعین تابعین است، بلکه بازگشت به اصول و فرامین اسلام که در کتاب و سنت آمده و در عین حال توجه به شرایط زمان و مکان و استفاده از عقلانیت است.
به عنوان نمونه،‌ علامه اقبال خود یکی از اندیشمندانی است که فلسفه‌ای با نام «فلسفه‌ی خودی» را بنیان نهاد و در آن بازگشت به اصول اسلامی و ترک غرب‌گرایی را به مسلمانان توصیه کرد.   «سید جمال الدین اسدآبادی» سفرهای مختلفی به کشورهای مختلف اسلامی با مذاهب گوناگون نمود تا اختلاف‌ها را فراموش، و در برابر استعمار، یک‌پارچه و متحد عمل کنند.  شاگرد وی «محمد عبده» نیز روش اصلاحی را برای هدایت جامعه‌ی اسلامی و هم‌بستگی آن در پیش گرفت.  وی درباره‌ی تکفیر مسلمانان بر این عقیده بود که اگر صد احتمال بر کفر مسلمانی باشد و در طرف مقابل تنها یک احتمال بر ایمان وی باشد، نباید وی را رمی به کفر نمود. (ر.ک:13) «شیخ محمود شلتوت» نیز مذهب شعیه را در الازهر به رسمیت شناخت و جواز پیروی اهل سنت را از مذهب شیعه را اعلام کرد.  همه‌ی این مصلحان، نه تنها مانند سلفی‌گری مصطلح، مسلمانان را به فرقه‌گرایی و برادر کشی تشویق نکردند، بلکه کوشیدند دردهای آنان را درمان کرده و در برابر دشمن مشترک (استعمار) آن‌ها را متحد کنند.
بی‌تردید معنی و مفهوم واقعی سلفی‌گری ـ که به غلط به جریان‌های تکفیری و فرقه‌گرا گرفته می‌شود ـ همین نوع از سلفی‌گری است.

 منابع و ماخذ درون متنی:________________________________________
1.    سید مهدی علی‌زاده موسوی، «مکتب دیوبند».
2.    حافظ وهبه، «جزیره‌العرب فی قرن العشرین»، ص 341.
3.    صلاح الدین مختار، «تاریخ المملکه العربیه السعودیه»، جلد3، ص73.
4.    سید مهدی علی‌زاده موسوی، «نگاهی به اندیشه‌ی سیاسی کلامی ابوالاعلی مودودی».
5.    سید قطب، نشانه‌های راه، ص 7.
6.    نشریه‌ی پگاه، شماره‌ی 197.
7.    سید مهدی علی‌زاده موسوی، «افغانستان: ریشه‌یابی و بازخوانی تحولات معاصر»،.
8.    wright, Lawrence, the looming tower: al-qaeda and the road to 11/9.
9.    عبدالطیف هرماسی، مصاحبه‌ی سویس اینفو.
10.    اخبار شیعیان، شماره‌ی 8.
11.    peter mandabille, transnational muslim politics: reimaging the umma.
12.    سید علی رئیس کرمی، «شیخ محمد عبده و هم‌بستگی جهان اسلام».
13.    محمد عبده «الاسلام و النصرانیه مع العلم و المدنیه»، ج 5، ص447.






مقاله دوم؛
گرایش‌های فکری سلفیه در جهان امروز


مقدمه
«پیروی از سلف» جمله‌ای است بسیار آشنا برای محدثان تمام ادوار تاریخِ اصحاب حدیث اهل سنت؛ اما تا پیش از ظهور ابن‌تیمیه (م728ق) در اوایل قرن هشتم، این کلمه بیشتر در معنای لغوی‌اش یعنی «گذشتگان» به‌کار می‌رفت. عبارت «پیروی از سلف» یا «ائمه سلف» را می‌توان در عبارات اصحاب حدیث قرن دوم و سوم یافت.(1)
بعد از تبیین اصول سنت به دست «احمد بن حنبل» استفاده از لفظ «سلف» کاربرد بیشتری یافت و در این دوره به صورت مشخص‌تر به‌کار رفت. شهرستانی (م548ق) معتقد است که بسیاری از سلف، مثبت صفات ازلی برای خداوند بودند و برخی از سلف در اثبات صفات مبالغه کرده، به تشبیه گرفتار شدند اما برخی دیگر از سلف متعرض تأویل نشدند، مثل مالک بن انس، احمد بن حنبل و سفیان ثوری. اینان روش سلف قبل از خود از اصحاب حدیث را پیموده و گفتند: ما به آنچه در کتاب و سنت آمده، ایمان داریم و تأویل نمی‌کنیم و گفتند: ما به مسائلی که سلف متعرض آنها نشده، نمی‌پردازیم.(2)
لفظ سلف در قرن پنجم و ششم در آثار بسیاری آمده است. ابن‌ابی‌یعلی (م526ق) معتقد است که روش من همان روش سلف و پدرم است. روش سلف صالح رشید و دیدگاه سلف حمید در اخبار صفات این است که صفات خداوند چنان است که بیان شده، ولی از ادراک حقیقتش عاجزیم.(3)
با مراجعت به آثار و افکار آن دسته از اصحاب حدیث که قبل از ابن‌تیمیه می‌زیسته‌اند، می‌توان افراد زیر را از کسانی دانست که به آرای سلف ظاهرگرا در باب صفات الهی توجه داشته و هر گونه تأویل آیات و روایات را مردود دانسته‌اند و همچون دیگر سلفیان در مسائل صفات الهی، بر اساس ظاهر آیات و روایات نظر داده و در عین حال از تشبیه دوری می‌جستند. ابن‌خزیمه (م311ق)، محدث معروف شافعی‌مذهب، در کتاب التوحید و اثبات صفات الرب؛(4) بربهاری (م329ق)، محدث و شیخ حنبلیان در بغداد و مؤلف کتاب شرح السنه؛(5) ابن‌ابی‌زید قیروانی مالکی مذهب (م386ق) معروف به مالک صغیر؛(6)  ابن‌بَطّه عُکبری حنبلی (م387ق) صاحب کتاب الابانه عن شریعه الفرقه الناجیه؛(7) ابن‌مَنده حنبلی (م395ق) در کتاب الایمان و الرّد علی الجهمیه؛ ثعلبی (م427ق) در تفسیر خود به نام الکشف والبیان؛(8) بغوی معروف به فرّاء (م516ق) یکی دیگر از شافعی مذهبان سلفی‌ در تفسیر معالم التنزیل؛(9)  ابن‌عربی (م543ق)، محدث مالکی‌مذهب در کتاب العواصم(10) و ابن‌قدامه حنبلی (م620ق) مؤلف  المغنی در شرح مختصر الخرقی در فقه حنبلی؛(11)
در قرن هفتم، ابن‌تیمیه ظهور کرد و در سال 698 قمری کتاب معروف و جنجالی خود به نام« الفتوی الحمویه الکبری» یا «العقیده الحمویه الکبری»، در پاسخ به سؤالی در باب «دیدگاه ائمه دین درباره آیات صفات» نوشت و به کرّات از عقیده سلف یاد کرد. وی حدود پنجاه‌بار لفظ «سلف» را در این رساله کوچک به‌کار برد و نوشت: «در عقل صریح و نقل صحیح چیزی که مخالف طریقه سلفیه باشد، وجود ندارد»(12) و این‌چنین مکتبی با عنوان «سلفیه» راه خود را در تاریخ باز نمود. از ابن‌تیمیه اجتهادات جدیدی صورت گرفت که مورد انتقاد شدید علمای اهل سنت قرار گرفت و سبکی در شفاء السقام و «سمهودی» در وفاء الوفاء به تفصیل به نقد ابن‌تیمیه در باب توسل و شفاعت پرداختند و اکنون نیز آثاری همچون آیین وهابیت از آیت الله سبحانی و مفاهیم یحب أن تصحح از سید محمد علوی مالکی‌مذهب در نقد این تفکرات منتشر شده است.
بعد از ابن‌تیمیه، جریان سلفیه در زیدیه مدافعانی همچون ابن‌الامیر صنعانی و شوکانی یافت، ولی در تفکر اصحاب حدیث مدافعان جدی‌ای نداشت تا اینکه محمد بن عبدالوهاب (م1206ق) در عربستان ظهور کرد و وهابیت را با گرایش تکفیری تأسیس کرد. در شرق جهان اسلام، شاه ولی‌ الله دهلوی (م1176ق) به ترویج برخی از آرای ابن‌تیمیه در میان حنفیان شبه‌قاره هند پرداخت(13)و شاگردش سید احمد بریلوی بر پیروی از «سنت محض» و «طریقت سلف» تأکید فراوان کرد. وی منتقد تقدیس بیش از اندازه پیامبر و اولیاء الهی بود و طلب حاجت و نذر برای آنان را جایز نمی‌دانست.(14)
در شمال آفریقا نیز در قرن حاضر سید محمد رشید رضا تفکر سلفیه را پذیرفت و در آثار خود به‌ویژه در تفسیر المنار و مجله المنار از آن دفاع کرد و این‌چنین تفکر سلفیه در شمال آفریقا رواج یافت. اگرچه این چهار جریان فکری در اعتقادات و تفاسیر خود اختلافات فراوانی دارند، اما مبانی فکری آنها به هم نزدیک است. نگارنده این سطور در کتاب مبانی فکری سلفیه به نقد این مبانی پرداخته و به تفصیل آنها را ردّ کرده است.
از طرفی دیگر جهان اسلام در سه قرن گذشته در اثر ضعف داخلی و استعمار خارجی لطمات فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی فراوانی را متحمل گشته است. مسلمانان در این زمان به سه گروه تبدیل شدند: نواندیشان، اصلاح‌طلبان و اصول‌گرایان.
اصول‌گرایان که در اهل سنت نام سلفیه را با خود یدک می‌کشند، در ایران با عناوینی همچون بنیادگرایی، سلفی‌گری، بیداری اسلامی و احیاگری اسلامی و در ادبیات عرب با عناوین احیاءالدین، الصحوه الاسلامی، اصولیه الاسلامیه، الحرکه الاسلامیه و بعثه الاسلامیه از آن یاد می‌شود.(15)
تفکر بازگشت به سلف و اصول اسلامی به میزان قابل توجهی در تمام جوامع اسلامی، آن هم به صورت محلی و منطقه‌ای پراکندگی دارد. شاید بیشترین تأکید طراحان این تفکر بر بُعد سیاسی جنبش است که در سلفیه شمال آفریقا و تمام جریاناتی که تحت تأثیر این جریان هستند، بیشتر دیده می‌شود. همین مباحث را می‌توان در سلفیه شبه‌قاره هند نیز مشاهده کرد. سلفیه عربستان اگرچه بیشتر بر بُعد مذهبی خاصی تأکید می‌ورزد، اما تأثیر تفکر سید قطب و محمد قطب موجب ظهور جنبشی سیاسی و انقلابی از دل وهابیت گردیده است که برخی آن را وهابیت انقلابی و عده‌ای آن را وهابیت سیاسی و تعدادی آن را سلفیه جهادی یا سلفیه انقلابی نام نهاده‌اند؛ اما به نظر می‌رسد «سلفیه انقلابی» بهترین نام برای این گروه باشد.

تقسیم بندی بر اساس ژئوپلتیک سلفیت
با بررسی‌ها و مطالعاتی که صورت گرفته، به این نتیجه می‌توان رسید که سلفیه در جهان اسلام را ـ بر اساس مناطقی که حضور دارند ـ می‌توان به چهار گروه یا گرایش منطقه‌ای تقسیم کرد. برخی سلفیان را به افراطی و معتدل تقسیم کرده و عده‌ای نیز به چهار گرایش: سلفیه معتدل، سلفیه اصلی، سلفیه طرفدار آلبانی و سلفیه جهادی تقسیم کرده‌اند؛ اما در این نوشتار بر اساس چهار منطقه مهمی که جریان سلفی با تمام اختلافات و گرایش‌ها در آن مناطق ظهور کردند، پرداخته و سلفیان آن مناطق را بازکاوی می‌کنیم.
1. سلفیه وهابی تکفیری در شبه جزیره عربستان
شاید برخی از محققان و پژوهشگران نام نهادن وهابیت به سلفیه را نپسندد و معتقد باشند که افکار وهابیت، ارتباطی با آرا و افکار سلف ندارد و هیچ‌یک از سلف، اعتقادات وهابیت را قبول ندارند. اگرچه این حرف حقی است و نگارنده این سطور هم با آن موافق است اما امروزه با تبلیغات فراوانِ آل‌سعود و وهابیت، اطلاق سلفیه بر آنان پذیرفته شده و تمام مباحث سلفیه، بیشتر حول آرا و افکار سلفیانی می‌چرخد که تفکرات ابن‌تیمیه و ابن‌قیم جوزی را پذیرفته‌اند. بنابراین ما، وهابیت را به عنوان یکی از مهم‌ترین جریانات سلفی عصرحاضر می‌شناسیم. «محمد ابوزهره» نیز همین راه را رفته و می‌نویسد که «منظور از سلفیه همان کسانی‌اند که خود را به سلف منسوب کرده‌اند؛ گرچه در برخی از اندیشه‌های آنان که به مذهب سلف نسبت داده‌اند، مناقشه خواهیم کرد. آنان در قرن چهارم هجری ظهور کردند و از حنبلیان بودند و چنین می‌پنداشتند که تمام آرایشان به امام احمد بن حنبل منتهی می‌شود ـ همان کسی که اعتقادهای سلف را زنده کرد و در راه آن جنگید ـ سپس در قرن هفتم ظهور تازه یافتند و شیخ‌الاسلام ابن‌تیمیه آن را دوباره زنده کرد و در فراخوانی به آن، دوچندان کوشید و مسائل دیگری به آن افزود که بزرگانِ عصر خویش را به اندیشه وا داشت. سپس در قرن دوازدهم هجری در شبه‌جزیره عربستان، محمد بن عبدالوهاب این اندیشه‌ها را احیا کرد که وهابیان همچنان تا امروز منادی این افکارند و مردم را به مذهب سلف فرا می‌خوانند».(16)
آغاز دعوت وهابیان در دیار نجد، به سال 1157 قمری برمی‌گردد؛ زمانی که محمد بن عبدالوهاب (1115ـ1206ق) حرکت تبلیغی خویش را در مبارزه با آنچه آن را شرک می‌نامید، آغاز کرد.(17) وی برای توسعه دعوت خود به دِرْعیّه رفت و با دادن دست اتحاد با محمد بن سعود (م1179ق) حاکم این شهر، راه را برای پیروزی‌های بعدی دعوت وهابی هموار کرد. حرکت مزبور ابتدا منطقه نجد را تحت پوشش قرار داد. سپس در پی نبردها و خونریزی‌های فراوان، بر سواحل خلیج‌فارس و تمامی منطقه حجاز حکومت کردند. در سال 1235 قمری با قلع و قمع دولت وهابی به دست ابراهیم پاشای عثمانی، و قتل عبدالله بن سعود در اسلامبول، خاندان آل سعود از قدرت ساقط شدند و نزدیک به هشتاد سال در عزلت بودند.
مرحله دوم دعوت وهابیان با فعالیت عبدالعزیز بن عبدالرحمان در سال 1319ق با همکاری انگلستان آغاز شد؛ زمانی که وی از کویت به نجد آمد و پس از تسلط بر نجد و توسعه قدرت خود، کشور عربستان سعودی را ایجاد کرد و تاکنون فرزندان وی بر این کشور حکومت می‌کنند.(18)
وهابیان در یکصد سال اخیر خود را سلفی نامیده و در سراسر جهانِ اسلام با عنوان سلفیه از افکار و آرای خود تبلیغ می‌کنند که یکی از بهترین این آثار کتاب العقائد السلفیه بادلتها النقلیه والعقلیه نگارش آل‌بوطامی از بزرگان وهابیت در عصر حاضر است. در این کتاب تمام عقاید وهابیت با عنوان عقاید سلفیه و به تبع آن عقاید سلف صالح قرون نخستین مطرح و به مسلمانان سنّی القا می‌شود. جهان اسلام هم در طول چند دهه گذشته سلفی بودن وهابیت را پذیرفته و برخی از علمای اهل سنت، گرایشاتی به این تفکر پیدا کرده‌اند.(19)
از طرف دیگر اکثر اهل سنت به نقد آرا و افکار وهابیت پرداخته و به خوبی تبیین کرده‌اند که افکار وهابیت، اجتهادات ابن‌تیمیه است و هیچ‌یک از سلف به این اجتهادات، اعتقادی نداشته و آنها را از مصادیق شرک نمی‌دانسته‌اند.(20) به علت آثار متعدد در زمینه وهابیت و نقد افکار آنان به همین مختصر اکتفا کرده و خوانندگان را به آثار موجود ارجاع می‌دهیم.
1.1. جریان زیدیه سلفی(21) اعتدالی
از قرن نهم هجری به بعد در زیدیه یمن، اندیشمندانی ظهور یافته که به تفکر سلفی گرایش پیدا کرده و کم‌کم از زیدیه معتزله یا زیدی اهل بیتی فاصله گرفتند. این افراد به رد و نقض افکار مطرح در زیدیه پرداخته و اندیشه و افکار اهل حدیثِ اهل سنت و ابن‌تیمیه را به زیدیه وارد کردند. زیدیه که تا آن زمان در فقه و کلام گرایش عقلی داشت با ظهور این افکار به سوی اهل سنت گرایش پیدا کرده، مروّج افکار احمد بن حنبل، ابن‌تیمیه و وهابیت گردید و این‌چنین به احادیث مروی از طریق اهل سنت متمایل شد. این چرخش از ابن‌الوزیر در قرن هشتم و نهم هجری شروع شد و در قرون بعد به وسیله فرزندان و شاگردان وی ادامه یافت. در قرن یازده حسن‌ بن احمد جلال این راه را ادامه داده و در قرن دوازدهم این فکر تجدید حیات دوباره یافت. در این قرن دو نفر از بزرگان زیدیه به نام‌های صالح بن مهدی مُقبلی و محمد بن اسماعیل معروف به ابن‌الامیر به دفاع از تفکر سلفیه پرداخته و حتی ابن‌الامیر رساله‌ای در تأیید دیدگاه‌های محمد بن عبدالوهاب نوشت. این گرایش در قرن سیزدهم با ظهور محمد بن علی شوکانی به اوج خود رسید و در اصول و فروع به حنابله نزدیک گردید. مدرسه شوکانی تاکنون در یمن پایدار مانده و اکنون دو طیف مختلف در زیدیه وجود دارد؛ یکی از آنها، همان خط اصیل زیدیه قاسمیّه است که افکار اندیشمندان سابق زیدیه را ترویج می‌کند که می‌توان از این با عنوان «زیدیه اهل‌بیتی» یا «زیدیه معتزلی» یاد کرد و دیگری جریان زیدیه سلفی یا زیدیه سنی است که به وسیله عربستان در حال تقویت است.
1.2. ابن‌الوزیر
محمد بن ابراهیم بن علی از نوادگان قاسم رسّی، معروف به ابن‌الوزیر، در سال 775ق در یمن به دنیا آمد. وی نزد شافعیان مکه تلمّذ نمود و به حدیث اشتغال داشت و بر خلاف خانواده‌اش میل شدیدی به اهل حدیثِ اهل سنت داشت.(22)
شوکانی درباره اسلوب کلمات و جملات ابن‌الوزیر می‌نویسد: «... روش نوشتاری او شبیه کلام ابن‌حزم و ابن‌تیمیه است...».(23) ابن‌الوزیر در سال 840 هـ از دنیا رفت.(24)
ابن‌الوزیر با نقد طریقه متکلمین، (25) قائل است که بسیاری از امور دینی، مسائل فطری بوده و احتیاج به استدلالات دقیق متکلمانه ندارد و حتی این استدلال‌ها باعث مفاسد و شک و شبهه بیشتر می‌شود و در بسیاری از موارد متلکمان از کتاب و سنت دور شده و به آن مراجعه نمی‌کنند.(26)
ابن‌الوزیر با نقد متکلمان به تعریف محدثان پرداخته و از اینکه در زیدیه کتب حدیثی بسیار کم است گله‌مند بوده و زیدیه را به مراجعه به احادیث اهل سنت فرا می‌خواند. یکی از اساتید(27) ابن‌الوزیر رساله‌ای به او نوشته و وی را متهم به قول به رؤیت خداوند در قیامت، قدم قرآن و مخالفت با اهل‌بیت می‌کند. ابن‌وزیر در جواب این رساله به تألیف کتاب العواصم والقواصم دست می‌زند. او در این کتاب به احادیث ضعیف و مجعول استناد کرده،(28)ولی گاهی خود به نقد احادیث می‌پردازد.
ابن‌الوزیر در این کتاب از صحابه، بالأخص(29) از ابوهریره دفاع کرده و می‌گوید: «اگر در راستگو بودن ابوهریره شک کنیم... شک در قادحین او اولی‌تر است».(30)
در دوران معاصر محمود ابوریّه از علمای اهل سنت به نقد مرویات ابوهریره پرداخته و کتاب شیخ المضیره ابوهریره را تألیف نمود که باعث مباحث فراوانی در محافل اصحاب حدیث گردید. احمد محمود صبحی بسیاری از افکار ابن‌الوزیر را به صورت خلاصه در کتاب فی علم الکلام آورده است.(31)
1.3. ابن‌الامیر
محمد بن اسماعیل از نسل امام مجتبی(ع) در سال 1099ق در یمن متولد شد. سپس راهی مکه گردید و نزد علمای مکه درس خواند و به شهرش بازگشت. ابن‌الامیر کتاب ضوء النهار حسن بن احمد جلال (م1084ق) را که بر مشی سلفیان بود، تدریس کرده و بر آن حاشیه‌ای نوشته و نام آن منحه الغفار علی ضوء النهار نامید. در اواخر عمر وی وهابیت در عربستان ظهور کرده؛ ابن‌الامیر به سرعت آن را تأیید نمود، ولی هنگامی که فهمید که وهابیت مسلمانان را کافر می‌دانند از تأیید خود پشیمان گشته و افعال و اعمال وهابیت در کشتار مسلمانان را تقبیح کرد. وی در سال 1182ق از دنیا رفت(32)
ابن‌الامیر در رساله تطهیر الاعتقاد من إدران الإلحاد به تأیید محمد بن عبدالوهاب پرداخته و با تأثیرپذیری از ابن‌تیمیه زیارت اهل قبور را مشابه عمل مشرکین دانسته و نذر برای مردگان و طواف پیرامون قبر را حرام و شرک دانسته است. او همچنین بناء بر قبر حضرت رسول(ص) را عملی اسلامی ندانسته و می‌گوید: «این بنا ساخته صحابه و علمای امت نیست، بلکه برخی از سلاطین مصر آن را ساخته‌اند».(33) دیدگاه‌های وی بسیار شبیه اعتقادات ابن‌تیمیه بوده و در این زمینه می‌نویسد: «هر کس اعتقاد به قبری دارد و او را نافع یا ضار می‌داند یا از آن حاجتی می‌خواهد... یا به آنها متوسل می‌شود، یا نذری برای زنده یا مرده می‌کند، یا طلب حاجتی از آن دارد. تمام اینها شرک است و رفتار جاهلیّت»(34) ایشان نه تنها به جای اینکه در تصحیح عمل مسلمین کوشا باشد، بلکه اگر کسی هم درصدد آن برآید، انکار می‌کند. وی در این زمینه می‌نویسد: «اگر شما بگویید که قبوریون می‌گویند: ما خدا را عبادت کرده و نماز و روزه و حجّمان برای خدا است. ما جواب می‌دهیم که این جهل است. در دل آنها شرک وجود دارد و دعا و ندا و توسل و استغاثه و نذر این افراد نشانه اعتقاد آنها به پرستش قبور است».(35)
1.4. شوکانی
محمد بن علی شوکانی در سال 1172ق در یمن متولد گردید. وی در یمن درس خواند و در سال 1209ق قاضی یمن شد و در سال 1250ق در صنعاء از دنیا رفت. یکی از مهم‌ترین آثار وی نیل الاوطار است. شوکانی این کتاب را به توصیه دو استادش عبدالقادر بن احمد و حسن مغربی نوشته است(36) عبدالقادر بن احمد از شاگردان محمد بن اسماعیل الامیر بوده و تفکرات سلفی را از ابن‌الامیر اخذ نموده و به شوکانی انتقال داده است.(37)شوکانی در البدر الطالع می‌نویسد: «من صحیح مسلم، فتح الباری، سنن ابن‌ماجه و تمام سنن ترمذی را نزد عبدالقادر بن احمد خواندم. او بیشترین تأثیر را در من داشت».(38) شوکانی درباره مغربی می‌نویسد: «... صحیح مسلم، صحیح بخاری، سنن أبی‌داود و شرح بلوغ المرام را خواندم. وی در سال 1208ق از دنیا رفت...».(39)
شوکانی قبل از اینکه زیدی باشد، یک سلفی تمام‌عیار است. او در بحث صفات خبری به تجسیم و تشبیه متمایل شده و درباره کرسی می‌نویسد: «ظاهر این است که کرسی جسمی است که آثار خاص خود را دارد ـ و دلیلی بر عدول از معنای حقیقی وجود ندارد. اختلاف سلف درباره اثبات جهت برای خداوند معروف است. معیار ما کتاب و سنت است و شکی نیست که این لفظ بر ظاهرِ غالب خود باید حمل گردد».(40)
شوکانی در رساله التحف علی مذهب السلف درباره صفات خبری می‌نویسد: «حق این است که فهم سلف بهتر از خلف بوده و اصحاب و تابعین آیات و روایات را بر ظاهرش حمل کرده و از قیل و قال پرهیز می‌کردند. بنابراین باید همان راه سلف را رفت و از تفکر آنها تبعیت کرد. سلف می‌گوید: ما استواء را برای خدا قائلیم، ولی از کیفیت آن خبر نداریم».(41)
شوکانی که راه ابن‌تیمیه را در پیش گرفته بود، رساله‌ای در تحریم بنای قبور نوشته و نام آن را شرح الصدور فی تحریم رفع القبور نهاده است. وی در این زمینه ادعای عجیبی کرده و می‌نویسد: «تمام مردم، از سابق و لاحق، اول و آخر، از زمان صحابه تاکنون اتفاق دارند که رفع قبور و بنای بر آنها بدعت است و پیامبر وعده عذاب بر فاعل آن داده است و هیچ‌یک از مسلمانان در این زمینه مخالفتی نکرده است، ولی گویا امام یحیی بن حمزه مقاله‌ای نوشته و بنای بر قبور را جایز دانسته است و کسی غیر از ایشان این مطلب را بیان نکرده و تمام کسانی که در فقه، این را قبول کرده‌اند به او اقتدا کرده‌اند(42)
شوکانی در این مسئله خود را به تجاهل زده و عمل صحابه در بقای بنا قبور انبیا در ایران و شام را نادیده گرفته است. قبر حضرت ابراهیم در شام، قبر حضرت دانیال در شوش، قبر سلمان در مدائن، نشانه توجه مسلمین به این قبور است. ثانیاً تمام علمای شیعه و تمام اندیشمندان عرفان و تصوف و اکثر علمای اهل سنت این کار را جایز، بلکه مستحب می‌دانند. یقیناً خود شوکانی مقابر بزرگانی مثل الهادی الی الحق و دیگر اندیشمندان زیدی را که بنا بر آنها ساخته شده است دیده و خود می‌داند که بسیاری از بزرگان بر قبور آنها وارد شده و سوره‌ای از سور قرآن را خوانده‌اند، ولی عجیب است که این‌گونه منکر جواز، آن هم به اتفاق تمام علمای مسلمین است. احتمالاً منظور از تمام مسلمین یعنی ابن‌تیمیه و پیروان آن، زیرا شاید دیگران را مسلمان نمی‌داند.
مبنای اصحاب حدیث و ابن‌تیمیه عدم تأویل است، ولی اگر حدیث یا آیه‌ای مخالف اعتقادات آنها باشد، تأویل آن اشکالی ندارد و این تناقضی آشکار در افکار و آرای سلفیه، از جمله شوکانی است.
شوکانی درباره اثبات وصایت حضرت امیر به احادیثی از مسند احمد بن حنبل و غیر آن تمسک کرده و وصیت را ثابت می‌داند، ولی مثل دیگر بزرگان زیدیه این احادیث را حمل بر اولویت کرده که مردم به خاطر عذر نتوانستند به این اولویت جامه عمل بپوشانند.(43)
سلفیه زیدیه با حمایت‌های وهابیت در یمن حضور پررنگی دارند و در پی ترویج افکار سلفیان می‌باشند و مدارس و مساجد پررونقی در یمن ایجاد کرده‌اند.
2. سلفیه در شبه‌قاره هند
شاه ولی الله دهلوی در سال 1114 قمری در هند به دنیا آمد. نزد پدرش شاه عبدالرحیم دهلوی تلمذ کرد و در سال 1143 قمری به حجاز رفت و چهارده ماه نزد اساتید مکه و مدینه با افکار ابن‌تیمیه آشنا گردید. در سال 1145 به هند بازگشت و تا هنگام مرگش در سال 1176 قمری به تدریس و تألیف پرداخت. وی کتابی به نام رساله التوحید دارد که برخی تأثیرات ابن‌تیمیه در این اثر یافت می‌گردد. بعد از او قیام سید احمد بریلوی به همراه شاه اسماعیل دهلوی از شاگردان و منسوبان شاه ولی‌الله دهلوی، تفکر سلفی را در هند گسترش داد.(44)
شاه ولی الله دهلوی باب اجتهاد را که از مدت‌ها پیش بسته شده بود در هند باز کرد و در این موضوع به سخنان ابن‌تیمیه و ابن‌قیم استناد نمود. شاه ولی الله برخی از اجتهادات ابن‌تیمیه را پذیرفت و توجه زیاد به مشایخ و اولیا الهی را مورد نقد قرار داد و مطالعه موطامالک را در هند احیا کرد.
جمال‌الدین قاسمی از علمای سلفی دمشق در کتاب قواعد التّحدیث، که اثری مهم در اصول حدیث به شمار می‌آید، اغلب به تفکر شاه ولی الله اشاراتی دارد. ابوزهره در رساله  الحدیث و المحدثون به نقش بی‌همتای شاه ولی الله در زمینه اشاعه مطالعه حدیث در هند توجه دارد.
تفکر شاه ولی الله بر مبانی زیر استوار بود: 1. سلفی‌گری و توجه به سلف که بر اساس رد قطعی شرک بر تکیه بر قرآن و حدیث و تعادل بین عبادات و عادات بر مبنای نظریه سلفی‌گری می‌باشد.(45)
2. اجتهاد و فقه مقارن:‌ او معتقد است که برای مسائل مربوط به اعتقادات یا آیین و مراسم می‌توان از احکام و فتوای چهار مکتب اصلی فقهی تبعیت کرد که برگرفته از تفکرات ابن‌تیمیه بود.
شاه ولی الله به بعضی از اعمال صوفیان ایراد می‌گرفت(46) و در مسئله شرک و شفاعت همچون محمد بن عبدالوهاب، توسل به پیامبران و اولیاء الله را جایز ندانسته و نسبت به شیعیان سخت‌گیر بود، اما نسبت به اهل‌بیت(ع) ارادت خاصی داشت.(47)
بعد از شاه ولی الله، شاه عبدالعزیز دهلوی (1159ـ1239ق) فرزند شاه ولی الله ملقب به سراج‌الهند به خاطر اینکه کمپانی هند شرقی در کلیه دعاوی تعاریف خود را جایگزین شریعت اسلام نموده بود،(48) هند را سرزمین کفار و دارالحرب اعلام کرد.(49) ادامه‌دهنده راه عبدالعزیز کسی نبود جز شاگرد وفادار و مریدش سید احمد بارلی یا بریلوی (1201/1786ـ1246/1831). او قائل به پیروی از «سنت محض» و «طریقت سَلَف» بود. وی تقدیس بیش از حدّ پیامبران و اولیاء الله راکه در نزد صوفیان مطرح بود، بدعت دانسته، مراسم تعزیه شیعیان را نیز کاری بدعت‌آمیز تلقی می‌نمود. وی با همراهی شاه اسماعیل دهلوی (نوه شاه ولی الله دهلوی) و عبدالحی بن هبه الله، داماد شاه ولی‌ الله، به تبلیغ آیین خود پرداخت. او سجده بر قبور و طلب حاجت از آنها و نذر و نیاز به اولیا و افراط در تعظیم مرشد را جایز نمی‌دانست و مخالف تفضیل علی(ع) و بزرگداشت امام حسین(ع) بود.(50)
او وساطت اولیا در انجام افعالی که تنها از خداوند برمی‌آید را شرک می‌دانست. وی اصلاحات خود را بر پایه اعتقاد به وحدانیت خدا و محو شرک و بدعت در قالب تصوف خانقاهی و نفی اعمال عبادی و عرفانی معمول مسلمین هند آغاز کرد و بر مبنای ایمان حقیقی به قرآن و سنت، در پی اعاده اسلام سلفی برآمد.(51) گفتنی است که در اسناد بریتانیا همواره از پیروان سید احمد بارلی با عنوان وهابی یاد شده است.(52) در کتاب المهنّد علی المفنّد درباره مفهوم وهابیت در هند آمده که زمانی در بمبئی هر کسی از سجده قبور اولیا و طواف آن منع می‌کرد وهابی نامیده می‌شد.(53)
مدرسه دارالعلوم دیوبند
در سال 1857 میلادی قیامی از سوی مسلمانان هند علیه انگلیسیان استعمارگر صورت گرفت که به شدت سرکوب شد. در واکنش به شکست قیام مردم هند در سال 1857 سه گرایش در بین مسلمانان هند به وجود آمد که یکی از آنها تأسیس مدرسه سلفی به پیروی از شاه ولی الله و سید احمد بریلوی در دیوبند به دست مولانا محمد قاسم نانوتوی در سال 1867م/1283ق بود. در ظرف 30 سال بعد از تأسیس مدرسه نزدیک به 40 مدرسه وابسته به آن بنیان نهاده شد که همه آنها، برنامه آموزشی و اساتید خود را از مدرسه دارالعلوم دیوبند اخذ کردند، لذا دیوبند مرکز جدیدی برای نشر اسلام در هند گردید.(54)
بنیانگذاران دیوبند که عمیقاً تحت تأثیر شاه ولی الله دهلوی بودند، بیشتر به کلام با رویکردی حدیث‌گرایانه نظر می‌نمودند.(55) در دوران محمود الحسن (1267ـ1340هـ .ق) که از نسل دوم ا ساتید دیوبند بود؛ دیوبند اعتبای بین‌المللی یافت و بعد از الازهر در مرتبه دوم قرار گرفت و افرادی از جنوب آفریقا، کشورهای جنوب شرق آسیا، آسیای مرکزی، ایران و به‌خصوص افغانستان به دیوبند آمدند.(56)
در این زمان گرایش اصلاحی نزدیک به اندیشه وهابیت در هند پررنگ شد و غالب بزرگان مذکور به بعضی اعمال با نگاه بدعت‌آمیز و شرک‌آلود نگاه می‌کردند و علمای دیوبند کم‌کم به وهابیان نزدیک شدند.
رویکرد این مدرسه در دوره مقدمات تأکید بر حدیث و فقه حنفی است(57) زبان تدریس در این مدارس اردو است. کتاب تصفیه العقیده مولانا قاسم نانوتوی به عنوان کتاب اعتقادی و تقویه الایمان شاه اسماعیل دهلوی در بین دیوبندیان از اهمیت خاصی برخوردار است.
شاه اسماعیل در کتاب تقویه الایمان به بعضی اعمال صوفیان همچون احترام به قبور، نذر برای مردگان، مخالفت با عرس،(58) سجده احترام بر مرشد، مراسم مرگ و تولد و زیارت قبور تاخته و آنان را خلاف شرع دانسته، چنان که به اعتقاد برخی، این کتاب ترجمه کتاب التوحید محمد بن عبدالوهاب است.(59) در سال 1967 دولت هند به یادبود صدمین سال تأسیس مدرسه دارالعلوم دیوبند، تمبر یادبودی به چاپ رساند و نخست‌وزیر هند، ایندیراگاندی، از دیوبند دیدن کرد. از آن زمان تاکنون نیز مدارس دیوبند به‌کار خویش ادامه می‌دهند و سالیانه صدها نفر از آن مدارس فارغ‌التحصیل می‌گردند، و دیوبند به‌ عنوان مسلک اصلی علمای شبه‌قاره شناخته می‌شود.(60)
سازمان تبلیغی جماعت
یکی از سازمان‌هایی که مؤسسان آن پرورش یافته مدارس دیوبنداند، سازمان تبلیغی جماعت هندوستان است که در حال حاضر فعال‌ترین سازمان دینی مسلمانان هند است که هزاران نفر عضو و میلیون‌ها نفر هوادار دارد، و روزانه صدها گروه سیار تبلیغی به سراسر هند اعزام می‌کند و حتی حوزه فعالیت خود را به اروپا و آمریکا نیز گسترش داده است. بنیانگذار این سازمان مولانا محمد الیاس (م1364ق) است که به دیوبند رفته و در درس شرح صحیح بخاری و سنن ترمذی شرکت کرد و سازمانی تأسیس کرد که اکنون بزرگ‌ترین سازمان تبلیغی ـ دینی هند است. او از معتقدان دینی خواست که چند روز در ماه را به خدمت دین درآمده و به خاطر خدا به تبلیغ اسلام بپردازند.
هسته‌های اولیه مبلغان با بودجه شخصی و بدون دریافت مزد از مردم یا سازمانی به تبلیغ در روستاها و شهرهای مختلف رفته و آداب و اعمال عمومی اسلامی همچون نماز، روزه و حجاب را به مردم یاد می‌دادند. آنان غذای خود را به همراه برده و در مساجد اقامت می‌نمودند. این کار به وسیله جانشینان مولانا الیاس، همچون مولانا یوسف و مولانا انعام حسن با شدت بیشتری ادامه یافت و اکنون در سراسر هند به عنوان پرچم‌داران اهل حدیث و سلفی‌گری شناخته می‌شوند. از معروف‌ترین مبلغان این سازمان شیخ‌الحدیث مولانا زکریا (1315ـ1364ق) صاحب کتاب فضائل الاعمال است که کتاب مهمی نزد اصحاب حدیث هند است. سازمان با صوفیانی که احترام به قبور، شفاعت بزرگان و احترام مرشد را تبلیغ می‌کنند، مخالف است و تأکید بر نماز، ریش‌ گذاشتن و عدم توسل به اولیا از مهم‌ترین تبلیغات آنهاست. مراسم سوگواری، تولد امام زمان و عید نوروز را بدعت می‌دانند و شدیداً نسبت به خلفای سه‌گانه متعصب‌اند و از بی‌احترامی به آنها ناراحت می‌شوند و حتی برای معاویه نیز احترام قائل‌اند.(61)از بزرگان آنها ابوالحسن ندوی، شیخ محمد بشیر (رئیس جماعت در پاکستان) و شیخ منظور احمد نعمانی را می‌توان نام برد. اکنون مدرسه دارالعلم زاهدان بر اساس تفکر دیوبندیه و سازمان تبلیغی جماعت اداره می‌شود.
سلفیه شبه‌قاره هند ذکر تولد پیامبر(ص) را جایز، بلکه مستحب دانسته‌اند، به شرط آنکه منجر به اعمال خلاف شرع نشود و مخالف سیره سلف نباشد. سهارنپوری می‌گوید اینکه بزرگان ما از بزرگداشت بعضی موالید جلوگیری می‌کردند، به خاطر منکراتی بود که در آنها انجام می‌شد؛ مثل ذکر روایات موضوعه، اختلاط زن و مرد، اسراف در تزئینات و تکفیر و سب و لعن هر کس که در آن مجالس شرکت نکند؛ ولی اگر مجالس خالی از منکرات باشد هیچ‌کس مخالف ذکر تولد پیامبر و امثال آن نیست.(62)
دیوبندیه با طواف دور قبر، سجده تعظیم در وقت ورود به زیارتگاه بزرگان و اولیا، سجده در جلوی مرشد، مراسم تعزیه شیعیان هندوستان، اعتقاد به قدوم روح پیامبر از عالم ارواح به عالم شهادت در زمان مجالس بزرگداشت میلاد پیامبر(ص) مخالفت کرده و آنها را بدعت در دین معرفی می‌نمایند(63)


دیوبندیه و رابطه‌اش با وهابیت(64)
وهابیت عربستان در درون خود معتقدان افراطی و غیر افراطی دارد. دولت عربستان به گرایش‌های هم‌فکر و یا نزدیک به خود کمک‌های معنوی و مادی زیادی می‌کند و در کل به جریان اهل حدیثِ اهل سنت رونق می‌بخشد. در عین حال عده‌ای از علمای وهابی عربستان به همه فرق دیگر نگاه منفی دارند. آنان به خاطر مخالفت شدید رهبران بزرگ آنان همچون ابن‌تیمیه، ابن‌قیم و محمد بن عبدالوهاب با تصوف، کتاب‌ها و جزوات بسیاری در نقد تصوف نوشته‌اند. دیوبندیان در این اواخر به وهابیت نزدیک شده‌اند ولی به خاطر بعضی اختلافات عقیدتی از طرف وهابیت کتبی در ردّ دیوبندیان نوشته شده و می‌شود. از جمله این کتاب‌ها می توان به کتاب السراج المنیر فی تنبیه جماعه التبلیغ علی أخطائهم نام برد که نویسنده به اشتباهات عقیدتی سازمان تبلیغی جماعت هند پرداخته و مباحث صوفیانه را از خطاهای آنان بیان کرده است. کتاب دیگر القول البلیغ فی التحذیر من جماعه التبلیغ از نویسنده پرکار وهابی، شیخ حمود بن عبدالله تویجری است که شدیداً در کتاب خود به بزرگان دیوبندیه همچون شیخ رشید احمد گنگوهی، شیخ امدادالله مکی و... اعتراض نموده و اعمال صوفیانه آنها را زیر سؤال برده است. همچنین نویسنده کتاب الدیوبندیه، تعریف‌ها و عقاید‌ها، شیخ محمد زکریا کاندهلوی رهبر معنوی اهل حدیث هندوستان را به عنوان کسی که روایات موضوعه و ضعیف را قبول دارد و در کتاب‌هایش اوهام و خرافات را نقل می‌کند، یاد می‌نماید. کتاب دیگری که تخصصاً در این موضوع نوشته شده و از نظر اطلاعات در این زمینه کتاب مناسبی است، دعوه الامام محمد بن عبدالوهاب فی القارّه الهندیه بین مؤیدیها و معاندیها نوشته ابوالمکرم بن عبدالجلیل سلفی است که در آن از شیخ محمد انورشاه کشمیری و شیخ حسین احمد مدنی به عنوان دو مدرس بزرگ دیوبندیه و مخالف سرسخت محمد بن عبدالوهاب یاد می‌نماید.
می‌توان گفت که اگرچه وهابیت با فرقه دیوبندیه شبه‌قاره هند به خاطر تمایل به تصوف مخالف است ولی اشتراکات فراوانی در باب توسل و شفاعت میان این دو مکتب وجود دارد.
3. سلفیه در شمال آفریقا
شاید اولین جرقه‌های تفکر سلفی ابن‌تیمیه‌ای را بتوان در سخنان سید محمد رشید رضا (1937م) جستجو کرد. رشید رضا شاگرد محمد عبده بود و در ابتدا روش اصلاحی آن را پذیرفت، اما در دوران اقامت رشید رضا در مصر دو تن از نوادگان محمد بن عبدالوهاب یعنی عبدالرحمن بن حسن و عبداللطیف بن حسن به مصر آمده و شروع به انتشار آثار محمد بن عبدالوهاب نمودند. رشید رضا تحت تأثیر افکار آنان با ابن‌تیمیه آشنا و عقاید وی را پذیرفت.
رشید رضا خود در این‌باره می‌نویسد: «در اوایل طلبگی فکر می‌کردم که مذهب سلف، مذهب ضعیفی است اما هنگامی که آثار ابن‌تیمیه و سفارینی را مطالعه کردم به این نتیجه ر سیدم که مذهب سلف، مذهب حقی است و مخالفان آن از افکار سلفیه اطلاعی ندارند».(65)
رشید رضا از هواداران بازگشت به سلف بود و در مجله المنار به تبلیغ این اندیشه می‌پرداخت و حسن البناء هم تحت تأثیر گرایش‌های سلفیه رشید رضا قرار گرفت.(66) رشید رضا پس از پذیرش تفکرات سلفیه، از مبلغان وهابیت در مصر گشته، آثار محمد بن عبدالوهاب را با عنوان مجموعه التوحید به چاپ رسانید و خود نیز آثاری همچون الوهابیه والحجاز تألیف کرد. رشید رضا می‌گفت که به خاطر خدا ربع قرن از وهابیت دفاع می‌کند و عبدالعزیز پادشاه عربستان را خلیفه عادل می‌داند(67)
رشید رضا ابن‌تیمیه را اعلم اهل زمین دانسته، در این‌باره معتقد است که هیچ‌کس به اندازه ابن‌تیمیه از مسائل دینی اطلاع ندارد و کلام ایشان از تمام متکلمان برتری دارد و هیچ‌کس از کتاب‌های ابن‌تیمیه بی‌نیاز نیست. آثار ابن‌تیمیه نسبت به شرح مواقف و شرح مقاصد برتری دارند. چون آثار ابن‌تیمیه ما را به مذهب سلف نزدیک می‌کند.(68) در نگاه ایشان ابن‌تیمیه و محمد بن عبدالوهاب ناصر سنت و از بین‌برنده بدعت بودند و عبادت خالص را ترویج کرده‌اند.(69)
مهم‌ترین کار رشید رضا در راه تبلیغ عقاید سلفیان تأسیس مجله المنار بود که نخستین شماره آن در سال 1315/1898 در قاهره منتشر شد و او تا سی و پنج سال به‌طور مداوم در صفحات آن عقاید اشاعره و صفویان (عقاید رایج مسلمانان مصر) را با معیارهایی که از ابن‌تیمیه گرفته بود، نقد می‌کرد.
اخون‌المسلمین و گسترش سلفی‌گری اعتدالی و افراطی در شمال آفریقا
بعد از رشید رضا گسترش تفکر سلفیه در مصر مدیون اخوان‌المسلمین است که پیرو معتدل تفکرات سلفیه گردید. اخوان در 1928 توسط حسن البناء در اسکندریه تأسیس شد. واکنش حسن البناء در قبال بحران به وجود آمده در جهان اسلام (یعنی الغای خلافت)، طرفداری از بازگشت به بنیادهای اسلام، یعنی دعوت به سلفیّه بود. دعوت بناء بازتاب مستقیم جنبش‌های تجدید حیات‌طلبانه قبلی بود.(70)
حسن البناء را بیش از هر فرد دیگر، می‌توان تجسم تجدید احیا تفکر سلف سنی قرن بیستم دانست. گرچه جنبش بنّاء فاقد عمق فلسفی جنبش سلفیه بود، اما موفق شد آنچنان حمایت توده‌ای را سازماندهی کند که هیچ جنبش اسلامی دیگری در قرون اخیر قادر به انجام آن نبود. بناء شخصاً علاقه چندانی به مسائل پیچیده و غامض ایدئولوژیک نداشت. وی برای ترویج ایدئولوژی اخوان، به قرآن و شش کتاب معتبر حدیث (صحاح سته) تکیه می‌کرد. به علاوه، وی به افکار و اقدامات دیگر شارحان پیشگام سلفی‌گری از جمله احمد بن‌حنبل، ابن‌حزم، ابن‌تیمیه، نووی، و دیگر نظریه‌پردازان تأسی می‌جست(71)
از دل تفکرات اعتدالی و تقریبی اخوان‌المسلمین، گرایش افراطی هجرت و جهاد سید قطب بیرون آمد. سید قطب رهبر معنوی اخوان‌المسلمین، در زندان تندرو گردید و حلقه ارتباطی میان اخوان‌المسلمین و گرایش‌های افراطی گردید.
در واقع، سید قطب به عنوان یک ایدئولوگ مبارز، رهبری تبدیل سلفی‌گری اعتدالی اخوان‌المسلمین به افراط‌گرایی دهه 1970 را به عهده داشت. نقش و نفوذ محوری سید قطب بر مبارزات جدید از سه ویژگی برخوردار بود: 1. سید قطب به عنوان یک نظریه‌پرداز تأثیر نیرومندی بر نوزایی و جهت‌گیری جدید ایدئولوژی اسلامی داشت؛ 2. قطب به عنوان عضو برجسته اخون‌المسلمین کهن، تداوم سازمانی میان اخوان و شاخه‌های انقلابی آن را فراهم می‌ساخت؛ 3. سرپیچی سید قطب، به عنوان یک عنصر فعال، از دولت و مرگ او باعث شد تا مبارزان جوان‌تر شیوه شهادت را از او بیاموزند.
سید قطب واقعیت اجتماعی را تضاد دائمی میان راه اسلامی و جاهلیت می‌دانست. قواعد و پایه‌های اصول ایدئولوژیک او را می‌توان چنین خلاصه کرد:
1. سیستم اجتماعی ـ سیاسی مسلط بر جهان اسلام، سیستم جاهلیت آمیخته با گناهکاری، بی‌عدالتی، رنج و انکار ارشاد الهی اسلامی است.(72)
2. وظیفه مسلمان با ایمان این است که برای تبدیل جامعه جاهلی از طریق دعوت و جهادِ پیکارجویانه، به تجدید حیات اسلام دست زنند.(73)
3. تبدیل جامعه جاهلی به جامعه راستین اسلامی، به عهده مسلمانان پیشتاز فداکار است.(74)
4. هدف نهایی مسلمانان متعهد باید استقرار حاکمیت خداوند در روی زمین باشد. تا به این وسیله تمام گناهان، رنج‌ها، و فشارها رفع شود.(75)
سید قطب به عنوان یکی از شارحین تفکر بنیادگرایانه در زمینه مخالفت با موضوعات مجرد فلسفی و تأکید بر تعبیر و تفسیر تحت‌الفظی برداشت‌های اسلامی از شیوه ابن‌حزم، ابن‌تیمیه و شاگردان او پیروی کرد. در میان نویسندگان قرن بیست، حسن البناء و ابوالاعلی مودودی تأثیر خاصی بر شکل‌گیری نظریه‌های سید قطب گذاشتند.(76) در این موارد، سید قطب کوشش می‌کرد خداشناسی بنیادگرایانه ابن‌تیمیه و ابن‌قیم جوزی، نظریه‌پردازان عمده سلفیه را احیا کند.(77)
سید قطب در فرازهایی از کتاب خود می‌نویسد: «اما امروز در جاهلیتی به سر می‌بریم مشابه جاهلیتی که به هنگام ظهور اسلام وجود داشت و بلکه تاریک‌تر از آن. تمامی آنچه در اطراف ماست، جاهلی است... تصورات و عقاید مردم، عادات و تقالید آنها، منابع فرهنگشان. هنرها و ادبیاتشان، مقررات و قوانینشان. حتی بسیاری از آنچه را که فرهنگ اسلامی، منابع اسلامی، فلسفه اسلامی و تفکر اسلامی می‌شماریم جاهلی است... اینها همگی محصول این جاهلیت است(78) پس به ناچار می‌باید از زیر فشار این جامعه جاهلی و تصورات و تقالید و رهبری جاهلی به صحبت بنشینیم و دوستیش را بپذیریم. چرا که با این صفتش، صفت جاهلی، غیر قابل گفتگوست. وظیفه ما این است که اولاً تحولی در درون خود به وجود آوریم تا بر اساس آن بتوانیم جامعه را دگرگون سازیم. وظیفه نخستین، دگرگون ساختن واقعیت این جامعه است. وظیفه ما دگرگون ساختن بنیاد این واقعیت جاهلی است. این واقعیتی است که از اساس در برابر راه و روش اسلامی قرار گرفته و با جبر و فشار مانع از آن بود که برمبنای آنچه خداوند از ما خواسته زندگی کنیم... اسلام بیش از دو نوع جامعه نمی‌شناسد. جامعه جاهلی و جامعه اسلامی. جامعه اسلامی جامعه‌ای است که اسلام را در تمامی ابعاد عقیده و عبادت، شریعت و نظام سلوک و اخلاق تحقق بخشیده است. جامعه جاهلی جامعه‌ای است که به اسلام عمل نمی‌کند. نه اعتقادات و تصوراتش از اسلام است و نه ارزش‌ها و ظوابطش و نه نظام و قوانینش و نه سلوک و اخلاقش. جامعه اسلامی جامعه‌ای نیست مرکب از افرادی که خود را «مسلمان» نامیده‌اند. حال آنکه شریعت قانون آنان نیست، هر چند نماز بخوانند و روزه بگیرند و به حج روند. جامعه اسلامی جامعه‌ای نیست که از نزد خود اسلامی جز آنچه خداوند مقرر فرموده و پیامبر تفسیر کرده، ابداع کند و آن را اسلام بنامد»(79)
ایشان در فرازی دیگر می‌نویسد: «اسلام مشارکت با جاهلیت را نمی‌پذیرد. نه از ناحیه تصور و نه از ناحیه شرایط و لوازمی که این تصور به دنبال می‌آورد... یا اسلام یا جاهلیت، هیچ حد وسطی وجود ندارد که نیمش از اسلام و نیم دیگرش از جاهلیت باشد و اسلام آن را بپذیرد و بدان رضایت دهد... حکم یا حکم خداست و یا حکم جاهلی است. قانون یا قانون خداست و یا هوی و هوس. حاکمیت بخشیدن به خدا و به قوانین الهی بر روی زمین و نابود ساختن حاکمیت انسان و قوانین انسانی و انتزاع قدرت از دست غاصبان و باز گرداندنش به خداوند سبحان. صرفاً با تبلیغ و موعظه حاصل نخواهد آمد، چرا که جباران سلطه‌جو و غاصبان حاکمیت خدا، قدرت را با تبلیغ و ارشاد واگذار نخواهند کرد. اگر چنین بود پیامبران به سادگی می‌توانستند دین خدا را بر روی زمین مستقر سازند و این عکس آن چیزی است که تاریخ نشان می‌دهد. تاریخ این دین همچون تاریخ ادیان گذشته است(80) این اعلان عمومی برای آزادسازی انسان بر روی زمین از هر قدرتی که جز قدرت خداست و اینکه الوهیت و ربوبیت تنها متعلق به اوست، اعلانی نظری و فلسفی و انفعالی نیست. اعلانی است محرک و واقعی و فعال. اعلانی است که می‌خواهد قانون خدا را بر روی زمین تحقق بخشد و عملاً انسان‌ها را از بندگی بندگان به بندگی خدا درآورد. پس به ناچار باید در کنار بیان، تحرک هم وجود داشته باشد. تا بدین وسیله بتواند با واقعیت در تمامی ابعاد برخورد کند»(81)
جملات فوق منقولاتی است از کتاب معالم فی الطریق سید قطب که علی‌رغم طولانی شدنش، به لحاظ اهمیتی که برای روشنتر شدن تفکر سلفیه جهادی داشت، آوردیم. واقعیت این است که مبانی اعتقادی و فکری و سیاسی جنبش اسلامی موجود در قلمرو سلفیان جهادی و انقلابی، شناخته نخواهد شد تا تفکر سید قطب شناخته و فهم شود.
استقبال عظیم جوانان از سید قطب، به‌ویژه این کتاب، به سبب خلأ اندیشه‌های اسلامی ـ انقلابی در جامعه اهل سنّت و اساساً در تاریخ اهل سنت بوده است.
عموم منتقدان مسلمان از اینکه او جامعه مسلمانان را جامعه‌ای جاهلی نامیده و آن را همانند دارالحرب دانسته، انتقاد کرده‌اند.(82)
 احزاب و گروه‌های سلفی شمال آفریقا
در دهه هفتاد قرن بیستم برخی گروه‌های اسلامی در مصر ظهور کردند که روش آنها در برخورد با وقایع سیاسی و اجتماعی بر خلاف اخوان‌المسلمین تا حدودی همراه با خشونت بود. بیشتر این اعضا در اخوان‌المسلمین عضویت داشتند و نوشته‌های سید قطب مهم‌ترین منبع فکری آنان بود. به‌طور کل برداشت‌های گوناگونی از تعالیم سید قطب باعث انشعاباتی از اخوان‌المسلمین در دهه 1970 شد که عمده‌ترین آنها عبارتند از:
1. سازمان «شباب محمد» یا «آکادمی ارتش»: این سازمان در سال 1974 به رهبری شخصی به نام صالح سریه، فردی فلسطینی که شناسنامه اردنی داشت، تأسیس شد. ایشان یکی از اعضای اخوان اردن بود اما بعدها به عضویت حزب التحریر الاسلامی درآمد.(83)
صالح سریه در رساله الایمان ایدئولوژی این حرکت را این‌گونه بیان می‌نماید که حکومت‌های تمامی کشورهای اسلامی کافرند و هیچ تردیدی در این نیست. وی به دارالاسلام و دارالحرب اشاره می‌کند که به اعتقاد فقها «دارالاسلام» جایی است که کلمه الله در آن بالاترین جایگاه را داشته باشد و بدانچه خدا نازل کرده، حکم شود. «دارالحرب» جایی است که کفر در بالاترین جایگاه باشد و حکم خدا اجرا نشود، اگرچه تمام سکنه آن مسلمان باشند(84)
وی جهاد را تنها راه برای تغییر حکومت‌های کافران می‌داند و می‌گوید «جهاد برای تغییر این حکومت‌ها و ایجاد حکومت اسلامی بر هر مرد و زن واجب عینی است، حکم جهاد تا روز قیامت جریان دارد».(85)
2. الجهاد: گروهی که با الهام از اندیشه سید قطب و با استفاده از تجارب گروه‌های دیگر، با انسجام و پختگی بیشتری تشکیل شد. الجهاد به جای جدا کردن خود از اجتماع، در اجتماع و مؤسسات دولتی نفوذ کرد و علاوه بر این از رهبری دسته‌جمعی برخوردار بود. این گروه موفق‌ترین گروه بعد از اخوان‌المسلمین بوده و ترور سادات کار این گروه است. بدین‌گونه که خالد اسلامبولی که از اعضای این گروه بود، طرح خود را مطرح کرد و با فتوای عمر عبدالرحمن، سادات را ترور نمود(86) و فریاد زد: «من خالد اسلامبولی هستم، فرعون مصر را کشتم و از مرگ باکی ندارم».(87)
این تشکیلات در سال 1979م به وسیله محمد عبدالسلام فرج پایه‌گذاری شد. ایشان با استناد به برخی فتاوی فقهی علمای گذشته از جمله ابن‌تیمیه، زبان به تکفیر حکومت گشود و بر ضرورت قیام علیه حاکم تأکید کرد و فتواهایی که ابن‌تیمیه در هنگام یورش تاتارها به کشورهای اسلامی صادر کرده بود از مهم‌ترین مبانی فقهی عبدالسلام فرج در نگارش الفریضه الغائبه، است. وی فتوای ابن‌تیمیه مبنی بر اینکه تاتارها مرتدند را، با وجود اینکه مسلمانی خود را اعلام کرده‌اند و قیام علیه آنان و کشتن آنان واجب است را بر اوضاع حاکم بر مصر و نظام حکومتی آن منطبق دانست.(88)
3. جماعه‌المسلمین یا التکفیر و الهجره: رهبر این گروه شکری مصطفی بود. وی مصر را به عنوان یک جامعه جاهلی معرفی و معتقد بود باید جامعه اسلامی بنا شود.(89) شکری مصطفی تحت تأثیر افکار سید قطب و یکی از اعضای جماعت اخوان‌المسلمین در سال 1971 حزبی به نام جماعت‌المسلمین تشکیل داد.
شکری مصطفی، علاوه بر تکفیر نظام سیاسی، افراد جامعه را نیز تکفیر کرد و فرقی میان جامعه سیاسی و نظام سیاسی نمی‌گذاشت. وی این‌چنین استدلال می‌کرد که جامعه فاسد منجر به نظام فاسد خواهد شد و از آن به «جاهلیت مدرن» تعبیر می‌کرد(90)
این گروه معتقد بودند که باید از جامعه حالت «مفاصله کامله» داشت و باید به کوه‌ها پناه برد. به همین خاطر مطبوعات مصر جماعه‌المسلمین را به عنوان دسته‌ای از چریک‌ها معرفی کرده و نام آنها را «التکفیر والهجره» گذاشتند(91)
این گروه شباهت زیادی با الجهاد دارد. هر دو معتقدند که پس از خلفای راشدین جامعه اسلامی از «اسلام ناب» دور شده و این مسئله مسلمانان را مکلف می‌سازد که علیه چنین رژیم‌هایی قیام کنند و دست به مبارزه مسلحانه بزنند تا حکومت اسلامی دوباره برقرار شود.
گروه تکفیر، مدعی است پس از خلفای راشدین هم رژیم و هم جامعه کافر است و مسلمانان راستین باید از آن هجرت کنند و این گروه همه مکاتب و مفسران سنتی اسلام را بدون استثنا تکفیر می‌کرد، در حالی که گروه جهاد، برخی از مفسران سنی مانند ابن‌تیمیه را تأیید می‌نمایند(92) بنابراین عنصر اساسی در افکار عقاید این جماعت تکفیر است. اینها معتقدند هر کس که مرتکب کبیره باشد کافر است و کسانی هم که اصرار بر کبیره‌ کنند و توبه ننمایند کافرند. حکامی که حکم نمی‌کنند به آنچه خداوند نازل کرده است محکوم به کفرند. هر کس به اقوال ائمه یا اجماع ولو اجماع صحابه، قیاس یا مصالح مرسله و استحسان تمسک کند، مشرک و کافر است.
عنصر دوم در افکار و عقاید این گروه هجرت می‌باشد. همان‌گونه که بیان شد این گروه جامعه معاصر مصر را جامعه جاهلی می‌دانستند و از آن هجرت و به سوی کوه‌ها پناه می‌بردند، تا بتوانند جامعه اسلامی تشکیل دهند و فقط قائل به حجیت کتاب و سنت بودند. همه مساجد را مسجد ضرار دانسته و ائمه جماعات آنها را کافر معرفی می‌کردند؛ مگر چهار مسجد: مسجدالحرام، مسجدالنبی، مسجد قبا و مسجدالاقصی. نیز معتقد بودند شکری مصطفی مهدی این امت است.(93)
4. حرکت اتجاه اسلامی تونس: این حرکت در سال 1969 در تونس توسط راشد الغنوشی تأسیس شد. غنوشی در جنوب شرقی تونس در سال 1939م متولد شد و در دمشق تحصیل نمود و سپس در رشته فلسفه تربیتی در فرانسه ادامه ادامه تحصیل داد.(94)
شخصیت شیخ راشد الغنوشی برخاسته از یک گرایش و جهت‌گیری مشخص نبود بلکه آمیخته‌ای از گرایش‌های مختلف بود. الغنوشی از یک‌سو به اخوان‌المسلمین و به‌ویژه افکار سید قطب تمایل داشت و از سوی دیگر دارای اندیشه‌ای سلفی بود که نمایندگی آن را ناصرالدین البانی در سوریه به عهده داشت و الغنوشی در زمان اقامت خود در سوریه در جلسات درسی البانی حاضر می شد.(95) همچنین الغنوشی متأثر از کتاب‌های مالک نبی بود که مالک نبی را این‌گونه معرفی می‌کنند: «ایمان غزالی، گستردگی عقلی ابن‌خلدون و عزم حسن البناء» را داشت.(96)
5. جماعت انصار السنه المحمدیه: جمعیتی اسلامی سلفی است که در مصر به وجود آمد و سپس در جاهای دیگر نیز نفوذ کرده است. این جمعیت نیز اساس دعوتش را دعوت توحید خالص و سنت صحیح قرار داده است. مؤسس این جمعیت شیخ محمد حامد الفقی است که ایشان و هم‌فکرانش آن را سال 1345ق/ 1926م در قاهره تأسیس کردند. مبانی فکری این جماعت، بر اساس عقیده و روش اصحاب حدیث است و از مصنفات علمای سلفیه همچون ابن‌تیمیه، ابن‌قیم جوزی و محمد بن عبدالوهاب اخذ کرده‌اند(97)
بنابراین می‌توان گرایشات سلفی شمال آفریقا را التقاطی از تفکرات سلفیانی همچون ابن‌تیمیه، رشید رضا و گرایشات سیاسی حسن البناء و سید قطب دانست. نتیجه آنکه گرایشات سلفی مناطق مختلف جهان اسلام، اگرچه ارتباطات وثیقی با هم دارند، اما اختلافات فراوانی نیز در میان آنها یافت می‌شود.



  منابع و پاورقی‌ها:
________________________________________
1.    ر.ک: زمرلی، عقائد ائمه السلف، ص38؛ ابن‌ابی‌یعلی، طبقات الحنابله، ج1، ص31، 92 و 294؛ ابن‌جوزی، مناقب الامام احمد بن حنبل، ص165 و 179.
2.     الملل والنحل، با تلخیص، ج1، ص92ـ93 و ص103ـ107.
3.    طبقات الحنابله، با تلخیص، ج2، ص207ـ215.
4.    . التوحید، ص11، 19، 23، 29، 42، 44، 89، 101 و 126؛ نیز ر.ک: سبکی، طبقات الشافعیه، ج3، ص119.
5.    . ابن‌ابی‌یعلی، طبقات الحنابله، ج2، ص19؛ بربهاری، شرح السنه، ص35ـ40.
6.    . عقائد ائمه السلف، ص169.
7.    . الابانه، ج1، ص37 و ص127.
8.    الکشف، ج1، ص74.
9.    معالم التنزیل، ج1، ص27ـ28؛ نیز ر.ک: بغوی، شرح السنه، ج1، ص2.
10.     سعید اعراب، مع القاضی ابی‌بکر بن العربی، ج149، 178.
11.     عقائد ائمه السلف، ص181ـ182.
12.     الفتوی الحمویه، ص46.
13.     شاه ولی الله دهلوی، تحفه الموحدین، ص6ـ29.
14.    ندوی، نزهه الخواطر، ج7، ص28ـ32.
15.     ر.ک: دکمجیان، جنبش‌های اسلامی معاصر در جهان عرب، ص143 به بعد.
16.    ابوزهره، تاریخ المذاهب الاسلامیّه، فصل سلفیان.
17.     ر.ک: مهدی فرمانیان، فرق تسنن، مقاله «وهابیت»، قریب گرکانی، به کوشش رسول جعفریان.
18.     ر.ک: سید محسن امین، کشف الاتیاب؛ وهابیان از استاد علی‌اصغر فقیهی.
19.     بنگرید: زهرا مسجدجامعی، نظری بر تاریخ وهابیت، فصل آخر.
20.     رجوع کنید: بوطی، سلفیه بدعت یا مذهب، تمام کتاب؛ سبکی، شفاء السقام، تمام کتاب؛ حسن بن فرحان مالکی، داعیه لیس نبیاً، سراسر کتاب.
21.     ر.ک: عبدالعزیز مسعودی، الشوکانیه الوهابیه، ص271ـ310؛ مهدی فرمانیان، درسنامه تاریخ و عقاید زیدیه، ص121ـ135.
22.     شوکانی، البدر الطالع، ص601ـ602.
23.     همان، ص609.
24.     درباره زندگانی و شرح احوال ابن‌وزیر بنگرید: العواصم والقواصم، ج1، ص9ـ119.
25.    ابن‌الوزیر، ایثار الحق علی الخلق، ص32ـ33.
26.     احمد محمود صبحی، فی علم الکلام، قسم الزیدیه، ص352ـ353.
27.     مؤلف این رساله سید جمال‌الدین علی بن محمد بن أبی قاسم (م. 837هـ .ق) است (بنگرید مقدمه العواصم والقواصم، ص19ـ22).
28.     ر.ک: العواصم والقواصم، ج1، ص181 (به عنوان نمونه).
29.     العواصم والقواصم، ج2، ص43ـ44.
30.     همان، ص57 و 63.
31.    فی علم الکلام، ص352ـ395.
32.     جمعی از نویسندگان، ابن‌الامیر و عصره، ص125 به بعد؛ نیز بنگرید: شوکانی، البدرالطالع، ص649ـ655.
33.     مجموعه رسائل فی علم التوحید، رساله تطهیر الاعتقاد من إدران الالحاد، ص52ـ53.
34.    همان، ص37.
35.     همان، ص45ـ46.
36.     الامام الشوکانی رائد عصره، ص331ـ336.
37.     شوکانی، البدر الطالع، ص368.
38.     همان، ص369ـ375، ش243.
39.    همان، ص209ـ211، ش127.
40.    شوکانی، فتح الغدیر، ج1، ص272؛ نیز بنگرید: جعفر سبحانی، الزیدیه فی موکب التاریخ، ص44ـ445.
41.     التحف علی مذهب السلف، ص13 و 17 و 19 و 23 و 26.
42.     مجموعه رسائل فی علم التوحید، رساله شرح الصدور، ص69ـ70.
43.     شوکانی، العقد الثمین فی اثبات الوصیه لأمیرالمؤمنین، ص7ـ13، تمام رساله.
44.     میان محمد شریف، تاریخ فلسفه در اسلام، ج4، ص149ـ151؛ موسی نجفی، تأملات سیاسی در تاریخ تفکر اسلامی، ص146ـ158.
45.     تاریخ فلسفه در اسلام، ج4، ص171ـ175.
46.     ر.ک: عزیز احمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ص17ـ17.
47.     ر.ک: هاردی، مسلمانان هند بریتانیا، ص76؛ جنبش‌های اسلامی معاصر، ص188ـ214؛ انوشه، دانشنامه ادب فارسی در شبه‌قاره هند، مدخل «ولی الله دهلوی، ج4، ص2673ـ3677 و نیز: ریخته‌گران، تحقیقاتی درباره هند، ج6، مقاله «جنبش وهابی‌گری در هند»، ص16ـ21.
48.    مسلمانان هند بریتانیا، ص76.
49.    . دانشنامه ادب فارسی، مدخل «عبدالعزیز دهلوی»، ج4، ص1706ـ1709.
50.    . مسلمانان هند بریتانیا، ص78.
51.    . ر.ک: لاپیدوس، تاریخ جوامع اسلامی، ج2، ص215ـ216.
52.    . دانشنامه ادب فارسی، مدخل «احمد رای بریلوی»، و نیز دانشنامه ایران و اسلام، ج9، ص1225، مدخل «احمد بریلوی»، ترجمه مدخل «سید احمد بریولی» دایرهالمعارف اسلام، ج1، ص282؛ مسلمان هند بریتانیا، ص118.
53.    . المهنّد، ص31ـ32.
54.    ر.ک: تاریخ جوامع اسلامی، ج2، ص220ـ222؛ تاریخ تفکر اسلامی در هند، ص20.
55.    . ر.ک: مسلمانان هند بریتانیا، ص137ـ147 و 183ـ186.
56.    . همان، ص83ـ86.
57.    . ر.ک: ثبوت، مقاله «کتاب‌های فلسفی ایران در حوزه علمیه دیوبند»، مجله تمدن و فرهنگ آسیا، ش14، بهمن 81، ص36ـ40.
58.    . مراسمی که برای بزرگداشت سالروز مرگ بزرگان خود می‌گیرند.
59.     موثقی: بنگرید: جنبش‌های اسلامی معاصر، ص276ـ325، و مسلمانان هند بریتانیا، ص232ـ252.
60.     ر.ک: مهدی فرمانیان، مقاله «دیوبندیه و رابطه آن با وهابیت« فصلنامه طلوع، ش6، پاییز1382ش.
61.     ر.ک: سید محمدعلی نقوی، سازمان‌های اسلامی هند، مقاله «سازمان تبلیغی جماعت»، ص8ـ30؛ و نیز مانع بن حماد الجهنی، الموسوعه المیسره، ج1، ص321ـ325.
62.     سهار نپوری، المهند علی المفّند، ص64.
63.    همان، ص61ـ68.
64.     ر.ک: مهدی فرمانیان، مقاله «دیوبندیه و رابطه‌اش با وهابیت»، مجله طلوع، ش6، 1382ش.
65.    تفسیر المنار، ج3، ص197؛ نیز بنگرید: پایان‌نامه سطح سوم حوزه علمیه قم با عنوان «سلفیه در شمال آفریقا»، سید داریوش رحیمی، استاد راهنما: مهدی فرمانیان.
66.     حسنین هیکل، پاییز خشم، ص216.
67.     متولی، منهج رشید رضا فی العقیده، ص191ـ193.
68 .ر.ک: تفسیر المنار، ج1، ص252؛ مجله المنار، ج15، ص555 و ج33، ص680.
69. مجله المنار، ج4، ص272؛ تفسیر المنار، ج8، ص369.
70. در مورد شخصیت بناء نگاه کنید به: رفعت السید، حسن البناء، ص46ـ59.
71. سید موسی اسحاق الحسینی، اخوان‌ المسلمین، ص59 به بعد.
72. سید قطب، معالم فی الطریق، ص8ـ10.
73. همان، ص66ـ82، در مورد جهاد «دائمی» نگاه کنید به: سید قطب، اسلام العالمی والسلام، ص151.
74. سید قطب، معالم، ص9ـ10.
75. همان، ص8، 25، 35.
76. نگاه کنید به انتقاد حسن هضیبی، دعاه لاقضاه، ص63ـ65.
77. سلیم علی بهنساوی. الحکم والقضیه التکفیر المسلم، ص48.
78. معالم فی الطریق، ص17ـ19؛ نیز بنگرید: محمد مسجدجامعی، زمینه‌های تفکر سیاسی در قلمرو تشیع و تسنن، ص164ـ170.
79. همان، ص105ـ106.
80. همان، ص149ـ150.
81. همان، ص60ـ61.
82. مسجدجامعی، همان، ص172.
83 . هاله، مصطفی، استراتژی دولت مصر، ص159ـ160
84. . صالح سریه، رساله ایمان، ص32.
85. صالح سریه، رساله ایمان، ص32.
86 .نقوی، علی‌محمد، شکوفایی انقلاب اسلامی در مصر، ص312.
87 . حسنین هیکل، پاییز خشم، ص361.
88. هاله مصطفی، همان، ص166.
89. محمد محمودیان، جنبش اسلامی مصر در دو دهه اخیر و عوامل تقویت‌کننده آن، ص99.
90. هاله مصطفی، استراتژی دولت مصر در رویارویی با جنبش‌های اسلامی، ص164.
91. حسنین هیکل، پاییز خشم، ص321.
92. حسینی، مختار، برآورد استراتژیک مصر، ج1، ص242.
93.الجهنی، مانع بن حماد، الموسوعه فی الادیان، ج1، ص238ـ239.
94. الجهنی، مانع بن حماد، موسوعه، ج1، ص219ـ221.
95. محمد ابراهیم، جنبش اسلامی تونس، مترجم: جواد اصغری، ص27.
96. رضوان السید، اسلام سیاسی معاصر در کشاکش هویت و تجدد، ترجمه مجید مرادی، ص138.
97. الجهنی، مانع بن حماد، الموسوعه، ج1، ص186ـ197.
مرجع : شبکه اطلاع رسانی دانا
کد مطلب : ۸۷۰۱۰۰
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما