کد QR مطلبدریافت لینک صفحه با کد QR

ریشه های فکری داعش

پایگاه حوزه , 3 تير 1399 08:36

اسلام تایمز: داعش نام گروهی بنیادگرا است؛ که در عراق و سوریه حضور فعال داشت و خود را کشوری مستقل می دانست. این گروه به رهبری ابوبکر البغدادی از جنگجویان سلفی جداشده از شبکۀ القاعده بود که با دولت های عراق و سوریه و گروه های مخالف وارد جنگ شد.


داعش نام گروهی بنیادگرا است؛ که در عراق و سوریه حضور فعال داشت و خود را کشوری مستقل می دانست. این گروه به رهبری ابوبکر البغدادی از جنگجویان سلفی جداشده از شبکۀ القاعده بود که با دولت های عراق و سوریه و گروه های مخالف وارد جنگ شد. این گروه به عنوان یک گروه دارای تفکر سلفی معرفی شده است. ما در این پژوهش بدنبال پاسخ به این پرسش هستیم که ریشه تفکر سلفی در کجاست. و دلیل نام گذاری این گروه به عنوان یک گروه یا جریان سلفی چیست؟ در بررسی ریشه های تفکر سلفی باید گفت» واقعیت این است که ریشه های تاریخی این جریان به گرایش های خرد گریزانه و افراطی موجود در تاریخ اسلام بازمی گردد. مهم ترین این گرایش ها در تاریخ تمدن اسلام، فقهای اهل حدیث، متکلمان اشعری و خوارج هستند. و خواستگاه فکری داعش نیز پیرو القاعده وهابیت است» که خود ریشه در جنبش های سلفی مذهب حنبلی و پیروان اهل حدیث دارد.
 
مقدمه
یکی از گروه های بنیادگرای سلفی که در منطقه خاورمیانه رشد کرد و با بهره گیری از این سیستم ارتباطی توانسته افراد و گروه های خاص را از اقصی نقاط جهان جذب کند. «دولت اسلامی عراق و شام» موسوم به «داعش » بود. حال سؤال این است که ریشه های فکری داعش کدامند؟ ریشه های فکری و اساس شکل گیری جریان ها و گروه های مذهبی افراطی را باید در صفحات تاریخ جستجو کرد و امروزه می بینیم که شکل تکامل یافته این گروه ها در قالب داعش نمایان می شود، اندیشه احیای گذشته و شکوه گذشته در تمام دوران ها و در همه گروه ها و حکومت های گذشته وجود داشته. حال در بعضی مواقع اندیشه این احیا ملی بوده که در شکل ناسیونالیسم میهنی بروز پیدا کرده و گاه به صورت افراطی گری دینی بوده که در نهایت به صورت گروه بنیادگرای نظیر داعش یا دیگر گروه های افراطی بروز یافته است. بعد از جنگ اعراب و اسرائیل و طرح ریزی سیاست آمریکا برای تسلط بر منطقه؛ در ۳ دی ۱۳۵۸ (۲۴ دسامبر ۱۹۷۹) پس از حمله شوروی به افغانستان و اشغال آن و تلاش شوروی برای تسلط بر افغانستان امریکا را بر آن داشت تا راهکاری برای مقابله با این جریان پیدا کند. این راهکار چیزی نبود جز چراغ سبز آمریکایی ها به بنیادگرایان سلفی، آمریکا برای فراخواندن جهادگرایان از سراسر جهان عرب و پروراندن ایده بنیادگرایی در بازگشت به افکار تئوریسین های اخوان المسلمین مصر همچون سید قطب، و پایه گذاری معجون جدیدی به نام جهادگرایان شد تا به وسیله آنان بتوانند جلوی نفوذ شوروی در افغانستان، و به تبع آن در منطقه را بگیرند. ایده تشکیل سازمان القاعده در همین زمان شکل گرفت. این گردهمایی، فرصتی برای رفاقت ها و پایه گذاری فعالیت های بعدی را فراهم کرد که فعالیت بعدی آنان تشکیل القاعده عراق در سال 2004 و بعد از آن شکل گیری گروهی به نام داعش بود. ما در این پژوهش برآنیم که به بررسی ریشه های شکل گیری تفکر داعش بپردازیم. در بررسی ریشه های فکری داعش ابتدا به بررسی بنیادگرایی مؤلفه ای که غرب داعش را با آن معرفی می کنند خواهیم پرداخت تا به شناختی واضح از جایگاه داعش در روند جریان های بنیادگرا در منطقه دست یابیم بعد از بررسی مفهوم بنیادگرایی به بررسی خاستگاه فکری داعش و ارتباط آن با تفکر سلفی و شناخت آن خواهیم پرداخت.

بنیادگرایی
کلمۀ بنیادگرایی برگرفته از کلمۀ لاتینی fundamentum به معنای شالوده و اساس است. بنیادگرایی یک اصطلاح قدیمی است که در گذشته در مورد متعصبین مذهبی، بخصوص آن دسته از مسیحیانی که حاضر به پذیرفتن هیچگونه تعبیر و تفسیر و انحرافی در کتاب مقدس نیستند، به کار می رفت. (طلوعی، محمود؛ فرهنگ جامع سیاسی، تهران، بی نا، 1372، ص 285- ) و ایدئولوژی سیاسی مبتنی بر سیاسی کردن دین با هدف استقرار بخشیدن حاکمیت خدا بر نظام دنیوی است. (لیپست، 1383: 1/401 ) اصطلاحاً بنیادگرا به کسی اطلاق می شود که معتقد به معنای تحت اللفظی و کلمه به کلمۀ محتوای کتاب مقدس است و خود را مقید به تفسیر آن نمی داند. (آقابخشی، 1374: 139). بنیادگرایی برای نخستین بار در مباحثی در درون مذهب پروتستان امریکایی، در اوایل قرن بیستم به کار رفت. بین سال های 1910 و 1915، پروتستان های کلیسای انجیلی یک رشته جزوات را تحت عنوان مبانی منتشر کردند و طی آن به تأیید خطاناپذیری یا حقیقت نص کتاب مقدس در برابر تفسیرهای جدید از مسیحیت، پرداختند. با این حال، واژۀ بنیادگرایی در کاربرد معاصر آن، مرتبط با تمامی ادیان بزرگ جهان است (اسلام، یهود، هندویسیم، آیین سیک، بودا و مسیحیت) و به عنوان نوعی حرکت یا طرح دینی– سیاسی به شمار می آید، نه یک ادعای محض حقیقت نص متون کتاب های مقدس. (هی وود؛ 1379: 495) بنیادگرایی یک روش تفکر است که بر طبق آن، اصولی را که دارای اعتبار تغییر ناپذیر و فوق العاده ای می باشند، صرف نظر از محتوای آنها، به عنوان حقایق اساسی به شمار می آورد. لذا وجوه اشتراک بنیادگرایی های حقیقی، اندک است یا اساساً وجه اشتراکی ندارند، جز آن که هوادارانشان مایل اند که جدیت یا اشتیاقی را ابراز کنند که زائیدۀ ایمان مکتبی است. گرچه بنیادگرایی معمولاً تداعی کنندۀ دین و نص گرایی متون مقدس است، اما در آیین های سیاسی نیز یافت می شود. حتی می توان گفت که شکاکیت لیبرالیستی نیز حاوی این اعتقاد بنیادگرایانه است که تمامی نظریه ها بایستی مورد تردید قرارگیرند (به جز نظریۀ لیبرالیستی). هر چند که واژۀ بنیادگرایی غالباً در معنای منفی به کاربرده می شود تا بیانگر نرمش ناپذیری، جزم اندیشی و اقتدارگرایی باشد، اما بنیادگرایی ضمناً می تواند موجب از خودگذشتگی و ایثار به خاطر یک اصل اعتقادی باشد. (همان: 510- )

ویژگی ها و دیدگاه های بنیادگرایی
در سراسر جهان، اعتراضی رو به رشد علیه روشنگری از جانب بنیادگرایان در جریان است. بنیادگرایان مانند محافظه کاران، سکولاریزه کردن و اعتقاد مدرنیسم به استدلال، شک و تردید علمی و رشد و ترقی مادی را رد می نمایند. همچنین بنیادگرایان تأکید محافظه کاران بر کثرت گرایی، تنوع و دگرگونی تکاملی را تنزل مرتبه می دهند. از دیدگاه آنان، وحدت گرایی ایدئولوژیک، انحصارگرایی، سادگی، و دگرگونی مکاشفه ای بر اعتقاد به کثرت گرایی، شمولیت، پیچیدگی و دگرگونی اجتماعی تدریجی پیروز می شود. بر طبق نظریۀ معترضان بنیادگرا، جامعه باید اصالت و خلوص ریشه های مقدسش را احیا نماید. آنان تمایز دقیقی را بین امور عمومی و خصوصی، بین نگرانی های مقدس و سکولار و بین واقعیت هنجاری و تجربی قائل نیستند. ارزش های مقدس و منافع مادی سکولار باید به هم آمیخته شوند، نه اینکه از یکدیگر جدا فرض شوند. قوانین، سیاست ها و مؤسسات دولتی باید بر پایۀ بنیانی مذهبی بنا شوند. از دیدگاه بنیادگرایان، اهداف اصلی حکومت حول محور تنظیم اخلاق خصوصی و عمومی است. مدارس و دادگاه ها باید مجدداً ارزش های اخلاقی را به اجتماع بازگردانند. در کنار دیگر مؤسسات دولتی، مدارس و دادگاه ها باید اجتماع را از صداها و قرائت های مدرن همچون زناشویی قبل از ازدواج، مستهجن نویسی، سقط جنین، همجنس بازی، اعتیاد به مواد مخدر، قماربازی و اعتیاد به مشروبات الکلی پاکسازی نمایند. مدارس عمومی باید نیایش های ارتدکسی را اجرا نمایند و ارزش های سنتی مذهبی را آموزش دهند. دادگاه ها باید قوانین مذهبی را بر اساس تفسیر ادبی از نوشته های مقدس که فقط شامل یک معنای غیرقابل تغییر برای همه زمان ها است، اعمال نمایند. به جای تاکید بر حقوقِ خودابزاریِ فردی، بنیادگرایان از اهمیت والای مؤسسات جمعی از قبیل خانواده، ملت و جامعۀ مذهبی دفاع می کنند. آنان خواهان سیاست های عمومی برای اعادۀ سلامت این مؤسسات جمعی هستند. تفسیر بنیادگرایانه از تعامل بین حاکمان و حکومت شوندگان، بعضاً از هیچکدام از آزادی های مدنی و برابری سیاسی حمایت نمی کند، آزادی سیاسی را در بردارندۀ حقوق گروه های منحرف برای اشاعه افکار منحط و نادرست می داند. بنیادگرایان با حمایت از عادات و رسوم پدرسالارانه، خواستار انقیاد زنان از شوهران و پدرانشان هستند. زنان به طور سنتی نقش های تابع در پرورش و رشد کودکان و حفظ ارزش های فامیلی داشته اند. مردان صلاحیت تفسیر نوشته های مقدس را داشته اند، مؤسسات دولتی را اداره کرده اند و سیاستگذاری عمومی تحت سیطرۀ و سلطۀ آنان است. (ای ایتر، 1381: 84)

تفاوت های بنیادگرایی
بنیادگرایی ها دست کم به سه طریق عمده با یکدیگر تفاوت دارند. تفاوت اول این است که آن ها از ادیان مختلفی نشأت گرفته اند. گرچه تمامی ادیان موجد جنبش های بنیادگرا یا از سنخ بنیادگرا بوده اند، اما امکان دارد که برخی ادیان به لحاظ تحولات بنیادگرایی، مستعدتر باشند یا موانع کمتری را فراراه ظهور بنیادگرایی قرار دهند. در این مورد، اسلام و مسیحیت پروتستان را محتمل ترین مذاهب برای ایجاد سریع جنبش های بنیادگرا دانسته اند، زیرا کتاب مقدس هر یک از آن ها فقط شامل یک کتاب است، و نیز معتقدند که مؤمنان می توانند مستقیماً به عالم معنوی دست یابند، بی آن که این دست یابی فقط در اختیار مراجع معتبر دینی باشد.

تفاوت دوم این است که، بنیادگرایان در جوامع بسیار متفاوتی ظاهر می شوند و لذا میزان تأثیرگذاری و ماهیت جنبش های بنیادگرا در اثر ساختارهای اجتماعی و اقتصادی جامعه ای است که از آن برمی خیزند. و بالاخره تفاوت سوم اینکه، بنیادگرایان بر حسب آرمان سیاسی شان، با یکدیگر تفاوت دارند. این آرمان ها به طور وسیعی در سه طبقه قرار می گیرند: بنیادگرایی دینی را می توان به عنوان یک وسیلۀ دستیابی به تجدید حیات کامل (جامعه) که از جاذبۀ خاصی برای مردمان در حاشیه قرار گرفته یا تحت ستم برخوردار است، به شمار آورد، به عنوان راهی برای تحکیم موقعیت یک رهبر یا حکومت نامحبوب از طریق ایجاد یک فرهنگ سیاسی واحد؛ یا به عنوان وسیله ای در راستای تحکیم یک هویت ملی یا قومی. (هی وود، 1379: 516 )
بنیادگرایی اسلامی
نهضتی که بر ارزش های اولیۀ اسلامی معتقد است و پیروزی کشورهای اسلامی را در بازگشت به آن ارزش ها می داند و نه از الگوی کشورهای غربی برای پیروی استفاده می کند و نه از الگوی کشورهای شرقی. این واژه معمولاً از سوی رسانه های گروهی غرب برای اشاره به جنبش های اسلامی، احیاگری اسلامی، اصولگرایی اسلامی و رستاخیز اسلامی و یا بیداری اسلامی به کار رفته است. احیاگری اسلامی به معنی بازگشت به اصول بی آلایش اسلامی، بازگشت به قرآن و سنت نبوی در سطوح مختلف فردی و جمعی است؛

ویژگی های آن عبارت اند از: پایگاه مردمی و سرعت انتشار آن در جوامع اسلامی و حتی در جوامع غیراسلامی دور و نزدیک، ویژگی انقلابی گری که از آن به عنوان جهاد یاد می شود، جهان شمولی اسلامی، گستردگی بین طبقات مختلف (آقابخشی، 1374: 173) بنیادگرایی در اسلام به معنای اعتقاد به حقیقت لفظی (نص گرایی) قرآن نیست زیرا همه مسلمانان این حقیقت را پذیرفته اند و از این حیث، تمامی مسلمانان بنیادگرا می باشند؛ بلکه به معنای یک ایمان قوی و خدشه ناپذیر به عقاید اسلامی به عنوان اصول بسیار مهم حیات اجتماعی و سیاسی، و نیز اخلاق فردی است. بنیادگرایان اسلامی مایل اند که برتری دین بر سیاست را برقرار نمایند، یک دین سالاری که توسط پیشوایان دینی رهبری می شود، نه به وسیله مقامات غیرمذهبی، و نیز اجرای شریعت (یا قانون اساسی ) بر اساس اصول بیان شده در قرآن (هی وود، 1379: 517) اساساً آنچه که در جهان اسلام به آن به عنوان بنیادگرایی اشاره می شود، تعداد فزایندۀ گروه ها، انجمن ها و جنبش هایی است که به جنبش های اصلاحی اسلامی سابق از قرن نوزدهم به بعد انتقاد می کند. گمان می شود که جنبش اولیۀ با برنامۀ غربی تطابق داده شده است. این گروه ها حاکمان و حکومت های غیرمذهبی (سکولار ) در منطقه را نیز بخاطر ناتوانی در حفظ رفاه امت (جامعه مؤمنان)؛ عدم انجام تعهدات اسلامی نسبت به جامعۀ اسلامی و یا به خاطر فشار مورد انتقاد قرار می دهند. این گرایش اصلاح اسلامی در قرن نوزدهم توسط سیدجمال الدین اسدآبادی (افغانی)(1897-1837) و محمد عبده (1905-1849) به جریان افتاد. پس از آن، دفاع از احیاء اسلام و جامعۀ اسلامی بر این جریان مسلط شد چون سرنوشت جهان اسلام به نحوه فزاینده ای در اختیار قدرت های اروپایی بود که به دلخواه خود به آن شکل می دادند (مک لین، 1381: 416). جنبش بازگشت به ریشه ها و اصول اسلامی در آغاز قرن چهاردهم اسلام، پویایی درونی نیرومندی کسب کرده و مظاهر سیاسی، اقتصادی و استراتژیک عمده ای از خود بجای گذاشته است. بنیادگرایی اسلام، در شکل مبارزاتی اش در عرض دهۀ گذشته در کشورهای مختلف جلوه گر شده است که تعدادی از آن ها عبارت اند از:

1- تسخیر مسجد بزرگ کعبه در عربستان سعودی.
2- بروز ناآرامی ها در استان شرقی عربستان سعودی.
3- مقاومت در برابر اشغال افغانستان از سوی شوروی.
4- قیام علیه رژیم بعثی در سوریه.
5- مخالفت مسلحانه با رژیم بعث عراق.
6- ترور انور سادات رئیس جمهور مصر.
7- حملات انتحاری و مبارزۀ مسلحانه علیه نیروهای اسرائیلی، امریکایی، فرانسوی در لبنان.
8- بروز ناآرامی ها در بحرین و بمب گذاری در کویت.
9- شورش و تظاهرات در الجزایر، تونس و مراکش (دکمجیان، 1377: 21)

استدلال های جزم گرایانه بعضی گروهای اسلام گرا همانند دیگر گروه های بنیادگرای مذهبی در دیگر کشورهای جهان در برخورد با تغییرات اجتماعی، اقتصادی و تکنولوژیک باعث شده تا دین اسلام به عنوان یک دین بنیادگرا در نظر مغرب زمین نگریسته شود. تأکید بر تقدس و برتری یک سری از دلایل و استدلالات دین اسلام بر دیگر جنبه های آن باعث شده تا بنیادگرایان خط تمایزی بین ؛خودی ها؛ و ؛غیرخودی ها؛ ترسیم نمایند. در این تفاوت گذاری غیرخودی ها به عنوان فردیت انسانی شناخته نمی شوند. (مارتین، 1383: 1/402) و مهدورالدم تلقی می گردند. این نگرش به افراد توسط بنیادگراهای اسلامی دقیقاً آن روی سکه بنیادگرایی یهودی و مسیحیت است. چون آن ها نیز چنین نگرشی را به جوامع اسلامی دارند. به واقع موضع گیری و طرد استدلال های دینی مسلمانان به طورکلی و قرار دادن غرب به عنوان برتری آرمانی و جنبۀ خوب ارزش های انسانی باعث شده تا خود مدرنیته که از کثرت گرایی و عرف گرایی در برابر سنت گرایی و جزم گرایی دنیای اسلام دفاع می کند نوعی بنیادگرایی محسوب شود. به واقع خارج شدن از حد وسط و تعادل کارکردهای عقلانیت و سنت ها باعث بوجود آمدن نگرش های بنیادگرایانه به امور می شود. همان گونه که در برخوردهای بین جهان اسلام و غرب، بنیادگراهای اسلامی و غربی در طرد یکدیگر استفاده می نمایند. قرائت مردم سالاری دینی در انقلاب اسلامی ایران که هم مبانی پیشرفت مدرنیته را می پذیرد و هم بر بنیادهای دینی و سنتی خود برای نشان دادن هویت ایرانی مستقل تأکید دارد باعث شد تا قرائتی معتبر و محکم با نام همراهی دین و سیاست در ایران به جهان نشان داده شود و اسلام ناب محمدی (ص) از اسلام افراطی در عرصۀ عمل به همگان نشان داده شود.

سلفی
به گروهی از مسلمانان اهل سنت گفته می شود که به دین اسلام تمسک جسته و خود را پیرو سلف صالح می دانند و در عمل و اعتقادات خود از پیامبر اسلام، صحابه و تابعین تبعیت می کنند. سلفی ها تنها قرآن و سنت را منابع احکام و تصمیمات خود می دانند. (Shahin، ؛Salafīyah؛، Oxford) سلفی گری دو رکن اساسی دارد: یکی بازگشت به شیوۀ زندگی و مرام سلف صالح و در نهایت سنت حجاز و به خصوص سنت اهل مدینه در ۱۴۰۰ سال پیش، و دوم مبارزه با بدعت، یعنی هر چیزی که سلفی ها جدید و خلاف سنت می دانند. (http: //www. jomhouriat. ir /fa /content/16531/). سلفی های معاصر بر معنی خاصی از توحید تأکید زیادی دارند که باعث می شود افراد بسیاری «نامعتقد» به آن تلقی گردند. Lauziere)، THE CONSTRUCTION OF SALAFIYYA، 369 –389 ). سلف یا سلف صالح (عربی: السلف الصالح) به معنی پیشگامان درستکار و عادل است. در اصطلاح خاص اسلامی، سلف به سه گروه زیر اطلاق می شود. (. Shahin، ؛Salafīyah؛، Oxford)

صحابه: (عربی: الصحابه، «یاران پیغمبر اسلام») به معنی کسانی است که محمد را دیده و در زمان حیات او، دین اسلام را پذیرفته اند.
تابعین: (عربی: التابعین، «پیروی کنندگان») به کسانی که زمان حیات محمد را درک نکردند اما صحابه محمد را دیده و در زمان حیات آن ها دین اسلام را پذیرفته اند، و در حال ایمان مرده اند، لفظ تابعی اطلاق می شود.
تابع تابعین: (عربی: تابع التابعین، «پیروی کنندگان از پیروی کنندگان») به کسانی که زمان حیات محمد و صحابه را درک نکردند اما تابعین را دیده و دین اسلام را از تابعین فراگرفته اند لفظ تابع تابعین اطلاق می شود.
احمد بن حنبل آخرین نسل از سلف صالح دانسته می شود. دلیل انتخاب این سه نسل، همراهی با پیامبر و نزدیکی زمانی به او و درک اسلام، و عمل و خدمت به آن توسط آنان دانسته می شود. تعریف سلف صالح بر اساس زمان زندگی آن ها ممکن است کافی نباشد چون اهل سنت برخی از شخصیت های برجسته متأخر مانند ابوحامد غزالی و ابن تیمیه را نیز سلف صالح شمرده اند. (.Meijer، Yūsuf al-'Uyairī and the Making of a Revolutionary Salafi Praxis، 422–459)


خاستگاه اولیه جریان سلفی گری

این جریان که از قرن سوم هجری پیدا شد ریشه در حدیثی از حضرت محمد (ص) با روایتی از ابن مسعود دارد. مطابق آن حدیث به نقل از پیامبر آمده است: بهترین مردم مردمان قرن من هستند سپس کسانیکه در پی ایشان می آیند و بعد دیگرانی که در پی آنان می آیند. پس از ایشان مردمانی می آیند که گواهی هرکدام سوگندشان است و سوگند هرکدام گواهیشان را نقض می کند (مسجدجامعی، ۱۳۸۰: ۱۱) شیخ محمد ابوزهره می نویسد: سلفیه در قرن چهارم هجری پیدا شدند آنها از پیروان مذهب حنبلی بودند و حتی با بعضی از علمای حنبلی درگیری و مناقشه داشتند (فقیهی، ۱۳۵۲: ۲۶۱ و ۲۶۲)

پس از مرگ عثمان و درگیری هایی که پس از آن در میان مسلمانان رخ داد، مناقشاتی در مورد مباحث کلامی پدید آمد و گروه هایی پدید آمدند که تلاش کردند این مناقشات را به کمک قیاس، فلسفه، و برداشت شخصی از قرآن حل کنند. برخی از این گروه ها خطری را متوجه برداشت ارتودوکس از توحید کردند. اختلافات در نظرهای مسلمانان باعث بوجود آمدن روندی فکری شد که مسلمانان را دعوت به اسلام ساده و برداشتی که براساس قرآن و حدیث سلف صالح بود، کند. احمد بن حنبل، پایه گذار چهارمین مذهب اهل سنت، از مهم ترین تبیین کنندگان این رویۀ فکری بود که بعدها سلفی گری را بوجود آورد. ابن حنبل قرآن را بر عقل برتری می داد (و تناقضی میان قرآن و عقل نمی دید) و تاویل و کلام را رد می کرد. او قوانین سختی را برای اجتهاد وضع کرد و استفاده از قیاس را محدود کرد. بعدها ابن تیمیه، از فقهای مکتب حنبلی، در تحول سلفی گری تأثیر فراوانی داشت. او به مخالفت با بدعت ها پرداخت. (Shahin، ؛Salafīyah؛، Oxford)
قدیمی ترین افکار سلفی مربوط به احمد بن حنبل (۱۸۶–۲۴۱ ق) است. در قرن هشتم هجری ابن تیمیه (۶۶۱–۷۲۸ ق) افکار خود را بر مبنای تفکرات احمد بن حنبل سامان داد اما علیرغم فعالیت های فراوان نتیجه خاصی در بر نداشت (ابن کثیر، 1363: 13/۲۵۵) در قرن دوازدهم هجری محمد بن عبدالوهاب (۱۱۱۵–۱۲۰۰) افکار ابن تیمیه را در قالب نویی عرضه کرد و فرقه وهابیت را پایه گذاری کرد (ابن تیمیه، 1374: 1/۳۶۰ ) در قرن ۱۸، محمد بن عبدالوهاب براساس آموزه های ابن حنبل و ابن تیمیه شروع به ایجاد حکومتی کرد که براساس حکومت پیامبر شبیه سازی شده بود. عثمان بن فودی در نیجریه، احمد سربندی، شاه ولی الله دهلوی، و سید احمد شهید در شبه قارۀ هند نیز حرکت هایی مشابه انجام دادند. همۀ این ها از خالص کردن دین، اصلاح اخلاقی و اجتماعی، و اتحاد میان مسلمانان دم می زدند. (Shahin، ؛Salafīyah؛، Oxford)

سلفی گری جدید
سلفی گری جدید در آغاز قرن بیستم و در واکنش به پیشرفت های غرب توسط سید جمال الدین اسدآبادی و محمد عبده با هدف آزادسازی امت اسلام از تقلید و جمود و احیای اخلاقی، فرهنگی، و سیاسی بنیان گذاری شد. با وجود این معنای روشن و قابل فهمی از مفهوم سلفی ارائه نشده است زیرا مصادیق این مفهوم گاه بسیار متضادند. برای مثال افرادی چون محمد عبده را که شاگرد سیدجمال الدین اسدآبادی است و گرایش های عقلانی غیرقابل مقایسه ای ای با دیگر سلفیون دارد نیز شامل می شود. همچنین به نظر می رسد مفهوم سلفی در معنا دچار تضاد باشد. به طوری که امروزه کسی نمی تواند چنین ادعایی بکند اگر معنای سلفی بودن را طرفداری از اندیشه (خاص مذهبی) و پیراستن دین از بدعت ها بدانیم که علاوه بر قرآن و سنت شامل سیره سلف صالح یعنی صحابه و تابعین می شود (موثقی، ۱۳۸۴: ۱۱ ) بسیاری از رفتارهایی که فقهای وهابی انجام می دهند مانند استفاده از فناوری نوین که حتی در زمان سلف صالح وجود نداشته است، بدعت و به معنای تقابل با سلفی گری خواهد بود. در ضمن، گذشته از وهابیان پیروان بسیاری از مذاهب موجود در اسلام اعم از شیعه و سنی در پی رسیدن به اسلام ناب و اصیل مورد نظر پیامبر هستند و هرکدام نیز خود را بیش از دیگران سزاوار سلفی بودن می دانند؛ اما هیچگاه آن اصطلاح شامل آنان نمی شود. در واقع واژه «سلفی» اصطلاحی است که امروزه بیشتر برای خطاب کردن جنبش های وهابی یا هواداران آن بکار می رود و فارغ از هرگونه مباحث عقلی درباره دین نگاهی نقلی و روایت گونه دارد.

چنان که گفته شد معنای دیگری از سلفی گری نیز وجود دارد که به جنبش محمد عبده منتسب است. این جنبش نخستین بار پس از تصرف مصر توسط انگلیس برای رهایی از استعمار پاگرفت و با شعار بازگشت به «سلف» همراه شد. در آن زمان مردم مصر دو گروه بودند: گروهی تمایل به غرب داشتند و گروهی دیگر بر این باور بودند که باید مردم را با اسلام ناب و پیراسته راهنمایی کرد و از تمام خرافه ها، بدعت ها و توهمات رهایی داد و با پیوند دادن این دین به کاروان پرشتاب زندگی نوین و یافتن روش هایی برای تمدن تازه، اوضاع مسلمانان را اصلاح کرد. علت انتخاب این نام ستایش افتخارات گذشته اسلام بود که تاثیری مثبت برجای نهاده و بعدها از طریق حسن البناء، شاگرد عبده پیگری شد. لذا سلفی گری عبده قابل مقایسه با سلفی گری وهابیت که از لحاظ روشی و ارزشی تفاوت داشتند، نیست و تشابه اسمی نباید موجب تقسیم بندی یکسان آنان شود (مسجد جامعی، 1380: ۱۵ و ۱۶) هرچند محمد عبده در برخی امور با سلفیون وهابی اشتراکاتی داشت، مطالعات فراوان او در زمینه های دینی و اطلاعات کافی که از فرهنگ و تمدن غرب در پی مسافرت به اروپا و در آمیزش با علما و فلاسفه آنجا بدست آورده بود، باعث شد رویکرد متفاوت از آنچه محمد بن عبدالوهاب داشت برگزیند (فقیهی، 1352: ۴۰۸ )

سلفی گری دارای ابعاد مذهبی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی است و تأثیری بنیادین بر متفکران مسلمان در گوشه و کنار جهان اسلام گذاشته است. (Shahin، ؛Salafīyah؛، Oxford. ). آنان تقلید را نفی می کنند و تلاش می کنند سازگاری اسلام و دانش جدید را نشان دهند. آنان ریشه های بدبختی را نه در تعلیمات اسلام، بلکه در نفوذ تعلیمات خارج از اسلام، نفاق جامعۀ مسلمانان و استبداد می دیدند. عبده اهداف سلفیه را چنین بر می شمرد: «تا تفکر را از بند تقلید برهاند و دین را همانگونه که مسلمانان اولیه قبل از پدیدآمدن نفاق می فهمدیدند، بفهمد و دریافت علم دین را به منابع اولیۀ آن بازگرداند و با معیار عقل بشری بسنجد.»

سلفیه اصلاح سیاسی را برای احیای جامعۀ اسلامی ضروری می دیدند و استعمار اروپایی رنگ ملی نیز به جنبش های آنان داده بود. گروه های امروزی سلفی بیش از آنکه به تفکرات مدرن سلفی گری جدید نزدیک باشند، بیشتر ادامه دهندۀ روش سلفی گری قدیمی هستند. (Shahin، ؛Salafīyah؛، Oxford. )
به هرحال، مهم ترین اصول و آموزه های وهابیت سلفی را می توان به صورت زیر بیان کرد:

1- مبارزه با خرافات و شرک و بازگشت به اسلام سلف صالح.

۲- مخالفت با فلسفه، اجتهاد، تفسیر قرآن، تصوف، عرفان و نوآوری های دیگر، تحت عنوان بدعت؛ با این استدلال که آن ها در قرآن و سنت نیست و از خارج به اسلام تحمیل شده اند.

۳- با توجه به گرایش های ضد عقلی در مباحث دینی و استناد به ظواهر آیات و روایات، به آنچه از قدیم مانده سخت پای بند هستند و عقاید صحیح اسلامی را منحصر به ظواهر قرآن و سنت می دانند. آنان از هرگونه تفسیر، ژرف نگری و بهره گیری از عقل، علم و فلسفه در تعالیم دین و تطبیق آن با مقتضیات زمان اجتناب می ورزند و کلیه امور عصر نبوت را برای مردم ادوار گوناگون کافی می دانند. در واقع، آنان اصل را بر این قرار داده اند که همه امور و پدیده ها را در چیزهایی که نص صریح در خدمت آن ها نیامده است، قبول ندارند (موثقی، 1384: ۱۶۹ و ۱۶۱ )

۴- آنان خود را به پیروی از مذاهب چهارگانه اهل سنت نمی دانند و حتی نظریاتی بر خلاف این مذاهب ارائه کرده اند. عبداللطیف، از نوادگان پسر عبدالوهاب، می نویسد: مذهب ما مذهب احمد بن حنبل است و ما مدعی اجتهاد و طرفدار آن نیستیم؛ اما اگر سنت و حدیث صحیحی از پیامبر بر ما معلوم شود، بدان عمل می کنیم و سخن هیچکس را بر آن مقدم نمی داریم (امین، ۱۳۵: 1376- ) به طور کلی سلفیان آنچه را تا قرن سوم در جوامع اسلامی مشاهده شده پذیرفته و امور و پدیده هایی را که پس از آن به وجود آمده بدعت و حرام دانسته اند (موثقی، 1384: ۱۶۹ و ۱۷۰)

۵- با توجه به تأثیر جنبش وهابیت در وحدت قبایل بدوی و اعراب نجد و حجاز، در لوای قدرت آل سعود و گسترش آن به سایر بلاد عربی از همان قرن ۱۸ میلادی و قرار گرفتن آن در راستای جنبش استقلال طلبانه اعراب علیه عثمانی، برخی از نویسندگان معاصر عرب، تحت تأثیر نوشته های رشید رضا، که خود متأثر از وهابیت بود، هر یک به نحوی این جنبش را «نمودار روح استقلال طلبی عرب» شناختند و آن را به وجدان قومی عرب پیوند دادند. آنان معتقد بودند بدعت هایی مانند فلسفه و صوفی گری از ناحیه غیر اعرابی چون یونانیان، ایرانیان و ترکان وارد دین شده است و آن را دستاویزی برای مقابله با ترکان عثمانی قرار دادند و دعوت خود را به نام «پیراستن دین اسلام از آثار فکر غیر عرب» آغاز کردند. به عبارت دیگر، وهابیت با تعصب عربی پیوند خورده است.

همیلتون گیب، از محققان این حوزه، معتقد است: احیای فرقه وهابیت، نخستین ادعا و اثبات مجدد «فکر عربی» بود که گروه ها و فرقه های دیگری که دارای اصل و منشأ مستقل بودند نیز به پیروی از آن پرداختند. محمد بن عبدالوهاب که آرزوی «تشکیل یک دولت دینی را که خود مشاور فقهی آن باشد». در سر داشت و پس از تأسیس حکومت سعودی در قلمرو پیوند دین و سیاست و مشاور با ابن سعود و پسرش گام می زد؛ بعد از توسعه قدرت وهابیان و آل سعود، در برابر گسترش خلافت عثمانی –که آن هم سنی بود موضع گرفت. او ترک را نامسلمان و غاصب می دانست و عقیده داشت خلافت همیشه حق عرب بوده است. سلیمان بن عبدالوهاب، از نوادگان و پیروان او، نیز در مقام یکی از قاضیان نجد، حتی برقراری رابطه با ترکان عثمانی را حرام شمرد (موثقی، 1384: ۱۷۱ و ۱۷۳)
۶- با توجه به ویژگی های یاد شده، سلفیان وهابی به طور عمده در مقابل شیعیان، به ویژه شیعیان ایران قرار دارند (همان، 1384: ۱۷۶ و ۱۷۵) و آنچه این اصل را میان آن ها برجسته تر می سازد، زنده بودن هویت قومی عرب در میان بسیاری از آنان است. این خودشناسی در کشور عربستان اهمیت بیشتری دارد. آنان خود را براساس هویت قومی–عربی دیرینه ای که در تاریخ این کشور وجود داشته است می شناسند و شجره نامه خود را که به قبایل بدوی صدر اسلام بازمی گردد حفظ کرده اند (فدوی، ۱۳۸۱: ۱۵)

ایدئولوژی جهادگرایی سلفی الهام بخش بسیاری از گروه های مسلح معاصر مانند اخوان المسلمین، جماعت اسلامی، القاعده و داعش هستند. (Esposito، ؛Salafi؛، ODI. ). این گروه ها دیدگاه های سلفی گری علمی (سلفی گری سنتی) را رد کرده و خشونت را راهی مناسب و ضروری برای مقابله با حملات غرب علیه اسلام می دانند. (. Meijer، Yūsuf al-'Uyairī and the Making of a Revolutionary Salafi Praxis، 422–459) این گروه ها متون اسلامی و تاریخ را بازتفسیر نموده و بر آیات نظامی قرآن و تاریخ نظامی اسلام تأکید بسیار دارند. (. Karagiannis، Defining and Understanding the Jihadi-Salafi Movement، 188 –198). تخمین زده شده است که سلفی های جهادی کمتر از یک درصد کل جمعیت مسلمانان را تشکیل می دهند. (Livesey، Bruce. «The Salafist Movemnet» ‎(en)‎. PBS. بازبینی شده در ۲۹ ژوئیه ۲۰۱۴ ).
سلفی گری ارتباط نزدیکی با وهابیت و خاندان آل سعود دارد. (Lauziere، THE CONSTRUCTION OF SALAFIYYA، 369–389). بیشتر سلفی ها در عربستان سعودی (۲۲٫۹٪ جمعیت کشور)، قطر (۴۶٫۸۷٪ جمعیت کشور )، و امارات متحده (۴۴٫۸٪ جمعیت کشور) زندگی می کنند.
(Izady، Mehrdad. «Demography of Religion in the Gulf». Colombia University، 2014- بازبینی شده در 2014/07/30. en) بسیاری از منابع، مانند سازمان اطلاعات داخلی آلمان، سلفی گری را سریع ترین جنبش اسلامی از نظر گسترش می دانند. (British National Party (Sat، 16/06/2012). ؛Who are the Salafi؛. Retrieved 9 June 2014)

داعش
پایگاه اینترنتی شبکه «ان بی سی نیوز» در باره کلمه داعش نوشت: این واژه عربی به معنای زیر پا لگد کردن، له کردن و همچنین انسانی است که تعصبات کورکورانه دارد. این واژه، پرکاربردترین عنوان این گروه تروریستی در خاورمیانه است و در کشورهای غربی نیز مورد استفاده قرار می گیرد. جان کری، وزیر امور خارجه سابق آمریکا، همواره از کلمه داعش برای نامیدن این گروه تروریستی استفاده می کند. داعش کلمه ای توهین آمیز است که دولت ها برای خفیف کردن این گروه تروریستی و جلوگیری از بخشیدن هرگونه مشروعیت به آن استفاده می کنند. دولت فرانسه نیز پس از حملات تروریستی پاریس، این گروه را با نام داعش مورد خطاب قرار داد. پایگاه اینترنتی روزنامه «بوستون گلوب» دلیل این مسئله را از زبان لوران فابیوس، وزیر امورخارجه فرانسه، به این شکل بیان می کند: «داعش یک گروه تروریستی است و دولتی اسلامی نیست. نامیدن آن به اشکال دیگر مرز میان اسلام و افراط گرایی را کم رنگ می کند. » اوباما نیز معتقد بود داعش هیچ ارتباطی با اسلام ندارد و به هیچ وجه یک دولت نیست. در هر صورت و به هر نامی که گفته شود داعش به عنوان یک گروه بنیادگرای اسلامی شناخته می شود.

ریشه فکری داعش
با نگاهی به مذهب و ایدولوژی داعش روشن می شود که ریشه های تاریخی این جریان به گرایش های خرد گریزانه و افراطی موجود در تاریخ اسلام باز می گردد و باید آن را پیرو و ادامه دهنده مسیر خِردگریزی در صدر اسلام دانست. مهم ترین این گرایش ها در تاریخ تمدن اسلام فقهای اهل حدیث متکلمان اشعری و خوارج هستند البته خاستگاه اصلی داعش پیرو القاعده وهابیت است که خود ریشه در جنبش سلفی مذهب حنبلی و پیروان اهل حدیث دارد رهبران نظریه پردازان و بسیاری از پیروان این گروه وهابی اند یا از پیروان مذهب حنبلی و حنفی هستند که به وهابیت تمایل دارند داعش را می توان جنبشی سلفی خواند زیرا پیشوایان آن یعنی احمد بن حنبل و ابن تیمیه از نخستین مدعیان سلفی گری بوده اند. به هرحال داعش ریشه در سلفی گری وهابی دارد و بسیاری از رهبران آن رسماً پیرو این آیین هستند. در واقع بدون شناخت وهابیت، فهم و شناخت فکری داعش غیر ممکن خواهد بود.

احمد بن حنبل، مؤسس مذهب حنبلی که وهابیان و رهبران داعش و القاعده به وی بسیار استناد می کنند، اساساً استدلال در مسائل ایمانی را حرام می دانست و مانند سایر علمای «اهل حدیث»، بحث عقلی در مسائل اصولی اسلام را بدعت و در نتیجه حرام می شمرد. پس از او ابن تیمیه، از بزرگان مذهب حنبلی که برخی وی را مؤسس واقعی وهابیت دانسته اند و نظریه پردازان القاعده اصولاً وام دار تفکر او هستند، به حرام بودن علم کلام و منطق فتوا داد (مطهری، ۱۳۶۷: 2/۲۶ و ۵۵)

همین رویکرد قرن ها بعد در فتوای محمد بن عبدالوهاب تجلی یافت. او می نویسد: «هیچ کتابی را از میان نمی بریم مگر کتاب هایی که مردم را به عقاید شرک آمیز گرفتار سازند، مانند کتاب «روض الریاحین»، یا انسان را در عقایدش دچار شک و تردید کنند، مانند کتاب های علم منطق...» (امین، ۱۳۷۶: ۴۷۲)
روش دین شناسی سلفیان که مبتنی بر قشری نگری و ظواهر متون مقدس است، تبعات و پیامدهایی در فهم آنان از دین برجا گذاشته و تصویر ذهنی ویژه ای از مفاهیمی مانند توحید، معاد، معاد، نبوت و آداب دینی ایجاد کرده است. برای نمونه، آنان مانند ابن تیمیه معتقدند: خدا روی عرش که بالاتر از آسمان ها و زمین است قرار دارد و دارای دست، صورت و جسم است؛ همان گونه که آن ها جسم دارند.

ابن تیمیه نخستین فقیه سلفی است که این سخنان را آشکارا بیان کرده و رساله های متعددی درباره جسمانیت خدا نگاشته است. در این میان، رساله «العقائد الحمویه و الوسطیه» از مهم ترین آن ها است. پس از او از شاگردانش از جمله ابن القیّم جوزیّه و ابن عبدالهادی نیز از وی پیروی کردند (همان، ۱۳۷ و ۱۳۸) با آنکه سلفیه با این نگرش به تفکرات بدعت گذارانی چون «مجسمه» نزدیک می شود، اما عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب در رساله دوم «الهدیة السَّنیّة» می نویسد: اگرچه به نظر ما خدا در جهت بالا قرار دارد، با این حال مجسمه به حساب نمی آییم؛ زیرا لازمه یک عقیده جزء عقیده محسوب نمی شود (همان، ۱۴۹)

همچنین بر اساس همین روش و بینش دین شناختی و دریافت از توحید، سلفیه با برخی استدلال های ظاهر گرایانه بسیاری از مسلمانان را کافر می خوانند. محمدبن عبد الوهاب در رساله «اربع قواعد» و نیز رساله «کشف الشبهات» تصریح می کند: شرک مسلمانان غلیظ تر شرک بت پرستان است. وی در این رساله بیش از 24 بار مسلمانان (به جز وهابیان) را مشرک خوانده، و بیش از 25 بار مسلمانان را کافر، بت پرست، مرتد، منافق، منکر توحید، دشمن توحید، دشمن خدا، مدعیان اسلام، اهل باطل، نادان و شیاطین نامیده است و چنین آورده که کافران نادان بت پرست؛ داناتر از اینگونه مسلمانان هستند. صنعانی، از دیگر فقهای وهابی، نیز در این باره مطالبی آورده است که می تواند مکمل جملات پیشین باشد؛ او می گوید: «مشرکین سابق نسبت به بت ها چنین اعتقادی داشتند و آن ها را شریک خدا در پرستش قرار می دادند؛ چنان که مسلمانان نسبت به انبیا و صلحا چنین وضعی پیش گرفتند و معتقدند که آنان می توانند نفع و ضرر داشته باشند و در پیشگاه خدا شفاعت کنند. لذا در مشکلات و مصائب آن ها را می خوانند، به آنان توسل می جویند (همان، ۲۰۸ )، شفاعت می طلبند، از ایشان مدد و یاری می خواهند، به نامشان سوگند می خورند و چیزهایی از آنان درخواست می کنند که جز خدا قادر نیست؛ مانند شفای مریض، آمدن مسافر، پیدا شدن گمشده و حاجت های دیگر. لذا برای آنان نذر می کنند، کنار قبورشان قربانی می کنند، قبرها را طواف می کنند، دست روی آن ها می کشند و تبرک می جویند». صنعانی سپس مطالبی می گوید که راه استدلال و گفت و گو را می بندد و زمینه را با توجه به احکام پیشین برای رادیکالیسم و خشونت فراهم می آورد. او می گوید: «هرگاه سؤال شود که قبریّون گویند: ما مشرک نیستیم و برای خدا شریک قرار نداده ایم و پناهندگی به قبر اولیا و انبیا شرک نیست... در پاسخ می گوییم: آنان به زبان سخنی می گویند که در دلشان نیست. اینان معنی شرک را نفهمیده اند، چون تعظیم اولیا، کشتن قربانی برای آنان و امثال آن همگی شرک است و این سخنانشان فایده ای برای آنان ندارد، چون عملشان سخنانشان را تکذیب می کند»(همان، ۲۱۱) اینکه طرف مقابل به درد عقیدتی خود واقف نیست و فقط «ما» آن را می فهمیم، راه را برای هرگونه رفتاری که فرد خود می پسندد یا با احکام بعدی تکمیل می شود، هموار می کند.

نمونه آن در تاریخ معاصر، حملات چند دهه پیش وهابی ها به شیعیان عراق است. آنان که ساختن بارگاه و زیارت قبور را حرام و شرک می دانستند مشاهده می کردند که مردم عراق در بزرگداشت قبور امامان خویش کوشا هستند و برای دعا و زیارت به آن اماکن پناه می برند و از طرفی به درد شرک خویش آگاه نیستند؛ لذا نوه عبدالوهاب می نویسد: مردم عراق گرفتار هلاکتی هستند که نجاتی برای آن نیست و «عراق مرکز شرک و کفر و فساد» بوده است (همان، ۲۳۶ و ۲۳۸. ). ویژگی «تکفیری» وهابیت هم چنین از این حکم فقهی نشأت گرفته است که «قول بدون عمل، ارزش و اعتباری ندارد». بنابر این به گفته «حافظ وهب» اگر کسی شهادتین بگوید، اما مردگان را بخواند، به آن ها استغاثه کند، از ایشان حاجت بخواهد و درخواست کند که رنج و ناراحتی او را برطرف سازد، چنین کسی کافر و مشرک بوده و خون و مال او حلال است (فقیهی، 1352: ۱۴۳)

عبدالله بن محمد، معروف به ابن بطه، از علمای حنبلی در قرن چهارم، سفر با هدف زیارت را خلاف سنت و اجماع دانست و در حرمت آن فتوا صادر کرد. (نجفی فیروز جایی: ش ۲۷، ۱۳۸۲: ۲۴۳) آنچه موجب تقویت این باور درباره وهابیت شده موضع گیری های شدید ضد شیعی ابوالعباس احمد بن عبدالحلیم معروف به ابن تیمیه است که نظر بسیاری از محققان، هیچ فقیهی به اندازه وی بر افکار سلفیت وهابی تأثیر نگذاشته است. لذا برخی وهابیت را مذهب حنابله مطابق تفسیر ابن تیمیه دانسته اند (همان، ص ۲۳۵) او طبع تندی داشت و علیه مخالفان به ویژه شیعیان به شدت موضع گیری می کرد. و آنان را در سیزده مورد؛ ساختن مقبره، نوشتن روی قبور، چراغ روشن کردن، زیارت، تزیین زیارتگاه، شفاعت، دعا، استغاثه، توسل، قسم دادن، سوگند خوردن، مولا خطاب کردن، نذر و قربانی دادن برای غیر خدا مشرک می انگارد و این اعمال را مشترک با یهودیان می داند (امین، 1376: ۲۴۵ و ۳۳۵) در میان سلفی ها طیف رادیکالیست بیش از سایر فقها، به آثار ابن تیمیه استناد می کنند؛ زیرا وی علاوه بر آنکه دین را در فقه سلفی خلاصه می کرد، در میان ابواب فقهی بیش ترین اهمیت را برای باب جهاد قائل بود. او حتی جهاد را از نماز و روزه واجب تر می دانست (کمجیان، ۱۳۶۶: ۱۶۹ و ۱۶۱) و نخستین فقیه مسلمانی است که به صورت منظم و منسجم به مسئله جهاد پرداخت و بخش بزرگی کتاب «السیاسة الشرعیة» خود را به این موضوع اختصاص داد. در نظر ابن تیمیه که در دوران حمله مغول به سر می برده است، ویژگی واقعی انسان با جهاد ظهور می کند، نه با تقوا یا هر عبارت دیگر (بخشی شیخ احمد، ش ۳۹، : ۱۹۸ و ۲۰۰. )

کلام آخر درباره خاستگاه فکری داعش این است که گرچه خاستگاه واقعی آن در جریان اهل حدیث، مذهب حنبلی، به ویژه وهابیت و جنبش سلفی قرار دارد، اما نمی توان بی اعتنا از کنار سایر جریان های مهم خِردگریز، یعنی اشعری ها و خوارج گذشت و تأثیر آن ها را بر تقویت باورهای جزم گرایانه جریان های افراطی نظیر داعش نادیده گرفت. اشعری ها شاخه ای از اهل حدیث بودند که در برابر رشد گرایش های عقل محور، به ویژه کلام معتزله پا به میدان نهادند و حساب خود را از باقی اهل حدیث جدا کردند. ابوالحسن اشعری، مؤسس مکتب اشعری، برخلاف قدمای خود تا اندازه ای از بحث و استدلال بهره برد و منطق را در اصول دین جایز شمرد و موجب شد اهل حدیث به دو دسته حنابله (پیروان احمد بن حنبل که قائل به حرمت کلام بودند) و اشاعره تقسیم شوند. با آنکه پیروان اشاعره نیز بهترین روش برای فهم دین را شنیدن حدیث و قرآن می دانستند و با عقل فلسفی مخالفت می کردند، پیروان احمد بن حنبل همان بهره اندک از عقل و استدلال را برای فهم کتاب و سنت قابل تحمل نمی دانستند. (موثقی، 1384: ۱۰۹)

البته با تمام اختلافاتی که میان سه جریان سلفی، اشعری و خوارج وجود داشت، آنان به علت داشتن مؤلفه خرد گریزی در مسائل دینی، وجوه تشابه فراوانی داشتند؛ به ویژه سلفی ها و اشعری ها که گرایش های سیاسی آنان موجب مشروعیت بخشی به حکومت های وقت شد و در نهایت، همگی به تقویت جریان خِردگریز در برابر خردگرایانی چون شیعه و معتزله پرداختند و از گسترش آن گرایش ها در طول تاریخ در میان جوامع اسلامی جلوگیری کردند. (مطهری، 1367: ۵۵)

نتیجه گیری
با نگاهی به مذهب و ایدولوژی داعش روشن می شود که ریشه های تاریخی این جریان به گرایش های خرد گریزانه و افراطی موجود در تاریخ اسلام باز می گردد و باید آن را پیرو و ادامه دهنده مسیر خِردگریزی در صدر اسلام دانست. مهم ترین این گرایش ها در تاریخ تمدن اسلام فقهای اهل حدیث متکلمان اشعری و خوارج هستند البته خاستگاه اصلی داعش پیرو القاعده وهابیت است که خود ریشه در جنبش سلفی مذهب حنبلی و پیروان اهل حدیث دارد رهبران نظریه پردازان و بسیاری از پیروان این گروه وهابی اند یا از پیروان مذهب حنبلی و حنفی هستند که به وهابیت تمایل دارند داعش را می توان جنبشی سلفی خواند زیرا پیشوایان آن یعنی احمد بن حنبل و ابن تیمیه از نخستین مدعیان سلفی گری بوده اند. ایدئولوژی جهادگرایی سلفی الهام بخش بسیاری از گروه های مسلح مانند القاعده و داعش در آغاز قرن ۲۱ بوده است. این گروه ها دیدگاه های سلفی گری علمی (سلفی گری سنتی) را رد کرده و خشونت را راهی مناسب و ضروری برای مقابله با حملات غرب علیه اسلام می دانند این گروه ها متون اسلامی و تاریخ را بازتفسیر نموده و بر آیات نظامی قرآن و تاریخ نظامی اسلام تأکید بسیار دارند. تخمین زده شده است که سلفی های جهادی کمتر از یک درصد کل جمعیت مسلمانان را تشکیل می دهند.
 
منبع : «تاریخنامه خوارزمی » پاییز 1397 - شماره 23 , علی قائمی خوش بین - فرحناز باغانی
مشخصات نویسنده : کارشناس ارشد تاریخ اسلام - کارشناسی ارشد تاریخ ایران اسلامی


منابع
ابن کثیر، اسماعیل ابن عمر (1407 ق). البدایة و النهایه، ج ۱۳، بیروت: دارالفکر.
ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم (۱۳۷۴ ق /۱۹۵۴ م ). مجموعة التفسیر شیخ الاسلام ابن تیمیة، ج ۱، بمبئی.
آقا بخشی، علی (1374). فرهنگ علوم سیاسی، تهران: مرکز اطلاعات و مدراک علمی.
ای. ایتر، دیوید (1393). اعتراض سیاسی و تغییر اجتماعی، ترجمه محمدرضا سعید آبادی، تهران: انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردی، چ 6-
امین، سید محسن (1376). تاریخچه نقد و بررسی وهابی ها، ترجمه ابراهیم سیدعلوی، تهران: امیرکبیر، چ 2- /
فقیهی، علی اصغر (۱۳۵۲). وهابیان، تهران: کتاب فروشی صبا، چ 2-
طلوعی، محمود (1380). فرهنگ جامع سیاسی، تهران: علم و سخن.
مسجدجامعی، زهرا (1380). نظری برتاریخ وهابیت، تهران: صریر دانش، چ 3-
مطهری، مرتضی (1367). آشنایی با علوم اسلامی (حکمت علمی -عرفان -کلام)، ج ۲، تهران: صدرا، چ 2- /
موثقی، احمد (1384). جنبش های اسلامی معاصر، تهران. سمت، چ 8-
مهدی بخشی، شیخ احمد (1382). «جهاد از ابن تیمیه تا بن لادن»، فصلنامه راهبرد، ش ۳۹.
نجفی فیروز جایی، عباس (1382). «بنیادهای فکری القاعده و وهابیت»، فصلنامه راهبرد، ش ۲۷.
مک. لین، ایان (1381 ). فرهنگ علوم سیاسی آکسفورد، ترجمه حمیداحمدی، تهران: نشر میزان، چ 6-
مارتین. لیپست، سیمور (1383). دایرة المعارف دموکراسی، ترجمه کامران فانی و نورالله مرادی، تهران: کتابخانۀ تخصصی وزارت امور خارجه.
هی. وود، اندرو (1379). درآمدی برایدئولوژی های سیاسی، ترجمه محمدرفیع مهرآبادی، تهران: وزارت خارجه
هرایرد. کمجیان (۱۳۶۶). جنبش های اسلامی در جهان عرب، ترجمه حمید احمدی، تهران: کیهان، چ 2-
British National Party (Sat، 16/06/2012). " ؛Who are the Salafi؛ Retrieved 9 June 2014- www. bnp. org. uk/news.
Karagiannis، Defining and Understanding the Jihadi-Salafi Movement، 1888–1988- wikipedia. org.
Lauziere، THE CONSTRUCTION OF SALAFIYYA. www. jstor. org
Livesey، Bruce. «The Salafist Movemnet» www. pbs. org.
Meijer، Yūsuf al-'Uyair ī and the Making of a Revolutionary Salafi Praxis،Esposito، ؛Salafi؛، ODI. wikipedia. org.
Shahin، ؛Salafīyah؛، Oxford. /www. oxfordreference. com.
Izady Mehrdad. «Demography of Religion in the Gulf». Colombia University، 2014-
http: //www. jomhouriat. ir/fa/content/16531/.


کد مطلب: 870275

آدرس مطلب :
https://www.islamtimes.org/fa/article/870275/ریشه-های-فکری-داعش

اسلام تايمز
  https://www.islamtimes.org