کد QR مطلبدریافت لینک صفحه با کد QR

بررسی نقش آمریکا در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران

بصیرت , 1 مهر 1399 11:57

اسلام تایمز: بی‌تردید جنگ عراق علیه ایران مهمترین جنگ پس از جنگ جهانی دوم و طولانی‌ترین جنگ قرن به شمار می‌رود و یکی از ویژگی‌های این جنگ، حمایت بی‌چون و چرای غرب و شرق از صدام می‌باشد. بدیهی است که ایالات متحده آمریکا به عنوان یک کشور مداخله‌گر، مناطق مهم و استراتژیک دنیا از جمله منطقه خلیج‌فارس و خاورمیانه را در جنگ سرد، منطقه نفوذ و حیات خود می‌دانست.


بررسی نقش آمریکا در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران
بی‌تردید جنگ عراق علیه ایران مهمترین جنگ پس از جنگ جهانی دوم و طولانی‌ترین جنگ قرن به شمار می‌رود و یکی از ویژگی‌های این جنگ، حمایت بی‌چون و چرای غرب و شرق از صدام می‌باشد. بدیهی است که ایالات متحده آمریکا به عنوان یک کشور مداخله‌گر، مناطق مهم و استراتژیک دنیا از جمله منطقه خلیج‌فارس و خاورمیانه را در جنگ سرد، منطقه نفوذ و حیات خود می‌دانست. بنابراین، ظهور انقلاب اسلامی در ایران و حمله شوروی به افغانستان و متعاقبا اشغال لانه جاسوسی آمریکا در تهران، منافع ایالات متحده را در منطقه به شدت به مخاطره افکند. بنابراین، حمله نظامی عراق به ایران و حضور نظامی آمریکا در منطقه خلیج‌فارس در جهت حفظ منافع سیاسی اقتصادی آمریکا بوده و سناریویی بود که با تضعیف دو دولت قدرتمند اسلامی، بی‌خردی شخص صدام حسین در حمله عراق به ایران آن را تکمیل کردند. در این تحقیق سعی بر این است که نقش آمریکا در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران مشخص گردد. جنگی که با هدف سرنگونی نظام نوپای اسلامی و تضعیف اقتصادی ـ نظامی دو دولت عراق و ایران انجام شد و آمریکا به واسطه استراتژی فروش اسلحه توانست حضور خود را در منطقه خلیج‌فارس تداوم بخشد.
 

1ـ انقلاب اسلامی و برهم خوردن معادلات سیاسی آمریکا در عراق:
پیروزی انقلاب اسلامی ایران در بهمن 1357، مهمترین تحول سیاسی در تاریخ معاصر خاورمیانه و جهان اسلام به شمار می‌رود. پیروزی انقلاب به رهبری حضرت امام خمینی(قدس سره)، موجب سقوط رژیم ستم‌شاهی گردید و معادلات منطقه‌ای را برای آمریکا برهم زد و خط بطلانی بر دکترین نیکسون و ژاندارمی ایران در منطقه کشید. در نتیجه، سیاست خارجی آمریکا در سه حوزه نظام بین‌الملل، نظام منطقه‌ای خلیج‌فارس و نظام داخلی ایران دچار فروریختگی شد.

ایالات متحده سعی داشت که از ایران به عنوان یک سد نفوذ در برابر اتحاد جماهیر شوروی و رژیم انقلابی و رادیکال منطقه (یمن ـ عراق) که منافع این کشور را به خطر می‌انداخت استفاده نماید و رژیم این وظیفه را برای آمریکا به خوبی انجام می‌داد.
پیروزی انقلاب اسلامی از یک سو و خروج جمهوری اسلامی ایران در 5 فروردین 1358 از پیمان سنتو(1) از سوی دیگر، ضربه بزرگی بر سیاست خارجی آمریکا در رویارویی با شوروی وارد آورد.
از دست دادن ایران برای آمریکا یک شوک بود که بر آمریکا تحمیل شد و صحنه سیاسی خاورمیانه را به ضرر آمریکا تغییر داد.

2ـ بحران گروگانگیری و قطع شدن روابط سیاسی ایران ـ آمریکا:
ایالات متحده پس از انقلاب اسلامی سعی داشت به نوعی با ایجاد ارتباط با دولت موقت از طریق سیاست مداخله در امور داخلی، در نظام نفوذ کرده و انقلاب اسلامی را با شکست مواجه نماید.
در واقع دولت موقت، سیاست خارجی خود را استمرار و تداوم سیاست خارجی دوران قبل از انقلاب قرار داده بود و اصول و اندیشه‌های حاکم بر دولت موقت، با تفکرات رهبر کبیر انقلاب(ره) که تاکید بر اصول اسلامی و سیاست نه شرقی و نه غربی بود، تفاوت داشت.
این اختلاف در بحران گروگانگیری به اوج خود رسید و دیپلماسی محرمانه دولت موقت سبب اشغال لانۀ جاسوسی آمریکا و قطع رابطه سیاسی دو کشور گردید.

سفر شاه به نیویورک و ملاقات با کارتر و ملاقات "زبیگنیو برژینسکی" مشاور امنیت ملی آمریکا با "مهدی بازرگانی و ابراهیم یزدی" در الجزیره جو بی‌اعتمادی و سوءظن را در داخل ایران فراهم کرد.
بزرگترین سوءظن شایع در ایران، راه دادن شاه به آمریکا و جلسه الجزیره بود که سبب شد در چهارم نوامبر 1979 (13 آبان 1358) تظاهراتی همراه با شورش ضد آمریکایی شدیدی در تهران انجام شود.
پس از این واقعه، سفارت آمریکا که به مرکز توطئه و جاسوسی برعلیه نظام اسلامی مبدل شده بود، به تصرف دانشجویان مسلمان پیرو خط امام درآمد و این موضوع رابطه بین دو کشور را وارد مرحله جدیدی کرد.

استدلال جمهوری اسلامی ایران این بود که آمریکا در امور داخلی ایران دخالت داشته و باید اعضاء سفارت آمریکا در ایران مورد بازجوئی قرار گیرند و ایالات متحده آمریکا نیز حمله به سفارت را حمله به خاک خود تلقی می‌کرد.
اما شواهد نشان می‌داد که آمریکا قصد براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران را از طریق جمع‌آوری اطلاعات و با کمک عناصر داخلی در سر می‌پروراند.
در حالی که برژینسکی مشاور امنیت ملی آمریکا سرسختانه جمهوری اسلامی ایران را تهدید می‌کرد، امام خمینی(ره) در جواب تهدیدهای آمریکا اینطور پاسخ دادند:
"اگر آمریکا قصد تجاوز به ایران را داشته باشد، باید تمامی 35 میلیون نفر جمعیت آن را از بین ببرد، در آن صورت آمریکا می‌تواند به ایران دست یابد(2).

در واقع اقدام سیاسی دانشجویان پیرو خط امام و موضع‌گیری رهبر انقلاب باعث شد تا سیاست خارجی آمریکا که پس از شکست در ویتنام و ماجرای واترگیت (که در آن جمهوری‌خواهان در مقابل دموکراتها شکست خورده بودند) به کاملترین درجه از حقارت برسد، به طوری که کارتر رئیس‌جمهور دموکرات آمریکا در نزد افکار عمومی کاملاً بی‌اعتبار شده بود. چرا که نتوانست دیپلماتهای آمریکا را که خود در یک کشور به مرحله نابودی و هلاکت انداخته بود، نجات دهد.
در پی این شکست و با قطع رابطه سیاسی ایران و آمریکا و متعاقباً در 24 دسامبر 1979 با حمله شوروی به افغانستان و وحشت از تاثیر امواج انقلاب بر کشورهای منطقه، کارتر دکترین خود را مطرح کرد و حضور نظامی آمریکا در خلیج‌فارس را توجیه کرد.

کارتر با اعلان این دکترین به یک کارگردان سیاسی نیاز داشت و عراق در واقع تنها کشوری بود که آمریکا جهت مقابله با ایران انتخاب کرد. چرا که آمریکا در واقعه طبس و کودتای نوژه و اقدامات نظامی مستقیم و داخلی نتوانسته بود به هدف خود برسد.
از طرفی، پس از ارائه دکترین کارتر و اشغال افغانستان توسط نظامیان شوروی، آمریکایی‌ها به‌طور جدی در پی یافتن کشوری در منطقه بودند که انقلاب اسلامی ایران را تضعیف نماید.

3ـ آمریکا و استراتژی نزدیکی سیاسی به عراق:
پرسشی که در اینجا مطرح می‌باشد، این است که دلایل نزدیکی عراق و آمریکا در سال 1358 و 1359 چه بود؟
استراتژی نزدیکی آمریکا به عراق به قبل از انقلاب اسلامی ایران برمی‌گردد. بعد از امضای موافقتنامه الجزیره در 15 اسفند 1353 (6 مارس 1975) و رهایی از مشکل کردها، دولت بعثی عراق که دشواری کمترین در امور داخلی داشت، به سیاست خارجی خود توجه بیشتری نمود و سعی کرد که به غرب و کشورهای عربی وابسته به غرب نزدیک شود و این مقدمه‌ای بود برای ارتباط با آمریکا و جایگزینی خود به جای ایران در خلیج‌فارس، که به سیاستهای توسعه‌طلبانه رژیم بعث در منطقه کمک می‌کرد.

حزب بعث با آمریکا، پشت پرده روابطی برقرار کرده بود. به موازات اقدامات سیاسی دولت عراق پس از روی کار آمدن صدام حسین به سمت ریاست‌جمهوری، روابط وسیعتری در بازرگانی با غرب پیدا شد. صدام حسین در اولین گام‌های خود به دوری از شوروی و بلوک شرق پرداخت و حمله به افغانستان را محکوم کرد.
آمریکا که در جریان بحران گروگانگیری و حمله طبس از جمهوری اسلامی ایران زخم خورده بود، منتظر موقعیتی بود که با ایجاد برپایی یک جنگ، نظام جمهوری اسلامی ایران را ساقط نماید و بهترین انتخاب، روابط با عراق و قرار دادن عراق در برابر ایران بود.

صدام حسین نیز به دلیل خصوصیات جاه‌طلبانه و خشونت‌طلبی که داشت، منتظر موقعیتی بود که بتواند عراق را در منطقه به عنوان یک قدرت برتر معرفی نماید.
برخوردهای مرزی بین ایران و عراق از تیرماه 1358 تا شهریور 1359 افزایش یافت. صدام حسین پس از دست‌یابی به قدرت در عراق، مجری اصلی استراتژی تجزیه‌طلبانه آمریکا در ایران شد و به تجهیز و تقویت جریانهای قوم‌گرا و تجزیه‌طلب نظیر حزب دموکرات کردستان، خلق عرب در خوزستان و گروهکهای کمونیستی در ترکمن صحرا و آذربایجان پرداخت.

صدام حسین در 21 آبان 1359 بعد از شروع جنگ در یک مصاحبه مطبوعاتی صراحتا اعلام کرد: "ما از تجزیه و انهدام ایران ناراحت نمی‌شویم و با صراحت اعلام می‌کنیم هر فرد عراقی یا شاید هر فرد عرب، مایل به تقسیم ایران و خرابی آن است."(3)
در واقع بعد از بحران گروگانگیری تا شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، آمریکا دو موضوع را دربارۀ ایران مورد بررسی قرار داد.

الف) کودتا و جنگ داخلی ایران
ب) درگیر ساختن جمهوری اسلامی ایران به جنگ داخلی
آمریکا از طریق بحرانهای داخلی، سعی در تضعیف امنیت جمهوری اسلامی ایران داشت که در موقع لزوم عراق وارد عمل شود و جنگ را با ایران آغاز کند.
روزنامه نیویورک تایمز در اردیبهشت 1359 (آوریل 1980) و پنج ماه قبل از حمله عراق به ایران نوشت:
"دولت آمریکا پس از شکست عملیات طبس، در حال بررسی امکان اجرای سه طرح نظامی بسیار مهم است. طرح‌های مزبور عبارت است از پیاده کردن نیروی نظامی در شهرهای بزرگ ایران، مین‌گذاری میدانهای نفتی یا بمباران پالایشگاههای ایران و حمله نظامی به ایران از طریق کشور ثالث"

با توجه به وحدت مردم و مسئولین و حضرت امام(ره)، بروز جنگ داخلی و عملیاتهای تروریستی در داخل، راه مناسبی برای براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران نبود و راه سوم بهترین راهی بود که آمریکاییها انتخاب کردند و دقیقا در اوایل اردیبهشت 1359، تحرکات ارتش بعثی عراق در مرزهای ایران به‌طور بی‌سابقه‌ای شدت گرفت.
حملات ارتش عراق به استانهای مرزی، اخراج اتباع ایرانی از عراق و حرکتهای تجزیه‌طلبانه در خوزستان، حوادثی بود که تا قبل از جنگ تحمیلی توسط عراق انجام شد.

آخرین اقدام آمریکا برای براندازی داخلی در ایران، کودتای نوژه بود که با همکاری مستقیم عراق و سران سابق ارتش شاهنشاهی و متحدان آمریکا صورت گرفت که با هوشیاری پاسداران انقلاب اسلامی، نیروی متعهد ارتش و مردم همیشه در صحنه، این کودتا در نطفه خفه گردید.
پس از کودتای نافرجام نوژه، برژینسکی مشاور امنیت ملی آمریکا چراغ سبز را به عراق برای حمله به ایران نشان داد و اعلام کرد:

"آمریکا برای مقابله با انقلاب می‌بایست کشورهایی را مورد توجه قرار دهد که توان انجام عملیات علیه رژیم اسلامی ایران را داشته باشند."(4)
برژینسکی در تیرماه 1359 محرمانه با صدام حسین در اردن دیدار کرد. "گری سیک" درباره این ملاقات می‌گوید: "مشاور امنیت ملی رئیس‌جمهوری آمریکا در دیدار خود با صدام، نظر مثبت دولت آمریکا را برای ترغیب ارتش عراق در حمله به ایران، به اطلاع صدام حسین رساند."(5)

بلافاصله پس از ملاقات برژینسکی و صدام، کارتر رئیس‌جمهور آمریکا مجوز فروش جتهای بوئینگ به عراق را صادر و در شهریور 1359، تحریم ارسال و تکنولوژی‌های استراتژیک و فن‌آ‌وری‌های دو منظوره به عراق را لغو کرد.
صدام در اواخر مارس 1980 صراحتا و رسما اعلام کرد حاضر است وارد جنگ همه‌جانبه نظامی با ایران شود. مجله "ژون افریک" در 9 ژوئن 1982 در خصوص سفر صدام حسین به عربستان در مرداد 1359 یعنی یک ماه قبل از حمله عراق به ایران نوشت:

"زمامداران عربستان هنگام استقبال از صدام حسین، درست یک ماه مانده به آغاز حمله به ایران، هدیه‌ای شاهنه به او دادند. این هدیه گزارشی بود از سوی هواپیماهای آواکس آمریکا درباره استعداد و وضعیت نیروهای مسلح ایران که امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران را تحت‌الشعاع خود قرار داد."(6)

"هوارد نیچر عضو شورای امنیت ملی آمریکا طی سالهای 87 ـ 1982، در یک میزگرد تلویزیونی در تاریخ 16 فوریه 1993 (27/11/1372) در برنامه تلویزیونی ront line گفت:
"برآوردهایی که ما از قدرت نظامی ایران داشتیم، از طریق سعودی‌ها در اختیار عراق قرار می‌گرفت. به عقیده من همین برآوردها بود که عراق را مصمم به حمله به ایران کرد."(8)
چراغ سبز آمریکا، به صدام حسین سیاستمدار جاه‌طلب و جنایتکار بعث عراق، این انگیزه را داد تا در حمله به ایران تعجیل نماید.

4ـ نقش آمریکا در جنایات جنگی صدام در جنگ تحمیلی:
سربازان عراقی در 22 سپتامبر 1980 در طول یک جبهه 740 کیلومتری خاک ایران را مورد تجاوز خود قرار دادند. در زمان حمله عراق، انقلاب ایران در مراحل آغازین بود و آمریکا نمی‌خواست پایه‌های حکومت دینی با تفکر شیعی با ماهیت ضدآمریکائی در منطقه محکم گردد.

اختلاف بر سر آبراه "اروندرود"، اختلافات مذهبی (سنی و شیعه) و اختلافات قومی دیرینه (عرب ـ فارس) به عنوان دلایل جنگ مطرح گردید. در این روند، عراق با چراغ سبز آمریکا امیدوار بود که انقلاب ایران را در نطفه خفه کند و به عنوان ژاندارم و قدرت برتر در خلیج‌فارس مطرح گردد.(9)
جنگ و تجاوز، عملی نامشروع و در حقوق بین‌المللی یک جرم محسوب می‌گردد و علی‌رغم شکایات ایران از عراق در شورای امنیت سازمان ملل، آمریکا مانع محکومیت عراق شد و صادرات آمریکا به عراق در سال 1980 و کمکهای متحدین آمریکا به عراق نسبت به قبل از جنگ، دو برابر گردید.

تحریم اقتصادی آمریکا علیه ایران، عراق را بیش از گذشته با انگیزه‌تر کرد. کمکهای اتحاد جماهیر شوروی نیز به عراق نشان از وحدت استراتژیک آمریکا و شوروی برای نابودی نظام جمهوری اسلامی ایران می‌داد. روزنامه دیلی تلگراف در پاییز 1359 نوشت:

"ماهواره‌های آمریکا تصاویر نبرد و اطلاعات استراتژیک نظامی را ساعت به ساعت به ایستگاه‌های آمریکا منعکس می‌کنند و ایستگاه‌های ردیابی، کلیه مکالمات نیروهای مسلح ایران را ثبت می‌کنند و در اختیار ارتش صدام حسین می‌گذارند."(10)
تشکیل شورای همکاری خلیج فارس و ایجاد یک نیروی نظامی امنیتی در خلیج فارس با نظارت و رهبری آمریکا، در واقع حضور نظامی آمریکا در منطقه را مشروعیت بخشید تا در صورت تضعیف عراق و برتری ایران، آمریکا مستقیما کفه ترازو را به نفع عراق سنگین‌تر نماید.

سیاست تعلل و سکوت آمریکا در اوایل جنگ و توجه نداشتن به تجاوزات علنی عراق، تاکتیکی بود تا در عراق ایجاد انگیزه نماید. به نقل از هنری کیسینجر در 6 ماه اردیبهشت سال 1359، جنگ به نفع عراق تمام خواهد شد.(11)
تصور آمریکا و غرب در حمله صدام به ایران این بود که انقلاب اسلامی در مدت کوتاهی از پای درخواهد آمد. امید آمریکا به ارتش قوی عراق بود و ایادی غرب و آمریکا نیز از طریق عناصر نفاق در درون نظام، سعی داشتند که نظام را از داخل تضعیف نمایند.(12)

جمهوری اسلامی ایران در نیمه دوم سال 1360 با سازماندهی بسیج و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در کنار ارتش، موفق شد به تدریج عراق را به عقب براند.
عملیات ثامن‌الائمه(ع)، طریق‌القدس، فتح‌المبین، و در نهایت بیت‌المقدس که منجر به آزادی خرمشهر شد، مقدمه‌ای برای شکست عراق در جبهه‌های جنگ بود.

با شکست ارتش صدام در جبهه‌های جنوب، سیاست آمریکا در جنگ تغییر یافت و آمریکا سعی کرد تا آتش جنگ را در منطقه فرو نشاند تا به اصطلاح با تقویت صلح خاورمیانه، امنیت اسراییل را تضمین نماید.
بنابراین، آمریکا از سال 1361 به بعد، دو سیاست را در خلیج‌فارس و خاورمیانه دنبال می‌کرد:

1ـ حمایت از ایجاد صلحی تحمیلی بین ایران و عراق.

2ـ حمایت از طرح فهد جهت به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی و صلح خاورمیانه(13)
آمریکا از ماهها قبل تلاش می‌کرد تا جنگ ایران و عراق را به عنوان یک مسئله فراموش شده در جهان نگه دارد و آن را به یک جنگ فرسایشی علیه جمهوری اسلامی ایران تبدیل نماید. لیکن پیروزی‌های ایران در جنگ، سبب گردید تا آمریکایی‌ها به نفع عراق جهت تجدید حیات ارتش خسته عراق وارد عمل شوند و از طریق کشورهای حوزه خلیج‌فارس، طرح صلح را به ایران ابلاغ نمایند.

اما روشن‌بینی حضرت امام(ره) و سیاست ادامه جنگ تا شکست صدام، سبب شد تا مکر و حیله آمریکا در مورد صلح تحمیلی، نقش بر آب گردد.
ایران استراتژی تداوم دفاع و تضعیف توان نظامی عراق را در راس سیاستهای نظامی خود قرار داد و علی‌رغم تلاش کشورهای حاشیه جنوبی خلیج‌فارس برای پایان ناعادلانه جنگ، ایران این استراتژی را ادامه داد و توانست عراق را به پشت مرزهایش عقب براند.

بعد از این اقدام ایران، عراق جنگ از راه دور (جنگ نفتکشها، جنگ شهرها و حملات موشکی بر علیه مراکز اقتصادی) را در رئوس اهداف نظامی خود قرار داد و آمریکا و فرانسه در راس کشورهایی بودند که امکانات نظامی وسیعی را در این زمینه در اختیار دولت بعثی عراق قرار دادند.
در همین زمینه، "ریموند بار"، نخست‌وزیر فرانسه صراحتا اعلام کرد: "فرانسه نه تنها از نظر نظامی به عراق کمک می‌کند، بلکه قراردادهای اقتصادی و فرهنگی نیز با این کشور دارد."(14)

5ـ تلاش آمریکا برای رابطه با ایران:
آمریکا که از بدو جنگ، براندازی نظام را توسط عراق خواهان بود و در این راه از هیچ‌گونه کمکی به عراق مضایقه نکرده بود، در اواسط جنگ با سیاست دکترین "جنگ بدون برنده" سعی کرد ایران را به وسیله کمکهای نظامی به سوی خود ترغیب کند.
در سال 1985 گروه کوچکی از مقامات بلندپایه شورای امنیت ملی آمریکا اجرای سیاست جدید خود را در قبال ایران آغاز کردند. این مقامات به تشویق شخص "رونالد ریگان" و با همکاری سازمان سیا به سرپرستی "ویلیام کیسی" در صدد برآمدند لوازم یدکی و سلاحهای مورد نیاز ایران را به آن بفروشند و ایران در مقابل، به آزادشدگان گروگانهای آمریکایی در لبنان کمک کند و به صلح در جنگ تن در دهد.

این برنامه کاملا در جهت خلاف سیاست وزارت خارجه آمریکا بود، اما در "تصمیم ریاست‌جمهوری" که ریگان در 17 ژانویه 1986 آن را امضا کرد، مورد تایید رسمی رییس‌جمهوری قرار گرفت.
سفر مک فارلین با پشتیبانی قاطع ویلیام کیسی و سازمان سیا به ایران صورت گرفت و علی‌رغم اقامت چند روزه، از این هیئت هیچ‌گونه استقبالی صورت نگرفت و ملاقاتی با آن انجام نشد و حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه اقدام به افشای این طرح کرد و جریان "ایران ـ کنترا" رسوایی سیاسی بود که در دولت ریگان ثبت شد.

رونالد ریگان از زمان روی کار آمدن (30/10/1359) هدف عمده‌اش در سیاست خارجی، حفظ امنیت اسرائیل و پیوند دادن عراق و ایران به صلح خاورمیانه بود. در این راستا، عراق را از لیست کشورهای حامی تروریست خارج کرد.
با ملاقات "نعیم حداد" رئیس مجلس عراق و "استیفن سولارز"(15) بیانیه‌ای منتشر شد و در این بیانیه عراق به رسمیت شناختن اسرائیل و امنیت آن را پذیرفت و در عوض، عراق از آمریکا خواست تا در جنگ از هرگونه کمک نظامی و اقتصادی مضایقه نکند.(16)

از طرف دیگر، ریگان سعی داشت تا ایران را نیز به سوی خود جذب نماید. ایرانی که آمریکا فکر می‌کرد با تضعیف کردن ماشین اقتصادی و نظامی‌اش از جنگ خسته شده است، اما این یک باور غلط بود، چرا که هرچه زمان جنگ به جلو حرکت می‌کرد، انگیزه ایران برای شکست عراق بیشتر می‌شد و چون ریگان در مهار ایران عاجز مانده بود، بالاخره دولت ریگان تصمیم گرفت از طریق اضافه کردن ایران به کشورهای حامی تروریسم و محاصره اقتصادی، ایران را وادار به تسلیم نماید.

6ـ سیاست حمایت علنی آمریکا از عراق:
جریان ایران ـ کنترا از زمانی ایجاد شد که ایران در جبهه فاو پیروزی‌های چشمگیری را به دست آورده بود و آمریکا بیم داشت که عراق در برابر حملات ایران با توجه به نیروی نظامی کمتر و عمق استراتژیک محدود، به زانو درآید.
در این میان، با مسافرت رامسفلد در سال 1983 به بغداد، مقدمات روابط دیپلماتیک "عراق ـ آمریکا" فراهم شد، به طوری که طارق عزیز در واشنگتن طی مصاحبه‌ای اعلام داشت:

"من رسما اعلام می‌کنم که ما مخالفتی با برقراری روابط صلح‌آمیز میان اردن و فلسطینی‌ها با اسرائیل نداریم."(17) و این دقیقا مسئله‌ای بود که آمریکا آن را دنبال می‌کرد.
پس از شکست ریگان در ترغیب ایران به صلح و ایجاد رابطه با آمریکا، وی سعی کرد تا موضع خصمانه‌تری را نسبت به ایران اتخاذ نماید.

پیروزی‌های چشمگیر نیروهای ایرانی در جبهه‌های نبرد، آمریکا را به وحشت انداخت، به طوری که نه تنها در برابر استفاده عراق از سلاح‌های شیمیایی و غیرمتعارف در جنگ چشم‌پوشی کرد، بلکه در مدت کوتاهی معادل 5/1 میلیارد دلار تجهیزات الکترونیکی، انواع ماشین‌آلات، دستگاه‌های حساس و رایانه‌های فوق‌العاده قوی در زمینه تولید سلاح‌های شیمیایی و موشکی و هسته‌ای را به دولت عراق فروخت.(18)

بعدها یک بازپرس کنگره آمریکا که مسئول بررسی عملکرد دولت آمریکا در برابر عراق بود، گفت: "دامنه وسعت انواع تجهیزات تکنولوژی حساسی که از طرف دولت آمریکا به عراق ارسال شده است، آدم را شوکه می‌کند."(19)
طبق آمار به دست آمده، به ترتیب در سال 1986، 10 فروند و در سال 1987، 187 فروند کشتی مورد حمله عراق قرار گرفت. این آمار نشان‌دهنده این بود که عراق با کمک آمریکا قصد داشت اقتصاد آمریکا را که وابسته به نفت و صادرات آن بود، فلج نماید.

وضعیت جدید، جمهوری اسلامی ایران را در موقعیت دشواری قرار داد، بدین معنی که عدم مقابله به مثل، منجر به افزایش حملات عراق می‌شد و از سوی دیگر، هرگونه مقابله به مثل نیز زمینه را برای گسترش دامنه جنگ در منطقه فراهم می‌کرد.

جمهوری اسلامی ایران، استراتژی "مقابله به مثل محدود" و "ضربه در برابر ضربه" را به منظور محدود کردن تهاجمات عراق اتخاذ کرد. در همین زمان با درخواست کویت، آمریکا جهت اسکورت کشتی‌های نفتی و تجاری این کشور، ناوگان جنگی‌اش را وارد خلیج‌فارس کرد. افزایش حضور نظامی آمریکا در منطقه به بهانه اسکورت نفتکش‌ها، بازتاب نسبتا گسترده‌ای را در پی داشت.

کویت در طول جنگ تحمیلی کمکهای نظامی و اقتصادی فراوانی را به عراق می‌کرد و از طریق کشتی‌های تجاری خود که از طرف آمریکا حمایت می‌شد، بارها تسلیحات نظامی و جنگی را به خاک عراق می‌برد و ایران نیز به دنبال این اقدام کویت، اعلام کرد کشتی‌های بازرگانی را با هر پرچمی که حرکت کند، متوقف ساخته و آنها را بازرسی خواهد کرد.
با حضور آمریکا و حتی شوروی در خلیج‌فارس، جنگ به بحرانی‌ترین شرایط خود رسید، به‌طوری که حتی عراق به متحدان خود نیز رحم نکرد. حمله عراق به ناو آمریکایی "استارک" که به‌طور عمدی صورت گرفته بود، توسط آمریکا چشم‌پوشی شد.

7ـ قطعنامه 598:
پس از ناکامی و شکست سیاست آمریکا در ماجرای موسوم به مک‌فارلین، تلاشهای آمریکا برای پایان دادن به جنگ، بر پایه دستیابی به یک تفاهم بین‌المللی با تصویب قطعنامه‌ای در شورای امنیت سازمان ملل شکل گرفت.
آمریکایی‌ها امیدوار بودند که با مذاکرات پنهان و آشکار با دو کشور ایران و عراق، آنها را تشویق به صلح و آرامش نمایند تا بیش از این منافع آمریکا در خلیج‌فارس به خطر نیفتد. زیرا بیم آن می‌رفت که شوروی با نفوذ زیادی که در خاورمیانه و عراق پیدا کرده بود، منافع آمریکا را در خلیج فارس به خطر اندازد، بنابراین، به نفع آمریکا نبود که جنگ بیش از این ادامه پیدا کند.

شورای امنیت سازمان ملل با توجه به ترکیب اعضا و نقش و موقعیت آمریکا در این شورا، همواره از تامین خواسته‌های بر حق ایران ممانعت می‌کرد و همین مسئله موجب می‌شد هیچگاه جنگ به پایان نرسد.
ایران نیز خواهان آتش‌بس بود، اما با شرایط عادلانه و منصفانه که عراق خواهان این شرایط نبود.
از ماه فوریه 1987، اعضای دائم شورای امنیت به صورت یک گروه، کار مشترک و سازماندهی‌شده‌ای را جهت پایان بخشیدن به جنگ آغاز کردند و در نتیجه بعد از 5 ماه، قطعنامه 598 تصویب شد.

روند تنظیم قطعنامه 598 در سازمان ملل، تحت رهبری آمریکا آغاز شد. متاسفانه مفاد قطعنامه کاملا به ضرر ایران بود و همین امر سبب گردید تا ایران قطعنامه را با این شرایط نپذیرد و جنگ به اوج خود رسید. عراقی‌ها بر پایه این درک که ایران به دنبال وقت‌کشی است، حملات موشکی و هوایی خود را بر شهرها و تاسیسات نفتی ایران افزایش دادند.
اما پس از اصابت کشتی پانامایی با مین و کشف مین‌های جدید در دریای عمان، آمریکا از عراق درخواست کرد که جنگ نفتکشها را متوقف کند و از طرف دیگر از ایران خواست که قطعنامه را بپذیرد.
اما حمله موشکی از مبدا نامعلوم به ساحل کویت که پایگاه عراقی نیز محسوب می‌شد، جنگ را وارد مرحله جدیدی کرد که رویارویی ایران و آمریکا در خلیج‌فارس را به دنبال داشت.

8ـ رویارویی ایران و آمریکا در خلیج‌فارس:
آمریکا ایران را متهم به مین‌گذاری در خلیج‌فارس کرد و بعد از حمله به کشتی ایران اجر در تاریخ 30/6/1366، ادعاهایی را در این خصوص در سازمان ملل مطرح ساخت. اگرچه جمهوری اسلامی ایران هرگز مسئولیت این اقدامات را به عهده نگرفت، اما حق طبیعی ایران بود که در مقابل حمله عراق به کشتی‌هایی که مبدا و یا مقصدشان بنادر و جزایر ایران بود، کشتی‌های حامل تسلیحات نظامی برای رژیم عراق را مورد بازرسی قرار داده و کشتی‌های جنگی را مورد حمله قرار دهد.

استراتژی عراق در جهت تحریک ایران در خلیج‌فارس، بین‌المللی کردن جنگ و کشاندن پای آمریکا به جنگ خلیج‌فارس بوده است و عراق نیز به خوبی می‌دانست که ایران در خلیج‌فارس تنهاست.
درگیری مستقیم ایران و آمریکا در خلیج‌فارس، عملا در نیمه دوم سال 1366 شروع شد و با مقابله به مثل جمهوری اسلامی در مقابل حملات آمریکا به رزمناوهای ایران، جنگ را در منطقه شعله‌ورتر کرد.

جمهوری اسلامی ایران که در اواسط سال 1366 به دلیل تحریم شدید اقتصادی توسط آمریکا و همپیمانانش از نظر نظامی تضعیف شده بود، با هجوم عراق که تحت حمایت مستشاران روسی، آمریکایی و حمایت کشورهای مختلف بلوک شرق و غرب و کشورهای عربی قرار داشت، موفق به بازپس‌گیری بخشهایی از خاک خود که طی عملیاتهای مختلف تصرف شده بود، گردید.

ایران که بیش از این بر پایه توانمندی نظامی بر سر پذیرش قطعنامه 598 مشغول به چانه‌زنی سیاسی بود، در این موقعیت جدید به ویژه پس از حمله موشکی آمریکا به هواپیمای مسافربری ایرباس جمهوری اسلامی در 12/4/1367 و احتمال گسترش دامنه تهدیدات علیه ایران و ملاحظات دیگر، سرانجام در تاریخ 27 تیرماه سال 1367، قطعنامه 598 را پذیرفت و جنگ 8 ساله عراق علیه ایران با امضای دو طرف و تایید قطعنامه به پایان رسید.(20)

9ـ نتیجه‌گیری و ارزیابی جنگ:
نظر به اینکه رژیم عراق به عنوان آغازگر جنگ و با هدفهای مشخص، از جمله "سرنگونی نظام اسلامی ـ انقلابی حاکم بر ایران، تصرف و تجزیه خوزستان و لغو قرارداد 1975 الجزایر" به ایران تجاوز کرد، لذا آخرین موقعیت نیروهای عراقی پس از هشت سال جنگ می‌تواند یکی از برجسته‌ترین شاخص‌ها برای ارزیابی پیروزی‌ یا شکست رژیم عراق در جنگ باشد.

بر پایه این ملاحظات، نه تنها عراق نتوانست اهداف خود را تامین کند، بلکه اگر پشتیبانی‌های همه‌جانبه بین‌المللی و منطقه‌ای نبود، رژیم عراق نمی‌توانست به حیات سیاسی، نظامی و اقتصادی خود ادامه دهد و هم‌اکنون در وضعیتی است که شاهدیم. علاوه بر آن، کمکهای مالی بی‌حساب عربستان و کویت به عراق که به مرز 80 میلیارد دلار رسید و نیز ارسال تجهیزات و تسلیحات پیشرفته و کشتار جمعی از غرب و شرق به عراق، پس از جنگ گریبانگیر حامیان رژیم عراق شد. پس از پایان جنگ، عراق که با این کمکها به قدرت نظامی برتر خاورمیانه تبدیل شده بود، تهدید بالقوه‌ای برای اسرائیل و کویت و عربستان محسوب می‌شد که با گذشت مدت کوتاهی به خطر بالفعل تبدیل گردید و به کویت حمله کرد.

رشد ارتش عراق به آن حد رسیده بود که اکنون هم که سالها از جنگ می‌گذرد، واگذارکنندگان انواع و اقسام تجهیزات به عراق در پی چگونگی انهدام آن هستند. در مقابل، اگرچه با تمهیدات قدرتهای استکباری و حامیان رژیم عراق، جمهوری اسلامی نتوانست به پیروزی نظامی قطعی دست یابد، ولی در نیل به اصلی‌ترین اهداف خود در این نبرد که حفظ استقلال، تمامیت ارضی و استحکام پایه‌های انقلاب اسلامی بود، موفق شد و در این راه تنها با حمایت و پشتیبانی‌های مردمی، دفاع 8 ساله را اداره و نظام سیاسی خود را با شاخصهای انقلابی دینی تثبیت کرد و در تاریخ ملی ایران به دستاورد بی‌سابقه‌ای نایل شد که بازگرداندن امنیت به مرزهای کشور در برابر تجاوز سنگین و طولانی بود. چیزی که در تاریخ 200 ساله اخیر ایران سابقه نداشت. بی‌جهت نیست که راهبر و معشوق همه رزمندگان، حضرت امام خمینی(ره) می‌فرمایند:

"ما مظلومیت خویش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نموده‌ایم... ما در جنگ به این نتیجه رسیده‌ایم که باید روی پای خودمان بایستیم. ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت غرب و شرق را شکستیم."



رضا محقق


کد مطلب: 887729

آدرس مطلب :
https://www.islamtimes.org/fa/article/887729/بررسی-نقش-آمریکا-جنگ-تحمیلی-عراق-علیه-ایران

اسلام تايمز
  https://www.islamtimes.org