۰
يکشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۹ ساعت ۱۴:۰۰

دلایل و تبعات علنی‌سازی روابط مغرب با رژیم صهیونیستی

دلایل و تبعات علنی‌سازی روابط مغرب با رژیم صهیونیستی
به گزارش اسلام تایمز، «حسین محمدی اصل» پژوهشگر مطالعات غرب آسیا در یادداشتی، نوشت: تاریخ معاصر اعراب  آمیخته با ستیزه‌جویی با اشغالگران صهیونیست است تا آنجا که پس از اعلام تشکیل رژیم اسرائیل از سوی بریتانیا، شاهد حرکت ارتش و چریک‌های عرب به سمت فلسطین اشغالی بودیم؛ از 1948 1973 اعراب در چهار جنگ  به نبرد رژیم صهیونیستی رفتند که در مجموع، همه نبردها با شکست روبرو شد.
 
پس از آن، با ترور «جمال عبدالناصر» و روی کار آمدن «انور سادات» در مصر، رژیم اسرائیل، برای اولین بار توسط یک دولت عربی به رسمیت شناخته شد و این اولین رابطه ی رسمی اعراب با رژیم اسرائیل آن هم به‌صورت علنی و عادی بود که دو سال بعداز این اتفاق، سادات، دستمزد اقدام خود در به رسمیت‌شناختن این رژیم را گرفت و توسط شهید «خالد اسلامبولی» اسلامگرای ضد صهیونیست ترور شد؛ شهیدی که به عنوان «قاتل فرعون مصر» شهرت یافت.

دومین کشوری که به‌صورت رسمی با صهیونیست‌ها وارد مذاکره شد و بعدها حتی پیمان عدم تجاوز با تل‌آویو را در واشنگتن امضاء کرد، اردن بود. از این تاریخ، شاهد آن بودیم که جهان عرب بنا بر دلایل مذهبی، ناسیونالیستی و همچنین  مسئله فلسطین، هرگز روابط خود را با اسرائیل، علنی و یا عادی جلوه نمی‌دادند.

دور جدید عادی‌سازی روابط بین اعراب و رژیم صهیونیستی
شهریورماه 1399 هجری خورشیدی، سرآغازی برای دور جدید روابط اعراب و رژیم اشغالگر قدس قلمداد می‌شود. پادشاهی بحرین و شیخ‌نشین امارات متحده عربی، ضمن توافق با رژیم صهیونیستی، عادی‌سازی و علنی‌سازی روابط‌شان با تل‌آویو را اعلام کردند و پس از آن سودان، اردن و مصر هم به دومینوی علنی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی پبوستند اما با گذشت چندماه از آغاز موج عادی‌سازی روابط اعراب و رژیم اسرائیل، آن هم با فشار «دونالد ترامپ» رئیس جمهور آمریکا، «محمد بن سلمان آل سعود» ولی‌عهد رژیم سعودی و به ابتکار «جارد کوشنر» داماد یهودی و صهیونیست ترامپ، این بار وزیر خارجه مغرب اعلام کرد که رباط و تل‌آویو به دنبال عادی‌سازی روابط و ازسرگیری روابط دیپلماتیک دوجانبه هستند.

رسانه‌های صهیونیستی، از نقش‌آفرینی بن‌سلمان در این پروژه، پرده برداشتند و برخی گروه‌های اسلامگرای ضد صهیونیستی در خاک مغرب نیز مخالفت خود را با این اقدام، اعلام کردند.

نگاهی به ریشه‌های تاریخی و سیاسی روابط مغرب با رژیم اسرائیل
برای درک بهتر از ابعاد عادی‌سازی روابط مغرب و صهیونیست‌ها، باید به مواردی از جمله ریشه‌های تاریخی و سیاسی این رخداد توجه داشته باشیم. ارتباط  حکومت مغرب و رژیم صهیونیستی، به امروز برنمی‌گردد بلکه پیوند یهود و حکام این کشور، از حدود 60 سال قبل، آغاز شده است؛ درطول این سال‌ها به صورت پنهانی در زمینه موضوعات نظامی و اطلاعاتی، اقدامات تروریستی و مهاجرت یهودیان مراکش به فلسطین اشغالی همکاری نزدیکی داشته‌اند. ریشه این ارتباط در وهله اول به مهاجرت یهودیان مغرب‌نشین به فلسطین اشغالی و برقرای پیوند میان یهودیان مغرب‌نشین و یهودیان فلسطین‌نشین آغاز می‌شود.

در وهله دوم حمایت اطلاعاتی صهیونیست‌ها از حکومت مغرب پیرامون دستگیری و ترور «مهدی بن برکه» که به دنبال کودتا علیه حکومت مرکزی بود پیوندها را بیشتر کرد که تداوم حمایت اطلاعاتی و نظامی صهیونیست‌ها از مغرب بعدها رباط را به کانال امن ارتباط‌گیری برخی کشورهای عربی با اسرائیل مبدل کرد.

به واسطه این روابط که مختصراً به آن اشاره شد امروزه شاهد آن هستیم که یک میلیون نفر از صهیونیست‌های اشغالگر، از یهودیان مغربی‌تباری هستند که با تأسیس رژیم اسرائیل، طی توافقی با رباط، به فلسطین اشغالی مهاجرت کرده‌اند؛ البته در رباط هم رایزنی‌های انجمن یهودیان مغربی طی سالیان متمادی به رشد روابط طرفین کمک کرده است.

حال پس از شش دهه مراودات پنهان سیاسی و امنیتی دوجانبه، این روزها شاهد علنی‌سازی روابط طرفین هستیم؛ ترامپ هم به محمد ششم، این اطمینان را داده است که در ازای برقرای رابطه علنی با اسرائیل، آمریکا حاکمیت مغرب بر صحرای غربی را به رسمیت بشناسد.

انگیزه‌های مغرب برای علنی‌سازی روابط با اسرائیل
رسانه‌های غربی سعی بر آن دارند تا به مخاطبان خود القاء کنند که رایزنی‌های تل‌آویو ـ رباط، از نوع عادی‌سازی است اما اسناد و مصاحبه‌های منتشرشده نشان می‌دهد که ما بیشتر شاهد علنی‌سازی روابط هستیم تا عادی‌سازی، زیرا اخبار، حاکی از روابط پنهانی است که حال علنی شده و عمومیت پیدا کرده است.

اما انگیزه‌های حکومت مغرب از اعلان ارتباط با رژیم اسرائیل چیست؟

تشویق عربستان سعودی 
اگرچه حکومت فعلی مغرب هرگز حرفی از سابقه روابطش با تل‌آویو به میان نمی‌آورد اما می‌توانیم یکی از انگیزه‌های حکام رباط برای این اقدام را تشویق‌های عربستان سعودی بدانیم.
بن‌سلمان، ولی‌عهد سعودی، نقش مستقیم و پررنگی در پیشبرد سیاست‌های آمریکا و رژیم صهیونیستی در جهان اسلام دارد؛ هرچند به دلیل ترس از واکنش‌های داخلی در عربستان و تنش‌های درون دربار سعودی، نمی‌تواند روابطش را با تل‌آویو علنی کند. ریاض با هدف ایران‌هراسی و تشکیل ناتوی عربی، دست به دست اسرائیل داده است تا با متحد کردن اعراب حول محور آمریکا و اسرائیل، به دوگانه حافظ منافع آمریکا و مدافع امنیت اسرائیل، جامه عمل بپوشاند؛ البته گفته می‌شود که بن‌سلمان هم با روی کار آمدن بایدن، وارد توافق با اسرائیل خواهد شد.

صحرای غربی و جنبش پولیساریو
انگیزه دیگری که می‌توانیم به آن اشاره کنیم وعده به رسمیت شناخته‌شدن حاکمیت مغرب بر سرزمین‌های صحرای غربی توسط ترامپ است. صحرای غربی سرزمینی است در شمال غرب آفریقا و جنوب کشور مغرب که جبهه آزادی‌بخش پولیساریو و پادشاه مغرب، ده‌هاست بر سر کنترل آن مناقشه دارند.

پولیساریو یا  جمهوری دموکراتیک عربی صحرا، دولت در تبعیدی است که مدعی حاکمیت بر مستعمره سابق صحرای غربی اسپانیاست. جبهه پولیساریو، یک جنبش آزادیبخش ملی است که این جمهوری را اداره می‌کند و در حال حاضر ناحیه‌ای را که به آن قلمروهای آزادشده گفته می‌شود و نواری از اراضی صحرای غربی در شرق دیوار مراکش است، در کنترل دارد.

در سال ۲۰۱۷ میلادی، ۸۴ کشور عضو سازمان ملل، جمهوری عربی صحرا را به رسمیت شناختند. از این تعداد، ۳۹ کشور به دلایل گوناگون به رسمیت‌شناختن خود را متوقف کرده یا پس گرفته‌اند. این جمهوری از سال ۱۹۸۴ عضو کامل اتحادیه آفریقا (AU) و سابقاً سازمان وحدت آفریقا (OAU) بوده است.

مغرب در اعتراض، از سازمان وحدت آفریقا خارج شده و تنها کشور آفریقایی است که در اتحادیه آفریقا عضو نیست. جمهوری صحرا، همچنین میهمان جلسات جنبش غیرمتعهدها نیز بوده است.

علاوه بر الجزایر؛ مکزیک، ایران، ونزوئلا، ویتنام، نیجریه و آفریقای جنوبی کشورهایی بوده‌اند که این جمهوری را به رسمیت شناخته و با آن روابط دیپلماتیک را حفظ کرده‌اند. پس با توجه به این که صحرای غربی تنها یک صحرا محسوب نمی‌شود و جمهوری به رسمیت شناخته‌شده از سوی ملت‌ها و سازمان ملل است با این اوصاف وعده ترامپ، نمی‌تواند برای رباط امتیاز محسوب شود بلکه می‌تواند زمینه‌ساز چالش در آینده روابط  مغرب و آمریکا باشد؛ به عنوان مثال، مغرب حتی نمی‌تواند از صهیونیست‌ها توقع حضور نظامی در خاک این کشور برای دفع تنش‌ها با پولیساریو را داشته باشد زیرا تل‌آویو تا به حال برای هیچ نبردی به صورت رسمی نیرو اعزام نکرده است و تمام تمرکز نیروهای نظامی‌اش بر مناطق تحت اشغال رژیم است؛ البته گاه، مستشاران اسرائیلی در برخی جبهه‌های نبرد حضور پیدا می‌کنند اما سیاست رسمی اسرائیل، اعزام نیرو به خارج نیست و زیرساخت چنین اقدامی را هم ندارد.

ایران‌هراسی سعودی؛ اضطرار صهیونیست‌ها و منافع واشنگتن
یکی از دیگر از انگیزه‌های مغرب برای نزدیک‌تر شدن به اسرائیل، می‌تواند مقوله ایران و مرعوب‌بودن برخی شیخ‌نشین‌های حاشیه جنوبی خلیج فارس، از رشد اقتدار ایران اسلامی در غرب آسیا باشد.

آل سعود با شکست در یمن و سوریه، خود را بیش از هر زمان دیگر آسیب‌پذیر می‌بیند و به همین دلیل با حمایت آمریکا و ایده تشکیل ناتوی عربی به دنبال این است تا خودش را در مقابل رشد ونفوذ محور مقاومت اسلامی ایمن کند؛ به همین دلیل، موج ایران‌هراسی را تقویت می‌کند و اگر کشوری مانند قطر با ایده سعودی‌ها موافق نباشد تحت فشار و محاصره اقتصادی و ضربات امنیتی، مجبور به مصالحه می‌شود.

دوم؛ وضعیت اضطراری رژیم اسرائیل و نیاز به تثبیت جایگاه آن در اذهان عمومی شهروندان فلسطین اشغالی است. روند مهاجرت معکوس در اسرائیل، وضعیت جدیدی به خود گرفته است و نتانیاهو با جلب کمک‌های ویژه ترامپ به دنبال آن است تا اولاً امنیت اسرائیل و حفظ جمعیت آن تأمین شود و از سوی دیگر با وحدت اعراب و اسرائیل، موجبات حفظ منافع واشنگتن در شمال آفریقا و غرب آسیا را فراهم آورد تا چرخه حمایت و حفاظت از اسرائیل، با چالش روبرو نشود، اما برخی بر این باورند که توافق صلح منطقه‌ای هم امنیت اسرائیل را تأمین نخواهد کرد؛ به عنوان مثال، روزنامه «یدیعوت‌آحارونوت»، در این باره نوشت: مسیری که ترامپ برای دستیابی به توافق سازش برای رژیم اسرائیل در آن پیش می‌رود، شاید بتواند به نتانیاهو برای امضای توافقات دیگر کمک کند، اما باعث ایجاد یک «صلح منطقه‌ای» برای اسرائیل نخواهد شد. توافق با اسرائیل همچون یک منو باز شده است که هر کشوری در قبال هزینه سیاسی که می‌دهد، هر آن‌چه نیاز دارد از آن بر می‌دارد؛ امارات به اف-۳۵ رسید؛ بحرین، حمایت و پشتیبانی کامل آمریکا را از آن خود کرد. سودان ضمن خروج از لیست کشورهای حامی تروریسم آمریکا، به دنبال گرفتن کمک‌های مالی وسیع از این کشور است. مغرب نیز توانست شناسایی حاکمیت خود بر صحرای غربی را از آمریکا بگیرد.

پس حمایت بی‌سابقه ترامپ از اسرائیل هم نمی‌تواند به یک‌باره موجبات تأمین امنیت اسرائیل را فراهم کند بلکه استعداد شکاف و دوری ملت‌های مسلمان از دولت‌ها ودر نهایت خیزش‌های ضد اسرائیلی را هم می‌تواند تقویت کند. دونالد ترامپ بی‌سابقه‌ترین حمایت‌ها را از صهونیست‌ها داشته اما این به منزله موفقیت قطعی این حمایت‌ها و تأثیر آن بر آینده اسرائیل نیست.

پهپادهای آمریکایی در راه مغرب
جلب حمایت نظامی آمریکا از دیگر انگیزه‌های اعراب برای ارتباط با تل‌آویو است. عربستان سعودی بیشترین خرید تسلیحات از آمریکایی‌ها را داشت و بعد از آن بحرین و امارات نیز به این شبکه خرید پیوستند و این سیاست کاخ سفید است که از طریق فروش سلاح، نظر اعراب را جلب کند. پیرامون مغرب هم چنین اتفاقی را شاهد هستیم.
شنیده‌ها حاکی از آن است که ایالات متحده طبق قراردادی با حکومت رباط، قرار است بعد از یک توافق مشخص، تعدادی پهپاد نظامی MQ9 را در اختیار نظامیان مغربی قرار دهد که البته اگر مغرب بنا بر جنگ با چریک‌های پولیساریو داشته باشد قطعاً نیاز نظامی‌اش به تجهیزات ارسالی آمریکایی‌ها بیشتر خواهد بود.

تبعات عادی‌سازی روابط رباط و تل‌آویو 

ایجاده فاصله بین دولت‌ها وملت‌ها 
از جمله تبعات عادی‌سازی روابط با رژیم اسرائیل، شکاف بین دولت و ملت و زیر سؤال رفتن اصالت دولت حاکم بر ملت است. مقوله آرمان آزادی فلسطین و اخراج صهیونیست‌ها از سرزمین مقدس، آرمانی است که در تمام جوامع اسلامی رایج است و امروز کشورهای پیشگام در علنی‌سازی روابط با این رژیم، نگران تهدید ها و کنش جریان‌های اسلامی و عربی داخلی خود هستند.

امارات متحده عربی، تدابیر امنیتی خود را دو چندان کرده و علاوه بر داخل، حتی در حوزه تهدیدات خارجی هم دچار ترس و دغدغه است. بحرین شاهد بروز اعتراضات بود و همچنان برخی تحرکات وجود دارد و این هسته‌های نیمه‌فعال می‌توانند در جامعه فعال شده و زمینه‌ساز خیزش مجدد علیه حکام‌شان شوند. در دیگرکشورهای مسلمان هم که چنین توافقی با رژیم اسرائیل امضا کرده‌اند همین شرایط وجود دارد و از تهدید گروه‌های اسلامی داخلی، خود را در امان نمی‌بینند.

در مغرب هم اوضاع به همین منوال خواهد بود و جوانب ضد امنیتی این تصمیم به مرور زمان خود را نشان خواهد داد؛ البته محمد ششم در تماس تلفنی با محمود عباس در فلسطین، بر مواضع حامیانه مغرب در قبال فلسطین تأکید کرده است!
 
تبعات امنیتی و ترور 
همان‌گونه که گفته شد مسئله پشت‌کردن دولت‌ها به آرمان‌های ملت‌ها مخصوصاً مسئله فلسطین و ارتباط با رژیم اسرائیل می‌تواند تبعاتی مانند ترور را به همراه داشته باشد؛ به عنوان مثال، در قضیه «انور سادات» و اقدام وی در به رسمیت‌شناختن اسرائیل در سال 1977 میلادی، شاهد ترور او بودیم که موجب قتل او شد. همین ترس، امروز در عربستان سعودی دیده می‌شود. بن سلمان مرعوب از آن است که در صورت اعلام عادی‌سازی روابط با رژیم اسرائیل به دست مخالفینش کشته شود. حتی در امارات هم حاکم ابوظبی، تدابیر امنیتی پیرامونی خود را چند برابر کرده است و این حاکی از انگیزهای شخصی وی برای این توافق بوده است و هیچ هدف ملی را دنبال نمی‌کرده است؛ اگرچه 70 درصد بافت جمعیتی امارات، مهاجر است اما 30 درصد باقی مانده در صورت اراده برای کنش‌گری می‌توانند چالشی اساسی برای حکومت این کشور محسوب شوند. این فرضیه و خطر امنیتی و احتمال گسترش اقدامات اعتراض‌آمیز، برای مغرب هم قابل طرح و اجتناب‌ناپذیر است.

تنزل روابط دیپلماتیک کشورهای دوست با مغرب
نارضایتی کشورهای اسلامی از اقدام رباط، می‌تواند موجب دوری دیگردولت‌های اسلامی از مغرب شود و احتمال سردی روابط بین آنها وجود دارد؛ البته گذر زمان همه چیز را مشخص می‌کند؛ به عنوان مثال، آمریکایی‌ها خدمات بسیاری به رژیم اسرائیل داشته‌اند اما در مقابل اسرائیل هیچ گام مثبت خاصی برای آمریکا به ارمغان نیاورده و حتی منافع آمریکا در منطقه، روزبه‌روز در معرض خطرات بیشتر قرار گرفته است؛ این حکایتی روشن از آینده روابط کشورهایی است که در طول ماه‌های گذشته وارد توافق و مذاکره با اسرائیل شده‌اند. رژیم صهیونیستی، بیشتر روابط یک‌طرفه برقرار میکند و همین مسئله، بعدها گریبان‌گیر اعراب خواهد شد.

جاسوسی موساد و گسترش حفره‌های امنیتی 
تجربه نشان داده که صهیونیست‌ها در حوزه جاسوسی و اعمال نفوذ ید طولایی دارند. علنی‌سازی روابط اعراب و رژیم اسرائیل و برقرار شدن امکان آمدوشد، زمینه‌ساز خروج اطلاعات و درز اسناد و مدارک امنیتی کشورها خواهد شد. این توافقات، اگر آینده‌ای داشته باشد می‌تواند شبکه اطلاعاتی یهود در جهان عرب را به قدرتی برساند که در آینده، شاهد گفتمانی به نام گفتمان و هویت عربی نخواهیم بود بلکه کل این سیستم، تحت شبکه یکپارچه اشراف صهیونیست قرار خواهد گرفت. مغرب، پیش‌زمینه چنین وضعیتی را طی شش دهه ارتباط با تل آویو پیدا کرده و مستعد نفوذ و اثرپذیری بیشتر است اما باید به متغیرهایی چون روی کار آمدن بایدن و رویکرد قدرت‌های منطقه در قبال اسرائیل و سیاست‌هایش نیز توجه داشته باشیم.

جمع‌بندی
موج عادی‌سازی روابط اسرائیل با جهان عرب و آفریقا به مغرب ختم نخواهد شد و طبق برخی شنیده‌ها سلطنت عمان، نیجریه و دیگرکشورها هم در حال رایزنی هستند و عربستان سعودی نیز طبق تمهیداتی که اندیشیده منتظر حضور «جو بایدن» در کاخ سفید است. اکنون هیچ ناظری، چشم‌‌انداز خوبی برای آینده صلح در منطقه متصور نیست زیرا اسرائیل در ازای عادی‌سازی روابط با اعراب و هزینه‌تراشی برای حکومت‌های آنها، تقریباً چیزی برای اعطا کردن به همپیمانان جدیدش ندارد و تمام تلاشش این است که تا پایان دوره ترامپ، نفوذ آمریکا را مستمسکی برای تثبیت جایگاهش و کاستن از تهدید محور مقاومت اسلامی قرار دهد. در این میان، از بحرین و امارات تا سودان، مغرب و مصر، همه در پازل امریکا و اسرائیل قرار گرفته‌اند و این عربستان سعودی است که به دلیل ترس از محور مقاومت و گفتمان‌های رقیب، دست به هر کاری می‌زند.

این دست توافقات، در وهله اول، شکاف بین دولت‌ملت‌های عرب و مسلمان را تقویت خواهد کرد و بعدها تبعات سنگینی برای حکام عرب به ارمغان خواهد آورد.

 
مرجع : خبرگزاری فارس
کد مطلب : ۹۰۳۴۵۸
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما