قطع نظر از تبلیغات رسانهای غرب در رابطه با نتایج غیر قابل انتظار انتخابات روز یکشنیه دومای دولتی (مجلس سفلی) روسیه و شکست حزب حاکم "روسیه واحد"، تردیدی نیست که چگونگی برنامههای مسکو در عرصههای داخلی و خارجی و بخصوص نحوه عمل آن با قدرتهای جهانی و منطقهای در یک دهه آینده به این حزب مربوط خواهد بود.
این است که حتی سیاستمداران و کارشناسان غربی نیز در رابطه با پیروزی نخست وزیر فعلی روسیه "ولادیمیر پوتین" در انتخابات چهارم مارس سال 2012 ریاست جمهوری این کشور تردید ندارند هرچند با استفاده از موقعیت و مخالفت برخی از احزاب شکست خورده در انتخابات اخیر دومای دولتی روسیه، غرب و سازمانهای به اصطلاح مدافع حقوق بشر غربی حداکثر فشارهای خود را انجام میدهند تا مسکو در هر شرایطی نسبت به "نقش و سهم" آنها بیتفاوت نباشد.
با این حال، سوال مهم این است که بازگشت دوباره پوتین به قدرت برای روسیه و معادلات منطقهای چه پیامدهایی را به دنبال خواهد داشت؟ روابط روسیه با کشورهای آسیای مرکزی و همکاری مسکو با تهران در رابطه به مسائل منطقهای و بینالمللی در چه مسیری قرار خواهد گرفت؟ در مقابل آمریکا و غرب چه راهکارهای را انتخاب خواهند کرد؟
در مطلبی که کارشناس و محقق برجسته مسائل سیاسی روسیه "ایگور پانکروتینکو" به طور اختصاصی برای فارس تهیه کرده است، به سوالهای مطرح شده پاسخ داده شده است.
بیانیه رئیس جمهور روسیه "دمیتری مدویدیف" که چندی قبل در رابطه با برنامه سپر ضد موشکی آمریکا پخش شد، تنها به روابط میان مسکو و واشنگتن مرتبط نبوده بلکه آغاز مرحله جدیدی در مناسبات روسیه با کشورهای آسیای مرکزی و ایران نیز میباشد.
نخبگان سیاسی روسیه باید از روابط مسکو-واشنگتن در دوران ریاست جمهوری مدویدیف این درس و این واقعیت را شناخته باشند که دیگر آمریکا روسیه را به عنوان طرفدارای حقوق یکسان در معاهدات دپلماتیک نمیشناسد.
در جهت پیدا کردن راه حل مشکل مناسبات با آمریکا، اتکا به اصول حقوق بینالملل مسلما منجر به شکست میشود زیرا امروزه کاخ سفید در مناسباتش با دیگر کشورها تنها یک مولفه سیاسی را میشناسد که آن هم قدرت است.
تاریخ روابط روسیه و آمریکا در دوران ریاست جمهور میدویدف در اصل دوران فریب و عدم پایبندی واشنگتن به تعدات خود بوده است. در این راستا میتوان به 3 نمونه بسیار روشن اشاره کرد که 2 مورد از آن طی چند ماه اخیر اتفاق افتاد: 1- اجتناب از فروش سیستم اس 300 به ایران و 2 توافق اوباما و میدویدف در مورد سوریه و برنامه هستهای جمهوری اسلامی ایران.
امتناع روسیه از فروش سیستم اس 300 به ایران با طرح اینگونه وعده صورت گرفته بود که عربستان سعودی از راه خرید تجهیزات نظامی روسی با استفاده از وامهای اختصاصی آمریکا و همچنین اسرائیل با واگذاری تکنولوژی تولید هواپیماهای بدون سرنشین به مسکو، خسارات روسیه از این ناحیه را جبران خواهد کرد.
در نتیجه بعد از اجتناب رسمی روسیه از فروش اس 300 به ایران، سعودی نیز از تداوم مذاکرات با مسکو برای خرید تجهیزات نظامی روسی منصرف شد و آمریکاییها در پاسخ به تحیرزدگی روسها گفتند که سعودی یک کشور مستقل است و واشنگتن نمیتواند دستور بدهد که با چه کشوری همکاری فنی نظامی داشته باشد.
قصه هواپیماهای بدون سرنشین اسرائیل از این جالبتر است. اسرائیل تکنولوژی را تحویل داد و برای ساخت کارخانه مربوطه نیز کمک کرد، اما نه برای روسیه بلکه برای آذربایجان!
ولی در مقابل وابسته نظامی اسرائیل در روسیه "وادیم لندرمان" به طور بسیار فعال و با استفاده از "شیوههای خاص" در پی متقاعد کردن مقامات وزارت دفاع و مجتمع صنایع نظامی روسیه برای اجتناب از تولید و در مقابل خرید هواپیماهای بدون سرنشین از اسرائیل شد. در نتیجه لندرمن را از روسیه اخراج کردند اما در مقابل تنها کشوری که با تکنولوژی هواپیماهای بدون سرنشین روسیه را آشنا کرد باز هم ایران بود. چرا که ایران در قلمرو خود مدتها قبل چنین هواپیمایی را ساقط کرده بود.
حتی این مورد نیز برای نخبگان غربگرای روسیه که پشت سر میدویدف قرار دارند، درس عبرت نشد. در 13 نوامبر در نشست کشورهای آسیا و اقیانوسیه، دیدار میدویدیف با اوباما برگذار شد. طبق اعلام منابع آگاه در این دیدار، توافقات زیر حاصل شد: آمریکا از اقداماتی که منجر به تشدید اوضاع در سوریه بشود، اجتناب کرده و همچنین پیشنهاد تشدید تحریمات علیه ایران در رابطه با گزارش آژانس بینالمللی انرژی اتمی را نیز مطرح نخواهد کرد.
در نهایت ما در رابطه با توافقات مربوط به سوریه این نتیجه را شاهد بودیم: اتحادیه عرب (سازمانی که در آن پادشاهان خلیج فارس به عنوان شرکای استراتژیک آمریکا حرف اول را میزنند) مواضع خصمانه علیه سوریه گرفته و ترکیه یکی دیگر از متحدان آمریکا در پیمان ناتو مبتکر ایجاد مناطقی در قلمرو سوریه شد تا نیروهای دولت این کشور حق ورود به آن مناطق را نداشته باشند.
در این میان در نزدیکی سواحل سوریه بعلاوه ناوهای هواپیمابر نیروهای دریایی آمریکا، باز یک ناو اتمی هواپیمابر "جورج بوش"، 2 رزمناو موشکی و 2 ناوشکن موشکی که در حال بازگشت به پایگاه به نورفولک (ویرجینیای آمریکا) بودند "به طور موقت در دریای مدیترانه برای انجام یک سری از عملیات و کمک برای تامین امنیت، متوقف شدند".
دقیقا چنین روش آمریکا در رابطه با برنامه هستهای ایران نیز به نظر رسید: در آمریکا سر و صدا و جنون ضد ایرانی شدت گرفت و متحدان آمریکا در ناتو- فرانسه و انگلیس خواستار وضع تحریمات بیسابقه علیه تهران شدند. آمریکا به ظاهر به این موارد کاری نداشته است ولی در اصل به دنبال اجرای نقش معمولی خود که همانا مدیریت امور از پشت صحنه است، مشغول بوده است.
در چنین شرایطی، لحن شدید بیانیه میدویدف کاملا توجیه شده بود هر چند اینک بیانیه و لحن آن نیز چندان اهمیت ندارند. مهمتر این است که بیانیه میدویدف به طور عمده به معنای شروع مرحله تحقق دکترین سیاست خارجی رئیس جمهور بعدی روسیه ولادمیر پوتین میباشد.
اینجا هیچ تناقضی وجود ندارد. در غرب هرچه بگویند یا نگویند، طی چهار سال گذشته ائتلاف پوتین میدویدف در مسائل تدوین استراتژی روسیه حفظ شد.
ریاست جمهوری میدویدف به نحوی که گذشت در برابر نخبگان سیاسی غربگرای روسیه بود و به طور بسیار واضح نشان داد که گذشت سیاسی در برابر آمریکا منجر به چه نتایجی میشود. امروز دیگر مخالفان پوتین که وی را به خاطر مواضع ضد آمریکاییاش انتقاد میکنند، مهمترین دلیل خود در رابطه به این موضوع را از دست دادهاند و دیگر مثل سابق نمیتوانند مدعی باشند که "آمریکا برای توافق با روسیه و پایبندی به تعهدات خود آماده است".
باید به این نکته اشاره کرد که دیدگاههای سیاست خارجی ولادیمیر پوتین هیچگاهی به صورت یک سند واحد در نیامده است. این دیدگاهها را میتوان در صورتی دریافت که همه مطالب و سخنرانیهای وی در زمینه مسائل امنیت منطقهای و برخی از عرصههای روابط بینالمللی را در کنار هم بگذاریم.
علاوه بر این ضمن بررسی سخنرانیهای پوتین باید این واقعیت را درک کرد که وی نمیتواند همه چیز را آشکارا بیان کند و در برخی موضوعات مجبور است مانور کند و از بیان عینی برخی مسائل خودداری ورزد تا قبل از مهلت نخبگان غربگرای روسیه و بخشی از جامعه این کشور را که در رابطه به الگوهای عرضهشده توسط نهادها و دستگاههای تبلیغاتی غربی باور دارند، نسبت به خود حساس نکند. قبل از هر چیزی این موضوع به 3 محور اصلی ارتباط میگیرد: تعامل با اسلام، روابط با ایران و ایجاد اتحادیه اوراسیا.
پوتین بیش از هر سیاستمدار دیگری این واقعیت را درک میکند که روسیه بدون دیالوگ با امت اسلامی و بدون مشارکت استراتژیک با ایران، بدون همگرایی با بلاروس، قزاقستان و کشورهای آسیای مرکزی، محکوم به فروپاشی و انحطاط خواهد بود.
دقیقا مناسبترین وضع از نظر غرب این است که روسیه به عنوان کشور دارای مواد اولیه فراوان و ارتش قابل و تکنولوژی برتر، در همین شرایط باقی بماند که در اینصورت فروپاشی آن حتمی خواهد بود.
مقاومت در برابر چنین سناریویی تاسفآور، تنها با این شرایط امکانپذیر است که اهداف آن در دکترین پوتین مشخص شده است.
هدف اول: سهم دادن امت اسلامی در زندگی اجتماعی و اقتصادی روسیه به عنوان عضو دارای حقوق یکسان.
هدف دوم: مشارکت استراتژی با ایران به عنوان قدرت منطقهای که سیاست پیگیرانه مخالفت با ارزشهای لیبرال را دنبال کرده و مخالف مداخله غیرمنطقهای در امور ماوراء قفقاز و آسیای مرکزی میباشد.
هدف سوم: همگونی ظرفیتهای اقتصادی چند کشور شوروی سابق به منظور ایجاد مرکز قدرت ضدغربی یا به عبارت دیگر مقاومت با توسعهطلبی آمریکا، اسرائیل، عربستان سعودی و ترکیه در این مناطق میباشد.
به طور عمده برنامه سیاسی پوتین برای آسیای مرکزی پاسخی به دکترین "جاده جدید ابریشم" آمریکا است که هدف تقویت جایگاه غرب در منطقه را دنبال میکند.
ضمن صحبت در مورد دکترین سیاست خارجی پوتین باید به اهداف تاکتیکی آمریکا نیز اشاره بشود که مهترین آن به شرح زیر است:
- کنترل افغانستان و از طریق آن اعمال فشار به پاکستان به منظور تضعیف نفوذ رو به رشد چین؛
- کنترل بر مسیرهای انتقال انرژی از آذربایجان و ترکمنستان (با کمک و مشارکت فعال اسرائیل و اتحادیه اروپا) به خارج؛
- پشتیبانی از نخبگان ضد روسی و ضد ایرانی حاکم در آذربایجان؛
- جذب ترکمنستان به ائتلاف ضد روسی و ضد ایرانی؛
- بیثباتی ازبکستان، قرقیزستان و تاجیکستان و ایجاد مناطق تنش در قزاقستان.
تحقق این سیاست و برنامه راهبردی آمریکا نتایج ذیل را به بار خواهد آورد:
- تقویت موقعیت آمریکا در منطقه از طریق ایجاد پایگاههای جدید نظامی و کنترل کامل بر نهادهای امنیتی و ارتشهای کشورهای منطقه؛
- از منطقه بیرون کردن روسیه؛
- ایجاد زمینه برای تحقق عملیات گسترده ضد ایرانی.
مسلم است که اهداف دکترین پوتین برای منطقه در مخالفت عام و تام با برنامههای آمریکا و غرب قرار دارد که مهمترین نکات آن عبارت است از:
- آسیای مرکزی با ثبات و در حال توسعه که از راه مسالمتآمیز به حل و فصل مسائل داخلی و منطقهای دست مییابد؛
- ورود قرقیزستان، تاجیکستان و ازبکستان به اتحادیه اوراسیا؛
- محدود کردن مداخله قدرتهای غیرمنطقهای در امور منطقه و حل و فصل مشکل افغانستان ضمن همکاری با کشورهای همسایه افغانستان.
این در حالی است که دستیابی به این اهداف حیاتی نیازمند همکاری تنگاتنگ و مشارکت استراتژی روسیه با ایران به عنوان طرف بانفوذ منطقه است.
البته دلیل دیگری نیز برای همکاری نزدیک روسیه با ایران وجود دارد که در مورد آن نمیتوان در رسانههای گروهی مطالب و دیدگاههای را مشاهده کرد در حالی که این موضوع در دوایر روسی مشغول به تحقق دکترین پوتین به طور فعال مورد بحث و بررسی میباشد.
روسیه به شدت نیازمند منابع مالی برای بازسازی تسلیحات خود میباشد. این منابع را تنها از خارج میتوان بدست آورد چرا که اقتصاد روسیه از چنین قدرتی برخوردار نیست.
غرب به عنوان منبع تامین مالی نمیتواند منتظر بشود زیرا شرایط پیشنهادی آنها برای روسیه غیرقابل قبول خواهد بود.
از این رو علاقمندی روسیه برای همکاری نظامی فنی با ایران و استفاده از امکانات و قابلیتهای ایران برای نفوذ روسیه به بازار جهانی تسلیحات بسیار منطقی به نظر میرسد.
علاوه بر این در روسیه به همکاری نظامی فنی با ایران و تحقق برنامههای مشترک در زمینه انرژی هستهای و همکاریهای راه آهن، بعنوان شرایط لازم توسعه اقتصادی روسیه نگاه میکنند که در اصل دیدگاهی جدید است.
مسلم است که در اینباره در روسیه به صورت آشکارا صحبت نمیکنند. گذشته از آن هر سیاستمداری که در این رابطه بطور علنی صحبت کند تحت فشارهای بیسابقه قرار خواهد گرفت. ولی این امر جای خوشبینی دارد که بلاخره در روسیه پیرامون این گزینهها صحبت و تبادل نظر به طور بسیار فعال شروع شده است.