۰
يکشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۱ ساعت ۱۴:۵۲

اگر آمریکا در سوریه شکست بخورد چه اتفاقی می‌افتد؟

اگر آمریکا در سوریه شکست بخورد چه اتفاقی می‌افتد؟
پایگاه خبری دام‌پرس سوریه در گزارشی به پیامدهای شکست جبهه غربی عربی در سوریه پرداخت و مشکل بزرگ آمریکا را مقاومت و ایران دانست.

این پایگاه خبری نوشت: مشکل بزرگ برای آمریکا در منطقه از زمان نابودی عراق در سال 1991 ایران است. آمریکا پروژه‌ ناصری‌ها را در سال 1967 در هم پیچید و سوریه و فلسطین را منزوی کرد و به حاشیه راند و در دهه 70 و 80 آنان را خرد کرد و در ابتدای دهه 90 عراق را نابود و به یک کشور شکست خورده تبدیل کرد.

تنها تهدیدی که پس از نابودی عراق باقی ماند،‌ ایران و سوریه بودند. آمریکا از دهه 90 تاکنون برای نابود کردن ایران و سوریه برنامه‌ریزی می‌کند. نابودی ایران راه را برای آمریکا جهت سیطره بر آسیای میانه و خفه کردن روسیه و چین و نابود کردن این دو فراهم می‌کند. سپس بعد از نابودی روسیه و چین رقیبی برای آمریکا باقی نمی‌ماند و رؤیایی آمریکا برای سیطره بر جهان محقق می‌شود.

این تصویری است که آمریکا به طور کلی برای خود ترسیم کرده است؛ تصور سیطره بر کل دنیا و تبدیل کردن قرن 21 به قرن آمریکا بعد از آنکه قرن 20 قرن آمریکا و شوروی بود.

آمریکا طرح قرن 21 را در سال 2001 آغاز کرد. افغانستان را به بهانه مبارزه با تروریسم اشغال کرد و اهمیت ژئوسیاسی افغانستان بر کسی پوشیده نیست. افغانستان بین ایران و روسیه و چین است و اقدام آمریکا در اشغال آن، به مثابه خنجری بود در پهلوی قاره آسیا. آسیا تنها قاره‌ای است که آمریکا بر آن سیطره ندارد و در عین حال تهدیدی راهبردی برای سیطره آمریکا بر کل دنیاست.

اشغال عراق پس از افغانستان با هدف ساقط کردن ایران و روسیه و تغییر دادن نظام‌های موجود در خاورمیانه و جانشین کردن نظام‌های متحد آمریکا مانند نظام‌های موجود در خلیج فارس بود تا این نظام‌ها سرانجام با نظام‌هایی به شیوه غربی‌ها تغییر کند. کنترل آمریکا بر دنیا فقط با نیروی نظامی مستحکم نمی‌شود. برای اینکه سیطره آمریکا ریشه‌دار شود، این سیطره باید بر اساس عوامل فرهنگی باشد. آمریکا می‌خواهد که فرهنگ خود را در همه جا بر همه فرهنگ‌های دنیا تحمیل کند. این، موضوعی روشن است و معروف است که آمریکایی‌ها از بیان این امر ابا ندارند. آنها آشکارا می‌گویند که می‌خواهند الگوی خودشان در زندگی را به همه ملت‌های زمین منتقل کنند و آن را با زور و تحت شعار حقوق بشر و جهانی سازی و شعارهای مشابهی دارای ظاهر انسان‌دوستانه و باطن استعماری، به دیگران تحمیل کنند.

آمریکا دوست ندارد که حاکمان دست‌نشانده‌اش، فرهنگی غیر از فرهنگ آمریکایی را اجرا کنند حتی اگر آن فرهنگ متحد آمریکا باشد و این برای این است که فرهنگ آمریکا نهادینه شود. مثلا حکام خلیج [فارس] خواسته آمریکا را می‌فهمند و سال‌هاست که تلاش می‌کنند مردم خود را آمریکایی کنند و فرهنک و شیوه زندگی آمریکایی را در کشورشان ترویج کنند. این حکام مانع اخذ چیزی از فرهنگ آمریکا نمی‌شوند حتی اگر با فرهنگشان خیلی غریبه باشد. مهم برایشان این است که در قدرت باقی بمانند و آمریکا از آنان راضی باشد.

حسنی مبارک هم دقیقا همین کار را می‌کرد و الان هم بسیاری از مصری‌ها فرهنگی نزدیک به فرهنگ آمریکا دارند. آمریکا هزینه زیادی کرده است تا مصر را در دهه‌های گذشته آمریکایی کند و این پول‌ها و هزینه‌ها الان ثمر داده است.
اما با این همه و تلاشهای مبارک و خلیجی‌ها، و امثال آنان، آمریکا بخوبی می‌داند که کامل آمریکایی کردن جوامع ممکن نیست در سایه سیاست شیوه غربی که دموکراسی لیبرال نامیده می‌شود محقق شود. آمریکا می‌داند که بخش‌هایی در جوامع عربی هستند که کاملا غیرآمریکایی هستند و منظور، اسلامیون هستند. وجود اسلامیون در مصر و کشورهای دیگر مانند بمبی ساعتی است که ممکن است هر لحظه بترکد و به سلطه آمریکا پایان دهد. این چیزی است که در سال 1979 عملا در ایران رخ داد. آمریکا از انقلاب اسلامی در ایران درسی بسیار مهم گرفت و با استفاده از این درس کوشش می‌کند که کنترل بر مصر و دیگر کشورهای عربی را از دست ندهد.

آمریکا از مبارک چشم‌پوشی کرد و به واسطه قطر و ترکیه دست خود را برای اسلامگراهای مصر و دیگر کشورها دراز کرد تا آنان را آمریکایی کند و زیر یوق خود بگیرد. این چیزی است که عملا رخ داده و شاهدیم که خیلی از اسلامیون در کشورهای انقلاب کرده عربی، آمریکایی هستند. چه فرقی میان محمد مرسی و حسنی مبارک است؟ تا الان هیچ تفاوت ریشه‌ای دیده نشده است. حتی به‌عکس. مصر هنوز حول محور آمریکا می‌چرخد و هنوز کشوری آمریکایی است. رسیدن اسلامگراها به قدرت در مصر این کشور را از زیر لوای آمریکا خارج نکرده بلکه در جاهایی بر آن تاکید کرده است. مسلمان‌شده‌هایی مانند وهابی‌ها و اخوانی‌ها در جهان عرب الان چندان فرقی با پیروان آمریکا در دیگر کشورها ندارند. ادبیات و منطق همه اینها منطق آمریکاست. اینها روی کار نیامدند که آرمان فلسطین را باور کنند بلکه کوشش می‌کنند مسئله فلسطین سازش شود و اسرائیل به رسمیت شناخته شود. مسلمانان ترک اسرائیل را به رسمیت می‌شناسند و سال‌هاست تلاش می‌کنند اخوان المسلمون عرب را متقاعد کنند این کار را بکند. نشانه‌ها همه حاکی است که اخوانی‌ها هم عملا این امر را پذیرفته‌اند اما هنوز درباره جزئیات کشور وعده داده شده فلسطین جدل می‌کنند.

اخوانی‌ها اکنون اسرائیل را قبول دارند اما در خصوص مسائلی مانند مرزها، منابع آبی و دیگر مسائل سفسطه‌آمیز بحث می‌کنند. یک شاخه‌ی نزدیک به قطر و آمریکا در اخوانی‌ها اعتراف به اسرائیل را قبول دارد اما یک شاخه دیگر مانند کسانی همچون محمود الزهار چنین چیزی را قبول ندارند. به نظر می‌رسد این اختلافها سرانجام به سود آمریکاست و محمد مرسی نیز اکنون تلاش می‌کند توافق دوحه میان محمود عباس و خالد مشعل را اجرا کند. این توافق در حقیقت گامی است به سوی اسرائیل و سرانجام تمام شدن اوضاع به سود آمریکا.

باید اعتراف کرد که آمریکا در آمریکایی کردن بسیاری از اسلامیون موفق شده است. همه مسلمان‌های آمریکایی شده اکنون خط آمریکا را تایید می‌کنند و حاضرند به نوعی اسرائیل را به رسمیت بشناسند. اینها آماده‌اند تا در مقابل ایران، سوریه، روسیه و چین سرباز آمریکا باشند.

چرا آمریکا با اینکه می‌دانست پیش‌نویسش علیه سوریه وتو می‌شود، آن را به رأی گذاشت؟ آمریکا از بحران سوریه استفاده می‌کند تا میان اسلامگراهای اهل سنت با روسیه و ایران و چین دشمنی ایجاد کند. یکی از اهداف آمریکا در شعله‌ور نگاه داشتن بحران سوریه این است که میان کشورهای جبهه بازدارندگی با مسلمانان اهل سنت ایجاد دشمنی کند. این همان هدفی است که
آمریکا تلاش کرد از مسئله چچن و افغانستان بهره‌برداری کند و اعراب را علیه سوریه تحریک و آنان را از مسئله فلسطین غافل کند.

واقعیت امروز متاسفانه این است که کشورهای عربی که ادعای اسلام می‌کنند و پشت آن مخفی می‌شوند تقریبا همه‌شان به استثناء سودان آمریکایی هستند. لیبی که ساقط شد و جز سودان و سوریه دیگر باقی نمانده است. تلاش‌های آمریکا برای ساقط کردن سودان و آمریکایی کردن آن ادامه دارد. سیاست آمریکا در قبال سودان سیاست استعماری کینه‌توزانه‌ای است که با سیاست آمریکا در قبال سوریه و قبل از این در قبال عراق چندان تفاوتی نمی‌کند.

ساقط کردن نظام سودان هدفی راهبردی برای آمریکاست. ایده نزدیکی سودان و آمریکا، ایده‌ای شبیه به ایده نزدیکی لیبی و آمریکاست که قذافی آن را اجرا کرد و همان ایده نزدیکی عراق و آمریکاست که صدام اجرا کرد. آمریکا هیچ گاه قبول نمی‌کند که به کشوری مستقل [مانند ایران] نزدیک شود. نزدیک شدن به آمریکا یعنی خضوع و قبول آمریکایی شدن خود است. هر کس نپذیرد که آمریکایی شود، به هر قیمتی شده، باید ساقط شود این همان اتفاقی است که درباره [اواخر دوران] صدام و قذافی افتاد. همان اتفاقی است که الان علیه عمر البشیر رئیس جمهوری سودان در جریان است. عمر البشیر امتیازهای زیادی به آمریکا دارد و کار به جایی رسید که به تجزیه کشورش بناچار تن داد ولی آمریکا از او راضی نمی‌شود چون نظام سودان آمریکایی نیست.

آمریکا دنباله‌روان خود در خلیج فارس را طعمه می‌کند تا کشورهای مستقل را به اشتباه بیندازد. نزدیکی عراق [دوران صدام] به آمریکا به واسطه اعراب خلیج [فارس] ایجاد شد. صدام به اعراب خلیج اعتماد کرد و نفهمید که آنان صرفا طعمه هستند. همین امر نیز درباره عمر البشیر صادق است. آمریکا همین طرح را با اعراب خلیج [فارس] علیه ایران نیز آزمود اما ایران از سرنوشت صدام درس گرفت و قبول نکرد در دام آمریکا و اعراب خلیج [فارس] بیفتد. ایران بود که به بشار اسد نصحیت کرد که در این دام نیفتد. حافظ اسد نیز روابطی با اعراب خلیج [فارس] و آمریکا داشت. بشار اسد [فرزندش] هم به راه او رفت و اگر ایران نبود شاید سرنوشت او شبیه سرنوشت صدام می‌شد. آمریکا قصد فریب بشار اسد را داشت و می‌خواست که اسد را از لبنان خارج کند تا لبنان سکویی برای نابود کردن سوریه سپس ایران شود اما بشار اسد لبنان را تسلیم آمریکا نکرد. ایران در سرسختگی موضع بشار اسد نقش دارد چرا که مشوق‌های پیشنهادی بسیار بزرگ بود. آمریکا به ترکیه و قطر دستور داد تا سیاست بازی در قبال سوریه پیش بگیرند فقط به یک دلیل، و آن گرفتن لبنان از سوریه و سوریه از محور مقاومت بود تا مقدمه تخریب سوریه سپس ایران فراهم شود.

خلاصه‌ی 10 سال گذشته این است که آمریکا موفق شد بسیاری از اسلامگراهای اهل سنت را آمریکایی کند اما در آمریکایی کردن مسلمانان شیعه و متحد آنان یعنی سوریه شکست خورد. قدرت ایران هر روز بیشتر و تهدیدی بزرگ برای نفوذ آمریکا در منطقه شد. بزرگ‌ترین دلیل این ادعا هم خروج ذلیلانه آمریکا از عراق و سقوط سعد الحریری (متحد آمریکا) در لبنان بود. عراق کنونی هم بعد از آنکه در زمان اشغال کاملا آمریکایی بود اکنون بیشتر بی‌طرف است. لبنان نیز اکنون تقریبا بی‌طرف است پس از آنکه در زمان سعد الحریری کاملا آمریکایی بود.

نفوذ ایران
کار اخراج آمریکا از کشورهای منطقه را آغاز کرده است یعنی اینکه این موضوع، امری خطرناک شده است و سیطره آمریکا را به زوال در منطقه تهدید می‌کند. زوال آمریکا در منطقه نیز به معنای شکست طرح نفوذ به آسیا و از بین رفتن رؤیای سیطره بر جهان.

آمریکا ناکامی‌اش در خاورمیانه را با یک دستاورد دیگر جبران کرد و آن سیطره بر لیبی است. لیبی در آفریقا کشوری بسیار مهم است زیرا قذافی در کل آفریقا نفوذ داشت. او جسور و رقیبی برای استعمار غربی‌ها در آفریقا بود. با ساقط شدن قذافی آمریکا فقط نفت لیبی و خود لیبی را به دست نیاورد، بلکه سیطره خود بر کل آفریقا را تقویت کرد و این همان چیزی است که روس‌ها را آزاد می‌دهد و احساس می‌کنند که آنچه در لیبی رخ داد [و ناتو به آن حمله کرد] اشتباه بسیار فاحشی از جانب آنان بود [که در شورای امنیت پای قطعنامه حمله به لیبی را امضا کردند].

کشمکش در سوریه کشمکشی سرنوشت‌ساز برای آمریکاست که سرنوشت سیطره بر دنیا را روشن می‌کند. اگر آمریکا در سوریه موفق شود، حمله به لبنان و عراق را از سر می‌گیرد و دستاوردهای خود را یکی یکی باز پس می‌گیرد و آنگاه ایران در منطقه تنها می‌ماند. اگر ایران هم شکست بخورد موجودیت آمریکا در افغانستان نجات می‌یابد. اگر آمریکا اکنون از افغانستان خارج شود، فضا برای نفوذ ایران و روسیه و چین باز می‌شود و این یعنی شکست سخت اما اگر آمریکا موفق بشود ایران را شکست بدهد آنگاه افغانستان را تحت نفوذ نظام آینده ایران قرار خواهد داد.

بقای آمریکا در افغانستان یا خروجش از آن امری سرنوشت‌ساز برای روسیه و چین است. زیرا افغانستان مستعمره آمریکا در قلب آسیا، این دو کشور را تهدید می‌کند.

این اهمیت سوریه است. این معرکه کنونی فقط بر سر سوریه نیست و نه حتی فقط بر سر خاورمیانه بلکه حقیقت این است که این معرکه، بخشی از کشمکش بر سر کل دنیاست. کشمکشی جهانی بین کشوری که دنیا را مستعمره خود می‌خواهد و مجموعه‌ای از کشورهایی که در برابر این کشور مقاومت می‌کنند. کشمکش اکنون خود را در سوریه نشان داده است. این همان تفسیر اقدام روسیه و چین در استفاده از سه بار وتو بر خلاف همه فشارهای غرب است.

اما چه چیز سبب می‌شود کشوری مانند چین منافع خود با کشورهای عربی و اسرائیل و ترکیه فدای حمایت از سوریه کند؟ سوریه از لحاظ جغرافیایی از چین دور است و از ثروتهای طبیعی هم غنی نیست و در حقیقت چیزی ندارد که توجه چین را جلب کند. در پاسخ باید گفت که چین، صرفا به خود سوریه نگاه نمیکند. چین تصویری کلی‌تر را می‌بیند. جنگ سوریه جنگی سرنوشت‌ُساز در قالب جنگی جهانی است که اساسا روسیه، چین و ایران و هر کشوری که به فشار آمریکا تن ندهد، هدف گرفته است. سقوط سوریه در دستان آمریکا راه را برای سقوط ایران فراهم می‌کند و سقوط ایران چین را در محاصره قرار می‌دهد.

سوال این است که اگر آمریکا در سوریه شکست بخورد چه اتفاقی می‌افتد؟

شکست آمریکا در سوریه یعنی شکست آخرین سلاحی که در دست آمریکا علیه ایران است. ایران تقریبا دیگر یک کشور اتمی است. همه دلایل و نشانه‌ها نشان می‌دهد که برنامه هسته‌ای ایران حتی با حمله نظامی هم متوقف نمی‌شود. برنامه هسته‌ای ایران کاملا حمایت شده و تاسیسات آن در سراسر ایران پراکنده است. روسیه و چین هم با موضوع حمله به
تاسیسات هسته‌ای ایران کاملا مخالفند. پایگاه خبری اسرائیلی دبکافایل در مطلبی اعلام کرد که ولادیمیر پوتین رئیس جمهوری روسیه در سفر اخیر به اسرائیل به مقامات آن گفته است که روسیه موشک‌های اس‌.300 را به ایران خواهد داد. معنای این حرف این است که روسیه اجازه نمی‌دهد به ایران حمله شود تا این کشور سقوط کند. بلکه آماده است که قطعنامه‌های سازمان ملل را نقض کند و در حالی که آمریکا قصد حمله نظامی داشته باشد، ایران را تجهیز کند.

روس‌ها و چینی‌ها به جنگ کنونی علیه سوریه به این دید نگاه می‌کنند که بخشی از جنگ علیه ایران است. این دو کشور سقوط سوریه را بشدت رد می‌کنند زیرا نمی‌خواهند روزی شاهد تضعیف ایران باشند. این راز دفاع جانانه آنان ازسوریه است. یعنی ایده اتحاد سوریه و ایران اشتباه نبوده است و این اتحاد، شبکه‌ای حمایتی بین‌المللی از این کشور ایجاد رده است.

بنا بر این، سقوط ایران با حمله نظامی محال است. دلیل اساسی آن هم محال بودن نابود کردن برنامه هسته‌ای ایران با حمله نظامی است. هدف آمریکا براندازی در ایران با شیوه‌های جنگ نرم و غیرمستقیم است اما گزینه جنگ مستقیم مطرح نیست.

اما آمریکا چگونه می‌تواند با جنگ نرم ایران را ساقط کند؟ تنها سلاحی که آمریکا در اختیار دارد، اسلامگراهای اهل سنت است. آمریکا از چندین سال قبل حملات اختلاف‌برانگیز دینی حجیمی را علیه ایران به راه انداخته است. سعودی‌ها با شبکه‌های ماهواره‌ای و رسانه‌ای و فتاوایشان نقشی مهم در این حمله ایفا می‌کنند.

آمریکا خیلی از سنی‌ها را سلاحی در دست خود کرده است. آنان را به انتحاری‌هایی تبدیل کرده است که حاضرند برای تحقق سیطره آمریکا بر جهان، جان خود را فدا کنند.

اما چه چیز سبب می‌شود که برخی جوانان سوریه علیه کشورشان سلاح در دست بگیرند و خود در مهلکه بیندازند و مقابل ارتش سوریه کشته شوند؟ این جوانان وارد جنگی از پیش باخته شده‌اند. آمریکا اینها را گرد هم آورده است تا وارد جنگی نابرابر علیه ارتش سوریه شوند تا همه کشته شوند. اما هدف اینها چیست؟

در حقیقت این افراد یک هدف دارند. آنان جان خود را فدا می‌کنند تا امپراتوری آمریکا شکل بگیرد. حتی اینها می‌دانند که جنگی که واردش شده‌اند نابرابر است و امیدی به پیروزیشان نیست. آمریکا با تحریکات مذهبی و شعارهایی درباره آزادی آمریکایی خام کرده و آنان را به رُبات تبدیل کرده است.

در میراث آمریکا یک ایده قدیمی هست که می‌گوید باید ارتشی از جنگجویان نیمه اتوماتیک ساخت. آمریکایی‌ها می‌خواهند بر دنیا سیطره پیدا کنند اما دوست ندارند جان سربازانشان را به خطر بیندازند. برای همین آنان ایده ایجاد ارتش آدمهای اتوماتیک یا نیمه اتوماتیک را مطرح کرده‌اند به جای اینکه سربازان خود را به جنگ بفرستند و آنان را در معرض خطر مرگ قرار بدهند. آمریکایی‌ها ترجیح می‌دهند رباتها به جای سربازانشان بجنگند.

انتحاری‌های به اصطلاح‌ اسلامگرا اکنون نقش این ربات‌ها را ایفا می‌کنند. آمریکا با شعارهای مذهبی تحریکشان می‌کند و به جای سربازان خود اعزامشان می‌کند تا [در سوریه] بجنگند. آمریکا در این صورت چیزی از دست نمی‌دهد و حتی هزینه ساخت ربات را هم نمی‌دهد چون این نیروها خیلی بهتر از ربات هستند. برای همین می‌بینیم
که آمریکا با سخاوت آنان را خرج می‌کند و فوج فوج برای مرگ [به سوریه] اعزام می‌کند. این افراد برای آمریکا هزینه‌ای ندارند برای همین آمریکا خود را خسته نمی‌کند که آنان را تامین یا تجهیز کند. تکیه آمریکا اکنون بر کمیت است نه کیفیت زیرا تعداد زیادی از این انتحاری‌ها اکنون مهیا است.

شکست آمریکا در سوریه یعنی شکست چنین سلاحی که عملا آخرین سلاح آمریکا [علیه سوریه] است. آمریکا فعلا جز این تروریست‌های انتحاری سنی‌مذهب چیزی برای مبارزه با ایران در چنته ندارد. اگر این انتحاری‌ها شکشت بخورند بدین معناست که راهبرد آمریکا در معرض شکست و رسوایی راهبردی قرار می‌گیرد.

اگر «انقلاب ساختگی» علیه سوریه شکست بخورد، آمریکا برای ساقط کردن ایران چه می‌تواند بکند؟ جنگ نظامی که سودی ندارد. سلاح «ربات سنّـی» هم که شکست خورد. تحریم و محصر اقتصادی نیز شکست خورده است. پس چه باقی مانده است؟ آمریکا در این صورت کاملا رسوا خواهد بود مجبور است امتیازهای بزرگ راهبردی بدهد.

ایران می‌خواهد که آمریکا را از منطقه بیرون کند زیرا میخواهد استقلال خود را ریشه‌دارتر و راسخ‌تر کند. حضور آمریکا در منطقه تهدیدی همیشگی برای ایران است زیرا عقیده استعماری آمریکا بر مبنای توسعه‌طلبی است برای همین ایران هرگز به آمریکا اعتماد ندارد و جز به خروج آن از منطقه و برچیده شدن همه پایگاه‌هایش در خلیج [فارس] رضایت نمی‌دهد.

روسیه و چین طبیعتا از این وضعیت سود خواهند برد. مهم‌تر از هر چیز برای روسیه و چین شکست طرح توسعه‌طلبانه آمریکاست. اگر آمریکا در خاورمیانه شکست بخورد، این به معنای بر باد رفتن رویای آمریکایی کردن آسیا است. آمریکا مجبور می‌شود از افغانستان خارج شود و عملا قاره آسیا جز در برخی بخش‌ها خالی از نفوذ آمریکا می‌شود.

طبیعتا سوریه نیز در موضوع اسرائیل سود خواهد کرد. سوریه نیز جولان اشغالی خود و شاید بیشتر از این را طلب کند. و روشن نیست که بر سر فلسطین به توافقی خواهد رسید یا نه اما ایران بر ریشه‌کن کردن اسرائیل مُصـرّ است. اینجا البته حرف ایران فصل الخطاب نیست چون روسیه نیز نظری خواهد داشت اما به هر حال مسئله فلسطین با راه‌های بسیار عادلانه‌تر از آنچیزی که آمریکا مطرح می‌کرد می‌تواند حل شود و سوریه در اینجا نقشی مهم خواهد داشت.

اما شیوخ خلیج در اینجا دیگر پوشش آمریکایی خود را که تاکنون رژیم‌های آنان را حفظ کرده بود، از دست می‌دهند زیرا مجبور می‌شوند اصلاحات داخلی عمیقی انجام بدهند و شاید این رژیم‌ها سرنگون شوند و رژیم‌های دیگری روی کار بیاید. هنوز روشن نیست که رژیم‌های کنونی در حاشیه خلیج [فارس] قابل اصلاح هست یا خیر.

شکست در سوریه یعنی شکست در مقابل ایران و شکست در افغانستان. یعنی افتضاح راهبردی آمریکا در همه ابعاد. یعنی تیر خلاص بر رویای آمریکا در سیطره بر جهان برای همین می‌بینیم که آمریکایی‌ها با وحشیگری تمام علیه سوریه می‌جنگند. جنگ سوریه جنگی تعیین کننده برای کنترل بر جهان است. اگر سوریه سقوط کند، کل قاره آسیا سقوط می‌کند و اگر پایدار بماند آمریکا از آسیا اخراج می‌شود و با خروج آمریکا از آسیا، فرعون‌های او نیز سقوط می‌کنند که در رأس آن اسرائیل و آل سعود و دیگر همقطاران آنان هستند.
کد مطلب : ۱۸۶۸۰۸
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما