حضور رئيس جمهوري اسلامي ايران در نيويورك كه با هدف شركت در كنفرانس بازنگري معاهده منع گسترش تسليحات هستهاي انجام ميشد با حاشيههاي زيادي همراه بود. اين حاشيهها البته با توجه به سابقه حضور ايشان در سازمان ملل و ساختار شكنيهاي مثبتي كه در سخنرانيها انجام داده و به نوعي نظام استكبار جهاني و به خصوص آمريكا را در خاك خود با چالشهاي جدي مواجه كردند قابل پيشبيني بود.
اعلام حضور مجدد دكتر احمدي نژاد در سازمان ملل باعث شد تا كانونها و محافل قدرت به ويژه لابي صهيونيستي در آمريكا به تكاپو بيفتند و و از موضع انفعال تمامي تلاش خود را به كار برند تا در صورت امكان از اين حضور جلوگيري كرده و اگر در اين امر موفق نشدند اين سفر را با چالشهايي در حد وسع خود روبرو سازند.
اين تلاشها تا بدانجا پيش رفت كه حتي سايت وزارت امور خارجه اسرائيل در پيشنهادي كه بيشتر به طنز شبيه بود با لحني نااميدانه نوشت: "اگر دولت اوباما به علت ملاحظات بين المللي صلاح نمي داند از اعطاي رواديد به احمدي نژاد خودداري کند، اما هتلهاي نيويورک ميتوانند با نصب تابلوي «جاي خالي نداريم» به رئيس جمهور ايران اجازه اقامت در نيويورک را ندهند!"
دست و پا زدنهاي اين محافل ادامه يافت تا در آخرين برگ از آن هنگام سخنراني دكتر احمدينژاد سران چند كشور مسكتبر غربي كه تاب شنيدن حرفهاي منطقي ارائه شده از سوي ايران را نداشتند، سالن اجلاس را ترك كردند.
اين اقدام دولتهاي غربي بار ديگر دروغ بودن ادعاهايي همچون حمايت از دموكراسي و آزادي بيان را روشن كرد. ترك سالن سخنراني در حالي كه سخنان دكتر احمدي نژاد به صورت كاملا منطقي و عقلاني در حال ارائه بود، نشان داد كه غربيها تاب شنيدن حرف مخالف خود را ندارند، گرچه اين حرف كاملا برحق و منطقي هم باشد.
پيشنهادات ارائه شده از سوي جمهوري اسلامي ايران در مورد انرژي هستهاي و خلع سلاح تنها راهكاري است كه ميتواند اميد، پاك شدن جهان از سلاح هستهاي را زنده كرده و زمينه را براي برقراري عدالت در خصوص استفاده سالم از انرژي هستهاي فراهم سازد.
اما در سيستم فعلي حاكم بر جهان كه در آن متهم، بازپرس و قاضي يكي است هيچ اميدي به بهبود اوضاع نيست. دراين شرايط است كه دولتهاي غربي اصليترين دارندگان سلاح هستهاي هستند و دولت ايالات متحده با داشتن بيشترين تعداد كلاهك هستهاي و البته تنها استفاده كنندهي از اين سلاحها، به عنوان بزرگترين تهديدات هستهاي براي جهان، نه تنها تاب تحمل مجازات و تحديدات را ندارند، بلكه از شنيدن آن نيز سرباز زنند.
اين عدم تحمل و عصبيت نشان از آن دارد كه اين دست از كشورها در نقطه زوال خود قرار داشته و حرف تازهاي براي ارائه به جامعه جهاني و ملتها ندارند. چرا كه اگر غير از اين بود از بيان مواضع منطقي ايران برآشفته نميشدند و حداقل گوشهاي خود را براي شنيدن آن باز ميگذاشتند.
اما نكته قابل تاملي كه اين دولتها از آن غافلاند، اين است که فضاي بين الملل امروز با فضاي دهههاي پاياني سده گذشته متفاوت است. شايد آن زمان زمينه يکه تازی اين قدرتها فراهم بود، و آنها خود را متکلم وحده جهان مي ديدند، اما گذشت زمان آن معادلات ظالمانه را برهم زده است.
معادلات جديد به سود دولت هاي مستقل و آزاده شكل گرفته و ميگيرد. و در اين ميان دولت هاي مسکتبر غربي بايد، درکشان را از فضای جديد بالابرده و به روز کنند و در ضمن متوجه باشند که زمانی که فقط آنها حرف بزنند و ساير ملت ها گوش بدهند، گذشته و اکنون آنها هستند که بايد آماده شنيدن حرف ساير ملت ها باشند.
ولي گويا مقامات غربي از درك اين فضاي جديد ناتوانند. و با درکي توهم گونه از مناسبات روز جهان، از موضع ابرقدرتي دنيا را مورد خطاب قرار ميدهند و توجه ندارند كه افكار عمومي دنيا ديگر فريب شعارهاي به ظاهر زيباي آنان را نميخورند و ملتها از "برهنه بودن اين پادشاه" آگاه شده اند.