از مهمترين اين مولفهها را که کوچکسازي و تغيير در ساختارهاي جمعيتي و اقليتي کشورها تشکيل ميدهد. از مهمترين اين اقدامات نيز اجراي طرح «سايکس ـ پيکو» با محوريت تجزيه امپراتوري عثماني و تشکيل چندين کشور کوچک البته براساس عدم مرزبنديهاي مشخص بوده است.
اقدامي که موجب شده تا کشورهاي استقلال يافته همواره درگير تقابلهاي مرزي بوده و براي حفظ برتري بر ديگري به سمت همگرايي با نظام سلطه پيش روند. مهمترين مولفهاي که غرب براي تحقق اين پروژه به کار ميگرفت بهرهگيري از لشگرکشي نظامي و يا جنگ ميان همسايگان بوده است در حالي که در نهايت به يک هدف يعني کوچکسازي کشورها منجر ميشد. تحولات صورت گرفته در امپراتوري عثماني، صربستان، يوگوسلاوي، شبهقاره هند و نيز مرزبنديها پس از جنگ جهاني اول و دوم نمودي از اين تحرکات ميباشد.
آنچه امروز در معادلات جهاني در حال شکلگيري است رويکرد نظام سلطه به اجراي ابعاد جديدي از مرزبنديها در صحنه جهاني است که دامنه آن بسياري از نقاط جهان به ويژه آفريقا و غرب آسيا (خاورميانه) را دربرميگيرد. رشد بيداري اسلامي و ناتواني غرب در مهار آن موجب گرديد تا غرب به دنبال اجراي ساختاري جديد در منطقه و گسترش آن به ساير نقاط جهان باشد. آنچه امروز غرب به دنبال ترويج آن ميباشد القاء تصور ناکارآمدي مرزبنديهاي جغرافيايي و لزوم رويکرد به مرزبنديهاي قومي و جمعيتي است.
نمود عيني اين رفتار را در تحرکات غرب براي واگذاري برخي مناطق افغانستان به طالبان و نيز رشد و گسترش گروهک ترويستي داعش در عراق و سوريه ميتوان مشاهده کرد. براساس استراتژي جديد آمريکاييها، خطوط مرزي موجود ميان کشورها نميتواند عامل ثبات و امنيت کشورها باشد چنانکه اکنون گروههاي تروريستي از ۸۳ کشور جهان در سوريه و سپس در عراق فعال گرديده و به دنبال توسعه نفوذ خود به ساير مناطق هستند. غرب ادعا ميکند که استقلال تروريستها از ساير کشورها به يک منطقه (سوريه و عراق) نشانگر آن است که ديگر مرزهاي جغرافيايي نميتواند حدود کشورها را محقق سازد و ثبات را برقرار نخواهد ساخت.
بر اين اساس نسخهاي که غرب تجويز ميکند تغيير در ساختارهاي مرزي براساس قوميتها و ساختارهاي ديني و قبيلهاي است که در آن حتي جابهجايي جمعيت براي تشکيل کشورهاي به اصطلاح يکپارچه نيز اجرا ميگردد چنانکه تروريستهاي موسوم به داعش از سراسر جهان به مرزهاي سوريه و عراق گسيل ميشوند تا امارت خونيني را آنجا برپا سازند.
نکتهاي که در اين عرصه مورد توجه ميباشد تغيير در نوع اجراي طرحهاي مذکور ميباشد. در نگاه سنتي غرب براي تغيير در خطوط مرزي دو مولفه را به کار ميگرفت نخست لشکرکشي مستقيم نظامي به گونهاي که در خلال جنگ تقسيمات جديد کشوري نيز چينش ميشود. تجزيه امپراتوري عثماني در طول جنگ جهاني اول و نيز تغيير در مرزهاي اروپايي در خلال جنگ دوم جهاني نمودهايي از اين رفتار ميباشد.
دوم ايجاد جنگ ميان کشورهاي همسايه بوده به گونهاي با حمايت از يکي از طرفهاي جنگ سياست تجزيه کشور هدف را در پيش ميگرفتند. نمود اين ديدگاه نيز حمايتهاي گسترده غرب از صدام عليه جمهوري اسلامي ايران براي ايجاد تغيير در ساختار جغرافيايي منطقه ونيز حمايت از رژيم صهيونيستي در جنگهاي ۱۹۲۸، ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ و ... براي ايجاد تغيير در مرزبنديهاي کشورهاي عربي بوده است.
هر چند که استراتژي جنگافروزي همچنان از کارکردها و اولويتهاي نظام سلطه است اما به دليل هزينههاي مالي و انساني جنگافروزي مستقيم و البته مخالفتهاي مردمي با آن و نيز عدم تمايل کشورها براي جنگهاي طولاني با همسايگان، غرب اجبارا گزينههاي جديدي را براي تکه تکه کردن کشورها آن هم براساس مدل مرزبندي قوميتي در پيش گرفته است. در اين حوزه دو مولفه عمده را ميتوان مشاهده کرد.
اولا غرب همچنان گزينه تحريک قوميتها و اقليتهاي ديني را محور سياستهاي خود دارد در حالي که در کشوري مانند آمريکا هرگونه جداييطلبي ايالتها به شدت سرکوب ميشود چنانکه دولت مرکزي تاکنون چندين مرتبه ايالت تگزاس را به دليل جداييطلبي به شديدترين مجازاتهاي نظامي محکوم ساخته، اما در عرصه جهاني به حمايت از جداييطلبيها و خودمختارها ميپردازد.
نمود عيني اين مسئله تحرکات اخير غربي ـ صهيونيستي براي جدايي کردستان عراق ميباشد. در حالي عراق يکپارچه به مبارزه با تروريسم تکفيري ـ بعثي ميپردازد، برخي سران کردستان نظير بارزاني بر طبل جداييطلبي کوبيده و از همهپرسي استقلال سخن گفته اند. نظام غربي ـ صهيونيستي با گلآلود ساختن فضاي دروني کشورها (نظير آنچه در عراق روي ميدهد) برآنند تا پروژه تجزيه کشورها و تبديل آن به الگويي براي ساير کشورها را اجرايي سازند.
اکنون براي غرب و صهيونيستها صرفا جدايي کردستان عراق مطرح نيست بلکه آنان برآنکه تا از آن به عنوان غده سرطاني دوم منطقه (اول رژيم صهيونيستي) براي بحرانسازي و تجزيه منطقه بهره گيرند ثانيا محور ديگر پروژه آمريکايي ـ صهيونيستي را استفاده از گروههاي تروريستي و وارداتي به منطقه تشکيل ميدهد.
اکنون آنچه گروهک تروريستي داعش در عراق و سوريه صورت ميدهد از نمودهاي اين طرح است. سناريوي غرب چنان طراحي شده که اين گروه تروريستي با بهرهگيري از کمكهاي خارجي بتواند ساختاري جديد در جغرافياي منطقه ايجاد نمايد که برگرفته از بخشي از عراق و سوريه است. آنچه در گذشته انگليس با ايجاد رژيم صهيونيستي در منطقه براي حفظ منافع خود صورت داد اکنون آمريکا سعي دارد تا با استفاده از داعش آن را محقق سازد.
غدهاي سرطاني و البته با ادعايي اسلامي که به عنوان ابزار فشاري عليه کشورهاي منطقه به کار گرفته شود و هم با جنايات خود، اصل تخريب چهره جهاني اسلام را محقق سازد. به عبارتي ديگر اقدام داعش در منطقه صرفا براي کسب قدرت نميباشد بلکه در وراي آن اهدافي کلانتر به نام ايفاي نقش در قالب رژيم صهيونيستي دوم براي آن تعريف گرديده است.
در حالي که بهانه غرب براي تشکيل آن نيز ناکارآمدي ساختارهاي جغرافيايي کنوني و لزوم تشکيل ساختارهاي جغرافيايي براساس قوميتها و تفكرات ديني و قومي تشکيل ميدهد که زمينهساز بحرانهاي جديد در منطقه و اجراي سناريوهاي سلطهگرايانه غرب خواهد بود.