قیام و جنبش اجتماعی ۲۰۱۰ در یمن اگرچه به خروج علی عبدالله صالح منجر شد و او در پناه رژیم سعودی قرار گرفت، ولی یک تلاش جمعی از سوی عربستان و با نام شورای همکاری خلیجفارس که از حمایت قدرتهای جهانی و شورای امنیت نیز برخوردار شد، سبب مصادره انقلاب مردمی یمن در همان آغاز شد و اجازه فروپاشی نظام دیکتاتوری و واکنش به سعودیها و قدرتهای غربی را نداد. «هادی منصور» در یک انتقال قدرت آرام، تصدی ریاست را به عهده گرفت، ولی تعهدات وی برای اصلاح سیستمهای نظامی، امنیتی، اقتصادی و سیاسی، با راهبرد فرسایش و در قالب یک گفتمان ملی دنبال شد. تعدادی از نزدیکان علی عبدالله صالح برکنار شدند، ولی ماهیت نظام همچنان از طریق هادی منصور حفظ شد. نتیجه گفتمان ملی هم که با دقت از سوی بازیگران خارجی و بهنام سفرای گروه ۱۰ (شش کشور شورای همکاری و چهار کشور غربی) مهندسی میشد، به جای تحقق مطالبات مردم و گروههای ریشهدار اجتماعی، در مسیر عقیم گذاشتن این خواستهها حرکت کرد. مهمترین دغدغه سعودیها، حوثیها در صعده بودند که همجوار استانهای اسماعیلینشین(شیعیان شش امامی) در جنوب عربستان بودند (این سه استان پیشتر متعلق به یمن بود) و لذا در مصوبات گفتمان ملی هم استانهای شمالی به نحوی در تقسیمات کشوری و فدرال قرار گرفتند که سهم حوثیها حداقل و سهم عشایر و جریانهای تکفیری وابسته به عربستان حداکثر بود.
از طرفی، نماینده حوثیها در گفتوگوهای ملی ترور شد و آمریکا و عربستان نیز حوثیها را در فهرست تروریسم خود قرار دادند. دولت ناکارآمد و وابسته هم با سیاست فقیرسازی بیشتر مردم، به برنامه افزایش قیمت فرآوردههای سوختی و غذایی همت گماشت. در حالی که یمن با صادرات نفت و گاز باید زندگی شرافتمندانهای برای شهروندان خود داشته باشد، سیاست گسترش فقر در دستور کار دولت قرار گرفت تا جنبش اجتماعی به فراموشی سپرده شود.
حوثیها که با نام «انصارالله» در یمن شناخته میشوند، اعتراضات جدید خود را از تقریباً دو ماه پیش آغاز کرده و به اقدامات تحریکآمیز حزب اصلاح(تکفیریها) در استانهای شمالی پاسخ دادند. سیاست دولت نیز بر سرکوب هوایی و اقدامات نظامی در استانهای مختلف قرار گرفت. این در حالی بود که جریانهای تکفیری و القاعده در استانهای جنوبی یمن به گسترش نفوذ خود مشغول بوده و عملاً برای مداخلهگری آمریکا در امور این کشور بهانه میتراشیدند. بازی مبارزه با القاعده و تروریسم در یمن نیز همانند این بازی در افغانستان، عراق و سوریه، هدفهای روشنی در بر داشته که البته در عمق آن اهداف، مبارزه واقعی با تروریسم وجود ندارد، بلکه توجیه کافی برای حضور نظامی و مداخلهگرایانه بیشتر آمریکا و غرب و همدستان آنها را فراهم میکند.
جنبش و انتفاضه حوثیها در هماهنگی و تعامل فعال با بقیه قبایل و احزاب، رهبری مرحله جدید اعتراضات را به عهده گرفت. آنچه در این دور از اعتراضات و مدیریتهای انقلابی قابل ذکر است اینکه، این رهبری از تجارب قیامهای اجتماعی و جریانهای مقاومت منطقهای بهخوبی استفاده کرده و بهویژه با ارائه منش، رفتار انقلابی و سیاسی حزبالله لبنان، دوره جدیدی از تحولات در یمن را پایهریزی نموده است. در فاصله کوتاهی و همزمان با پیشروی میدانی در درگیری با تکفیریهای وابسته به عربستان و برخی قبایل، مذاکرات سیاسی با دولت هادی منصور هم استمرار یافت تا اینکه این قیام همگانی به دروازههای صنعا رسید. هشدار رهبر حوثیها به دولت موثر واقع نشد و تجمع مردمی در صنعا نیز با ماشینهای نظامی و تکفیری به خاک و خون کشیده شد. بلافاصله مرحله سوم قیام مردمی شروع و با ساقط کردن دولت صنعا و ابزارهای سرکوب آن در این شهر، مذاکرات دولت باحوثیها از طریق میانجی سازمان ملل که عنصری شناخته شده و دستآموز برای رژیم سعودی است، آغاز شد.
از آنجا که اوراق بازی در دست دولت نبود، شرایط و مطالبات رهبری قیام و انتفاضه در یک توافق، به سند اجرایی تبدیل و امضا شد. پیوست امنیتی این توافق نیز با تعدیلهای درخواستی امضا شد تا شرایط امنیتی در پایتخت و شهرهای مهم یمن در نظر گرفته شود.
دولت هادی منصور و میانجی سازمان ملل پذیرفتند که حکومت فعلی ساقط شود و با سرعت بر روی فردی جدید که غیر غربی بوده و بر مبنای شایستهسالاری، کابینه جدیدی تشکیل دهد، جمهوری جدید در یمن را پایهگذاری کند. دو مشاور از حوثیها در کنار رئیسجمهور بر حسن اجرای این توافق نظارت میکنند و فساد و دیکتاتوری در این مرحله از یمن حذف خواهد شد. مصوبات گفتمان ملی و برخی اصلاحات در آن و بازگرداندن قیمتهای سوخت و فرآوردههای نفتی به شرایط پیشین که با یارانه از مردم حمایت میشد و مجموعهای از اقدامات اصلاحی در دستگاههای نظامی، امنیتی و اقتصادی و سیاسی اجرا خواهد شد.
آنچه در یمن اتفاق افتاد، به معنای فروپاشی دیکتاتوری وابسته به قدرتها و رژیم سعودی ارزیابی شده است. از آنجا که هنوز همه چیز نهایی نشده و انتخاب نخستوزیر نیز از وعده زمانی داده شده به تعویق افتاده و القاعده و تکفیریها و داعش! هم به حوثیها و انصارالله اعلام جنگ کردهاند، اهرمهای لازم از سوی رهبری انتفاضه و قیام در یمن حفظ شده تا روندهای فعلی نیز مصادره نشده و یا با کودتا مواجه نشود. یمن پیش از اینکه به عنوان یک جغرافیای سرزمینی برای مردم خویش حائز اهمیت باشد، از سوی کشورهای مداخلهگر و قدرتهای جهانی، از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است. عربستان، امنیت ملی خود را با دخالت در حاکمیت و همه جزئیات زندگی مردم یمن گره زده است. القاعده از یمن به عنوان یک پایگاه اصلی و چهارراه جهانی استفاده میکند و نقش جالبی برای سیاستهای جهانی آمریکا و غرب به عهده گرفته است. امارات متحده اگرچه در بازی شورای همکاری و طرح یمن در کنار عربستان است، ولی از سایه سنگین عربستان به عنوان برادر بزرگتر نیز خسته شده و خود را نیازمند یک تنفس مستقل میداند. آمریکا، انگلیس و فرانسه در راستای سیاستهای سلطه جهانی خود، به آبراه مهم بابالمندب تکیه دارند، لذا وجاهت حضور خود را از طریق حاکمیت در یمن و بهانهتراشی القاعده و تکفیریها به دست میآورند. رژیم صهیونیستی با خیال راحت و در کنار حاکمیت وابسته یمن، میتواند زیردریاییهای خود را به خلیجفارس و دیگر مناطق آسیایی اعزام کند.
از اینرو معادله منطقهای با تحول و دگرگونی اخیر در یمن، معانی جدیدی پیدا کرده، حتی مولفههای جهانی و قدرتها را نیز تحت تأثیر قرار داده است.
وزن و جایگاه محور مقاومت و ایران در سایه این تحول، ارتقا مییابد و شرایط و وزن قدرتها و رژیمهای مداخلهگر در یمن تنزل مییابد. شاید بتوان بخشی از نرمش لهجه آمریکاییها در نیویورک و در حاشیه نشست سالیانه مجمع عمومی سازمان ملل را در قبال ایران و پرونده هستهای، با تحولات و نتایج قیام مردمی در یمن مرتبط دانست.
ادامه تحولات یمن، جایگاه ایران را در نگاه قدرتهایی مانند روسیه، چین، هند و دیگر کشورهای جهان مانند بریکس(قدرتهای اقتصادی نوظهور) و... ارتقا خواهد داد و نیاز به ایران و توجه به آن را خواهد افزود.
بسیار حیاتی خواهد بود که همه بازماندگان این تحول بزرگ دست به کار شوند تا یا آب رفته را به جوی بازگردانند و یا خسارت و آسیب آن را به حداقل برسانند.
اگر نتوانند از مسیر تحولات فعلی نتیجهای بگیرند، مسئله دزدان دریایی و سومالی و جیبوتی، اهمیت جدیدی خواهند یافت تا آنها بخشی از بازیهای جدید باشند.
سعودیها باید با شمارش معکوس، نگرانیهای امنیت ملی و یکپارچگی سرزمینی خود را با اهتمام بیشتری دنبال کنند. لذا آشوبسازی، فتنهانگیزی، ترور و تمامی ابزارهای سعودی به کار گرفته خواهند شد تا برای نجات خود به هر وسیله ممکن دست بزنند!
صهیونیستها با شوک تنفس راهبردی برای ارتباط با آسیا روبهرو میشوند، لذا حاضرند از تمام توان خود برای جلوگیری از فروپاشی ارتجاع عرب منطقه استفاده کنند.
غربیها خود را همسایه راهبردی با ایران مییابند که قدرت برتر منطقه است و مولفهها و اهرمهای راهبردی، مرزهای راهبردی در نقاط سوقالجیشی منطقه و ابزارهای مهمی در دست آن است، پس آمریکا و غرب چارهای جز تعدیل نگاه و سیاستهای خود در قبال ایران ندارند.
این تحول بزرگ منطقه و مولفههای قدرت و موازنه قدرت منطقهای که از یمن آغاز میشود و در کنار پروندههای فعال افغانستان، عراق، سوریه، لبنان و فلسطین، تکامل مییابد، پایههای اثرگذاری بر نظم جدید جهانی هم محسوب میشود که برای قدرتهای رقیب آمریکا و غرب، جذاب است.
این احتمال که بخش مهمی از ظرفیتهای داعش و تکفیریهای القاعده به یمن سرازیر شوند، با قوت وجود دارد که به معنای تغییر اولویتهای غرب در عراق و سوریه خواهد بود که این موضوع به معنای عقبنشینی راهبردی غرب و همدستان و همپیمانان آمریکا و غرب است.
در حالی که در سالهای گذشته، تلاشهای دیپلماتیک ایران در آرژانتین منجر به بسته شدن نهایی پرونده آمیا نشده و نظام آرژانتین هم همواره تحت تأثیر لابی صهیونیستی و آمریکایی بوده، تنها دلیل یک چرخش بزرگ در مواضع آرژانتین، کارکردهای محور مقاومت و شایستگیهای پذیرفته شده آن در منطقه سوقالجیشی غرب آسیا و شرق آفریقا(خاورمیانه) با تمامی شاخصهای راهبردی آن است. اگر قیام در یمن بتواند از عقبههای یکسرهسازی عبور کند و دچار تنش و واگرایی نشود، عربستان، آمریکا، رژیم صهیونیستی و غرب، دغدغههای جدیدی در حوزههای نفوذ خود پیدا میکنند، پس ناچارند با ادبیات و زبان جدیدی با ایران و محور مقاومت سخن بگویند.
رخداد راهبردی در یمن، گام جدیدی برای تکمیل شدن پروژه منطقهای و یک بلوک منطقهای پرقدرت است که با موضوعات و دغدغههای مشترک قابل شکلگیری است. یکی از راههای تضمین دستاوردهای قیام یمن، سرعت بخشیدن به همگرایی منطقهای است که راه را برای محسوس کردن پیروزیهای منطقهای مهیا میکند و زمان را برای چیدن میوههای صدور انقلاب و اثربخشی گفتمان انقلاب اسلامی در منطقه در دسترس همگان قرار میدهد!
هادی محمدی