۰
شنبه ۸ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۴۸
گفت‌وگو با جیم دابلیو دین روزنامه‌نگار و کارشناس آمریکایی:

تروریسم؛ ابزار تأمین اهداف آمریکا در غرب آسیا

تروریسم؛ ابزار تأمین اهداف آمریکا در غرب آسیا
«جیم دابلیو دین» (Jim W. Dean) سردبیر ژورنال Veterans Today است. او در طول حیات خود از عملیات‌های روزانه تا نگارش مقالات را تجربه کرده است؛ لذا می‌توان او را نویسنده‌ای باتجربه و واقع‌نگر در عرصه بین‌المللی - خصوصاً سیاست‌خارجی آمریکا - عنوان کرد. او، هم‌چنین حضوری فعال در عرصه نویسندگی، گویندگی، مشاوره و روابط‌عمومی در رادیو و تلویزیون و در برنامه‌های تاریخی، نظامی و معرفی مجروحان جنگی دارد. با او در خصوص مسائل سیاسی و حقوق‌بشری در خاورمیانه به بحث نشسته‌ایم.

مشروح گفت‌وگوی "پایگاه علم و دانش‌پژوهی هادی" با جیم دابلیو دین، در ادامه قابل ‌مشاهده است؛

* * *

تاریخ کشورهای خاورمیانه به ما می‌گوید که حضور غرب و ایالات‌متحده‌آمریکا، تنها به ویرانی، نابودی و خون‌ریزی ختم شده است. به‌عبارتی آن‌ها تنها به‌دنبال منافع ملی خود هستند و آینده کشورهای دیگر برای آن‌ها اهمیتی ندارد؛ با وجود این واقعیت ملموس، چرا کشورهای منطقه، پای ایالات‌متحده را به کشور خود باز می‌کنند؟!


جیم دین: پاسخ این است که حاکمان این کشورها، به‌سادگی در حال دلالی خود هستند. آن‌ها فکر می‌کنند در برخی موارد طرف برنده هستند و در برخی دیگر، تلاش می‌کنند تا برای ایجاد تعادل بین شرق و غرب، نقش‌آفرینی کنند و با توجه به عدم وجود زیرساخت، تجارت و پشتیبانی تسلیحاتی، امتیازاتشان را می‌فروشند. بنابراین، طرف‌های غربی برای رسیدن به اهداف خود مجبور به‌ صرف امور مالی محدودشان نیستند.ما نباید فراموش کنیم که تقریباً همه کشورها، به‌دنبال منافع خود هستند. نبرد عظیم قراردادهای تجاری میان آمریکا و اتحادیه اروپا یک مثال کامل از این موضوع است.

بنابراین، سؤال اصلی ما این است که آیا باید برخی خطوط قرمز بین‌المللی را برای کنترل این فریب سیاسی در نظر بگیریم تا حملات تهاجمی را هر زمان که متناسب با منافع یک کشور خاص باشد، به‌عنوان یک سیاست دفاعی تعریف کند؟! از سویی باید بگوییم که سازمان‌ملل‌متحد به‌طرز نکبت‌باری در انجام این کار شکست خورده است؛ به‌عبارتی، این سازمان بین‌المللی با توجه به ساختار شورای امنیت، در حال فریب جهانیان برای فروش عدالت است.

به‌نظر شما راه‌حلی برای این ضعف وجود دارد؟! مثلاً یک سازمان کارآمدتر؟


جیم دین: همان‌طور که در حال حاضر شاهد آن هستیم، نهاد جهانی جایگزینی برای آن وجود ندارد و علاقه‌ای هم برای ایجاد چنین سازمانی دیده نمی‌شود؛ چراکه بعید به‌نظر می‌رسد که حتی چنین سازمانی بتواند از کنترل یک قدرت تک‌قطبی خارج شود.

به‌طورکلی، دموکراسی‌های غربی نشان داده‌اند که برای تغییر این وضعیت خطرناک، ناتوان هستند. با وجود رتبه‌های پایین کنگره ایالات‌متحده، تنها ده تا پانزده درصد در طول سال‌های مختلف تغییر می‌کنند و حدود نود درصد از نمایندگان، دوباره انتخاب می‌شوند؛ بنابراین، منصب در برابر ایجاد تغییرات واقعی ایستادگی می‌کند؛ به این دلیل که قدرت‌های بزرگ مالی، حفظ وضعیت چیزها را همان‌طور که هستند، حمایت می‌کنند.

آمارهای انتشاریافته از سوی سازمان‌های تحقیقاتی نشان می‌دهد که با افزایش بودجه نظامی کشورهای خاورمیانه در طی سال‌های اخیر مواجه بوده‌ایم. از سویی، دیگر دولت‌های هم‌پیمان آمریکا، خریداران جدی‌تری در میان سایر کشورهای این منطقه به‌حساب می‌آیند. از آن‌جایی‌که اکثر این خریدها از ایالات‌متحده صورت می‌گیرد؛ آیا می‌توان چنین نتیجه‌گیری کرد که آمریکا و متحدانش عامل اصلی بی‌ثباتی منطقه هستند؟!

جیم دین: این سؤال، من را به یاد سؤالی قدیمی می‌اندازد؛ ابتدا مرغ به‌وجود آمده یا تخم‌مرغ؟! آیا اول تهدیدها به وجود می‌آیند و بعد فروش سلاح به‌عنوان واکنشی به آن مطرح می‌شود و یا این‌که سلاح، خود به وجود آورنده و تشدیدکننده‌ تهدید است؟ پاسخ به این سؤال، معمولاً به نگاه شخص بستگی دارد؛ به‌ویژه با دست‌کاری و تحریفی که جنگ‌سرد در این مفهوم به‌وجود آورده است.به‌طور متقابل، در طول جنگ‌سرد این اطمینان به‌وجود آمد که نابودی و خرابی به‌ویژگی عصر تبدیل شده است و هر حمله بزرگ می‌توانست عمل تلافی‌جویانه سهم‌گینی را به‌دنبال داشته باشد. از لحاظ تئوریک، ترس از نابودی، تهدید جنگ را به‌دنبال داشت. درنتیجه، کشورها مجاب شدند که همه توان خود را صرف خرید سلاح کنند تا به این وسیله به‌یک هدف غیرقابل حمله تبدیل شوند.

با توجه به آن‌چه گفتید، چه‌طور می‌توانیم سیاست‌های خرید سلاح توسط کشورهای عربی را در منطقه تحلیل کنیم؟


جیم دین: کشورهای حاشیه خلیج‌ فارس، وضعیت خاص خود را یافته‌اند؛ چراکه با تبدیل ‌شدن به نمایندگان ایالات‌متحده در خاورمیانه و پایگاه‌های ضربه پیش‌گیرانه برای افزایش قدرت آمریکا در این منطقه، سیاست‌های خود را به‌گونه‌ای تنظیم کرده‌اند تا در هرگونه درگیری که ایالات‌متحده در آن حضور دارد، اهدافی تلافی‌جویانه تلقی شوند. از لحاظ تاریخی، سیاست «ضربه پیش‌گیرانه آمریکایی» این‌طور تعریف شده بود که تنها در صورت یک «حمله قریب‌الوقوع» استفاده شود.درهرصورت، در دولت کلینتون سناریوی حمله پیش‌گیرانه توسعه یافت و حمله به هر کشوری را - که می‌توانست حتی به‌عنوان تهدیدی برای ایالات‌متحده در آن زمان یا در آینده نزدیک باشد - در برگرفت.

این سناریو یک چک سفید مجازی برای ملت‌های مخالف بود تا هرگونه آگاهی از پایداری اقتصادی و یا سیاسی آن‌ها را مورد بررسی قرار دهد.رویارویی کنونی ایالات‌متحده به‌همراه ناتو با روسیه، نمونه‌ای کلاسیک از یک سناریوی تهدید جدید است. درحالی‌که این موضوع به‌راحتی می‌تواند توسط سیاست‌مداران فاسد یا گمراه مورد سوءاستفاده قرار گیرد. بسیاری از مردم آمریکا حتی روزهای قبل از تغییر به سیاست ضربه پیش‌گیرانه را به‌یاد نمی‌آورند و این‌که این سیاست‌ها به دیپلماسی مسلح مدرن تغییر کرده است.


چرا ایالات‌متحده علی‌رغم ادعاهای حقوق‌بشری و نظامی خود، توانایی حذف تروریسم را از منطقه ندارد؟! آیا می‌توان این ادعا را پذیرفت که غرب به‌دنبال دنیایی بدون تروریسم است؟


جیم دین: اولین دلیل برای این‌که آمریکا و متحدانش علاقه‌ای برای حذف تروریسم ندارند، این است که آن‌ها تا نوک دندان خود را با تروریسم درهم‌آمیخته‌اند؛ به‌عبارتی، آن‌ها از تروریسم به‌عنوان یک ابزار تغییر در حکومت‌های خاورمیانه با هدف اولیه پیشرفت ایالات‌متحده، ناتو و اتحادیه‌اروپا استفاده می‌کنند؛ چراکه، هژمونی مالی و نظامی ارزانی را در اختیار آن قرار می‌دهد و «تأمین منافع ایالات‌متحده» را به‌صورت پنهان دنبال می‌کند.

پوتین و لاوروف این مسئله را به زبانی ساده و روشن توصیف کرده‌اند؛ رقابتی برای آینده قدرت بین یک جهان تک‌قطبی و یا چندقطبی. انتخاب آمریکا کاملاً روشن است. هرکسی که به ایالات‌متحده به‌عنوان تنها قدرت بزرگ جهان - هم از لحاظ اقتصادی و هم نظامی - اعتراض کند، تهدیدی برای آمریکاست و هدفی برای ضربه پیش‌گیرانه آمریکا به‌منظور «محافظت از خودش» تلقی می‌شود. این ضربه می‌تواند یک انقلاب رنگی یا بی‌ثباتی از طریق تروریست‌ها باشد؛ تا نهایتاً دولتی سازگارتر را روی کار آورد.این منطقِ یک دولت زورگو و قلدر است و البته در داخل ایالات‌متحده مخالفانی - از جمله در جوامع دفاعی و اطلاعاتی - دارد؛ اما تقریباً این مخالفان در میان رسانه‌های جریان اصلی، خاموش می‌شوند.

اگر این موضوعات از سوی رسانه‌های مستقل و جایگزین مطرح نشوند، هیچ چالشی برای ذهنیت خطرناک «استثناگرایی آمریکایی» به‌وجود نمی‌آید. از سویی به‌نظر بسیاری از مردم و کارشناسان، این مسئله از طرز رفتار بد، به شرم‌زدگی ملی تبدیل شده است.این موضوع، زمانی شگفت‌آورتر و اعجاب‌انگیزتر می‌شود که می‌بینیم مردی جایزه صلح نوبل را در دست دارد که سکان‌دار اصلی این سیاست تهاجمی و جعلی برای مدت تقریباً هشت‌سال بوده است.

بیش از یک‌سال‌ونیم از حملات عربستان‌سعودی به یمن می‌گذرد و بیش‌تر کشته‌‌ها از میان غیرنظامیان یمنی هستند؛ از طرفی ایالات‌متحده خود را حامی اصلی حقوق‌بشر در دنیا معرفی می‌کند؛ پس چرا شاهد واکنشی جدی نیستیم؟!


جیم دین: ایالات‌متحده، تنها زمانی طرف‌دار حقوق‌بشر است که در جهت منافعش باشد و تا زمانی حامی نماینده تروریستی خود در سوریه است که مناسب با اهداف تک‌قطبی آمریکا گام بردارد. یمن، کشوری است که بسیاری از جهانیان هیچ‌چیز درباره آن نمی‌دانند و یا بسیار کم در مورد آن اطلاع دارند؛ درنتیجه مردم در مورد آن‌چه اتفاق می‌افتد، حساس نیستند. لذا با توجه به احساسی که در میان مردم وجود دارد، نباید از آن‌چه در یمن اتفاقی می‌افتد انتظار تأثیر زیادی بر مردم جهان داشت.

در خصوص سازمان ملل چه‌طور؟! چرا این نهاد بین‌المللی کاری انجام نمی‌دهد؟


جیم دین: در واقع، سازمان‌ملل‌متحد قدرتی ندارد تا بتواند کارهای زیادی انجام دهد. زمانی که سازمان‌ملل در ابتدا حمایت خود را از مردم یمن نشان داد، عربستان‌سعودی آن را به متوقف کردن بودجه صدمیلیون دلاری برای پروژه‌هایش تهدید کرد و پس‌ از این موضوع بود که شکایت سازمان‌ملل به‌سرعت پایان یافت.

آن‌چه در یمن در جریان است، در واقع یک توافق محرمانه بین ایالات‌متحده و کشورهای حوزه خلیج ‌فارس - برای دفاع از آن‌ها در مقابل هرگونه تهدید دموکراتیک نسبت به قدرت الیگارشی خود - است. در عوض، ایالات‌متحده از این دولت‌ها به‌عنوان پایگاه‌های پیش‌قراول برای عملیات نظامی خود استفاده کرده است.خانواده سلطنتی عربستان، به‌درستی یک جنب‌وجوش سیاسی را مجسم کرده است؛ چرا که کشور دموکراتیک همسایه در مرزهای خود می‌تواند عامل سرایت مرگ‌باری برای تحریک یک قیام مشابه در داخل عربستان‌سعودی باشد؛ بنابراین، خانواده سلطنتی این مسأله را به‌عنوان مبارزه مرگ‌وزندگی و برای خود حفظ خود از سرنگون شدن می‌پندارند. هرچند در بلندمدت چنین اتفاقی را باید انتظار داشت و تنها متغیر این است که چه‌قدر مرگ‌و‌نابودی نیاز خواهد بود، تا این دولت به انتهای خود برسد.
کد مطلب : ۵۷۹۲۴۰
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما