اسلام تایمز: طالبان گروهی با اکثریت قوم پشتون با طیفبندی های مذهبی مختلف، که تحت تاثیر جنبش های فکری در اهل سنت از دیوبندی تا سلفیگری و وهابیت بوده و در پاکستان و افغانستان با حمایت کشورهای حاشیه خلیجفارس پایه ریزی شدهاند.
از آخرین وضعیت سیاسی و نظامی افغانستان تا شناخت چارچوب گروه طالبان، داعش و القاعده در افغانستان
۱- در حال حاضر وضعیت افغانستان چگونه است؟ جریانهای درگیر در افغانستان چه کسانی هستند؟
به طور کلی جریانهای درگیر در افغانستان را میتوان به سه دسته تقسیم کرد:
الف- طالبان و گروههای تابع:
طالبان گروهی با اکثریت قوم پشتون با طیفبندی های مذهبی مختلف، که تحت تاثیر جنبش های فکری در اهل سنت از دیوبندی تا سلفیگری و وهابیت بوده و در پاکستان و افغانستان با حمایت کشورهای حاشیه خلیجفارس پایه ریزی شدهاند.
ب- دولت وحدت ملی:
دولت وحدت ملی بعد از حمله آمریکا و متحدینش به افغانستان و عقب نشینی طالبان از کابل و سایر شهرهای اصلی تشکیل شد.
رأس قدرت دولت وحدت همواره در دست جریانهایی بوده است که وابستگی بیشتری به غرب داشته اند و سایر جریانها نظیر جمعیت اسلامی، احزاب شیعه و ترکمن و… با تقسیم بندی قدرت در وزارتخانه ها و نهادها کنار آمده اند.
ج- داعش:
بدنه داعش در افغانستان غالبا تابعیت های خارجی و افراط گرایانی هستند که از تشکیلات طالبان و القاعده به مقاصد خود نرسیدهاند. تحرکات داعش در افغانستان همانند سوریه و عراق نبوده و حاکمیت آنها در مناطق ثابت نیست. داعش در مناطق شرقی (ننگرهار) و شمالی (فاریاب و جوزجان و…) افغانستان فعال هستند.
۲- تفاوت طالبان با القاعده و داعش در چیست؟
به طور خلاصه میتوان گفت طالبان نسبت به القاعده و یا داعش چارچوب معتدل تری دارد. آنها قائل به مذاکره با کشورهای دیگر هستند؛ اما داعش مذاکره را مردود میدانند.
طالبان جهاد را در ساقط کردن حکومت افغانستان و بیرون راندن نیروهای خارجی میبیند؛ اما داعش تفکر سیطره بر جهان و برپایی دولت اسلامی را دارد.
داعش به محدودیت قومی قائل نیست؛ اما طالبان لااقل در عمل قوم گرایی را مدنظر داشته اند.
دامنه عملیاتهای داعش و القاعده در سراسر جهان بوده است اما طالبان عملیاتهای خود را به امارتی در افغانستان محدود کرده اند.
در ساختار سیاسی، طالبان دارای دو شورای مرکزی و داخلی است؛ اما القاعده و داعش چنین ساختاری ندارند.
جریان غالب طالبان تابع مذهب حنفی اند و تضاد و تقابلی را با سایر مذاهب نظیر شیعیان دنبال نمیکنند (مگر برخی جریانهای داخلی که در سالهای اخیر به سایر گروهها گرایش پیدا کرده و جدا شده اند.)؛ اما القاعده و داعش با رد تفکر مذاهب اهل سنت، مرجع خود را قرآن و احادیث میدانند و به دنبال غالب ساختن تفکر به ظاهر جدید خود در ممالک اسلامی و نهایتا جهان هستند.
۳- پس از حمله آمریکا و متحدینش به افغانستان، چگونه طالبان به حیات خود ادامه داد؟ آیا حمایت پاکستان، روسیه و ایران در این امر تاثیر گذاشته است؟
بدنه مردمی طالبان در مناطق مرزی و پشتون نشین پاکستان و افغانستان است؛ بنابراین از بین بردن کامل این گروه با وجود چنین بنیان گسترده اجتماعیای، با عملیات «بلندمدت آزادی افغانستان» میسر نشد. پس از اتمام عملیات آمریکا در افغانستان هسته های از هم پاشیده طالبان مجددا تشکیلات خود را تجمیع کرده و با استفاده از ضعف حکومت موقت در بازسازی کشور و رفع فساد، توانستند به جنوب افغانستان نفوذ و سیطره پیدا کردند.
طالبان در سال ۲۰۰۸ میلادی موفق به پیشرویهایی در افغانستان شد که حتی پایتخت این کشور را مورد تهدید قرار می داد، اما با عملیات و حمایت مجدد آمریکا و متحدین تا به امروز درگیریها ادامه داشته و کنترل شهرها مدام دست به دست میشود.
از رسانه ها و مقامات غربی گفته میشود که حمایت پاکستان، روسیه، کشورهای عربی و حتی ایران از طالبان موجب عدم شکست کامل طالبان است. اما اشتباه غربی ها فراتر از این روابط طالبان با دیگر کشورها، در نادیده گرفتن نقش حمایت قومی و مردمی منطقه از طالبان است.
۴- در حال حاضر چند درصد خاک افغانستان در سیطره دولت و طالبان قرار دارد؟
بدلیل دست به دست شدن مناطق و شهرها در فواصل زمانی کوتاه؛ نمیتوان آمار دقیق در این خصوص داد.
اما براساس آمار سازمان سیگار (اداره کل بازرس ویژه بازسازی افغانستان)، ۵۳ درصد خاک افغانستان تحت کنترل دولت وحدت است و حدود ۶۳ درصد جمعیت افغانستان در آن زندگی می کنند. ۴۷ درصد تحت کنترل طالبان است که حدود ۳۷ درصد جمعیت افغانستان در آن مناطق حضور دارند.
۵- جریان حمله طالبان به مزارشریف و شهادت دیپلمات های ایران در سال ۷۷ و عدم حمله ایران به طالبان را تشریح کنید؟
پس از فتح کابل در شهریور سال ۱۳۷۵ توسط طالبان؛ شهرهای افغانستان یکی پس از دیگری بدست طالبان میافتاد و بتدریج کنترل دولت اسلامی برهان الدین ربانی بر افغانستان تحلیل میرفت.
احمد شاهمسعود به تشکیل ائتلاف شمال (حزب جمعیت اسلامی ربانی و شاهمسعود، جنبش ملی اسلامی ژنرال دوستم، احزاب شیعه و شورای شرقی) پرداخت؛ اما در برابر قدرت طالبان توان عملیات تهاجمی را نداشتند و عمدتا به دفاع میپرداختند.
طالبان در سال ۱۳۷۶ به مناطق شمالی و علی الخصوص استان بلخ حمله بردند.
در نهایت پس از یکبار سیطره بر مزارشریف در سال ۷۶، مجددا پس از فتح میمنه (مرکز استان فاریاب) و رسیدن به شبرغان (مرکز استان جوزجان)، در سال ۷۷ وارد مزارشریف شدند.
روز ۱۷ مرداد ۱۳۷۷ پس از ورود طالبان به شهر مزارشریف و کشتار مردم؛ کنسولگری ایران نیز از حملات طالبان بی بهره نماند و شهادت ده نفر دیپلمات و یک نفر خبرنگار ایرانی نیز رقم خورد.
براساس اظهارات الله مدد شاهسون (تنها بازمانده این جنایت) این جنایت یک دام از سوی نیروهای پاکستان یا مرتبط با پاکستان بود که به منظور ورود ایران به جنگ افغانستان انجام گرفت.
پس از مدتی طفره رفتن طالبان از سرنوشت دیپلماتهای ایرانی، موضوع کشتار لو رفته و طالبان این واقعه را به گردن نیروهای خودسر انداخت.
شورای عالی امنیت ملی ایران نیز به ریاست آقای خاتمی نشست فوقالعاده تشکیل داد و پس از بحث فراوان، اکثریت شورا رای مثبت به حمله به طالبان دادند و به عنوان مصوبه شورای عالی امنیت ملی ایران جهت تائید برای رهبر انقلاب ارسال شد. اما بنا به اظهارات علی ربیعی مسئول اجرایی شورای عالی امنیت ملی، رهبر انقلاب طی نامه ای با متن:(ما وارد این دام نمی شویم، ولی تدابیر دیگر باید انجام شود.) با این مصوبه مخالفت و آنرا رد کرد.
در نهایت رزمایش ۷۰ هزار نفری نظامیان ایران که در مرزهای شرقی شکل گرفته بود به جهت آمادگی عنوان شد و نهایتا طالبان از در مصالحه با ایران درآمد که نتایج ها از این تماسها متفاوت است.
برخی میگویند ایران پاسخ جنایت طالبان را نداد؛ برخی میگویند طالبان پس از تحقیقات مجری واقعه را که يكی از فرماندهانش به نام ملادوست محمد و افراد پاكستانی اش را شناسایی کردند اما درخواست ایران برای تحویل عاملان را رد کردند. برخی هم میگویند انفجار در شهر قندهار (چند ماه پس از جنایت مزارشریف) كه در نزدیکی خانه ملا عمر رهبر طالبان انجام گرفت و به موجب آن دو برادر و یکی از همسران ملاعمر جان باختند توسط ایران انجام گرفت.
اما اینها همه روایت است و آنچه که مستندتر است؛ کمک ایران به ائتلاف آمریکایی در شناسایی مراکز طالبان و القاعده و آزادی شهر هرات است که رسانهها و تحلیلگران از آن به عنوان پاسخ ایران به کشتار دیپلماتها در مزارشریف عنوان میکنند.
۶- سازمان ISI (سازمان اطلاعات و امنیت پاکستان) چگونه سازمانی است؟ آیا درست است که فعالیت های تروریستی منطقه توسط آنها شکل میگیرد ؟
سازمان اطلاعات نظامی پاکستان یا ISI؛ اصلیترین بخش اطلاعاتی پاکستان است که زیر نظر نیروی زمینی ارتش پاکستان قرار دارد و هیچ سازمانی جز ارتش، بر آنها نفوذ و کنترل ندارد.
این سازمان در سال ۱۹۴۸ و پس از جنگ با هندوستان توسط ارتش پاکستان به مشاوره ژنرال کاتوم (از نظامیان انگلیس) و به منظور پوشش و تجمیع اطلاعات شمال غرب پاکستان و کشمیر شکل گرفت و بعدها دامنه نفوذ آن در امور سیاسی و داخلی پاکستان نیز توسعه یافت.
حمایت از شبه نظامیان کشمیر، مقابله با انقلاب بلوچ ها، دخالت در انتخاباتهای ریاست جمهوری، جدایی بنگلادش از پاکستان، رصد و جاسوسی از کمونیستها و سایر احزاب پاکستان و… همه از ماموریتهایی است که گفته میشود اطلاعات پاکستان در آن نقش موثر داشته است.
پس از اشغال افغانستان توسط شوروی و آغاز جنگ در افغانستان، روابط ISI با CIA آمریکا افزایش یافت و وظیفه آموزش و فراهمسازی پول برای مجاهدین افغان (بخصوص طالبان) را انجام میداد.
فرمانده ISI توسط نخستوزیر و با مشورت فرمانده نیروی زمینی، از بین نظامیان دارای درجه سپهبدی ارتش انتخاب میشود.
ساختار ISI سه بخش (الف_اطلاعات و مسائل سیاسی داخلی؛ ب_اطلاعات و عملیات خارجی؛ ج_اطلاعات روابط خارجی) است
که حول محور فعالیت تشکیلات آنها را از شاخه هایی مانند هند، جامو و کشمیر، نظارت بر دیپلماتها و… تا جاسوسی در سایر کشورها را شامل میشود.
این سازمان همواره از سوی کشورهای مختلف، متهم به رابطه با گروههای تروریستی و حمایت از آنها شده است.
۷- آیا سفر ولیعهد سعودی در چرخش نگرش پاکستان به ایران تاثیر دارد؟ وضعیت سیاسی پاکستان را چگونه ارزیابی میکنید؟
سفرهای سیاستمداران منطقه به کشور دیگر خصوصا در دهه اخیر همواره نقش موثری در روابط مابین کشورها داشته است. بنابراین سفر سعودیها به پاکستان نیز بی تاثیر نیست اما اینکه به گونهای باشد که پاکستان کاملا تقابل با ایران را پیش بگیرد، خیر چنین نیست!
در بررسی آخرین وضعیت سیاسی پاکستان و نگاه به تاریخ سیاسی چند دهه اخیر این کشور، این نتیجه حاصل میشود که در پاکستان قدرت همواره در دو محور میچرخد: دولت و ارتش
ارتش پاکستان با اتکا به سازمان اطلاعات قدرت بیشتری را نسبت به مجلس، دولت و احزاب در سیاست داخلی و خارجی پاکستان داراست.
کمک ارتش در به قدرت رسیدن پرویز مشرف (از ژنرالهای ارتش پاکستان) و همچنین به تضاد آن، تقابل با آصف علی زرداری (رئیس جمهور پیشین، همسر بینظیر بوتو و رئیس حزب مردم پاکستان با مشی سوسیالیسم و سکولاریسم) و پس از آن نواز شریف (نخست وزیر پیشین و رهبر حزب مسلم لیگ با مشی اسلامگرا)؛ گویای نفوذ و دامنه قدرت ارتش در پاکستان است.
دولتها نیز به دلیل عدم تسلط کافی بر لایههای مختلف جامعه (ساختار قبیلهای) و نهادهای دولتی و…، حضور و فعالیت گروههای مختلف تندرو و شبهنظامی در این کشور و از همه مهمتر در اختیار نداشتن تسلیحات نظامی؛ قدرت کافی برای مقابله با ارتش را ندارند.
بنابراین در پاکستان هر دولتی روی کار بیاید ابتدا با سه مشکل روبروست: ۱- تقابل یا تعامل با ارتش ۲- جذب حمایت های خارجی ۳- تقابل یا تعامل با گروههای شبهنظامی داخلی