۰
پنجشنبه ۶ تير ۱۳۹۸ ساعت ۱۳:۰۱

تحلیل سعدالله زارعی از نقش رهبر انقلاب در مدیریت جریان مقاومت

تحلیل سعدالله زارعی از نقش رهبر انقلاب در مدیریت جریان مقاومت
به گزارش اسلام تایمز، بی‌تردید بخش عمده‌ای از تحولات منطقه متأثر از انقلاب و سیاست‌های نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران بوده است. در این میان شخصیت مقام معظم رهبری به عنوان سکاندار انقلاب و رهبر و تئوری‌پرداز و تصمیم‌ساز نظام، نقش بی‌بدیلی است. در عین حال مقوله مقاومت اسلامی به عنوان یکی از شاخصه‌ها و ارکان انقلاب اسلامی در نگاه معظم له یک نگاه اعتقادی و قرآنی است، بدین معنا که مقاومت در راه حق، متضمن تحقق وعده‌های الهی و پیروزی جبهه حق در برابر لشکریان باطل است.

با سعدالله‌زارعی کارشناس ارشد مسائل منطقه، گفت‌وگویی در این زمینه انجام داده ایم که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید:

جریان مقاومت پیش از انقلاب در چه وضعیتی بود و با وقوع انقلاب اسلامی چه تغییراتی کرد؟

قبل از انقلاب اسلامی منطقه ما به دو بخش تقسیم شده بود، بخش بسیار بزرگ آن شامل مجموعه کشورهای تحت سیطره آمریکا بودند و به‌طور مشخص سه کشور عربستان، ایران و رژیم صهیونیستی از عمده‌ترین و سرشاخه‌های آن محسوب می‌شدند. و بخش دیگر کشورهایی بودند که تحت سیطره اتحادیه جماهیر شوروی قرار داشتند. یمن جنوبی و سازمان آزادی‌بخش فلسطین به‌طور مشخص در این چهارچوب قرار می‌گرفتند و اساساً واحد سیاسی مستقلی در منطقه وجود نداشت. آمریکایی‌ها با سهولت، تمام سیاست‌های خودشان را در بالاترین شکل در منطقه پیاده می‌کردند و پیش می‌بردند و هیچ مقاومتی در برابر سیاست‌های آنها وجود نداشت.

اما با پیروزی انقلاب اسلامی در نظام دو بلوکی منطقه، شکاف ایجاد شد. جمهوری اسلامی با شعار، «نه شرقی نه غربی» پدید آمد و فلسفه سیاسی جدیدی را به منطقه عرضه کرد. آمریکایی‌ها و حتی روس‌ها برای اینکه نظام گذشته را در منطقه حفظ کنند، علیه جمهوری اسلامی همداستان شدند و به شکل منسجمی جلو آمدند. حمایت آمریکا و روسیه و به تعبیری حمایت غرب و شرق از صدام حسین در جنگ تحمیلی علیه ایران و تحویل انواع سلاح‌های شرقی و غربی به او برای غلبه بر ایران، از نمادهای وحدت شرق و غرب علیه این نهال و تفکر جدید جمهوری اسلامی ایران است. منتهی از آنجایی که خداوند متعال اراده کرده بود که مستضعفین را بر مستکبرین غالب کند، همه این دسیسه‌ها و توطئه‌ها به سرانجامی که از نظر ابرقدرت‌ها باید می‌رسید، نرسید و ایران موفق شد از این قضایا به‌سلامت عبور کند.

لذا نه تنها ایران از این وضعیت عبور کرد، بلکه آرام آرام و حتی در حین ماجرای جنگ موفق شد در سطح منطقه جوانه‌هایی را به وجود بیاورد. به عنوان مثال در سال ۱۳۶۶ در وسط جنگ، انتفاضه فلسطین پیش آمد و گروه حماس که یک گروه اسلام‌گرای فلسطینی بود، سر برآورد و یا حزب‌الله پدید آمد و مسلمانان مبارز اردنی توانستند در انتخابات اردن به پیروزی مهمی دست پیدا کنند و قضایای دیگری که در سطح منطقه پیش آمدند. اما وقتی جنگ ایران و عراق تمام شد، داستان آمریکا با جوانه‌های مقاومت در سطح منطقه تازه آغاز شد و گسترش پیدا کرد. در عین حال مقاومت در مسیر خود دولت‌سازی کرد و در کشورهائی چون لبنان و عراق که امکان دولت‌سازی وجود داشت، اقداماتی در این مسیر انجام گرفت و امروز می‌توانیم از یمن هم نام ببریم. اما درجاهایی که امکان دولت‌سازی نبود، گروه‌های قوی سر برآوردند و عملاً جغرافیای بزرگی را با کمک هم در منطقه شکل دادند.

**مبارزات آیت‌الله خامنه‌ای محدود به جغرافیای ایران نیست

در سال‌های ۵۷ تا ۶۸، جریان‌های نهضت مقاومت چه رابطه‌ای با آیت‌الله خامنه‌ای داشتند؟ به‌ویژه نقش ایشان به عنوان رئیس‌جمهور در سال‌های ۶۰ تا ۶۸ و خطابه‌های ایشان در نماز جمعه تهران در تقویت و تحکیم و تشجیع جریان مقاومت اسلامی منطقه تا چه میزان مؤثر بود؟

یکی از ویژگی‌های حضرت آیت‌الله خامنه‌ای این است که در طول دوره حیات سیاسی‌شان، یعنی از زمانی که پا به میدان مبارزه گذاشتند، مبارزاتشان محدود به جغرافیای ایران نبود و سپهر بسیار بلندی را در عرصه مبارزه دنبال می‌کردند. ایشان به همین دلیل تلاش کردند با اندیشمندان عالم اسلام آشنا شوند و در این راه واقعاً سعی بی‌نظیری داشتند. ارتباط ایشان با شخصیت‌های مصری و الجزایری و شخصیت‌های تونسی، سودانی، افغانی، پاکستانی و هندی و به‌طورکلی شخصیت‌های جهان اسلام و حتی فراتر از جهان اسلام، فقط مبتنی بر ارتباطات گسسته و سلسله دیدارها و شنیدارها نبوده است. ایشان روی اندیشه‌های سیاسی این شخصیت‌ها کار و آثارشان را مطالعه و حتی بعضاً ترجمه کرده‌اند. درحال حاضر بخشی از آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای ترجمه‌های ایشان از شخصیت‌هایی مثل سیدقطب است. ایشان در واقع همواره در جستجوی سپهر کاملی از جهان اسلام بوده و مرزهای مذهبی را پشت سرگذاشته‌اند؛ یعنی صرفاً دنبال شخصیت‌های شیعه نرفته‌اند، بلکه علاوه آنان، آثار افراد برجسته اهل سنت را هم مطالعه کرده و بعضاً به ترویج آنها پرداخته‌اند. به عنوان مثال یکی از مروجین مرحوم سیدقطب، مرحوم علامه مودودی در پاکستان و مرحوم محمد اقبال‌لاهوری و نیز شخصیت‌های دیگر جهان اسلام، ایشان هستند.

بر همین اساس مطالعه عمیق و دسته‌بندی بسیار روشنی از شخصیت‌ها توسط ایشان انجام شده است؛ لذا به صورت عمیقی با جهان اسلام مرتبط بوده‌اند. این ارتباطات در دوره قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به صورت ارتباطات غیرمستقیم بود و ارتباطات متنی و در قالب ارتباط با متون منتشره بود، زیرا امکان ارتباط مستقیم فراهم نبود. مضافاً بر اینکه برخی از شخصیت‌ها مثل اقبال لاهوری و مرحوم مودودی اساساً معاصر ایشان نبودند که امکان شناختشان فراهم باشد.

**نحوه ارتباط آیت‌الله خامنه‌ای با جهان اسلام

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی این امکان فراهم شد که اولاً این ارتباطات گسترش پیدا کنند. ثانیاً ارتباطات شکل حضوری و دیداری هم به خود بگیرند. ثالثاً این ملاقات‌ها جنبه عملی و کاری هم پیدا کنند. بر اساس همین شناخت عمیق از جریانات بود که حضرت امام (ره) ارتباط با جریان‌های غیردولتی خارجی، مخصوصاً آنهایی را که به نوعی کارهایشان جنبه علمایی داشت و بعضاً بنا بود به یک تصمیم استراتژیک منجر شود به آیت‌الله خامنه‌ای که در این مقاطع ایشان رئیس‌جمهور بودند، احاله می‌دادند. البته به نظر من این ارجاعات ربطی به پست آیت‌الله خامنه‌ای در این زمان‌ها نداشت، بلکه به فهم عمیق ایشان از جریانات و توانمندیشان در هدایت جریانات ارتباط داشت.

لذا می‌بینیم که وقتی بحث عراق مطرح و مقرر شد که برای پیگیری مسائل این کشور ساختاری تعریف شود، حضرت امام عراقی‌ها به کار با آیت‌الله خامنه‌ای هدایت می‌کنند. فکر ایجاد یک تشکیلاتی تحت عنوان مجلس اعلای انقلاب اسلامی از همین جا نشأت می‌گیرد و مقام معظم رهبری، شخصیت‌های عراقی و یا شخصیت‌های مرتبط با عراق را به سمت ایجاد یک نهاد تأثیرگذار هدایت می‌کنند که محقق و بعدها تبدیل به یکی از پایه‌های اساسی تغییرات در عراق شد.

امروز دولت مستقل نسبتاً مبارزی در عراق بر سر کار است که بخش عمده آن به مجلس اعلای انقلاب اسلامی و تفکری که به صورت سیستماتیک و سازمانی، گروه‌هایی را به این سمت به حرکت درآورده است، برمی‌گردد. این یک نمونه از کارهایی است که ایشان انجام دادند.

درباره فلسطین باز هم از همان ابتدای انقلاب اسلامی ارتباط با گروه‌های فلسطینی و لبنانی از سوی حضرت امام به آیت‌الله خامنه‌ای احاله داده شد. همچنین ایشان در انسجام افراد، ذیل یک تشکیلات و انسجام فکری دادن به آنها نقش بسیار مهمی را برعهده گرفتند و در دوره حضرت امام، شاهد نقش تأثیرگذار ایشان در پرونده فلسطین و لبنان و هدایت آن بودیم.

از طرفی ایشان ارتباطات بسیار صمیمانه‌ای با حافظ اسد و شاذلی بن جدید، رئیس‌جمهور الجزایر و ارتباطات بسیار نزدیکی با حکومت لیبی و کره شمالی و بعضی کشورهای بلوک شرق داشتند. در واقع ما اگر بخواهیم از کارهای مقام معظم رهبری در این زمینه جمع‌بندی داشته باشیم و به آثاری که برجای گذاشتند اشاره کنیم، باید سه سطح را در نظر بگیریم.

نخستین سطح، سطح مردمی است که حضرت آقا از طریق بحث‌های تئوریک در خطبه‌های نماز جمعه، در سخنرانی‌ها و کلاس‌ها و جلساتی که برگزار می‌کردند، در واقع اطلاعات و تحلیل‌های بسیار عمیقی از شرایط به توده‌های مردم می‌دادند و در این زمینه، فرهنگ‌سازی زیادی داشتند و ادبیات گسترده‌ای را تولید کردند و لذا توانستند در سطح جامعه جمعیت کثیری را متوجه اهمیت مسائل بین‌المللی و منطقه‌ای کنند. بین‌المللی اندیشیدن و طرح کلی و کامل داشتن و فراخواندن جمعیت‌ها به بین‌المللی فکر کردن، یکی از ویژگی‌های حضرت آقاست در این زمینه خیلی هم موفق بوده‌اند. موج‌هایی که در سطوح داخلی و خارجی پیش می‌آمدند، محصول همین نوع بینش و نگرش است.

از سوی دیگر مقام معظم رهبری در دوره ریاست جمهوری همیشه در پایان خطبه‌های فارسی، یک خطبه عربی را که گاهی ۲۰ دقیقه طول می‌کشید انشاء می‌فرمودند. این مسئله تأثیرات عمیقی در شکل‌دهی به یک جریان فکری در عرصه بین‌الملل اسلامی داشت.

در سطح دوم حضرت آقا با نخبگان، شخصیت‌ها و سازمان‌ها سر و کار داشتند و توانستند در دوره ریاست جمهوریشان به‌رغم مشکلات بسیار زیادی که در کشور وجود داشت و ایران درگیر جنگ بود، سطحی از ارتباطات پیوسته با تعدادی از کشورهای مؤثر برقرار کنند و زنجیره‌ای از کشورها را در یک ارتباط و همفکری هدفمند قرار دهند. ایشان در واقع توانستند با ارتباط با کره شمالی، سوریه، الجزایر، لیبی و… و نیز ارتباط با بعضی از شخصیت‌های مؤثر جهان اسلام مثل مرحوم حسن الترابی و شخصیت‌های اخوانی که آشنایی دیرینه‌ای با حضرت آقا داشتند، ظرفیتی بین‌المللی را فعال سازند. در نتیجه جغرافیایی ایجاد شد که در آن، انقلاب اسلامی توانست پیش برود و این روند در دوره رهبری ایشان به صورت گسترده‌تر و بسیار کارآمدتری انجام شد و مشاهده می‌کنیم که ایران در برهه‌های حساس، کارهای بسیار مؤثری را با روسیه انجام و عملاً از ظرفیت قدرت بین‌المللی برای جبهه مقاومت به‌نحو مدبرانه‌ای استفاده کرده است.

سطح سوم، تأثیرگذاری بر روندهای بین‌المللی از طریق توجه خاص حضرت آقا به سازمان‌های بین‌المللی است. مثل کاری که ایشان با سازمان ملل و جنبش عدم تعهد انجام دادند و یا برای شرکت در سازمان کنفرانس اسلامی، شخصیت‌هایی را اعزام کردند و توانستند در عرصه بین‌المللی یک فهم مشخصی از مسائل را پدید بیاورند.

**در جهان اسلام شخصیت مؤثر و کارآزموده‌ای چون آیت‌الله خامنه‌ای نداریم

*با توجه به اینکه بسیاری از مبارزین علیه استکبار در سرتاسر جهان، مسائل ایران را با دقت دنبال می‌کنند، واکنش سران و فعالان جریان مقاومت، چه در گروه‌های اسلامی و چه غیراسلامی نسبت به قرار گرفتن مسئولیت رهبری بر دوش آیت‌الله خامنه‌ای چیست؟ آیا نکته یا خاطره‌ای در این زمینه دارید؟

ابتدا باید به این مسئله اشاره کنم که جهان اسلام از دیرباز خلاء بزرگی تحت عنوان خلاء رهبری داشته و این مسئله‌ای است که همه شخصیت‌های اسلامی بدان معترف‌اند. جهان اسلام فاقد رهبری‌ای است که بتواند ظرفیت‌های مختلف آن را به سمت اهدافش مدیریت و هدایت کند. این احساس عمومی از چندین قرن قبل به این طرف همواره وجود داشته و تقریباً فراگیر است.
خود من تجربه صحبت با بسیاری از گروه‌ها و شخصیت‌های سنی جهان اسلام داشته‌ام همه روی این نکته تأکید می‌کنند که جهان اسلام باید تحت یک رهبری مشترک باشد. حالا بعضی‌ها رهبری فردی را و بعضی‌ها رهبری جمعی یعنی یک سازمان رهبری‌کننده را پیشنهاد می‌دهند. در کنار همه این مسائل یک چیزی که نوعاً در اذهان جهان اسلام می‌چرخد و در بسیاری مواقع مطرح هم می‌شود، مسئله رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای است.

در سطح جهان اسلام نمونه دوم و شخصیت مؤثر و کارآزموده‌ای چون آیت‌الله خامنه‌ای نداریم

واقعیت این است که در سطح جهان اسلام نمونه دوم و شخصیت مؤثر و کارآزمودهای چون ایشان نداریم که در عین تکیه به فقه و سایر مواریث معنوی و علمی اسلام، در عرصه سیاسی هم بهره وافری از موفقیت داشته باشد. در واقع ایشان شخصیت نادر جهان اسلام در این قضیه هستند.

خاطرم هست در کردستان عراق، فردی اردنی تحت تأثیر تبلیغات ضد ایرانی در اجلاسی مشترک که ما اداره‌کننده پنلی بودیم، از دخالت‌های آیت‌الله خامنه‌ای در جهان اسلام با بیانی تند صحبت کرد. من از او پرسیوم، «آیا قبول دارید که جهان اسلام گرفتار مسائل و مصائب مختلف و متعدد است؟» گفت، «بله.» پرسیدم، «آیا قبول دارید که این مسائل باید حل شوند؟» گفت، «بله.» پرسیدم، «آیا قبول دارید کسی باید این مسائل را حل کند که اسلام و مسلمانان منطقه را بشناسد و بتواند با استفاده از ظرفیت‌های آنان، مسائل جهان اسلام را حل کند؟» گفت، «بله.» گفتم، «شما در بین تمام رهبران جهان اسلام شخصیتی را پیدا کنید که هم فقیه باشد و هم مفسر و عارف و ادیب و هم آشنا با تمدن و فرهنگ اسلامی باشد. غیر از آیت‌الله خامنه‌ای کسی آیا وجود دارد؟» جمعی که مخاطب صحبت‌های ما بودند، تقریباً با یک تصدیق عمومی حرف مرا تأیید کردند. معلوم بود که هم جهان اسلام نیازمند رهبر است و هم فقط یک نفر هست که می‌تواند این خلاء را پر کند و آن هم مقام معظم رهبری هستند.

اما در باره رحلت امام (ره) و مسئله جانشینی ایشان باید گفت که گروه‌های مبارز نگران بودند که پس از امام خمینی، تکلیف چه می‌شود؟ جهان اسلام که مدت‌های مدیدی بود که از یک سو در آتش اختلافات داخلی و از سوی دیگر در آتش فقدان رهبران لایق و آتش دخالت‌های دشمنان اسلام و اروپایی‌ها می‌سوخت، اینک به شخصیتی رسیده بود که نوید حل این مسائل را می‌داد. بعد رسیدیم به مقطعی که حضرت امام بیمار شدند و بیمارستان رفتند و خبرها حاکی از این بودند که حال حضرت امام رو به وخامت است و نگرانی گسترده‌ای جهان اسلام را در برگرفت. مخصوصاً گروه‌های مبارز به‌شدت نگران شدند، از جمله فلسطینی‌ها که به حضرت امام امید بسته بودند. آنان در گفتگوهایی که با شخصیت‌های ایرانی داشتند اظهار نگرانی صحبت می‌کردند. حتی شخصیت‌های مسیحیِ لبنانی و فلسطینی نیز در این باره که پس از حضرت امام تکلیف چه می‌شود، مباحثی را مطرح کردند، چون فلسطین تازه پشتوانه جدیدی را کرده بود.

همین نگرانی هم به شکلی دیگری در حزب الله لبنان مشهود بود و گفته می‌شد که در لبنان حالت یأسی ایجاد شده و با ارتحال حضرت امام ممکن است شرایط کاملاً دگرگون شود و سختی‌های جدیدی برای لبنانی‌ها پیش بیاید. این نگرانی در شخصیت‌های آفریقایی هم وجود داشت. اخوانی‌ها نیز به‌شدت نگران بودند که بعد از امام چه می‌شود. یکی از شخصیت‌های جهان اسلام، حسن الترابی بود که چندی پیش از دنیا رفت. ایشان در مراجعه‌ای که به شخصیت‌های ایرانی داشت، نوعاً از این مسئله حرف می‌زد که برای این مسئله فکری بکنید. انتخاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در آن زمان برای گروه‌های مرتبط با ایران در خارج بسیار آرامش‌بخش بود، چون آنان با ایشان در مقام رئیس‌جمهور کار کرده بودند و افکارشان را می‌شناختند و کاملاً پیشرو تلقی می‌کردند.

وقتی آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان رهبر انتخاب شدند، گروه های مقاومت تا حد زیادی اطمینان پیدا کردند که مسیر امام خمینی استمرار می‌یابد و متوقف نمی‌شود

با این انتخاب، اطمینان آنها نسبت به موضوع کاملاً جلب شد، چون پیش از این معلوم نبود چه کسی قرار است رهبر شود و نگاه‌ها هم به سمت مجتهدین طراز اول حوزه علمیه قم بود، یعنی وقتی می‌گفتند، جانشین امام در ذهن ها یک مرجع فعلی مشهور در جامعه تداعی می‌شد. این شخصیت‌ها برای جهان اسلام چندان شناخته شده نبودند. نام آنان را می‌شنیدند؛ اما نمی‌دانستند افکار و تحلیل‌های آنان از اوضاع منطقه چیست، ولی وقتی آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان رهبر انتخاب شدند، این گروه‌ها تا حد زیادی اطمینان پیدا کردند که مسیر امام خمینی استمرار می‌یابد و متوقف نمی‌شود و جمهوری اسلامی در همان مدار حرکت می‌کند.

آیت‌الله خامنه‌ای شخصیت آزمون پس‌داده‌ای بودند. چهره‌ای باثبات و متفکر که تحت تأثیر هیچ جریانی نبودند، دیگران برای ایشان تصمیم نمی‌گرفتند، بلکه خودشان با تشخیصی که داشتند، به عنوان یک شخصیت متفکر تصمیم می‌گرفتند و می‌شد روی تصمیمات ایشان حساب کرد. این مسئله برای حزب‌الله لبنان و گروه‌های مبارز فلسطینی و آفریقایی و حتی برای دولت‌های غیراسلامی یعنی دولت‌هایی که بر مسلمانان حکومت می‌کنند بدون اینکه حکومتشان را با قوانین اسلامی اداره کنند و در عین حال آدم‌های بدنهاد و بدطینتی هم نیستند، اهمیت زیادی داشت و اینها هم مثل بعضی از کشورها و دولت‌های عربی با انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای احساس آرامش پیدا کردند. بنابراین می‌توانیم بگوییم که انتخاب ایشان آرامش بسیار خوبی را در سطح جهان اسلام پدید آورد و این اطمینان پدید آمد که راه جهان اسلام به سمت اصلاح ادامه پیدا می‌کند.

*تحلیل شما از نگاه راهبردی و محورهای اساسی دکترین رهبری در حوزه مقاومت چیست؟ آیا ایشان معتقد به تشکیل هلال شیعی هستند؟ آیا صرفاً قرار است که ما حامی مظلوم در هر جای جهان باشیم؟ آیا گروه‌های مقاومت به این دلیل توسط ما حمایت می‌شوند که قرار است به نیابت از ما با دشمنان ما بجنگند یا مسئله اصلی فراتر از اینهاست؟

بنده توضیح دادم که یکی از ویژگی‌های حضرت آیت‌الله خامنه‌ای این است که ایشان یک روحانی شیعی بسیار عمیق و پایبند به مسائل و مصالح شیعه هستند و از همان ابتدا، حرکتشان در افق و فضای بسیار بزرگ‌تری از فضای مذهبی، سیر می‌کرد. شما اگر به تاریخ ترجمه ایشان روی کتاب مرحوم سید قطب دقت کنید، متوجه می‌شوید که ایشان از دهه ۱۳۳۰ به این سو و درست از زمانی که در عرصه سیاسی فعال شدند، به مسائل بین‌المللی اسلام توجه داشتند و در این زمینه فکر و کار می‌کردند. عنوان کتاب ایشان «طرح کلی اندیشه اسلامی» است. متن این کتاب‌ها و مباحث مطرح شده در آنها و استدلال‌ها و استنتاج‌های ایشان به‌قدری با آیات قرآنی و روایاتی که از پیامبر بزرگوار (ص) رسیده توأم است که کسی نمی‌تواند تشخیص بدهد که این مطالب را یک متفکر شیعی نوشته است، یعنی به سختی می‌توان شیعه بودن ایشان را در این کتاب‌ها تشخیص داد، زیرا رنگ و بوی مسائل مذهبی به مفهومی که خیلی‌ها در مباحثشان می‌آورند در اینجا کمرنگ است بنابراین ایشان در عین حال که به تمام اصول و میراث شیعه بیش از حد پایبندند، روش بحثی‌شان عام است که البته شیعه را هم در برمی‌گیرد، اما وقتی یک سنی هم می‌خواند، بدون اینکه به دیوارهای تعصبات مذهبی برخورد بکند، مطلب را فرا می‌گیرد و قبول می‌کند و پیش می‌رود.

انصافاً نمی‌شود یک سنی کتاب‌های آیت‌الله خامنه‌ای را بخواند و با متن و یا نویسنده احساس غیریت پیدا کند. این سنت و سیره ایشان است. اگر به بیاناتشان هم توجه کنید، می‌بینید که در حوزه مسائل اسلامی به گونه‌ای برخورد می‌کنند که کسی از اهل سنت نمی‌تواند مناقشه کند و هیچ اهل سنتی تا به کنون روی استدلال‌های ایشان مناقشه نکرده است. آیات و احادیث نبوی برای اهل سنت قابل مناقشه نیستند. این نکته‌سنجی‌ای است که ما در قلم و کلام رهبری می‌بینیم و به اینکه ایشان بدون مقاومت از سوی جهان اسلام پذیرفته بشوند کمک زیادی کرده است.

*در دوران ۳۰ ساله زعامت مقام معظم رهبری، آیا شاهد تغییر رویکرد کلانی در حوزه مقاومت بوده‌ایم؟ به عنوان مثال علنی‌تر شدن مبارزه و تأکید صریح و چندباره ایشان مبنی بر حمایت همیشگی از طرف‌های مبارزه با اسرائیل و یا راهبرد تهدید در برابر تهدید و یا اعلام اینکه جمهوری اسلامی، تل‌آویو و حیفا را با خاک یکسان خواهد کرد؟

به نظر من اندیشه و عمل حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در مسائل بین‌المللی و مسائل منطقه تابع سه عنصر اساسی شجاعت، شناخت زمان و فراهم کردن زمینه ها و امکانات است.
ایشان مسائل را با دقت مورد مطالعه قرار می‌دهند، بعد مطلب مطالعه شده را با بیانی شیوا ارائه می‌دهند، سپس با شجاعت به طرح موضوع می‌پردازند، از آن دفاع و با قاطعیت از نتیجه‌بخش بودن آن صحبت می‌کنند. من این ویژگی را ذیل عنصر شجاعت تعریف می‌کنم. شجاعت در فکر و بیان و پیگیری.

در خصوص شناخت زمان هم اینکه چه کاری در چه زمانی باید انجام شود و اینکه در کمین فرصت‌ها بنشینیم و به‌محض اینکه فرصت فراهم شد، قبل از آنکه دیگران آن را از دست ما بگیرند، مسلط شویم و از آن موقعیت زمانی استفاده کنیم. خود ایشان هم بارها روی این مسئله تأکید کرده‌اند که کار باید در زمان خودش انجام شود. مثال هم می‌زنند که توابین بعد از ماجرای عاشورا ده‌ها برابر عاشورا شهید دادند و نیت‌های خالصی هم داشتند، ولی به خاطر اینکه در روزی که باید می‌آمدند، نیامدند و با تأخیر آمدند، کارشان بی‌اثر بود و فداکاری‌هایشان کمکی به اصلاح امور نکرد. ایشان همواره این نکته را در نظر دارند که مسائل را باید با طاقت مخاطب تنظیم کرد. در مقطعی که مخاطب طاقت محدودی دارد و کاری را نمی‌تواند انجام بدهد، بایستی کار طوری تنظیم شود که آن فرد بتواند در آن شریک شود و احساس یأس نکند.

همچنین ایشان در فهم و طرح مسئله شجاعت دارند؛ اینکه زمان‌شناس هستند و موقعیت‌ها را می‌شناسند و برای استفاده از فرصت‌ها ظرفیت‌سازی می‌کنند. به عنوان مثال ایشان احساس کردند منطقه و جهان در آستانه تحولات بزرگی است. در گذشته در تحولات بزرگی که منجر به یک پارادایم و یا دوره تاریخی می‌شد، ایران و اساساً جهان اسلام غایب بودند و پارادایم‌های نظام دوقطبی یا پارادایم نظام چندقطبی اروپا در قرن نوزدهم برای آنها تعیین تکلیف، کشورهایشان را چندپاره و پیمان‌هایی را برآنها تحمیل می‌کرد و آنها هم هیچ تأثیری روی این روندها و پارادایم‌ها نداشتند.

**تشکیل نیروی قدس یک ظرفیت سازی توسط رهبر انقلاب بود

حضرت آقا با تشخیص اینکه شرایط آینده به سمت پارادایم جدیدی حرکت می‌کند و گردنه‌های تاریخی وجود دارند، برای تأثیرگذاری ظرفیت‌سازی کردند. یکی از این ظرفیت‌سازی‌ها تشکیل نیروی قدس بود که از اختصاصات رهبر معظم رهبری است. ما در زمان حضرت امام (ره) واحد نهضت‌های آزادی‌بخش را داشتیم که بسیار کم‌فعالیت هم بود؛ اما ایشان در سال ۱۳۶۹ یعنی یک سال پس از رسیدن به رهبری، نیروی قدس را تشکیل دادند و در واقع پیشاپیش امکان تأثیرگذاری و تحول را فراهم کردند. فاصله تشکیل نیروی قدس تا قضایای بوسنی هرزه‌گوین حدود سه سال بود. این نیرو در این فاصله آماده شد و وقتی این حادثه پیش آمد، کمک بزرگی کرد.

بعضی‌ها می‌گویند که سیاست ایران در بوسنی شکست خورد؛ اما واقعیت این است که در آن مقطع مهم‌ترین نگرانی مسلمان‌ها و حضرت آیت‌الله خامنه‌ای مسئله کشتار مردم مسلمان بود که توسط صرب‌ها در بوسنی و جاهای دیگر دنبال می‌شد. باید این روند متوقف می‌شد و نیروی قدس توانست کشتار مسلمان‌ها توسط صرب‌ها را متوقف کند. این فقط نمونه‌ای از تأثیرگذاری ایشان بر روندهاست. امروز همه می‌دانند نیروی قدس چه تأثیر عجیبی در سطح منطقه دارد و این از شاهکارهای سازماندهی مقام معظم رهبری است.

از این موارد زیاد است. ایشان شرایط را می‌بینند و می‌سنجند؛ ساختارهای متناسب با آنها را ایجاد می‌کنند، ارتباطات متناسب را می‌گیرند؛ منطق متناسب را تعلیم می‌دهند و همچون فردی آگاه که بر قله بلندی نشسته است و همه چیز را می‌بیند و در عین حال حکیم است و قدرت مدیریت و رهبری دارد، مسائل را به سمتی که باید، حرکت می‌دهد.

اگر رهبری حضرت آقا نبود، ما امروز در منطقه و در جهان با یک نظام یکپارچه آمریکایی مواجه بودیم

من مطمئنم اگر رهبری حضرت آقا نبود، ما امروز در منطقه و در جهان با یک نظام یکپارچه آمریکایی مواجه بودیم. اگر این نظام تک‌قطبی تحت حاکمیت آمریکا پدید می‌آمد، ما با اختناق عجیبی در سطح جهان و منطقه مواجه بودیم که حتی در دوره نظام دو قطبی هم وجود نداشت. اینکه حضرت امام بعد از پیروزی انقلاب می‌فرمودند که اگر جمهوری اسلامی شکست بخورد، اسلام دفن می‌شود و از بین می‌رود، یک واقعیت و بیان دقیقی از شرایط بود.

امروز باید بگوییم که اگر جمهوری اسلامی و رهبری شجاع آن نبودند، امروز با دنیایی تک‌قطبی تحت سلطه آمریکا مواجه بودیم که نسبت به اسلام و مسلمانان بسیار خشن و بی‌رحم بود. امروز نه تنها این اتفاق نیفتاده، بلکه شرایط ما شرایط نظام دوقطبی هم نیست. امروز شرایط بسیار آزادتری در سطح منطقه وجود دارد و می‌توان گفت که از اقیانوس هند تا دریای مدیترانه از زیر سلطه آمریکا خارج شده‌اند. اینها همه تحت تأثیر رهبری‌های حضرت آیت‌الله خامنه‌ای اتفاق افتاده‌اند.

*جایگاه مسئله فلسطین در راهبرد کلان جمهوری اسلامی چیست و در دوران مقام معظم رهبری، چگونه و در چه سطحی دنبال شده است؟

در بحث فلسطین حضرت امام جمله‌ای می‌فرمایند، «روز قدس فقط روز فلسطین نیست؛ روز جهان اسلام است.» این جمله در زمان خودش آن طور که باید و شاید درک نشد. امروز که به صحنه نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که آمریکایی‌ها سلطه بر جهان اسلام را از دست داده‌اند. آنها احیای سلطه پیشین بر جهان اسلام را از طریق حل و یا تسلط بر مهم‌ترین نقطه جهان اسلام یعنی فلسطین قرار داده‌اند. فلسطین از نظر جغرافیایی ۲۷ هزار کیلومتر مربع مساحت دارد و کمتر از یک درصد جهان اسلام است، ولی از آنجا که فلسطین در طول تاریخ به یک نماد تنازع صلیبی- اسلامی تبدیل شده و بارها به همین دلیل به‌عنوان نماد غلبه و شکست مطرح بوده است، آمریکایی‌ها تلاش کردند از طریق تسلط بر مسئله فلسطین بر جهان اسلام مسلط شوند.

بنابراین همان طور که حضرت امام فرمودند روز قدس و اعتراض به این جریان فقط برای دفاع از قدس و فلسطین نیست، بلکه برای برهم زدن طرح بزرگ‌تری است که سیطره بر کل جهان اسلام را دنبال می‌کند. این نکته‌ای نیست که همه راحت بفهمند. حتی در جمهوری اسلامی اینکه دفاع از فلسطین دفاع از امنیت جمهوری اسلامی و دفاع از منافع و تمامیت ارضی است، مسئله‌ای نیست که افراد راحت درک کنند و لذا گاه و بیگاه شاهد قضایائی در کشور و حتی در میان بعضی از نخبگان و مسئولان در حکومت هستیم و شاهدیم که نوعی بی‌مهری نسبت به مسئله فلسطین دارند.

اما رهبر انقلاب براساس نگاه ژرف نسبت به موضوع می‌دانند که مسئله اصلی، فلسطین نیست، بلکه مسئله کل جهان اسلام است. حتی اگر مسئله فلسطین هم بود، غیرت اسلامی ما را وادار می‌کرد که از این سرزمین در برابر کفار دفاع کنیم و آنان را بی‌پناه و بی‌دفاع نگذاریم؛ ولی حضرت امام و حضرت آقا به این موضوع فقط از این زاویه نگاه نمی‌کردند، بلکه از یک زاویه بزرگ نگاه می‌کردند و آن زاویه کل جهان اسلام بود.

امروز می‌بینیم که حل مسئله فلسطین در یک الگوی آمریکایی چنان رعبی را در جهان اسلام پدید می‌آورد که کل جهان اسلام آماده می‌شوند تا با مدل‌های مشابه روی مصالح و امنیتشان حاضر به گفت‌وگو و کوتاه آمدن شوند.
حضرت آقا در بحث فلسطین به‌طور مشخص روی چند موضوع تأکید دارند که از جمله آنها این است که فلسطین باید به جهان اسلام برگردد و برمی‌گردد یعنی این امکان و توان در جهان اسلام وجود دارد که فلسطین را به دامن جهان اسلام برگردانند. ایشان این نکته را با اعتقاد قلبی و جزمی عجیب بیان می‌کنند و حتی گاهی تاریخ هم می‌دهند و می‌گویند کمتر از ۲۵ سال. این نشان می‌دهد که شناخت دقیق، عزم و برنامه مشخصی وجود دارد، چون رهبری صرفاً یک تحلیلگر سیاسی نیستند که تحلیل سیاسی بکنند و اشکالی هم نداشته باشد که فردا تحلیلشان غلط از آب در بیاید. رهبری وقتی با قاطعیت در باره موضوعی صحبت و حتی زمان هم تعیین می‌کنند، قطعاً مبتنی بر بررسی‌های عمیق و دقیقی است تا امکان تخلف در آن وجود نداشته باشد، وگرنه آبرو و اعتبار رهبر جمهوری اسلامی خرج می‌شود. پس اینکه رهبری با قاطعیت از آزادی فلسطین صحبت می‌کنند، یکی از ویژگی‌های شخصیتی ایشان محسوب می‌شود که از ایمان و باور دقیق ایشان نشئت می‌گیرد.

بعضی‌ها گفته‌اند که چون حضرت آقا به فلسفه تاریخ بسیار پایبندند و به سنت‌های مورد اشاره خدا در قرآن کریم یعنی «وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَبْدِیلا» (احزاب/۶۲) عمیقاً اعتقاد دارند، برمبنای یک نگرش و بینش الهی و قرآنی و معنوی و ماوراء طبیعی به موضوع نگاه می‌کنند و به وعده الهی باور دارند و البته با یک درک دقیق سیاسی از زمان این موضوع را مطرح می‌کنند.

مسئله دوم در بحث فلسطین این است که حضرت آقا در عین اینکه فلسطین را یک مسئله مربوط به کل جهان اسلام می‌دانند، روی اینکه فلسطین را باید فلسطینی آزاد کند، تأکید دارند. یعنی باید در داخل فلسطین و توسط خود مردم آنجا ظرفیت‌سازی صورت بگیرد و فلسطین نه در یک برنامه خارجی، بلکه در یک وضعیت داخلی آزاد شود.
لذا ایشان روی دو، سه عنصر در پرونده فلسطین تأکید دارند؛ اولین آن تسلیح مردم فلسطین است. فلسطینی‌ها باید خودشان مسلح شوند. اگرچه مسلح شدن مخاطراتی هم دارد، ولی ایشان در عین حال راه را در تسلیح کرانه باختری و سایر فلسطینی‌ها می‌دانند.
دیگری مسئله انتخابات است که به نظر ایشان کار باید طوری جلو برود که از طریق انتخابات که یک فرمول آشنا برای جهان است بتوان به نتیجه رسید.

سومین موضوع مسئولیت جهان اسلام است؛ در اینکه فلسطین را باید فلسطینی‌ها آزاد کنند، حرفی نیست، اما در عین حال مثل عملیات در جبهه که یگانی عمل می‌کند و یگان‌های دیگر که وظیفه عملیاتی ندارند، آماده‌اند و کار خود را انجام می‌دهند، جهان اسلام باید آماده کمک باشد. نیروی در خط بدون پشتوانه‌های بیرونی عملاً نمی‌تواند کارش را پیش ببرد. لذا ایشان روی این مسئله که جهان اسلام باید آماده باشد و کمک کند و پشت قضیه باشد تأکید زیادی می‌کنند. تا زمانی که فلسطین آزاد شود، این مسئله باید مسئله اول چهان اسلام باشد. حضرت آقا در واقع مسئله آزادی فلسطین را در یک هندسه سه ضلعی دنبال و این موضوع را همواره پیگیری میکنند.

**گروه مقاومت سازشکاری وجود ندارد

*گاهی شاهد آن بوده‌ایم که برخی از جریان‌های مقاومت، از مواضع اصلی خود عدول کرده و حتی در مواردی پای میز مذاکره و سازش با اسرائیل نشسته و طبعاً به همان میزان از جمهوری اسلامی دور شده‌اند، اما جمهوری اسلامی حمایت کامل خود را از این گروه‌ها برنداشته است. ملاک و معیار رهبری و نحوه تنظیم روابط ایشان با گروه‌های مقاومت چگونه است؟

اولاً بگویم که هیچ گروه مقاومتی از مسیر برنگشته است یعنی ما یک گروه مقاومت سازشکار اصلاً نداریم که قبلاً مقاوم بوده و در حال حاضر سازشکار شده باشد. بعضی از جریانات به جبهه مقاومت نزدیک شدند، ولی عضو جبهه مقاومت نبودند و بعدها بنا به شرایط و مسائلی فاصله گرفتند، مثل حکومت سودان در دوره عمر البشیر. عمر البشیر در مقطعی آمد به جمهوری اسلامی نزدیک شد و روابط خوبی با ایران داشت، اما عضو مقاومت نبود. کشور سودان دوست ایران تلقی می‌شد، ولی وضعش مثل سوریه و حزب‌الله لبنان نبود.

در بین گروه در مقاومت گروهی را نداریم که خطش را عوض کرده باشد

در بین گروه در مقاومت گروهی را نداریم که خطش را عوض کرده باشد. گروه‌های مقاومت نسبت به اصولشان بسیار پایبند بوده‌اند و پایبندتر هم هم شده‌اند. بعضی‌ها حماس را متهم می‌کنند که تغییر جهت و تغییر مسیر داده، اما این واقعیت ندارد. مهم‌ترین مأموریت حماس؛ آرمان و آزادی فلسطین بوده و بر این وظیفه پایبنده و در حال مبارزه است و در مقابلِ اسرائیل جنگ دو روزه داشتند. یکی از خوبی‌های جبهه مقاومت این بوده که نیروهایش را نگه می‌دارد و نیروها می‌مانند و تغییر جبهه نمی‌دهند. حالا ممکن است شرایط به‌گونه‌ای باشد که یک گروه و جریانی تلألو بیشتری داشته باشد و در یک مقطعی تلألو آن کاهش پیدا کند. اینها وضعیت‌های عمومی است وحتی در خود جمهوری اسلامی هم شما می‌دانید وقتی در کشور یک رئیس‌جمهور انقلابی سرکار باشد، مواضع جمهوری اسلامی پرتلألوتر است. اما وقتی رئیس‌جمهور سازشکار سر ِکار بیاید، ادبیات ما را تحت تأثیر قرار می‌دهد، این امر به معنای تأثیرگذاری روی ذات جمهوری اسلامی نیست. یک نوساناتی پیش می‌آید و بعد مسیر درست ادامه پیدا می‌کند.

**جمهوری اسلامی دید غیرفرقه‌ای به جهان اسلام دارد

*از دیدگاه شما بعنوان یک کارشناس مسائل بین المللی و منطقه‌ای جمهوری اسلامی در حال تبدیل شدن به مادر و مأمن تمام گروه‌های ضداستکباری جهان است؟

جمهوری اسلامی چند ویژگی دارد که دیگران این ویژگی را ندارند؛ اولین ویژگی رهبر شجاع، عالم، تیزبین، مجاهد و صبور و دارای قدرت رهبری بسیار بالایی دارد، از زمان حضرت امام این ویژگی در امام بود و حالا هم در مقام معظم رهبری هست.

دومین ویژگی مسئله تداوم و استمرار و به تعبیری پایمردی ملت ایران است. «إِنَّ‌الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقَامُوا» (فصلت/۳۰) ثُمَّ استَقَامُوا در ایران بوده. چهل سال مقاومت در برابر فشار آمریکا در هیچ جای جهان اسلام وجود نداشته است و ندارد. وقتی که نقطه باثباتی وجود داشته باشد و طوفان‌ها و حوادث نتوانند کشور ما را تکان بدهند، ویژگی و ابهتی برای جمهوری اسلامی ایجاد می‌شود.

دیگر ویژگی این است که هیچ جریانی به اندازه جمهوری اسلامی دید غیرفرقه‌ای به جهان اسلام ندارد. در جهان اسلام هیچ جا را نداریم که به اندازه جمهوری اسلامی روی ساختار اسلام حرف بزند و حرف و منطقش، منطق فرقه و یا به اصطلاح شعبه‌ای از جهان اسلام نباشد. فراگیر سخن گفتن، فراگیر طرح دادن و فراگیر اندیشیدن از جمله خصیصه‌های جمهوری اسلامی است. ارتباط وسیعی که بین ما و بسیاری از گروه‌های اهل سنت برقرار است، از خصیصه‌های جمهوری اسلامی است.
همچنین در هیچ جا و جغرافیای دیگری در جهان اسلام به اندازه جغرافیای ایران توان مقاومت در برابر دشمنان اسلام وجود ندارد.

**اسرائیل بقای خود را بر انفعال جهان اسلام بنا نهاده است

*تأکید چند سال قبل رهبری مبنی بر اینکه اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید، بازتاب زیادی در جهان داشت. از سوی دیگر چند سالی است که جریان مقاومت با تولد جریان بیداری اسلامی، جان تازه‌ای یافته است. این دو موضوع را در ارتباط با هم چگونه تحلیل می‌کنید؟

ارتباط مستقیمی بین بقای اسرائیل و گروه‌های پرقدرت مقاومت وجود دارد. اسرائیلی‌ها اساساً بقای خود را بر انفعال جهان اسلام بنا نهاده‌اند، زیرا اگر جهان اسلام منفعل نبود، اصلاً اسرائیلی پدید نمی‌آمد و امکان پیروزی در آن چهار جنگ برای اسرائیل فراهم نمی‌شد. اگر جهان اسلام منفعل نبود بسیاری از طرح‌های سازش امکان طرح پیدا نمی‌کردند.
امروز یکی از نکاتی که به‌شدت اسرائیل را نگران می‌کند، وجود گروه‌های مقاومت است که روی آرمان محو اسرائیل هم‌قسم و عازم و مترصد فرصت برای ضربه زدن به اسرائیل هستند که برای اینها نگرانی زیادی را ایجاد کرده است. اما فراتر از این بحث، بقای اسرائیل متکی بر عناصری چون آرمان اسرائیل، پشتیبانی خارجی و امید به آینده است.

اسرائیل براساس یک آرمان دروغین به نام مجد یهود بنا شد که قرار بود یهود را از انزوای تاریخی خارج و او را در منطقه اسلامی حاکم کند. امروز آیا این آرمان در دسترس اسرائیل است؟ آیا این یهودی‌ها باور کرده‌اند که عظمتی پیدا کرده‌اند؟ آیا امروزه یهودی‌ها بر منطقه اسلام مسلط شده‌اند؟

اگر پشتیبانی خارجی نبود، اساساً اسرائیل پدید نمی‌آمد. آیا اسرائیلی‌ها هنوز هم مثل گذشته می‌توانند روی اروپا حساب باز کنند؟ اینکه آیا امید به آینده در میان یهودی‌های داخل فلسطین وجود دارد یا خود را در معرض انواع مشکلات می‌بینند؟

به هر حال اینها مجموعاً یک اسرائیل مضطرب را نشان می‌دهند و حضرت آقا بر اساس یک بینش دقیق سیاسی معتقدند که این عناصر حداقل دو دهه است که اسرائیل را مضطرب کرده تا جایی که ناگزیر شده دور خودش دیوارهای بتونی بکشد. عناصری که اشاره کردم در آینده تشدید و اسرائیل با بحران مواجه می‌شود؛ لذا سقوط اسرائیل طی دو دهه آینده چیزی است که بسیاری از اندیشمندان روی آن اتفاق نظر پیدا کرده‌اند.

*در خبرها گاهی مواضع سید مقاومت، جناب سیدحسن نصرالله و برخی دیگر از سران گروه‌های مقاومت نسبت به رهبری معظم انقلاب منتشر می‌شود. سران و فعالان گروه‌های مقاومت چگونه سیاست‌های خود را با رهبر معظم انقلاب تنظیم و اساساً نسبت خود را با ایشان چگونه تعریف می‌کنند؟

یکی از موضوعات بسیار اساسی این است که رهبر معظم انقلاب در هدایت و مدیریت تحولات، مدل خاصی را که برای بسیاری از جهانیان شناخته شده نیست، دنبال می‌کنند. دنیا با واژه‌ای به نام هژمون آشناست. یعنی قدرتی وجود دارد که با استفاده از تحمیل و اجبار تلاش می‌کند طرف‌های دیگر را با خود همراه کند. محور، منافع اوست و کاری که دیگران باید انجام بدهند، صرفاً تبعیت از آن کشور و کمک به اوست. در نهایت هم منافع یک قدرت به‌صورت یکجانبه و در حالی که حقوق و مصالح و منافع طرف مقابل را با مخاطره مواجه می‌کند، پیگیری می‌شود.

نمونه‌اش را در مصر می‌بینید. این کشور نزدیک به ۵۰ سال است که در اردوگاه غرب است و همه جور تحقیری را تحمل کرده و همه جور کمکی را هم به اسرائیل و آمریکا انجام داده، اما در حال حاضر وضع خودش چگونه است؟ علی الظاهر باید خیلی پیشرفته باشد و یا به‌واسطه خدمت بزرگی که انجام داده، عزت دیده باشد، ولی وضعشان خوب نیست. یک مصری وقتی تهران را با قاهره مقایسه می‌کند، می‌تواند بفهمد که سیاست وابستگی با او چه کرده است.

این در دنیا مسئله شناخته شده‌ای است که قدرت هژمون بر ساس منافع خودش دیگران را وادار به تبعیت می‌کند. بعضی‌ها گمان کردند که انقلاب اسلامی هم از این جنس است و رهبری در ایران هم از این جنس رهبری است. حتی گاهی در داخل کشورمان هم سوء‌تفاهم دارد و کسانی از ادبیاتی استفاده می‌کنند که معنایش سیطره مادی ایران و تسلط منافع ایران بر منافع دیگران است. این ادبیات ما نیست، بلکه ادبیات و منطق غرب است. منطق اسلام این نیست. منطق اسلام برادری و خدمت به یکدیگر است. می‌گویند پیامبر غذا را با بردگان و فرودستان میل می‌کردند و به‌قدری خاکسار بودند که وقتی فردی قبلاً پیامبر را ندیده بود، وارد مدینه می‌شد، نمی‌توانست بفهمد در این حلقه کدام یک محمد بن عبدالله است. این منطق نشست و برخاست و سیاست‌گذاری و مراوده اسلامی است.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای که دوره رهبریشان طولانی‌تر از دوره رهبری حضرت امام (ره) بوده، چند نکته را در رهبری جهان اسلام و مراوده با گروه‌هایی که طرفداران انقلاب اسلامی هستند، مدنظر قرار داده‌اند.

مسئله اول و مهم این بوده که هیچ چیزی را بر آنها تحمیل نکرده‌اند. حضرت آقا می‌فرمایند که تصمیم‌گیری درباره اینکه یک کشور و واحد سیاسی همگرا با انقلاب ایران، چگونه و کی و چه تصمیمی بگیرد و این تصمیم در چه فرآیندی اتفاق بیفتد؛ در زمره صلاحیت‌های خود آنهاست و ارتباطی به ما ندارد. ما هم حق دخالت در این قضایا را نداریم. مثلاً لبنان مصالح، مشکلات و فرصت‌ها، ظرفیت‌ها، احزاب و آدم‌ها و دشمنان و دوستانی دارد. اینکه در موضوعی چه تصمیمی می‌گیرند، باید در داخل لبنان و توسط خود لبنانی‌ها باید صورت بگیرد؛ نه اینکه ما تشخیص بدهیم و تعیین کنیم و براساس یک سناریوی ایرانی، اتفاقی را رقم بزنیم. یعنی تصمیم‌گیری باید در داخل یک جغرافیا و توسط آدم‌های همان جغرافیا انجام شود.

دومین نکته‌ای که رهبری جهان در مورد جهان اسلام روی آن تأکید دارند این است که دست ما دست برادری است. یعنی ما آماده کمک هستیم و وقتی تقاضا شود، وارد می‌شویم و کمک می‌کنیم. یعنی اگر درخواستی مشروع مبتنی بر کمک وجود داشته باشد و ما هم توانایی داشته باشیم آن کمک را به آن واحد می‌دهیم. اما اینکه خودمان بخواهیم ابتدا به ساکن وارد فضای یک کشوری بشویم، اساساً این منطق را نداریم.
نکته سوم این است که خواست ملت‌ها باید مورد توجه و پیگیری قرار بگیرد. خواست ملت‌ها در منطقه ما چیست؟ آیا غیر از این است که مسلمان‌ها می‌خواهند اسلام و ضوابط و قوانین اسلامی عزیز باشد؟ این یک خواست عمومی است. آیا غیر از این است که همه می‌خواهند کشور آزاد و مستقلی داشته باشند و زیرسلطه و سیطره تواقیف بودن اعم از تواقیف خارجی و داخلی برای آنها ناپسند است.

آیا غیر از این است که در حال حاضر در سطح منطقه همه از اینکه فلسطین در اشغال اسرائیل است ناراحتند؟ آیا در این تردیدی هست؟ آیا در این تردیدی هست که مسلمانان، آمریکا اساس مشکلات خودشان ارزیابی می‌کنند. آیا غیر از این است که مسلمان‌ها همه مبارزه برای آزادی را دوست دارند؟ جمهوری اسلامی و گروه‌های مرتبط با آن باید از این اندیشه‌ها تبعیت کند و اینها فصول مشترک بین این طیف‌ها و گروه‌ها باشد و بر این اساس همکاری برادرانه‌ای را شکل بدهند.

در همه اینها مسئله، مسئله جهان اسلام است و مسئله جمهوری اسلامی به مفهوم یک واحد سیاسی نیست. جمهوری اسلامی هم در همین جغرافیا زندگی می‌کند و تابع مصالح و مسائل همین جغرافیاست، اما این منطق، منطق یک جغرافیا نیست، منطق کل جغرافیاست، کل جغرافیایی به نام جهان اسلام. لذا در چنین مراوده‌ای اساساً هژمون به مفهوم مادی شناخته شده‌اش شکل نمی‌گیرد. به همین دلیل ارتباطات اینجا پایدارند، چون از یک طرف ارتباط مبتنی بر همین اصول مشترکی است که اشاره کردم. اینها دائمی و تغییرناپذیرند.

تا زمانی که اسرائیل هست، بغض آزادی فلسطین در گلوی مسلمانان وجود دارد. تا زمانی که آمریکا و سیاست‌هایش هست، نفرت از آمریکا وجود خواهد داشت. تا زمانی که این مردم مسلمانند، علاقه به حاکمیت اسلام در ذاتشان وجود خواهد داشت. تا زمانی که این مردم به امنیت نیاز دارند، شکل‌دهی به یک وضع امنیتی برای همه مفید است.

لذا اینها ایدئولوژی‌های مشترکی هستند و همین‌ها منطقه را مقاوم کرده‌اند. البته در این منطقه مقاوم، آنکه پایداری و سابقه بیشتر و ظرفیت بالاتری دارد، به‌طور طبیعی حالت رهبری پیدا می‌کند. مثل مرجعیت شیعه که فردی که توانایی و ظرفیت دارد در یک فرآیند شناخته شده و به‌طور طبیعی توسط توده‌های مردم به عنوان مرجع یا رهبر شناخته می‌شود. این فرآیند تحمیلی نیست. به همین نسبت این فرآیند در جهان اسلام هم یک فرآیند کاملاً انتخابی و عمومی است، لذا گروه مقاومت وقتی وارد جبهه مقاومت می‌شود، هیچ دلیلی ندارد که از آن جدا شود. چون تحمیلی و فشاری نمی‌بیند و فقط کمک دریافت می‌کند. چه کسی از کمک برادرش فرار می‌کند؟ لذا هیچ گروه مقاومتی در طول این چهل سال از جمهوری اسلامی فاصله نگرفته است.
 
مرجع : خبرگزاری مشرق
کد مطلب : ۸۰۱۸۴۱
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما