۰
جمعه ۴ مهر ۱۳۹۳ ساعت ۱۳:۵۶

ظهور امام زمان هایی با پول انگلیسی!!!

ظهور امام زمان هایی با پول انگلیسی!!!
استعمارگران از اوائل قرن نوزدهم به این نتیجه رسیدند که در ایران زمینه ای برای ایجاد فرقه ی جدیدی که اختلاف تازه ای بدنبال داشته باشد، وجود دارد و آن مسئله ی «امام زمان» است که شیعیان مشتاقانه در انتظار ظهورش دقیقه شماری می نمایند و لذا به فکر افتادند که با استفاده از این زمینه، اختلاف تازه ای بوجود آورند و نوکران جدیدی که دربست باختیار خودشان باشند بسازند.

مشکلی که در راه داشتند این بود که امام زمانی با آن صفات و خصوصیات که شیعه در انتظارش بود ، قابل انطباق بر نوکران استعمار نبوده ، و هر کس در این راه پیشقدم شود رسوا خواهد شد و احیاناً جانش در خطر خواهد بود، ولی این هم برای استعمارگران که اصولا برای نابود کردن ملت ها آماده شده بودند، اهمیتی نداشت، رسوا شدن یک نفر و یا کشته شدن عده ای، برای آن ها چه مانعی دارد، اگر امکان داشته باشد که از آن مجری، جزیره نشینان انگلیسی منفعتی ببرند؟ حجه الاسلام هاشمی رفسنجانی این امام زمان های دروغین را در کتاب خود تحت عنوان امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار این گونه معرفی می کند:

صوفی اسلام:


ابتداء شخصی را بنام «صوفی اسلام» از افغانستان به عنوان امام زمان عَلَم کردند و با لباس زهد و صورتی آراسته، او را سوار بر هودجی نمودند، سیصد و شصت نفر فدائی اطراف هودج را احاطه کرده و پنجاه هزار نفر شمشیرزن و مرید هم همراه او بود، به طرف خراسان حرکت کرد، خون ها ریخته شد و خرابی ها ببار آمد و سرانجام ارتش ایران با کشتن «صوفی اسلام» و تمام فدائیانش و تار و مار کردن سربازانش آتش فتنه را خاموش کرد.

امام زمان ترکمن:


شخص دیگری را بنام «خواجه یوسف کاشغری» از میان ترکمن ها بعنوان امام زمان علم کردند و با بیست و نه هزار جنگجو برای تسخیر ایران بسوی گرگان حرکت دادند این جمعیت، در کنار «گرگان رود» با ارتش ایرانی تصادم نمود، خواجه یوسف و بسیاری از یارانش کشته شدند و بقیه فرار کردند ولی ریشه فساد باقی ماند. البته اگر ارتش ایران در آنزمان قوی نبود و از عهده سرکوب کردن چنین بلواها برنمی آمد، این جنگ ها مدتی طول می کشید، طبعاً این اشخاص هم جای پائی باز می کردند و چه بسا با حمایت استعمارگران قطعه ای از خاک ایران را هم جدا می کردند و کشور مستقلی در اختیار امام زمان انگلیسی! قرار می گرفت و همانند اسرائیل امروز در پیکر جامعه ی اسلامی ماده ای خون چکانی باقی می ماند.

شیخ احمد احسائی:


شخصی که نه معلوم است از کجا آمده و نه کسی می داند که بکجا رفته است، این مرد یکدفعه، در حوزه علمیه نجف سبز شد، و پس از کمی تحصیل به گشت و گزار پرداخت و پس از سال ها سیاحت، در اطراف ایران و شیخ نشین های خلیج فارس، به نجف برگشت و در آنجا عده ای شاگرد به دور خودش جمع کرد و با ادعای رابطه با مقامات عالیه روحانی و ادعاهای بسیار بزرگ که خودش را از ائمه و پیمبران هم گاهی بالاتر می برد، اختلافی در حوزه نجف بوجود آورد، علمای نجف او را تکفیر کردند، سپس شرحی بر زیارت جامعه نوشت و در آن کتاب «شرح الزیاره» خلفاء راشدین را سخت مورد توهین و تحقیر قرار داد، و با این عمل بهانه ای به دست «داود پاشا» حاکم بغداد داده، داودپاشا لشکر خونخواری به کربلا فرستاد و بخاطر همان توهین ها یازده ماه کربلا را بمحاصره کشید و عده ی زیادی را کشت. به حرم های مطهر امام حسین و ابوالفضل (ع) آسیب وارد کرد، و بدین ترتیب جنگ داخلی میان شیعه و سنی، همان چیزی که استعمارگران به آن عشق می ورزند عداوت ها و کینه ها را بار دیگر برای مدتی مشتعل کرد.

غائله ی این مرد مرموز با فراری شدن و یا مرگ او خاتمه پیدا نمی کند، بلکه تازه بهره برداری استعمارگران شروع می شود، زیرا او در نجف عده ای را بنام شاگرد بدور خودش جمع کرده و آن ها را برای انجام اهداف شوم استعمارگران کاملا مهیا نموده بود. بهائیگری و شیخیگری و چندین رشته بدعت و انحراف دیگر که نضج گرفت و در همان نطفه خفه شد، از آثار وجود شوم همین عنصر مرموز و خطرناک است.

سید کاظم رشتی:


یکی از شاگردانش «سید کاظم رشتی» است که در جلسه ای که علمای نجف برای امتحان احسائی تشکیل داده بودند حاضر بوده و حتی حکم تکفیر او را هم امضاء کرده است.

این مرد از استاد خود هم مرموزتر و خطرناک تر از آب درآمد ، اصل و نسب او ابداً در رشت معلوم نیست و کسی خاندان او را نمی شناسد، و باحتمال قوی از روسیه تزاری به نجف رفته است، پول هنگفت و بیحسابی در اختیار داشته، خرج می کرده و ریخت و پاش می نموده، با اینکه در تشیّع، بصورت ظاهر غلو می کرده و عداوت شدیدی نسبت به خلفاء ابراز می کرده است با مقامات حکومت عثمانی هم بی ارتباط نبوده و آن ها او را بزرگ می شمرده اند. تا آنجا که در قتل عام کربلا که مسبب اصلی آن شیخ احسائی بوده، خانه این مرد بست بوده و حتی علیرضا پاشا که مردم خرمشهر را بخاطر تشیع آن ها قتل عام کرد، «قصیده عبدالباقی عمری» را به او می دهد که شرح بر آن بنویسد (این شرح قصیده اکنون از کتب مورد احترام و تقدیس شیخیه است).

سید رشتی هم مثل استادش حوزه درسی داشت و شاگردانی تربیت کرد که هر یک بنوبه ی خود، ادعائی کردند و دینی ساختند و آشوبی بپا کردند و خدمات شایانی به استعمارگران کردند و می کنند، سید علیمحمد باب حاج محمد کریمخان کرمانی، میرزا طاهر اصفهانی و ده ها نفر دیگر از افراد منحرف و منحرف کننده، در محضر درس! همین استاد تربیت یافته اند.

طاهریه:


یکی از شاگردان سیدرشتی «میرزا طاهر حکاک» اصفهانی است که در استانبول، ادعای مهدویت کرد و بلوائی براه انداخت، گرچه خودش در حدود سال 1300 مرد یا کشته شد، ولی طرفدارانش بنام «طاهریه» تا مدت ها بعد، وسیله اختلاف و تشتت در میان جامعه ای اسلامی و وسیله ای در دست استعمارگران بودند و شاید هنوز هم در گوشه و کنار جهان اسلام افرادی از این فرقه باشند.

شیخ مهدی قزوینی، سید ولی الله هندی، میرزا حسن همدانی که هر یک برای خود داعیه ای داشتند و بسیاری از افرادی که اطراف علیمحمدباب را گرفتند، از قبیل ملاعلی ترشیزی، ملاحسین بشرویه، قره العین... همه از شاگردان حوزه درس! همین سید کاظم رشتی! بوده اند.

بابیه:


شاگردی که از استاد خود بالا زد، «علیمحمد باب» بود، باب همانگونه که آرزوی استعمارگردان بود، مذهب جاسوسی و استعماری خود را ابراز کرد و باند مورد نظر را با حمایت استعمارگران و عمالشان بوجود آورد و یک جمعیت مزدوری که از صمیم قلب در خدمت استعمار تلاش کنند و با مزدی کم بسازند، تشکیل داد.

بنظر می رسد که در این میدان، روس ها، از رقبای استعماری خود جلو افتادند و افتخار ساختن مذهبی از وجود کثیف «سید علی محمد» را بدست آوردند، گرچه انگلستان در زمینه سازی و تهیه مقدمات این کار و حتی در توسعه و ترویج آن و حمایت سردمداران این مذهب و مخصوصاً در گرفتن نتیجه، سهم بیشتری داشته و دارد.

برخلاف رویه ی معمول که انگلستان و روسیه، نقشه های یکدیگر را در ایران خنثی می کردند، در این یک پدیده، همکاری داشتند. این مولود نامشروع هم پس از رشد و تکامل، اصل و نسب روسی خود را فراموش کرد و بذیل عنایت دایه انگلیسی خود چسبید، بالاخره، خائن خائن است از کسی که به ملک و ملت خود، آب و خاک خود، به مذهب و دین خود، خیانت کند، نباید انتظار داشت که به ارباب مجازی که خود درس خیانت به مزدوران خویش می دهد، خیانت نورزد، لذا بر روسیه هم خیانت کردند و به انگلستان پیوستند و چه بسا از مدتی قبل، نسبت به ارباب انگلیسی هم ره بی وفائی گرفته باشند و به ذیل عنایت ارباب پول دارتر و سخاوتمندتری مثل آمریکا توسل جسته باشند و اگر هم تاکنون نکرده باشند، مانعی در وجود افراد و تشکیلات آن ها برای چنین خیانتی وجود ندارد و هر وقت که مصالح آن ها ایجاب کند دریغ نخواهند داشت.
مرجع : باشگاه اندیشه
کد مطلب : ۳۷۹۶۲۵
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما