۰
سه شنبه ۹ دی ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۰۰

مکتب سردار شهید حاج قاسم سلیمانی

مکتب سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
به گزارش اسلام تایمز، رهبر معظم انقلاب اسلامی در بیانی نادر از سردار شهید حاج قاسم سلیمانی با عنوان «مکتب» یاد کردند. شهید آیت‌الله مطهری، مکتب را به طور خلاصه جمع بین ایدئولوژی ـ بایدها و نبایدها ـ و جهان‌بینی ـ هست و نیست‌ها ـ می‌داند. واژه مکتب در جایی به کار می‌رود که از اندیشه‌ای جامع سخن به میان آید. مثلاً می‌گوییم مکتب اسلام یا مکتب امام حسین علیه‌السلام. بر این اساس وقتی رهبر معظم برای شهید سلیمانی از واژه مکتب استفاده می‌کند، در واقع از یک انسان جامع و از فکر و رفتاری جامع سخن می‌گوید.

1. جامع بودن شهید

شهید سلیمانی انسانی جامع بود. او در ابعاد نظامی و امنیتی یک نابغه بود. در عین حال در فهم و تبیین مسایل فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نیز قوی بود. به عنوان مثال او در مواجهه با «اشرار» اگرچه آن را پدیده‌ای ضدامنیتی می‌دید که باید با آن مقابله جدی شود در عین حال با تجزیه و تحلیل اجتماعی معتقد بود، ریشه شرارت از‌ یک سو جهل و از سوی دیگر حرمان اقتصادی است و لذا در دوره‌ای که در شرق کشور در جایگاه فرمانده قرارگاه قدس بود، ضمن مقابله با اشرار برای ریشه‌کن شدن آنان دنبال ایجاد اشتغال در شرق کشور بود. با اشرار می‌جنگید، بعد می‌رفت برای مردم چاه‌های آب و زمین کشاورزی می‌گرفت تا زمینه کار خلاف از بین برود.
 
2. پرهیز از کارهای حاشیه‌ای

یکی از خصوصیات بارز شهید توجه به «متن» مسایل بود. او اولویت‌ها را به خوبی درک می‌کرد و بر آنها تمرکز می‌نمود. او وقتی با یک پدیده مواجه می‌شد که باید برای آن فکری‌ کرد، به تجزیه و تحلیل آن روی می‌آورد و با اصلی و فرعی کردن مسایل، به اصل موضوع نزدیک می‌شد. به عنوان مثال او در صحنه سیاسی کشور و در مواجهه با پاره‌ای رویه‌های نامطلوب به جای درگیر شدن با معلول معتقد بود راه‌حل این مسایل تقویت رهبری است. اگر در جامعه رهبری دارای نفوذ کلام باشد رویه‌های نامطلوب سیاسی نمی‌توانند بر جامعه اثر جدی بگذارند و از این رو با گروه‌های مختلف سیاسی دیدار می‌کرد و آنان را به خطرات عمومی ناشی از تضعیف رهبری آگاه می‌کرد و در نهایت به آنان یادآور می‌شد که اینکه او اهل قرار گرفتن در یک طیف سیاسی نیست، اما درباره رهبری، اجازه کمترین تعرضی به ایشان را نمی‌دهد. او خیلی آرام با طیف‌های مختلف سیاسی مراوده داشت و در همه این مراوده‌ها جا انداختن خط رهبری را با زبانی مؤثر و استدلال‌هایی محکم دنبال می‌کرد.

شهید هیچ‌گاه به اتهاماتی که ناجوانمردانه و در اوج مواجهه او با کارزارهای سخت مثل حوادث سوریه و عراق به او می زدند، پاسخ نمی‌داد و به دوستان خود هم اجازه نمی‌داد که به این مسایل بپردازند. او در آخرین جلسه شورای فرماندهی نیرو، وقتی با گزارشی مواجه شد که حاکی از آن بود که گویا بعضی نهادها به تضعیف او و تضعیف نیروی قدس کمر بسته‌اند، بعد از شنیدن جزئیات با چهره‌ای مصمم گفت «هیچ نیازی نیست که ما به این مسایل پاسخ دهیم، زمان خیلی از مسایل را حل می‌کند ضمن اینکه اگر ما خلوص داشته باشیم خداوند مسایل را اصلاح می‌کند» و پس از آن رو کرد به تعدادی از دوستان که طرح موضوع کرده بودند و گفت «هیچ‌کدام حق ندارید از طرف من و یا از طرف نیروی قدس به این مسایل پاسخ دهید.»
 
3. سعه صدر

شهید سلیمانی در مواجهه با مسایل مهم دارای سعه صدری مثال‌زدنی بود. کمتر موضوعی پیش می‌آمد که او را بی‌تاب کند بر این اساس در مواجهه با مسایل سخت هیچ‌گاه احساس درماندگی نمی‌کرد او مخالفان خود را به زودی می‌بخشید و با آنان طرح دوستی می‌ریخت و حتی خود آنان را در حل مسایل که به وجود آورده بودند، به کار می‌گرفت. به عنوان مثال وقتی حزب دموکرات کردستان عراق در موضوع داعش و تجزیه شمال عراق رفتاری مغایر با مصالح منطقه و مصالح ایران در پیش گرفت، شهید سلیمانی در مقابل آن ایستاد و طرح تجزیه و همکاری این حزب با داعش را بهم زد، اما بلافاصله پس از آن برای رهبر این حزب پیام دوستی فرستاد و گفت حاضر است با دولت عراق برای رفع مشکلات کردستان وارد مذاکره شده و از ظرفیت خود برای حل مسئله استفاده کند که استفاده هم کرد، به گونه‌ای که کردهای عراق پس از بهم خوردن برنامه تجزیه عراق و تشکیل حکومت مستقل کردی با او همکاری نزدیک‌تری پیدا کردند و حتی در مقابل طرح تشکیل دولت از سوی آمریکا ایستادند. سعه صدر شهید سلیمانی گروه‌های مختلف شیعه عراقی را که در کمتر موضوعی به توافق می‌رسیدند، بارها به توافق رساند و بارها از دل این توافقات، دولت‌ها شکل گرفتند. اگر سعه صدر شهید نبود ممکن بود تعدادی از رهبران شیعه در زیر یک خیمه جمع شوند، ولی تجمع همه آنان زیر یک خیمه ممکن نبود. بر این اساس یک بار آیت‌الله العظمی سیستانی ـ دامت برکاته ـ به شهید گفته بود «فقط تو می‌توانی رهبران احزاب شیعی را گرد هم بیاوری.»
 
4. درایت شهید سلیمانی

در همین ماجرای تجزیه کردستان عراق، شهید سلیمانی ابتدا با رهبران کرد وارد مذاکره شده و خطرات تجزیه و جداسازی کردستان را به آنان یادآور شد او به آنان گفته بود تجزیه، کردها را به وضع بهتری نمی‌رساند، بلکه‌آنان را وارد دوره‌ای از درگیری در منطقه می‌کند و به صحنه جنگ دائمی تبدیل می‌نماید و از آنجا که این اقدام چرخ تجزیه را تا هندوستان به حرکت درمی‌آورد، هیچ دولتی در منطقه با کردستان روابط مؤثر برقرار نخواهند کرد. او معتقد بود شکل‌گیری مرزهای سیاسی بر مبنای قومیت، به معنای تجزیه منطقه است و مسئله فقط کردستان عراق نیست، بلکه مسئله کل منطقه است و اولویت منطقه این نیست. رهبران کرد در پاسخ استدلال‌های قوی شهید سلیمانی گفته بودند، دیگر تصمیم‌شان را گرفته‌اند. پس از آن برای آخرین بار شهید به بارزانی گفته بود من بعد از این جلسه باید به بغداد و آنکارا بروم، آیا در مقام دوست شما بروم یا مقابل شما و آنان سکوت کرده بودند. اگر خوب به استدلال‌ها و در نهایت عبارت قاطعانه ایشان نظر بیندازیم، درمی‌یابیم که هیچ یک از رهبران سیاسی دنیا اینطور صادقانه و قاطعانه سخن نمی‌گویند. شهید در این دیدارها در واقع حجت را تمام کرد و از این رو وقتی طرح تجزیه کردستان به شکست انجامید، بعضی از رهبران کرد به زبان آمده و به سردار شهید گفتند تو قبلاً به ما گفته بودی اینطوری می‌شود.
 
5. بصیرت
سردار سلیمانی فقط یک «فرمانده نظامی» نبود، سیاست را هم خوب می‌فهمید و درک درستی از سیاست بین‌المللی داشت. عرصه فرهنگی و اجتماعی را هم خوب می‌فهمید و تعاملاتی که با مردم برقرار کرده بود بر مبنای عمق نگاه ایشان بود.


شهید سلیمانی دشمن را خیلی خوب می‌شناخت و بر ترفندهای آن مسلط بود. او از نوع عملکرد دشمن می‌توانست موقعیت‌ آن را خوب بفهمد. او در مواجهه با آمریکا معتقد بود این کشور سیاستی چند لایه دارد و وقتی در صحنه‌ای شکست می‌خورد، تلاش می‌کند تا در صحنه‌ای دیگر حریف را به عقب براند و از این رو او در هنگام پیروزی بر یک ترفند دشمن، متوجه ترفند جدیدی از آن می‌شد و خود را برای مواجهه با آن آماده می‌کرد.

شهید سلیمانی معتقد بود آمریکا برای بهم زدن بازی سوریه که به ضرر او جریان دارد، در نظر دارد در شرق سوریه یک دالان امنیتی درست کند از این رو در سال 2016 زمانی که آمریکایی‌ها با کمک کردها و بعضی عشایر عرب بادیه در شمال رقه پایگاه‌هایی را برای خود ایجاد کردند، شهید آن را یک نقطه خطر دانست و برای بهم زدن آن وارد عمل شد. حدود دو سال طول کشید تا برنامه آمریکا در ایجاد کمربند امنیتی شرق، توسط این شهید با شکست مواجه شود اما وقتی آمریکا در تنف و زازا و آلبوکمال با شکست مواجه شد، شهید نگفت کار آمریکا تمام است او معتقد بود آمریکا نقشه دیگری را با کمک گروه‌های دیگر در شرق پهن می‌کند و لذا باید مراقب روابط او با بعضی از کشورهایی که در صحنه سوریه فعالند بود. بر این اساس مصاف تازه‌ای در منطقه جزیره با آمریکا پدید آورد و عملاً نیروهای آمریکایی را به محاصره درآورد تا اینکه آمریکایی‌ها از کاهش نیروهای نظامی و خروج از سوریه صحبت کردند.

شهید سلیمانی معتقد بود، «قاطعیت»، پاسخ طرح‌های آمریکا در منطقه است و از این رو پیغام‌هایی که روس‌ها از جانب او به آمریکایی‌ها منتقل می‌کردند، همیشه توأم با قاطعیت بود. روس‌ها این را به خوبی درک کرده بودند و لذا علیرغم آنکه در مقوله امنیت اسرائیل با آمریکا هم‌داستان بودند، هیچ‌گاه جرأت نکردند با آمریکا وارد هم‌پیمانی علیه مقاومت شوند.

وقتی شهید سلیمانی با نفوذ یگان‌هایی از ارتش ترکیه در شمال سوریه مواجه گردید متوجه بود که موضوع مقابله با کردها که اردوغان از آن حرف می‌زد، موضوعی حاشیه‌ای است و ترکیه قصد دارد خود را به عنوان یک طرف مؤثر در تحولات امنیتی و سیاسی سوریه تثبیت کند. شهید مایل نبود با ترکیه وارد چالش نظامی شود، از این رو در یک طراحی پیچیده، ترکیه را وارد فرایند سیاسی کرد. ورود ترکیه به مذاکرات آستانه برای ترکیه به معنای شرکت در فرایندهای سیاسی و امنیتی سوریه بود و برای شهید سلیمانی به معنای پذیرش نظام سیاسی سوریه از سوی ترکیه بود و از سوی دیگر سلیمانی با آرام‌سازی مرزهای شمالی سوریه، مقدمات پیروزی قاطع علیه تروریست‌ها را پدید آورد. در جریان مذاکرات آستانه،  ترکیه در قامت سخنگوی بخش وسیعی از معارضه ظاهر شد و این به شهید کمک کرد تا در شرایطی بهتر صحنه نبرد در سوریه را مدیریت نماید.

شهید سلیمانی در صحنه داخلی ایران نیز با درایت زیادی ظاهر شد. خط سیاسی او در مواجهه با جریانات و جبهه‌های سیاسی کاملاً معلوم بود او نه در قاعده اصلاح‌طلب و نه در قاعده اصولگرا قابل تعریف بود، اگرچه او اصول ثابتی داشت. شهید در عین حال با همه دولت‌ها از دولت هاشمی تا دولت روحانی کار کرد و این دولت‌ها هیچ‌گاه سردار و نیروی قدس را مقابل خود ندیدند چرا که او بدون آنکه بار اختلاف با دولت‌ها را متوجه رهبری کند، خود به حل و فصل آن می‌پرداخت و از این بابت خیال حضرت امام خامنه‌ای ـ دامت برکاته ـ آسوده بود. او البته در جلسات خصوصی در مواجهه با روسای دولت‌ها بدون هیچ ملاحظه‌ای و حتی گاهی با زبان تهدید هم صحبت می‌کرد اما در نهایت در مواجهه عمومی به گونه‌ای عمل کرد که گویی هیچ اختلافی با دولت‌ها ندارد. این از هوشمندی بالای او حکایت می‌کرد.
 
6. هوشمند در پرونده عراق

عراق از منظر شهید سلیمانی یک نقطه ویژه بود. او معتقد بود برای ایجاد تمدن اسلامی و مقابله با طرح‌های دشمنان امت اسلام، بعد از ایران هیچ کشوری ظرفیت عراق را ندارد. او از نظر اعتقادی به خاک عراق عشق می‌ورزید و معتقد بود بی‌دلیل نیست که این سرزمین لیاقت پیدا کرده تا مدفن امیرالمؤمنین و پنج امام دیگر شیعه و ده‌ها پیامبر الهی و صدها امام‌زاده باشد بر این اساس یکی از آرزوهای او به شهادت رسیدن در خاک عراق بود که آخر هم به آن رسید.

سردار سلیمانی همسو با مردم، مرجعیت و سایر رهبران عراقی، با سیطره آمریکا و متحدینش و به طور خلاصه نظام استکباری مقابله کرد و این البته در درجه اول برآمده از تدابیر رهبر معظم انقلاب اسلامی بود و از ابعاد امنیت ملی و مصالح اسلامی و تأثیراتی که عراق در عرصه بین‌الملل دارد، برخوردار بود. بر این اساس وقتی عراق به اشغال آمریکا و انگلیس درآمد، ایران تنها کشوری بود که با صراحت با آن مخالفت کرد و این در حالی بود که کشورهای بزرگی مثل روسیه و چین حاضر نشدند در برابر اشغال عراق توسط آمریکا و انگلیس موضع بگیرند و آمریکا هم جامعه جهانی را از خطر تروریسمی که در ظاهر با آن مقابله می‌کرد، ترسانده بود.

آمریکا نیروی زیادی وارد عراق کرد و بعضی از گزارش‌ها عدد نیروهای نظامی و شبه‌نظامی آمریکا را بیش از 200 هزار نفر ذکر کرده‌اند. هجوم به عراق و پیروزی برق‌آسای آمریکا رعب زیادی پدید آورده بود و لذا در داخل عراق هم نیروهای زیادی به کمک آمریکا آمده بودند. در این میان سردار سلیمانی معتقد بود می‌توان برنامه آمریکا را علیرغم هیمنه‌ای که برای اجرای آن پای کار آورده است به هم زد و برای آن از خود عراق استفاده کرد. او معتقد بود عراق ظرفیت زیادی برای به شکست کشاندن طرح آمریکا دارد و لذا برای به شکست کشاندن برنامه آمریکا، آوردن نیرو  از ایران لازم نیست. برنامه حضور آمریکا در عراق به زودی با همکاری  طیف‌های مختلف عراق و طراحی سردار سلیمانی دچار مشکل شد. پل بریمر ناگزیر شد اداره کار را با عراقی‌ها تقسیم کند و این آغاز فروپاشی برنامه آمریکا بود. سلیمانی با مهارت فاز سیاسی و فاز امنیتی را توأمان دنبال کرد و در سال 2008 آمریکا را ناگزیر به امضای توافقنامه خروج نظامیان از عراق کرد و در نهایت نظامیان آمریکایی تا پایان 2011 از عراق خارج شدند.
آمریکایی‌ها قبل از ورود به عراق در مذاکرات خصوصی گفته بودند تغییر نظام عراق به دست مردم صورت می‌گیرد ولی برخلاف آن عمل کردند. سفیر آمریکا در ترکیه، برخی رهبران عراقی را فراخواند و پیام رئیس‌جمهور وقت آمریکا را به آنان اطلاع داد. پیام این بود که ما به عراق حمله می‌کنیم و نظام صدام را برمی‌داریم و یک حکومت نظامی تشکیل می‌دهیم تا فرایند جابه‌جایی مهیا شود و اگر لازم باشد از شما استفاده خواهیم کرد. این کار برای رهبران عراق خیلی سنگین بود. سردار سلیمانی آنان را متقاعد کرد که این نحوه مشارکت به ضرر عراق است و آنان باید آمریکا را وادار سازند تا در نحوه مواجهه با عراق تجدیدنظر نماید.
 
7. ایجاد گره منافع مشترک

یکی از خصوصیات سردار سلیمانی طراحی بازی «برد ـ برد» در منطقه بود او در عراق با طیف‌های مختلف بازی برد ـ برد را راه انداخت با کردها به نحوی با سنی‌ها به نحوی و با شیعیان به نحوی دیگر و از این رو همه این سه طیف در پایان دوره فرماندهی سلیمانی بر نیروی قدس، خود را پیروز صحنه می‌دیدند. در سوریه نیز سردار سلیمانی بازی برد ـ برد با روس‌ها، ترکیه، کردها و با عرب‌های بادیه راه انداخت و همه به نوعی خود را برنده دیدند. در این صحنه سردار سلیمانی یک منفعت کانونی را برای ایران و جبهه مقاومت قایل بود و آن به شکست کشاندن طراحی مشترک آمریکا، رژیم صهیونیستی و رژیم سعودی بود که هدف اول آنان تضعیف جمهوری اسلامی و جبهه مقاومت بود. او برای سوریه و عراق نیز یک منفعت کانونی در نظر گرفته بود و آن ثبات سیاسی دولت‌های این دو کشور بود. برای ترکیه ایمن ماندن از تهاجمات مخالفان در نظر گرفت و برای روسیه، ایمن‌سازی آن از هجوم گروه‌های تروریستی که از مدت‌ها قبل در چچن و... طعم شکست را به ارتش روسیه چشانده بودند.

در واقع برخلاف طرح آمریکایی‌ها که متضمن منفعت یک جانبه برای واشنگتن و ضرر برای بقیه بود، سردار سلیمانی منفعت همگانی را مدنظر قرار می‌داد و از این رو شهادت سلیمانی همه آنان را عزادار کرد.

یک نمونه دیگر از اقدامات برد برد سردار سلیمانی، میلیونی کردن راهپیمایی اربعین در عراق بود. وقتی شهرهای مذهبی عراق هنور امنیت نداشت، و حتی بقاع متبرکه در معرض تهدیدات تروریستی بودند، سردار سلیمانی را‌ه‌حل آن را سرازیر کردن جمعیت زائران ایرانی و غیرایرانی به عراق دانست و این در حالی بود که بعضی‌ها به دلیل وجود ناامنی از آن پرهیز می‌دادند. اقدام سردار سلیمانی از حجم تهدیدها کاست و بسیاری از ایرانی‌ها به‌آرزوی دیرینه خود که برپایی اربعین در عراق بود رسیدند. شهید سلیمانی در مدت کار در عراق، علاوه بر آنکه دولت عراق را به دولت ایران نزدیک کرد پیوند وسیعی نیز در سطوح مختلف اجتماعی و نخبگانی و دانشگاهی پدید آورد و این روابط را پایدار کرد، به گونه‌ای که از این طریق بسیاری از فشارهای اقتصادی و امنیتی آمریکا علیه ایران خنثی شد و از سوی دیگر دولت عراق به ثبات رسید و توانست بسیاری از بحران‌ها را از سر واکند.
 
8ـ نبوع نظامی شهید
 
یکی از فرماندهان نظامی که خود شاهد ماجرا بوده است، می‌گوید سردار سلیمانی چندی پس از انتصاب به فرماندهی نیروی قدس به افغانستان ‌آمد و به دیدار اسطوره نظامی افغانستان شهید احمد شاه مسعود در دره پنجشیر رفت. وقتی شهید مسعود، نقشه نظامی منطقه‌ای که در محاصره طالبان بود را پهن کرد، شهید درباره ابعاد تاکتیکی و عملیاتی زمین وارد بحث شد و نشان داد که دشمن در چه وضعیتی است. در اینجا یک گفت‌وگوی طولانی میان این دو شهید صورت گرفت و این در حالی بود که حاج قاسم برای اولین بار پا به آن منطقه گذاشته بود. او جوری صحبت کرد که گویا سالیان طولانی در اینجا زندگی کرده و همه جزئیات را می‌داند. از این رو احمدشاه مسعود خطاب به حاج قاسم گفت: «قومادان صاحب (اصطلاح افغانی‌ها به معنای فرمانده) شما مسایل نظامی را بیخی (خیلی خوب) می‌فهمید.» و این درحالی است که احمد شاه مسعود، شیردره پنجشیر در برابر ارتش سرخ شوروی خوانده می‌شد و سالیان طولانی در قالب جنگ پارتیزانی با ارتش سرخ جنگیده و آوازه‌اش در همه جا پیچیده بود.
 
9. شجاعت
یکی از ویژگی‌های برجسته شهید سلمیانی که شهره آفاق شد، «شجاعت» او بود. از زمانی که شهید مسئولیت یک تیپ را در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به عهده گرفت تا روزی که شهید شد، در همه معرکه‌های حساس «فرمانده در خط مقدم» بود. حاجی و لشکر ثارالله در دوره طولانی دفاع مقدس در سخت‌ترین عملیات‌ها نظیر والفجر 8 و کربلای 4 حضور داشت در این دوران او و شهید احمد کاظمی مأموریت شکستن خطوط سخت را به عهده می‌گرفت. رازش این بود که لشکر خط‌شکن‌ او از جوانانی انتخاب شده بودند که شجاع بودند و این نیروها را خود او یکی‌یکی شناسایی کرده و آزموده بود. در انتخاب فرماندهان روی «شجاعت» آنان حساب ویژه‌ای باز می‌کرد. از نظر او لیاقت هر فرماندهی در حین بحران شناخته می‌شود. او معتقد بود و در آخرین سخنانی که در ستاد کل نیروهای مسلح بیان کرد گفته بود که اگر شخصی قدرت مدیریت بحران نداشته باشد، به درد فرماندهی نمی‌خورد و لذا او تأکید می‌کرد که شرایط دیگر هم مهم‌اند، اما آنان پس از مرحله توان مدیریت بحران است.

شجاعت شهید در کنار سایر ویژگی‌های او سبب شکل‌گیری «جبهه قدرتمند مقاومت» گردید او در همه منطقه روی در روی آمریکا ایستاد و جبهه مقاومت را تشکیل داد و اضلاع آن را به هم وصل کرد خود او در همه این دوران در حساس‌ترین صحنه‌ها حاضر بود. در درگیری‌ سال‌2004 نجف، شهید برای متوقف کردن درگیری زیر آتش ناشی از باران شلیک‌ها رفت.

در سال 2005 در عراق بحران تشکیل کابینه و انتخاب نخست‌وزیر پیش آمد ظاهراً هیچ کس قادر به حل آن نبود. شهید با پیام شفاهی رهبر معظم انقلاب و پس از حضور در نجف و دیدار با آیت‌الله سیستانی و گرفتن نظر ایشان وارد منطقه خضراء بغداد که در کنترل کامل آمریکا بود، شد و دو روز در آنجا ماند تا مشکل حل شود و نوری المالکی با اجماع آراء شیعیان به نخست‌وزیری رسید. مرحوم سید عبدالعزیز حکیم می‌گوید فردای روزی که شهید سلیمانی منطقه خضراء را ترک کرده بود، سفیر آمریکا پرسید مسئله نخست‌وزیری چگونه حل شد؟ گفتم دیروز سردار سلیمانی اینجا بود و با همه طرف‌های عراقی جلسه داشت و پس از آن شیعیان به اجماع رسیدند. زلمی خلیل‌زاد سفیر آمریکا که تا مرز دیوانگی رفته بود، بسیار تعجب کرد که چطور او در منطقه زیر سیطره نیروهای نظامی و امنیتی آمریکا حضور یافته است. رمز این شجاعت و موفقیت حاجی این بود که اولویت او انجام مأموریت بود. توجه به مسئولیتی که دارد و توکل مطلق به خداوند متعال در مواجهه با دشواری‌ها رمز موفقیت‌ شهید بود.

از این رو ایشان در مبارزه با اشغالگری آمریکا در افغانستان و عراق، در مقابله با تروریزم تکفیری داعش و... برخورد با سازمان منافقین، برخورد با تهاجم نظامی صدام حسین به ایران، در مقابله با تجزیه‌طلبی در منطقه، در برقراری امنیت در شرق کشور و بسیاری از موقعیت‌های دیگر با شجاعت وارد می‌شد و درهمه این صحنه‌ها به پیروزی کامل رسید.
 
10. بی‌اعتنایی به ابرقدرت‌ها

یکی از ویژگی‌های شهید این بود که قدرت را تنها از آن خدا می‌دانست و برای قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها جایگاهی قایل نبود و آنها را «پوشالی» می‌دید و این در حالی بود که مقامات آمریکایی بسیار علاقه‌مند بودند او را ببینند. جان کری بارها در ملاقات با محمدجواد ظریف وزیر خارجه ایران درخواست کرده بود او را ببینند و هر بار با مخالفت او مواجه گردید. شهید سلیمانی نامه رسمی وزیر خارجه آمریکا برای ملاقات را بی‌پاسخ گذاشت کما اینکه مقامات نظامی آمریکا بارها واسطه‌هایی را برای برگزاری دیدار فرستاده بودند و هر بار با پاسخ منفی او مواجه گردیده بودند. «حاج قاسم» نقطه ضعفی نداشت و تردیدی هم در موفق بودن او در مذاکره وجود نداشت کما اینکه هر بار مذاکرات او با مقامات ارشد روسیه، ترکیه و... به نتایج مهمی رسیده و پس از آن تحول مهمی هم رقم خوردند. شهید سلیمانی نمی‌خواست به آمریکا رسمیت دهد و این ابزار تبلیغاتی شود برای آنان که در انتظار زانوزدن و تغییر رویه جبهه مقاومت بودند. کما اینکه آمریکایی‌ها هم به این تصویر (Position) بیش از خود مذاکره نیاز داشتند. سردار سلیمانی با هوشمندی تمام این درخواست‌ها را رد کرد. از نظر سردار سلیمانی آمریکایی‌ها حتی در جنگ صداقت ندارند و به کسانی که با آنان در یک جبهه قرار گیرد هم خیانت می‌کنند. کما اینکه بارها به ارتش پاکستان و ارتش عراق خیانت کرده‌اند. با این وصف از نظر او وقتی در مراودات نظامی نتوان بطریق اولی در عرصه سیاست نمی‌توان به آمریکایی‌هاکوچک‌ترین اعتمادی نمود.
 
11. ولایی بودن

یکی از برجسته‌ترین و درست‌تر بگوییم، «برجسته‌ترین» ویژگی شهید، «ولایی بودن» ایشان بود. البته ولایی بودن خصوصیت خیلی از افراد است و این در درجه اول یک صفت باطنی شخصی به حساب می‌آید و سبب عاقبت‌ به خیری فرد و سلامت نفس او در این دنیا می‌شود. آنچه در این باب در شهید تبلور یافته بود، حدی فراتر از ولایی بودن ـ به صفت شخصی ـ بود او «ولایت‌افزا» بود و توانست در دوران حیات خود و به خصوص در دوره فرماندهی نیروی قدس گره‌های زیادی باز کند و راه حرکت ولی امر مسلمین را هموار نماید.
همیشه در سخنانش، یک باب به بحث از ولایت اختصاص داشت او در مسایل منطقه‌ای و بین‌المللی یک مجتهد صاحب‌نظر و اندیشمند بود و قدرت تشخیص بسیاری از مسایل را داشت و در نظریه خود بسیار راسخ هم بود و از نظر خویش دفاع جانانه‌هم می‌کرد، اما در عین حال وقتی موضوعی را با رهبر معظم انقلاب در میان می‌گذاشت و ایشان نظری می‌داد، شهید به طور کامل و با اعتقاد قوی آن را دنبال می‌کرد و تمام توان و امکانات را برای تحقق آن به کار می‌گرفت گویی خود او پیش از این هیچ نظری نداشته است! تابعیت محض ولایت و آن را رکن اصلی حمایت از نظام اسلامی دانستن در شهید با این درجه از نبوغ و فهم و ابتکار حل شده بود. او پس از اتخاذ تصمیم از سوی ولایت، ایمان راسخ داشت که این تصمیم سودمندتر است. همیشه می‌گفت خیر دنیا و آخرت در گرو تبعیت از ولایت است.

شهید برای بیان نظرش درباره حضرت آقا یک کلیدواژه داشت؛ «رهبر حکیم». از نظر او رهبری چون جنبه الهی دارد از سرچشمه فیض الهی بهره‌مند و لذا به «حکمت» آراسته است. او بارها می‌گفت من نه فقط از روی مباحث اعتقادی و نه فقط از روی اینکه من سربازم و ایشان فرمانده من است، بلکه از روی تجربه‌ای که با ایشان دارم و در حوادث مختلف در جریان نظرات ایشان قرار گرفته‌ام، می‌گویم که ایشان یک حکیم است و در موضوعات به مسایل جزیی هم توجه خاص دارد و آنچه می‌گوید با آنچه مصلحت و درست است، کاملاٌ تطبیق پیدا می‌کند. او در آخرین سخنرانی که در مجمع عالی فرماندهان سپاه ـ 8 تا 10 مهر 98 ـ داشت از اینکه توانسته است راه حرکت رهبری در محیط منطقه‌ای را هموار کند، افتخار نموده و دراین باره گفت: «امروز برای توسعة اسلام براساس رهبری مقام معظم رهبری مانعی وجود ندارد. شما ندیدید در این دیدار موکب‌داران عراقی که برای اولین بار خدمت مقام معظم رهبری رسیدند، چه گذشت. آنها وقتی این صحنه را دیدند، این نوع ادارة میدانی یک روحانیت، یک عالم، یک قائد و یک مرجع را دیدند که تقاوت زیادی با جاهای گوناگون دارد بسیار متحیر و متأثر شدند. امروز راه برای این رهبری، به دلیل اداره و به دلیل هدایت و حکمت خود رهبری، در جهان اسلام رقیب و مانعی وجود ندارد.»
 
12. رعایت موازین شرعی

رعایت موازن شرعی برای یک مؤمن مسئله‌ای عادی به حساب می‌آید و بسیاری بلکه عموم مؤمنین اهل رعایت موازین هستند. اما در این میان وقتی پای اجرای آن در حین برعهده داشتن مسئولیت‌های بزرگ به میان می‌آید، موضوع جلوه‌ای دیگری پیدا کرده و بسیاری از افراد در این مواقع دچار لغزش‌ها و خطاهای بزرگ و بعضاًٌ حتی جبران‌ناپذیر می‌شوند. این البته متأسفانه توجیه هم دارد! مسئولین نوعاً به «مصلحت» استناد کرده و می‌گویند مصلحت کلی‌تر، انجام موازین ریز و به قول معروف ریزه‌کاری‌ها را غیرممکن می‌کند و از این رو نادیده گرفتن آن لامحاله پیش می‌آید. شهید سلیمانی این را قبول نداشت و معتقد بود بزرگی مسئولیت، ضرورت رعایت موازین شرعی و توجه به ریزه‌کاری‌ها را افزون می‌کند او در طراحی جنگی خود رعایت حقوق دیگران را می‌کرد و به گونه‌ای عمل می‌کرد که به مردم آسیب نرسد. در عملیات آزادسازی موصل که خیلی پیچیده بود، شهید زیر بار طرح آمریکایی‌ها که مبتنی بر انهدام شهر بود نرفت و اعلام کرد در این عملیات شرکت نمی‌کند مگر آنکه آمریکایی‌ها کنار بکشند و دست از سیاست اجرایی زمین سوخته بردارند و پس از آن نیروهای حشد الشعبی را به سمت غرب فرات هدایت و در واقع از این معرکه دور کرد و به آنان گفت حق شلیک به خانه‌های مردم را ندارند.

شهید در جریان عملیات آزادسازی البوکمال که دو ماه به طول انجامید، در یک خانه متعلق به کسانی که گریخته بودند و خانه‌شان به دست داعش افتاد بود، نماز خواند و بعد قرآنی را در این خانه برجای گذاشت که داخل آن در روی کاغذ نوشته بود: «من در خانه شما نماز خواندم، راضی باشید.»

او در طول دوران 40 ساله مسئولیت‌های مختلف خود به هیچ وجه به فرزندان و سایر نزدیکانش اجازه نزدیک شدن به مناصب و موقعیت‌های اجتماعی را نداد و بسیاری اصلاً فرزندان او را نمی‌شناختند. او در حالی که برای مردم آغوش گشاده‌ای داشت، در زندگی شخصی با دشواری زیادی مواجه بود به گونه‌ای که گاهی در حل و رفع مسایل کوچک مالی خانواده خود دچار مشکل بود.
 
13. ادای تکلیف

ادای تکلیف یکی از اهتمام‌های جدی شهید بود. او به قضاوت دیگران کاری نداشت. اگر به طیف کسانی که در دوره‌های مختلف مدیریتی در زمره دوستان شهید بودند و بعداً هر کدام سرنوشتی پیدا کردند؛ نگاه کنیم، درمی یابیم که شهید در طول این دوران به چیزی به جز ادای تکلیف فکر نکرد، و لذا رنجش دوستانش برای او تعیین‌کننده نبود. او گاهی با توقعات نادرست بعضی از آنان هم مواجه می‌شد، اما زیربار آن نمی‌رفت ولو اینکه این رد برای او و حتی برای نیروی قدس مشکلات زیادی پدید می‌آورد.

ادای تکلیف به این معناست که فرد خود را در برابر موضوعی مسئول بشناسد به گونه‌ای که امکان واگذاشتن آن وجود نداشته باشد و بر اساس آن زندگی خود را تنظیم نماید. شهید حفظ جمهوری اسلامی را یک تکلیف می‌دانست و تقویت آن را تکلیفی دیگر و این مهم را در گرو این می‌دید که هر کس کاری را که برعهده‌اش گذاشته‌اند، به نحو احسن انجام دهد، بدون آنکه توقعی داشته باشد و یا شماتت و عدم همراهی دیگران مانع کار او شود. شهید در طول دوره چهل سال از هیچ پستی استعفا نداده بود هر چند خود داوطلب هیچ پستی هم نبود.

یک زمانی بحث محبوبیت بالا گرفته بود و برای مدت بسیار طولانی او پس از مقام معظم رهبری اولین رتبه کشور را داشت و بر این اساس عده زیادی صحبت از لزوم پذیرفتن پست ریاست‌جمهوری از سوی او می‌کردند اما خود او هیچ‌گاه به این سمت تمایل پیدا نکرد و آن را تکلیفی برای خود تلقی ننمود هر چند واقعاً توانایی کامل برای این کار داشت کما اینکه نفوذ و نقش راهبردی او در کشورهای منطقه و مدیریت بحران‌های سخت، توانایی او در اداره کشور ایران را به اثبات رسانده بود. او هر بار که با این بحث مواجه می‌شد، می‌گفت من فرصت این کارها را ندارم و آنقدر نخواهم ماند که به این بحث‌ها برسیم.
 
14. ساده‌زیستی و قناعت

شهید در ساده‌زیستی و قناعت زبانزد بود. وقتی دفتر کار او را می‌دیدی نه تنها تفاوتی با دفتر کار نیروهای تحت امر او وجود نداشت، بلکه صندلی‌ها و میز اتاق او به مراتب از صندلی و میز معاونین و حتی نیروهای عادی او ساده‌تر بود. از این رو هیچ کس از اطرافیان او جرأت نمی‌کرد برای دفتر کار خود هزینه‌های اضافی روی دست بیت‌المال بگذارد. نوع رفت و آمد او و اتاق و جلساتش، نوعی ساده‌زیستی و قناعت را به جمع دیکته می‌کرد و به همین جهت بود که زیرمجموعه او به نسبت بسیاری از جاهای دیگر که با بودجه ریالی و ارزی بیت‌المال مواجه هستند، سالم‌تر بود.

او در طول دوران زندگی در تهران ـ 1377 تا 1398 ـ در یک خانه کوچک زندگی کرد و هیچ‌گاه در فکر تغییر آن برنیامد. ظاهر او هم از ساده‌زیستی‌‌اش حکایت می‌کرد به ندرت به خرید لباس علاقه نشان می‌داد و ظاهر او هر چند آراستگی طبیعی خود را داشت، اما از لباس‌های گران‌قیمت خبری نبود. این وضع در خانه او هم ساری و جاری بود. دوربین‌هایی که پس از شهادت، مجال یافتند تا به خانه او بروند، تصاویری را منعکس کردند که بعضی با شگفتی پرسیدند آیا این خانه و کمد و فرش سردار است؟
 
15. علاقه به شهدا و خانواده‌های آنان

شهید، شهدا را  حی،  شفیع و الهام‌بخش می‌دانست و با آنان نجوا می‌کرد و خود را مدیون خون آنان به حساب می‌آورد. ارادت او به شهدا در حدی بود که هنگام ورود به اتاق کار خود، با تأنی به تصاویر شهدا می‌نگریست، فاتحه می‌خواند، به قاب‌های آنان دست می‌کشید و بعضی از آنان را می‌بوسید و این کار هر روزه شهید بود، به گونه‌ای که از ورودی پله‌ها تا اتاق کار که مزین به تصاویر شهدای عزیز بود و صد قدم هم بیشتر نیست، توقف و تأنی شهید نزدیک به یکربع ساعت به طول می‌انجامید و این کار هر روزه او بود.

یکی دیگر از مسایلی که ذهن و جسم و روح او را به خود مشغول می‌کرد فرزندان، همسران و مادران شهدا بود او یک بار پای مادر پیر شهیدی را بوسیده بود. او در ارتقاء فرزندان شهدا سعی بلیغی داشت. سرکشی به خانواده شهدا و اهتمام او به فرزندان شهیدان خیلی زیاد بود. یک مصداق دیگر شرکت در محافل و مجالس شهدا بود و می‌توان گفت او در همه این سال‌ها بین جبهه و محافل شهدا در رفت و آمد بود. او در یکی از جلسات شورای فرماندهی نیروی قدس گفت اگر روزانه لااقل 100 صلوات نثار شهدا نکنیم، در حقشان جفا کرده‌ایم. او در وصیت‌نامه پرمغز خود نوشته بود مرا کنار مزار شهید بسیجی دفن کنید. او به هرکس می‌رسید از او طلب دعای شهادت می‌کرد. خود او گفته بود باید شهید باشی تا شهید شوی. یاد کردن او از شهیدان هم حکایت عجیبی داشت. بغض او در جلسات به آسانی می‌ترکید و اشکش جاری می‌شد.
 
16.کلید مکتب شهید سلیمانی

شهید سلیمانی بدون شک یک «نابغه» بود، اما سؤال این است: نبوغ او در چه بود و از کجا نشأت می‌گرفت؟ شهید سلیمانی ویژگی‌های برجسته فراوانی داشت که ما در اینجا تنها مواردی از آن را ذکر کردیم اما در عین حال می‌دانیم که همه خصوصیات با یکدیگر برابری ندارند و در نهایت آنچه شکل‌دهنده به شخصیت یک فرد نابعه است دو تا سه مورد بیشتر نیست، بقیه خصوصیات یا در ذیل و یا در حاشیه قرار می‌گیرند. به نظر ما نبوغ شهید سلیمانی برخاسته از سه عنصر بود: «توکل»، «تدبر» و «اخلاص». درباره توکل گفته شده است «وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ »، این قدرت توکل است که ناشی از قدرت خداوند متعال است. درباره تدبر گفته‌اند کسی که در راه خدا تلاش می‌کند یعنی همه ظرفیت خود را به کار می‌گیرد، خداوند راه را به او نشان می‌دهد و درباره خلوص گفته شده است هر کس در راه خدا اخلاص ورزد، خداوند او را در سختی‌ها کمک کرده و نیروهای امدادی خود را به سوی او گسیل می‌کند. بنابراین در این سه عنصر ما با یک قدرت معنوی فوق‌العاده‌ای مواجه هستیم. اگر کسی به خداوند توکل کند و این توکل را با جهاد درهم آمیزد و مخلصانه عمل کند و در واقع خود را نبیند، اتفاق بزرگی رخ می‌دهد.

شهید سلیمانی واقعاً مصداق یک انسان به تمام معنا «متوکل» بود. او در عین اینکه از کودکی با انواعی از سختی‌ها مواجه شده و در دوران دفاع مقدس هم صحنه‌های بسیار دشواری را پشت‌سر گذاشته بود و معنی کارهای سخت و پیچیده را به خوبی می‌فهمید، اما قویاً متوکل بود. او هیچ تردیدی نداشت که وعده‌های الهی حتماً تحقق می یابد و لذا در گرماگرم حوادث که خیلی‌ها می‌بریدند، شهید سلیمانی راه تازه‌ای را نشان می‌داد.

در سال 1392 تقریباً راهی برای شکست توطئه عظیم مشترک آمریکا، رژیم صهیونیستی، دولت‌های عربی و دولت‌های غربی و غیرغربی منطقه در سوریه به چشم نمی‌خورد و همه چیز حکایت از سقوط قریب‌الوقوع دمشق می‌کرد و بعضی از رسانه‌ها مثل الجزیزه حتی تاریخ سقوط را هم اعلام کرده بودند در آن زمان صاحب این قلم از یکی از فرماندهان که بعداً به خیل شهدای مدافع حرم پیوست، پرسید تا چه وقت امکان مقاومت وجود دارد و او گفت حداکثر دو هفته و همه ما به طور قطع اینجا شهید می‌شویم، ولی نمی‌توانیم  مانع سقوط شهر شویم. در این فضا، سردار سلیمانی وارد عمل شد و معتقد بود برخلاف آنچه به ظاهر دیده می‌شود، می‌توان حلقه فتنه را شکست و با این عزم وارد میدان گردید و البته حدود 4 سال زمان برد تا همان محافل سیاسی و رسانه‌ای که از سقوط قریب‌الوقوع دمشق خبر می‌دادند بگویند سوریه تثبیت شد و مخالفان مقاومت شکست خوردند

یک ضلع دیگر نبوغ شهید، «تدبر» او بود. تدبر به این معنا که شهید در فهم مسئله و پیدا کردن نزدیک‌ترین راه برای حل آن توانایی ویژه‌ای داشت. در میان مسئولان مدنی و فرماندهان کسانی یافت می‌شوند که عزم خود را برای حل مسئله جزم کرده و به سمت آن فرمان می‌دهند، اما در این میان اکثر آنان کار چندانی به فاصله میان مبدأ تا مقصد ندارند و این بی‌توجهی از یک‌سو سبب عدم تدبیر در جزئیات شده و از سوی دیگر نیروها و امکانات و فرصت‌ها را با تهدید مواجه می‌گرداند. شهید سلیمانی در یک جلسه خصوصی در ذکر خاطرات زمان جنگ می‌گفت فلانی ـ اشاره به یکی از مسئولان سابق کشور ـ وقتی فرمان می‌داد که بصره باید آزاد شود، کاری به این نداشت که از این طرف شط اروند تا شهر بصره چه خبر است و نیروها با چه شرایط و موانعی مواجه هستند. شهید سلیمانی معتقد بود فرمانده باید به گونه‌ای تدبیر کند که پیروزی او قطعی‌تر و هزینه‌های او کمتر باشد از این رو لمس جزئیات و سپس دستور دادن برای شهید خیلی اهمیت داشت. خود او می‌گفت فرماندهی ما در سپاه «فرماندهی بیا» است در حالی در ارتش‌های دنیا، «فرماندهی برو» حاکم است.

یکی از دوستان نقل می‌کند، در جریان عملیات جرف‌الصخر ـ واقع در شمال استان بابل ـ شهید سلمانی آمد و پرسید آیا منطقه را دیده‌اید گفتیم بله و سپس کالک را باز کرده و جزئیات آن را برای او توضیح دادیم، اما او با آنکه متوجه شد ما همه ریزه‌کاری‌ها را در نظر گرفته‌ایم، گفت موتور و دوربین بیاورید، من خودم هم باید منطقه را ببینم چرا که بدون آن نمی‌توانم فرمان دهم و تا منطقه را با دقت و به صورت لمسی ندید، دستور حرکت صادر نکرد و این منطقه بسیار سخت و صعب جرف‌الصخر که از 2003 تا 2016 مرکز تندروترین نیروهای تکفیری تروریستی بود، ظرف حدود 40 روز به تسخیر رزمندگان اسلام درآمد و به «جرف النصر» تبدیل گردید.

نبوغ سوم شهید اخلاص او بود. شهید سلیمانی در طول دوران فرماندهی نیروی قدس و به خصوص در دهه آخر در مرکز توجه مردم بود بسیاری از روزنامه‌های خارجی و مجلات صاحب نام تصویر او را در صفحات اول خود داشتند و در داخل کشور نیز شهید سلیمانی جایگاه خاصی داشت و این همه در حالی بود که او اصلاً اهل مصاحبه نبود و جز یک مورد که در گفت‌وگو با صدا و سیما به شرح وقایع جنگ 33 روزه لبنان پرداخت، نه جلوی دوربین رفت و نه پاسخ خبرنگاری را داد. این همه شهرت برای هر کس وضع خاصی را پدید می‌آورد. اما شهید واقعاً برای این مسایل ارزشی قایل نبود و هر بار که بحث محبوبیت او مطرح می‌گردید، اخم می‌کرد و سرش به زیر می‌افتاد.

شهید هیچ‌گاه دنبال نام نرفت و از این رو هیچ‌گاه از خود نگفت و درباره اقدامات بسیار بزرگی که در سطح منطقه کرده بود و محافل نظامی او را «ژنرال اول دنیا» می‌دانستند، چیزی نگفت و حتی به حملاتی که ناجوانمردانه به او و نیروی قدس می‌شد، واکنشی نشان نمی‌داد. او دروغ‌ها را نیز بی‌پاسخ می‌گذاشت و هیچ‌گاه با مردم از درد سخن نگفت. آسودگی برای شهید معنا نداشت هیچ کس از شهید سلیمانی توقع نداشت در حالی که به شدت درگیر بحران منطقه است، برای رفع گرفتاری مردم سیل‌زاده به خوزستان و ایلام سفر کند اما او نه تنها خود بلکه مواکب اربعین که خود او تشکیل داده بود و حشد الشعبی را با وجود آنکه به اندازه کافی نیروی ایرانی وجود داشت وارد کار کرد.

در یک جمع‌بندی می‌توان گفت وقتی ما از «نبوغ» او صحبت می‌کنیم از یک عنصر الهی و نه مادی صحبت می‌نماییم. نبوغ او سه ضلع داشت توکل، تدبر و اخلاص و هر کس این سه را داشته باشد او صاحب مکتب است و او می‌تواند تأثیر بزرگ شهید سلیمانی را برجای بگذارد.
 
سخن پایانی

یک موضوع مهم عنایت خاص شهید به حضرت ابی‌عبدالله الحسین علیه‌السلام و حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام بود. شهید سلیمانی در مقام دفاع از عراق مسئولیت داشت اما او وقتی غربت حرم‌های امام علی و ائمه کربلا و سامرا و کاظمین علیهم‌السلام را مشاهده کرد وارد میدان شد. اساساً اینکه شهید، مدافعان سوریه و عراق را «مدافعان حرم» نامید، یک علامت قوی از ارادت و توجه ایشان به ائمه و بقاع متبرکه آنان بود. علاوه بر آن ایشان با وجود آنکه مأموریت اقتصادی و عمرانی نداشت به توسعه و نوسازی حرم‌های مطهر ائمه در نجف، کربلا، کاظمین و سامرا همت گماست. برپایی راهپیمایی میلیونی اربعین یکی دیگر از علامت‌های ابراز ارادت این شهید به ساحت ائمه  اطهار و خاندان نبوت علیهم‌السلام به حساب می‌آید.

اما این یک طرف قضیه است. طر ف دیگر قضیه عنایت خاص ائمه و اهل بیت به شهید سلیمانی است باید گفت اینکه مردم در عراق و ایران و در بسیاری ازکشورهای دیگر تجلیل حماسی از شهید و پیکر او کردند که در تاریخ بی‌سابقه و یا بسیار کم‌سابقه به حساب آمد، و به تعبیر رهبری معظم، یوم‌الله لقب گرفت  مرهون عنایت حضرت امیرالمؤمنین، حضرت اباعبدالله‌الحسین و حضرت ابوالفضل، امامین کاظمین و امامین عسکریین علیهم‌السلام است. درواقع این پاسخی بود به اقدام شهید سلیمانی در باز کردن راه اربعین حسینی و این مزدی بود که او در همین دنیا از ارباب شهیدش حضرت امام حسین علیه‌السلام گرفت، تا بماند مزد عظیم او در آخرت.

تشییع جنازه شهید به «یوم‌الله» تبدیل شد. یوم‌الله روزی است که در آن دین حق نصرت شده و شکست جبهه باطل برملا می‌گردد. شهید سلیمانی صبحدم روز 13 دی ماه در فرودگاه بین‌المللی بغداد  به همراه یار دیرین و صادق و باصفایش «ابومهدی المهندس» به شهادت رسید. 3 روز بعد تشییع پیکر مطهر او از عراق آغاز شد. نجف، کربلا، کاظمین، بغداد و سپس وارد ایران شد؛ از اهواز تا مشهد و از تهران تا قم و سپس ارام گرفتن در کنار یاران دیرین شهیدش در «گلزار شهدای کرمان» با عنوان «سرباز ولایت»؛ نه کلمه‌ای بیشتر و نه کمتر! ذکر شهید سلیمانی البته از این بسیط فراتر رفت و قاره‌ها را در نوردید. نزدیک به دو ماه مراسم برای او در چهار قاره برپا بود. میلیون‌ها نفر به صحنه آمدند، پرشکوه‌ترین تشییعی که در همه عالم و در همه اعصار،  بشری به خود دیده بود. این تشییع هم «استعاره‌ای» بود از ارادت و اعتقاد عمومی به مقاومت و به جبهه‌ای که امام خمینی و امام خامنه‌ای و این شهید بزرگوار در کوران بحران‌های منطقه‌ و برای دفاع از ملت‌ها به وجود آورده بودند. شهید «سلیمانی» با تشییع باشکوهش، امضای جهانی را پای راهی که رفته بود گرد آورد و این روز در ذهن‌ها به ثبت رسید و برای همیشه ماندگار شد. «یوم‌الله» روزی از آن خدا و برای گسترش دین او. تشییع پیکر شهید خود یک خیزش عمومی بود. خیزشی برای تکامل جبهه حق ، که خود سلیمانی انتظار آن را داشت و شهید آن را دید و این حضور همگانی در پای «پرچم مقاومت» همه چیزی بود که او دنبال می‌کرد. اللهم احشرنا معه و ارفع درجاته و احشره مع الائمه المعصومین. آمین

حسن کاظمی قمی 
سعدالله زارعی
کد مطلب : ۹۰۶۸۳۸
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما