۰
يکشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۷ ساعت ۰۸:۳۶

نفرت از روسیه شغلی تمام وقت است

نفرت از روسیه شغلی تمام وقت است
من که به تازگی از سفر به روسیه برگشته ام، خوشوقتم گزارش کنم که در مردم این کشور و آن عده از مقامات رسمی که من با آنها رو به رو شدم، هیچ طعنه و کنایه ای را نسبت به آمریکاییان شاهد نبودم؛ برخوردی که کم و بیش انتظار داشتم در واکنش به هتاکی هایی مشاهده کنم که در رسانه ها و تشکیلات آمریکایی نسبت به مسکو و تمام کارهای آن به وفور دیده می شود. قطعا بسیاری از روس هایی که با آنها صحبت کردم فورا نسبت به دولت ترامپ و عملکرد تند آن علی رغم پیوندهای دوجانبه آمریکا با مسکو زبان به انتقاد می گشودند، در حالی که همزمان  نارضایتی خود را نسبت به این مسئله نیز نشان می دادند که چرا این روابط به این سرعت رو به وخامت گذاشته است. اما این خشم از سیاست های خارجی آمریکا را ضرورتا نمی شد به  تحقیر مردم آمریکا و شیوه زندگی  آنها که از مشخصه های دوران شوروی به شمار می رفت تعبیر کرد. حداقل هنوز چنین نبود. از طرفی به شکلی شگفت زده می شدم وقتی می دیدم روس های عادی نیز به سرعت زبان به انتقاد علنی از ولادیمیر پوتین به خاطر گرایش های خودکامانه و تمایل او به  تداوم مدارا در برابر فساد می گشودند، اما تمام کسانی که من با آنها حرف زدم، بر این نکته نیز هم نظر بودند که او به طور کلی عملکرد سازنده ای دارد و زندگی مردم عادی را به شکل فوق العاده ای بهبود داده است. پوتین همچنان محبوبیت گسترده ای در میان روس ها دارد.

پرسشی که مکرر پیش می آمد این بود که «چه کسی این خصومت نسبت به روسیه را هدایت می کند؟» من جواب می دادم که پاسخ این سئوال ساده نیست و مجامعی هستند که بنا به دلایلی به دشمنی قدرتمند برای توجیه سیاست های خود نیاز دارند که در صورت غیاب چنین دشمنی این سیاست ها قابل ادامه دادن نخواهند بود. پیمانکاران دفاعی به یک دشمن نیاز دارند تا موجودیت خود را توجیه کنند، در حالی که سناتورها به این پیمانکاران احتیاج دارند تا هزینه کارزارهای انتخاباتی شان را تامین کنند. رسانه ها به  یک داستان هراس افکن خوب نیاز دارند تا به فروش آنها کمک کند و جامعه نیز به این گزاره خو کرده است که در جهانی زندگی می کند که در آن تهدیداتی مخوف درست زیر سطح افق می پلکند، از این رو حمایت فزاینده ای از کنترل دولت بر زندگی روزمره آمریکاییان به منظور «ایمن» نگه داشتن همگان وجود دارد.

بعد نوبت به نئوکان ها می رسد. آنها مثل همیشه نیرویی متمایز  برای ویرانی خلاقانه محسوب می شوند و در این راستا قطعا اولین گام آنها نه تنها تامین بودجه  بنیادها و اندیشکده های پرهزینه، بلکه عمل کردن بر اساس یک ایدئولوژی خاص است که آنها را به طلایه داران فکری حزب جنگ تبدیل کرده است. آنها چهارچوب فکری خوشایند را برای دست اندازی آمریکا بر جهان، ایراد سخنان استعاری و تشکیل یک نیروی ضربت فراهم می کنند که همیشه آماده ظاهر شدن در برنامه های گفتگویی تلویزیونی یا نقل قول شدن از آنها در رسانه ها هستند، با یک خط فکری مناسب که بدون فکر کردن می تواند برای توجیه گری مورد استفاده قرار گیرد. در عوض آنها  هم از نظر مالی و هم شان و جایگاه، با سخاوت تمام پاداش خود را دریافت می کنند.

نئوکان ها تنها به دو چیز اعتقاد دارند: اول اینکه ایالات متحده یگانه ابرقدرت جهان است برخوردار از چیزی مثل نوعی ماهیت آسمانی که مجوز لازم را برای اعمال رهبری جهانی و در صورت لزوم با قوه قهریه داراست. این ایده برای مردم تحت عنوان «خوداستثناپندری آمریکایی» ترجمه شده است. در واقع  مداخله گرایی آمریکا در میدان عمل چنان قدرتمند بوده که اصولا فضای اندکی برای بحث یا گفتگو باقی می گذارد. دومین اصل راهنمای نئوکان ها  نیز این است که هر کار ممکنی باید برای حفاظت و تبلیغ اسرائیل انجام گیرد. در غیاب این دو باور، نئوکانی وجود نخواهد داشت.

پدران بنیانگذار نئوکان ها «روشنفکران» یهودی نیویورک بودند که از تروتسکی های بمب انداز تا «محافظه کاران» تکامل یافتند (یا تفویض وظیفه شدند)، روندی که خودشان آن را «ایده آلیسم با نگاهی سرسری به واقعیت» نامیده اند. تنها واقعیت این است که آنها همیشه محافظه کارانی پراشتباه بوده اند که شماری از سیاست های خارجی تهاجمی و پست های امنیت ملی را به خود اختصاص داده اند، در حالی که به طور خصوصی، در مورد مسائل اجتماعی بر خط مشی لیبرال استاندارد یهودی نیز مهر تایید می گذارند. فناتیسم نئوکان ها در مسائلی که آنها تبلیغ می کنند همچنین حکایت از آن دارد که خیلی بیش از اندکی تروتکیسم در شخصیت آنها باقی مانده، در نتیجه این سماجت و توانایی را دارند که بین احزاب دمکرات و جمهوریخواه بلغزند و در عین حال راحت و بی دغدغه در رسانه های ناهمگونی ظاهر شوند که یا لیبرال تلقی می شوند یا محافظه کار، یعنی هم در برنامه های فاکس نیوز و هم در ام اس ان بی سی با حضور امثال ریچل مدو.

من مدت ها بر این اعتقاد بودم که نفرت اصلی از روسیه از سوی نئوکان ها ابراز می شود و تا حد زیادی قبیله ای نیز هست یا اگر ترجیح می دهید مبنایی نژادی - مذهبی دارد. چرا؟ چون اگر نومحافظه کاران عملا واقعگرایان عرصه سیاست خارجی می بودند، برای ابراز هر گونه بیزاری بی دلیل از روسیه یا دولت آن، هیچ دلیل قابل قبولی وجود نمی داشت. این ادعاها که مسکو در انتخابات ریاست جمهوری سال 2016 در آمریکا دخالت کرده، آشکارا یک شرمساری است، درست همانطور که داستان های مربوط به مسموم کردن  اسکریپل پدر و دختر در وینچستر انگلیس و در مورد اخیرتر سوء قصد ادعایی به جان  آرکادی بابچنکوی روزنامه نگار در کیف که معلوم شد یک آدرس دهی غلط بوده چیزی جز یک شرمساری بزرگ نبودند. حتی شتاب زده ترین بررسی ها از تحولات یک دهه گذشته گرجستان و اوکراین نشان می دهد که روسیه دربرابر تهدیدات امنیتی بزرگ و مشروعی واکنش نشان داده که ایالات متحده با اندکی کمک از سوی اسرائیل و دیگران مهندسی کرده است. روسیه از زمان  پایان جنگ سرد، آمریکا را تهدید نکرده است و توانایی آن برای تصرف دوباره کشورهای اقماری پیشین خود در  اروپای شرقی خیالی بیش نیست. پس چرا باید مورد نفرت و انزجار قرار گیرد؟

 در واقع نئوکان ها وقتی که خودشان درکنار الیگارش های عمدتا یهودی شان و سارقان بین المللی  و دوستان مالی خلافکارشان، منابع اتحاد جماهیر شوروی را در دوران پر از فلاکت بوریس یلتسین در دهه 1990 چپاول می کردند، هیچ مشکلی با روسیه نداشتند. زنگ های خطر درباره به اصطلاح تهدید روسیه تنها زمانی از نو در رسانه ها و اندیشکده های تحت سیطره نئوکان ها به صدا در آمد که ولادیمیر پوتین، این ناسیونالیست به سبک قدیمی به ریاست جمهوری رسید و هدف اصلی دولتش را مسدود کردن راه این چپاول ها قرار داد.

با سد کردن راه چپاول نئوکان ها و دوستان از سوی پوتین، آنها دیگر دلیلی برای برازنده و خوب بازی کردن نداشتند، در نتیجه از منابع قابل توجهشان در رسانه ها و درون تالارهای قدرت در مکان هایی مانند واشنگتن، لندن و پاریس استفاده کردند تا به مسکو فشار بیاورند. علاوه بر این حتما آنها چنین می پنداشته اند که تهدید بدتری درحال ظهور است. بر خلاف باور و انتظارنئوکان ها دولت پوتین دست به احیای مذهب نیز زد! کلیساهای ویران شده به دست بلشویک ها از نو ساخته شدند و مردم دوباره به مراسم مذهبی حاضر شدند و اعتقاد خود را به عیسی مسیح ابراز کردند. میدان سرخ پیشین اکنون میزبان یک بازار کریسمس است، در حالی که معبد لنین در آن نزدیکی تنها یک روز صبح در هفته باز است و بازدیدکنندگان اندکی را به خود جلب می کند.

تمایل دارم بگویم کاملا امکان دارد که نئوکان ها که از تاریخ کاملا مطلع هستند، صرفا به ایام خوش قدیم بلشویک ها درروسیه علاقه مندند. واقعیت این است که بخش عمده ای از الحاد دولت بلشویکی  نتیجه ایفای نقش گسترده یهودیان درحزب بلشویک در ایام تعیین کننده آن بود. رابرت ویلتون روزنامه نگار انگلیسی  که در سال 1920 تحقیق موشکافانه ای را با عنوان «واپسین روزهای رومانف ها» انجام داده، توصیف می کند که چگونه دیوید آر.فرانسیس سفیر آمریکا در روسیه در پیام ژانویه 1918 خود به واشنگتن هشدار می دهد که «رهبران بلشویک اینجایند و اکثر آنان یهودی اند، 90 درصد آنان از تبعید بازگشته اند و اهمیت اندکی به روسیه یا هر کشور دیگر جز انترناسیونالیست ها می دهند و می کوشند یک انقلاب اجتماعی جهانی را به راه بیندازند.»

سفیر هلند ویلیام اودندایک نیز همین احساس را بازتاب داد و نوشت که «مگر آنکه بلشویسم بلافاصله در نطفه خفه شود، وگرنه به شکلی از اشکال در سراسر اروپا و کل جهان گسترش پیدا خواهد کرد، به همان شکلی که یهودیانی آن را سازمان دادند و به پیش بردند که هیچ ملیتی ندارند و یکی از اهداف آنها نابودی نظم موجود حاکم بر امور به نفع خودشان است.»

الکساندر سولژنیتسین بزرگ ترین نویسنده روسی قرن بیستم که به دلیل مقاومت استوارش دربرابر تمامیت گرایی شوروی به غرب پناهنده شده بود، وقتی که «دو قرن با یکدیگر: یک تاریخ روسی- یهودی تا سال 1972» را نوشت و در آن به برخی از جنبه های تاریک تجربه روسی- یهودی اشاره کرد، به ناگهان خود را در میان رسانه ها و عالم نشر بدون دوست یافت. سولژنیتسین به طور خاص به نقش پر رنگ یهودیان روسیه به عنوان  بلشویک و پیش از آن به عنوان رعیت دار اشاره کرده بود.

یهودیان نقش خاص و  بی تناسب را در پلیس مخفی شوروی بازی کردند که با چکا آغاز شد و در نهایت قالب کا گ ب را به خود گرفت. لئونارد شاپیرو مورخ یهودیت  اشاره کرده است که چگونه «یک نفر که  از بخت برگشتگی به چنگ چکا می افتاد، بسیار محتمل بود که خود را رو در روی یک بازپرس یهودی ببیند یا مورد اصابت گلوله او قرار بگیرد.» در اوکراین «یهودیان  نزدیک به هشتاد درصد  ماموران چکا را در تمام سطوح تشکیل می دادند.»

در پرتو تمام این یافته ها نباید جای هیچ تعجبی داشته باشد که دولت جدید روسیه در سال 1918 چند ماه بعد از به قدرت رسیدن با صدور حکمی، یهودستیزی را در روسیه یک جرم اعلام کرد. رژیم کمونیستی به اولین  دولت در جهان تبدیل شد که برای هر گونه انزجار پراکنی ضدیهودی مجازات جنایی در نظر می گرفت.

ویلتون از مدارک رسمی دولت روسیه برای شناسایی ترکیب رژیم بلشویکی در سال های 1917 تا 1919 استفاده کرده بود. از 62 عضو کمیته مرکزی 41 یهودی بودند، درحالی که از 36 عضو کمیسون فوق العاده چکا در مسکو 23 نفر یهودی بودند. در شورای قدرتمند کمیسری های خلقی 17 یهودی حضور داشتند. بر اساس اطلاعات ارائه شده از سوی مقامات شوروی، از 556 نفر از مهم ترین مقامات دولت بلشویکی در سال های 1918 و 1919 این عده یهودی بوده اند: 17 روس، دو اوکراینی، 11 ارمنی، 35 لیتوانیایی، 15 آلمانی و مجارستانی، 10 گرجی، سه لهستانی، سه فنلاندی، یک چک و 458 یهودی.

در سال های 1918 و 1919 قدرت دولتی موثر روسیه در دست کمیته مرکزی حزب بلشویک قرار داشت. درسال 1918 این نهاد 12 عضو داشت که نه نفر آنها منشأ یهودی داشتند و سه نفر روس بودند. نه نفر آنها یهودی بودند: تروتسکی، زینوویف، لارنی، اوریتسکی، ولودارسکی، کامنیف، اسمیدوویچ، یانکل و استکلوف. آن سه نفر روس هم عبارت بودند از: لنین، کریلنکو و لوناچارسکی.
اعضای احزاب کمونیست دراروپا و آمریکا نیز عمدتا یهودی بودند، از جمله گروه موسسان نومحافظه گرایی درنیویورک. در حزب کمونیست ایالات متحده از آغاز یهودیان غلبه داشتند. در دهه 1930 این حزب توسط ارل براودر یهودی هدایت می شد، پدرخوانده  بیل براودر فروشنده نفت فعلی که با خشکه مقدسی تمایل خود را به مجازات ولادیمیرپوتین به خاطر به زعم او جنایات بزرگ متعددش ابراز کرده است. براودر، ریاکار تمام و کمالی است که  از طریق یک روایت متقلبانه و نفع پرستانه مرتبط با فساد روسیه، تولید و به کنگره آمریکا قالب شد. از این رو تعجبی ندارد که او یکی از دردانه های رسانه های نئوکان در آمریکا به شمار می رود. این حرف بیش از یک ادعای احساسی است که براودر یکی از تاراج کنندگان اصلی منابع روسیه در دهه 1990 بوده و دادگاه های روسیه در میان دیگر جرایم، او را به فرار مالیاتی محکوم کرده اند.

قرابت تاریخی غیرقابل انکار یهودیان دارای مارک کمونیسم بلشویکی به همراه یهودی گری به اصطلاح الیگارش ها، بیشتر حاکی از آن است که نفرت از روسیه ای که به این جنبه های خاص از میراث یهودی پشت کرده، می تواند دست کم بخشی از چیزی باشد که محرک عده ای از نئوکان هاست. همین وضعیت در مورد سوریه نیز مصداق دارد که در آن نئوکان ها با تعظیم دربرابر منافع اسرائیل، ترجیح می دهند این کشور را در هرج و مرج ببینند. حتما عده ای از نئوکان ها مشتاق بازگشت به روزهای خوش تاراج از سوی صاحبان منافع خارجی عمدتا یهودی در دوران یلتسین یا حتی بهتر از آن روزهای خوش بلشویسم سال های 1918و 1919 که یهودیان بر روسیه حاکم بودند، باشند.

نویسنده: فیلیپ جیرالدی (Philip Giraldi) کارشناس ضد تروریسم و مامور اطلاعات نظامی پیشین در سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا
منبع: http://www.informationclearinghouse.info/49576.htm
انتهای پیام.
کد مطلب : ۷۳۰۷۸۴
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما