۰
سه شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۸ ساعت ۰۷:۳۱

سکولاریسم از منظر شهید مطهری

شهید آیت الله مرتضی مطهری
شهید آیت الله مرتضی مطهری
الف) تعریف سکولاریسم
در عصر جدید سکولاریسم به معنای کنار گذاشتن آگاهانه دین از صحنه معیشت و سیاست معرفی شده است. این واژه و معادل عربی آن در زمان استاد، واژه ای رایج بوده است؛ اگرچه ایشان ترجمه عربی آن به «عَلمانیت» را از نظر لغت بی ریشه می داند. تعریفی که استاد از واژه به دست می دهد جدایی دین از سیاست است. بنگرید: «...... از جمله این تلاش ها، طرح مساله ای است به نام «علمانیت» (این کلمه ترجمه لغت Secularism است) که به معنی جدایی دین از سیاست است. بعد از سید جمال در کشورهای عربی و به خصوص در مصر افراد زیادی پیدا شدند که با تکیه بر قومیت و در لباس ملی گرایی، عربیزم، و پان عربیزم به تبلیغ فکر جدایی دین از سیاست پرداختند. اخیراً هم شاهد بودیم که انور سادات همین مساله را باز، بار دیگر مطرح کرد، انور سادات در نطق های اخیرش به خصوص بر این تکیه تاکید می کرد که دین مال مسجد است و باید کار خود را در آنجا انجام دهد. مذهب اصولا نباید کاری به مسائل سیاسی داشته باشد.»

ب) نسبت اسلام و سکولاریسم
شهید مطهری، به عنوان یک اسلام شناس، بارها در نوشته هایش بر ناسازگاری مولفه های سکولاریسم با مبانی دین اسلام تاکید می ورزد. او این موضوع را از جنبه های مختلف مورد بحث قرار می دهد که در ذیل می آید: 

1- نقش دین در همه شؤون زندگی
به گفته شهید مطهری «اسلام آیینی است جامع و شامل همه شؤون زندگی بشر .... اسلام عملا نظامی نوین و طرز تفکری جدید و تشکیلاتی تازه به وجود آورد. اسلام در عین این که مکتبی است اخلاقی و تهذیبی، سیستمی است اجتماعی و سیاسی. اسلام معنا را در ماده، باطن را در ظاهر، آخرت را در دنیا و بالاخره مغز را در پوست و هسته را در پوسته نگهداری می کند.» وی در جای دیگر به تحلیل جاودانگی اسلام پرداخته، دین اقلی را ناتمام و اسلام را پاسخگوی همه نیازهای فطری (اعم از فردی و اجتماعی) می داند.

2- حکومت شانی از شؤون پیامبر
شهید مطهری ریاست دنیایی را نتیجه قهری ریاست در دین و حکومت را یکی از شؤونی می داند که پیغمبر اکرم دارا بود و این حکومت را نه از ناحیه مردم ( و از باب وکالت) بلکه از ناحیه خدا (و از باب ولایت) تلقی می کند. او در کتاب ولاء ها و ولایتها می نویسد:
«ولاء زعامت یعنی حق رهبری اجتماعی و سیاسی. اجتماع نیازمند به رهبر است. آ ن کس که باید زمام امور اجتماع را به دست گیرد و شؤون اجتماعی مردم را اداره کند و مسلط بر مقدرات مردم است «ولی امر مسلمین» است. پیغمبر اکرم در زمان حیات خودشان ولی امر مسلمین بودند و این مقام را خداوند به ایشان عطا فرموده بود و پس از ایشان طبق دلایل زیادی که غیرقابل انکار است به اهل البیت رسیده است.»

3- ضرورت توام شدن دین و سیاست
استاد شهید نسبت میان دین و سیاست را نسبت روح و جسم و مغز و پوست می داند: «.... بزرگ ترین آرزوی هواخواهان ترقی اسلام باید توام شدن سیاست و دیانت باشد. نسبت این دو با هم نسبت روح و بدن است. این روح و بدن، این مغز و پوست باید به یکدیگر بپیوندند. فلسفه پوست حفظ مغز است، پوست از مغز نیرو می گیرد و برای حفظ مغز است. اهتمام اسلام به امر سیاست و حکومت و جهاد و قوانین سیاسی برای حفظ مواریث معنوی یعنی توحید و معارف روحی و اخلاقی و عدالت اجتماعی و مساوات و عواطف انسانی است.» او در جای دیگر افزود: «...... کار اساسی این است که مردم ایمان پیدا کنند که مبارزه سیاسی یک وظیفه شرعی و مذهبی است. تنها در این صورت است که تا رسیدن به هدف از پای نخواهند نشست. مردم در غفلتند که از نظر اسلام، سیاست از دین و دین از سیاست جدا نیست. پس همبستگی دین و سیاست را باید به مردم تفهیم کرد.»
پر واضح است که این سخنان تا چه اندازه در بیداری مردم مسلمان در عصر طاغوت موثر بوده و روحیه انقلابی گری و طاغوت ستیزی را در دل آنان زنده می کرده است. وی در جای دیگر روند دور نگاه داشتن دین از سیاست را موجب جریحه دار شدن عواطف اسلامی می خواند و آن را از ریشه های انقلاب اسلامی قلمداد می کند.

4- تبیین معنای صحیح همبستگی دین و سیاست
از آن جا که همواره دین ملعبه حکام و خلفای جور بوده تا به وسیله آن، حکومت خود را مشروعیت ببخشند؛ شهید مطهری لازم می بیند که روش و نظام صحیح این همبستگی را تبیین کند: «همبستگی دین و سیاست که امثال سید جمال مطرح می کردند به معنای این نبود که به قول کواکبی استبداد سیاسی به خود قداست دینی بدهد، بلکه بر عکس به معنی این است که توده مسلمان دخالت در سرنوشت سیاسی خود را یک وظیفه و مسئولیت مهم دینی بشمارد. همبستگی دین و سیاست به معنی وابستگی دین به سیاست نیست بلکه به معنی وابستگی سیاست به دین است....... چنان که می دانیم وابستگی دین به سیاست به مفهومی که در بالا طرح شد، یعنی مقام قدسی داشتن حکام، اختصاص به جهان تسنن دارد. در شیعه هیچگاه چنین مفهومی وجود نداشته است. تفسیر شیعه از «اولوالامر» هرگز به صورت بالا نبوده است.

ج) افشای جریانات سکولاریستی در جهان اسلام
استاد مطهری ابعاد مختلف این جریانات را از زمان صدر اسلام تا دوران حیات خود شناسایی و معرفی می کند. او با بصیرت خاص خود ماهیت این جریانات را تجزیه و تحلیل می کند.
1- پیشینه سکولاریسم در تاریخ اسلام: او باانتقاد از حکومت خلفا و به خصوص حکومت اموی می گوید: «.... اینجا بود که سیاست از دیانت عملا جدا شد؛ یعنی کسانی که حامل و حافظ مواریث معنوی اسلام بودند از سیاست دور ماندند و در کارها دخالت نمی توانستند بکنند و کسانی که زعامت و سیاست اسلامی در اختیار آنها بود از روح معنویت اسلام بیگانه بودند و تنها تشریفات ظاهری را از جمعه و جماعت و القاب و اجازه به حکام اجرا می کردند. آخرالامر کار یکسره شد و این تشریفات ظاهری هم از میان رفت و رسما سلطنتها به شکل قبل از اسلام پدید آمد و روحانیت و دیانت به کلی از سیاست جدا شد. از اینجا است که میتوان فهمید بزرگ ترین ضربتی که بر پیکر اسلام وارد شد از روزی شروع شد که سیاست از دیانت منفک شد.»

2- ماهیت مروّجان سکولاریسم در جهان غرب: «...... اندیشه علمانیت را در جهان عرب، مسیحیان عرب تبلیغ کردند. واضح است که اگر همبستگی دین و سیاست اصل مسلم شناخته شود، ‌مسیحیان عرب نقشی در جامعه نخواهند داشت.»

3- دلیل طرفداری برخی مسلمانان از سکولاریسم: «...... ولی تنها مسیحیان عرب نبودند که اندیشه علمانیت را تبلیغ می کردند عده ای از مسلمانان نیز سخت طرفدار آن بودند، آن هم مسلمانان روشنفکر متدین. چرا؟ این مسلمانان در حقیقت از یک جریان دیگر رنج می بردند و آن این که در جهان تسنن به حکم این که خلفا و سلاطین را «اولوالامر» می دانستند و اطاعت آنها را از جنبه دینی واجب می شمردند، وابستگی دین و سیاست به صورت در خدمت قرار گرفتن دین ازطرف سیاست بود. آنان که طرفدار جدایی دین از سیاست بودند این چنین جدایی را می خواستند، ‌یعنی می خواستند خلیفه عثمانی یا حاکم مصری صرفا یک مقام دنیایی شناخته شود نه یک مقام دینی، و وجدان مذهبی و ملی مردم در انتقاد ا زاو آزاد باشد.»
استاد مطهری در ادامه خاطر نشان می سازد که در معارف شیعی هیچگاه چنین مفهومی و در نتیجه این نوع طرفداری از سکولاریسم وجود نداشته است. با این همه، وی با آگاهی از رواج این اندیشه در میان برخی از روشنفکران شیعی به نقد آن می پردازد.

4- نقد بومی سازی انندیشه سکولاریسم در ایران: «....... روشنفکران جامعه امروز ایران نباید ایران امروز را با اروپای امروز اشتباه کنند و همان نسخه را برای ایران تجویز کنند که روشنفکران اروپا از قبیل سارتر و راسل برای اروپای معاصر تجویز می کنند....... اسلام مسیحیت نیست. اسلام و بالخصوص اسلام شیعی، مذهب حرکت و انقلاب و خون و آزادی و شهادت است. روشنفکر ایرانی به توهم این که در اروپای امروز مذهب نقش ندارد و نقش خود را در گذشته ایفا کرده است، نقش مذهب را در ایران نیز تمام شده تلقی نکند، که نه ایران اروپا است و نه اسلام مسیحیت است.»

د) تایید حرکت های ضد سکولاریستی
در این زمینه می توان به تجلیل شهید مطهری از امام خمینی (ره) به عنوان بنیان گذار نهضت اسلامی و سید جمال اسدآبادی به عنوان احیاگر کشورهای اسلامی اشاره کرد. او در مورد امام امت (ره) می فرماید: «از جمله اقدامات اساسی این رهبر مخالفت جدی و دامنه دار با مساله جدایی دین از سیاست بود....... وقتی از زبان یک مرجع تقلید، از زبان کسی که مردم با وسواس کوشش می کنند تا کوچک ترین آداب مذهبی خود را با دستورهای او منطبق کنند، در کمال صراحت بیان شد که دین از سیاست جدا نیست و به مردم خطاب شد که اگر از سیاست کشور دوری کرده اید در واقع از دین دوری کرده اید. مردم چگونه به جنب و جوش افتادند و به نوعی بسیج عمومی اقدام کردند.» و در مورد سید جمال نیز می گوید: «.... شاید فضل تقدم دراین زمینه باشد. سید جمال شاید نخستین کسی بود که احساس کرد اگر بخواهد در مسلمانان جنبش و حرکتی ایجاد کند باید به آنها بفهماند که سیاست از دین جدا نیست، ‌این بود که او این مساله را به شدت درمیان مسلمین مطرح کرد، بعدها استعمارگران تلاش زیادی کردند تا در کشورهای مسلمان رابطه دین و سیاست را قطع کنند.» و در جای دیگر می فرماید: «اعلام همبستگی دین و سیاست و اعلام ضرورت شرعی آگاهی سیاسی برای فرد مسلمان و ضرورت دخالت او در سرنوشت سیاسی کشور خودش و جامعه اسلامی یکی از طرحهای سید برای چاره جویی دردهای موجود بود....... سید طرح وابستگی دین وسیاست را برای دو جبهه لازم می دانست: جبهه استبداد داخلی و جبهه استبداد خارجی......»

هـ) شهید مطهری و ایده «افیون بودن دین»
از آن چه گذشت کاملا روشن می شود که شهید مطهری دین اسلام را یک دین کامل و جامع می داند که خود داعیه حکومت دارد و همواره در مقابله با مستبدان و استعمارگران پیشتاز بوده است. با این همه، گاه دیده می شود که برخی، ایده «افیون بودن دین» را به آن شهید بزرگوار نسبت داده، آن را مستمسک ترویج سکولاریسم در جامعه دینی قرار می دهند.
حقیقت مطلب آن است که استاد آن نوع اندیشه دینی را که از تعالیم اصیل اسلام دورافتاده و سکون و سکوت را در جامعه آن روز ایران تبلیغ می کرده است، افیون می خواند: «.... فکر دینی ما باید اصلاح شود. تفکر ما درباره دین غلط است، غلط. به جرات می گویم از چهار تا مساله فروع، آن هم در عبادات، چندتایی هم از معاملات، از اینها که بگذریم دیگر ما فکر درستی درباره دین نداریم........ ما مسلمانهایی هستیم که فکرمان درباره اسلام غلط است.... لنین گفته است دین تریاک اجتماع است.
یک نفر ازنویسنده های عرب ازیک فیلسوف مادی دیگری نقل می کند که دین انقلاب ضعفا علیه اقویا و ابرمردها است.این نویسنده عرب می گوید کدامیک درست است؟ آیا دین تریاک است و وسیله بی حسی است یا انقلاب و جنبش است؟ می گوید: هر دو تا درست است؛ دین زندگی است، حرکت است. جنبش است، اما کدام دین؟ ‌آن دینی که پیغمبران آوردند. در عین حال دین تریاک اجتماع است. اما کدام دین؟ ‌آن معجونی که ما امروز ساخته ایم.»
عجیب اینجاست که برخی برای تبرئه کسی که دین را در حکومت های دینی نه تنها افیون توده ها بلکه افیون حکومت ها می داند، گفته او را با گفتار شهید مطهری قیاس می گیرند. در حالی که استاد شهید دینی را افیون می داند که تن به مبارزه با بدعت ها و تحریف ها و رستاخیز انقلابی نمی دهد و بلکه با کنار کشیدن از صحنه سیاست و عزلت نشینی راه را برای حکام فاسق ومستبد هموار می کند و آن روشنفکر دینی را که وارد عرصه حکومت و سیاست شود، افیون تلقی می کند. پس میان این دو گفته تناقض حاکم است، نه مشابهت!! آنچه سستی این مقایسه را روشن تر می سازد آن است که استاد درجای دیگر، ایده افیون نگاری دین را به کلی زیر سوال می برد.
راه تفکیک نهاد دین و نهاد دولت آن قدر ناهموار است که حتی همفکران روشنفکر، یاد شده نیز این نظریه را نقد کرده اند و فروکاهش دین به یک نهاد اجتماعی را نپذیرفته اند. آنان با تایید دخالت دین در دو مقام «تدبیر» و «نظارت»، این وظیفه را بردوش حوزه های علمیه می دانند.
در پایان بحث یادآور می شویم که استاد مطهری سیاست را در دین اسلام مبتنی بر اخلاق می داند و آن را با مکر و حیله و غدر ناسازگار می بیند. وی در یادداشتی ناتمام به منشا حق حاکمیت و انواع حکومت پرداخته است که در صورت تکمیل می توانست در زمینه بحث سکولاریسم و نسبت آن با اسلام راه ‎گشا باشد. او همچنین در مورد ولایت فقیه مباحثی ارزش مند به یادگار گذاشته است که پرداختن به آنها نوشتاری مستقل می طلبد.
مرجع : ماه نامه رواق انديشه
کد مطلب : ۹۶۳۳
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما