بر پایه شواهد و تحقیقات معتبر علمی و دانشگاهی، در مورد وجود اسلامهراسی در بریتانیا تردیدی وجود ندارد. براساس مطالعات انجامشده، ظهور و بروز اسلامهراسی در سه حوزه عمومی، رسانهای و دولتی قابل پیگیری است. پرسش اصلی این مقاله، سنجش و ارزیابی شکل و شدت اسلامهراسی در هر یک از این حوزههاست و ضمن بررسی ریشهها و زمینههای شکلگیری اسلامهراسی در بریتانیا کوشیده تا ابعاد آن را مشخص کند. بهطور کلی به نظر میرسد در نوع برخورد و نحوه تعامل با اقلیت مسلمان بریتانیا سیاستهای مؤثری بهمنظور مقابله با اسلامهراسی در هر یک از حوزههای یادشده وجود ندارد و در نتیجۀ سیاستهای موجود، خواسته یا ناخواسته، اسلامهراسی و تبعیض علیه مسلمانان در حال گسترش است. واژگان کلیدی
حضور روزافزون مسلمانان در کشور بریتانیا (و بهطورکلی کشورهای اروپایی) موضوعی است که از رویکردهای مختلف، درخور تأمل و بررسی است. اقامت دائمی مسلمانانِ مهاجر در این کشور، حضور نسلهای دوم و سوم مسلمانان که براساس قانون، «بریتانیایی» محسوب میشوند و نحوة تعامل دولت و جامعه میزبان، از جمله مباحثِ مطرح در مورد مسلمانان از ابتدای ورود آنان پس از جنگ جهانی دوم بوده است.
اهمیت این بحث از آنجاست که مسلمانان، بزرگترین اقلیت مذهبی این کشور بهشمار میآیند و حضور چشمگیر آنان در بخشهای مختلف جامعه بریتانیا دیده میشود. در میان مسلمانان بریتانیا، تقسیمبندیهای مختلف مذهبی و قومی وجود دارد. بهطورعمده، مسلمانان از کشورهای هند، پاکستان و بنگلادش مهاجرت کردهاند و در میان آنها پاکستانیتبارها با 92 درصد، در اکثریت هستند. (mameless, 2005: 6)
در مورد جمعیت مسلمانان بریتانیا، آمار دقیقی وجود ندارد و براساس آخرین آمارِ رسمی (در نظرسنجی سال 2001) جمعیت آنان 6/1 میلیون نفر تخمین زده شده است؛ اما با توجه به نرخ رشد بالای مسلمانان نسبت به جامعه میزبان، به نظر میرسد جمعیت فعلی مسلمانان به بیش از سه میلیون رسیده باشد. شواهد و قراینِ متعدد، از افزایش جمعیتِ مسلمانان در چند دهه اخیر حکایت دارد و پیشبینی میشود جمعیت مسلمانان بریتانیا در سال 2050 به 5/24 درصد از جمعیت کل بریتانیا برسد. (Coleman, 2006: 446)
در این شرایط، معضلی به نام اسلامهراسی (بهطور خاص در دهه اخیر) باعث بروز مشکلاتی برای جامعه مسلمانان و سختتر شدن شرایط زندگی برای آنها شده است. در مورد تعریف دقیق اسلامهراسی اتفاق نظر وجود ندارد، اما شاخصهایی نظیرِ «عدم تساهل»، «بیگانهستیزی» (Roald, 2004: 53) و «نژادپرستی» (Johnson, 1998: 182) برای آن ذکر شده است. با هر شکل و تعریفی که به اسلامهراسی نگاه شود، میتوان گفت که در نتیجه آن، نوعی ترس واهی از مسلمانان میان سیاستمداران و افراد عادی ایجاد شده، مبنی بر اینکه دنیای اسلام (بهطور اعم) و مسلمانانِ مقیم کشورهای غربی (بهطور اخص) منشأ تهدید و خطر برای مردم، فرهنگ و تمدن غربی محسوب
میشوند. این ترس نامعقول و واهی از اسلام و مسلمانان، به ناشکیبایی علیه مسلمانان کشورهای غربی دامن میزند.
در میان کشورهای غربی، بریتانیا از آزادترین کشورهایی است که مسلمانان در آن، از آزادی نسبی در زمینههای مختلف اجتماعی و مذهبی برخوردارند. (سادات منصوری، 1382: 178) بنابراین، هدف از طرح این مباحث، نفی آزادیهای مسلمانان در این حوزه جغرافیایی نیست؛ بلکه بهدنبال مقایسه وضع کنونی مسلمانان با شرایط آرمانی و مطلوبی هستیم که کشورهای غربی داعیهدار آن هستند. شواهد و نظرسنجیهای معتبری که سازمانهای مختلف اسلامی و غیراسلامی انجام دادهاند، بر وجود اسلامهراسی در بریتانیا دلالت دارند. براساس همین منابع، میتوان گفت که اسلامهراسی در بریتانیا ادعایی مبتنی بر تئوری توطئه نیست، بهویژه با توجه به رشد فزاینده و آشکار آن پس از یازده سپتامبر (Marranci, 2004: 105) که توجهات بسیاری را به خود جلب کرده است. امروزه ابعاد اسلامهراسی در بخشهای مختلف جامعه بریتانیا دیده میشود و وجود و گسترش آن در سه حوزه، روشن است:
الف) بخش دولتی و رسمی؛
ب) رسانهها؛
ج) فضای عمومی.
در بررسی زمینهها و علل اسلامهراسی، باید توجه داشت که اسلامهراسی پدیدهای پیچیده و چندبُعدی است و با مؤلفههای فراوان سیاسی، فرهنگی، روانشناختی، اجتماعی و عقیدتی سروکار دارد که در هر حوزه جغرافیایی نیز وضعیت خاصی یافته است. در هر حال، عواملی مانند مهاجرت و پناهندگی، اقدامات افراطگرایان، حوادث تروریستی، جنگ علیه تروریسم، اقدامات و اظهارات گروههای تندرو اسلامی و غیراسلامی، بحرانهای هویتی در اروپا، سابقه تاریخی منازعات اسلام و غرب، مسائل ایدئولوژیک و ضعف و مشکلات داخلی مسلمانان، فعالیت مغرضانه برخی رسانهها و سیاستمداران و مسائلی از این دست، در شکلگیری و گسترش اسلامهراسی بهنوعی مؤثر بودهاند.
با توجه به مسائل یادشده، سؤال اصلی و هدفِ این مقاله، بررسی ابعاد و پیامدهای اسلامهراسی در بریتانیاست که ضمن بررسی زمینههای شکلگیری اسلامهراسی در این کشور، بر فضای عمومی، رسمی و رسانهای تمرکز کرده و با رویکردی واقعبینانه، در پی دادن راهکار برای به حداقل رساندن تأثیرات منفی این معضل است.
زمینههای اسلامهراسی در بریتانیا
مهاجرت چشمگیر مسلمانان پس از جنگ جهانی دوم (Fetzer, 2005: 26) سبب تصویب «قانون ملیت بریتانیایی» در سال 1948 شد. براساس این قانون، (بهمنظور تسهیل ورود نیروی کار ارزانقیمت) تمام اتباع کشورهای مشترکالمنافع میتوانستند تابعیت بریتانیا را بهدست آورند و از تمام حقوق شهروندی بریتانیا بهرهمند شوند. (Adolino, 1998: 25)
در ابتدا مهاجرت مسلمانان مشکلی بهشمار نمیآمد؛ زیرا حضور آنان با مهاجرتهای محدود و موقت نگرانکننده نبود؛ اما پس از مدتی، به دلایل متعددی این مهاجران بازنگشتند. شرایط اقتصادی یا تحصیلی، بسیاری از آنان را به اقامت دائم تشویق کرد و عدهای هم به دلایل سیاسی، نمیتوانستند به وطن خود بازگردند. در این میان، دولت بریتانیا
نه مهاجرتهای گسترده مسلمانان را پیشبینی میکرد و نه به اقامت دائم آنان در بریتانیا علاقهای داشت.
در این شرایط، حضور مهاجران مسلمان مسئلهای چالشبرانگیز شد و کنترل و ممانعت از ورود رنگینپوستان نیز مباحثات جدی را مطرح ساخت. بنابراین، با هدف ممانعت از ورود غیرسفیدپوستان، قوانین محدودکننده مهاجرت تصویب شد. تصویب قوانینی نظیر «قانون مهاجرت در کشورهای مشترکالمنافع» در سال 1962 ورود مهاجران به بریتانیا را محدود کرد. فرصت هیجدهماهه میان تصویب قانون مهاجرت و اجباریشدن آن، بر جمعیت مسلمانان افزود؛ زیرا بیشتر مهاجران مسلمان، مردانی بودند که بدون خانوادههایشان به این کشور آمده بودند، اما پس از اِعمال محدودیتها، بهدلیل ترس از وضع قوانین سختگیرانهتر، خانوادههایشان را از کشورهای مبدأ، نزد خود آوردند.
این مسئله سبب شد جمعیت اقلیت مسلمانان، در دهه 1970 با سرعت بیشتری رشد کند. در این میان، دولت بریتانیا توانسته بود در پذیرش مهاجران جدید محدودیت ایجاد کند، اما نمیتوانست حقوق اتباع مسلمان خود را که بیشتر آنها براساس قانون 1948، تابعیت بریتانیا را بهدست آورده بودند، نادیده بگیرد. ازاینرو، نتوانست با این موج مهاجرتها مخالفت کند.
بهطور کلی، زمینههای اولیه وضع سیاستهای کنترل مهاجرتها در بریتانیا و مقابله با مسلمانان، برخاسته از مباحث نژادی بود و تلاش شد از مهاجرت رنگینپوستان آفریقا، کارائیب و شبهقاره هند به بریتانیا جلوگیری شود. در این مقطع، به هویت مذهبی و فرهنگی مسلمانان توجهی نشد و به آنها بهعنوان مهاجران آسیاییتبار مینگریستند. البته این نوع نگاه در مقطع یادشده طبیعی به نظر میرسید؛ زیرا فعالیتهای مذهبی و فرهنگی مسلمانان، در حد اقامه نماز در محل کار یا خانههایی که به مسجد تبدیل شده بود، انجام میشد و بیشتر مهاجران ترجیح میدادند برای دوری از پیدایش مشکلات احتمالی با دولت و جامعه بریتانیا، جنبههای مذهبی هویت خود را چندان برجسته نکنند. (Ramadan, 1999: 113)
این نگاه در سالهای بعد غیرممکن شد؛ زیرا نسل جدید مسلمانان، اصالتاً یک بریتانیایی بهشمار میآمدند و با نسل مهاجران اولیه تفاوتهای اساسی داشتند. آنها برای حفظ هویت و فرهنگ اسلامی خود تلاش میکردند و در پی احقاق حقوق خویش بهعنوان یک شهروند «مسلمان بریتانیایی» بودند. وجود این نسل از مسلمانانِ اصالتاً بریتانیایی و خواستههای هویتی و مذهبی آنان، نظیر تقاضا برای ساخت مساجد و مراکز اسلامی، جنبه مذهبی و فرهنگی مسلمانان را پررنگ کرد.
همین مسئله باعث تغییر رویکرد گروههای ضدمهاجران و گروههای ضداسلامی و راستافراطی گردید و آنان بر جنبه مذهبی و هویتی مسلمانان تمرکز کردند. در همین راستا، جریانهای نژادگرا با هوشمندی و بهرهگیری از امتزاج مفاهیم «ملت»، «نژاد» و «مذهب»، که در قالب عنوان کلی «فرهنگ» صورت گرفت، توانستند بر دامنه انتقادات خود از اسلام و مسلمانان بیفزایند و نوعی نژادپرستی جدید را ترویج
دهند.
برخی معتقدند گفتمان نژادپرستی انگلیسی در دهههای 1950 و 1960 از رنگِ پوست به نژاد، و از دهههای 1960، 1970 و 1980 به بعد تا دهه 1990، از نژاد به مذهب تغییر یافت. (Abbas, 2007: 288) مسلمانان در تمام این سالها با سطوح مختلفی از تبعیض و محرومیت روبهرو بودهاند. در سال 1999 تحقیقی توسط مجلس نمایندگان، درباره تبعیض مذهبی با عنوان «گزارش دربی» انجام شد. در این تحقیق، خاطرنشان شده بود که مسلمانان در بخشهای آموزش، اشتغال، مسکن، قانون و تمام خدمات دولتی که به تکمیل پرسشنامه نیاز دارند، با تبعیضهای فراوان روبهرو هستند. همچنین به دولتمردان توصیه شده بود قوانین جدیدی برای رفع تبعیض علیه مسلمانان، تصویب کنند. (Weller, Feldman, Purdam, 2001: 103)
پس از یازدهم سپتامبر، اسلامهراسی و دشمنی با اسلام و مسلمانان، شکل جدیتری به خود گرفت. پس از این حادثه، مسلمانان از سوی رسانهها، افکار عمومی، پلیس و بخشهای دولتی، در فشار قرار گرفتند. حوادث تروریستی لندن در سال 2005، حضور برخی از رهبران افراطی مسلمان، نظیر المصری و اظهارات برخی مقامات دولتی نظیر بلر، بر فشارها و گسترش اسلامهراسی افزود.
یک تحقیق با بررسی 104 نظرسنجی عمومی بین سالهای 1988 تا 2006 به این نتیجه رسیده بود که اسلامهراسی در تمام این سالها در حال گسترش بوده و تصویری کلیشهای از مسلمانان، بهعنوان افرادی که با ارزشهای غربی مخالفند، تمایلی به همگرایی ندارند و از تروریسم حمایت میکنند، شکل گرفته است. یکی از معضلات مسلمانان، همین نگاه منفی به آنان است که در این میان نباید نقش جامعه و دولت بریتانیا را در شکلگیری این نوع نگاه که بهطور قطع در گسترش اسلامهراسی مؤثر است، نادیده انگاشت. در ادامه بحث، ابعاد اسلامهراسی در سه حوزه اصلی فضای عمومی، بخش رسمی و دولتی و فضای رسانهای، بررسی میشود. اسلامهراسی در فضای عمومی
در ابتدای این بحث باید خاطرنشان کرد که اسلامهراسی در فضای عمومی، به میزان بسیار زیادی از دو عاملِ رسانهها و بخشهای دولتی (رسمی) متأثر است. بهعنوان نمونه در یک پیمایش مردمشناسی، این یافته حاصل شد که در نقاط مختلف جمعیتی، نگاه مثبت یا منفی به مسلمانان، به میزان چشمگیری متـأثر از «اطلاعات درباره اسلام» و «تماس مستقیم با مسلمانان» است؛ هرچه ارتباط و نزدیکی با مسلمانان بیشتر باشد، میزان پیشداوری، تبعیض و مخالفت درباره آنان کمتر است و برعکس. (Field, 2007: 465)
محذوریتهای چندگانه مسلمانان بریتانیا، ازجمله مشکلات داخلی نظیرِ تعدد گروههای مذهبی و فرقهای، اختلافات داخلی، نداشتن استقلال، وابستگی به برخی کشورها یا فرقهها، مشکلات بهداشتی، معیشتی، آموزشی و اقتصادی، آنان را در تعامل با جامعه میزبان دچار مشکل ساخته است. تحلیلهای مربوط به دادههای سرشماری و دیگر آمارهای مربوط، نشان دادهاند که اجتماعات مسلمانان در مقایسه با همه گروههای دینی کشور، بدترین وضعیت بهداشتی، بالاترین میزان ناتوانی و پایینترین سطح آموزش را دارند. همچنین مسلمانان از نظر مسکن در وضعیت نامطلوبی
قرار دارند و بیشتر آنها در سکونتگاههایی زیر استاندارد و بسیار شلوغ زندگی میکنند. (IHF, 2005: 148)
در ادامه، گزارش شده است که الگوهای مسکن همراه با سیاستهای پذیرش در مدارس و انتخابهای والدین، وضعیتی پدید آورده است که دانشآموزان مسلمان، بیشتر در مدارسی درس میخوانند که در عمل از دیگران جدا میمانند. این جدا افتادن، باعث کاهش تعامل مسلمانان و جمعیت اکثریت میشود و بیاعتمادی و سوءتفاهم را میان این دو اجتماع تقویت میکند. وجود نگاه منفی به مسلمانان پس از یازده سپتامبر و بهطور خاص بمبگذاریهای لندن در سال 2005، بر مشکلات آنها افزوده و گاه به مسلمانان بهعنوان «ستون پنجم» یا «دشمن داخلی» نگاه میشود. همین مسئله و عوامل یادشده، تعامل مسلمانان را با جامعه میزبان دچار مشکل میکند.
در این شرایط، پرسشهای درخور تأمل و گاه چالشبرانگیز درباره همگرایی مسلمانان با جامعه میزبان، سازگاری فرهنگ و ارزشهای اسلامی با جامعه بریتانیا (Lewis, 1994: 158) و نیز ارتباط مسلمانان با تروریستها و حوادث تروریستی، مطرح میشود که پاسخ آنها نهتنها برای جامعه بریتانیا، بلکه برای مسلمانان هم مهم است.
متأسفانه دیدگاه غالب در فضای عمومی بریتانیا، بر این باور است که مسلمانان با ارزشهای جامعه بریتانیا سازگار نیستند، به بریتانیا تعلق خاطر ندارند و از تروریستها حمایت میکنند. در پاسخ به این دیدگاه، باید گفت، هرچند برخی از مسلمانان، شیوه زندگی بریتانیایی و ارزشهای غربی را تهدید برای زندگی اسلامی خود میدانند، (Field, 2007: 466) ولی بدین معنا نیست که همه آنان در تقابل و ستیز با ارزشهای بریتانیایی هستند. بنابراین باید میان این دو مطلب، تفکیک قائل شد.
براساس پیمایشی که «مؤسسه مطالعات سیاستگذاری» انجام داد، 66 درصد از مسلمانان پاکستانیتبار گفتهاند که در بسیاری جنبهها، خود را یک بریتانیایی میدانند. (Modood, 1997) همچنین براساس نظرسنجی مؤسسه گالوپ، 74 درصد مسلمانان بریتانیایی، خود را به بریتانیا وفادار میدانند. (www.gallup.com) بر همین اساس، به نظر میرسد در میان بیشتر مسلمانان بریتانیا، یک حس هویت دوگانه وجود دارد و این اظهارنظرها که مسلمانان هیچ تعلق خاطری به بریتانیا ندارند، واقعبینانه نیست، بلکه بیشتر برای دامن زدن به حس بیگانه جلوهدادن مسلمانان صورت میگیرد.
بحث دیگر درباره وجود اسلامهراسی در فضای عمومی، اَشکال و پیامدهای مختلف اسلامهراسی است. مهمترین شکل یا پیامد اسلامهراسی، تبعیض است که در وجوه مختلفی نمایان میشود. در اینجا الگویی معرفی شده است که در آن پنج شکل از تبعیض را برشمردهایم: