۰
پنجشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۲ ساعت ۱۰:۱۲

ریشه های تنش و خشونت های اخیر در آفریقای مرکزی

ریشه های تنش و خشونت های اخیر در آفریقای مرکزی
آفریقای مرکزی در اوت 1960 از فرانسه استقلال یافت. این کشور شاهد شدیدترین بهره ‌کشی‌ استعمارگران فرانسوی در بین تمامی کشورهای آفریقایی بوده‌ است. بیشتر مردم کشور آفریقای مرکزی از نژاد سیاه و دارای زندگی قبیله‌ای هستند. از نظر جمعیتی حدود 30 درصد مردم این کشور مسیحی، 15 درصد آن ها مسلمان سنی و مابقی از آئین «آنیمیست» پیروی می کنند.

این کشور به مدت 30 سال توسط رؤسای جمهوری و با زور و یا اقتدارگرایی اداره می شد. در این حال در سال 2012 اوضاع داخلی آفریقای مرکزی رو به تشنج نهاد و گروهی از شبه نظامیان با تشکیل ائتلافی به نام «سه له کا» با برکناری «فرانسوا بوزیزه» رئیس جمهور مسیحی آفریقای مرکزی، قدرت را به دست گرفتند.

این امر موجب ایجاد خشونت هایی بین آنان و مسیحیان افراطی موسوم به آنتی‌ بالاکا شد و شعله های خشم مسیحیان افراطی بر ضد مسلمانان را برافروخته کرد. نوشتار زیر به ریشه یابی تنش های اخیر این کشور می پردازد.

اسلام در جنوب صحرا و آفریقای مرکزی

اسلام در آفریقا یا آفریقای سیاه و جنوب صحرا توسط بازرگانان مسلمان و عرب به منطقه راه پیدا کرد. در این حال هرچند میسیونرهای مسیحی با امکانات زیاد و توان استعماری به این قاره راه یافتند - و شاید بتوان گفت در واقع امر، میسیونر ها جاده صاف کن استعمارگران بودند- و تلاش کردند مردم این قاره را مسیحی کنند، اما اسلام طی دهه های اخیر رشد قابل توجهی در این مناطق داشته است. در حال حاضر با وجود آنکه خوشبینانه ترین آمارهای رسمی موجود، شمار مسلمانان و مسیحیان در آفریقای جنوب صحرا را برابر گزارش می کنند، اما در واقع امر، شمار مسلمانان از بقیه مذاهب در قاره آفریقا بیشتر است.

اعتدال و میانه روی از ویژگی های مسلمانان آفریقایی است که. این رویکرد در واقع به تعالیم سنتی و اصیل دین اسلام نزدیک است. آنها کاملا مکلف به انجام فرایض دینی رایج مانند نماز و روزه اند و اساسا به طور عام، از پی گیری ایمان خود، به دنبال اهداف خاص سیاسی نیستند.

مشخصه دیگر مسلمان این قاره همزیستی بسیار خوب آنان با پیروان دیگر ادیان، مخصوصا مسیحیان است. این همزیستی شاید به شکل تعجب آوری (از دید بسیاری که آفریقا را از نزدیک ندیده اند) در بطن خانوده های آفریقایی مشاهده می شود. چنانچه به کرات می توان با خانواده هایی برخورد کرد که دارای پدر مسلمان، مادر مسیحی و فرزندی انیمیست هستند

. از این جهت مسلمانان در کنار مسیحیان و پیروان ادیان دیگر، در طی ده ها و قرون گذشته، همزیستی خوبی داشته اند و بسیار در هم تنیده اند. از نظر روابط خانوادگی و خویشاوندی نیز مسلمانان و مسیحیان در هم تنیده شده اند. البته باید توجه داشت که برداشتی که ما از یک مسلمان در ایران داریم یا یک اروپایی از مسیحیت در کشورش دارد، در آفریقای جنوب صحرا عملا وجود ندارد و اسلام و مسیحیت در آنجا به شکلی با آیین ها و باورهای سنتی و قومی و قبیله ای تلفیق شده است.

ریشه های علل خشونت های اخیر در آفریقای مرکزی

فقر و مساله قومیت: حوادثی که در سالهای اخیر در منطقه جنوب صحرا رخ داده، پدیده ای اصیل و آفریقایی نیست؛ بلکه وارداتی است. در آفریقای مرکزی هم همین گونه است. مشکل امروز این کشور فراتر از اختلاف بین مسلمانان و مسیحیان است. به عبارتی ظاهر
امر درگیری بین مسلمانان و مسیحیان است، اما باطن آن چیز دیگری است. به بیان روشن تر، این گروه به این عنوان که چون گروه دیگر مسلمان یا مسیحی است، به آن حمله ور نمی شود.
ساخت مسجد توسط عربستان برای تبلیغ وهابیت در کشورهای جنوب صحرا، بستری برای فعالیت های تندروی و معرفی وارونه دین مبین اسلام ایجاد کرده و زمانی که بحران و جنگی به وجود می آید، این فعالیت ها با مداخله عناصری از گروه هایی همچون القاعده مغرب، حالتی سازمان یافته پیدا کرده و گروه هایی مانند انصارو پا به میدان می گذارند.

در واقع آفریقای مرکزی با بیش از ششصد هزار کیلومتر مربع مساحت، کشوری بس فقیر و فاقد منابع خدادادی قابل توجه است که قومیت های مختلفی در آن زندگی می کنند. از این جهت رقابت جویی های قومی در این کشور مانند بسیاری دیگر از کشورهای بحران خیز آفریقا مهم است.

در آنچه به رابطه مسلمانان با مسیحیان مربوط می شود، این مسئله را نیز باید در نظر داشت که اغلب اقلیت مسلمان کشور به دلیل اینکه عموما در کار تجارت و کسب و کارند، وضع مالی بهتری در مقایسه با اکثریت مسیحی فقیر دارند. این شکاف اقتصادی شاید به نوبه خود در خشونت ها تاثیر دارد، اما نمود ظاهری آن تقابل اسلام و مسیحیت است.

بسترهای گذشته استعماری: در بعد دیگر، مرزبندی های ناعادلانه و بر جای مانده از دوران استعمار نیز مزید بر علت است. یعنی در حقیقت مرزبندی های انجام شده بدون توجه به مشخصات منطقه ای، اقلیمی و فرهنگی، باعث شده است تا شاهد آن باشیم که گاه یک گروه از خانواده های متعلق به یک قبیله و یک فرهنگ، در یک کشور و گروه دیگر در کشوری دیگر حضور داشته باشد.

با این روش خانواده ها از هم جدا شده و زمین ها، مراتع و منابع معیشتی گسسته شده است. در این حال با توجه به فقر گسترده، به ویژه در فصول و مناطق حساس توام با خشکسالی، برخی درگیری ها و مناقشات به وقوع می پیوندد که ریشه آن، نزاع بر سر منابع است؛ اما ظاهر آن درگیری عقیدتی و دینی است.

سلفیسم و وهابیسم: در سالهای اخیر پدیده نوینی به این امر اضافه شده است که می توان به آن سلفیسم و وهابیسم نام داد. مصداق و نمونه ای عینی طرز تفکر سلفی در این منطقه را می توان در نیجریه و گروه بوکوحرام دید. این گروه مدعی اسلام است؛ اما برخلاف اهداف و تعالیم عالیه اسلام رفتار می کند. بوکوحرام در معنی تحت اللفظی خود مخالف با آموزش و تحصیل به شیوه مدرن است و کشتارهای سختی را رقم می زند. در واقع به نظر من این گروه مسلمان نیست و می توان گفت دست هایی در کار است تا چهره اسلام را به وسیله آنان تخریب کند.

بعد از درگیری های اخیر لیبی، در واقع برخی نیروهای تندروی وهابی و سلفی خارج شده از دایره کنترل قذافی، با سلاح های پیشرفته و پرشمار در مناطق دیگر آفریقا پراکنده شدند. اگر بخواهیم دقیق تر اشاره کنیم، وقتی درگیری های لیبی آغاز شد، برخی سلفی ها و وهابی ها در این کشور حضور یافتند، سپس با فشارهای آمریکا و ناتو به کشور های دیگر وارد شدند. یعنی بعد از پایان جنگ در لیبی، بخشی از آنها به مالی و کشورهای دیگر رفتند. نیروهای تندرو بعد از مدتی و مخصوصا به دنبال مداخله نظامی فرانسه در شمال مالی، به تدریج به مناطق میانی قاره آفریقا نفوذ کردند.

بنابراین بعد از اتفاقات لیبی، نیروهای سلفی پراکندگی بیشتری
یافتند و به سمت مناطق میانی قاره آمدند. این امر موجب تقویت بوکوحرام در سالهای اخیر شده است. نیروهای تندرو سلفی با ائتلاف با گروه هایی مانند انصارو، به متنوع کردن فعالیت های خود هم چون حمله به مراکز علمی و آدم ربایی نیز روی آورده اند. در این بین، بخشی از این نیروهای سلفی و تکفیری به سمت کشورهایی مانند چاد و بعد آفریقای مرکزی متمایل شدند.

این تندروها زمانی که درگیری ها بر سر قدرت در آفریقای مرکزی به وجود آمد، به سلکا کمک کردند تا بوزیزه را سرنگون کند. در ادامه مرتکب خشونت هایی شدند که متاسفانه به نام اسلام تمام شد و نتیجه آن ایجاد ساختارهای مقابله با آن نزد مسیحیان شد که گروه های آنتی بالاکا در آفریقای مرکزی از آن جمله است.

در این راستا گروه آنتی بالاکا به نوبه خود خشونت های دیگری علیه مسلمانان مرتکب شد و با مداخله اخیر فرانسه و نیروهای آفریقایی، در جمهوری آفریقای مرکزی قدرت بیشتری نیز پیدا کرد و کم کم جهت هدف گیری شان از افراد مسلح به سوی مردم عادی و محله های مسلمان متمرکز شد. نتیجه این امر وضعیتی گردید که امروز شاهدیم. این بسترها به علاوه اقلیت بودن مسلمانان در برابر مسیحیان در این کشور، شرایط را برای مسلمانان این کشور سخت تر کرده است.

نقش رسانه ای و سیاسی خارجی ها: در بعد دیگری، درگیری های اخیر آفریقای مرکزی در وهله اول ناشی از جهل و کم سوادی یا بی سوادی است. این امر متاسفانه توسط برخی از گروه های سیاسی وارداتی با انگیزه های خاص و مخصوصا با هدف ایجاد زمینه سازی برای نفوذ قدرت های خارجی، اعم از قدرت های منطقه ای (مانند چاد و سودان که به کشف نفت در مرز چاد و آفریقای مرکزی در سال های اخیر با دیدی طمع ورزانه می نگرند) و قدرت های فرامنطقه ای، مورد بهره برداری قرار می گیرد. در عین حال در آفریقای مرکزی مانند دیگر مناطق آفریقا، ما شاهد آن هستم که ابررسانه های غربی کنترل تولید اخبار را در دست دارند و گاه در مورد این کشورها به تصویر سازی معکوس می پردازند.

تصویر نادرست از اسلام: تمایل نظام سلطه برای ارائه تصویر نادرست از اسلام در آفریقا وجود دارد. یعنی برای آنها بسیار مناسب است که تصویری خشن، بد و وارونه از دین اسلام ارائه دهند که خود مسلمانان هم از آن منزجر شوند. چنانچه شرایطی که بوکوحرام و گروه های سلفی دیگر چون انصار الشریعه و انصارو در قاره سیاه دارد، هر انسان آزاده ای را منزجر می کند.

در این شرایط چون آنها دوست ندارند اسلام تصویر مثبتی داشته باشد، به گروه های تندرو کمک می کنند تا فعال بوده و اسلام را تخریب کنند. این امر ادامه همان راهبردی است که بر اساس آن غربی ها از طریق رسانه هایشان تصویر خشونت، فقر و بدبختی را از این قاره به ما نشان می دهند تا مبادا سرمایه گذار از کشوری دیگر به آفریقا رود و به سرمایه گذاری در آنجا متمایل شود تا آنها همچنان به ادامه بهره برداری ناعادلانه از منابع آفریقایی ها ادامه دهند.

اهمیت آفریقای مرکزی و رقابت بر سر آن: آفریقای جنوب صحرا به طور کلی به دلیل منابع خدادادی اش در آینده اقتصاد جهان نقش بیشتری خواهد داشت. در گذشته اغلب استعمارگران سابق در این مناطق فعالیت داشته اند. اما آمریکا از دوران کلینتون به منطقه توجه بیشتری نشان داده است. در سالهای اخیر کشورهای نوظهور اقتصادی
همچون چین، ترکیه ، برزیل، هند و.. هم به این منطقه توجه داشته اند.

در کنار آن نیز کشورهای دیگری مانند قطر و عربستان توجه ویژه ای به این منطقه پیدا کرده اند و در بعد اقتصادی کوشیده اند محدودیت های سرزمینی خود را با فرصت های موجود در آفریقا پوشش دهند. چنانچه قطر در بسیاری از کشورهای آفریقایی، زمین های حاصل خیز کشاورزی را خریده است.

در واقع آنان در کنار تمایل به نفوذ در این کشورها، تلاش می کنند تا رویکردهای مذهبی و اعتقادی خود را در سراسر قاره آفریقا (که به شدت تشنه این امر است) نشو و نما دهند. چنانچه عربستان در بسیاری از مناطق در کشورهای جنوب صحرا مساجدی را ساخته و شرایطی را برای تبلیغ وهابیت فراهم کرده است.

این امر به نوبه خود بستری برای فعالیت های تندروی و معرفی وارونه دین مبین اسلام ایجاد کرده و زمانی که بحران و جنگی به وجود می آید، این فعالیت ها با مداخله عناصری از گروه هایی همچون القاعده مغرب، حالتی سازمان یافته پیدا کرده و گروه هایی مانند انصار پا به میدان می گذارند. آفریقای مرکزی نیز از این امواج در امان نمانده است و در سال های اخیر با کشف نفت در مرز این کشور با چاد، زمینه طمع ورزی های جدیدی نیز ایجاد شده است.

آینده مسلمانان در آفریقای مرکزی

فعالیت های عربستان و دلارهای نفتی زمینه تندروی را در آفریقای مرکزی فراهم می کند و با توجه به تشنگی برای دسترسی به مبانی اعتقادی و ترزیق های اقتصادی، این امر در آینده مسلمانان این منطقه موثر است. در بعد دیگری آنچه مسلم است این است که ما واکنش معقولی از سوی واتیکان، در رخدادهای آفریقای مرکزی شاهد نبوده ایم. مثلا پاپ هرچند در همه جای دنیا دعوت به صلح و آرامش می کند، اما در این حوزه شاهد موضع گیری قابل ذکری از سوی وی نبوده ایم.

جدا از این نیز سازمان های حقوق بشری غربی و سازمان ملل هر چند فعالیت های خود را داشته اند و گزارش های خود را ارائه می دهند، اما نمی توان انتظار زیادی از آنها داشت. بیشترین انتقاد را می توان از سازمان های اسلامی مانند سازمان همکاری اسلامی و در سطحی کلان تر، از سازمان هایی مانند اتحادیه عرب داشت که در این شرایط می توانستند تحرک داشته و اعتراض خود را بیان کنند و از طریق اهرم هایی مانند اتحادیه آفریقا برای حل کردن مشکل و جلوگیری از شرایط کشتار و درگیری بین مسلمانان و مسیحیان مداخله نمایند؛ اما این سازمان ها غیر فعال هستند. علت این امر بیشتر درگیر بودن و اختلاف در پرونده هایی مانند سوریه، فلسطین، مصر و عدم توجه به آفریقای مرکزی است.

در بعد دیگری باید تغییری ایجاد کرد تا به شرایط صلح دائمی در این کشور برقرار گردد و به مداخله نظامی فرانسه پایان داده شود. همچنین با برقراری حاکمیت دموکراتیک، شرایط حاکمیت قانون در کشور فراهم و ارتش منظم به شکل واقعی کلمه فعال شود. مساله دیگر، فشارهای بین المللی است.

اگر این فشارها از سوی بلوک های منطقه ای چون اتحادیه آفریقا (که نقش خوبی در سیاست های اعلامی ایفا می کند) یا سازمان همکاری اسلامی و.. وارد شود، موثر است. در هر صورت من فکر می کنم آینده مسلمانان و اسلام در کل قاره آفریقا به شرطی که قرائت های وارونه و تندروانه از اسلام از این قاره رخت بر بندد، می تواند نوید بخش باشد.

کوروش فخر طاولی

کارشناس آفریقا
کد مطلب : ۳۶۱۱۶۱
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما