۰
دوشنبه ۳۰ تير ۱۳۹۳ ساعت ۱۳:۵۴

نقش ایران در بازسازی نظم نوین در جهان اسلام

نقش ایران در بازسازی نظم نوین در جهان اسلام
نظم جهانی از موضوعات قابل توجه در روابط بین الملل است. اهمیت این نظم تا جایی است که برخی نظریه های روابط بین الملل از جمله نئورئالیسم رفتار سیاست خارجی کشورها را ناشی ازنوع نظام بین المللی(قطب بندی) می دانند. از منطر برخی دیگر این نظم یک منطق پیشینی ندارد. برای نمونه سازه انگاران معتقد هستند که اینکه معتقد باشیم نظام بین المللی آنارشیک است امری بیناذهنی میان کشورهاست و بازیگران روابط بین الملل است و این منطق پیشینی نیست و می توان در چنین فضایی هم همکاری را داشت و هم منازعه.

دکتر محمد باقر خرمشاد چندی پیش در دیدار اساتید دانشگاه با مقام معظم رهبری سخن از گذار از نظم کنونی بین المللی به نظمی نوین کرده بود. چیستی این نطم و چرایی این تغییر و اینکه آیا این تغییر تحول پارادایمیک است یا خیر در گفتگو با استاد روابط بین الملل دانشگاه علامه طباطبایی و رئیس پیشین سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی مورد بررسی قرار گرفته که ماحصل آن در ادامه می آید.

اساتید دانشگاه اخیرا دیداری را با رهبری داشتند و جنابعالی در این دیدار فرمودید که جهان از نظم قدیم وارد نظم جدیدی می شود شما درباره نظم جدید جهانی صحبت هایی را ارائه کردید شاخصه های این تغییر و تحول چیست و نظم قدیم و جدید دارای چه مولفه هایی هستند؟


نظام قبل در جهان فروپاشیده ولی نظام بعد هنوز شکل نگرفته است. به گواهی تاریخ زمانی که دوره انتقال یا دوره گذار طولانی می شود از شاخصه های این دوران بی ثباتی و در دوره اخیر شتاب فوق العاده و گاه نفسگیر حوادث را در عرصه بین الملل داریم و شاید تا زمانی که هنوز به نظم بعدی نینجامد جهان شاهد بی ثباتی خواهد بود.

تکلیف نظام قبلی جهان مشخص بود و یک نظام دو قطبی بود که بعد از سال 1945 شکل گرفت و در این دو قطب، جهان دو اردوگاه را به رسمیت شناخت. رهبر هر اردوگاه مشخص بود و نحوه انتقال از هر اردوگاه به اردوگاه دیگر و نحوه تعامل نیز مشخص بود. فضای جنگ سرد و تخاصم بدون استفاده از سلاح مطرح بود. در این فضای دو قطبی، جهان تقریبا تکلیف خود را می دانست و مکانیسم حل بحران ها نیز مشخص بود مگر اینکه اتفاقاتی خارج از قلمرو دو اردوگاه اتفاق می افتاد مثل انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 که ایران را از اردوگاه غرب خارج کرد ولی وارد اردوگاه شرق نکرد. مصداق بارز این موضوع دخالت شرق در افغانستان بود که نه تنها ایران از این موضوع حمایت نکرد بلکه مخالفت نیز کرد.

نظام قبلی جهان در سال 1991 با فروپاشی دیوار برلین از بین رفت اینکه بعد چه نظمی شکل بگیرد گزینه های مختلفی مطرح شد. طبیعتا در یک جنگ که دو طرف دارد وقتی یک طرف فروبپاشد به طور طبیعی طرف دیگر خود را پیروز جنگ می داند و این اتفاق افتاد شرق فروپاشید و غرب خود را پیروز جنگ دانست و در نتیجه آمریکا گزینه مطلوبش عبارت بود از اینکه جایزه 5 قرن مبارزه با شرق، رهبری در نظام تک قطبی بود. طبیعتا قدرت هایی که ما از آن به عنوان قدرت های بزرگ و نه قدرت برتر یاد می کنیم و همچنین قدرت هایی که به عنوان قدرت نوظهور مطرح بود جهان را به عنوان جهان تک قطبی نمی توانستند بپذیرند. لذا به طور طبیعی جهان پس از فروپاشی نظام دو قطبی به دو اردوگاه طرفداران جهان تک قطبی و طرفداران جهان چند قطبی تبدیل شد و تا امروز این مناقشه ادامه دارد و چون یکی از این دو اردوگاه نتوانسته است ثبات پیدا کند جهان شاهد تلاطم های بسیار زیادی است.

صدای چند قطبی ها بالا آمد و جهان وارد دوران چند تک قطبی شد و تک قطبی دیگر جواب نداشت و چندقطبی ها توانستند از لزوم عدالت در سازمان ملل صحبت کنند و از حق وتو برای آسیا و آمریکای لاتین سخن می گفتند. جمهوری اسلامی برای دنیای اسلام حق وتو را مطرح می کرد و نیجریه به نمایندگی از آفریقا این مسئله را بیان می کرد. این در واقع جهان چندتک قطبی بود. ولی بعد از بیداری اسلامی یا بهار عربی جهان وارد یک نزاع جدی تری بین چند تک قطبی شده و این روند اگر ادامه پیدا کند شورای امنیت به سمتی می رود که اعضای جدیدی را قبول کند و یک جهان چندقطبی و چند تمدنی شکل بگیرد ولی این اتفاق نیفتاد و در ماجرای سوریه، روسیه بر خلاف عراق و لیبی که به نوعی غرب را همراهی کرده بود این بار غرب را همراهی نکرد.

ارتش نامنظم متشکل از جنگجویان چند ملیتی شکل گرفته است که مثل پیمانکاری است که قرارداد می بندند کشوری را نابود کنند. به عنوان مثال بیش از 80 کشور جهان جنگجویانی در سوریه دارند که با این کشور می جنگند. این جنگجویان اکنون وارد عراق شده اند و در حال حاضر صحبت از رفتن آنها به اردن است. این دوران گذار است دوران گذاری که چند سناریو برای نظم جدید مطرح است ولی هیچکدام نتوانسته است هژمون شود و چون هژمون نشده این نزاع برای بالابردن وزن خود در شکل دهی به نظم به گونه ای که منافع هر طرف را ماکزیمه(بیشینه) کند این به صورت طبیعی منازعات را در عرصه بین الملل دامن می زند و چون قاعده ای وجود ندارد ما شاهد بی ثباتی گسترده و قاعده گذاری های جدید هستیم مثل اوکراین یک نظام سیاسی مستقر که مخالفینی دارد و این مخالفین دولت را تحت فشار می گذارند که قراردادی را با اروپا امضا کند، دولت بنا به مصالح خود مخالفت می کند، مخالفان به خیابان ها می ریزند و طرفداران غرب وزرای خارجه کشورها رسما در کشوری که نظام سیاسی مستقری دارد در حمایت از مخالفان سخنرانی می کنند برای تحت فشار گذاشتن حاکمیت مستقر و این تا جایی ادامه پیدا می کند که حکومت مستقر کنار بیاید و راضی به برگزاری انتخابات زودهنگام می شود و پس از امضا، کودتایی شکل می گیرد و نظام مستقر ثابت می شود و همه می دانند جمهوری کریمه از دیرباز یکی از منازعات روسیه و اروپا بوده است و یک گلوگاه است که نباید فشار داده شود و روسیه اعلام می کند همه پرسی در کریمه برگزار شود و به روسیه ملحق شود اکنون غرب این قاعده را در عراق برگزار می کند و گفته می شود در اقلیم کردستان عراق همه پرسی برگزار شود و کردستان یک کشور مستقل شود در آنجا کریمه به روس ها واگذار شد که به نفع روسیه بود و به ضرر غرب اما در بحث عراق به ضرر روسیه و به نفع غرب است. این دوران گذاری است که کشورها را دچار تلاطم زیادی کرده است.

با توجه به این صحبتها نظام چند قطبی در مقابل تک قطبی مقابله می کند و اگر بپذیریم نظام تک قطبی اکنون با چالش جدی مواجه است با توجه به این مسئله قطب بندی در جهان به چه شکلی خواهد شد؟


سناریوسازی بر اساس روندهای گذشته است. روندهای پس از فروپاشی شوروی یعنی مثلا در مدت زمانی که نفت خیلی نظری تلقی می شد هانتینگتون یک جهان چند قطبی چند تمدنی را مطرح کرد در واقع شاید بن مایه این سخن هویتی بود و جهان به هویت های چندگانه مشخص قابل تقسیم بودند. این یک طرف قضیه بود و طرف دیگر این بود که جهان بر خلاف دوران نظام دو قطبی که در همه حوزه های سیاسی، فناوری، تکنولوژی و ... به صورت قطب مطرح می شدند جهان در حال حرکت کردن به سوی قطب های متقارن حرکت می کند یعنی مثلا در حوزه علم یا فناوری 3 تا 4 قطب مطرح است هژمون دیگر معنی ندارد در حوزه اقتصادی، فرهنگی هم همینطور. لذا در واقع از قطب های نامتقارن به عنوان یک واقعیت یاد می شود.

در این میان باید به قدرت های نوظهور اشاره کرد به صورت طبیعی در محافل تحلیلی نظری و تحلیل مبتنی بر واقعیات عرصه بین الملل شکل گرفت که هند به عنوان قدرت نوظهور در آسیا و برزیل قدرت نوظهور در آمریکای لاتین، آفریقای جنوبی قدرت نوظهور در آفریقا مطرح می شد همه این قدرت ها در قاره خود رقیب نیز داشتند به عنوان مثال در آمریکای لاتین آرژانتین رقیب برزیل به شمار می رفت حتی تبدیل به بلوک شدن این قدرت ها کشورهای هند، برزیل و آفریقای جنوبی در کنار دو کشور باقی مانده از جنگ سرد مثل چین و روسیه کشورهای عضو بریکس را تشکیل دادند که این بریکس استعداد و آمادگی لازم برای عضوگیری جدید را دارد. در کنار بریکس، شانگهای شکل گرفت این سازمان نظامی امنیتی است این مؤلفه ها حکایت از این دارد روندها به سوی چندقطبی شدن است ولی غرب یکی از خصوصیات جالبی که دارد برخلاف آنچه که در شرق خصوصا برخی از روشنفکرها به نظر می رسد به غلط به این باور می رسند که غرب در مقام روش پوزیتیویست است یعنی به هست ها می پردازد ولی تسلیم هست ها نمی شود. روشنفکران شرقی پوزیتیویست را پرداختن به هست ها و بلافاصله مساوی تسلیم هست ها شدن می دانند و چون در روابط بین الملل قدرت برتر با غرب بوده تسلیم غرب شدن معنا می کنند و اینکه مقاومت بی فایده است. در حالی که غرب در عین اینکه به هست ها می پردازد برخلاف مسیر رودخانه هست ها شنا می کند تا بتواند انچه برای خودش بایدها است را محقق کند یعنی علیرغم اینکه روندها به سوی چندقطبی پیش می رود غرب تلاش می کند با بحران سازی با هر شگردی هست ها را دستکاری کند تا این هست ها در چینش جدید آنی را بدهند که منافع غرب می خواهد. غرب تلاش می کند در شرایط کنونی به هر شکل ممکن برتری خود را به رهبری آمریکا حفظ کند ولو به این قیمت باشد که برای تحقق این مسئله چندصد هزار بلکه چند میلیون انسان کشته شوند. روندها به نظر می رسد به سمت جهان چندقطبی شدن است غرب درحال حاضر به شدت مقاومت می کند که هژمونی خود را از دست ندهد اینجا در واقع موضع هماهنگ بودن غیر واقع بینانه و غیر مترقبه و بیش از حد معمول مثلث انگلیس، فرانسه و آلمان در اروپا با آمریکا در سامان دادن به حوادث جهانی است که یکی از آنها در اوکراین بود.

یکی از موضوعاتی که در جنگ سرد مطرح بود توسعه و امنیت نظامی بود که ناشی از سیطره رویکرد رئالیستی در فضای روابط بین الملل بود. بعد از جنگ سرد مباحث انسانی مطرح شد که ناشی از رویکردهای پساساختارگرایانه بعد از سیطره پوزیتیویستها بود. بعد مباحث حقوق بشر مطرح شد اکنون شاهدیم موضوع امنیت و حقوق بشر تغییر کرده است یعنی هرجا در راستای منافع غرب باشد رنگ و لعاب دیگری دارد شما اعتقادی به این موضوع دارید که امنیت انسانی وحقوق بشر مورد توجه جدی غرب است؟


منطق حاکم بر روابط قدرت در نظام بین الملل منفعت محور است تا اینجا از یک جهت طبیعی است به این مفهوم که قابل درک است یعنی منافع، تعیین کننده است. نکته دیگر اینکه قدرت برتر و هژمون در روابط قدرت در نظام بین الملل بر اساس همین قاعده به چیزی جز منافع خود نمی اندیشد و چون قدرت برتر و هژمون است طراح بازی های قدرت در عرصه بین الملل نیز هست. به گونه ای که نهایت آن بازی ها منافع آن را تامین کند. به عبارت دیگر باز به صورت طبیعی قدرت های برتر منفعل نمی نشینند که حوادث به خودی خود اتفاق بیفتند و حوادث آنها را به هر سمت و سویی که می خواهند بکشند. چرا که این با منطق هژمون بودن سازگاری ندارد. چرا که هژمون ها هم بازی ساز هستند هم بازیگر. در واقع اگر این موضوع را قبول بکنیم می رسیم به اینکه سناریوهایی که شما مطرح کردید عرصه های بازی است که قدرت های هژمون بنا به شرایط روزگار از آن استفاده می کنند برای اینکه بتوانند منافع خود را تامین کنند. هست ها را در فرصت سازی استفاده می کنند. لذا مثلا زمانی که از حقوق بشر صحبت می کنیم یک موضوع همیشگی است نه اینکه تنها در یک مقطعی مطرح شود اما در یک مدتی شکوفا می شود و بعد قطع می شود و یا در جایی از آن صحبت می شود و در جای دیگر گویی اصلا وجود ندارد.

به نظر می رسد غرب برای متولد کردن نظمی که منافع او را به صورت بیشینه تامین بکند در حال طراحی بازی های چند لایه است که الان موضوع این بازی ها عمدتا جهان اسلام است شاید به این دلیل که اگر چناچه در جهان، اسلام سیاسی می توانست قدرت بگیرد یک بازیگر ناهمگن به نظر آنها به حساب می آمد و در نتیجه جهان اسلام را می خواهند به سمتی ببرند که همگن کنند. جهان اسلام تضعیف شده همگن دیگر بازیگر درجه یک نیست که حق وتو داشته باشد.

با توجه به این نظم مدیریت شده چشم انداز جهان اسلام را چطور پیش بینی می کنید؟


داده های الان این را می گوید ولی آنچه در حال شدن است، در حال شدن است یعنی بازی تمام نشده است به عبارت دیگر به همان اندازه ای که بازیگران بزرگ و قدرت های برتر در جهان امروز خصوصا با توجه به خصوصیاتی که دارد قدرت بازی سازی دارند قدرت های میانه مثل ایران نیز قدرت بازی سازی را دارند. کما اینکه ما در سوریه شاهد این موضوع بودیم و اراده غرب بر این بود سوریه یک جور شود اما مقاومت 3 ساله بازیگرانی مثل ایران و روسیه و چین بازی را به سمت و سوی دیگری برد. با توجه به نفوذ ایران اگر نگوییم برترین لیدر تمدن اسلامی قطعا یکی از برترین لیدرهای تمدن اسلامی محسوب می شود و رقبای ایران مثل ترکیه و عربستان اگر در گذشته از ایران عقب بودند اکنون چند قدم عقب تر هستند. تنها مشکل اکنون بحث شکاف شیعه و سنی است که توانسته توسط غرب جا بیفتد لذا بازی اصلا تمام شده نیست. خصوصا تجربه ما در این 23 سال نشان می دهد در این دوران گذار فراز و فرودها بسیار بالا بوده است لذا آنچه در حال اتفاق افتادن است تمام شده نیست و این بدین معنی نیست که در آینده نیز شرایط امروز حاکم باشد. می شود تصور کرد با توجه به انتخاباتی که در سوریه رخ داد نظام سوریه به ثبات برسد و در عراق داعشی ها به شدت سرکوب شوند و تمام منطقه اسلامی را تحت تاثیر خود قرار دهد. یعنی فرصت و تهدیدها توامانی برای همه طرف های بازی است. به همین جهت برخلاف گذشته که در جهان دو قطبی یک قطب حرف آخر را در حوزه های مختلف می زد اکنون چنین حالتی مطرح نیست یا مثال دیگر اینکه ما در علم سیاست مفهومی را به نام رکود قدرت داریم که عمدتا ناظر بر قدرت در سیاست داخلی است و این کاملا قابلیت بهره گیری در روابط بین الملل را دارد و معنای آن این است که زمانی که از قدرت بیش از حد استفاده می شود دیگر قدرت حالت بازدارندگی و نفوذ خود را از دست می دهد و قدرت برای نافذ و بازدارنده بودن حد و مرزی دارد و از آن مرز که بگذرد رقبا به جای اینکه ترس داشته باشند ترسشان می ریزد و ایجاد جسارت می کند. در عرصه بین الملل نیز در حال حاضر غرب و آمریکا در استفاده از اهرم تحریم به عنوان یکی از ابزارهای قدرت غرب در عرصه بین الملل به مرز رکود قدرت رسیدند یعنی به حدی زیاد از آن استفاده کردند که دیگر جوابگو نیست.

یکی از نکات جالب توجه این است اگر اکنون در جهان اسلام همه درگیر هستند ایران به عنوان بازیگر و بازی ساز در شرایط بسیار خوبی در جهان اسلام قرار دارد برای اینکه بتواند بازی را سامان دهد. هر چند این کشور نیز با چالش هایی همچون تحریم ها مواجه است. شاید این تحریم ها برای امروز طراحی شده بود و بحث هسته ای بهانه بود برای اینکه کسانی که خواهان نظام تک قطبی به رهبری آمریکا بودند طبیعتا این باور را داشتند که جهان به سمتی نمی رود که هژمونی غرب را قبول کند و بنابراین برای آن روز برای رقبای چندقطبی فکری کرد و در آن روز رقبا چه کسانی هستند سوریه، ایران و بعد خود روسیه و طرفداران نظام تک قطبی به فکر چنین روزی بودند و می خواستند رقبای طرفدار نظام چند قطبی را از بین ببرند. بنابراین هیچ چیزی تمام شده نیست فقط حوادث، شتاب زیادی به خود گرفته است احتمالا قطب بندی و ائتلاف های جدیدی را در آینده نه چندان دور در منطقه شاهد باشیم یا مثلا اگر شدت حوادث خیلی سریعتر باشد ممکن است مصالحه های جدیدی شکل بگیرد ولی چون ما به ازای بازی در واقع چیزی به بزرگی نظم آینده است رسیدن به نتیجه فوری بعید به نظر می رسد. قمار قدرتی که در سوریه شکل گرفته آنقدر بزرگ است که برنده اش خیلی می برد و بازنده اش نیز خیلی می بازد به همین جهت اطراف بازی تا منتهی الیه بازی می روند و اصلا از مصالحه صحبت نمی شود.

لذا دوران گذار طولانی شده است، شتاب حوادث بسیار بالا رفته و بازیگران متعدد هستند. از حالت انحصاری و هژمون بودن یک قدرت خارج شده و بسته به هوش بازیگران و ائتلاف ها و روابط پنهان بازیگران همه چیز امکان دارد یا مجموعه مؤلفه هایی که می شود از آن یاد کرد حداقل سرنوشت این مقطع از مرحله گذار مشخص خواهد شد و مشخص نیست که مرحله گذار چه اندازه طولانی خواهد شد.

................

مصاحبه: جواد حیران نیا، سمیه خمارباقی
کد مطلب : ۴۰۰۶۸۱
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما