۰
چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۳ ساعت ۱۱:۱۲

تهدیدها و فرصت‌های ژئوپلتیکی حضور داعش در منطقه

تهدیدها و فرصت‌های ژئوپلتیکی حضور داعش در منطقه
جهان اسلام از همان دهه های آغازین شکل گیری و به طور مشخص پس از رحلت حضرت محمد (ص)، شاهد شکل گیری سه امپراتوری و به عبارت بهتر خلافت اسلامی بنی امیه، بنی عباس و عثمانی بود. جدا از حکومتهای کوچک و بزرگی که همزمان یا در فاصله میان گذار از یک خلافت به دیگری تاسیس می شدند، بخش بزرگی از تاریخ اسلام و به عبارت دیگر تاریخ سرزمینهای غربی اسلام را این خلافتها تشکیل داده اند.

جالب آنکه بخش بزرگی از توسعه سرزمینی و پیشرفتهای علمی و فرهنگی جهان اسلام در دوره هایی صورت گرفته است که این گونه خلافتها بر اریکه قدرت بوده¬اند. در بخش اعظم این دوره ها و به عبارت دقیقتر در دوره هایی که خلافت های اسلامی بنی امیه و بنی عباس در قدرت بودند، که ایران نیز (ایران سیاسی کنونی و ایران فرهنگی) بخشی از این خلافتها به شمار می¬آمد.

ایرانیان برخلاف اعراب در این خلافت ها از نظر فرهنگی و اجتماعی نتوانستند به خوبی جذب شده و روزگار آرامی را سپری نمایند، با وجود آنکه عرصه های پیشرفت در عرفان، فلسفه، ریاضیات، نجوم و ... به مقدار زیادی در اختیار ایرانیان بود و دستگاه عریض و طویل خلافت به وسیله دیوانسالاران ایرانی اداره می شد.

آنها همیشه در معرض اتهام ها، تحقیر ها و محرومیتهای ساختاری بودند. بسیاری از ایرانیانی که اسیر دستگاه خلافت اسلامی بودند و به آنها موالی گفته می شد، از بسیاری حقوق طبیعی یک انسان آزاد (ارث، ازدواج، دیه و...) محروم بودند. چنین محدودیتهایی در برابر ایرانیانی که دارای تاریخ، میراث فرهنگی و تمدنی باشکوهی بودند منجر به شکل¬گیری جنبشی فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در میان ایرانیان شد که در عین حفظ و پایبندی به اسلام در پی اعاده استقلال سیاسی خود از خلافت اسلامی بودند.

این تلاشهای ایرانیان آنها را در کنار شیعیانی قرار داد که آنها نیز به مانند ایرانیان از مظالم و انحرافهایی که خلافت اسلامی در اسلام ایجاد کرده بود، ناراضی بودند. به طوری که حتی عباسیانی که با شعار بازگرداندن خلافت به صاحبان اصلی آن، یعنی بنی هاشم، به پا خاسته بودند در به شهادت رساندن و سختگیری بر امامان شیعه دست کمی از بنی امیه نداشتند.

خلاصه آنکه از همان سده های آغازین اسلام، ایرانیان و شیعیان دو گروهی بودند که از خلافتهای اسلامی آسیب های بسیار دیدند و تنها بعد از سقوط عباسیان در سال 637ه.ق به وسیله هلاکو خان بود که فضای اجتماعی و سیاسی برای گسترش تشیع و نیز احیای سیاسی ایران در سال 907 ه.ق به وسیله شاه اسماعیل فراهم شد و جالب آنکه این دو نیرو، یعنی ایرانیان و تشیع، در این مقطع به خوبی باهم متحد شده و در برابر حکومت عثمانی که در سال 1299 م اعلام موجودیت کرده و مدعی خلافت اسلامی بودند، مقاومت کردند. البته در این برخورد هم ایران و هم علویان ساکن آسیای کوچک، قربانی های دادند.

حال با این پیش زمینه تاریخی، منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا از هنگامی که تحولات و دگرگونی های سیاسی اخیر با انقلاب مردم تونس در سال 2010میلادی آغاز شد، دو جریان به صورت آشکار و پنهان در پی احیای خلافت اسلامی یا دستکم بهره گیری از حربه ی آن برای پیشبرد اهداف راهبردی خود در منطقه خاورمیانه برآمدند.

در یک طرف اخوان المسلمین به رهبری ترکیه بود که سعی در احیای امپراتوری عثمانی در زیر لوای اخوانی گری داشت، البته در این مسیر سرمایه های قطر به عنوان پشتوانه مالی این جریان مطرح بود.

گروه دیگر بنیادگرایان و تندروهایی هستند که با مارک ها و عناوین مختلف در چند دهه اخیر فعال شده اند که آخرین نوع آن« دولت اسلامی عراق و شام» است که اخیرا با پیشروی هایی که در عراق انجام داد، خود را دولت اسلامی در عراق و شام نامیده است. جدا از چگونگی شکل گیری و نقطه آغاز فعالیتهای این گروه تروریستی، بحران سوریه نام این گروه را بر سر زبانها انداخت.

حال این دو جریان هر کدام به روش خود در پیرامون ایران، عمدتا در جنوب و غرب، به فعالیتهای خود برای شکل دادن به خلافت اسلامی ادامه می دهند، البته همچنآن که اشاره شد، الگوی اخوانیها، عثمانی، و الگوی داعش، خلافت های عربی (اموی و عباسی) است.

از این رو با توجه به سوابق تاریخی چنین خلافت هایی، هم اکنون نیز شاهد تهدید های مستقیم و غیر مستقیم این دو جریان برای ایران و شیعیان در منطقه هستیم. نکته جالب این دو جریان آن است که هر دو آنها منطقه ای را هدف قرار داده اند که منافع راهبردی ایران (سیاسی و فرهنگی) و نیز شیعیان (که به اصطلاح محور مقاومت نامیده می شود) در آن جا قرار گرفته است.

البته روشن است که جریان اخوانی(نئوعثمانی گراها) با روشها و ابزارهای موجه مانند انقلابهای مدنی، شعارهای دموکراتیک، تعامل با غرب و غیره سود می جویند، ولی جریان بنیادگرا یعنی داعش از بکارگیری روشها و اقدامات
تروریستی و خشونت آمیز هیچ ابایی نداشته و حتی برای آن وجاهت دینی هم می تراشد.

در این میان جریان اخوانی به دلیل شکست های پیاپی در مصر، سوریه، عراق و نیز برجسته شدن فعالیت داعش، این روزها کمتر مورد توجه مجامع و رسانه های جهانی بوده، در مقابل آنچه که تمام توجهات را به خود جلب نموده، جریان تروریستی داعش است.

فرصت های ژئوپلتیکی حضور داعش در منطقه برای بازیگران عربی


در رابطه با اینکه تحولات منطقه و از همه مهمتر فعالیت های داعش برای بازیگران منطقه چه فرصتها و تهدیدهایی ایجاد می کند نمی توان به راحتی قضاوت کرد. زیرا اساسا یکی از ویژگی های شرایط جدید منطقه تشابه آن به معادلات چند مجهولی و به عبارت بهتر چند بعدی بودن تحولات و رویکردها به این رویدادهای منطقه ای است. به عبارت دیگر در آنِ واحد دو کشور متحد در رابطه با داعش می توانند دیدگاههای متضاد داشته و بر عکس، دو کشور متخاصم در رابطه با تهدید داعش می توانند نظرات یکسان داشته باشند.

آنچه که روشن است در این میان، عربستان سعودی بیشترین سود و حمایت را از جریان داعش دارد. زیرا اندکی تامل در فضای جغرافیایی عملکرد داعش یعنی سوریه و عراق، نشان از آن دارد که هیچ کشوری به اندازه عربستان نمی تواند از تضعیف یا ساقط کردن دولتهای سوریه و عراق به عنوان متحدان منطقه ای ایران سود برده باشد.

زیرا با سقوط صدام حسین فضای جغرافیایی عراق به عنوان یکی از مکمل های ژئوپلیتیک ایران، در اختیار ایران قرار گرفت و مجموعه نیروهای شیعی و کرد بنا به پیوندهای تاریخی، فرهنگی و سیاسی با ما، به راحتی به سمت سیاستهای ایران گرایش یافته یا در مسیر آن قرار گرفتند. این امر برای عربستان، به دلیل تعارضات ایدئولوژیک و رقابتهای ژئوپلیتیک با ایران، غیر قابل تحمل بود و از همان آغاز با عدم همکاری با دولت مستقر درعراق و نیز حمایت های آشکار و نهان از اپوزیسیون عراق، تلاش های مسمتری را برای بازگرداندن شرایط عراق به دوران صدام و یا نوع تعدیل شده آن آغاز کرد، اما از آنجا که دیگر دستیابی به چنین شرایطی مهیا نبود، اوضاع به هم ریخته ی منطقه که در گام اول خود عربستان را هم غافلگیر و نگران کرده بود، شرایط را برای عرض اندام عربستان یا تضعیف نفوذ سنتی ایران در سوریه فراهم آورد.

واقعیت آن است که عربستان اگر چه نتوانست در عراق به اهداف راهبردی خود نائل آید، اما دست کم توانست خود را به عنوان یکی از نیروهای تأثیر گذار در حوزه نفوذ ایران نشان داده و از آنجا، داعش را برای به هم ریختن اوضاع سیاسی و امنیتی عراق برای گسترش حوزه نفوذ خود و تضعیف ایران و تا حدودی خط و نشان کشیدن به رقبای نو ظهور برای خود در منطقه ژئوپلیتیک خلیج فارس یعنی قطر، به سوی عراق گسیل دارد.

اگرچه در بیرون آمدن غول داعش از چراغ، عربستان از بازیگران اصلی بوده است و تا کنون نیز به خوبی از آن برای پیگیری اهداف منطقه ای خود سود جسته ولی به دلیل ماهیت ایدئولوژیک این گروه که اخیرا برخی تهدیدها را متوجه کشورهای حاشیه خلیج فارس نموده است و نظر به اعمال ضد انسانی و ضد بشری این گروه که واکنشهای جهانی را برانگیخته، این کشور مجبور شده است که اندکی از این گروه فاصله گیرد به طوری که در دیدار اخیر عبدالفتاح السیسی از عربستان، توافق هایی مبنی بر مبارزه با داعش باهم داشته اند.

اما در این میان قطر که یاور اخوانی و به عبارت بهتر حامی مالی و رسانه ای ترکیه در تحولات منطقه بوده، به نظر می رسد اقدامات خیلی محافظه کارانه ای در رابطه با داعش در پیش گرفته است. چنین به نظر می رسد که قطر به همراه ترکیه می خواهند از طریق اقدامات داعش این پیام را به جهانیان در خصوص منطقه برسانند که در صورت شکست اخوانی ها در معادلات سیاسی منطقه، یکی از جایگزینهای احتمالی، داعش خواهد بود. از اینرو به نظر می رسد دست کم قطر و ترکیه دست داعش را در جنایات شان در عراق و سوریه بازگذاشته اند.

از بازیگران مهم دیگر عرب در این میان، مصر است. این کشور که اخیرا خود شاهد تحولات شگرفی در عرصه سیاسی بوده است، به نظر میرسد زیاد موافق جریانهای دینی چه از نوع اخوانی و چه از نوع بنیادگرای آن نباشد. بنابراین در همان روزهای اول تهاجم داعش به عراق، این کشور خود را در کنار دولت عراق، دستکم در عرصه دیپلماتیک قرار داد.

شاید این امر یکی از نکات اختلاف مصر با عربستان حداقل در پشت پرده باشد. زیرا عربستان هم ولی نعمت داعش و دولت جدید مصر است و باید این امررا به نوعی در میان خود مدیریت کنند، البته همچنآن که گفته شد، در دیدار السیسی از عربستان به نوعی به این امر پرداخته شد.

تهدیدها و فرصت های ژئوپلتیکی حضور داعش در منطقه برمحور مقاومت وایران


اساسا هر گونه خلافت اسلامی چه از نوع اخوانی و چه از نوع داعش آن، برای ایران
تهدید زا است و تجربه تاریخی هم گواه این مدعا است. در تحولات اخیر نیز داعش با حملات و جنایات بیشمار خود در سوریه، به عنوان یکی بازیگران کلیدی محور مقاومت، نشان داد که مأموریت اصلیش تضعیف و ضربه زدن به ایران است.

زیرا، تمام مناطقی که نقطه قوت و منطقه مانور ژئوپلیتیک ایران به شمار می آید، یعنی عراق، سوریه و تا حدودی لبنان، به منطقه ی عملیاتی داعش تبدیل شده است که در صورت موفقیت آنها، بازوها ی قدرت ایران در بین النهرین و شامات آسیب جدی دیده و ابزارهای بازدارنده و نیز قدرت چانه زنی خود را در برابر رقبا و دشمنان ایدئولوژیک و ژئوپلیتیک خود از دست خواهد داد.

نکته مهم دیگر اینکه، داعش تشیع را یکی از اهداف مشروع برای حمله ی خود می داند و با توجه به نقش بارز و حیاتی که تشیع در تعریف هویت ایرانی دارد، می توان گفت این جریان تروریستی اساس و بنیان ایران را هدف قرارداده و تهدید آنها برای ایران یک تهدید حیاتی به شمار می آید. بنابراین ایران نیز باید با آن بر اساس میزان تهدیدی که ایجاد می کند، برخورد نماید و در اینجا، جای هیچ تردیدی وجود ندارد.

در کنار این، تهاجم داعش به اقلیم کردستان نیز برای ما دارای اهمیت است. زیرا در درجه نخست کردها بخشی از ایران فرهنگی و حوزه ی نفوذ فرهنگی ایران به شمار می آیند و در ورای فراز و فرودهایی که ممکن است در عرصه روابط سیاسی به وجود آید، آنها همیشه می توانند هم پیمانان خوبی برای ما باشند. زیرا این امر هم ریشه در تاریخ دارد و هم ژئوپلیتیک، از این رو تهدید آنها از سوی داعش می تواند برای ما مشکل ساز شود. همچنین به فرض برتری آنها در اقلیم کردستان و همسایگی شان با کردستان ایران، فرصت برای اشاعه افکار افراطی در میان برخی از لایه های ملت ایران برای آنها فراهم خواهد شد.

نکته دیگر اینکه هر کنش و واکنشی که در این منطقه به وقوع بپیوندد و به کاهش قدرت ایران بیانجامد، بر قدرت گرفتن ترکیه و عربستان به عنوان رقبای ژئوپلیتیک و حتی ایدئولوژیک ایران کمک کرده و قدرت و منافع ملی ما را نیز تضعیف خواهد نمود.

جدا از رویدادهای تلخی که جریانهای تکفیری و الحاقگرای دینی در پیرامون ایران رقم زده اند تجارب ارزنده ای را می توان از مسائل گرفت. نخست اینکه موقعیت ژئوپلیتیک ایران و پیوندهای تنگا تنگی که ایران با مناطق ژئوپلیتیک پیرامون خود دارد، اجازه ی انزوا طلبی و بی تفاوتی نسبت به سیاست خارجی را نمی دهد.

از این رو دو عنصر تشیع و میراث فرهنگ ایرانی در مناطق ژئوپلیتیک پیرامون همواره به عنوان دریچه هایی برای جذب کشورها و ملل پیرامونی ما باید مورد توجه باشند. بنابراین برخی انتقاداتی که درباره حضور ایران در عراق, لبنان و سوریه و حتی فلسطین صورت می گیرد از منظر ژئوپلیتیک فاقد منطق بوده و حضور ایران در این کشورها در راستای منافع ملی ما می تواند باشد.

دومین نکته اینکه اگر چه تکفیری ها و جریان های معتدل مدعی خلافت اسلامی می تواند ساخته یا مورد حمایت غرب باشند، اما در صورتی که چشم انداز اقدامات آنها در بستری از روشهای آینده پژوهانه بررسی شود می تواند تهدیدهای فراوانی را حتی متوجه منافع خود آنها کرده و مسلما" ایران و تشیع، تنها اهداف آنها نخواهد بود.

بنابراین دستگاه دیپلماسی باید از این منظر هم در تعامل با غرب، موضوع داعش و حتی اخوان را مطرح نموده و در استفاده از ابزارهای آنها برای دفع این تهدید حیاتی برای امنیت ملی کشورمان نیز کوشا باشد. سومین نکته اینکه ایران اگرچه در شامات و عراق سرمایه گذاری کرده و نتیجه گرفته است، همان طور در مناطق ژئوپلیتیکی پیرامون، مانند آسیای مرکزی، قفقاز، خلیج فارس و شبه قاره نیز با توجه به پیوندهای تاریخی و فرهنگی و ژئوپلیتیک با آنها، می تواند در راستای تامین منافع ملی فعال باشد.

چهارمین نکته اینکه رویدادهای اخیر نشان داد که ایران به صورت واقعی یک قدرت منطقه ای است زیرا تا کنون رقبای ایران اعم از ترکیه، عربستان، قطر و حتی قدرتهای فرامنطقه ای و جهانی نتوانسته اند به اهداف خود آنگونه که ایران به این مهم نایل آمده است، دست یابند. لذا بسیاری از بازیگران کوچک در منطقه که برخی مواقع از چالشهای میان ایران و غرب برای ماجراجویی های هویتی و سرزمینی به عنوان فرصت بهره می بردند، احتملا در آینده در رفتار و سیاست های خود چرخشی جدی ایجاد کرده و با احتیاط بیشتری با ایران برخورد کنند.

سخن آخر اینکه در تعریف کدهای ژئوپلیتیک برای هر کشوری، بیان می شود که کدهای محلی و منطقه ای باید با کدهای جهانی تعارض نداشته باشد، لذا ما زمانی می توانیم از فرصتهای موجود در پیرامون خودمان در راستای تامین منافع ملی بهره ببریم که بتوانیم در عرصه سیاست خارجی خود در جهانی سنجیده گام برداریم.

دکتر عطاله الله عبدی
کد مطلب : ۴۰۵۷۲۱
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما