سکولاریسم در لغت به معنای «دنیاگرایی، روح و تمایل دنیوی داشتن» است. امّا در اصطلاح مباحث مدرنیته به معنای سیستمی از فلسفه اجتماعی یا سیاسی است که تمام اشکال ایمان مذهبی و نیز شخصیتهای مذهبی را رد مینماید و با پذیرش معنای لغوی، کاملاً دنیاگرا و دارای روح و تمایل دنیوی است. یکی از موانع بزرگ تحقق این اندیشه ادیان مختلف ـ بویژه ادیان ابراهیمی ـ میباشند؛ از این رو پس از ظهور اندیشه مدرن، برای سکولار کردن یا عرفی کردن این ادیان تلاشهای فراوانی صورت گرفته است؛ نوشتار حاضر بر آن است تا این مسأله را بررسی نماید که آیا یک دین، با سکولار و عرفی شدن، به حیات خود ادامه میدهد یا این که از درون تهی شده و منحرف خواهد شد؟
یکی از تلاشهای عمدهای که در مورد ادیان مختلف ـ بویژه ادیان ابراهیمی ـ پس از ظهور اندیشه مدرن صورت گرفته است، سکولار کردن و یا عرفی کردن آنها میباشد. این تلاشها، بر اساس انگیزهها و اغراض گوناگونی صورت گرفته است. اما با قطع نظر از اغراضی که انگیزه عرفیسازی دین میباشد، تبیین درست سکولاریزاسیون دین، و مقصود از آن، از اهمیت زیادی برای دین پژوهان و جامعه دینداران برخوردار است.
از این رو، اندیشه ورزی صحیح در حوزه دین، مقتضی آن است که این مسأله را به صورت درست مورد کاوش قرار داده و روشن نماید که آیا یک دین، با سکولار و عرفی شدن، به حیات خود ادامه میدهد یا این که از درون تهی شده و قلب ماهیت خواهد شد؟
قبل از بیان مقصود از ترکیب وصفی دین سکولار لازم است مفاهیم دین، سکولار، سکولاریسم و سکولاریزاسیون را توضیح دهیم:
1ـ دین
مقصود از دین در این بحث، خصوص ادیان ابراهیمی است؛ یعنی، مجموعهای از بایدها و نبایدهای خاصی که مبتنی بر هستها و نیستهای ویژهای است که از ناحیه خدای متعال و از طریق وحی به پیامبران ارسال شده است.
2ـ سکولار
در اینجا ابتدا معنای لغوی و سپس معنای اصطلاحی واژه سکولار (secular) را بیان میکنیم.
تعریف لغوی
واژه سکولار در لغت، به صورت وصفی (و نیز اسمی) به کار میرود و در این حالت به دو معنا استعمال میشود:
معنای اول: وصف سکولار به معنای دنیوی و یا مربوط به دنیا و متعلق به دنیا، اطلاق میشود. در این معنا، واژه سکولار، وصف امور زیر قرار میگیرد:
الف) روحانیون: روحانیون سکولار در مقابل روحانیون «معمولی» یا «دینی» قرار دارند و مراد از آن، روحانیونی هستند که در انزوای راهبانه و یا پارسامنشانه به سر نمیبرند، بلکه دارای یک زندگی دنیایی و زمینی هستند و به اصطلاح «در این جهان» زندگی میکنند. [مقصود این است که این روحانیون در جزئیات زندگی خود، دغدغه رعایت اهداف و ارزشهای دینی را ندارند] به خلاف روحانیون دینی که دارای سلوک روحانی و زندگی پارسامنشانه بوده و به تعهدات دینی ـ صنفی روحانیت پایبند میباشند.
ب) اموری که از کلیسا و دین فاصله دارند
در این معنا، امر سکولار به معنای عرفی (civil)، غیرروحانی (Lay) و ناسوتی و گذرا (temporal) به کار میرود، و چون در این استعمال، عمدتا از واژه «امر سکولار» جهت سلبی آن اراده میگردد، این واژه مفید معانی زیر است:
نادینی یا ناکلیسایی (non-ecciestical)، نامذهبی (non-religious) و نامقدس (non-sacred).
ج) ادبیات، تاریخ و هنر
مراد از ادبیات، تاریخ و هنر ـ بویژه هنر موسیقی ـ سکولار، این است که نویسندگان آنها هیچگونه دغدغه دینی نداشته و در صدد خدمت به دین نیستند.
د) آموزش و پرورش
آموزش و پرورش سکولار، آموزش و پرورشی است که دارای محتوا و برنامههای غیرمذهبی است.
رواق اندیشه » شماره 35 (صفحه 5)
ه) مدارس و مؤسسات آموزشی
مدارس و مؤسساتی که در مقام ترویج محتوای آموزش و پرورش سکولار، به خدمت گرفته میشوند، مدارس و مؤسسات سکولار نامیده میشوند.
معنای دوم: وصف سکولار، به معنای «عصر یا دوره طولانی» (Long period) نیز استعمال میشود.(2)
تعریف اصطلاحی:
در مباحث مدرنیته، اصطلاح سکولار به معنای «دنیوی» است؛ و مراد از سکولار، امری است که به صورت کامل از امور سنتی و دینی بریده شده و محدود به دنیای مادی و طبیعی حاضر است.
«لاک ابرسول» (Luke Ebersol) در توضیح معنی اصطلاحی سکولار مینویسد:
اولاً: در علوم اجتماعی، این اصطلاح در کلیترین کاربرد خود، حاکی از امور دنیوی، مدنی یا غیرمذهبی است که با امور معنوی و روحانی تفاوت دارند، و امر دنیوی آن امری است که به هدفها و رسوم دینی اختصاص نداشته باشد.
ثانیا: دنیایی به گونهای به کار برده شده است که فقط در مقابل امر مذهبی قرار نمیگیرد. در تأیید این کاربرد، هووارد بِکِر مینویسد:
«... دنیایی با نامقدس، کافر، بیخدا، بیدین، رافضی، بیتقدس، بیایمان یا اصطلاحاتی از این دست مترادف نیست، این اصطلاح همه آنها را در بر دارد، اما... چیزی بسیار بیشتر از آنها را شامل میشود.»
در این مفهوم، دنیایی (سکولار) متضاد با کل معنی مقدّس است؛ یعنی، متضاد با معزّز و منزّه است. بنابراین، فرهنگ، هنگامی دنیایی و سکولار است که پذیرش آن بیشتر مبتنی بر ملاحظات عقلی و سودگرایانه باشد تا بر حرمت و تکریم.(3)
هو وارد بکر (Howard Becker) نیز در توضیح اصطلاح سکولار در کاربردش نسبت به جامعه سکولار مینویسد:
جامعه مادی (سکولار) یا جامعه عرفی را میتوان جامعهای دانست که با تمام وسائل، آمادگی تغییر در جهتگیری مرسوم در ارزشها را در افراد جامعه پدید میآورد، ویا تغییر جهتگیری در تعریف ارزشهایی که در آن جامعه ضروری انگاشته میشود را حاصل میکند.(4)
با دقت در معانی لغوی و اصطلاحی واژه سکولار، به دست میآید که این واژه، به معنای دنیوی، زمینی و این جهانی است و میتواند صفت فرهنگ، تمدن، جامعه و افراد انسانی قرار گیرد. به عنوان مثال، مقصود از فرهنگ و تمدن سکولار، فرهنگ و تمدنی است که محصول انسان به عنوان یک موجود این جهانی و زمینی است؛ انسانی که خود برآمده از عقل و خردی است که کاملاً بینیاز از وحی و الهام و هر آنچه ورای عقل است، میباشد.
فرهنگ و تمدن سکولار به نیازهای نقد و این جهانی انسان توجه دارد و به امور معنوی و اخروی او نظری نمیکند. همچنین، سنتها و آداب رایج و متداول، ارزشها و هنجارهای ثابت و پایدار را تکریم و تقدیس نکرده و به آنها ارج نمی نهد و در هر شرایطی به نقد و ارزیابی سنتهای دینی و غیردینی و ترک آنها میپردازد و با رویی گشاده به استقبال هر آنچه که «نو» است میرود.
از طرف دیگر، بر اساس این فرهنگ، معیار نقد و ارزیابی، فقط عقل بشری، آن هم عقل حسابگر سوداندیش مبتنی بر حس و تجربه است و هیچ معیار دیگری پذیرفته نیست. مصلحت و غایت این فرهنگ، صرفا مصلحت و غایت مادی و دنیوی است.
3ـ سکولاریسم
سکولاریسم در لغت به معنای «دنیاگرایی، روح و تمایل دنیوی داشتن» است.(5) اما در اصطلاح مباحث مدرنیته به معنای سیستمی از فلسفه اجتماعی یا سیاسی است که تمام اشکال ایمان مذهبی و نیز شخصیتهای مذهبی را رد مینماید و با پذیرش معنای لغوی، کاملاً دنیاگرا و دارای روح و تمایل دنیوی است.(6)
«برت. اف. برینر» با توجه به روح سکولاریسم و تقابل آن با روح دینی میگوید:
به اعتقاد من، تفاوت اساسی در این است که سکولاریسم معتقد است میتوان جهان را به طور کامل و تنها با استفاده از خود جهان شناخت و برای این هدف، رجوع به امری غیر از خود جهان ضروری نیست.
هدف زندگی، چگونگی عمل در دنیا، و ارزشهای تعیین کننده نقش انسان در دنیا با استناد به خود دنیا قابل کشفند؛ در حالی که ایمان دینی بر این باور است که معنا و ارزش حقیقی زندگی در این جهان و به طور کلی ارزش و معنای کل هستی، تنها با رجوع به حقیقتی قابل فهم و دریافت است که برتر از کل جهان میباشد و همین عامل متعالی و فوق مادی است که تمام گونههای ایمان دینی (اعم از خداباوری و خدا ناباوری) را در مقابل سکولاریسم به هم پیوند میدهد.
بنابراین، دین در تمام انواعش و سکولاریسم در تمام وجوهش، دو راه مختلفی در معنا دهی و ارزش بخشی به همه اشیا، تحت یک نظام منسجمی از باورها، ارزشها و اعمال محسوب میشوند.
سکولاریسم و دین، دو گونه کاملاً متفاوت از تجدید و بازیابی حقیقت هستند؛ زیرا تکیهگاه هر یک برای سامان بخشیدن به بیسامانی تجربیات بشر و جهان طبیعی با دیگری متفاوت است. چنانچه بیان گردید از نظر سکولاریستها جهانی که در آن زندگی میکنیم خود سرچشمه نهایی ارجاع است و همه چیز را میتوان با استناد به دنیا توجیه و کشف نمود، دنیا با استناد به خودش قابل فهم و کنترل است. اما از نظر اهل دین، زندگی در این جهان، اگر چه قابل فهم و عقلیاب است، ولی این فهم با استناد و ارجاع به حقیقتی متعالی سامانپذیر است.(7)
«جرج جکوب هولیوک» (George jacob helyoake) معتقد است که سکولاریسم حرکتی است که قصد دارد تا زندگی، رفتار و سلوک انسان را بدون توجه به خداوند و آخرت سامان دهد.(8) و از آنجایی که دین، مدعی تنظیم شناختها و رفتارهای انسان از طریق ارتباط با خداوند و جهان آخرت است، در مقابل سکولاریسم قرار میگیرد و این دو (یعنی دین و سکولاریسم) در طول تاریخ ـ مخصوصا از رنسانس به این سو ـ به صورت دو رقیب سرسخت ظاهر شدهاند و همیشه، رشد سکولاریسم با افول دین و رشد دین با افول سکولاریسم همراه بوده است.(9)
در حقیقت، سکولاریسم معتقد است که دولت، اخلاق، آموزش و پرورش و... همه باید از دین، مستقل شوند و هیچ حوزهای نباید متأثر از دین و آموزههای دینی شود.(10)
در نتیجه، میتوان سکولاریسم را به معنای دقیق کلمه در مقابل دینداری قرارداد و به همین جهت بود که در قرن نوزدهم، اندیشمندان عرب، واژه «دهریه» را معادل لغت سکولاریسم در زبان عربی به کار بردهاند.(11) و امروزه نیز از واژه «عَلْمانیه» (به فتح عین) استفاده میکنند، و در توضیح آن گفتهاند که این لغت، منسوب به «العَلْم» به معنای عالم است و در مقابل دین و ماوراء الطبیعه قرار دارد و عَلْمانیون به افرادی اطلاق میشود که به نحو گستردهای عقل را در امور گوناگون، حاکم میکنند و بدون تقیید به دین و منابع دینی، صرفا مصلحت عمومی مردم را وجهه نظر خود قرار میدهند.(12)
«براین. ر.ویلسون» نیز با تأیید امر فوق، معتقد است که سکولاریسم یک ایدئولوژی است و قائلان و مبلغان این ایدئولوژی، آگاهانه همه اشکال اعتقاد به امور و مفاهیم ماوراءالطبیعی و کارکردهای مختص به آن را طرد و تخطئه میکنند و در مقابل، از اصول غیردینی و ضد دینی به عنوان مبنای اخلاق شخصی و سازمان اجتماعی حمایت میکنند.(13)
بنابراین، سکولاریسم به معنای نفی دین و آموزههای دینی از تمام حوزههای معرفتی بشر ـ اعم از معرفتهای نظری و عملی ـ است؛ به عبارت دیگر، دین حق دخالت در تحلیلها و تفسیرها و نیز تصمیمگیریهای انسان را ندارد. و انسان صرفا بر اساس عقل حسابگر خود و مناسبات دنیای مادی، میتواند تفسیری برای یک پدیده ارائه نموده و بر اساس آنها تصمیمگیری نماید.
از این رو، نمیتوان علوم تجربی ـ از قبیل فیزیک و شیمی ـ دینی و نیز علوم انسانی دینی و اسلامی داشت. اقتصاد، مدیریت، روانشناسی، سیاست، فلسفه،... نمیتوانند با توجه به نظریات دینی، تفسیر و تحلیل شوند، اخلاق فردی و اجتماعی را بر اساس دستورات و آموزههای دینی نباید تبیین نمود، بلکه تنها منبع تحلیل و تفسیر این علوم، همین دنیای مادی است. اگر بخواهیم سکولاریسم را در یک جمله کوتاه بیان کنیم میتوانیم بگوییم که سکولاریستها قائلند: یا خدا (و دین) نیست و یا اگر هست «فضولی موقوف»؛ یعنی، خدا و آموزههای دینی حق دخالت در هیچ یک از ابعاد نظری و عملی زندگی بشر را ندارند.
بر این اساس حصر سکولاریسم به جدایی دین از سیاست، صحیح نیست و سکولاریسم در صدد جداسازی دین از همه ابعاد علمی و عملی بشر است.
4ـ سکولاریزاسیون
با توجه به معانی واژههای سکولار و سکولاریسم، معنای سکولاریزاسیون نیز به دست میآید.
این واژه در لغت، به معنای «دنیوی کردن و عرفی سازی» است و در موارد زیر به کار رفته است:
1ـ تبدیل نهاد کلیسایی (یا دینی) و دارایی آن به ملکیت دنیوی و نیز استفاده دنیوی از آن.
2ـ تبدیل دولت یا حاکمیت کلیسایی و دینی به دولت یا حاکمیت غیردینی و غیرروحانی.
3ـ سکولار کردن یا قداست زدایی از امور مختلف مانند هنر، مطالعات و... و دادن سمت و سویی سکولار و دنیوی یا نامقدس به آنها.
4ـ مبتنی کردن اخلاقیات بر مبنای سکولار و دنیوی و محدود کردن آموزش و پرورش به موضوعات سکولار.
5ـ تغییر مفاهیم کلیسایی به مفاهیم دنیوی و سکولار.(14)
اما معنای اصطلاحی آن نیز همان معنای لغوی آن است و به فرایند دنیوی و عرفی کردن و غیرمقدس سازی اطلاق میگردد.
«آلن بیرو» معتقد است:
Secularization که از ریشه secularis به معنای «غیرمقدس» و «غیرروحانی» گرفته شده است، فرایندی میباشد که بر طبق آن، واقعیاتی که در قلمرو دینی، جادویی و مقدس، جای داشتند به محدوده امور غیر مقدس و طبیعی منتقل میشوند و در زمینه حیات اجتماعی، غیردینی ساختن با زدودن بُعد تقدسآمیز برخی از مظاهر جهان و مقام انسان در جهان همراه است و در این فرایند، جنبههای عقلانی، علمی و فنّی، جایگزین مظاهر دینی و تبیین جهان از طریق امور مقدس و الهی میشوند.(15)
«ایان باربور» نیز در همین زمینه میگوید:
دنیوی کردن معرفت علمی و معارف دیگر، به این معنا بود که مفاهیم کلامی [= الهیاتی[ با هر نقشی که در سایر حوزهها دارند، باید از حوزه شناخت جهان، کنار گذاشته شوند.(16)
جامعه شناسان نیز از این اصطلاح برای نشان دادن مجموعه ای از تحولات استفاده میکنند که از طریق آن، عنان کنترل محیط اجتماعی، زمان، امکانات، منابع و افراد، از دست مقامهای دینی خارج شده و روشهای تجربی منشانه، غایات و اهداف این جهانی به جای شعائر و عملهای نمادینی نشسته است که معطوف به غایات آخرتی یا مافوق طبیعیاند. در این جریان، نهادهای گوناگون اجتماع به تدریج از یکدیگر تمایز می یابند و هر روزه از قید قالبهای مفروضات دینی رهاتر میشوند.(17)
بنابراین میتوان گفت سکولاریزاسیون که به رهایی انسان از کنترل و نظارت دین و نیز از تأثیر مفاهیم و ارزشهای ماوراء الطبیعی بر عقل و زبان تعریف میشود، عبارت است از رهانیدن اندیشه بشری از دریافتهای دینی و شبه دینی و از هم پاشیدن همه جهانبینیهای بسته و شکستن همه اسطوره های فوق طبیعی و نمادهای مقدس.(18)
به اعتقاد برخی، امروزه سکولاریزاسیون، در سه حوزه وارد شده است:
1ـ سکولاریزاسیون سیاسی: سکولار کردن سیاست، به این معنی که دولت در وضع قوانین و تشکیلاتش توجهی بسیار کم و یا هیچ توجهی به دین ندارد.
2ـ سکولاریزاسیون معرفتی: سکولاریزاسیون در این حوزه به معنی نفی دین در حوزه شناخت و معرفت است. بر اساس این دیدگاه، خداوند به عنوان خالق جهان، هیچ جایگاهی در این جهان ندارد و دین نیز هیچ حقیقتی را به ما نمیدهد. در این نظر، آنچه که به جای دین مینشیند و بیانگر حقیقت میباشد، علم تجربی است و حتی خود دین نیز به عنوان یک پدیده طبیعی، باید مورد بررسی قرار گیرد. از این رو، رهبران فکری جامعه، عالمان علوم تجربی، فلاسفه، هنرمندان و... خواهند بود.
3ـ سکولاریزاسیون شخصی: سکولاریزاسیون در این حوزه، مربوط به رفتار و اعتقادات شخصی است. به این معنی که شخص در اعتقادات و رفتارهای فردیش، توجهی به دین ندارد.(19)
تاریخ تحول اندیشه مدرن، گرچه در ابتدا سعی نموده بود که حوزه سیاست را از دخالت دین رها نماید، اما پس از مدتی و حدودا در عصر روشنگری توانسته بود همه حوزههای معرفتی نظری و عملی را از محدوده دین رها سازد. و در نهایت در صدد برآمد حال که خود را از دخالت دین از همه جهات رها ساخته است، این بار حملهای به دین داشته و خود در دین دخالت نماید؛ یعنی، به دین تا آنجا حق اظهارنظر دهد که مفاهیم دینی و آموزههای دینی، بتوانند تفسیرهای این دنیایی و سکولار را بپذیرند و الاّ آن دین پوچ و باطل است. به سخن دیگر دین سکولار شده میتواند حق حیات داشته باشد، اما دینی که با مفاهیم ماوراء الطبیعی در آمیخته است، دینی باطل و غیرقابل قبول میباشد.
از این رو، مفاهیم کلیدی در دین (مانند دیگر مفاهیم دینی) از قبیل خدا، وحی و معاد، مفاهیمی هستند این دنیایی و باید تفسیری طبیعی داشته باشند و اگر از خدا، معاد و وحی تفسیری ماوراءالطبیعی ارائه شود چنین دینی باطل و پوچ است.
در واقع فرایند عرفی شدن علاوه بر اثرات کلانش بر اندیشه، انسان و جامعه غربی، تأثیرات مستقیمی نیز بر برداشتهای دین گذاشت؛ یعنی، اگر در هجوم نخست به عنوان یک مدعی بیرونی باعث به حاشیه رانده شدن دین از صحنه اجتماع گردید، با تحکیم مواضع و بسط سیطره، این بار درچهرهای خودی بر نگرش و باورهای مؤمنانه تردید افکند و تفسیرهای جدیدی از ایمان کهن درانداخت. در این مقام به برخی از وجوهی که طرفداران سکولاریزاسیون دین مطرح ساختهاند توجه مینماییم:
1ـ منشأ بشری دین
یکی از تلاشهای انجام شده در مورد سکولار نمودن دین، تبیین این دنیایی و طبیعی از منشأ دین و نیز منشأ گرایش بشر به دین است.
تأکید بر نیازهای طبیعی، روانی و ذهنی و یا مقتضیات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به عنوان علت تامه و نه علل معدّه ظهور دین، در واقع به نفی هر گونه منشأ آسمانی و متعالی برای ادیان منجر میگردد و آن را تا حد دیگر فرآوردههای بشری که دارای همه گونه محدودیتهای تاریخی، نسبیتهای فرهنگی و نقصانهای حقیقت نمایانه است، نازل میسازد.
دین به مثابه فرآورده بشری، آماده پذیرش هر گونه انقلاب زیر و رو کننده و تحول بر هم زننده است و عرفی شدن نیز چیزی فراتر از این استعداد و آمادگی را از دین مطالبه نمیکند. آرای متفکرانی چون فوئرباخ، فروید، کنت، دورکیم و دیگر دینپژوهان تحویلگرا که تمامی ادیان را از ریشه آسمانی و متعالی آن منزّه نموده و به عوامل فردی و اجتماعی تحویل کردهاند، در همین راستا قابل تحلیل است.(20)
2ـ تعریف دین
با عنایت به این که اندیشه سکولاریسم بر انسان و تمام وجوه نظری و عملی او سیطره یافته است، دین در نگاه کسانی که این سیطره و غلبه را پذیرفتهاند تعریف جدیدی مییابد. «دان کیوپیت» در این باره آورده است:
بیشتر مردم عقاید دینی خود را لفظا و معنا راست میدانند؛ آنها را ـ و لو نارسا ـ شرح و وصف موجودات حقیقی، نیروها و احوال واقعی میپندارند. بدین قرار گمان میبرند که خدایی عینی، جهانی دیگر و برتر، زندگی پس از مرگ و مانند اینها وجود دارد؛ این نوع ایمان سادهاندیش را واقعگرایی (realism) دینی مینامیم. این طرز فکر، اگر چه طبیعی، ولی خالی از نقص نیست؛ چرا که امروزه ضوابط و آزمونهای بسیار پیشرفتهای برای آنچه شناخت شمرده میشود در اختیار ماست و بنابراین معیارها، هیچ یک از عقاید دینی امروزه به پیکر عمومی دانش آزمونی، تعلق ندارد. نباید اعتقادات دینی را وصف امر واقع دانست، بلکه آنها را باید باورهایی اخلاقی شمرد.
عقاید دینی حقایق کلی و جهانی نیست؛ حقایق این یا آن جماعت است. توصیف امور واقع نیست؛ رهنمود زندگی است. این عقاید به دستگاههایی فکری متعلقند و هر دستگاه فکری به نوبه خود متعلق به یک جامعه است و نشان میدهد وابستگی به آن جامعه، بهرهمندی از آن شیوه زندگی و وفاداری به آن ارزشها چه مفهومی دارد. هیچ عقیده دینی ویلان و سیلان نیست، همه با جوامع پیوند خوردهاند و از هر عضو جامعه انتظار میرود مجموعه آنها را دربست بپذیرد و از کسی که بدان جامعه تعلق ندارد این چنین توقعی نیست. از هر مسیحی انتظار میرود رستاخیز مسیح را قطعی بداند، ولی مسلمانان چنین تکلیفی ندارند...
پس اساسیترین معتقداتمان را باید برگزینیم؛ «حقیقت» آنها حقیقت توصیفی یا ناظر به امر واقع نیست، بلکه حقیقت، چگونگی تأثیر آنها در زندگی ماست؛ آنها را باید دستور عمل قرار داد.
اگر هیچ چیزی نتواند مقدم بر گزینشهایی باشد که ارزشها و خط مشی زندگی ما را مشخص میکند، پس مشاهده میشود که دین کاملاً بشری است و با فرهنگ و تاریخی که خود میآفریند پیوند ناگسستنی دارد. مردم عادی ممکن است افسانهوار معتقدات دینی خود را حقایق عینی و جاودانی بپندارند، ولی اهل فن میدانند که جزء به جزء هر مذهب، بشری است، در جوامع بشری تکامل یافته است و دارای تاریخی صرفا بشری است که میتواند اصولاً بازسازی بشود.(21)
3ـ مفهوم خداوند
بنابر قبول ایدئولوژی سکولاریسم و نفی هر گونه تفسیر و تحلیل ماوراء الطبیعی و انحصار تحلیلها به تحلیلهای این دنیایی و سکولار، کلیدیترین عنصر در ادیان ابراهیمی ـ یعنی خداوند ـ پدیدهای این دنیایی، غیرمجرد و طبیعی خواهد بود.
خدا نوعی نظریه نیست، پناهگاه است. مفهوم ضمنی این سخن آن است که باید علائم و غرائب را کنار گذاشت و برای دین، دنبال دلایل عینی نگشت. در دوران جدید، توضیح رویدادهای این جهان، روز به روز بیشتر بیان این جهانی پیدا میکند؛ تصور قدیمی که جهانی نامریی از موجودات فراطبیعی در ورای این جهان قرار دارد، دیگر ضروری به نظر نمیرسد.(22)
ایمان به خدا میتواند زندگی ما را شکل دهد بی آن که لازم باشد گمان بریم خدای عینی در آن «بالا» وجود دارد.(23)
روزگاری مردم خدا را وجودی عینی در عالم برین میپنداشتند، اما حال پی میبریم که تنها خدای راستین، خدای «ما»، یعنی آرمان دینی ماست، او ذاتی معنویت است و بنابراین از دیدگاه انسانمدار ما، خدا همانا کارکرد دینداری بشر است... دین نوعی «فعالیت» است؛ هدفی را فرض میشمارد و در صدد تحقق آن بر میآید.(24)
همان طور که عدالت و حقیقت را نبایستی موجودات مستقلّی پنداشت، خدا را هم نباید اَبَر شخصی عینا موجود انگاشت. این شیوه، تفکر اساطیری و گیجکننده است. حقیقت حال میبینم آن است که تصور خدا، امری (imperative) است نه اخباری (indicative). وقتی میگوییم خدا، مقصودمان هدفهای اخلاقی و معنوی است که باید پی بگیریم، مقصودمان چیزی است که باید آن بشویم. مفهوم «خدا» دینی است نه متافیزیکی، هر چند بدبختانه عادت ریشهدار آدمیان به رازپردازی درباره خود، بیشتر وقتها باعث میشود اکثر مردم معنی واقعی زبان دینی را بد بفهمند. خدای راستین، خدا به مفهوم نوعی موجود محتشم ماورای طبیعی نیست، بلکه خدا به مفهوم آرمان دینی ماست.(25)
در حقیقت، واژه «خدا» یک واژه توصیفی نیست؛ بلکه صرفا دارای نقشهای ظریف روانشناسانه، اخلاقی، اجتماعی و وجودی در تجربه انسانی است.(26)
4ـ وحی در نگاه سکولار
در نگاه سکولار نباید وحی را یک رابطه خاص میان برخی از انسانها با خدای متعال و یا ملائکه به عنوان موجوداتی فراطبیعی تلقی نمود، بلکه امری کاملاً مادی و طبیعی است؛ انزال وحی نیز همین طور است؛ عدهای حتی این تفسیر سکولار را بر قرآن تحمیل کرده و میگویند:
الف) مفهوم انزال: یک تصور از این انزال آن است که خدایی متشخّص در آن سوی دور آسمان (در ماورای طبیعت) هر از چندی چنین خواسته که درهای آسمانش را بگشاید و عین جملات و عبارات یا کتاب یا الواحی را به کسی که بخواهد فرو فرستد. آخرین باری که این اتفاق افتاده، انزال قرآن است که عین جملات و عبارات آن، با موجوداتی لطیف که احیانا آنها را در برخی نقاشیها به صورت مادگانی بالدار نشان میدهند، تا زمین فرستاده و به پیامبر ابلاغ کرده است. تا او نیز به مردمان تبلیغ کند. پس از آن درهای آسمان را دوباره بسته و تصمیم گرفته که دیگر وحیی نفرستد.
این انگاره از وحی و خاتمیت، با زبان و ادبیات مذهبی در میان عموم و با درک عامیانه، بیشتر سازگاری دارد.
اما تلقی دیگری نیز هست که با تفحّص بیشتر در خود قرآن، به برداشتی متفاوت میرسد. در آیات قرآن، انزال تنها درباره کتابهای آسمانی و معنوی به کار نرفته، بلکه علاوه بر پدیدههای طبیعی و مادی مثل باران که از ابر میریزد، درباره حیوانات که هرگز از آسمان نمیافتند، بلکه حتی درباره معدن که از اعماق زمین استخراج میشود و نه تنها درباره پدیدههای طبیعی، بلکه درباره مصنوعاتی نیز که آدمی به کار خویش پدید میآورد، به طور کلی درباره هر چیز دیگر استعمال شده است...
از آیات یاد شده چنین استنباط میگردد که انزال کتب سماوی، بر اساس قانونمندی عام عالم صورت میپذیرد و تافته جدا بافتهای نیست. همان قانونمندیهایی که با آن باران میبارد و به وضوح میبینیم که علل و اسباب «طبیعی» دارد؛ همانها که با آن، حیوانات مختلفی در اثنای تکامل بیولوژیک پدید میآیند؛ همانها که با آن، فلزات و سایر معادن در طول تاریخ زمینشناختی و با موجبات فیزیکی تشکیل میشوند؛ همانها که انسان با آن و به کمک فن، فکر، عمل، سعی، تدبیر و ساز و کارهای اجتماعی خاصی، نیازهای خود را رفع، و هزینه زندگی و ساز و برگ خود و فرزندانش را تأمین میکند؛ همانها که با آن و به یاری فنآوری، مهارت، کشفیات، اختراعات بشری، صنایع و تکنولوژی (مثل صنعت نسّاجی و پوشاک) پدید میآید و...
آری قانونمندی عام ساری و جاری بر همه اینها، بر انزال وحی نیز حاکم است.
قرآن از جایی در ماورای طبیعت و از جانب خدایی خارج از طبیعت و بیرون از انسان نازل نشده، بلکه با قانونمندیهای همین طبیعت، همین تاریخ و همین انسان حادث گردیده، یا بگو از غیب عالم و آدم ظاهر شده؛ و به عبارتی دیگر، از غیب تاریخ و فرهنگ سامی عرب و غیب وجود محمد بن عبدالله صلیاللهعلیهوآله بر جان و دل او، ظاهر و جاری شده است.(27)
ب) مفهوم وحی:حقیقت این است که ذهن و زبان ما، نمیتواند حاقّ واقعیت را با همه غنا و گستردگی و بیکرانگی آن، درک کند. خدا نه به صورت فیزیکی جدا از پدیدههاست و نه به صورت فیزیکی منضم به پدیدههاست؛ نه وجودی متشخّص دارد با صفاتی که ما برای وجود داشتن تصور میکنیم و قائلیم، مثل زمان، مکان، جهت و ویژگیهایی مثل ارتباط، تأثیر، تأثّر، فکر، اراده، کنش و... و نه صفاتی متشخّص، مثل علم، اراده فصل، وحی، اشاره و رسانیدن امری به چیزی، از نوع آنچه ما در ذهن داریم و بر زبان میآوریم، حتی این که میگوییم: «او»، بلا فاصله موجودی مشخّص به ذهن ما تداعی میشود که مشارٌ الیه ما قرار میگیرد، این از محدودیت ذهن و زبان ماست. گویا درباره او، جز سکوت روا نباشد و فقط میتوان از نشانههای محسوس و قابل تحقیق آن سرّ پنهان، سخن گفت (یعنی آیاتش در آفاق و انفس). اما چون ذکر او و جستجوی او برای معمای وجود و زندگی ما، معنی میدهد و ما برای توجیه بودن خویش، بدان نیازمندیم، به ناگزیر و با استفاده از مدل، مجاز، استعاره، کنایه، نماد و تمثیل، از آن سخن میگوییم و صلای «هو الحق» سر میدهیم؛ مثلاً میگوییم پدیدهها را «او» ایجاد میکند (مدل خلقت) یا پدیدهها به اشاره او (و به رسانیدن او) قابلیتها و تواناییها و آثار وجودی خود را بروز میدهند (مدل وحی). همان طور که گفته میشود روزگار چنین و چنان کرد و...
... از این منظر، وحی نمادی است برای بیان این که پدیدهها به اشاره رازی ناپیدا، در کار ابراز وجودند. ناموس وجود بر ایشان میرساند که چه کنند تا فعلیت یابند. وحی اختصاص به انسان ندارد، بلکه تمام اشیا و امور مثل زنبور عسل و آسمان را نیز شامل میشود. در میان مردمان نیز اختصاص به انبیا ندارد، بلکه اشخاصی دیگر مثل مادر موسی و حواریان را نیز در بر میگیرد. عموم انسانها میتوانند از وحی آسمانی برخوردار شوند...
به هر کسی، تمایز نابکاری و پارسایی او، وحی و الهام رسانیده میشود (وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها)(28)
این همان وجدان عالم اخلاقی است که کم و بیش در افراد بروز مییابد. همگان فی الجمله در مییابند که راه نابکاری و راه پارسایی آنان در چیست؟ بنابراین وجدان اخلاقی، احساس وظیفه و مسؤولیت انسانی، حسن تعهد نسبت به کارهای نیکو (فعل خیرات) و هر نوع تعالی جویی و کمال خواهی، در واقع جلوهای از وحی مکرّر است که در همیشه تاریخ به طور دائم جریان داشته و الان هست و در آینده نیز خواهد بود. خدای انحصاری «واتیکان» یا «قم»، وحیش نیز منحصر به کتاب مقدس و قرآن، و متوقف در آنها میشود، اما سرّ بیکرانه و متعالی هستی را، کلیساها و مساجد و معابدی در دلهای مردمان برپاست. وحیها و اشارتهای زنده و تَر و تازه در وجدانهای اخلاقی است.(29)
5ـ مفهوم رستگاری
مفهوم دیگری که با غلبه سکولاریسم، معنای جدید دنیوی یافته است، مفهوم رستگاری است. مطابق دیدگاه سکولاریستی، آموزه رستگاری ماوراء الطبیعی قدیم، به تلاش عملی برای ایجاد جامعهای که استعداد اخلاقی و دینی یکایک افراد خود را به فعلیت کامل میرساند، تبدیل شده است.(30)
6ـ مفهوم گناه
با غلبه اندیشه علوم تجربیگرایی که موجب سیطره تفکر سکولاریسم گشت، تفکر ماشینی، سیطره کامل خود را بر تفکر انسان تثبیت نموده و حتی در زندگی خصوصی نیز ظاهر گشته است. در حالی که پنجاه سال یا صد سال پیش، مردم عموما باور داشتند که در قبال اعمال بد خویش مسؤولند، هم اکنون این اعمال با تحلیل ماشینی و ارتباط آن به علل فاعلی و زنجیره علیت، به علتهای خارج از اختیار انسان نسبت داده میشوند.
تبهکاری واقعا لغزشی اخلاقی نیست، بلکه نوعی بیماری است که مانند بیماری سرخک نباید کیفر داده شود، بلکه باید درمان گردد.
7ـ مفهوم عذاب
جزای دنیوی اقوام گذشته و عذاب آنها به سبب تخلّف از اوامر الهی، تفسیر دیگری مییابد:
درد و رنج که همواره در نظر آنان مجازات خدایان برای گناهان دینی به شمار رفته بود، حال معلوم میشود ناشی از چیزهایی مانند انگل و باکتری است و تند، ارزان و بدون پا در میانی دین، قابل درمان میباشد.
8ـ مفهوم توبه
برخی از اندیشمندان مسیحی با قبول غلبه سکولاریسم بر اندیشهها در مورد مفهوم توبه در دین مسیحیت آوردهاند:
برای نمونه، زبان سنتی مذهب تأکید دارد که «توبه کنید»؛ زیرا ملکوت خدا نزدیک است؛ مراد این بود که به سبب گناهکاری بشر فاجعهای بزرگ بالای سر آدمیان پر میزند، خداوند به داوری خواهد نشست و تنها کسانی که خود را پاک سازند و زندگیشان را تغییر بدهند جان سالم به در میبرند. این الگوی کهن (archetype) البته به شکل اصلی ماورای طبیعی آن، امروزه دیگر مطرح نیست؛ چون دلایل علمی خوب در دست داریم که جهان، میلیاردها سال دیگر دوام خواهد آورد. با این همه در فرهنگ نو میتوان موقعیت و هماوردهای مشابهی یافت و این مفهوم را از نو زنده کرد؛ مثلاً اگر رفتار آدمی تغییر فاحش نکند، چه بسا که حیات انسان بر کره زمین در جنگی هستهای نابود گردد، بدین طریق پیام مذهبی دیرین درباره داوری آخرت و نیاز به توبه و ندامت، میتواند تعبیری تازه و مؤثر و از لحاظ اجتماعی، با ربطِ امروزین بیابد...
9ـ مفهوم روزه
مفهوم روزه نیز در منظر سکولاریستها دستخوش تغییر گشت و به معنای جدید ریاضت به قصد نیکوکاری درآمد.(31)
10ـ معاد
معاد نیز معنای تازهای یافت. بر اساس سکولاریسم، جهان دیگری را نباید انتظار داشت، بلکه معاد باید تفسیر این دنیایی بیابد.
بدین قرار، تعالیم و مضامین دینی همه اوامر کنونی میشوند و چنانچه به نحو درست و با قدرت کامل عمل کنند، اهل ایمان را به راستی از نگرانی در میآورند. بنابراین، فکر حیات پس از مرگ برای مسیحی واقعی، نشانی از عدم ایمان است؛ چون ایمان به او میگوید: «اگر نتوانی کار را حال انجام بدهی هرگز انجام نخواهی داد، پس حیات پس از مرگ را فراموش کن و هم اکنون زندگی جاودان کن». به طور کلی تفکر آماده کردن خود برای مرگ، نشستن و غصه خوردن که قراین حیات پس از مرگ متأسفانه بسیار کم است، زندگی را مسموم میکند. از راه ایمان همین الآن زندگی را برگزین. حیات مسیحی، «حیات پس از مرگ» است، اندیشههای مربوط به معاد وظیفهای جز این ندارند که به ما یادآور شوند که عمر ما محدود است و ما را به دامن «حال» پرتاب کنند. باورهای مذهبی، وقتی کار خود را انجام دادند، وقتی فرد مسیحی برای ابد در زمان حال زیست، کنار میروند؛ چون دیگر چیزی نمیماند که بیان کنند.(32)
در حقیقت قیامت، زندگی در جهان دیگری غیر از دنیا و در یک سخن، وعده نسیه نیست، بلکه زندگی تازهای در همین دنیا است. در واقع چون همه حقایق ساخته بشر است و همه نظامهای معرفتی، آثار هنری بیش نیستند، و اگر فلسفه یکسره، شعر و شاعری است، پس کار انسان آینده این است که آنچه را در قرون گذشته ناخودآگاهانه انجام داده است باید در امروز با اختراع و ابداع خود، دین تازهای بیافریند.(33)
تغییر نگرش در مورد دین و مفاهیم مربوط به آن منحصر به موارد یاد شده نیست و به جهت رعایت اختصار، صرفا فقط موارد فوق را ذکر نمودهایم.(34)
بررسی
دقت در موارد یاد شده روشن میسازد که تفسیر سکولاریستی از دین که منجر به نفی موجودات ماوراءالطبیعی و نیز تفسیرهای ماورای طبیعی میشود سخنی است که دین را از درون تهی و پوک ساخته و موجب قلب ماهیت آن میشود.
سید محمود نبویان
ادامه دارد...