۰
چهارشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۹۳ ساعت ۱۲:۴۹

خاورمیانه کیش و مات سیاست های غرب

خاورمیانه کیش و مات سیاست های غرب
روح اتحاد میان مسلمانان که "دین اسلام " آن را از ارکان اصلی خود می داند به تدریج در میان اعراب و سایر کشورها از بین رفته و از این میان فرقه های افراطی و بی قیدی خارج شده که کاملا با ذات اصلی اسلام مغایرت دارند. تروریست های القاعده , النصره , داعش و سایر شورشیان مسلح که به نام اسلام مدتهاست دست به انواع خشونت ها و جنایات میزنند در حقیقت گروهی خارج شده و متفرقه هستند که به کمک دولتهای غربی از انزوا بیرون آمده اند . طوری که زمان و منطقه فعالیت آنها به خوبی گویای این امر است. اما مسئله اساسی و شاه کلید بحث این است که همین خاور میانه جنگ زده و بحران زا نیز، یک روی دیگر سیاست های غرب و به بهترین وجه ممکن تامین کننده اهداف کشور های غربی است. خاورمیانه ویران شده و ناآرام، بخشی از پازل غربی ها است. همین خاورمیانه بازار پر فروش تسلیحات و اودات غربی، محل کار مستشاران نظامی، بستر بده بستان های سیاسی و جایگاهی برای جلوه بشر دوستی غربی ها و آمریکایی ها است. اما اوضاع به همین منوال باقی نخواهد ماند. در مرحله بعد اگر آرامشی باشد باز غربی ها بازیگران اصلی خواهند بود. غربی ها و شرکت های چند ملیتی آنها فرشتگان سازندگی و پیام آوران صلح و آرامش به خاورمیانه جنگ زده خواهند بود!، اما بدانیم که سیاست "ویران کردن و دوباره ساختن" در خاورمیانه به سیاست مسلط غرب تبدیل شده است.

شاید بی راه نباشد اگر بگوییم که تولد خاورمیانه مدرن همراه با ایجاد ارتش به سبک جدید و به تقلید از ارتش های مدرن اروپایی بوده است. بنابراین، در مرور بسیاری از تحولات و فرآیندهای سیاسی و رویدادهای نظامی، امنیتی و سیاسی و حتی اقتصادی و درایجاد و فرآیند شکل گیری دولت های مدرن، ارتش نقش بی بدیل و منحصر به فردی داشته است. از این رو دیده می شود در طی قریب به صد سال اخیر نام نیروهای نظامی و نخبگان برآمده از متن آنها با تحولات مهم سیاسی داخلی، منطقه ای و بین المللی پیوند محکم یافته است. به عبارتی می توان گفت که فهم تحولات مختلف خاورمیانه بدون درک و بررسی جایگاه نظامیان ناقص خواهد بود.

پیش از عصر استقلال کشورهای منطقه، در فرآیند استقلال و تحولات بعدی آنها و به طور جدی در تحولات موسوم به بهار عربی رد پای پررنگ نظامیان دیده می شود. تحولات اخیر مصر و دخالت ارتش در برکناری حسنی مبارک و همراهی با انقلاب، همراهی ارتش با انقلابیون تونسی در برکناری بن علی، فروپاشی ارتش لیبی و دودستگی آشکار آن در مقابل معترضان، وفاداری ارتش سوریه با اسد و…به صورت جدی در چند سال اخیر نقش ارتش را در تحولات بهار عربی نیز به نمایش می گذارد. در حالی که نظامیان چنین جایگاهی داشته و دارند، این پرسش مطرح می شود که دلیل یا دلایل این تاثیرگذاری ارتش به لحاظ تاریخی برآمده از چیست؟ در پاسخ، این فرضیه مطرح می شود که: در خاورمیانه نظامیان به دلایلی تاریخی، همراه با پیدایش دولت و به عنوان عنصر تحکیم بخش آن ظهور کردند و با ورود به عرصه سیاست مانع شکل گیری نهاد های مردم نهاد و در نهایت امر حاکمیت مبتنی بر قانون گردیدند. لذا در ظاهر آرام دولتهای دیکتاتور و مقتدر خاور میانه در برخی از برهه ها سودمند بودند، اما جامعه غیر مدنی و دولت ها و حاکمیتی مبتنی بر زور شکل گرفت و با حمایت ها و دخالت های غرب مسیر تحولات طوری رقم خورد که خاورمیانه همواره آبستن حوادث بود.

مدرنیسم در خاورمیانه را اگر محصول برخورد با وجوه مختلف تمدن غرب بدانیم، آنچه که به نظر می رسد این است که نخستین برخوردهای تمدن غرب با سرزمین های مسلمان نشین برخوردی نظامی بود و این ملموس ترین شیوه برخورد و شاید تاثیرگذارترین بوده است. طعم تلخ شکست، اشغال و استعمار و جدایی بخش های از قلمرو اسلامی بارزترین چهره ای بود که در سرزمین های مسلمانان اثری به غایت استوار و پایدار بر روح و روان رهبران سیاسی و دینی و حتی عامه ی مردم برجای گذاشت. همین شکست های نخستین، پرسش های را از چرایی آن در اذهان برخی از حاکمان و دولتمردان وقت به ویژه در امپراتوری عثمانی و قاجارها در ایران به دنبال داشت که سبب پیروزی آنها و دلایل شکست اینان چه بود؟

در واقع آنچه که بر نگاه اول به چشم می خورد پیروزی مهاجمان با بهره گیری از ارتش منظم و سلاح های پیشرفته تری بود که در دست داشتند. و در این شرایط بهترین پاسخ هم به نظر می رسید، ایجاد ارتش های مدرن، منظم و مجهز به شیوه ی معمول اروپاییان بود. این پاسخ هر چند ساده اندیشانه بود ولی با برخی از حقایق سیاسی و تاریخی همخوانی بیشتر داشت و باب طبع حکومت گران هم بود. ارتش منظم و مجهز هم می توانست در برابر مهاجمان خارجی از منافع حاکمان صیانت کند و هم در داخل ابزاری مناسب برای دفع هر گونه شورش و طغیان علیه سلاطین باشد و حکومت غیر مدنی آنها را تضمین نماید.

در واقع عصری که برخورد جدی و در هیات جدید بین تمدن اسلامی و غربی به معنای ارویایی آن در قرن 18 و 19 صورت گرفت، دنباله ی تاریخی بود که در برخوردهای نظامی تصرف سرزمین و کشورگشایی جزئی رسمی از سیاست و جنگ بود و در واقع رویه ی عادی روابط میان حکومت های متخاصم بود. بنابراین به دلایل گفته شده ایجاد ارتش های مدرن و مسلح به ابزارهای جدید نظامی در ایران و عثمانی که در خاورمیانه مسلط بودند به اولویت نخست پادشاهان و دولتمردان وقت تبدیل شد. تلاش های عباس میرزا در آغاز و پس از وی برخی از صدراعظم های اصلاح طلب مانند امیر کبیر در ایران و صدور خط همایونی و بعدها برنامه تنظیمات در عثمانی که مهمترین بخش آنها را نوسازی ارتش تشکیل می داد، گویای جدیت در تامین و تقویت قوای مسلح در برنامه های حکومت ها بود. همین مسئله یعنی اهمیت یافتن نیروهای نظامی در سیاست حکومت های وقت، به صورت جدی در تحولات بعدی ابتدا در ایران و عثمانی و بعدها به اشکال و دلایل دیگر در کل منطقه خاورمیانه به موضوع مهمی تبدیل شد.

در تاریخ خاورمیانه مدرن جنگ جهانی اول مبدا تاریخی بسیار مهمی است چرا که به فاصله ی کوتاهی جغرافیای سیاسی جدیدی در خاورمیانه پدیدار شد. فروپاشی امپراتوی عثمانی و تغییرات سیاسی مهمی در ایران، فروپاشی حکومت قاجارها را به دنبال داشت. این رویدادها برای نخستین بار در این سرزمین ها اهمیت نیروهای نظامی مدرن را نشان داد. چنانکه در ترکیه کمال پاشا(اتاتورک) که از افسران ارتش بود با تکیه بر نیروهای نظامی توانست قدرت را در این کشور به دست گرفته و حتی به عمر امپراتوری عثمانی پایان دهد و بنیانگذار ترکیه نوین شود. در ایران نیز سلطنت قاجارها برای اولین بار در تاریخ نه بوسیله نیروهای ایلات بلکه به دست یک نظامی، یعنی رضاخان یا رضاشاه بعدی با تکیه بر نیروهای نظامی(دیویزیون قزاق) ابتدا با یک کودتا و بعداً از طریق مجلس خود را به عنوان پادشاه ایران معرفی کند. بنابراین دیده می شود که در آغاز شکل گیری دولت های مدرن در خاورمیانه، این نیروهای مسلح بودند که با توسل به مشروعیت، قدرت و سازماندهی که از آن برخوردار بودند بر صحنه ی سیاست مسلط شدند.[2]

پس از جنگ جهانی اول و آغاز دوره استقلال خواهی، استقلال برخی از کشورها و یا دوره قیمومت در خاورمیانه به تدریج کشورهای جدیدالتاسیس در این منطقه و شمال آفریقا برخی تحولات باعث شد که عرصه ی سیاست برای ورود نظامیان هموار شود. اولین مسئله که می شود بدان اشاره کرد هویت تازه متولد بسیاری از این کشورها بود. این مسئله آنها را درگیر مسائل امنیتی، تعیین مرزها، کشمکش بر سر قلمرو و داعیه های سرزمینی بین همسایه ها و حتی ادعاهای بین همان دولتهای کوچکتر و ادعاهای ملی گرایانه منطقه ای که در جستجوی کشوری واحد عربی بودند کرد. در واقع، شیوه استقلال و کسب هویت دولتی و تقسیم قلمرو عثمانی که خاورمیانه از ویرانه های آن سربرآورد، همگونی های فرهنگی، مذهبی و تاریخی زمینه ساز چنین ادعاهای را فراهم می کرد. این موضوع پیوند جدی با مسئله امنیت این کشورها داشت و بقای آنها را که تازه حیات یافته بود، در معرض تهدید قرار می داد. از این رو به نیروی نظامی موثری که بتواند چنین بقایی را تضمین کند و یا تهدید ها را دور نماید به اولویت اساسی تبدیل می شد. علاوه بر این به علت نداشتن سابقه کشوداری در هر کدام از این قلمروهای جدید، برای اداره آن به نیروی آموزش دیده، کارآمد و توانایی نیاز بود که فرآیند دولت سازی را پیش ببرد.

تا این مقطع این ویژگی یعنی نیروی قابل و موجود کمابیش در اختیار نظامیان بود و یا به عبارت دیگر متشکل ترین و آموزش دیده ترین نیروهای حاضر در کشور، نظامیان آموزش دیده بودند که هم به لحاظ سطح آموزش و هم الگوی اداره کشور از میانگین دیگر گروها و جامعه بالاتر بودند. اما این نیرو های با نیرو های غربی به عنوان کشور های الگوی این نیرو ها، تفاوت داشتند. تفاوت اصلی نیز تسلط فراگیر بر عرصه سیاست و نهاد های اجتماعی بود. ضعف جامعه مدنی، تفرقه و پراکندگی نیروهای سیاسی از سویی دیگر باعث شد که نظامیان انگیزه ی بیشتری برای به دست آوردن قدرت سیاسی پیدا کنند. مسئله دیگر که نقش موثری در افزایش انگیزه نظامیان برای حضور در قدرت داشت سابقه ی همکاری برخی از نیروهای سیاسی در آستانه استقلال با خارجی ها و روحیه ناسیونالیستی پررنگ نظامیان که وجهی ضد استعماری داشتند و نماد وحدت و هویت ملی شناخته می شدند، در جوامعی که تجربه تلخی از دخالت خارجی داشتند این امر به نظامیان کمک می کرد که خود را با افکار عمومی همسو نشان داده و زمینه را برای افزایش قدرت و حضور در سیاست مناسب فراهم نمایند.

این مسئله به ویژه از نیمه دوم قرن بیستم با وقوع مسئله فلسطین به شدت تشدید شد و نظامیان خود را به عنوان نماد ناسیونالیسم و توانا در حل مقتدارنه این مسئله جلوه می دادند.[3] جمال عبدالناصر مصری نمونه بارز یک همچین تفکری بود. همچنین از دلایل حضور نظامیان در سیاست در بسیاری از کشورهای منطقه را می توان به پدیده نوسازی در کشورهایشان نسبت داد. روند کند نوسازی که ساختارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کهن مانع عمده ای در مسیر آن به ویژه از طرف بخش های نوگرایی جامعه دیده می شود باعث شده بود که بخشی از جامعه با سوءظن با آنها نگریسته و آن را عامل عقب ماندگی تلقی کنند از این رو از نیروهای تحول خواهی حمایت می کردند که هم توانایی زدودن آنها را داشته باشند و هم اراده و تمایل به انجام این تغییرات را داشته باشد. در واقع به خاطر مدرن بودن نهاد و سازمان ارتش و تمایلات گسترده در بین نظامیان برای ایجاد این تغییرات، آنها توانستند خود را در افکار عمومی به عنوان نیروی نوساز و نوگرا و قائل به پیشرفت نشان داده و حمایت بخشی از مردم را برای انجام تغییرات مورد نظر با خود همراه کنند.

همین مسئله آنها را به دخالت در فرآیند نوسازی و سیاست ترغیب و زمینه ساز حضور آنها را در سیاست مهیا می کرد. بدین ترتیب در اکثر کشورهای خاورمیانه تولد دولت ملت همزاد با تولد ارتش و نظامیان بوده و آنها خود بخش عمده ای از فرآیند دولت سازی بودند. همین مسئله آنها را وارد قدرت و سیاست کرد. امری که نزدیک به یک سده است هنوز به صورت جدی در کنار تحولات سیاسی و اجتماعی دیده می شود.

نظامیان به دلایل وابستگی طبیعی به قدرت های بین المللی به خصوص دولتهای غربی عمدتا تحت تاثیر آنها هستند یا اینکه توسط نیرو های اطلاعات آنها فریب می خورند. لذا در ورای ظاهر نظامند و ملیت خواه نظامیان بازی های نیرو های اطلاعاتی کشور های غربی قرار داشته و دارد. برای نمونه بعد از جنگ 1948 اعراب با اسرائیل و در طی باقی جنگ های اعراب با اسرائیل، بخشی از نیروی نظامی کشور های اسلامی عملاً متقاعد شده بودند که دشمن واقعی آنها اسرائیل نیست!.[4] جمال عبدالناصر ناصر جزو معدود کسانی بود که با سربلندی در جنگ 1948 با اسرائیل جنگیده بود. اما او و بسیاری های دیگر از جبهه جنگ با این استدلال بازگشتند که " دشمن واقعی در قاهره است." شواهدی محکمی در دسترس است که نشان می دهد که سازمان سیا در جنبش افسران آزاد مصر دخالت داشته است. و این امر ژدیده ای استثناء نیست. امروز با مرور تاریخ معاصر خاور میانه به خوبی روشن است که هیچ کودتایی بدون دخالت سرویس های اطلاعاتی کشور های غربی صورت نگرفته است.

بخشی از خاورمیانه که در یکصد سال اخیر با پدیده ی مداخلات نظامیان در سیاست روبرو بوده است در واقع بیشتر کشورهایی بوده اند که به دلایل گفته شده زمینه ی مساعدی برای حضور نظامیان فراهم شد و عملاً هم در ادامه با تداوم این چیرگی با رویکردی اشغالگرانه در فضای سیاسی، دیگر نیروهای سیاسی را در حاشیه قرار دادند و حتی با وجود از بین رفتن ضرورت های اولیه، دخالت مستقیم و غیر مستقیم آنها تداوم یافت. اگرچه شیوه ها و سطوح مداخله در کشورهای مختلف متفاوت بوده است، امنیتی کردن سیاست داخلی و مشکلات ارضی و مرزی در حوزه ی سیاست خارجی عمدتاً بهانه ی بوده است که کماکان دستاویز نظامیان برای حضور در سیاست بوده است. اما تحولات اخیر خاورمیانه، فضای بین المللی، اهمیت توسعه پایدار، توسعه ارتباطات و رشد طبقه متوسط و ناکارآمدی نظامیان و یا نیروهای مورد حمایتشان در سیاست، به تدریج حضور نظامیان در سیاست را با پرسش جدی مواجه کرده است. از این رو به تدریج عقب نشینی آنها از سیاست مشاهده می شود.[5]

اما اهمیت این بحث از این باب است که با پروسه فوق الذکر یعنی دخالت تاریخی نظامیان در امور مختلف خاور میانه عملاً روند توسعه مردم نهاد حکومت در منطقه با مانعی عمده روبه رو بوده است. لذا ضعف و در برخی مواقع فقدان نهاد های مدنی عامل اصلی خشونت و افراطی گری در منطقه و در نهایت عاملی برای دخالت های پشت پرده کشور های غربی بوده است. در غیاب نهاد های مدنی و به طبع آنها شکل گیری دولتهای غیر دمکراتیک و عمدتاً غرب زده بلور حاکمیتی خاورمیانه بسیار شکننده بوده و با تحولاتی که با نا آرامی های معروف به بهار عربی آغاز و با افراطی گری و خشونت در سوریه و عراق در جریان است این امر ملموس تر شده که ساختار حاکمیتی مردم نهاد مناسبی در عمده کشور های خاور میانه شکل نگرفته است.

در حال حاضر بخش قابل توجهی از جهان عرب تحت حکومت های شکست خورده و وابسته به غرب در حال فروپاشی هستند و راهکارهای غیرعملیاتی و ناکارآمد برخی از دولت های غربی و هم پیمانان منطقه ای آنان اوضاع را در این کشورها بدتر و بدتر کرده است. روح اتحاد میان مسلمانان که "دین اسلام " آن را از ارکان اصلی خود می داند به تدریج در میان اعراب و سایر کشورها از بین رفته و از این میان فرقه های افراطی و بی قیدی خارج شده که کاملا با ذات اصلی اسلام مغایرت دارند. تروریست های القاعده , النصره , داعش و سایر شورشیان مسلح که به نام اسلام مدتهاست دست به انواع خشونت ها و جنایات میزنند در حقیقت گروهی خارج شده و متفرقه هستند که به کمک دولتهای غربی از انزوا بیرون آمده­ند .چرا که زمان و منطقه فعالیت آنها گویای این امر است.

اما مسئله اساسی و شاه کلید بحث اینجاست همین خاور میانه جنگ زده، به بهترین وجه ممکن تامین کننده اهداف کشور های غربی است. خاورمیانه ویران شده، ناآرام، بخشی از پازل غربی ها است. همین خاورمیانه بازار پر فروش تسلیحات و اودات غربی، محل کار مستشاران نظامی، بستر بده بستان های سیاسی و جایگاهی برای جلوه ای بشر دوستی غربی ها و آمریکایی ها است. اما اوضاع به همین منوال باقی نخواهد ماند در مرحله بعد اگر آرامشی باشد باز غربی ها بازیگران اصلی خواهند بود. غربی ها و شرکت های چند ملیتی آنها فرشتگان سازندگی و پیام آوران صلح و آرامش به خاورمیانه خواهند بود!، لذا سیاست "ویران کردن و دوباره ساختن" در خاورمیانه پدیده ی مسلط شده است. بنیان های خاورمیانه و وضعیت فعلی آن ساخته و پرداخته کشور های غربی و سرویس های اطلاعاتی آنها است، لذا آباد یا ویران برای آنها فرقی نمی کند. در هر دو صورت آنها منافع خود را خواهند برد.

حسین مولایی

منابع :

1. به تعبیر رهبر انقلاب "غرب آسیا"، صحیح است.

2. ایرواند آبراهامیان ،ایران بین دو انقلاب، ترجمه: احمد گل محمدی، تهران ، نشر نی ، 1387ٰ ص206.

3. Lloyd C. Gardner ,The Road to Tahrir Square: Egypt and the United States from the Rise of Nasser to the Fall of Mubarak , 2011,P: 50

4. برزگر ابراهیم ، "مسئله فلسطین در اندیشه سیاسی اسلام معاصر و روش جستاری اسپریگز"، پژوهش حقوق و سیاست .ص5.

5. آبری، آج. وذیگران ، تاریخ اسلام (پژوهش دانشگاه کمبریج) ترجمه احمد آرام، تهران امیر کبیر، 1377.ص: 127
مرجع : مرکز اسناد انقلاب اسلامی
کد مطلب : ۴۰۸۰۲۸
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما