مقدّمه
«حکومت» نیروی فعّالی است که در زندگی ما نفوذی بس عمیق دارد; نیرویی که پیوسته در تحوّل بوده و در جهت هدفهای گوناگونی هدایت میشود. بحث از اهداف حکومت و اینکه حکومت باید در جهت چه هدفهایی هدایت شود و یا این هدفها بر کدام مبنای عقلانی و فکری استوار گردد، از مسائل بسیار مهمی است که باید در «فلسفه سیاسی» بیان شود.
حکومتی که بر مبنای یک مکتب و دین پایه ریزی میشود حکومتی مکتبی است و هدفهای آن نیز توسط مکتب تعیین میشود; زیرا این حکومت باید اهداف دین مکتبی را تعقیب کند و برای رسیدن به آنها در روش و عمل هم باید معیارهایی را مدّنظر قرار دهد که مکتب مشخص میکند.
هر مکتب و مرامی که برای سازمان دهی و هدایت اجتماعی آمده است، مهمترین وسیله مدیریت جامعه انسانی اش نیز در سایه حکومتی تحقق خواهد یافت که ارائه میدهد; همان گونه که جامعه آرمانی و مورد قبول آن نیز در سایه همین حکومت آرمانی تحقق خواهد یافت. از این رو، از دید هر مکتب، حکومتهایی که منطبق با معیارها و ارزشهای مورد قبولش نیست، انحرافی تلقّی شده و ضدّ ارزش به حساب میآید.
مکتب اسلام به عنوان کاملترین دین الهی، دارنده جاودانهترین دستورات زندگی و برترین نظام فکری و عملی، دارای اهداف و ایدههای اجتماعی مهمی است و در این زمینه، برای دست یابی به اهداف اجتماعی و سیاسی خودش، اصول حکومت مکتبی اش را ارائه کرده است. در این زمینه، قرآن کریم به عنوان مهمترین کتاب مرجع اندیشه سیاسی ـ اسلامی و منبع دستورات دینی اسلام، پیامها و دستورات جاودانهای ارائه کرده است.
در قرآن، اصول حکومت مکتبی اسلام موجود است و معیارهای حکومت مشروع به خوبی بیان گردیده. این معیارها میتواند ترسیم کننده سیمای عمومی حکومت مورد نظر اسلام بوده و شاخص یک حکومت مطوب اسلام باشد; همان گونه که در جانب مقابل، برخی از حکومتها مورد قبول اسلام نبوده، ضد ارزش تلقّی میشود. معیارهای مربوط به این نوع حکومتها هم در قرآن آمده است. به طور کلی، قرآن کریم تمامی حکومتهایی را که به دور از ملاکهای دینی و ارزشهای الهی بنیان نهاده شده، به عنوان حکومت «طاغوتی» معرفی کرده است.
اینک لازم است کاوشی صورت گیرد تا حکومتهای طاغوتی از نظر اسلام معرفی شود و ویژگیهای آنها مورد بررسی قرار گیرد.
در این مقاله، مراد از «نظام»، نظام سیاسی است که به صورت مشخص، نظام حکومتی ـ نهاد کلان اجتماعی و متکفّل اداره امور اجتماعی و سیاسی جوامع ـ مدّنظر است. از این رو، نظامهای سیاسی و اجتماعی، بخصوص نظامهایی که از نظر اجتماعی و به طور کلی، نوعی اطاعت و فرمان روایی اجتماعی را در جامعه بر عهده دارند، مورد بررسی قرار خواهد گرفت، هرچند نظامهای حکومتی با توجه به شرایط جوامع، میتوانند در یک مرحله، صورت ابتدایی داشته باشند و در مرحله دیگر، پیچیدهترین نظامهای اجتماعی سیاسی را هم شامل گردند.
بر این اساس، سؤال اصلی این است که نظامهای طاغوتی از نظر اسلام کدام است و در قرآن و روایات، چه ویژگیهایی برای نظامهای طاغوتی بیان شده است. در مرحله بعد، باید دید دیدگاه ارزشی اسلام نسبت به این نظامها چگونه است و چه وظایفی در قبال این نظامها بر عهده مسلمانان نهاده شده است؟
در این بررسی، قرآن کریم به عنوان مهمترین و اصلیترین سند دینی اسلام، مدنظر است و کلمات پیامبر۹ و امامان معصوم: به عنوان مفسّران واقعی و حقیقی قرآن از این نظر که کلام آنان از دیدگاه شیعه در مرتبه پس از قرآن است و خود در حکم منبع دوم برای بیان نظر اسلام است، مستندات و منابع اصلی ما را تشکیل میدهد.
قرآن کریم در یک تقسیم بندی اوّلی، نظامهای سیاسی و اجتماعی را به دو نوع تقسیم میکند:
۱. نظامهایی که دارای ارزشها و معیارهای مثبت حاکمیت اسلامی است.
۲. نظامهایی که فاقد ارزش دینی و اسلامی بوده، و ضد ارزش تلقّی میشود.
نظامهای قسم دوم، که فاقد ارزش دینی و مکتبی است، در قرآن کریم به عنوان نظام طاغوتی بیان گردیده.
«طاغوت» در لغت و اصطلاح دینی
«طغی» و «طغیان» در لغت، به معنای تجاوز و گذر از حد است; حدی که عقل و یا شرع معیّن کرده. راغب در مفردات مینویسد: «طاغوت» عبارت است از هر متعدی و هر معبودی غیر از خداوند. در اصطلاح دینی هم «طاغوت» به معنای طغیان و تجاوز از حدّ است.[۱] در لسان العرب به شیطان، کاهنان و پیشوایان ضلالت و گم راهی «طاغوت» اطلاق شده است.[۲] مجمع البحرین نیز ماده «طغی» را به معنای تجاوز گرفته و در اصطلاح، همان معانی را ذکر میکند که در لسان العرب و مفردات راغب آمده است.[۳]
«طاغوت» مصدری است که معنای «طغیان» دارد و این کلمه از باب مبالغه در معنای اسم فاعل (طغیان کننده) استعمال میشود. اصل طاغوت «طغیوت» (طغیوت، به فتح ط و غ) بوده است. جمع آن «طواغیت و طواغت و طواغ» بر حذف زیاده است.[۴]
صاحب تفسیر شریف المیزان میگوید: این لفظ (طاغوت = طغیوت، به فتح ط و غ) از نظر وزن، مانند ملکوت و جبروت است که معنای مبالغه نیز دارد. در اصطلاح دینی هم بر هر چیزی استعمال میشود که وسیله تجاوز از حدی باشد که عقل سلیم و یا شرع معیّن کرده است و در مواردی استعمال میشود که چیزی وسیله تجاوز از حد و حق بوده و باعث طغیان باشد; مانند اقسام معبودهای غیر خدا، امثال بتها، شیاطین، جن و پیشوایان ضلالت از بنی آدم و هر متبوعی که خداوند راضی به پی روی از او نیست. این کلمه در مذکر و مؤنث، مفرد و تثنیه و جمع مساوی است و تغییری نمیکند.[۵]
در بعضی از متون دینی آمده است که «طاغوت» به هر متجاوزی گفته میشود که از حد الهی تجاوز کرده است; یعنی هر مطاعی سوای اولیای الهی. در همین زمینه، در بعضی روایات به دشمنان ائمّه اطهار: (حاکمان ستمگر) «طاغوت» اطلاق شده است. مرحوم مجلسی در بحارالانوار میفرماید: در تفسیر طاغوت، به بتها و هر معبودی غیر از خداوند و هر اطاعت شونده غیر از اولیای الهی اشاره شده است. در روایات و زیارات ما، از دشمنان ائمّه معصوم: به «جبت» و «طاغوت» و «لات» و «عزی» تعبیر شده است. در همین زمینه، در حدیثی از امام صادق۷ روایت شده است: «عدوُّنا فی کتاب اللّه الفحشاءُ و المنکرُ و البغی و الاصنامُ و الاوثانُ و الجبتُ و الطاغوتُ»;[۶] یعنی از دشمنان ما در کتاب خداوند، به فحشا و منکر و اهل بغی و بتها و جبت و طاغوت تعبیر شده است.
مرحوم مجلسی در جای دیگر میفرماید: «طاغوت و هو یُطلَقُ علی الکاهنِ و الشیطانِ و الاصنامِ و علی کلِّ رئیس فی الضلالهِ و علی کلِّ ما یعبأ عن عباده اللّه و علی کل ما عُبِدَ مِن دونِ اللّه و یجیء مفرداً لقوله تعالی (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ)»;[۷] یعنی بر کاهن، شیطان، بتها و هر سرپرست گم راهی و هر چیزی که مانع عبادت خداوند است و نیز هر چیزی که غیر خداوند مورد پرستش قرار میگیرد، طاغوت اطلاق میشود و به شکل مفرد نیز به کار میرود; مانند آیه مذکور.
آنچه از متون اسلامی فهمیده میشود این است که هر چیزی بدون اذن خداوند اطاعت شود نوعی سرکشی و طغیان از دستورات الهی محسوب شده، در واقع، اطاعت از طاغوت است; زیرا تجاوز از حد الهی و تجاوز از حق (دستور خداوند) است; اینکه خداوند در قرآن کریم فرموده است: (أَطِیعُوا اللَّهَ)، باید از او اطاعت شود، به این معناست که اگر چیزی غیر از خداوند پرستش و اطاعت شود، در واقع تجاوز از حق اللّه است; چون در آیه دیگر آمده است: (ذلکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ.)[۸]خداوند اصلیترین مصداق حق است; (الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ) [۹] یعنی: سر منشأ حق خداوند است. از این رو، عدم اطاعت از خداوند طغیان در برابر حق است.
در فرهنگ دینی اسلام، پرستش بتها و اجنّه و اطاعت از اولیای فاسد، نوعی تجاوز از حق بوده، «طغیان» به حساب میآید و بر بتها و اجنّه و حاکمان ستمگر، که به غیر حق شایسته اطاعت پنداشته شوند، «طاغوت» اطلاق میشود; چون اینان در حقیقت، معبود حقیقی نبوده، اطاعت از آنان سرکشی به حساب میآید.
همان گونه که گفته شد، یکی از مواردی که مصداق «طاغوت» به حساب میآید، اولیای کفر و حاکمان ستمگر است. در همین زمینه، به هر مانعی که در راه هدایت بشر به سوی حق وجود داشته باشد و در مقابل حق مانع محسوب شود، «طاغوت» اطلاق میشود. حاکمان ستمگر و اولیای کفر مانعی در برابر حق و حاکمیت الهی اند. وجه اطلاق «طاغوت» بر حاکم ستمگر و اولیای کفر آن است که اینان، هم در حکمرانی خود با تجاوز از حدود الهی، و هم در ممانعت از حاکمیت دستورات الهی، «طاغوت» محسوب میشوند.
طاغوت در قرآن
در قرآن کریم، واژه «طاغوت» در هشت مورد به کار رفته است. این کلمه در سوره بقره، آیات ۲۵۶ و ۲۵۷; نساء آیات ۶، ۷ و ۵۱; مائده آیه ۶۰; نحل آیه ۳۶; و زمر آیه ۱۷ آمده است.[۱۰] واژه «طاغوت» در این آیات، به صورت کلی، در دو معنای اصطلاحی به کار رفته است: یکی در مورد چیزهایی که به عنوان معبود در مقابل خداوند مورد پرستش قرار میگیرد; مانند بتها، شیطان، جن و مانند آن; همچون آیه ۲۵۶ سوره بقره; آیات ۷۶ و ۵۱ سوره نساء; آیه ۶۰ سوره مائده; آیه ۳۶ سوره نحل; و آیه ۱۷ سوره زمر. در این آیات، شیطان، بُتها و اجنّه به عنوان معبودی در مقابل خداوند مورد مذمّت قرار گرفته و بر آنان «طاغوت» اطلاق شده است. کسانی را هم که اینها را اطاعت میکنند و از خداوند اطاعت نمینمایند، به عنوان اطاعت کنندگان و پرستشگران طاغوت، توبیخ نموده، مذمّت میکند.
در اصطلاح قرآنی، معنای دیگری که برای «طاغوت» شده، حاکم ستمگر و هر فرمانروای ظالمی است که طغیان کننده از اطاعت الهی بوده و عمل کننده به غیر قوانین خداوند است.
لازم به تذکر است که در یک تحلیل کلی، میتوان در تمام این آیات «طاغوت» را به معنای حاکم و حکومتهای ستمگر دانست; زیرا همان گونه که در توضیح لغوی و اصطلاحی گذشت، یکی از معانی معروف «طاغوت» حاکمان ستمگر و رهبران کفر است که مصداق کامل طغیان و ستمگری به حساب میآیند، هرچند برخی از آیات در یک معنای خاص صراحت بیشتر دارد.
هر معبودی در برابر خداوند
از نظر قرآن کریم، معبود حقیقی تنها خداوند است; چون او خالق هستی و مالک آن است و حق پرستش نیز با اوست: (اللّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیء وَ هُوَ الْوَاحِدُالْقَهَّارُ)[۱۱]; (اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیء وَ هُوَ عَلَی کُلِّ شَیء وَکِیلٌ)[۱۲]; (ذَلِکُمُ اللّهُ رَبُّکُمْ لا إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ خَالِقُ کُلِّ شَیء فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَلَی کُلِّ شَیء وَکِیلٌ.)[۱۳] طبق این آیات شریفه، حق عبادت و پرستش تنها و منحصر به خداوند است; زیرا خداوند خالق کل هستی است و فقط باید او عبادت شود: (إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَّهُ الدِّینَ)[۱۴]; ای پیامبر! ما کتاب را بر تو فرستادیم و بر حق هم فرستادیم; چون منشأ حق خداوند است و باید او را عبادت کنید. طبق این آیات، عبادت حق منحصر به خداوند است و باید او به عنوان معبود حقیقی پرستش شود و پرستش چیزهای دیگر ظلم بر او بوده و طغیان بر اوست.
بررسی آیات مربوط به کلمه «طاغوت»
۱) (لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَی لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ) [۱۵]; اکراه و اجباری در دین نیست، راه درستی از گم راهی (ایمان از کفر و حق از باطل) به درستی بیان شده است. پس کسانی که به طاغوت کافر شده و به خداوند ایمان آوردهاند، در حقیقت به ریسمان محکم دست زدهاند که جدایی ندارد و خداوند شنوا و داناست.
در این آیه، مراد از «طاغوت»، شیطان، جن، کاهن، بت و یا هر چیزی است که مخالف امر الهی است و در مقابلِ ایمان به خداوند مورد مذمّت قرار گرفته.[۱۶] این آیه ایمان به خداوند را مساوی با کفر به طاغوت به حساب آورده است. از این رو، طاغوت هر چیزی است که اطاعت آن منافی با ایمان به خداوند است. این آیه دربارهٔ اصل دین سخن میگوید; یعنی راه راست و روشن، و راه گم راهی، و این اشاره دارد به اصل پرستش و اطاعت که همان مقام عبودیت است; همان گونه که «عروه الوثقی» هم ایمان به خدا و رسول تفسیر شده است.[۱۷]
۲) (أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُواْ نَصِیباً مِنَ الْکِتَابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَیَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُواْ هَؤُلاء أَهْدَی مِنَ الَّذِینَ آمَنُواْ سَبِیلا)[۱۸]; آیا ندیدی کسانی را که بهرهای از کتاب خدا برده بودند و به بت و بت پرستان ایمان آوردند، دربارهٔ کافران میگویند: کسانی که کفر ورزیدند از کسانی که ایمان آوردهاند هدایت یافته ترند.
در این آیه هم «طاغوت» در برابر ایمان به خداوند ذکر گردیده و به معنای بت و بت پرست به کار گرفته شده است. ایمان به جبت و طاغوت یعنی: ایمان به اصنام و بتها. شأن نزول این آیه در مورد کعب ابن اشرف و گروهی از یهود است که در برابر دو بت قریش سجده کردند و سپس به ابی سفیان و اصحاب او گفتند: آنان از پیامبر۹ و اصحاب آن حضرت هدایت یافته ترند.[۱۹]
۳) (قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُم بِشَرّ مِن ذَلِکَ مَثُوبَهً عِندَاللّهِ مَن لَعَنَهُ اللّهُ وَغَضِبَ عَلَیْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَهَ وَالْخَنَازِیرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ أُوْلَـئِکَ شَرٌّ مَکَاناً وَ أَضَلُّ عَن سَوَاءالسَّبِیلِ)[۲۰]; بگو آیا شما را از کسانی که بدتر از اینانند در پاداش نزد خداوند، مطّلع کنم؟ کسانی که مورد لعن خداوند هستند و خداوند بر آنان غضب کرده و برخی از آنان را میمون و خوک و برخی دیگر را بندگان شیطان و بت قرار داده است. اینها در بدترین جای قرار دارند و از راه راستین به دورند.
در این آیه نیز «طاغوت» به معنای بت و شیطان به کار رفته است، که توسط کفّار مورد پرستش قرار میگیرد.
۴) (وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّه رَسُولا أَنِ اعْبُدُواْاللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ فَمِنْهُم مَنْ هَدَی اللّهُ وَ مِنْهُم مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَهُ فَسِیرُواْ فِی الأَرْضِ فَانظُرُواْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ)[۲۱]; ما در هر امّتی رسولی برانگیختیم که خداوند را بپرستید و از طاغوت دوری کنید. پس بعضی از مردم توسط خداوند هدایت یافتند و برخی دیگر به گم راهی گرفتار شدند. پس در روی زمین سیر کنید و ببینید عاقبت تکذیب کنندگان چگونه است.
این آیه مبارکه میفرماید: باید به اطاعت خداوند پرداخت و از اطاعت طاغوت، شیطان و بتها دوری کرد. به قرینه «عبادت خداوند»، میفهمیم که مراد از «طاغوت» شیطان و بت است که توسط کفار مورد پرستش قرار میگیرد.
البته در برخی از روایات، اجتناب از طاغوت به دوری از ائمّه ضلالت و حاکمان جائر تعبیر شده است; مانند این روایت که میفرماید: «انتم الذین اجتنبوا الطاغوت اَن یعبدوها، و مَن اطاعَ جبّاراً فقد عبده.»[۲۲] امام صادق۷ به شیعیانش میفرماید: شما کسانی هستید که از طاغوت دوری کرده و آن را پرستش نکردهاید، و در ادامه میفرماید: کسی که از حاکم ستمگری اطاعت کند در واقع، او را پرستش کرده است. در تفسیر این آیه در مجمع البیان، «دوری از طاغوت» به دوری از تمام کسانی که به گم راهی دعوت میکنند، تعبیر شده است، به این مناسبت که دعوت کنندگان به سوی گم راهی موجب دوری از هدایت الهی میشوند.
۵) (الَّذِینَ آمَنُواْ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالَذِینَ کَفَرُواْ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُواْ أَوْلِیَاء الشَّیْطَانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفاً) [۲۳]; کسانی که به خداوند ایمان آوردهاند در راه خداوند میجنگند و کسانی که کفر ورزیدند در راه طاغوت میجنگند. پس بکشید اولیای شیطان را که مکر شیطان ضعیف است.
در این آیه مبارکه، «طاغوت» به شیطان اطلاق شده است و همچنین اولیای کفر که تابع شیطانند. شاهد دیگر این معنا آن است که در دنباله آیه، «شیطان» ذکر شده است. پس مراد از «طاغوت» نیز شیطان است.
این آیات شریفه به صراحت میفرماید: مؤمنان کسانی اند که خداوند را عبادت کرده، از او اطاعت میکنند و از طاغوت، شیطان، بتها و کفار دوری میجویند; یعنی طاغوت را عبادت و پی روی نمیکنند. در آیات مذکور، «طاغوت» به معنای بتها و شیاطین آمده است که مورد اطاعت و پرستش قرار میگیرد. در واقع، هر کسی به عبادت و پرستش خداوند مؤمن نیست در واقع، عبد و بنده طاغوت است; زیرا در فرهنگ قرآن، هر معبودی غیر از خداوند، «طاغوت» به حساب میآید، و کسانی که از فرمان خداوند اطاعت نکرده، او را عبادت نمیکنند، همگی بندگان طاغوت معرفی شدهاند.
۶) (وَالَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَن یَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَی اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَی فَبَشِّرْ عِبَادِ)[۲۴]; مؤمنان کسانی هستند که از پرستش طاغوت دوری نموده، به سوی خداوند روی میآورند; برای آنان بشارتی است; بشارت بده بندگان مرا. در این آیه نیز «طاغوت» به معنای بت و شیطان آمده است، بخصوص بتها که مورد عبادت قرار میگرفتند. البته میتوان آنها را نسبت به حکومتهای طاغوت و کافر نیز سرایت داد و گفت: بر اساس مفاد آنها، وظیفه مسلمانان است که از نظر اعتقاد، آن نوع طاغوت (شیطان، بت و حاکمان کفر) را منکر باشند; یعنی از نظر اعتقاد، از آنان تبرّی جویند و به حقّانیت آنان باور نداشته و بلکه منکر آن باشند.
حاکمان ستمگر
معنای دیگری که در اصطلاح قرآنی برای «طاغوت» بیان شده، پیشوایان گم راهی، حاکمان ستمگر و هر فرمانروای ظالمی است که طغیان کننده و یاغی از اطاعت الهی بوده و عمل کننده به قانونی غیر از قوانین خداوند است; یعنی کسانی که بر خلاف حکم و دستورات خداوند، بر مردم حکومت میکنند. بر اساس این معنا، کسانی که از حاکم غیر الهی اطاعت میکنند در واقع، از طاغوت متابعت کردهاند; زیرا طبق حدیثی از امام باقر۷، هرکس از چیزی اطاعت کند در واقع آن را پرستش کرده است.[۲۵]
آیاتی که در آنها «طاغوت» به معنای حاکم ستمگر و اولیای کفر و پیشوایان گم راهی اطلاق شده، عبارتند از:
۱. (اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ أُوْلَـئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ)[۲۶]; خداوند سرپرست کسانی است که ایمان آوردهاند; آنان را از تاریکیها خارج نموده، به نور میرساند. و کسانی که کافر شدند و سرپرستشان طاغوت است، آنان را از نور خارج میکند و به سوی تاریکی میبرد. اینان اصحاب آتش بوده، در آن جاودانهاند.
در این آیه مبارکه، خداوند ولی کسانی به شمار آمده است که به خدا ایمان آوردهاند و خداوند با نور ایمان، آنان را از ظلمت کفر به نور اسلام و ایمان هدایت نموده است. «طاغوت» ولی و رهبر کسانی ذکر شده که به خداوند کفر ورزیدهاند و آنان را از نور اسلام در فطرت خودشان، به کفر، تاریکی، الحاد و معصیت گرفتار کردهاند.
در تفسیر این آیه مبارکه در مجمع البیان، آمده است: اینکه فرموده: «اولیای کفر طاغوت است»، یعنی: متولّی امورشان و یارانشان کفّار هستند و مراد از «ظلمات»، ظلمات کفر و معصیت و گم راهی از اسلام و ایمان است. طاغوتها (سران کفر و الحاد) مردم را اغوا میکنند و به کفر و معصیت دعوت مینمایند. در همین باره میگوید: اطاعت حاکمان غیر عادل و رهبران غیر معصوم، مردم را به کفر و معصیت میکشاند; زیرا آنها مردم را اغوا نموده، به سوی گم راهی دعوت میکنند.[۲۷]
با توجه به اینکه «ولی» به معنای دوست، سرپرست (متولّی امور) و رهبر و پیشوا آمده، در این آیه، «ولی» در معنای اجتماعی و سیاسی آن مراد است که مراد همان رهبری و هدایت است. کسانی که کفر ورزیدهاند در واقع به گم راهی و تاریکی کفر رسیدهاند. اینان طاغوت و حاکمان ستمگر و معاندان حق را رهبر و حاکم خود انتخاب کردهاند. از این رو، به ظلمت کفر و معصیت گرفتار شدهاند. یعنی اولیای کفر و حاکمان ستمگر کسانی اند که مردم را از راه حق و ایمان خارج کرده، به راه کفر، گم راهی و معصیت میبرند.
به رهبر و حاکم ستمگر «طاغوت» گفته شده به این اعتبار که از حدّی که عقل سلیم و شرع (خداوند) معیّن کرده تجاوز نموده و یاغی و طاغی از بندگی و دستورات خداوند شده است و این طغیان از باب گردن کشی در برابر خداوند و دستورات اوست.[۲۸]
در این آیه، نقش نظام اجتماعی غیرعادلانه و رهبران سیاسی غیر صالح در زندگی انسانها به خوبی بیان شده است. رهبران و صاحبان امور اجتماعی یا باعث هدایت مردم به سوی صلاح و سعادت (اسلام و ایمان) میشوند و یا عاملی برای هدایت به سوی کفر و معصیت (سقوط و شقاوت) میباشند. بر این اساس، انسانها هر کسی را که رهبر، پیشوا و ولی خود انتخاب کنند، این انتخاب نقش مهمی در صلاح و بدبختی شان خواهد داشت. در واقع، این آیه مبارکه نقش نظامهای اجتماعی ـ سیاسی را در رابطه با رهبری اعتقادی و نیز منش عملی جوامع به خوبی بیان میکند. بر این اساس، اگر زمام جامعه به دست انسانهای صالحی باشد که بر اساس دستورات الهی و قوانین درست عقلانی و به دور از هواها و هوسهای حیوانی عمل میکنند، جامعه به سوی حاکمیت ارزشهای الهی و اندیشههای سالم بشری هدایت میشود و در نتیجه، در عمل نیز ایمان و پاکی جامعه را فراخواهد گرفت. ولی اگر در انتخاب زمام داران جامعه انسانی، دقت کافی نشود و انسانهای غیرصالح به قدرت برسند، در این صورت ارزشهای ناسالمی بر جامعه حکم فرما خواهد شد و جامعه در ورطه فساد و تاریکی و معصیت سقوط خواهد کرد.
در رابطه با تفسیر این آیه، در حدیثی از امام صادق۷ آمده است: «اولیای طاغوت» دشمنان حضرت علی۷ و پیروان آنان هستند و مراد از «نور» در این آیه، نور ولایت حضرت علی۷ است.[۲۹]
در جای دیگر مرحوم مجلسی میفرماید: هر چیزی که مانع راه خیر باشد «طاغوت» محسوب میشود. بر اساس بسیاری از روایات ما، مراد از «طاغوت»، غاصبان خلافت است. طبق همین تفسیر، در آیه ۲۵۶ سوره بقره، «عروه الوثقی» نیز به مودّت اهل بیت: تعبیر شده است.[۳۰]
مطابق آیات قرآن کریم، اولیای امور و هر حاکمی که در جامعه به عدل رفتار نمیکند در مقابل خداوند طغیان کرده «طاغوت» نامیده میشود; چون خداوند به عدل دستور داده است: (وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ)[۳۱]; (اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَی)[۳۲]; و کسی که دستورات خداوند را اطاعت نمیکند در مقابل خدا طغیان کرده، «طاغوت» به حساب میآید.
۲. (أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَن یَتَحَاکَمُواْ إِلَی الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُواْ أَن یَکْفُرُواْ بِهِ وَیُرِیدُالشَّیْطَانُ أَن یُضِلَّهُمْ ضَلاَلا بَعِیداً); آیا ندیدی کسانی را که گمان میکردند به تو و آنچه پیش از تو نازل شده ایمان آوردهاند، اراده کردهاند که برای قضاوت در نزاعشان به طاغوت مراجعه کنند، در حالی که به آنان امر شده است که باید به طاغوت کافر شوند. اما شیطان اراده کرده است که آنان را به گم راهی دوری بکشاند.
در این آیه، جای بحث بیشتری وجود دارد; زیرا دلالت این آیه مبارکه بر مدعا ـ یعنی طاغوت به شمار آمدن حاکمان ستمگر و یا نظامهای غیرعادلانه ـ به بهترین وجه بیان شده است. خداوند میفرماید: کسانی هستند که میگویند: ما به خداوند و رسالت پیامبر۹ ایمان داریم، در حالی که در نظام اجتماعی و سیاسی خودشان به متولّیان دیگری غیر از رسول اکرم۹ روی میآورند و اینان پیروان طاغوت اند که از ولایت الهی به دورند.
این آیه مبارکه و آیات قبل، همگی بر الهی بودن نظام اجتماعی و نیز تأکید بر امر ولایت و مرجعیت پیامبر۹ اسلام در امور سیاسی و اجتماعی توجه ویژه دارند. اهمیت این امر از این نکته ناشی میشود که به حکم قرآن کریم و تأکیدات این آیات، تنها اقرار به شهادتین (اسلام) و یا اقرار ظاهری به ایمان، برای مؤمن بودن کافی نیست، بلکه مؤمن باید در تمام جنبههای زندگی، اعم از بعد فردی و اجتماعی، مطیع دستورات الهی و اوامر پیامبراسلام۹ و سایر رهبران دینی باشد. علاوه بر آن، باید در اعمال فردی به احکام اسلام عمل کند، در امور اجتماعی و عمومی نیز باید به مرجعیت رهبران اسلام تن داده، در هر حالتی تسلیم اوامر الهی آنان باشد. تنها در این صورت است که یک مسلمان به تمام معنا خواهند بود.
آیه قبل از این آیه میفرماید: (إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَی أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُم بَیْنَ النَّاسِ أَن تَحْکُمُواْ بِالْعَدْلِ إِنَّ اللّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُم بِهِ إِنَّ اللّهَ کَانَ سَمِیعاً بَصِیراً یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلا)[۳۳]; خداوند شما را امر میکند که امانات را به اهلش برگردانید و زمانی که بین مردم حکم کردید، به عدل حکم کنید. خداوند شما را به این امر موعظه میکند. خداوند شنوا و بیناست. ای کسانی که ایمان آوردهاید! از خداوند و رسول و صاحبان امر خود اطاعت کنید. اگر در چیزی نزاع کردید به خداوند و رسول او برگردانید (حکمش را بپرسید.) اگر به خداوند و روز آخرت ایمان دارید، این نیکوتر و بهترین عاقبت است.
بسیاری از علما معتقدند: مراد از «امانت» در این آیه، ولایت امامان دوازده گانه: است; همان گونه که برخی از روایات نیز بدان اشاره دارد; زیرا در آیه بعد، به اطاعت آنان امر کرده است.[۳۴] نکته دیگری که در این آیه هست تأکید قرآن کریم بر رعایت عدالت در امور اجتماعی است. آیه بعدی به صراحت تمام، اعلام میکند که باید در تمام امور فردی و اجتماعی، از خدا و رسول و صاحبان امر (امامان معصوم پس از پیامبر:) اطاعت کنید. اگر در مورد چیزی اختلاف پیدا کردید، برای حل آن، به داوری پیامبر رضایت دهید و مرجعیت دینی و اجتماعی آن حضرت و جانشینان بر حق او را بپذیرید. این شرط ایمان به خداوند و قیامت است; یعنی اگر کسی در امورات اجتماعی خود، به پیامبر۹ و رهبران الهی مراجعه نکند و مرجعیت دینی و اجتماعی آنان را قبول ننماید، از نظر قرآن، به خداوند و قیامت ایمان ندارد. به دنبال این دو آیه، خداوند میفرماید: کسانی که ادعای ایمان به خداوند و رسالت پیامبر۹ دارند در امور اجتماعی و سیاسی خود، به طاغوت (حاکمان غیرالهی) مراجعه میکنند، در حالی که خداوند فرموده است به طاغوت کافر باشند.
شأن نزول این آیه پیشنهاد مسلمانی است که برای حل اختلاف خود با یک یهودی، به جای مراجعه به پیامبر۹، به کعب الاحبار یهودی روی آورد. آیه بر این امر دلالت دارد که نباید در حل و فصل امور اجتماعی، به حاکمی غیر از پیامبر۹ مراجعه کنید; یعنی به صراحتِ آیه، مسلمانان مؤظفند برای حل مسائل اجتماعی خودشان، مانند امور فردی و شخصی، به مرجعیت الهی و رهبری پیامبر اکرم۹ پایبند باشند. و اگر با حضور رهبر الهی مانند پیامبر۹، به کسان دیگری که شرایط رهبری دینی را ندارند مراجعه کنند، این با ادعای ایمان به خداوند و رسالت پیامبر سازگاری ندارد; زیرا جنبههای اجتماعی اسلام از جنبههای فردی آن تفکیک پذیر نیست.
خداوند به دنبال آیه قبل، دستور میدهد: به پیامبر۹ و صاحبان امر (ائمّه اطهار:) مراجعه کنید. در این آیه، بر اساس شأن نزول، کسانی را که از این حکم سرپیچی نموده، برای حل و فصل امورشان به حاکمی غیر از پیامبر مراجعه میکنند، مذمّت مینماید. در آیه بعد، میفرماید: (وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إِلَی مَا أَنزَلَ اللّهُ وَإِلَی الرَّسُولِ رَأَیْتَ الْمُنَافِقِینَ یَصُدُّونَ عَنکَ صُدُوداً)[۳۵]; زمانی که گفته میشود به احکام نازل شده از سوی خداوند و پیامبر مراجعه کنید، منافقان از این امر اعراض میکنند. طبق این آیه، نشانه منافقان این است که در امور اجتماعی شان کراهت دارند به پیامبر۹ و احکام الهی مراجعه کنند و این خود بیانگر نفاق قلبی و اجتماعی منافقان است.
آیات بعدی نیز به نحوی به بیان اهمیت ارجاع امور به پیامبر۹ و تنظیم نظام اجتماعی با مرجعیت خدا و رسول تأکید دارد و از نیّات و عملکردهای منافقان پرده برمی دارد، تا اینکه میفرماید: (فَلاَ وَرَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فِیَما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسْلِیماً)[۳۶]; قسم به خداوند، اینان مؤمن نیستند، مگر آنکه (ای پیامبر) در نزاعهای خود، فقط تو را مرجع و حاکم قرار دهند و به حکمی که تو میکنی کاملا تسلیم باشند، سپس حتی در دلشان نیز نسبت به حکم تو ناراضی نباشند.
در این آیه مبارکه، به صورت قاطع، اعلام میکند که مؤمنان باید در تمامی نزاعها و امور اجتماعی خود، به پیامبر۹ مراجعه نموده، به حکم و داوری ایشان تن در دهند و صد در صد به حکم پیامبر تسلیم محض باشند و حتی از نظر قلبی نیز نسبت به حکم صادر شده از طرف پیامبر کراهت نداشته باشند.
تمام این آیات به صورت روشن، رهبری پیامبر و زمام داران الهی منصوب از طرف خداوند را امری ضروری و لازمه ایمان به خداوند میداند و در این زمینه، از مرجعیت اجتماعی حاکمان غیرمشروع به شدت منع میکند. بنابراین، نظام اجتماعی یک جامعه در صورتی مطابق معیارهای اسلامی و دینی خواهد بود که رهبری این نظام با انسانهای منصوب از طرف خداوند بوده و مرجعیت جریان انجام امور اجتماعی نیز طبق احکام و قوانین الهی باشد.
آیات مذکور تأکید میکند که نظامهای اجتماعی، که قوانین حاکم بر مناسبات اجتماعی و نیز رهبری سیاسی و اجتماعی آن، مطابق با معیارهای دینی و تحت نظر رهبری مکتبی نباشد، نظامهای طاغوتی است و طبق دیدگاه اسلام، از هرگونه ارزش مکتبی تهی; زیرا به حاکمان غیر الهی (طاغوت) مراجعه میکنند. از نظر اسلام، جوامعی که نظامهای اجتماعی و سیاسی آنها در بعد قانون گذاری، قضاوت و اجرا، مطابق با دیدگاه اسلام نباشد، از نظر قرآن، دارای نظامهای طاغوتی اند و در مقابل نظام اجتماعی اسلام قرار دارند.
به دنباله همین آیات، در آیه دیگری میفرماید: (الَّذِینَ آمَنُواْ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُواْ أَوْلِیَاء الشَّیْطَانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفاً)[۳۷]; کسانی که ایمان آوردهاند در راه خداوند میجنگند و کسانی که کافرند در راه طاغوت میجنگند. پس بکشید اولیای شیطان را که مکر شیطان ضعیف است.
این آیه بی ارتباط با آیه ۶۵ همین سوره نیست. تمامی این آیات در مقام بیان مسائل سیاسی و اجتماعی و بخصوص مسائل جنگ است. این آیه نیز تأکید میکند که مبارزه مؤمنان در راه خداوند و جنگ کافران در راه طاغوت است و مراد از «طاغوت» هم حاکم ستمگری است که در تحت ولایت شیطان قرار دارد. این آیه بیانگر حکم جهاد الطاغوت (طاغوت الکفار) است و بیانگر لزوم مبارزه با نظامهای کافر. آیات پیش از این آیه، بخصوص آیه ۷۴ و ۷۵، میفرماید: (فَلْیُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ... وَ مَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَـذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا.) این آیات در مقام تشریع فریضه جهاد است; فریضهای اسلامی برای نابودی حاکمیت کفر و ستم. جهاد برای درهم شکستن نظام کفر و الحاد، و زمینه سازی برای حاکمیت اسلام و قوانین درخشان آن بر گستره گیتی تشریع شده است. این نوع مبارزه به صورت بسیار روشن در مورد جهاد با حاکمیتهای طاغوتی کفر مصداق مییابد. وجه وجوب جهاد هم این است که جهاد اسلامی موجب میشود مستضعفان از دست نظامهای طاغوتی کفر نجات یابند. در این آیه، نظام طاغوتی کفر به عنوان عاملی برای به بند کشیدن مستضعفان مطرح شده است. این آیات بیانگر حکم جهاد با طاغوت کافر و نظامهای طاغوتی است; زیرا مصداق طاغوت هم نظامهای حاکم غیردینی و مصداق سلطه کفر است.
فریضه جهاد یک وظیفه اجتماعی است که برای نابودی نظام فاسد کفر و الحاد واجب شده; یعنی در فرهنگ قرآن، نظامهایی که رهبری آن در دست انسانهای ستمگر و حاکمان ظالم قرار دارد و عملکرد آنها در جهتی غیر از عملی شدن قوانین الهی است، نظامهای طاغوتی قلمداد شده است و مسلمانان موظفند به این نظامها به دیده ضد ارزش نگریسته، از این نظامها دوری کنند. بر همین اساس، بر همه مسلمانان واجب است با این نوع نظامها و رهبران طاغوتی آن به مبارزه برخیزند. نظام کفر مصداق اتم طغیانگری در اسلام محسوب میشود. در اسلام، جهاد به هدف نابودی حاکمیت کفر، واجب است; همان گونه که تلاش برای برپایی نظام اجتماعی اسلام تحت رهبری پیامبر۹ و یا رهبری عادل اسلام واجب.
نظامهای اجتماعی از آن نظر دارای اهمیت است که در این نظامها و نیز تحت رهبری انسانهای سالم و عادل، تمام شخصیت اجتماعی انسانها شکل گرفته و عملکرد نظامهای اجتماعی، زمینه ساز گسترش ارزشهای انسانی و دینی است; همان گونه که حاکمیت کفر در یک جامعه، موجب حاکمیت یافتن ارزشهای کفر و الحاد و انواع فسادهای فردی و اجتماعی خواهد شد.
آیه ۲۵۷ بقره به صراحت تمام، اعلام میکند: اولیای کفر و سران طاغوت مردم و جامعه را از راه صحیح و سالم (نور اسلام و ایمان) خارج کرده و به مسیر سقوط و فساد (ظلمت کفر و فساد) رهنمون است; در حالی که خداوند و اولیای دین آنان را از مسیر ظلمت (کفر، معصیت و فساد) خارج کرده، به شاه راه نیک بختی، سعادت و کمال واقعی هدایت میکنند. این آیه به درستی، بیانگر نقش بنیادین نظامهای اجتماعی و رهبران اجتماعی در رابطه با سرنوشت انسان هاست.
طبق این آیه مبارکه، فرهنگ اجتماعی و خمیرمایههای اصلی شخصیت سالم انسانی در بستری شکل میگیرد که نظام سیاسی بر یک جامعه سالم حاکم باشد. در چنین جوامعی است که فرهنگ دینی مردم و نیز روش و منش اخلاقی و رفتاری آنان سالم شکل میگیرد و این چیزی است که برای سازندگی زندگی تمام انسانها، حتی در جهان دیگر، (قیامت) بسیار با اهمیت است. در تفسیر آیه ۲۵۷ بقره، بسیاری از مفسّران «نور» را به اسلام و ایمان و اعمال صالح تفسیر کرده و نیز «ظلمت» را به کفر و نفاق و یا معصیت معنا کردهاند. و این چیزی نیست جز بیان نقش حکومت و نظام اجتماعی و همچنین پیشوایان جامعه در شکل گیری فرهنگ اجتماعی انسان و تنظیم یک نظام اجتماعی سالم دینی.
طاغوت در روایات
دربارهٔ طاغوت و تعیین نظامهای طاغوتی، روایات زیادی در متون دینی اسلام وجود دارد. این رویات عمدتاً در تفسیر آیات مذکور صادر شده است. طبق این روایات، مصادیق طاغوت و خصیصههای نظام طاغوتی در روایات دینی ما معیّن شده است.
در بسیاری از این روایات، «طاغوت» بر حاکم ستمگر و پیشوای ظالم اطلاق شده است و به همین لحاظ، جوامع و نظامهایی که در تحت حاکمیت این نوع حکّام قرار دارند، نظام طاغوتی اند; چنان که در بعضی از این روایات، پیشوایان نظام الهی و توحیدی به طور مشخص، ائمّه معصوم: معرفی شدهاند. از این زاویه، ابتدا روایاتی را ذکر میکنیم:
۱. در تفسیر آیه ۲۵۷ بقره در روایات ما، اولیای کفر، که عامل سوق دادن جامعه به ظلمات هستند، حاکمان جور و ستمگر معرفی شدهاند; یعنی کسانی که در ولایت ائمّه اطهار: قرار ندارند. در اصول کافی چنین آمده است: عبداللّه بن یعفور به امام صادق۷ عرض کرد: تعجب میکنم چگونهاند کسانی که در ولایت دیگرانند صادق و امانتدارند و وفای به عهد میکنند، ولی کسانی که در ولایت شمایند نه صداقت دارند و نه امانت، و نه وفای به عهد؟! حضرت با غضب پاسخ داد: کسانی که در ولایت ما نیستند اگرچه صفات و اخلاق حسنه دارند، دین ندارند; چون در ولایت امام و حاکم ظالم قرار دارند و ولایت ستمگر را قبول کردهاند. و کسانی که هرچند صفات نیکی مانند وفای به عهد، صداقت و امانت ندارند، اما در ولایت ما (ائمّه) و حاکم عادلی از طرف خداوند هستند، سرزنشی بر آنان نیست و آنان اهل نجاتند; چون در ولایت ائمّه اطهار: هستند. (زیرا ولایت ائمّه اطهار: موجب هدایت آنان خواهد شد) در این زمینه، امام۷ به آیه شریفه ۲۵۷ سوره بقره استناد میکند که رهبر و ولی مؤمنان، ائمّه اطهار، امامان معصوم: و پیشوایان عادل هستند و اینان میتوانند مؤمنی را از ظلمت گناه به نور هدایت و توبه برسانند. اما به عکس، کسانی که اهل صفات نیک هستند ولی در ولایت ائمّه اطهار: نیستند و در حاکمیت حاکمان ستمگر قرار دارند، اینان اهل ضلالتند; چون حاکمان ستمگر آنان را از نور اسلام به ظلمت کفر، الحاد و معصیت میکشانند. از این رو، خداوند آتش را بر آنان واجب کرده است.[۳۸]
مطابق این روایت، حاکم ستمگری که موجب گم راهی مردم میشود، همان «طاغوت» است که مورد مذمّت قرار گرفته. طاغوتها موجب انواع فساد در جامعه بوده، موجب رواج عقاید فاسد (کفر) میشوند و از این نظر، نظام طاغوتی نظامی ضدارزش به شمار میآید.
در برخی روایات ائمّه اطهار: و در تفسیر آیاتی که «طاغوت» به معنای شیطان و بت به کار رفته است، «عبادت طاغوت» به معنای «اطاعت طاغوت» آمده است، و اینکه از عبادت طاغوت هم منع شده، یعنی: اطاعت و پی روی از طاغوت منع شده است; همان گونه که امام صادق۷ فرمود: «و مَن اطاع جبّاراً فقد عبده.»[۳۹] البته این امر نسبت به ائمّه ظلالت و پیشوایان کفر و یا حاکمان ستمگر است; چون در جوامع غیر دینی، پیشوایان و حاکمان کفر مورد اطاعت قرار میگیرند. پس طبق این روایات، کسانی که از نظام طاغوتی و حاکمان ستمگر اطاعت میکنند، در واقع آنان را عبادت کرده و از طاغوت پیروی نمودهاند. اینان کسانی هستند که طبق روایت عبدالله ابی یعفور و به فرموده امام صادق۷ دین ندارند.
۲. در روایت دیگری از امام صادق۷ در جواب ابابصیر، که در تفسیر آیه (تَأْکُلُواْ أَمْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ وَ تُدْلُواْ بِهَا إِلَی الْحُکَّامِ.)[۴۰] روایت شده، چنین آمده است: «یا ابابصیر، انّ اللّه ـ عزّ و جل ـ قد علم اِنّ فی الامّه حُکّاماً یَجورون، امّا انّه لم یعن حکّام اهل العدل، ولکنّه عنی حکّام اهل الجور. یا ابامحمّد، انّه لوکان لک علی رجل حقٌّ فدعوته الی حکّامِ اهل العدلِ فابی علیکَ الاَّ ان یُرافعک الی حکام اهلِ الجورِ لِیقضوا له لکان مِمّن حاکم الی الطاغوتِ و هو قول الله ـ عزّ و جل: (أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَن یَتَحَاکَمُواْ إِلَی الطَّاغُوتِ [۴۱]در[۴۲] این روایت، به حاکمان جور «طاغوت» اطلاق شده که مراجعه به آنان هرچند برای اثبات حق، مراجعه به طاغوت است. در این صورت، مراجعه به آنها ـ اگرچه برای اثبات حقی باشد ـ حرام است. «حرمت مراجعه» در این روایت صرفاً در مورد اثبات حق و یا بطلان باطل نیست، بلکه به خاطر مراجعه به اولیای غیرعادل و کسانی است که حاکمیت آنان مطابق معیارهای دینی اسلام نیست و از این زاویه، مراجعه مورد مذمّت قرار گرفته و نظام مورد مراجعه، نظام طاغوتی به شمار آمده است. بر این اساس، قبول ولایت و حاکمیت حاکمان ستمگر در هیچ شرایطی مشروع نیست.
در رابطه با مفاد این روایت، نظر مرحوم صاحب جواهر این است که بر اساس همین روایت، رجوع به قضات حکومت مخالفان شیعه نیز جایز نیست. روایت «مقبوله عمربن حنظله» هم دال بر همین امر و وجوب رجوع به فقهای عادل شیعه است.[۴۳]
در این باره و در ادامه این روایت، بجاست این حدیث مورد توجه قرار گیرد که امام علی۷ میفرماید: «کلُّ حاکم یَحکُم بغیرِ قولِنا اهلِ البیت فهو طاغوتٌ.»[۴۴] مطابق این روایت، تمام حکومتهای غیرمشروع ـ اگرچه در کشورهای اسلامی باشد ـ حکومت طاغوت به حساب میآید و از این نظر، برای شیعه رجوع و اعتماد به آنها جایز نیست; همان گونه که قبول قضاوت و همکاری با این گونه حکومتها نیز جایز نمیباشد; زیرا به معنای قبول ولایت طاغوت است و حرام.
با توجه به اینکه از نظر اسلام ملاک قبول حاکمیت یک نظام اجتماعی عدالت حاکم و قوانین عادلانه آن نظام است، بر این مبنا شایستهترین نظامها، نظامی است که توسط امامان معصوم: تشکیل میشود، و آنچه در عصر صدور این روایت نیز مراد امام۷ بوده، نظامهای غیرمشروع و حاکمان ستمگری است که مانع حاکمیت امامان: بر جامعه اسلامی به شمار میآیند.
بر این اساس، پس از امامان دوازده گانه، که از هر حیث معصومند، حاکمیت کسانی مشروع است که از نظر عدالت، در مرحله پس از امامان معصوم: قرار دارند. به طور مسلّم، قوانین چنین جامعهای نیز دستورات اسلامی خواهد بود; همان گونه که عملکرد رهبران اسلامی نیز باید عادلانه باشد. در مقابل، نظامهایی که از هر حیث (مشروعیت رهبری، قوانین و عمکردها) از معیارهای اسلامی فاصله بگیرند، به همان میزان، از ماهیت اسلامی بودن دور شده، به نظامهای طاغوتی نزدیک خواهند شد.
۳. حدیث معروف دیگری در این باره از عمربن حنظله آمده است: عمربن حنظله از امام صادق۷ دربارهٔ دو نفر از اصحاب (شیعه) که با هم در میراث یا دین منازعه دارند، پرسید: این اگر این دو برای حل این اختلاف به حاکم و یا قاضی وقت مراجعه کنند، آیا این مراجعه درست است یا نه؟ حضرت صادق۷ فرمود: کسی که به طاغوت (حاکم ستمگر و غیرمشروع) مراجعه کند و او هم برای او حکم نماید، اگر به این صورت چیزی به دست آورد حرام است، اگرچه در واقع نیز حق مسلّم او باشد; زیرا با حکم طاغوت، به این حق دست یافته است، در حالی که خداوند امر فرموده: باید به طاغوت کافر باشید (مراجعه نکنید.) سپس عمربن حنظله پرسید: پس چه کنند؟ امام۷ فرمود: باید جستوجو کنند و کسی را بیابند که راوی حدیث ما، عالم به حلال و حرام و عارف به احکام ائمّه اطهار: نسبت به موضوعات و حوادث باشد; و در مرافعات خود، به او مراجعه کنند. سپس هر حکمی که او کرد باید به آن راضی باشند; زیرا چنین شخصی را من به حکومت و قضاوت منصوب کردهام. زمانی که او حکم کرد اگر کسی حکم او را رد کند، مانند این است که حکم ما را رد کرده است، و ردّ حکم ما نیز رد حکم خداوند است و این در حد شرک به اوست.[۴۵]
در این روایت، مراجعه به حاکم و قاضی که از طرف امام معصوم۷ منصوب نشده، مراجعه به طاغوت به شمار آمده است و بر اساس حکم او، حتی دست یابی به حق مسلّم افراد نیز حرام است; زیرا هر شخصی با مراجعه خود به سلطان جائر، ولایت او را قبول کرده که این به معنای رد ولایت ائمّه است که حاکمان الهی و قضات معیّن شده از ناحیه خداوند هستند. و رد حکم امام موجب ردّ حکم خداوند است و به منزله شرک به او.
۴. در روایت دیگری از ابی بصیر به نقل از امام صادق۷، چنین آمده است: «کلُّ رایه تُرفع قبلَ قیامِ القائمِ فصاحبُها طاغوتٌ یُعبد مِن دونِ اللّه ـ عزّ و جلّ.»[۴۶] این روایت ما را به این نکته رهنمون میکند که اگر کسی قیام کند و پرچمی برای مبارزه بلند کرد، در حالی که هدف او بجز دعوت به خداوند و قانون الهی باشد، صاحب این پرچم طاغوت است; زیرا به غیر خدا دعوت میکند. طبق این روایت، دعوت به هرحاکمیتی غیر از حاکمیت خداوند و رهبران الهی، دعوت به حاکمیت طاغوتی است.
فقیه معاصر، حضرت امام خمینی۱ دربارهٔ حاکمیت غیر مشروع (حاکمیت بدون اذن فقیه جامع الشرایط) در عصر غیبت میفرمود: «اگر چنانچه فقیه در کار نباشد، ولایت فقیه در کار نباشد، طاغوت است. یا خدا، یا طاغوت; یا خداست یا طاغوت. اگر به امر خدا نباشد، رئیس جمهور با نصب فقیه نباشد، غیرمشروع است، و وقتی غیرمشروع شد، طاغوت است. اطاعت او اطاعت طاغوت است، و وارد شدن در حوزه او (ولایت غیر فقیه) وارد شدن در حوزه طاغوت است. طاغوت وقتی از بین میرود که (ولایت و حکومت) به امر خدای تبارک و تعالی یک کسی نصب بشود.»[۴۷]
جمع بندی مفاد آیات و روایات
در تفکر اسلامی و قرآنی، نظامهای طاغوتی به عنوان نظام کفر و فساد معرفی شدهاند; زیرا موجب گسترش عقاید فاسد (کفر) میشوند و با افساد خود، مانع گسترش حق، عبادت خداوند و حاکمیت قوانینی الهی. در دیدگاه دین اسلام، «نظام فاسد» نظامی است که مسلمانان باید با آن مبارزه (جهاد) کرده و برای حمایت و پیشرفت دعوت اسلامی و دعوت کنندگان دین اسلام، در نابودی آن تلاش کنند; زیرا این نوع نظامها (نظام طاغوت) از یک سو، خود مظهر فساد است و از سوی دیگر، مانعی در راه اعلای کلمه الله (یَصدُّونَ عنِ سبیلِ اللّه)[۴۸] و حاکمیت ارزشهای الهی.
طبق دستورات اسلام، یکی از وظایف دولت اسلامی و هر مسلمانی وجوب تلاش در راه گسترش عبادت خداوند و مبارزه با مظاهر کفر و شرک است و در این زمینه، نظامهای فاسد (نظامهای طاغوتی) بزرگترین مانع دعوت به اسلام و اعلای کلمه الله هستند; چیزی که هم موجب گسترش کفر و نفاق شده و هم مانع حاکمیت ارزشهای الهی و فعالیتهای مکتبی است. در این زمینه، جهاد و مبارزه با مظاهر شرک حاکمیت کفر، تکلیفی است که در اسلام به صورت جدّی مطرح شده و بر اساس آن، جهاد بزرگترین وظیفه هر فرد مسلمان و نظام اسلامی به شمار میآید; همان گونه که هر همکاری با این نوع نظامها، همکاری با نظام طاغوتی به حساب آمده، حرام است و در شرایط عادی، هیچ کس مجاز به تعامل مثبت با آن نیست.
در ادامه، لازم است با استناد به آیات و روایات دینی، ویژگیهای نظامهای طاغوتی مورد توجه قرار گیرد.
ویژگیهای نظام طاغوتی
با توجه به آیات مربوط به طاغوت و نیز روایات مربوطه به آن، ویژگیهای نظام طاغوتی را میتوان این گونه برشمرد:
فساد عقیدتی و عملی
یکی از ویژگیهای نظامهای طاغوتی این است که زمام داری این نظامها مبتنی بر حاکمیت انسانهای فاسد بوده و بر عقاید فاسده استوار شده است. طبق آیات قرآن کریم، ویژگی عمومی این گونه حاکمان آن است که در هر جا که وارد شوند فساد میکنند: (قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَهً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّهَ أَهْلِهَا أَذِلَّهً وَکَذَلِکَ یَفْعَلُونَ.)[۴۹] ملکه مصر گفت پادشاهان (حاکمیتهای غیرمشروع و مبتنی بر اقتدار فردی) هرگاه به شهری وارد شوند، در آن فساد میکنند و عزیزان آن شهر را به ذلّت میکشانند و همین گونه عمل میکنند. این آیه یکی از ویژگیهای اصلی نظام طاغوتی کفر را «فساد در زمین» معرفی میکند. این مطلب هرچند از زبان بلقیس نقل شده، اما در ادامه، خداوند تأیید میفرماید: (وَکَذَلِکَ یَفْعَلُونَ.)
مطابق این آیه، پادشاه کافر موجودیت نامشروع دارد و مانعی در راه اسلام و حق است. بر همین مبنا، حضرت سلیمان۷ متعرّض آن شد و آن را به دین حق دعوت کرد که اگر قبول نکند با آن مبارزه خواهد کرد; چون از وظایف هر مسلمان، مبارزه با فساد است و حاکمیتهای غیرمشروع، خود فاسد و عاملی برای ظالم و فساد.
در این نوع نظامها ـ همان گونه که آیه ۲۵۷ بقره تصریح کرده ـ باورهای توحیدی و اعتقاد به جهان آخرت مورد بی اعتنایی قرار میگیرد و تفکر دینی مردم از بین میرود; زیرا عقاید حاکمان این جوامع بر محور اعتقاد به حقیقت خداوند شکل نگرفته و باور آنان بر عقاید باطل (کفر و شرک) استوار گشته است. بر همین اساس، آنان در صدد گسترش عقاید فاسده خویش بوده، سعی در حاکمیت باورهای تاریک (کفر) دارند. از این رو، در چنین جامعهای، معارف حیات بخش الهی (اعتقاد دینی اسلام) کم رنگ شده، نظام سیاسی حاکم در صدد گسترش عقاید گم راه کننده (ظلمت کفر و الحاد) میباشد. با توجه به این ویژگی منفی، به طور کلی، اصل این نظامها به عنوان سدی در برابر گسترش عقاید توحیدی تبدیل خواهد شد، و این خود دلیلی بر لزوم مبارزه (جهاد) برای نابودی حاکمیت کفر و اعتلای کلمه الله است.
طبق نظر قرآن کریم، یکی دیگر از ویژگیهای مهم نظام طاغوتی، «ترویج فساد عملی و انحطاط اخلاقی در جامعه» است. در این نظامها، رفتارهای ضداخلاقی ترویج شده، فساد، صفات منفی و شیطانی در حال توسعه بوده و اخلاقیات سالم اجتماعی به فساد کشیده میشود. یکی از جلوههای فساد اجتماعی آنان این است که بزرگان و عزیزان هر جامعهای را تحقیر کرده، موجب تشدید فرهنگ نابرابری و حقارت میشود. در این نظامها، عدالت مبنای عمل قرار نمیگیرد. بدین روی، ظلم و ستم در تمام ابعاد اجتماعی و فردی آن نفوذ پیدا کرده، فرهنگ اجتماعی مردم به سوی بی عدالتی سوق داده میشود.
در اینکه چه عاملی باعث میشود این جوامع به سوی بی عدالتی و فساد سوق داده شود، با توجه به آیات الهی، علت فساد به طور عموم، گناه و نافرمانی از دستورات خداوند است و فساد نیز با گناه و عملکردهای گناه کاران به وجود میآید: (ظَهَرَالْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ.)[۵۰] بر اساس این آیه، فساد در خشکی و دریا به دست خود مردم به وجود میآید و علت این فسادها نیز آن است که مردم طعم نتایج عملکردهای ناصالح خود را میچشند.
با توجه به آیات الهی، وقتی گناه و ارزشهای غیر اخلاقی در جامعه گسترش پیدا کرد، فساد در تمام سطوح جامعه گسترش پیدا میکند و جامعه به سوی نابودی به پیش میرود. البته به فرمایش قرآن کریم، این نابودی تابعی از عملکردهای خود گناه کاران است و به عنوان عذاب الهی قلمداد میشود و این همه، ناشی از وجود نظام فاسدی است که بر مقدّرات جامعه سیطره پیدا کرده.
حاکمیت قوانین غیرالهی
در نظامهای طاغوتی، قوانین حاکم بر جامعه برخاسته از یک منبع قانون گذاری عالِم به واقعیتها و مصالح واقعی نبوده و قانونگذار هم شخص عادل و معصوم نیست. در جوامعی که روابط اجتماعی بر اساس دستورات سالم دینی شکل نگرفته، قوانین حاکم بر مناسبات اجتماعی برگرفته از منابعی غیر از احکام الهی است. این گونه جوامع بر اساس ادراکات ناقص عقل بشری و تمایلات و هوسهای انسانهای حاکم شکل گرفته و معیار اداره اجتماع نیز خواستهها و منافع حاکمان است. بر این اساس، در نتیجه و قطعاً منافع و خواستههای زمام داران نمیتواند معیار حقوق واقعی و تأمین منافع عمومی جامعه بوده و تأمین کننده همه جانبه عدالت باشد.
از نظر قرآن، نظامهایی که قوانین آنها بر اساس دستورات الهی و احکام اجتماعی اسلام شکل نگرفته، نظامهای ضد ارزشی بوده و مورد مذمّت قرار گرفته است. در این باره، قرآن کریم میفرماید: (وَ مَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَـئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ)[۵۱]، (وَ مَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَـئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ.)[۵۲] کسانی که به دستورات خداوند حکم نکنند، آنان کافرند و در آیه دیگر میفرماید: آنان فاسقند. پس از نظر اسلام، حاکمیت حقوقی و سیاسی (قانون گذاری) باید مطابق معیارهای دینی بوده و بر اساس احکام الهی باشد. و اگر قانون نظام سیاسی، الهی و یا منبعث از آن نباشد، این نظام مورد قبول اسلام نبوده، ضد ارزش تلقّی میشود. با تکیه بر همین اصل است که خداوند در آیه دیگری میفرماید: (فَاحْکُم بَیْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ)[۵۳]; بین مردم به آنچه از طرف خداوند نازل شده است، حکم کن و از هواها و هوسهای آنان پیروی مکن. طبق این آیه، در نظامهای سیاسی و اجتماعی، انطباق قوانین با احکام الهی یک ضرورت است و بر همین اساس، پیروی از هوا و هوس در اداره نظام اجتماعی، مورد پذیرش نیست.
حاکمیتهای غیرمشروع
سومین ویژگی نظامهای طاغوتی این است که در این نظامها، ولایت و حاکمیت به طور غیرمشروع شکل گرفته و فردی ستمگر بر مقدّرات این جوامع حکم فرماست. قرآن کریم در سوره بقره، آیه ۲۵۷ میفرماید: کافران تحت ولایت شیطان و طاغوات قرار دارند; یعنی رهبری طاغوت را پذیرفتهاند، و در مسائل اجتماعی خود، از حاکمی غیر آنچه خداوند معیّن کرده است، پیروی میکنند. در صورتی که مؤمنان در ولایت خداوند قرار دارند. در همین رابطه، طبق مفاد آیات و روایات مذکور، مؤمنان تنها کسانی هستند که در امور اجتماعی و منازعات خود به پیامبر مراجعه میکنند و کسانی که به حاکمی غیر حاکم منصوب از طرف خداوند مراجعه میکنند، مؤمن نیستند و اگر هم حقی را بدین صورت اثبات نموده یا به دست آورند، حرام و باطل است; زیرا ولایت حاکمی غیر منصوب از طرف خداوند را پذیرفتهاند و بدین وسیله، از ولایت خداوند و اولیای الهی خارج شده و در ولایت شیطان وارد شدهاند.
با توجه به این نکات و اصل الهی بودن حاکمیتها در نظام اجتماعی اسلام، به خوبی پیداست: نظامهایی که حاکمیت سیاسی و اجتماعی (در بعد اجرایی و قضائی) آنها مطابق این اصل نیست، نظام طاغوتی به شمار آمده و غیرمشروع هستند. بر این اساس، در زمان حیات پیامبر۹ قطعاً او حاکم اسلامی منصوب از جانب خداوند است، ولی زمانی که ایشان نیست، طبق دیدگاه شیعه، امامان معصوم:، حاکمان مشروع الهی هستند. طبق روایات متعدد، مانند «مقبوله عمربن حنظله» و «مشهوره ابی خدیجه»، در عصر غیبت امام معصوم۷ هم فقهای جامع الشرائط، از سوی امام معصوم۷ به حاکمیت دینی و سیاسی منصوب شدهاند و همانها زمامدار مشروع جامعه اسلامی هستند.[۵۴]
بر این اساس، نظامهایی که مطابق دیدگاه اسلامی شکل نگرفته و رهبری آنها نیز با شخص منصوب از طرف خداوند، پیامبر۹ و امامان معصوم: نیست، این گونه اعمال حاکمیت بر جامعه، غیرمشروع تلقّی شده و هر نوع حکم یا آثار مترتّب بر این حاکمیتها بر مسلمانان الزامی نیست.
جلوگیری از حاکمیت الهی
با استفاده از آیات ۷۴ و ۷۵ و ۷۶ سوره نساء، یکی از نشانههای حکومت طاغوتی آن است که مانع گسترش ارزشهای اسلامی و حاکمیت اللّه است (یَصدُّون عن سبیل اللّه)[۵۵]; همان گونه که در بعد دیگر، عاملی برای به بند کشیدن مستضعفان و مردم مسلمانان به شمار میآید. آیه ۲۵۶ سوره بقره نیز سران کفر و نظامهای طاغوتی را مانعی برای حاکمیت احکام نورانی اسلام و بسط ارزشهای اسلامی میداند. حاکمیت این گونه نظامهای فاسد موجب میشود مردم از راه راست (نور اسلام و ایمان) منحرف شده، به سوی کفر، گناه و گمراهی و نقاق کشیده شوند.
حاکمان غیرعادل
مهمترین ویژگی نظام اسلامی آن است که حاکمیت سیاسی و دینی در آن با انسانهایی است که از صفت «عدالت» برخوردارند و در عمل نیز رعایت کننده عدالت هستند. هر چه حاکم جامعه اسلامی در عملکردهای خود، از معیار «عدالت» فاصله بگیرد، به معیارهای طاغوتی بودن حاکم و نظام نزدیک میشود.
بر اساس روایتی که قبلا از امام صادق۷ در تفسیر آیه (وَلاَ تَأْکُلُواْ أَمْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ وَ تُدْلُواْ بِهَا إِلَی الْحُکَّامِ)[۵۶] نقل شد، امام فرمودند: «یا ابابصیر، اِنَّ اللّه ـ عزّ و جلّ ـ قد علم اَنّ فی الامّهِ حکّاما یجورون اَمّا اَنه لم یعن حکّام اهل العدل، ولکنّه عنی حکّام اهل الجور. یا ابامحمّد، اِنّه لوکان لک علی رجل حقٌّ فدعوته الی حکّامِ اهل العدلِ فابی علیکَ الاَّ اَن یُرافعک الی حکّامِ اهلِ الجورِ لیقضوا له لَکان مِمّن حاکمَ الی الطاغوتِ و هو قولُ اللّهِ ـ عزوجل: (أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَن یَتَحَاکَمُواْ إِلَی الطَّاغُوتِ.)» بر این اساس، به حکّام اهل جور و ستم پیشه، «طاغوت» اطلاق شده است. پس هر حاکمی که عادل نباشد و در عملکردهای خود عدالت را مراعات نکند، «طاغوت» اطلاق میشود و از دیدگاه اسلام، ولایت او باطل و حرام است و مراجعه به این حکومتها و قبول ولایت آنها حرام است و معصیت. اگر هم حقی توسط آنان استیفا شود، غیرمشروع به دست آمده است.
باید متذکر شد که از دیدگاه قرآن، اطاعت از حاکم ستمگر و قبول ولایت او به معنای قبول ولایت طاغوت است که از نظر روایات و آیات الهی، این نوع اطاعت مانند پرستش طاغوت محسوب میشود; کاری که به صورت کلی حرام است. در این باره، خوب است به روایت ابوبصیر از امام صادق۷ توجه کنیم که امام به ابوبصیر فرمود: «انتم الذین اجتنبوا الطاغوت اَن یعبدوها، و مَن اطاع جبّاراً فقد عبده»;[۵۷] شما کسانی هستید که از طاغوت دوری جستهاید. کسی که حاکم ستمگری را اطاعت کند، در واقع او را پرستیده است. این کار مصداق کفر وموجب دوری از اسلام است.
بر اساس این گونه آیات و روایات، از نظر اسلام و در فقه شیعه، پذیرش ولایت ظَلَمه (حکومتهای ستمگر) تحریم شده است. از دیدگاه فقه شیعه، این حقیقت در مورد پذیرش ولایت ظلمه، اعانت و کمک به اصل دستگاه حکومتی و حتی کار در حکومت طاغوت در صورتی که موجب دفع ضرر و یا جلب مصلحتی برای اسلام و مسلمانان نباشد، حرام است;[۵۸] همان گونه که مبارزه با این نوع نظامها هم از باب وجوب امر به معروف و نهی از منکر واجب است.
تقسیم بندی نظام طاغوتی
بر اساس آیات مذکور (آیات مربوط به طاغوت) و روایات صریحی که در تفسیر آنها وارد شده، حکومتهای طاغوتی در برگیرنده دو نوع نظام است:
۱. یکی نظامهای کفر و الحاد که بکلی عاری از هرگونه معیار و ارزش دینی اند. این نوع نظامهای سیاسی در تمام ویژگیها، مصداق کامل نظام طاغوتی به حساب میآیند و از نظر فقهی، مسئله جهاد و مبارزه با این نوع نظامها مطرح است که به «جهاد الطاغوت الکفار» معروف است.
۲. نظامهایی که در بعضی معیارها برگرفته از فرهنگ و تعالیم اسلام است، اما در بعد مشروعیت اصل ولایت و حاکمیت سیاسی، حاکمیت حقوقی و قضائی از معیارهای اصیل شیعه فاصله دارند، این نوع نظامها در عصر حضور، نظامهایی بودند که بر محور امامت حاکم معصوم۷ شکل نگرفته بودند. از این رو، مطابق روایت ابوبصیر، نظام طاغوتی به حساب آمده و از هرگونه همکاری و مراجعه به آنها نهی شده است. نظام طاغوتی نوع دوم امروزه نظامهایی هستند که در حاکمیت دینی، سیاسی و حقوقی آنها، عنوان «فقاهت» و «عدالت» رعایت نشده باشد; مانند نظامهای سیاسی که در برخی از کشورهای اسلامی وجود دارد. این نظامها از نظر شیعه «نظام اسلامی مخالف» نامیده میشوند. (همان گونه که در حدیث منقول از امام علی۷ اشاره شد.) از نظر فقه شیعه، تعامل با این نوع نظامها صرفاً در موارد خاص، متفاوت از نظام طاغوتی نوع اول است که البته تبیین دقیق و مفصّل این موضوع و همچنین تعیین حدود و ثغور دقیق آن، همانند نوع تعامل و قبول ولایت، نیازمند فرصت بیشتری است که در این مقال، مجال بحث آن نیست.
برای بحث مختصر و اشاره هرچند کوتاه در این مورد، به همان حدیث قبلی از امام صادق۷، که بین فقها معروف است، اشاره میشود: «قال: سألتُ اباعبدالله۷ عن رجلینِ مِن اصحابنا بینهما منازعهٌ فی دین او میراث فتحا کما الی السلطان و الی القضاهِ أَیحلُّ ذلک؟ فقال۷: مَن تحاکم الیهم فی حق او باطل فانّما تحاکَم الی الطاغوتِ و ما یُحکم له فانما یأخذ سَحتاً و اِن کان حقّاً ثابتاً لانّه اخذ بِحُکم الطاغوتِ و قد اَمَراللّهُ اَن یکفروا به: (یُریدونَ اَن یَتَحاکَموا اِلی الطاغوتِ وَ قَد اُمروا اَن یَکفروا به.) قلتُ فکیف یصنفان؟ قال۷: ینظرانِ الی من کان مِنکم مِمّن قد روی حدیثنا و نظر فی حلالِنا و عرفَ احکامِنا فلیرضوا به حَکَماً فانِّی قد جعلتُه علیکم حاکماً.»[۵۹] طبق این روایت، مراجعه به سلطانی که مأذون از طرف امام نیست، مراجعه به طاغوت است و حاکمیت غیر معصوم۷ یا کسی که مأذون از طرف معصوم۷ ـ مانند فقهای جامع الشرائط ـ نیست، مصداق حاکمیت طاغوت محسوب میشود و هرگونه تعامل مثبت با این نظامها جایز نیست و فقط به موارد خاص اضطراری محدود خواهد شد.
بر اساس این روایت، در عصر غیبت، که دست ما از ولایت ظاهری و مستقیم امام معصوم۷ کوتاه است، در تمامی امور اجتماعی و حوادث و پیشامدهای زندگی، مرجعیت دینی و سیاسی مردم با فقهای عادل شیعه است که به احکام اسلام آشنایند; زیرا طبق این حدیث و روایات متعدد دیگر، آنان تنها کسانی هستند که توسط امام معصوم۷ به این مقام منصوب شدهاند.
جمع بندی و نتیجه گیری نهایی
با توجه به تمامی آیات مربوط به طاغوت و همچنین روایات مربوطه، میتوان چنین نتیجه گرفت که در قرآن کریم، دو نوع آیه در رابطه با «طاغوت» موجود است: آیاتی که «طاغوت» را به معنای تمامی معبودهای شیطانی در برابر خداوند به کار برده است; و آیاتی که «طاغوت» را بر پیشوایان گم راهی و حاکمان غیر الهی اطلاق کرده.
معنای دوم «طاغوت» همان چیزی است که در این نوشته موردنظر است و در این زمینه روایاتی ذکر شد. طبق این روایات، نظامهای سیاسی، که حاکمیت سیاسی، حقوقی و اجرائی آنها مطابق دیدگاه اسلام و ملاکهای اصیل دینی نیست، مصداق نظام طاغوتی است. از نظر قرآن کریم و فقه شیعه، این نوع نظام سیاسی، مخالف ارزش دینی و اسلامی تلقّی شده، خارج از دایره نظامهای مشروع است.
با توجه به ویژگیهای نظام طاغوتی و اموری مانند فساد عقیده و عمل حاکمان، غیر عادلانه بودن و نامشرع بودن حاکمیتهای سیاسی، قانونی و قضائی حکومت، و مانع بودن در برابر حاکمیت الهی، به خوبی روشن شد که تمامی حاکمیتهای ظالمانه و نظامهای غیردینی، مصداق نظام طاغوتی به شمار آمده، از دیدگاه ارزشی اسلام، حاکمیت منفی قلمداد میشود.
از نظر فقه شیعه، این نوع نظامها مصداق ولایت شیطان و حاکمیت غیرمشروع محسوب میشود که قبول آنها از طرف شیعه به معنای قبول ولایت طاغوت و حرام است; همان گونه که در نوع اول نظام طاغوتی (نظامهای کفر و الحاد) در فقه شیعه، به دلیل وجوب امر به معروف و نهی از منکر و لزوم مبارزه با تمامی مظاهر فساد و پیشوایان کفر (فقاتلو ائمّه الکفر)[۶۰] و نیز لزوم رفع مانع از گسترش حاکمیت الهی، مسئله «جهاد» و مبارزه مطرح است; زیرا این نوع نظامها به هیچ وجه، از نظر اسلام مورد شناسایی قرار نگرفته، مشروعیت ندارند. از نظر فقه شیعه، هر نوع معامله با این نوع نظامها معامله با طاغوت و حرام است و بر همگان لازم است که در جهت براندازی این نظامها تلاش کنند.
نوع دوم نظام طاغوتی نظامهایی هستند که در طبقه بندی نظام کفر و الحاد قرار نمیگیرند، اما نظام مخالف به حساب آمده و ولایت و حاکمیتهای سیاسی، حقوقی و قضائی آنها مطابق دیدگاه اسلام و فقه شیعه شکل نگرفته است. از نظر قرآن و فقه شیعه، این نوع نظام سیاسی نیز نظام غیرمشروع و ولایت آن غیرقابل قبول است. همان گونه که این نوع نظامها نیز حاکمیت ظلمه به حساب میآید، اما بکلی متفاوت با نوع اول هستند و تعامل با این نوع نظامها هم متفاوت از نوع اول است و صرفاً به موارد خاص محدود میشود. (آن هم به دلایل خاصی مانند اضطرار و حرج و درک مصلحت.)
مطابق فقه شیعه و مستفاد از آیات قرآن و روایات دینی ما، نظامهای سیاسی مشروع تنها نظامهایی هستند که ولایت و حاکمیت همه جانبه سیاسی، حقوقی، قضائی و اجرائی آنها مبتنی بر اراده خداوند و منبعث از حاکمیت الهی باشد. مصداق کامل این نوع حاکمیتها نظامهایی هستند که تحت ولایت امامان معصوم: باشند. در عصر غیبت امام معصوم۷، حاکمیت فقهای عادل مصداق این نوع ولایت دینی به حساب میآید.
بر این اساس، تمامی نظامهایی که حاکمیت سیاسی و حقوقی آنها خارج از دایره نظام مشروع اسلامی باشد، نظام غیر دینی و «طاغوت» تلقّی میشود که از نظراسلام موردقبول نیست.
پانویس
الراغب الاصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، دفتر نشر، 1404، ص 305.
ابن منظور، لسان العرب، ج 15، ص 9.
فخرالدین الطریحی، مجمع البحرین، مکتبه نشرالثقافه الاسلامیه، 1408، ج 3، ص 50.
فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1995، ج 2، ص 162.
سید محمّدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیرالقرآن، ترجمه محمّدباقر همدانی، قم، جامعه مدرّسین، 1371، ج 2، ص 256.
محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفاء، 1983، ج 24، ص 82.
همان، ج 73، ص 342.
حج: 6.
بقره: 147.
ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1371، ص 418.
رعد: 16.
زمر: 62.
انعام: 102.
زمر: 2.
بقره: 256.
فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 2، ص 163.
فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 2، ص 163.
نساء: 51.
فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 3، ص 106.
مائده: 60.
نحل: 36.
محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 2، ص 222.
نساء: 76.
زمر: 17.
محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 2، ص 396.
بقره: 257.
فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 2، ص 164.
سید محمّدحسین طباطبائی، پیشین، ج 2، ص 642.
محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 35، ص 396.
همان، ص 397 / محمّدبن یعقوب کلینی، الکافی، دارالکتب الاسلامیه، 1388ق، ج 1، ص 375، روایت 3.
حجرات: 9.
مائده: 8.
نساء: 58 و 59.
18ـ فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 3، ص 112 / ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیشین، ذیل آیه، ج 3، ص 432 / محمّدحسن نجفی، جواهرالکلام، دارالکتب الاسلامیه، 1362، ج21، ص 400.
نساء: 61.
نساء: 65.
نساء: 76.
محمّدبن یعقوب کلینی، پیشین، ج 1، ص 375.
همان، ج 2، ص 318.
بقره: 188.
نساء: 61.
محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 67، ص 131، باب 4، ذیل روایت.
محمّدبن یعقوب کلینی، پیشین، ج 7، ص 411.
محمّدحسن نجفی، پیشین، ج 21، ص 400.
همان، ج 40، ص 31.
محمّدبن حسن الحرّ عاملی، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل البیت، 1414ق، ج 1، ص 34، ح 13، باب 52.
امام خمینی، صحیفه امام، ج 10، ص 221، سخنرانی 12 مهر 1358.
اعراف: 45.
نمل: 34.
روم: 41.
مائده: 44.
مائده: 45.
مائده: 48.
محمّدحسن نجفی، پیشین، ج 40، ص 400. مرحوم صاحب جواهر با توجه به این روایت و حدیث عمربن حنظله، دربارهٔ مشروعیت ولایت فقیه در عصر غیبت، با ادعای اجماع و نفی مخالفت میکند. (محمّدتقی مصباح، نظریه سیاسی اسلام، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1379، ج 2، ص 96.)
اعراف: 45.
بقره: 188.
محمّدبن یعقوب کلینی، پیشین، ج 2، ص 318.
همان، ج 1، ص 67، روایت 10.
محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 67، ص 131.
توبه: 12.