۰
چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۳ ساعت ۱۲:۵۴

آتش سوزی کتابخانه اسکندریه (افسانه یا واقعیت؟)

آتش سوزی کتابخانه اسکندریه (افسانه یا واقعیت؟)
کتاب سوزی اسکندریه یکی از بحث انگیزترین مسائل تاریخ فتوحات اسلامی است. هرچند اولین بار در قرن هفتم هجری به این مسئله اشاره شده است، ولی طی قرون بعد، به ویژه در دوران معاصر مورخان و محققان فراوانی این موضوع را بررسی کرده اند. برخی با آوردن استدلال های گوناگون، موافق این خبر بوده و جمعی هم با ارائه قراین و شواهد گوناگون به کذب بودن این خبر معتقدند. به نظر می رسد بیشتر کسانی که در مورد این موضوع تحقیق کرده اند تنها به بررسی گزارشی که از قرن هفتم هجری در متون تاریخی آمده است، پرداخته اند و کم تر محققی از زاویه دید فتوحات اسلامی به موضوع نگاه کرده است. با دقت در متن اصلی گزارش و تعمق در استدلال ها و احتجاج های موافقان و مخالفان و نیز مقایسه این گزارش با مطالعه و بررسی جریان فتح مصر، پی می بریم که این کار توسط مسلمانان صورت نگرفته و اگر هم به احتمال ضعیف چنین اتفاقی افتاده است، نبایستی در فتح اول اسکندریه باشد، بلکه در فتح دوم اسکندریه ودوران خلافت عثمان روی داده است. در این مقاله به بررسی این موضوع از زاویه ای که گفته شد، می پردازیم.

_______________________________

1. کارشناس ارشد تاریخ


یکی از مسائل بحث برانگیز در مورد مصر و اسکندریه موضوع آتش سوزی کتابخانه آن شهر توسط مسلمانان است.

نگارنده در کتاب های فتوح اسلامی و منابع اولیه تاریخ اسلام تا قرن هفتم، گزارشی از آتش سوزی کتابخانه اسکندریه ندیده و اصلاً این مورخان به وجود یا عدم وجود کتابخانه ای در اسکندریه اشاره نکرده اند.

درباره این موضوع ظاهراً در دوران های متأخر، و بیشتر دوران های جدید تاریخ نگاری بحث شده است. روش ما در این نوشتار، بررسی آرا و عقاید مخالفان و موافقان این خبر است و در پایان آن چه به واقعیت نزدیک به نظر می رسد، مطرح می کنیم.

داستان کتاب سوزی


اصل داستان کتاب سوزی اسکندریه توسط مسلمانان، ظاهراً اولین مرتبه توسط قفطی (م 646 هجری) در کتاب تاریخ الحکماء بیان شده است:

یحیی النحوی المصری الاسکندری، اسقف نصاری بوده وقتی عمروبن عاص فتح مصر و اسکندریه نمود و یحیی مذکور بر عمرو داخل شد و حال آن که شنیده بود و دانسته بود عمرو پایه و منزلت او را در علم... پس عمرو او را اکرام کرد...عمرو مفتون او شد و از حجج منطقیه و الفاظ فلسفه که عرب را به آن آشنایی نبود، چیزهای هایل شنید و عمرو مردی عاقل، نیکو و صحیح فکر بود و یحیی را ملازم شد و از وی مفارقت نمی کرده تا روزی یحیی او را گفت: تو احاطه کرده ای به اموال اسکندریه و به هر مال که بوده به تصرف در آورده، مهری بر آن زده ای و از آن چه تو را سپاه تو را از آن انتفاعی باشد، معارض آن نمی شوم و اما آن چه را که شما از آن نفعی نباشد لامحاله ما به آن اولی هستیم خوب است بفرمایی دست ضبط از آن بردارند، عمرو گفت: چه چیز است آن چه تو بدان محتاجی و درکارداری؟گفت: کتب حکمت که در خزانه ملوکانه است...عمرو از قصه آن ها در عجب بماند و گفت: مرا ممکن نیست که در باب کتب حکمی کنم مگربعد از استیذان امیرالمومنین. پس قصه آن کتب بر وجه مشروح به عمر نوشت... پس از جانب عمر جواب بر این وجه رسید: که در باب کتبی که ذکر کرده بودی، اگر آن چه در آن کتب است موافق است با آن چه کتاب اللّه بر آن مشتمل است، پس خدای سبحانه ما را از آن بی نیاز دارد و اگر مضامین آن کتب مخالف است با آن چه در کتاب الهی است، ما را حاجتی به آن نیست باید که در اعدام آن ها بکوشی. لاجرم عمرو شروع

به متفرق گردانیدن آن کتب بر حمامات اسکندریه کرد تا بسوزانند آن ها را در اتون حمامات، و عدد حمامات اسکندریه را در آن وقت راوی برای من مذکور ساخت، لیکن من آن را فراموش کردم. اما گفته اند مدت شش ماه حمام ها به آن کتب دایر بودند. بشنو که چه گذشت و تعجب کن که جای تعجب است؟2

هم چنین ابن العبری مورخ مسیحی در کتاب تاریخ مختصر الدول خود شبیه همین روایت را آورده و به احتمال فراوان آن روایت را از قفطی گرفته است.3

لسان الملک سپهر نیز در کتاب ناسخ التواریخ ضمن حوادث فتح اسکندریه شبیه همین روایت را آورده است.4 عبداللطیف بغدادی در کتاب خویش که جریان مشاهداتش را از سرزمین مصر آورده است، ضمن گزارشی از آثار برجای مانده از دارالعلم اسکندریه و هنگام مشاهده ستون های برجای مانده می نویسد:

... گفته می شود که این ستون از ستون هایی است که رواقی را داشته است که ارسطو در آن رواق حکمت تدریس می کرده است. و این مکان دارالعلم بوده است. و در این جا مخزنی بوده است که در آن کتاب هایی را عمرو بر طبق دستور خلیفه سوزانید.5

مقریزی هم در کتاب خود در عبارت هایی شبیه عبداللطیف بغدادی به آتش سوزی کتابخانه اسکندریه به دستور خلیفه اشاره می کند.6

حاجی خلیفه هم بدون ذکر کتاب سوزی اسکندریه به رفتار مسلمانان در صدر اسلام اشاره می کند و معتقد است که مسلمانان به جز فن طب و لغت و احکام شریعت به طرف هیچ علمی توجه نمی کردند و از این که عقاید مردم مسلمان در نتیجه علوم قدما دچار خللی شود بیمناک بودند و به همین علت گفته شده است:

ایشان در فتوحات خود کتاب هایی را که به دست می آوردند می سوزاندند.7

_______________________________

2. جمال الدین قفطی، ترجمه تاریخ الحکماء، (دوره شاه سلیمان صفوی)، ص 483 - 485.

3. ابن العبری، تاریخ مختصر الدول، ص 162 163.

4. لسان الملک سپهر، ناسخ التواریخ، ج 2، ص 345 - 346.

5. بغدادی، عبداللطیف، الافاده و الاعتبار، ص 114.

6. «و یذکران هذا العمود من جمله اعمده کانت تحمل رواق ارسطالیس الذی کان یدرس به الحکمه و انه کان دار علم و فیه خزانه کتب احرقها عمرو باشارة الخلیفه» (مقریزی، خطط، ج 1 ص 257).

7. حاجی خلیفه، مصطفی بن عبداللّه (کاتب چلبی) کشف الظنون، ج 1، ص 33.


دیدگاه مخالفان


برای بررسی این واقعه ابتدا دیدگاه کسانی که با خبر آتش سوزی اسکندریه مخالف هستند ذکر می شود. دکتر حسن ابراهیم حسن یکی از مخالفان این خبر است و دلایل مردود بودن این خبر را چنین آورده است:

1. دانشمندان فرنگی چون ژیبون، باتلر، سدیو و گوستاولوبون و... در مورد این خبر تردید کرده اند;

2. اوتیخا (م 228 ق) مورخ مسیحی که به زمان فتح نزدیک بوده است، جریان فتح را ذکر کرده، ولی از کتاب سوزی خبری نداده است;

3. مورخان مسلمان مثل یعقوبی (م 292 ق)، بلاذری (م 290 ق)، ابن عبدالحکم (م 257 ق)، الکندی (م 350 ق) ابن اثیر، مقریزی و ابن تغری بردی از آن مسئله یاد نکرده اند;

4. این که عده ای می گویند مسلمانان هر کتابی را به جز قرآن می سوزانده اند، اشتباه است، زیرا این روایت را فقط حاجی خلیفه آورده است;

5. این که کتاب ها صرف گرم کردن چهارهزار حمام شده است واقعیت ندارد، زیرا همان طور که عمرو آن ها را به حمامی ها می داده یحیی هم می توانست آن ها را از حمامی ها به دست آورد;

6. به گفته باتلر، یوحنا سی سال پیش از حمله مسلمان به مصر مرده است;

7. آتش سوزی در سال 391 م و زمان امپراتور تئودویوس صورت گرفته و در مراحل دیگر هم این مرکز به علت جنگ های داخلی سوخته است;

8. اگر چنین کتابخانه ای وجود داشت، پس از حمله مسلمانان به مصر و قبل از آمدن به اسکندریه امکان انتقال آن به روم وجود داشت;

9. احتمال دارد چون ابن العبری مسیحی بوده این خبر را از روی تعصب جعل کرده است.8

شاید جدیدترین تحقیق درباره آتش سوزی کتابخانه اسکندریه را یکی از پژوهشگران عرب بنام مصطفی عبادی انجام داده است. وی خبر آتش سوزی کتابخانه را بهوسیله مسلمانان رد می کند. وی در کتاب خود با پی گرفتن روند

_______________________________

8. حسن ابراهیم حسن، تاریخ اسلام، ج 1، ص 241 242.

تاریخی کتابخانه اسکندریه، نتیجه می گیرد که قبل از حمله مسلمانان به مصر کتابخانه اسکندریه از بین رفته بود. وی اولین آتش سوزی در کتابخانه را به حمله اگوست قیصر به اسکندریه در سال 48 ق م مربوط می داند، بهویژه از سکوت استرابون جغرافی دان رومی که دو دهه بعد به مدت چهار سال در اسکندریه به سر برده است و حتی یک کلمه در مورد کتابخانه اسکندریه نمی گوید، اظهار تعجب و شگفتی می کند. هم چنین او اطلاعات عبداللطیف بغدادی را در مورد اسکندریه غلط می داند و ازجمله این خبر را او آورده است که اسکندر و ارسطو در این شهر درس خوانده اند و این خبر واقعیت ندارد. هم چنین مؤلف، سخن باتلر را که گفته است آخرین خبر در مورد زنده بودن نحوی مربوط به سال 540 م است، تأیید کرده و معتقد است که امکان ندارد وی سال 640 م، سال فتح مسلمانان، در مصر زنده باشد. دلیل دیگر او این است که چگونه ممکن است این همه کتاب صرف سوخت حمام ها شده باشد، حال آن که این همه حمام در آن شهر وجود نداشته است. وی در آخر نتیجه می گیرد که این داستان سازی کار مسیحیان صلیبی بوده است. وی هم چنین از این که قفطی داستان را بسط نداد نتیجه می گیرد که این روایت برای وی نیز اثبات نشده است.9


گوستاولوبون هم یکی از باسابقه ترین مخالفان این خبر است. دلایل او عبارت اند از:

1. چنین حرکت وحشیانه ای با وضع و عادات فاتحان اسلامی مخالف بوده است;

2. قبل از اسلام خود نصارا همان طور که همه معابد و خدایان اسکندریه را منهدم کردند کتابخانه مزبور را هم سوزاندند و در زمان مسلمانان چیزی باقی نمانده بود که آن را بسوزانند.10

امیر علی محقق تاریخ عرب نیز این امر را با توجه به روش خلیفه دوم بعید شمرده است وی در این باره اضافه می کند:

حقیقت امر این است که بخشی از این کتاب در حمله ژولیوس سزار بر باد رفته است و باقی مانده آن هم در قرن چهارم در زمان سلطنت تئودور امپراتور روم نابود شد.11

_______________________________

9. ر.ک: مصطفی عبادی، زندگی و سرنوشت کتابخانه اسکندریه، از ص 141 174.

10. گوستاولوبون، تاریخ تمدن عرب (اسلام)، ص 257.

11. امیر علی، تاریخ عرب و اسلام، ترجمه فارسی، ص 47.


محمد عبداللّه عنان نیز می نویسد:

... هنگام حمله عرب، نشانه ای از کتابخانه عمومی نبود و بطلان این مسئله که عرب ها کسانی بودند که کتابخانه مشهور اسکندریه را سوزاندند ثابت شده است.12

عبدالحسین زرین کوب هم این خبر را افسانه می خواند و معتقد است این خبر را افرادی چون ابن العبری و دیگران درست کرده اند.13

حسین علی ممتحن هم در مقاله ای با عنوان «پژوهشی درباره سوختن کتابهای اسکندریه و ایران» ابتدا دیدگاه موافقان خبر آتش سوزی اسکندریه را ذکر می کند، سپس دیدگاه مخالفان این خبر را هم عنوان کرده، بهویژه در این قسمت نظریه، شبلی نعمانی دانشمند هندی را با تفصیل ارائه می کند. وی در پایان مقاله خود در بخشی با عنوان «نتیجه بررسی» ابتدا به نقل چند آیه و حدیث در مورد اهمیت علم و دانش و تشویق علم آموزی در اسلام می پردازد سپس می نویسد:

... با در نظر گرفتن این موضوع که بنا به تصریح جرجی زیدان:«نکته مهم این که ابن قفطی و عبداللطیف خبر سوزاندن کتابخانه اسکندریه را از منبعی نقل کرده اند که فعلاً در دسترس نیست و از میان رفته است» این مطلب نمی تواند منجز و مستدل باشد و قضاوت قطعی درباره آتش زدن کتابخانه اسکندریه و ایران محل تأمّل و بحث است و نمی توان به طور حتم و ضرس قاطع مسلمانان را مرتکب این کار زشت و ناروا قلمداد کرد، زیرا مأخذ گفته عبداللطیف بغدادی که دیگران از او روایت و نقل کرده اند یا منبع گفته حاجی خلیفه درباره سوزاندن کتابخانه استخر فارس در اواخر قرن یازدهم چه بوده است، معلوم نیست.14

مرتضی مطهری هم در کتاب خدمات متقابل ایران و اسلام این خبر را رد کرده و دلایل او بیشتر همان دلایل حسن ابراهیم حسن و گوستاولوبون و دیگران است.15هم چنین استاد شهید در کتاب مستقلی به نام کتاب سوزی ایران و مصر، این خبر را مردود دانسته است. دلایل او در این کتاب همان مطالبی است که در کتاب خدمات متقابل آمده است.16

_______________________________

12. عنان محمد عبداللّه، مصر الاسلامیه و تاریخ الخطط المصریه، ص 81.

13. زرین کوب، بامداد اسلام، ص 86.

14. ممتحن، پژوهشی در تاریخ و فرهنگ اسلام و ایران، صفحات 73 93.

15. مطهری مرتضی، خدمات متقابل ایران و اسلام، قسمت آتش سوزی کتابخانه ایران و اسکندریه.

16. مطهری مرتضی، کتاب سوزی ایران و مصر. وی در این کتاب، مطالب را با دادن عناوین، ارائه کرده است.


دیدگاه موافقان


اما کسانی که این خبر را تأیید کرده اند، شاید برجسته ترین چهره آن ها ابن خلدون باشد که هرچند در کتابهایش مستقیماً خبر آتش سوزی را با آن تفصیل نیاورده است، ولی او خبر مشابه ای از اقدام سعدبن ابی وقاص فاتح ایران می آورد که پس از مشورت با عمر در مورد کتاب های کتابخانه های ایران، عمر برای او نوشته است که ما را کتاب خدا کافی است. پس اگر موافق کتاب خدا باشند نیازی به آن نداریم و اگر موافق قرآن هم نباشند باز هم بی نیاز هستیم و در آخر این حکایت می نویسد:

...کجاست آن همه دانش ایرانیان که عمر هنگام گشودن ایران به نابود کردن

آن ها فرمان داد.17

از جمله موافقان دیگر این خبر، جرجی زیدان است. وی ابتدا می گوید که قبلاً نظرش این بوده است که مسلمانان کتابخانه را نسوزانده اند، اما اکنون بر اثر تحقیقات جدید خود به نتیجه عکس تحلیل اول خود رسیده است. دلایل او به قرار ذیل است:

1. مسلمانان صدر اسلام به استناد احادیث نبوی و تصریح صحابه، اشتیاق فراوان داشتند که غیر از قرآن، سایر کتاب ها را محو کنند (در این مورد چند حدیث را ذکر کرده است);

2. این که عده ای می گویند کتاب های اسکندریه قبل از حمله مسلمانان از بین رفته بود صحیح است، ولی پاره ای از آن ها مانده بود که توسط مسلمانان از بین رفت;

3. عبداللطیف بغدادی همه مصر را گردش کرده و آن چه دیده نقل کرده است و بعید است مطلب کذبی را بیان کند;

4. بر اثر بررسی های عمیقی که ما خودمان انجام داده ایم معلوم شد که ابوالفرج ملطی (ابن العبری) موضوع کتاب سوزی را از مورخی مسلمان، یعنی قفطی نقل کرده که او حدود چهل سال پیش تر از وی فوت کرده است. منبع خبری قفطی و عبداللطیف بغدادی فعلاً معلوم نیست. قفطی وزیر و عالم و حکیم بوده و امکان این که خبری کذب بیاورد بعید است;

5. دلیل این که مسلمانان در کتاب فتوح و منابع اولیه از کتاب سوزی یاد نمی کنند،

_______________________________

17. ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه، ج 1، 1362، ص 82.

این است که این کتاب ها در زمان ترقّی تمدن اسلامی و بالا رفتن ارزش علم و دانش نگارش یافته و وقوع این حادثه را در زمان خلفای راشدین بعید دانسته اند و رفته رفته آن را حذف کرده اند;

6. این که ابن خلدون و حاجی خلیفه هم آن را تأیید کرده اند از دلایل صحت این خبر است;

7. دین داران در آن دوره تصور می کردند تخریب معابد و سوزاندن کتاب های کافران کمک به ترویج دین جدید است. وی نمونه هایی از اعمال دین داران را در طول تاریخ ذکر کرده است.18


دکتر ذبیح اللّه صفا نیز با ذکر خبر از کتاب قفطی به طور ضمنی با آن موافق است وی معتقد است که در آستانه حمله مسلمانان به مصر، مدارس و کتابخانه های خصوصی در اسکندریه هم چنان موجود بود و وجود قراین مختلف به این امر گواهی می دهد و مثلاً بعضی از اوراق پاپیروسی متعلق به قرن پنجم میلادی وجود کتابخانه ای را در مصر تأیید می کند. وی هم روایت عبداللطیف بغدادی و هم روایت قفطی را بدون آن که رد کند، ذکر کرده است، بهویژه در موارد بسیاری به قفطی استناد می دهد.19

منوچهر دانش پژوه هم در مقاله ای با عنوان «کتاب شویی در تمدن اسلامی» ضمن تأیید خبر کتاب سوزی اسکندریه توسط مسلمانان، روایتی از آثارالباقیه ابوریحان بیرونی می آورد که فاتح ماوراء النهر حتی کسانی را که در محاوره،

زبان خوارزمی به کار می بردند، از دم شمشیر می گذراند. وی سپس با ذکر خبر مربوط به کتاب سوزی سعدبن ابیوقاص در ایران و بیان نمونه های دیگر از سلاطین اسلامی به ذکر احادیث و روایات مربوط به منع کتابت توسط صحابه می پردازد، و با توجه به ارائه این همه نمونه، کتاب و کتاب سوزی در اسلام را یک واقعیت می داند.20

_______________________________

18. جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، از ص 436 444.

19. ذبیح الله صفا، تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی، ج 1، ص 5 6.

20. دانش پژوه، منوچهر، کتاب شویی در تمدن اسلامی، مجموعه مقالات بین الملل کتاب و کتابخانه،

ص 192 193.


بررسی خبر بر اساس کتاب های فتوح


بدیهی است که منابع دست اوّل تاریخ مصر در دوره اسلامی کتاب های فتوح هستند. و کتاب هایی که ویژه تاریخ مصر می باشند، مانند کتاب الولاه و کتاب القضاه از کندی مصری (م 350 ق)، الانتصار ابن دقماق (م 809 ق)، تاریخ مصر و خطط مقریزی (م 847 ق)، النجوم الزاهره فی اخبار مصر و القاهره ابن تغری بردی (م 874 ق) و حسن المحاصره فی اخبار مصر و القاهره جلال الدین سیوطی (م 911 ق) و منابعی چون تاریخ یعقوبی، تاریخ طبری آثار مسعودی، دینوری، ابن اثیر، ابن کثیر شامی و دیگران را در مورد مصر باید در مرتبه ی بعد از منابع فتوح قرار داد. «شکی نیست که معتبرترین و نزدیک ترین روایت به حقیقت ]در مورد فتح مصر[ کتاب ابن عبدالحکم است».21

کتاب فتوح مصر و اخبارها مشهورترین اثر ابن عبدالحکم است. در این کتاب به جزئیات فتح مصر اشاره شده است، ولی در مورد وجود کتابخانه یا عدم وجود آن، گزارشی ندارد، با این که در اهمیت و عظمت این شهر روایات فراوانی آمده است.

یکی دیگر از منابع دست اوّل فتح مصر، کتاب فتوح البلدان بلاذری است که در این اثر هم به جزئیات فتح مصر اشاره شده است، و از نظر محتوا و سندیت نزدیکی زیادی به کتاب ابن عبدالحکم دارد. بلاذری هم به وجود کتابخانه یا عدم وجود آن در اسکندریه هیچ اشاره ای ندارد.22

در کتاب الفتوح ابن اعثم کوفی و چند کتاب دیگر فتوح، که مطالب بسیاری در مورد فتح مصر آمده است، در این کتاب ها هم به کتاب سوزی اشاره ای نشده است.

یادآوری می شود در هیچ یک از کتاب های ویژه تاریخ مصر و منابع معتبر تاریخ صدر اسلام که برخی از آن ها را ذکر کردیم خبر آتش سوزی کتابخانه نیامده است.

بحث اصلی ما در این بخش از نوشتار، بررسی اصالت و سندیت دو منبع اصلی فتح مصر، یعنی کتاب فتوح مصر و اخبارها تألیف ابن عبدالحکم (م 257 ق) و فتوح البلدان بلاذری (م279 ق) است.

_______________________________

21. عنان، همان، ص 13.

22. بلاذری، فتوح البلدان، از ص 317 320.


در مشهورترین و معتبرترین منابع فتح مصر تا کنون مطالب این دو اثر است. بر اساس روایات این کتاب ها، مسلمانان به فرماندهی عمروبن عاص در سال نوزدهم23به مصر حمله کرده وتا آغاز سال بیستم قمری کار فتح مصر را به اتمام رساندند. مسلمانان پس از فتح باب الیون که پس از اسکندریه مشهورترین مرکز رومیان و پایگاه مقوقس حاکم قبطیان بود، با قبطیان قراردادی را امضا کردند که در آن، ضمن تعیین مقدار جزیه وام خراج به قبطیان، تعهد دادند که زمین ها و اموالشان مربوط به خود قبطیان باشد و کسی متعرض ایشان نشود.24 از مطالب این دو کتاب چنین برداشت می شود که مسلمانان در فتوحات خود با مناطق متصرفی دو نوع برخورد داشتند; اگر شهری یا منطقه ای با زور فتح می شد (= مفتوح العنوه) همه املاک این سرزمین به مالکیت عموم مسلمانان در می آمد و همه غنایم می بایستی جزء «فی» قرار گیرد و پس از برداشتن یک پنجم آن برای خزانه بیت المال مابقی به طور مساوی بین جنگجویان تقسیم شود، ولی چون مسلمانان نمی خواستند به کشاورزی بپردازند از این رو املاک متصرفی را طی قراردادی به صاحبان قبل می دادند و اگر صاحب این نوع املاک مسلمان می شد می بایستی ملک را رها کند و به افراد دیگری اجاره داده می شد. در این زمین ها حاکم اسلامی می توانست هرساله میزان خراج را تغییر دهد. اما اگر سرزمینی قبل از حمله مسلمانان تسلیم می شد و با مسلمانان قرار داد صلح امضا می کرد مسلمانان، ساکنان قبل را مالک زمین های خود می دانستند و فقط میزان معینی خراج تعیین می شد و می بایستی میزان خراج بر اساس قرار داد ثابت باشد، لذا حاکمنان بعدی نمی توانستند آن را تغییر دهند. حال اگر مالک چنین زمینی مسلمان می شد، مالکیت وی بر آن باقی می ماند و فقط می بایستی وجوه شرعی را بپردازد.25

_______________________________

23. در سال فتح مصر هم اختلاف روایات فراوانی داریم که هر دو منبع به این اختلاف ها اشاره کردند، به ویژه ابن عبدالحکم در فصل جداگانه ای روایات مختلف و گاهی متناقض را در مورد سال فتح مصر گزارش کرده است. به عقیده نگارنده از بررسی محتوای کتاب های مزبور می توان پی برد که مسلمانان سال نوزدهم حمله را به مصر شروع و آغاز سال بیستم کار فتح را تمام کردند.

24. ابن عبدالحکم، فتوح مصر و اخبارها، ص 70 71 و بلاذری، همان، ص 308.

25. برای اطلاع بیش تر در این مورد ر.ک: اجتهادی، بررسی وضع مالی و مالیه مسلمین، ص 174 179.


از این بحث می توان نتیجه گرفت که همه اعمال و رفتار مسلمانان به جز موارد استثنایی نسبت به قبطیان بر اساس چارچوب قراردادها بوده است و آنان نمی توانستتند کتابخانه اسکندریه را به کام آتش بسپارند.

از دیگر بحث های مهم در مورد فتح مصر که در دو کتاب مزبور به آن پرداخته شده این است که آیا فتح مصر با عنوه بوده یا با صلح و بستن قرار داد این سرزمین به تصرف مسلمانان درآمده است؟

در هر دو منبع، روایات متفاوت و متناقضی در مورد چگونگی فتح مصر آمده است. اهمیت بیش تر این مطلب زمانی روشن می شود که حکومت های اسلامی بر اساس نوع فتح سرزمین ها، مالیات و خراج را تعیین می کردند. برخی از مورخان معتقدند که خلفای بنی امیه مایل بودند فتح مصر را با «عنوه» بدانند، زیرا در این صورت می توانستند به هر میزان که بخواهند از مردمان این سرزمین، خراج دریافت کنند.26

از این بحث می توان نتیجه گرفت که چون مفتوح العنوه بودن مصر امری قطعی نبوده است، مسلمانان نمی توانسته اند مانند یک سرزمین اشغال شده با مصر برخورد کنند، بلکه بایستی طبق قراردادها عمل می کردند.

هم چنین از بررسی متن دو کتاب می توان نتیجه گرفت که مسلمانان پس از عقد قرارداد، باتوده مردم کار داشتند و فقط بزرگان روحانی وحاکمان محلی را طرف حساب خود می دانستند و از طریق آن ها به دریافت خراج و جزیه اقدام می کردند. در حقیقت می توان گفت که بزرگان روحانی و حاکمان محلی در مصر خود «دولتی در دولت اسلامی داشتند» و مسلمانان کاری به امور دینی، فرهنگی و مدنی آن ها نداشتند.

بر اساس گزارش هر دو کتاب، شهر اسکندریه که آخرین فتح مهم مسلمانان در مصر بوده، با زور و قوه قهریه تصرف شده و به اصطلاح «مفتوح العنوه» بوده است، اما به دلیل مقاومت شدید مردم اسکندریه و رومیان، به دستور خلیفه (عمربن خطاب) با آن ها به عنوان اهل ذمه قرارداد صلحی شبیه قرارداد باب الیون منعقد شد و مسلمانان تعهد دادند که در امور مسیحیان دخالت نکنند، حتی اعتراض برخی از صحابه که معتقد بودند این شهر باید بین جنگ جویان تقسیم شود، راه به جایی نبرد.27

_______________________________

26. طبری، تاریخ طبری، ج 5، ص 1923 و ابن اثیر، تاریخ کامل، ج 4، ص 1500.

27. ابن عبدالحکم، همان، ص 82.


اما در سال 25 ق و در زمان خلافت عثمان بن عفان بار دیگر شهر اسکندریه به تحریک رومیان و با آمدن نیروهای جدیدی از روم به فرماندهی منویل الخصی دست به شورش زد. این بار هم مسلمانان به فرماندهی عمروبن عاص که در دوره عثمان از امارات مصر برکنار شده بود و به جای او عبداللّه بن سعدبن ابی سَرح، برادر رضاعی خلیفه، حاکم بود و بنا به نقل منابع به اصرار جنگ جویان مسلمان دوباره به فرمانده جنگ انتخاب شد، رومیان و قبطیان هم دست آن ها را به سختی شکست دادند. پس از این فتح، از بستن قرارداد جدید با اهالی شهر، یاد نشده است.28

در دو کتاب مذکور، ضمن گزارش فتح دوم اسکندریه، به ویران شدن شهر یا آتش سوزی کتابخانه اشاره ای نشده است، فقط برخی مورخان، روایت کرده اند که به دستور عمروبن عاص، برج و باروی اسکندریه را ویران کردند.29

به عقیده نگارنده اگر کتابخانه ای وجود داشته است، می توانسته در جریان این فتح ویران شود، زیرا مسلمانان دیگر عهد و پیمانی با آن ها نداشتند.

نکته قابل توجه در مورد منابع فتح مصر این است که برخی محققان معاصر که در زمینه پاپیروس شناسی تخصص دارند و توانسته اند از پاپیروس های برجای مانده از دوران صدر اسلام را شناسایی و قرائت کنند، معتقدند که مطالب کتاب های فتوح با محتوای پاپیروس ها سنخیت و مشابهت کلی دارد.30 و این هم خوانی، اصالت و اعتبار روایات مورخان اسلامی را تأیید می کند.

چنین استنباط می شود که آثار بلاذری و ابن عبدالحکم به علت توجه به سلسله اسناد معتبر و توجه به جزئیات حوادث، تألیفاتی قابل اعتماد هستند، و چون کم تر موردی را از نظر نقد علمی بر آثار آن ها می توان ایراد گرفت، لذا بسیار بعید است که این دو منبع خبر مهمی مثل آتش سوزی را تعمداً حذف کرده باشند. در تألیف ابن عبدالحکم مواردی مثل چگونگی اسکان قبایل و گروه های اسلامی در مصر و کیفیت تأسیس شهر و خطط آن به وسیله مسلمانان، خبر احداث مسجد معروف

_______________________________

28. همان، ص 175 176 و بلاذری، همان، ص 321 322.

29. ابن اثیر، همان، ج 4، ص 1600.

30. دنت، دانیل، مالیات سرانه و تأثیر آن در گرایش به اسلام، ص 209. دنت عقیده مستشرقانی مثل بکر، ولها وزن و کاینانی را که معتقدند مطالب کتب فتوح تحت تأثیر عقاید فقهی قرن سوم است، رد کرده است.


این شهر، خبر ایجاد ترعه «خلیج امیرالمؤمنین» خبر مقطم و...با ذکر سلسله راویان آمده است و در موارد بسیاری هم روایات متفاوت و متناقض را با تفصیل ارائه کرده است. با مطالعه این کتاب پی می بریم مسلمانان در امور فرهنگی و دینیِ قبطیان دخالت نداشته اند، فقط در یک مورد آمده است که عمربن خطاب دستور داد رسم «قربانی کردن دختر باکره درنیل» برداشته شود، زیرا معتقد بود که این «سنت اسلام نیست و اسلام سنت های پیشین را از میان بر می دارد».31 هم چنین از محتوای کتاب استنباط می شود که عمروبن عاص برای تأمین اداره سرزمین مصر و تضمین پرداخت منظم خراج، امور اداری و مالی این سرزمین را به قبطیان سپرده، «زیرا اداره دستگاه های بسیار پیشرفته آبیاری در مصر، ضرب سکه و ثبت دفاتر و ضبط اسناد دیگر از عهده عرب ها خارج بود و این امر در تحکیم قدرت و فرمانروایی آن ها تأثیر زیادی داشت.32 از این رو بسیار بعید است مسلمانان در امورات فرهنگی آن ها دخالت کنند.

مطلب دیگری که از بررسی کتاب های فتوح در مورد کتاب سوزی مصر می توان استنباط کرد این است که اولا: اگر کتابخانه ای وجود داشته است و ثانیاً: اگر فاتحان مسلمان برخلاف رویه ی خود چنین اقدامی کرده اند این اقدام می بایستی در دوران خلافت عثمان بن عفان و در سال 25 ق صورت گیرد، زیرا در جریان فتح دوم، از عقد قرارداد جدید با مردم شهر گزارش نشده است و مسلمانان متعهد نبوده اند در امورات فرهنگی آن ها دخالت نکنند.

نگارنده معتقد است که با دقت و تعمق در کتاب های فتوح می توان پی برد که کتاب سوزی توسط مسلمانان صورت نگرفته است و علل درستی گفتار خویش را در موارد ذیل می داند:

1. اصالت و اعتبار کتاب های فتوح، بهویژه کتاب فتوح مصر و اخبارها و کتاب فتوح البلدان بلاذری با توجه به قراین و شواهد دیگر امری بدیهی است و اگر چنین حادثه ای اتفاق افتاده بود خبر آن در آثار مذکور می آمد;

_______________________________

31. ابن عبدالحکم، همان، ص 150 151.

32. اشپولر، جهان اسلام ج 1، ص 56.


2. کتاب ابن عبدالحکم به جزئیات حوادث فتح مصر پرداخته و در مورد یک خبر چندین روایت و گاهی روایات متضاد و متناقض را هم گردآورده است بنابراین، بسیار بعید است که مؤلف از چنین خبر مهمی با اطلاع باشد ولی آن را ذکر نکند، بهویژه آن که کتاب های فتوح به ذکر رخدادهای مهم فتوح اهتمام داشته و حتی از ذکر قتل و اسارت دشمنان بهوسیله مسلمانان ابایی نداشته اند;

3. ابن عبدالحکم در تألیف خود در اهمیت و ارزش اسکندریه مطالب زیادی دارد و هیچ جا اشاره ای به وجود کتابخانه ندارد. او در اثر خود از وجود چهار هزار ساختمان و چهار هزار حمام و حتی دوازده هزار بقال که فقط سبزی و باقلا می فروشند خبر می دهد.33 پس از رویه این مورخ به دور است که به وجود کتابخانه ای با آن عظمت و خبر آتش سوزی آن، اشاره نکند;

4. از محتوای کتاب های فتوح چنین برداشت می شود که رفتار مسلمانان با مردمان مناطق مفتوحه، همراه با عدالت نسبی و حسن رفتار بوده و فرمانده سپاه اسلام، عمروبن عاص دست کم به جهت تحکیم پایه های استقرار امارت خویش در برابر قبطیان رفتاری خشن و غیر منطقی نداشته است. سخت بتوان پذیرفت که این مرد با توجه به این امر چنین کتابخانه ای را معدوم کرده باشد;

5. اگر کتاب های فتوح را منابع دست اول تاریخ صدر اسلام در مصر بدانیم و با دید نقادی و بررسی شواهد و قراین دیگر در باب این منابع تحقیق کنیم، پی می بریم که تاریخ مصر در صدر اسلام از متن این منابع قابل استخراج است وعدم گزارش خبر آتش سوزی کتابخانه اسکندریه در این آثار دلیل بسیار مهمی بر رد آن است.

با تمام این استدلال ها باید احتمالی هر چند ضعیف داد که ممکن است به طور عمد، نویسندگان کتاب های فتوح که تألیفات خود را در نیمه قرن سوم هجری به

_______________________________

33. ابن دقماق، فصل پرحجمی از تألیف خود را به بیان اهمیت و ارزش شهر اسکندریه قبل ا زفتح اسلامی و توصیف بناهای این شهر اختصاص داده است، حتی چندین حدیث هم از پیامبر(صلی الله علیه وآله) در اهمیت شهر بیان کرده است. عروة بن زبیر از سعد بن وقاص روایت کرده است که پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: «اسکندریه و عسقلان دو عروس جهان، ولی اسکندریه افضل است». از علی(علیه السلام) روایت شده است که پیامبر فرمود: «اسکندریه و قزوین دو دروازه جهان محسوب می شوند». (ابن دقماق، الانصار، ص 116). در این کتاب هم خبری در مورد وجود کتابخانه یا آتش سوزی آن نیامده است.


رشته تحریر در آورده اند، این خبر را حذف کرده باشند یا احتمال دارد که منابع این خبر را در اختیار نداشته اند.

در این مورد به نظر می رسد که ابن عبدالحکم در تألیف خود نقصی را به عمد ایجاد کرده است. وی گویا تعمداً حوادث دوران خلافت امام علی(علیه السلام) را در مصر حذف نموده و از همه دوران پنج ساله خلافت امام علی(علیه السلام) یک یا دو صفحه بیش تر مطلب ندارد. البته این مسئله می تواند از اعتبار علمی نویسنده بکاهد و این شبهه را تقویت کند که خبر آتش سوزی را هم آگاهانه گزارش نکرده است.

به اعتقاد نگارنده اگر کسی معتقد است که کتابخانه اسکندریه سوزانده شده، تکیه بر خبری که در برخی منابع قرن هفتم هجری آمده است نمی تواند او را به یقین برساند و باید منابع دقیق تر و قراین و شواهد محکم تری یافت. شاید در آینده، کشف پاپیروس های صدر اسلام یا یافته شدن منابع جدید و حتی کارهای باستان شناسی بتواند موضوع را روشن تر نماید. فعلاً بر اساس منابع موجود، بهویژه با استناد به کتاب های فتوح، نفی خبر آتش سوزی بر تأیید آن ارجحیت دارد.

ارزیابی نهایی


با توجه به مطالب یاد شده، در مورد آتش سوزی کتابخانه اسکندریه نمی توان نظر قطعی داد. به نظر نگارنده اگر فردی گزارش اعمال مسلمانان را هنگام فتح مطالعه کند باور نمی دارد که آن ها چنین کنند، بهویژه این که پس از فتح اسکندریه مسلمانان تعهد دادند کاری به امور کلیساها (یعنی امور دینی و فرهنگی) قبطیان نداشته و همت اصلی مسلمانان در آن هنگام کسب غنیمت، دریافت جزیه و خراج و ترویج اسلام بود. اما با توجه به کتاب سوزی های مختلف در طول تاریخ و سانسورها و خمیرکردن های کتاب های مخالفان، حتی در دوران حیات خود ما که در قرن بیست و یکم میلادی زندگی می کنیم، می توان باور نمود که گروهی از مسلمانان صدر اسلام هم معتقد بودند باید کتاب ها و آثار فرهنگی و اجتماعی مخالفان اسلام را از بین برد. پس کتاب سوزی اسکندریه محتمل است، اما اگر این حادثه اتفاق افتاده به گمان نگارنده باید به فتح دوم اسکندریه مربوط باشد.

احتمال این که در جریان فتح اخیر کتابخانه را سوزانده باشند بیشتر است، زیرا دیگر عهد و پیمانی با مردم اسکندریه معنا نداشت، ولی گزارش برخی از مورخان که جریان آتش سوزی را آورده اند صراحت دارد خلیفه ای که دستور آتش سوزی کتاب ها را داد عمربن خطاب بود نه عثمان بن عفان، لیکن می توان حدس زد که با توجه به شهرت بیشتر عمربن خطاب در مصر و جریانات مربوط به فتح آن به اشتباه نام خلیفه ای که دستور معدوم کردن کتاب ها را صادر کرده عمربن خطاب ذکر شده است. در این میان، مؤید این امر که ماجرای مزبور در عصر عثمانی اتفاق افتاده بوده است، این است که عثمان حتی دستور داد که قرآن های مختلف را که با قرائت او نمی خواند بسوزانند و در این مورد بعضی از صحابه به سختی به او اعتراض کردند.34عبداللطیف بغدادی و مقریزی هم فقط عنوان می کنند که عمرو آن ها را به دستور خلیفه سوزاند و نامی از عمربن خطاب نمی برند.

در یک جمع بندی می توان گفت که اگر قبل از ورود مسلمانان به مصر در اسکندریه کتابخانه ای وجود داشت، به احتمال فراوان بهوسیله فاتحان مسلمان سوزانده شده است و این جریان مربوط به دوره خلافت عثمان بوده، زیرا مردم اسکندریه از نظر مسلمانان تعهدات خود را نقض کرده بودند. از طرفی در این شرایط نیاز بود که زمینه های شورش مجدد شهرهای مصر ریشه کن شود، شاید دانشمندان که در این کتابخانه مشغول تحقیق و تدریس بوده اند در تکوین زمینه های شورش علیه مسلمانان مؤثر بودند، بهویژه این که یک دانشمند مسیحی به نام یحیی النحوی از عمروبن عاص تقاضا می کند که کتاب ها را به آن ها بدهد.35

در مجموع نگارنده معتقد است احتمال از بین رفتن کتابخانه و یا دست کم کتاب های زیادی از مسیحیان مصری در جریان شورش دوم مردم اسکندریه وجود دارد و لازم است با کمک قراین باستان شناسی و پاپیروس شناسی در این مورد تحقیق و تفحص اساسی صورت گیرد تا بتوان به حقیقت نزدیک تر شد.

_______________________________

34. به گزارش یعقوبی عبداللّه بن مسعود نپذیرفت که مصحف او را بسوزانند و از این جریان ]سوزاندن قرآن[ افرادی مثل عایشه، مقداد بن الاسود و عبداللّه بن مسعود را سخت ناراضی کرد و این دو، وصیت کردند که عثمان بر آن ها نماز نخواند. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 65.

35. جمال الدین، ترجمه تاریخ الحکماء، ص 483 و ابن العبری، همان، ص 162.


کتابنامه

1.اجتهادی، ابوالقاسم، بررسی وضع مالی و مالیه مسلمین،چاپ اول: تهران، سروش، 1363.

2. اشپولر، جهان اسلام (1) دوران خلافت، ترجمه قمر آریان، چاپ اول: تهران، امیر کبیر، 1354.

3. امیر علی، تاریخ عرب و اسلام، ترجمه محمد تقی فخر داعی گیلان، چاپ سوم: تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1362.

4. ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن شیبانی، تاریخ کامل، ترجمه حسین روحانی، چاپ دوم: تهران، اساطیر، 1374.

5. ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه، ترجمه محمد پروین گنابادی، چاپ چهارم: تهران، دانشگاه تهران، 1371.

6. ابن دقماق، ابراهیم بن ایدم العلائی، الانتصار لواسطه عقد الامصار، بیروت، دارالافاق الجدیده، ]بی تا[.

7. ابن عبدالحکم، عبدالرحمن بن عبداللّه، فتوح مصر و اخبارها، به کوشش توری (روایت ابوطاهر سلفی)، ]افست به سفارش مکتب المثنی بغداد[ لیذن، 1920 م.

8. ابن العبری، غریغوریوس ابوالفرج اهرون، تاریخ مختصر الدول، ترجمه محمد علی تاج پور و حشمت اللّه ریاضی، چاپ اول: تهران، اطلاعات، 1363.

9. بغدادی، عبداللطیف، الافاده و الاعتبار فی الامور مشاهده و الحوادث المعانیه بارض مصر، بیروت، دراالکتب العلمیه، ]بی تا[.

10. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، فتوح البلدان، ترجمه محمّد توکل: تهران، اساطیر، 1374.

11. حاجی خلیفه، مصطفی بن عبداللّه (کاتب چلبی)، کشف الظنون فی اسامی الکتب و الفنون، چاپ اول: استانبول، 1935 م.

12. حسن ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام (چهارجلدی)، چاپ هفتم: بیروت، دارالاندلس، 1964 م.

13. دانش پژوه، منوچهر، «کتاب شویی در تمدن اسلامی»، مجموعه مقالات کنگره بین المللی کتاب و کتابخانه، چاپ اول: مشهد، آستان قدس رضوی، 1379.

14. دنت دانیال، مالیات سرانه و تأثیر آن در گرایش به اسلام، ترجمه محمد علی موحد، چاپ سوم: تهران، خوارزمی، 1358.

15. زرین کوب، عبدالحسین، بامداد اسلام، چاپ ششم: تهران، امیرکبیر، 1366.

16. زیدان، جرجی، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه علی جواهر کلام (پنج جلدی)، چاپ پنجم: تهران، امیر کبیر، 2536.

17. صفا، ذبیح اللّه، تاریخ علوم عقلیه در تمدن اسلامی،مجلد اول، چاپ پنجم: تهران، دانشگاه تهران، 1371.

18. طبری، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ تهران: اساطیر، بنیاد فرهنگ ایران، 1362.

19. عبادی، مصطفی، زندگی و سرنوشت کتابخانه باستانی اسکندریه، ترجمه علی شکویی، چاپ اوّل: تهران، دبیرخانه هیئت امنای کتابخانه های کشور، 1379.

20. عنان، محمّد عبداللّه، مصر الاسلامیه و تاریخ الخطط المصریه، چاپ قاهره، ]بی تا[.

21. قفطی، علی بن یوسف بن ابراهیم واحد شیبانی،ترجمه تاریخ الحکماء (ترجمه دوره شاه سلیمان صفوی)، به کوشش بهمن دارایی، تهران، دانشگاه تهران، 1371.

22. کندی مصری، محمد بن یوسف، تاریخ ولاة ویلیه تسمیه قضاتها چاپ اول: بیروت، مؤسسه الکتب الثقافیه، 1407 ق.

23. گوستاولوبون، تاریخ تمدن عرب (اسلام)،ترجمه محمد تقی فخر داعی گیلانی، چاپ اول: تهران، مطبعه مجلس، 1313.

24. لسان الملک سپهر، میرزا محمّد تقی، ناسخ التواریخ (ج 2 تاریخ خلفا)،تصحیح محمد باقر بهبودی، تهران، کتابفروشی اسلامیه، ]بی تا[.

25. مقریزی، تقی الدین ابی العباس احمد بن علی، المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار (معروف به خطط مقریزی): چاپ دوم (افست): بغداد، ]بی تا[.

26. ممتحن، حسینعلی، پژوهشی در تاریخ فرهنگ اسلام و ایران، چاپ اول: تهران، دانشگاه شهید بهشتی، 1374.

27. مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران،چاپ دوازدهم: قم، صدرا.

28. مطهری، مرتضی، کتاب سوزی ایران و مصر، قم، صدرا، 1357.

29. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیت، چاپ ششم: تهران، علمی و فرهنگی، 1366.
مرجع : پورتال علوم انسانی
کد مطلب : ۴۰۵۷۴۳
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
شب قدر غـرب آسـیا
۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۳
شمارش معکوس جنایت در رفح
۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۳
پیشنهاد ما