ایالات متحده آمریکا؛ بزرگترین تهدید برای صلح جهانی
در روزهای پایانی ۲۰۱۳ شبکه بی بی سی نتایج نظرسنجی موسسه بین المللی گالوپ را منتشر ساخت، این نظر سنجی پیرامون این پرسش بود: «به نظر شما کدام کشور بزرگترین تهدید برای صلح در جهان امروز است؟»
ایالات متحده آمریکا برندۀ بیچون و چرای این نظرسنجی بود! با آرایی که سه برابر آرای مقام دوم این نظرسنجی یعنی پاکستان است.
علی رغم این اما در آمریکا، چه در رسانههای عمومی و چه میان دانشگاهیان چالش بر سر این بود که آیا ایران را نیز باید تهدیدی بزرگ برای صلح جهان بدانیم و همچنین اینکه آیا وجود سیستم عظیم جاسوسی آژانس امنیت ملی ایالات متحده (NSA) برای حفظ امنیت این کشور ضروریست؟
اگر به این نظرسنجی نگاهی بیندازیم شاید سوالهای مهمتری را پیش روی خود ببینیم: آیا آمریکا را باید بزرگترین تهدید برای صلح جهان بدانیم و آیا دیگر ملتها در برابر تهدید ایالات متحده در امان هستند؟
در این نظرسنجی در برخی از بخشهای جهان ایالات متحده حتی آرای بالاتری هم داشته و بی هیچ رقیبی به عنوان بزرگترین تهدید برای صلح جهان به آن رای داده شده است، اما نتیجۀ مهمتری که از این نظرسنجی به دست آمده این است که: در منطقۀ خاورمیانه، آمریکا و همپیمان نزدیکش، رژیم اسرائیل، با بالاترین درصد آرا به عنوان بزرگترین تهدید پیش روی صلح جهان و مردم منطقه شناخته شدند و نه ایران.
اکنون تنها اندکی از مردم آمریکای لاتین در درستیِ نظر قهرمان ملیگرای کوبا خوزه مارته تردید دارند، مارته در سال ۱۸۹۴ نوشته بود: «مردم آمریکای لاتین در آینده از ایالات متحده آمریکا پیشی خواهند گرفت، مردم آمریکای لاتین در آینده آزادتر و کامیابتر خواهند بود».
درستیِ نظر خوزه مارته در سالهای اخیر تایید شده است، و همین ماه پیش نیز بار دیگر گزارش بررسی میزان فقر که به وسیلۀ کمیسیون اقتصادی سازمان ملل برای آمریکای لاتین و حوزه کارائیب انتشار یافت بر نظر خوزه مارته صحه گذاشت.
گزارش این کمیسیون نشان میدهد که اصلاحات اقتصادی گسترده در برزیل، اروگوئه، ونزوئلا و برخی دیگر از کشورهایی که چندان تحت تاثیر ایالات متحده نیستند میزان فقر به شدت سیر نزولی داشته، حال آن که در سایر کشورها، به ویژه در کشورهایی همچون گواتمالا و هوندوراس که سالهای زیادی تحت سیطره ایالات متحده بودهاند میزان فقر همچنان بالا باقی مانده است. این گزارش نشان میدهد حتی در کشور نسبتا ثروتمند مکزیک که در زیر چتر توافقنامۀ تجارت آزاد آمریکای شمالی قرار دارد نیز با افزوده شدن یک میلیون نفر به افراد فقیر در سال ۲۰۱۳، میزان فقر به شدت بالاست.
در آمریکا گاهی اوقات دلایلی که برای نگرانیهای جهانی آورده میشود بسیار جانبدارانه هستند مثلا مایکل هایدن، مدیر سابق سازمان سیا در کمپین تبلیغاتی اوباما دربارۀ کشته شدن غیر نظامیان به وسیلۀ هواپیماهای بدون سرنشین گفت: «اکنون، در این کره خاکی هیچ حکومتی نیست که با منطق حقوقی ما دربارۀ این اعمال موافق باشد، البته شاید به جز اسرائیل».
ممکن
است یک کشور معمولی نگران این باشد که در جهان به چه چشمی نگریسته میشود اما قطعا برای کشوری که به اصطلاح بنیانگذارانش مقید به « احترامی شایسته به افکار نوع بشر» است، این مساله بسیار مهمتر است. البته ایالات متحده یک کشور معمولی نیست. این کشور در یک قرن اخیر نیرومندترین اقتصاد جهان را داشته است و از زمان جنگ جهانی دوم به بعد البته در تلاش برای تأمین و برقراری هژمونی جهانی خود است.
ایالات متحده که از اهمیت «قدرت نرم» به خوبی آگاه است کمپینهای عظیم «دیپلماسی عمومی» را، که در واقع نوعی تبلیغ با نام مستعار هستند، به راه میاندازد تا تصویری دلنشین از خود بسازد، که البته اینها گاهی اوقات نیز با سیاستهای مثبتی همراهند که مورد استقبال نیز قرار میگیرند. اما وقتی جهانیان با پافشاری تاکید میکنند که ایالات متحده بزرگترین تهدید برای صلح جهانیست، رسانههای آمریکایی این حقیقت را بهندرت گزارش میکنند.
توانِ چشم بستن بر واقعیتهای آشکار یکی از ویژگیهای قدرتهای بیرقیب است، و درست به همین ترتیب زیر و رو کردن و وارونهسازی واقعیتهای تاریخی.
یک نمونه زنده از این مساله را میتوان در ابراز تاسف آمریکا دربارۀ تشدید نزاع شیعه ـ سنی که کل منطقه خاورمیانه و به ویژه کشورهای عراق و سوریه را تکهپاره کرده است مشاهده کرد: آمریکا عمدتا بر این اعتقاد است که این نزاع نتیجۀ وحشتناکِ خروج نیروهای آمریکا از منطقۀ خاورمیانه و درسی دربارۀ خطرات ناشی از «کنارهگیری» است.
اما قضیه درست برخلاف نظر آمریکاست. ریشههای اختلاف در میان مسلمانان گوناگون و متنوعند، اما نمیتوان از این مساله چشم پوشید که این اختلافات با حملۀ نیروهای تحت رهبری آمریکا و بریتانیا به عراق به شدت تشدید شد، و همچنین نیازی نیست که باز هم یادآوری شود که در دادگاه نورمبرگ تجاوز به خاک یک کشور دیگر به عنوان «بزرگترین جنایت بینالمللی» شناخته شد، چرا که تمام زیانها و بدیهایی که به دنبال آن میآید را نیز در دل خود دارد، از جمله فجایعی که امروز در خاورمیانه میبینیم.
و از سوی دیگر یکی از نمونههای آشکار وارونهسازی تاریخ نیز واکنش آمریکا نسبت به وحشیگریهاییست که در زمانی نه چندان دور در فلوجۀ عراق رخ داد. تاریخ اینگونه وارونه میشود: آمریکا بیهوده برای سربازهای آمریکایی که جنگیدند و کشته شدند تا فلوجه را آزاد سازند مرثیه سرایی میکند. حال آنکه کافیست نگاهی به گزارشهای خبری دربارۀ حملۀ آمریکا به فلوجه بیاندازیم تا متوجه شویم که این حمله یکی از فجیعترین و شریرانهترین جنایات جنگی بوده است.
مرگ نلسون ماندلا نیز فرصت دیگری فراهم میآورد تا دربارۀ آنچه که «مهندسی تاریخ» نامیده میشود بیشتر بیاندیشیم؛ مهندسی تاریخ در واقع تغییر شکل دادن واقعیتهای تاریخی برای برآورده شدن تمایلات قدرت است.
زمانی که ماندلا سرانجام آزادی خود را بازیافت آشکارا
گفت: «در تمام سالهای زندان، کوبا برای من یک منبع الهام بود و فیدل کاسترو برج بلند مقاومت...پیروزی مبارزان کوبایی افسانۀ شکست ناپذیری ستم سفیدان را در هم شکست و به تودههای آفریقای جنوبی الهام بخشید...نقطهای سرنوشت ساز برای آزادی قارۀ سیاه ـ و مردمِ من ـ از تازیانۀ آپارتاید...کدام کشور میتواند بدان اندازه ازخودگذشتگی کند که کوبا در ارتباط با آفریقا کرد؟»
امروز نام کوباییهایی که در راه دفاع از آنگولا در برابر تجاوز آفریقای جنوبی جان باختند بر «دیوارۀ نامها» در پارک آزادیِ پریتوریا نقش بسته است؛ مبارزانی که در برابر تجاوز آفریقای جنوبی ایستاند که با پشتیبانی آمریکا به آنگولا لشکر کشیده بود؛ و البته یادِ هزاران امدادگر کوبایی که با هزینۀ خودِ کوبا در آنگولا کار کردند و آن را سرپا نگه داشتند نیز هرگز فراموش نخواهد شد.
البته اینجا هم نسخۀ آمریکایی سراپا متفاوت است؛ درست از همان روزی که در سال ۱۹۸۸ آفریقای جنوبی پذیرفت تا از اشعال غیرقانونی نامیبیا دست بکشد ـ که این خودْ آغازگر نابودی آپارتاید بود ـ وال استریت ژورنال به یکباره فریاد شادی سر داد که این امر «موفقیت شکوهمند» دیپلماسی آمریکا بود و«یکی از برجستهترین موفقیتهای سیاست خارجی دولت ریگان».
پییر گلیجز (Piero Gleijeses)در نوشتۀ علمی استادانه خود، چشماندازهای آزادی: هاوانا، واشنگتن، پریتوریا و نبرد برای جنوب آفریقا، دلایلی که چرا نلسون ماندلا و آفریقای جنوبی چهرهای سراپا متفاوت به خود گرفتند را بر شمرده است.
همانگونه که گلیجز به طرز قانع کنندهای نشان داده است، «قدرت نظامی کوبا» در کنار «مقاومت جانانۀ سیاهان» در آفریقای جنوبی و شجاعت چریکهای نامیبیایی، باعث شد تا رژیم آفریقای جنوبی از تجاوز به خاک آنگولا و اشغال نامیبیا و ارتکاب ترور دست بکشد. به دنبال آن نیروهای آزادی بخش نامیبیا بیدرنگ در انتخابات عادلانهای که برگزار شد پیروز شدند، و به همین گونه در انتخابات آنگولا نیز هواداران کوبا پیروز شدند و البته ایالات متحده حتی پس از آن که رژیم آفریقای جنوبی خاک آنگولا را ترک کرد نیز دست از حمایتِ تروریستهای خرابکار نکشید.
اما دولت ریگان همچنان تا پایان کار به حمایت گسترده خود از رژیم آپارتاید و غارتگریهای جنایتگرانهاش در کشورهای همسایه ادامه داد. اگر چه این رویدادهای شرمآور را به کلی از تاریخ داخلی ایالات متحده پاک کردهاند اما دیگران معنای سخنان ماندلا را درخواهند یافت؛ و البته امروز نیز وضعیتی مشابه در خاورمیانه و دیگر نقاط جهان به چشم میآید.
البته در این مورد و در بسیاری از موارد دیگر، قدرتهای حاکمه در برابر واقعیت مقاومت میکنند – البته تنها تا حدی ـ اما نظرسنجیها و مراجعه به آرای واقعی مردم اغلب نتایجی را به دست میدهد که در تضاد با نظر و تلاش قدرتها برای پنهان کردن حقایق است.