ايالت متحده آمريکا پس از واقعه 11 سپتامبر راهبرد مشخصي را در دست داشت که برخي از آن با نام پروژه “خاورميانه بزرگ” ياد مي کنند. در حقيقت ايالات متحده درصدد بود با بهره برداري از فرصت پيش آمده به سبب حوادث 11 سپتامبر تومار “اسلام خواهي انقلابي” در منطقه را در هم پيچد و در عوض خاورميانه معتدلي ايجاد کند که منافع غرب را تامين و تضمين کند .
حمله به افغانستان و عراق و آنطور که بوش در کتاب خاطراتش مي نويسد آماده کردن اوضاع براي حمله به ايران بخشي از پروژه معتدل سازي خاورميانه محسوب ميگشت.از سوي ديگر مقامات آمريکايي به اين نتيجه رسيده بودند که کشورهاي عربي به تدريج بايد به اصلاحات سياسي دست بزنند و به نحوي روند دموکراتيزاسيون تحت کنترلي را طي کنند .
البته آمريکا به جز در افغانستان و عراق در هيچ کدام از کشورهاي منطقه صراحتا از ايجاد دموکراسي حمايت نکرد بلکه بيشتر درصدد بود تا با تزريق شائبه هاي سکولاريستي در فرهنگ منطقه پايگاههاي اجتماعي متمايل به غرب ايجاد کند تا به قول کارشناسان آمريکايي دموکراسي ليبرال
از دل توده هاي مردم بجوشد!اما رخدادهاي اخير خاورميانه نه تنها در راستاي برنامه ريزي هاي آمريکا براي منطقه نبوده بلکه درست بر خلاف تز “معتدل سازي خاورميانه” است .
امروز جريان” اسلام خواهي انقلابي” در سطح خاورميانه در حال گسترش است و همين امر نيز مقامات واشنگتن و تل آويو را به شدت نگران ساخته است.
پديد آمدن موج بيداري اسلامي و پيروزي مکرر اسلام گرايان در انتخابات هاي آزاد نشان مي دهد که غربي ها نه تنها در حوزه ديپلماسي عمومي موفق نبوده اند بلکه به تدريج جاي خود را به يک حريف قدرتمند به نام ايران مي دهند که اتفاقا پايگاه گسترده اجتماعي در سطح خاورميانه دارد.
البته جمهوري اسلامي ايران به دليل ويژگيهاي منحصربه فرد و جهت گيريهاي مستقل سياست خارجي خود که برگرفته از آرمانهاي اصيل انقلاب اسلامي و آموزههاي مکتب تشيع است، محدوديتها و چالشهاي گوناگوني را در عرصه بين الملل تجربه مي کند.
تقابل سياستهاي کشورمان با منويات قدرتهاي برتر جهاني که در پي بسط و گسترش سلطه خود در نقاط مختلف جهان بويژه خاورميانه هستند،
منجر به بروز اصطکاکات زيادي در سطح منطقه اي و بين المللي گشته است.
اين قدرتها از تمامي ابزارهاي در اختيار خود ازجمله روابط سياسي، سازمان ملل، سازمانهاي تخصصي بينالمللي، مکانيسمهاي اقتصادي و مالي، رسانهها، افکار عمومي و … استفاده کرده و در تلاش هستند با اعمال فشارهاي گوناگون تغييرات مطلوب را در جهتگيريهاي ايران وارد سازند.
قطعنامه هاي سازمان ملل، تحريم هاي اقتصادي و جنگ رواني، آشکارترين شکل اين فشارها محسوب ميشود. نبايد از اين نكته غافل شد كه دشمنان انقلاب اسلامي نيز با بهره گيري از سلطه رساني خويش سعي در مشوه جلوه دادن وجهه ايران در سطح بين المللي دارند. دشمنان امروز با دامن زدن به پروژه ايران هراسي سعي در تخريب جايگاه ايران در منطقه و جهان دارند .
لذا بايد گفت ضرورت دارد تا مسئولين و انديشمندان حوزه ارتباطات و فرهنگ نگرشي تازه در خصوص بيان گفتمان انقلاب اسلامي به منطقه و جهان داشته باشند و بدون شك در اين بين استفاده از ابزارهاي ديپلماسي عمومي مي تواند بسيار تاثير گذار باشد .