ایالات متحده، به منظور تغییر رفتار کشورهای متخاصم با خود یا کشورهایی که نظم مد نظر این کشور را پذیرا نیستند، از ابزارهای گوناگونی استفاده مینماید.
متداولترین ابزار، استفاده از شیوهی دیپلماسی فشار و اعمال تحریمهاست. برای اعمال این تحریمها نیز آمریکا گاهی با فشار بر دیگر قدرتها، آنها را مجاب به اعمال تحریمهای اجماعی مینماید و گاهی نیز که امکان اجماع بینالمللی (علیرغم فشارهای آمریکا) میسر نیست، این کشور تحریمهای یکجانبه علیه کشور مورد خصم خویش قرار میدهد.
دیپلماسی فشار اگر چه در برخی موارد مانند لیبی در زمان قذافی نتیجه داده است، اما این فشارها در مقابل کشوری چون ایران یا شبهبازیگران بینالمللی مانند حزبالله لبنان و حماس بینتیجه مانده و منجر به تغییر رفتار نشده است.
بنابراین پرسش این است که آیا دیپلماسی فشار و تحریم الزاماً منجر به تغییر رفتار میشود؟
دیپلماسی فشار و تحریم
در دنیای سیاست عملی ، از گذشته تا کنون ، دو رویهی کلی حاکم بوده است که در آن ، یا بازیگران در برابر رقیب از قدرت سخت استفاده مینمودند یا رویکرد نرم مبتنی بر دیپلماسی و تهدید را برای رسیدن به اهداف خود و اقناع رقیب در پیش میگرفتند. رویکرد نرم اساساً با عنایت به افکار عمومی سامان و تا اقناع افکار عمومی ادامه مییابد. نتیجهگیری از دیپلماسی فشار و تحریم لزوماً به معنی توقف خواست و ارادهی کشور تحمیلکننده نیست. موارد بسیار متعددی در نظام بینالملل وجود دارد که پس از تأثیرگذاری فشار و تحریم، کشور قدرتمند به مواضع و خواستهای خود ادامه داده است.
آمریکاییها بارها نشان دادهاند که دیپلماسی فشار و تحریم تنها به عنوان ابزار مطرح هستند؛ به این شکل که اگر بازیگری بر حقوق خود تأکید کرد و بر خلاف خواست آنها گام برداشت، این ابزارها کنار گذشته میشود و زور جایگزین آن میگردد. این گونه قدرتها، پس از تصمیم برای استفادهی قطعی از زور، سایر همپیمانان خود را برای همراهی، ترغیب، اقناع و حتی تهدید میکنند.
در نگاه برخی از نظریهپردازان، تحریم اقتصادی به دلیل تأثیرات مخربی که بر جای میگذارد، در دستهی رویکرد قدرت سخت طبقهبندی شده است. آنچه در دیپلماسی فشار و تحریم محرز است، باجخواهی و منفعتطلبی کشور قدرتمند است. بنابراین نگاه ابزارگونه و بیشتر برای اقناع افکار عمومی اصلیترین دلیل انتخاب رویکرد دیپلماسی فشار و تحریم است. در اینجا برای درک بهتر، به چند نمونه اشاره میکنیم:
مورد عراق
از نظر برخی نظریهپردازان، آمریکا باید برای دستیابی به اهداف، دیپلماسی نیرومند (Muscular Diplomacy)، مهار دقیق و در برخی موارد زور را به کار گیرد.(1) دیدگاه کلی مقامات آمریکایی نیز در طول تاریخ سیاسی این کشور گویای همین رویکرد است. آمریکاییها بارها نشان دادهاند که دیپلماسی فشار و تحریم تنها به عنوان ابزار مطرح هستند؛ به این شکل که اگر بازیگری بر حقوق خود تأکید کرد و بر خلاف خواست آنها گام برداشت، این ابزارها کنار گذشته میشود و زور جایگزین آن میگردد. این گونه قدرتها پس از تصمیم برای استفادهی قطعی از زور، سایر همپیمانان
خود را برای همراهی، ترغیب، اقناع و حتی تهدید میکنند.
به عنوان مثال، کاخ سفید در ماه مارس 2003 اعلام کرد که دیپلماسی در برابر بحران عراق شکست خورده است و دنیا باید از شر صدام حسین، که دارای سلاحهای کشتارجمعی است، خلاص گردد. چندی پس از این اظهارات، آمریکا حملهی خود را به عراق آغاز کرد.
در این حمله بیش از 30 کشور در کنار آمریکا به عملیات نظامی میپرداختند که اکثر آنها حمایت از بوش را به خاطر «تهدید و اجبار و رشوه» انجام دادند. از جمله تکنیکهای مورد استفادهی کاخ سفید برای جلب حمایت کشورها و فشار به سازمان ملل، برای همراهی با این لشکرکشی، عبارت بودند از:
· وعدهی کمک مالی و ضمانت وام به کشورهای حمایتکنندهی ایالات متحده.
. کمکهای نظامی به این کشورها.
· به وتوی برنامهی کشورهای خواهان عضویت در ناتو در صورت عدم تبعیت از خواستههای ایالات متحده.
· استفاده از نفوذ خود در نهادهای مالی جهانی، مانند بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول.
· تصمیمگیری در خصوص کشورهایی که خواهان دریافت مزایای تجارت تحت قوانینی مانند قانون فرصت و رشد آفریقا (AGOA) و توافقنامهی تجارت آزاد (FTA) هستند. از نظر ایالات متحده، یکی از شرطهای دریافت این مزایا، درگیر نبودن در فعالیتهایی است که تضعیفکنندهی منافع ملی ایالات متحده هستند.
·اعمال فشار بر کشورهای تولیدکنندهی نفت، که ایالات متحده از آنها نفت وارد مینمود، مانند مکزیک.(2) مورد ایران
ایران پس از انقلاب اسلامی، گزارههایی را به عنوان اصول اساسی وارد قانون اساسی خود نمود که در مقابل سیاستهای آمریکا قرار دارد. اصولی همچون ظلمستیزی، استکبارستیزی، عدالتطلبی، حمایت از مظلومان و مستضعفان و... از جملهی این موارد هستند. به همین علت، برقراری رابطهی دوجانبه بین این دو کشور تا حدود زیادی با مشکلاتی مواجه است، زیرا ایران تنها کشوری است که سیاستهای آمریکا را با چالش جدی مواجه ساخته است. از این رو، تخاصم آمریکا علیه ایران فراتر از مسائلی مانند پروندهی هستهای، حقوق بشر و... است.
دیپلماسی تحریم و فشار از یک بازیگر به بازیگر دیگر متفاوت است. در این زمینه، ماهیت نظام سیاسی و ایدئولوژی حاکم بر بازیگر مؤثر است. به عنوان مثال، دیپلماسی فشار تا کنون در برابر کشورهایی مانند لیبی و مصر جواب داده است، حال آنکه همین فشارها در تغییر رفتار کشورهایی مانند کوبا، کرهی شمالی و ایران موفق نبوده است. در واقع کشورهای مقاوم، از ایدئولوژیای تبعیت میکنند که در نقطهی مقابل ایدئولوژی کشور رقیب قرار دارد.
پیگیری دیپلماسی فشار و تحریم علیه ایران در چارچوب رویکرد نرم، اولین گام کاخ سفید پس از وقوع انقلاب اسلامی و واقعهی تسخیر لانهی جاسوسی بوده است. کمتر کشوری را همچون ایران میتوان یافت که در برابر فشار، تحریم و تهدید بیش از سه دهه مقاومت کرده باشد. این سه دهه فشار، در کنار پیشرفتهای ایران، نشان میدهد که دیپلماسی فشار و تحریم در مورد این کشور موفقیتآمیز نبوده است.
حال بازمیگردیم به سؤال اصلی این مقاله که آیا دیپلماسی فشار و تحریم الزاماً منجر به
تغییر رفتار میشود؟ این پرسش نسبی است و بنابراین پاسخ آن نیز نسبی خواهد بود؛ یعنی دیپلماسی تحریم و فشار از یک بازیگر به بازیگر دیگر متفاوت است. در این زمینه، قدرت و ماهیت نظام سیاسی و ایدئولوژی حاکم بر بازیگر مؤثر است. به عنوان مثال، دیپلماسی فشار تا کنون در برابر کشورهایی مانند لیبی و مصر جواب داده است، حال آنکه همین فشارها در تغییر رفتار کشورهایی مانند کوبا، کرهی شمالی و ایران موفق نبوده است. در واقع کشورهای مقاوم، از ایدئولوژیای تبعیت میکنند که در نقطهی مقابل ایدئولوژی کشور رقیب قرار دارد.
هماکنون جمهوری اسلامی ایران نظام سیاسی باثباتی دارد و نظام فکریای در آن حاکم است که سالها در برابر غرب و آمریکا قرار داشته و در برابر مطامع غرب کرنش نکرده است. بنابراین برای کشوری مثل ایران ، به عنوان کشوری انقلابی و خواستار تغییر وضع موجود، دیپلماسی فشار، تهدید و تحریم تنها هزینههای دستیابی به هدف را بالا میبرد و به هیچ وجه بازدارنده و موفقیتآمیز نخواهد بود؛ هرچند این کشور نشان داده است که میتوان از فرصتهای بهوجودآمده از این تحریمها نیز به خوبی بهره جست. جمهوری اسلامی ایران در بسیاری جهات در منطقه حرف نخست را میزند و این موقعیت ممتاز در کوران همین تحریمها به دست آمده است.
فشار و تحریم طبیعتاً ایجادکنندهی برخی محدودیتهاست که بیشک بر هر کشوری اثرگذار است، اما وزن این تأثیرات با توجه به قدرت کشور هدف، متفاوت است. این واقعیتی اجتنابناپذیر است که تحریمها بر ایران اثرگذار بودهاند، اما دیپلماسی فشار به هیچ وجه باعث نشده است ایران در برابر حقوق حقهی خود عقبنشینی کند یا تغییر رفتار دهد. تحریمهای سخت اقتصادی، که سالیان زیادی است با اقتصاد ایران همراه است، تنها برخی موفقیتها را با تأخیر مواجه کرده است. دیپلماسی فشار نیز در طی این سالیان نشان داده است که ابزاری ناکارآمد به شمار میآید. دیپلماسی فشار در برابر بازیگرانی که دارای نظام سیاسی متزلزل، سست و ناکارآمد هستند، بسیار سریع و با موفقیت همراه میشود، اما در برابر کشوری که دارای نظام سیاسی قدرتمند با پایههای فکری اثرگذار است، لزوماً موفق عمل نمیکند.
با این وجود این سؤال مطرح میگردد که چرا غرب و آمریکا، علیرغم اذعان به ناکارآمدی دیپلماسی فشار و تحریم، باز هم به آن ادامه میدهند؟
پاسخ این سؤال با توجه به مباحث مطرحشده کمی روشن است. غرب به طور عام و آمریکا به طور خاص ، زمانی که دیپلماسی فشار و تحریم اقتصادی با شکست مواجه میشود، گام بعدی، یعنی استفاده از ابزار نظامی و زور را در پیش میگیرند، اما سوق یافتن به گام بعدی در برابر ایران، در شرایط کنونی برای غرب مقدور نیست و به نوعی رفتار غیرعقلانی محسوب میشود. غرب و آمریکا به قدرت منطقهای ایران اذعان دارند و به این نکته نیز واقفاند که ایران همچون کشورهایی نیست که ابزارهای نظامی و زور در مقابل آنها کارآمد است. بنابراین با توجه به این معادلات، غرب و آمریکا چارهای جز ادامهی دیپلماسی فشار، تحریم اقتصادی و تهدید ندارند.
چه کسی متضرر میشود؟
شاید در نگاه اول این تصور به
وجود آید که تنها، کشوری که تحت تحریم و فشار قرار میگیرد متضرر میشود. اما شرایط کنونی جهانی و بههمپیوستگی مسائل نشان میدهد کشورهایی که از ابزار تحریم و فشار استفاده مینمایند، در واقع از حیثیت و پرستیژ جهانی خود هزینه میکنند. ایالات متحدهی آمریکا اکنون در برابر افکار عمومی و بنگاههای فکری با این سؤال مواجه است که آیا فعالیتهای هستهای نظامی ایران، مانند موضوع داشتن تسلیحات کشتارجمعی توسط صدام، یک هذیان و توهم برای تحمیل سایر سیاستها است؟
ایالات متحده که امروز در بدترین شرایط پرستیژ و اقبال بینالمللی قرار دارد، آیا میتواند در برابر افکار عمومی جهان برای به رسمیت شناختن حق مسلم ملتها در دستیابی به انواع فناوریها مقاومت نماید؟
سؤالاتی از این دست دستگاه دیپلماسی آمریکا را در برابر چالشهای اساسی قرار داده است. زمانی به این فشارها افزوده میگردد که ایران هر روز پیشرفت جدیدی را در حوزههای مختلف ثبت مینماید و طی این مدت نشان داده است که راه دور زدن تحریمهای اقتصادی را خوب بلد است.
ایالات متحده، برای دستیابی به اجماع جهانی در برابر ایران، انواع هزینهها را تحمل کرده است. هزینههای اینچنینی، در صورت به نتیجه نرسیدن، چندبرابر میشود. سخن گفتن از تحریم و فشار از یک سو و پیشنهاد مذاکرات دوجانبه از سویی دیگر، نشان از این دارد که مقامات آمریکایی در برابر ایران دچار سردرگمی هستند. برداشتهای غیرمنطقی از تحولات ایران، آمریکا را بر ادامهی این مسیر متناقض مُصر مینماید، اما این تنها هزینهپردازی بیثمر برای آمریکاییها خواهد داشت. نتیجهگیری
رویکرد خصمانهی ایالات متحده علیه ایران برای افکار عمومی و بازیگران جهان شناخته شده است. آمریکا با بهانه قرار دادن پروندهی هستهای، فشارها و تحریمهای ناعادلانهای را بر این کشور طی سالیان متمادی تحمیل نموده است. سخن گفتن از «بیتأثیری مطلق تحریمها» سخنی بیهوده است، اما سخن گفتن از اینکه «فشارها و تحریمها تا کنون در برابر ایران موفقیتآمیز نبوده است» کاملاً صحیح به نظر میرسد. تحریمها و فشارهای همهجانبه هر کشوری را تسلیم مینماید، اما ایران با نظام فکری و سیاسی قوی، در برابر این هجمههای وسیع مقاوم بوده است.
مقاومت ایران در برابر زورگوییهای آمریکا و غرب، اکنون به الگویی برای ملتها و کشورهای آزاده تبدیل شده است؛ در حالی که چهرهی آمریکا هر روز واقعیتهای تازهای را نزد ملتها آشکار میکند. نظام جهانی کنونی شاهد مقابلهی دو بازیگر است که در یک طرف این تقابل، بازیگری مغرور و قدرتمند از لحاظ نظامی و اقتصادی قرار گرفته است و در سوی دیگر، بازیگری قرار دارد که نظم موجود جهانی را به چالش کشیده و درصدد تغییر وضع موجود به نفع همهی بازیگران است. بنابراین قبول موضوع پروندهی هستهای به عنوان تنها موضوع اختلاف ایران و آمریکا، یک سادهانگاری محض است. آنچه مسلم است این است که پیروز این میدان نقش بزرگی در معادلات منطقهای و جهانی بر عهده خواهد داشت و از همین رو، اهمیت مقاومت ایران عیان میشود.(*)