۰
دوشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۳ ساعت ۰۹:۰۱

راهكارهاي تداوم و گسترش آرمان هاي انقلاب اسلامي در جهان اسلام از منظر قرآن و اهلبيت و امام خميني

راهكارهاي تداوم و گسترش آرمان هاي انقلاب اسلامي در جهان اسلام از منظر قرآن و اهلبيت و امام خميني
انقلاب اسلامي ايران در دوران معاصر پديد ه اي بود كه بيشترين آثار و بركات متقابلاً وسيع ترين عكس العمل ها را درجهان به دنبال داشت . حادثه اي كه ضمن دگرگون ساختن يك كشور پهناور ، منشأ تحولات و تغييراتي در ساير كشور هاي اسلامي و غير اسلامي شد. آنچه در اين فرصت مطرح مي كنيم ، يكي از ابعاد مهم اين انقلاب عظيم است . كه مهم ترين آرمان رهبري فقيد آن به شمار مي رود و آن اينكه ‹انقلاب ايران آغاز يك حركت و تحولي در سطح جهان است تا ضمن بر انداختن حاكميت هاي ظالمانه بشري ، نهايت اسلام را به عنوان مترقي ترين مكتب ، جاي گزين مكاتب بشري و مادي نمايد › اين همان نقطه ي اساسي و بنياديني است كه رسول اكرم (ص ) براي آن مبعوث و قرآن كريم براي آن نازل و دين اسلام به عنوان آخرين و كامل ترين دين الهي براي تحقق آن مطرح گرديد [i] . طبعاً انقلاب كه به نام ‹اسلام› و با هدف احياي قوانين اين مكتب بر پا گردد ، نمي تواند به دنبال اين آرمان نباشد ، حتي اگر به عللي از طرح علني و آشكار آن بپرهيزد ، گرچه رهبري اين انقلاب عظيم بارها اين آرمان را مطرح نمودند ، بنگريد : ‹ما انقلاب مان را به تمام جهان صادر مي كنيم چرا كه انقلاب ما اسلامي ناب است و تا بانگ لا اله الاّالله و محمد رسول الله برتمام جهان طنيني نيفكند ، مبارزه هست و تا مبارزه در هر كجاي جهان عليه مستكبرين هست ، ما هستيم ، ما از مردم بي پناه لبنان و فلسطين در مقابل اسرائيل دفاع مي كنيم .› [ii]

‹ما در صدد خشكانيدن ريشه هاي فاسد صهيونيزم ، سرمايه داري و كمونيزم در جهان هستيم ، ما تصميم گرفته ايم به لطف و عنايت خداوند بزرگ نظام هايی را كه بر اين سه پايه استوار گرديده اند نابود كنيم و نظام اسلام رسول الله (ص ) را درجهان استكبار ترويج نماييم و دير يا زود ملتهاي در بند شاهد آن خواهند بود ›[iii]


راهكارهاي تداوم انقلاب و گسترش آرمانهاي انقلاب اسلامي در جهان اسلام از نظر قرآن


پيامبر اسلام كه براي عموم بشر برانگيخته شده به معناي آن است كه اين دين و تعاليم اين پيغمبر الي الابد و برا ي جهانيان تشريع شده است . [iv]همگاني بودن تعاليم اسلام با تعطيل شدن برخي از احكام و قوانين آن در برهه اي از زمان يا در بخشي از جهان ناسازگار است هيچ مسلماني نمي تواند به حاكميت اسلام در جهان و در همه ي زمان ها نينديشد ، چه رسد به رهبران آن مسئوليت تحقق اين مهم را بر عهده دارند گرچه معتقديم اين حاكميت بالاخره به دست با كفايت آخرين جانشين پيامبر اكرم (ص) ، امام عصر (عج) تحقق خواهد يافت . اما اين به معناي سلب مسئوليت از ساير مسلمانان نيست . بلكه بدون ايجاد زمينه و فراهم ساختن شرايط مناسب براي ظهور آن حضرت در جهت تحقق اين آرمان ، غرض حاصل نخواهد شد و اساسا ً تعطيل كردن احكام اجتماعي اسلام و بي انگيزه نمودن مسلمانان و سلب مسئوليت از ايشان به حاكميت اسلام در جهان با مذاق شريعت و اهداف متعالي آن منطبق نيست .

وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّها لَكُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَ يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرِينَ


و (به ياد بياوريد) هنگامى را كه خداوند به شما وعده داد كه يكى از دو گروه (كاروان تجارى قريش يا لشكر آنها) براى شما خواهد بود اما شما دوست مى ‏داشتيد كه كاروان براى شما باشد (و بر آن پيروز شويد) ولى خداوند مى ‏خواهد حق را با كلمات خود تقويت و ريشه كافران را قطع كند (لذا شما را با لشگر قريش درگير ساخت)[v]

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقِينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ


اى پيامبر! با كافران و منافقان جهاد كن، و بر آنها سخت‏گير، جايگاه شان جهنم است و چه بد سرنوشتى دارند[vi]

وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيراً


چرا در راه خدا و در راه مردان و زنان و كودكانى كه (به دست ستمگران) تضعيف شده ‏اند پيكار نمى ‏كنيد؟، همان افراد (ستمديده ‏اى) كه مى ‏گويند خدايا ما را از اين شهر (مكه) كه اهلش ستمگرند بيرون ببر و براى ما از طرف خود سرپرست قرار بده. و از براى ما از طرف خود يار و ياورى تعيين فرما.[vii]

در آيه از مؤمنان دعوت به جهاد شده، ولى روى ايمان به خدا و رستاخيز. و استدلال سود و زيان تكيه شده است، اما اين آيه دعوت به سوى جهاد بر اساس تحريك عواطف انسانى مى‏ كند و مى ‏گويد:" چرا شما در راه خدا و در راه مردان و زنان و كودكان مظلوم و بى ‏دفاعى كه در چنگال ستمگران گرفتار شده ‏اند مبارزه نمى ‏كنيد آيا عواطف انسانى شما اجازه مى ‏دهد كه خاموش باشيد و اين صحنه ‏هاى رقت بار را تماشا كنيد".

مستضعف با ضعيف تفاوت دارد ضعيف كسي است كه ناتوان است ولي مستضعف كسي است كه بر اثر ظلم و ستم هاي ديگران ضعيف مانده است خواه استضعاف فكري و فرهنگي ، خواه اخلاقي ، اقتصادي ، سياسي و اجتماعي .[viii]خداوند در اين آيه مي فرمايد : كه در راه خدا و در راه مستضعفان پيكار كنيد و براي مؤمنان خالص و پاكدل كافي است كه به آنها گفته شود در راه خدا قيام كنيد تا دعوت خدا يشان را اجابت كنند اما خدا مؤمنان ديگر را كه در آن درجه ايماني نيستند ، با اين جملات تشويق مي كند كه جنگ شما با كفار علاوه بر اينكه در راه خداست در راه آزاد سازي برادران ديني و زنان و فرزندان خودشان از اذيت و آزار دشمنان خدا نيز هست و به اين ترتيب ، غيرت آنها را بر مي انگيزد . اگرچه اسلام تعصب هاي نژادي و فاميلي را نفي كرده ، تعصب و غيرت در مورد خويشاوندان را پس از اسلام آوردن آنها تأييد فرموده است . اين آيه درباره افرادي است كه مظلومانه گرفتار ظالمان شده اند و از خدا تقاضاي نجات دارند ، مانند مسلماناني كه نتوانستند هجرت كنند در مكه زير آزار و شكنجه ي مشركان قرار داشتند . شايان توجه اين كه ذيل اين آيه از معصومين روايت شده كه «ما» مستضعف هستيم از اين حديث ، شكايت ايشان از ظلم و ستم ظالمان امت اسلام بر ائمه (عليهم السلام ) روشن مي شود . [ix]

معلوم مي شود كه رسيدن به اين آرمان آنقدر اهميت دارد كه حتي از جنگ و جهاد و خونريزي هم بايد براي تحقق آن بهره جست . آيه ي شريفه هرچند شأن نزولش در خصوص نجات مسلمانان مظلوم مكه به دست مسلمانان مدينه است ، اما اين قبيل آيات اختصاص به مورد خود ندارد .آيا امروز فرياد مظلوميت مسلمانان در بلاد مختلف بلند نيست ؟ آيا ساير مسلمانان موظف به ياري آنان نيستند ؟ كساني كه انقلاب و رهبري آن را به دخالت در امور ديگران متهم مي كنند ، چگونه مي توانند دم از مسلمان بودن بزنند و دستورات قرآن را ناديده بگيرند ؟![x]

الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإِنْ كانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قالُوا أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ وَ إِنْ كانَ لِلْكافِرِينَ نَصِيبٌ قالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَ نَمْنَعْكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً


« منافقان همان ها هستند كه پيوسته انتظار مى ‏كشند و مراقب شما هستند اگر فتح و پيروزى نصيب شما گردد مى ‏گويند آيا ما با شما نبوديم (پس ما نيز سهيم در افتخارات و غنائم هستيم!) و اگر بهره ‏اى نصيب كافران گردد مى ‏گويند آيا ما شما را تشويق به مبارزه و عدم تسليم در برابر مومنان نمى‏ كرديم؟ (پس با شما سهيم خواهيم بود!) خداوند در ميان شما در روز رستاخيز داورى مى ‏كند و هرگز براى كافران نسبت به مومنان راه تسلطى قرار نداده است.»[xi]

از اين آيه استفاده مي شود كه كافران نه تنها از نظر منطق بلكه از نظر نظامي و سياسي و فرهنگي و اقتصادي و ... بر افراد با ايمان چيره نخواهد شد و اگر پيروزي آنها را بر مسلمانان در ميدان هاي گوناگون به چشم خود مي بينيم ، به خاطر اين است كه بسياري از مسلمانان ، مؤمنان واقعي نيستند و راه و رسم ايمان و وظايف و مسئوليت ها و رسالت هاي خويش را به كلي فراموش كرده اند نه خبري از اتحاد و اخوت اسلامي در ميان آنان است و نه جهاد را به معناي واقعي كلمه انجام مي دهند و نه علم و آگاهي لازم را كه اسلام كسب آنرا از لحظه تولد تا لحظه مرگ بر همه لازم شمرده است ، دارند . [xii]

پس از نظر قرآن صدور انقلاب اسلامي و تلاش در جهت نجات دادن ساير مسلمانان در كشورهاي اسلامي از تحت سلطه كفار و ابر قدرت ها و كوشش در راه حاكميت اسلام در جهان و نجات بشريت از تحت سيطره ي ظالمان امري مسلم و غير قابل ترديد است . در كلمات معصومين (عليهم السلام ) نيز شواهدي بر اين مطلب وجود دارد .

سيره پيامبر اكرم ( صلي الله عليه و آله و سلم )


فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ


از پرتو رحمت الهى در برابر آنها نرم (و مهربان) شدى و اگر خشن و سنگدل بودى از اطراف تو پراكنده مى‏ شدند بنا بر اين آنها را عفو كن و براى آنها طلب آمرزش نما و در كارها با آنها مشورت كن اما هنگامى كه تصميم گرفتى (قاطع باش و) بر خدا توكل كن زيرا خداوند متوكلان را دوست دار .[xiii]

خداوند در اين آيه به پيامبر ص دستور عفو عمومى آنها را صادر كرد و پيامبر ص با آغوش باز، خطاكاران توبه‏ كار را پذيرفت.

در آيه فوق، نخست اشاره به يكى از مزاياى فوق العاده اخلاقى پيامبر ص شده و مى ‏فرمايد: در پرتو رحمت و لطف پروردگار، تو با مردم مهربان شدى در حالى كه اگر خشن و تندخو و سنگدل بودى از اطراف تو پراكنده مى‏ شدند.

" فظ" در لغت به معنى كسى است كه سخنانش تند و خشن است، و غليظ- القلب به كسى مي گويند كه سنگدل مى ‏باشد و عملا انعطاف و محبتى نشان نمى ‏دهد بنا بر اين، اين دو كلمه گرچه هر دو بمعنى خشونت است اما يكى غالبا در مورد خشونت در سخن و ديگرى در مورد خشونت در عمل به كار مى ‏رود و به اين ترتيب خداوند اشاره به نرمش كامل پيامبر ص و انعطاف او در برابر افراد نادان و گنهكار مى ‏كند.

فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ
سپس دستور مى ‏دهد كه از تقصير آنان بگذر، و آنها را مشمول عفو خود گردان و براى آنها طلب آمرزش كن يعنى نسبت به بى ‏وفايى ‏هايى كه با تو كردند و مصائبى كه در اين جنگ براى تو فراهم نمودند از حق خود درگذر و من براى آنها نزد تو شفاعت مى ‏كنم، و در مورد مخالفت هايى كه نسبت به فرمان من كردند، تو شفيع آنها باش و آمرزش آنها را از من بطلب.

بعبارت ديگر آنچه مربوط به حق تو است عفو كن و آنچه مربوط بحق من است من مى ‏بخشم پيامبر ص به فرمان خدا عمل كرد و آنها را بطور عموم مشمول عفو خود ساخت.

روشن است كه اينجا يكى از موارد روشن عفو و نرمش و انعطاف بود و اگر پيامبر ص غير از اين مى‏ كرد زمينه براى پراكندگى مردم كاملا فراهم بود.

مردمى كه گرفتار آن شكست فاحش شده بودند و آن همه كشته و مجروح داده بودند (اگر چه عامل اصلى همه اينها خودشان محسوب مى ‏شدند) چنين مردمى نياز شديد به محبت و دلجويى و مرهم گذاشتن بر جراحات قلبى و جسمى داشتند، تا به سرعت همه اين جراحات، التيام پذيرد و آماده براى حوادث آينده شوند.

در اين آيه اشاره به يكى از صفات مهم كه در هر رهبرى لازم است شده و آن، مسئله گذشت و نرمش و انعطاف در برابر كسانى است كه تخلفى از آنها سرزده و بعدا پشيمان شده ‏اند، بديهى است شخصى كه در مقام رهبرى قرار گرفته اگر خشن و تندخو و غير قابل انعطاف و فاقد روح گذشت باشد بزودى در برنامه‏ هاى خود مواجه با شكست خواهد شد و مردم از دور او پراكنده مى ‏شوند و از وظيفه رهبرى بازمى ‏ماند .[xiv] بهمين دليل على ع در يكى از كلمات قصار خود مى ‏فرمايد:آلة الرياسة سعة الصدر: وسيله رهبرى گشادگى سينه است.

قرآن اين مطلب را توضيح داده است و تاريخ هم اين مطلب را به وضوح تأييد مي كند كه يكي از آن علل و عوامل سيره نبوي و روش پيغمبر اكرم (ص) و خلق و خوي و رفتار و طرز دعوت و تبليغ پيغمبر اكرم (ص) است .

نرمش در مسايل شخصي و صلابت در مسايل اصولي :


اينكه عرض مي كنيم پيامبر ملايم بود و بايد يك رهبر ملايم باشد ، مقصود اينست كه پيغمبر در مسايل فردي و شخصي نرم و ملايم بود نه در مسايل اصولي و كلي . در آن جا صد در صد صلابت داشت يعني انعطاف ناپذير بود .حضرت علي (ع) در مسايل فردي و شخصي در نهايت درجه نرم و مهربان ولي در مسايل اصولي يك ذره انعطاف نمي پذيرفت .[xv]

ا لمؤمِنُ بِشرُهُ فِي وَجهِهِ وَ حُزنُهُ فِي قُلبِهِ
: مؤمن نشاطش در چهره اش است و اندوهش در دلش .پس سبك و روش و متد و منطقي كه اسلام در رهبري و مديريت مي پسندد لين بودن و نرم بودن و خوشخو بودن و جذب كردن است .[xvi]

روش رهبري :


1. بعضي ها اين جورند كه حرف همه را گوش مي كنند و چون حرف ها ضد و نقيض است طبعا ً اينها از خودشان تصميمي ندارند و رأي و فكرش به دست ديگران است .

2. يك عده نقطه مقابل هستند كه شخصيت افراد را به هيچ وجه به حساب نمي آورند و براي هيچ كس هيچ گونه احترامي قايل نيستند ، حرف هيچ كس را به هيچ شكل گوش نمي كنند .

3. رهبر واقعي آن كسي است كه به حرفها گوش مي كند ولي در تصميم گيري خودش آن چنان تصميم مي گيرد كه بايد بگيرد در تصميم خودش تابع نظر و ميل و تلقينات اين و آن نيست تابع واقعيت امر است .

تاريخ درباره پيامبر اكرم (ص) اين حالت سوم را نشان مي دهد بنابراين آنچه از قرآن و سنت استفاده مي شود ، ضرورت تلاش در جهت حاكميت اسلام در پهنه گيتي است و به عبارت ديگر اين امر جزء اهداف استراتژيك اسلام است كه در هيچ زمان و مكاني تعطيل بردار نيست چه بهتر است كه از رهنمود هاي قرآني واز وجود پيامبر اكرم (ص) كه هردو از طرف خدا آمده اند و خدا به همه ي نيازهاي بشر واقف است چون سازنده ي بشر است .[xvii]

فرياد اسلام خواهي عامل بيداري ملت ها:


امام عظيم الشأن چه در دوران مبارزه و چه در دوران حاكميت جمهوري اسلامي قولاً و عملاً اين هدف را دنبال نموده ، ضمن تأكيد بر اهميت آن ، راه هاي وصول به اين هدف را نيز ياد آوري نموده اند طرح اين آرمان خواهي ، صرفه نظر از آثاري كه بر تحقق آن مترتب مي شود هم بر حاكميت مستكبران پايان مي دهد و هم مستضعفان را در زمين حاكم مي گرداند و قسط و عدل را بر جهان حاكم مي شود .خود آثار و بركاتي دارد ، همان نكته اي كه مورد تأكيد امام راحل (ره) بود ، بيداري امت هاي مستضعف و مسلمانان تحت ستم در گرو مطرح كردن اين آرمان بلند است و نيازي به بيان اين مطلب نيست كه بيداري ملت ها قدم اول رسيدن به آن هدف اساسي است . البته طرح اين عمل عكس العمل هايي را نيز از سوي مستكبران به دنبال دارد و اين كه بدون زحمت بتوان ملت ها را بيدار و بر سرنوشت شان مسلط نمود ، معلول ساده انديشي و نا آگاهي است حتي طرح اين آرمان منوط به داشتن قدرت نيست ، مسئله اي كه عده اي را دچار ترديد و شبهه مي كرد .گروهي گمان مي كنند كه چون ما قدرت حاكم كردن اسلام و عدالت را در جهان نداريم ، پس وظيفه ا ي هم بر عهده نداريم غافل از آن كه انبياي الهي نيز آرمان هايي را مطرح نموده اند كه خود به تحقق آن در عصر و زمان خودشان نبوده اند اما با بياني روشن اين شبهه را پاسخ مي دهند . [xviii]


تأخير در رسيدن به همه ي اهداف دليل نمي شود كه ما از اصول عدول كنيم . همه ما مأموريم به اداي تكليف و وظيفه اي نه مأمور به نتيجه .اگر همه انبياء و معصومين در زمان و مكان خود مكلف به نتيجه بودند ، هرگز نمي بايست از فضاي بيشتر از تواناي عمل خود فراتر بروند و سخني بگويند و از اهداف كلي و بلند مدتي كه هرگز در حيات ظاهري آنان جامه ي عمل نپوشيده است ، ذكري به ميان آورند. [xix]

آمادگي رزمي ، ضرورت جامعه ي اسلامي :

وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ آخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْ‏ءٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ .


در برابر آنها (دشمنان) آنچه توانايى داريد از" نيرو" آماده سازيد (و همچنين) اسب هاى ورزيده (براى ميدان نبرد) تا به وسيله آن دشمن خدا و دشمن خويش را بترسانيد و (همچنين) گروه ديگرى غير از اينها را كه شما نمى ‏شناسيد و خدا مى ‏شناسد و هر چه در راه خدا (و تقويت بنيه دفاعى اسلام) انفاق كنيد. به شما باز گردانده مى ‏شود و به شما ستم نخواهد شد.[xx]اين آيه دستور آماده باش همه جانبه ي مسلمانان در برابر دشمنان و تهيه ي هر نوع سلاح وامكانات و وسايل وشيوه هاي تبليغي حتي شعار و سرود را هم مي دهد كه رعايت اين دستورات ، سبب هراس كفار از نيروي رزمي مسلمانان مي شود . [xxi]هدف از گسترش اسلام ، آدم سازي است نه كشور گشايي .[xxii]

بازگشت به خود :


در اين راستا بازگشت به خوديكي از اصلي ترين فريادهاي امام در جهان اسلام بود .اينكه مسلمانان دريابند كه همه چيز دارند وبراي ترقي مادي و معنوي نياز به بيگانگان ندارند . ملت هاي اسلامي از خود باختگي به در آيند و تحقق سعادت خود را برخلاف آنچه قرن ها تبلغ كرده اند كه تنها با گرايش به غرب امكان پذير است با به اسلام و تمدن و فرهنگ اسلامي تأمين نمايد اين فرياد دردمندانه ي مصلحان مسلمان در قرون اخير است كه امت اسلامي با آن تمدن درخشان وبا چنين فرهنگ غني بايد پيش رو فرهنگ هاي مختلف باشد ، نه تابع وپيروآنان .[xxiii]

امام مي فرمايد : ما مي خواهيم يك الگويي از اسلام در عالم ولو يك الگوي ناقص نشان بدهيم كه همه ي عقلاي عالم غير از آنهايی كه جنايتكار با لذات هستند ، همه ي ملت هاي مظلوم بفهمند كه اسلام چه آورده ومي خواهد چه بكند در دنيا ، اسلام با اين محرومين ، با اين مظلومين ، با اين گرفتارها مي خواهد چه كند كه اينها را نجات بدهد . [xxiv]

راه هاي بيداري اسلامي در جهان :


1. تبيين اسلام ناب توسط حوزه هاي علميه :


امام مي فرمايند : حوزه هاي علميه و علماي اسلام مسئول اصلي معرفي انقلاب اسلامي به جهانيان است . اگر اسلام ناب محمدي (ص) از اسلام امريكايي واسلام مقدس نماهاي متحجر وسرمايه داران خدانشناس ومرفهين بي درد روشن شده بود و اگر حوزه هاي علميه اين واجب مهم سياسي را كه ممكن نيست در يك مكتب دو تفكر متضاد و رو در رو وجود داشته باشد ، براي مردم تبيين نموده بودند ، چه بسا اين همه خسارت بر ما وارد نمي شد .[xxv]

2. اعزام مبلغان غير رسمي :


امام امت چون خط ملت ها را جداي از دولت ها مي دانستند معتقد بوددكه : بايد اساس را مردم و فكر مردم قرار داد وبه فكر مردم بود ، نه دولتها ...[xxvi]

بايد علاوه بر سفرهاي رسمي ، سفرهاي غيررسمي هم بنماييم تا دنيا را بيدار كنيم ... تنها در سفرهاي غير رسمي است كه درست مي توانيد با مردم عادي كوچه و بازار تماس بگيريد و آنها را روشن كنيد.

3. دعوت از متفكران و آزادانديشان جهان :


دعوت از علما وآزادانديشان كشورهاي مختلف يكي ديگر از راه هاي معرفي انقلاب اسلامي در جهان و خنثي كردن تبليغات دشمن و در نتيجه بيدارنمودن ملت ها توسط آنان است . در دعوت از افراد چنان چه تنوع رعايت شود و معيار دعوت تنها شخصيت هاي كليشه اي وكنگره اي نباشد و زمينه ي حضور جوانان روشن انديش و دانشجويان و فرهنگيان را از كشورهاي مختلف فراهم نماييم .بسا كه موفقيت مان بيشتر خواهد شد [xxvii]

4. بهره گيري از صنعت توريسم :


بدين وسيله كه هم از نيروهاي معتقد و انقلابي خود براي اعزام به كشورهاي مختلف وارتباط با مردم آن كشورها بهره بگيريم و هم از حضور خارجيان در شهرهاي خود ، به طوري كه علاوه بر آشناكردن آنان با آثار باستاني و تاريخي ، براي معرفي انقلاب و مكتب پاک خود نيز استفاده مي كنيم . پيامبر گرامي اسلام (ص) كساني را براي تجارت به مكه سفر مي كردند ، به اسلام فرا مي خواند و مباني ديني را براي آنان تبيين مي نمودند و برخي از آنان نيز به اسلام مي گرويدند و پس از بازگشت به شهر و ديار خود ، مبلغاني براي اسلام و پيامبر بودند . [xxviii]

5. وزارت امور خارجه :


ازمسايل مهمي كه شماها مثل ماها موظف به آن هستيد ، اين است كه با عمل خودتان در آن جا با وضعيت سلوك خود با كارمندان ، با وضعيت اصل سفارتخانه و وضع سفارتخانه طوري باشد و طوري بكنيد كه يا همين عمل به تدريج انقلاب شما صادر بشودبه آن كشوري كه در آن هستيد ...صدور اسلام به اين است كه اخلاق اسلامي ، آداب اسلامي ، اعمال اسلامي ، آنجا طوري باشد كه مردم توجه به آن بكنند .[xxix]

6. كنگره ي عظيم حج


با رفتار شايسته و اخلاق اسلامي و انقلابي خودنظر همگان را جلب كرده و چهره ي انقلاب اسلامي را آنگونه كه هست به نمايش ملت ها بگذارند و توجه آنان را با برخوردهاي برادرانه و محبت آميز به انقلاب بزرگ ايران جلب نمايند و عملا تبليغات فاسد ، مغرضانه ، بوق هاي تبليغاتي را خنثي نمايند .[xxx]

7. تشكيل بسيج مستضعفان در جهان


بايد بسيجيان جهان اسلام در فكر ايجاد حكومت بزرگ اسلامي باشند و اين شدني است چرا كه بسيج تنها منحصر به ايران اسلامي نيست بايد هسته هاي مقاومت را در تمامي جهان به وجودآورد در مقابل شرق و غرب ايستاد ....انقلاب اسلامي در جهان نيازمند فداكاري هاي شماست . [xxxi]

8. اعزام ورزشكاران


يكي از وجهه صدورتي همين شما جوان ها ، هستيد كه در ساير كشورها مي رويد و جمعيت هاي زيادي به تماشاي شما مي آيند، به تماشاي قدرت هاي شما مي آيند بايد طوري بكنيد كه اين جمعيت هاي زياد را دعوت كنيد عملا به اسلام ، در اعمالتان، در رفتارتان، در كردارتان طوري باشيد كه نمونه باشيد براي جمهوري اسلامي با شما به جاهاي ديگر هم انشاءالله برود . [xxxii]

نتيجه

پيامبر در عربستان به پيامبري مبعوث شدولي پيامبر جهانيان در همه عالم بوده است وهمه جهان را دعوت به اسلام مي كرد .بيداري ملت ها آنقدر اهميت داشت كه امام فقيد آن را مساوي با صدور انقلاب اعلام نموده اند.مهمترين قدم در راه حاكميت اسلام در حهان بيداري مردم است والبته با توجه به اينكه همه اهرم ها ي قدرت د ركف دشمنان قرار دارد دشوارترين مرحله همين است . به راستي فكر كرده ايد كه چرا اسلام در دهه ي اخير جذابيت خود را از دست داده بود ومكاتب جديد بشري در ميان ملت ها رونق ياقته وبالاخص جوانان را به سوي خود جذب مي نمودند .يكي ا زمهمترين عوامل آن عدم معرفي اسلام يا معرفي نادرست آن دانست .

[i] سيد جواد ورعي ، امام خميني و احياي تفكر اسلامي ، مؤسسه چاپ و نشر عروج ، 1378. ص، 271.

[ii] امام خميني ، صحيفه نور ، سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي ، چاپ اول ، 1369 ، ج ، ص 266.

[iii] همان ، ج 19 ، ص 232.

[iv] سيد جواد ورعي ، امام خميني و احياي تفكر اسلامي ، ص 274.

[v] . سوره ي انفال ، آيه 7.

[vi] سوره ي برائت ، آيه 73.

[vii] سوره نساء آيه ي 75.

[viii] ناصر مكارم شيرازي ، تفسير نمونه ، جلد 4، تهران ، دارالكتاب اسلاميه ، ص 356.

[ix] . سيد محمد حسين ، علامه طباطبايي ، الميزان ، جلد 4، بيروت مؤسسه الاعلال المطبوعات ، 1417ق ، ص 43.

[x] سيد جواد ورعي ، امام خميني و احياي تفكر اسلامي ، ص275.

[xi] .سوره ي نساء ، آيه ي 141.

[xii] سيد جواد ورعي ، امام خميني و احياي تفكر اسلامي، ص276.

[xiii] . سوره آل عمران ، آيه ي 159.

[xiv] . مكارم شيرازي ، قرآن حكيم و شرح آيات منتخب ص 71.

[xv] . مرتضي مطهري ، سيري در سيره ي نبوي ، تهران ، صدرا ، 1377، ص 203 .

[xvi] همان ، صص210 -209.

[xvii] مرتضي مطهري ، آشنايي با علوم قرآن ، تهران ، صدرا، 1358صص242-244.و محمد ابراهيم آيتي ، تاريخ پيامبر اسلام ، ص 490.

[xviii] سيد جواد ورعي ، امام خميني و احياي تفكر اسلامي، ص279.

[xix] امام خميني صحيفه نور ، ج 21 ، سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي ، 1369. صص 279ـ 280.

[xx] سوره ي انفال ، آيه ي 60.

[xxi] . محسن قرائتي ، پرتويي از نور ، تهران ؛ مركز فرهنگي درسهايي از قرآن ، 1375، ص 114.

[xxii] صحيفه ي نور ، جلد 12، ص 283.

[xxiii] سيد جواد ورعي ، امام خميني و احياي تفكر اسلامي، ص284-285.

[xxiv] صحيفه ي نور جلد 18، ص 129.

[xxv] صحيفه ي نور ، ج 21، ص 8.

[xxvi] همان ، ج4، ص 72.

[xxvii] سيد جواد ورعي ، امام خميني و احياي تفكر اسلامي، ص294-293.

[xxviii] محمد ابراهيم آيتي ، تاريخ پيامبر اسلام ، ص 178.

[xxix] صحيفه ي نور ، ج13، ص 261.

[xxx] همان ، ج 19، ص 45.

[xxxi] همان ، ج 21، ص 53.

[xxxii] همان ، ج 16، ص 61.
مرجع : بیداری اسلامی
کد مطلب : ۳۷۸۱۸۱
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما