۰
چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۳ ساعت ۱۱:۴۰

15 خرداد، نقطۀ عطف زوال سلطانیسم و سکولاریسم در ایران

15 خرداد، نقطۀ عطف زوال سلطانیسم و سکولاریسم در ایران
واقعیت های اجتماعی اجتناب ناپذیر و ظالمانه ای به نام فقر فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در ایران دهه 40 و 50 پیدایش جنبش پانزده خرداد 1342 و انقلاب اسلامی 1357 را به همراه داشت.
پر واضح است که ایران از دوره سلطنت بی کفایت قاجاریه ، در حال دست و پنجه نرم کردن با این فقرهای خانمان برانداز بوده است. این فقر نوظهور از بسیاری جهات از فقری که در گذشته بر ایران حاکم بود تفاوت های بنیادینی داشت. زیرا فقری است که متصل به دو پدیده جدید به نام نظام سلطانی(سلطانیسم) و سکولاریسم در ایران بود. قاجاریه نقطه عطف انحطاط پادشاهی و ظهور سلطانیسم و سکولاریسم و پهلوی آخرین سلسله از سلاطین مستبد و مظهر زوال نظام سلطانی و سکولاریسم در ایران بود.

در اواسط دوره قاجاریه جریان جدیدی در ایران شکل می گیرد که اگر چه اولین جریان نو در حوزه تحولات اجتماعی است، اما این جریان نماینده پیروزی مسلم و قریب الوقوع سلطانیسم و سکولاریسم در ایران بود[1]. با عنایت به اینکه فقر فرهنگی، اجتماعی ، سیاسی، اقتصادی و حتی فقر علمی ایران در دوران معاصر به نوعی تحت تاثیر رابطه های تولیدی و ناگسستنی این دو پدیده است، تمرکز بر این مسئله فهم زمینه ها ی ظهور جنبش پانزده خرداد و انقلاب اسلامی را امکانپذیر می سازد.

جنبش 15 خرداد از نظر جامعه شناسی جنبش های اجتماعی بی تردید نظام یافته ترین، منسجم ترین و اصیل ترین توضیح در باره علل این فقر و ضرورت قیام علیه آنرا ارائه می دهد. قیامی که پایه های استوار انقلاب اسلامی و نقطه عطف زوال سلطانیسم و سکولاریسم در ایران است.

امام خمینی(ره) در جنبش 15 خرداد در حقیقت، برای مبارزه با این فقر و نابودی آن در ایران، پایه های بنیادین آن، یعنی نظام سلطانی و سکولاریسم حامی آن را نشانه می گیرد. درست در همین نقطه است که راه امام و راه جنبش 15 خرداد و انقلاب اسلامی از دیگر جریان ها و جنبش های اجتماعی دوران معاصر جدا می شود و درست به همین دلیل امام جنبش 15 خرداد را پایه های استوار انقلاب اسلامی و نقطه عطف تاریخ ایران می داند.

پدیده نظام سلطانی( سلطانیسم) و سکولاریسم در ایران یک پدیده مدرن است که به اعتقاد نگارنده در جریان تحولات سیاسی اجتماعی ایران دوره قاجاریه بوجود آمد. در فراز و فرود این تحولات فی البداهه باید گفت که سکولاریسم مقدم بر سلطانیسم و به نوعی پایه گذار مرام سلطانیسم است. بعد از شکست سنگین قاجاریه از روسیه و از دست رفتن سرزمین های ایران و بی کفایتی و جهل پادشاهان و کارگزاران رژیم قاجاریه، جریانی در دل ساختار حکومتی شکل می گیرد که این جریان در تاریخ معاصر به جریان منورالفکری شهرت دارد. بی تردید خاستگاه اجتماعی و فکری این جریان زمینه های مساعد رشد سکولاریسم در تاریخ دوران معاصر است.

سکولاریسم برای تحقق خواسته ها و آرمان های خود که تقلید مطلق از فرنگستان،  تبدیل ایران به یک مستعمره اروپایی و دست کشیدن از فرهنگ ملی و دینی بو د؛ نیاز به یک دولت مقتدر با ساختار کاملاً جدید داشت. نهضت عدالتخواهانه ایران که بعداً به نهضت مشروطیت معروف شد، فضا و فرصت لازم را برای این هدف فراهم ساخت. نظام مشروطه سلطنتی اولین نظام سلطانی در تاریخ ایران بود.
چرا این نظام اولین نظام سلطانی یا سلطانیسم در ایران بود؟ نظام مشروطه سلطنتی چه ویژه گیها و چه تفاوتی با رژیم های پادشاهی گذشته در ایران داشت؟


به نظر می رسد مهمترین ویژگی نظام سلطانی که آن را از پادشاهی گذشته ایران منفک می کرد این بود که نظام مشروطه سلطنتی که ساخته دست جریان سکولار در ایران بود، سلطنت را با برخورداری از دو ویژگی :1- ایدئولوژی  2- بهره گیری از تکنولوژی در همه حوزه ها  ؛ مادام العمر در درون یک خانواده قانونی می کند و این در تاریخ ایران بی سابقه بود[2]. در حقیقت نقطه عطف پیدایش نظام سلطانی در مقابل نظام های پیشین ایران هم از نظر شکلی هم از جنبه وظایف سلطانی، همین بود.

سلطانیسم و سکولاریسم از بعد جنبش مشروطه، سرنوشت تحولات سیاسی و اجتماعی و همه برنامه های توسعه را در دست دارد. هر گونه عقب ماندگی، توسعه نیافتگی، خودمداری، فرهنگ گریزی و دین ستیزی ایران در دوران اخیر را ابتدا باید در آرمان ها، انگیزه ها، برنامه ها و ماموریت های این دو پدیده جستجو کرد.

فهم خاستگاه جنبش 15 خرداد در سال 1342 و انقلاب کبیر اسلامی در سال 1357 و نقطه عطف بودن آنها به طور جدی به فهم پدیده سلطانیسم و سکولاریسم وابسته است. چرا امام خمینی تاکید داشتند که پانزده خرداد را بشناسیم؟

چرا امام از خاستگاه پانزده خرداد سوال کردند و فرمودند: پانزده خرداد چرا بوجود آمد و مبدا وجود او چه بود و دنباله آن در سابق چه بود و الان چیست و بعدها چه خواهد بود؟

چرا امام ما را متوجه شناخت پایه گزاران پانزده خرداد کردند و فرمودند: پانزده خرداد را چه کسی بوجود آورد و دنباله آن را کی تعقیب کرد و الان دنباله آن را چه کسی تعقیب می کند و پس از این به کیست؟

چرا امام دوست داشتند که نسل های آینده متوجه آرمانها ومقاصد پانزده خرداد شوند و تفکر کنند که : پانزده خرداد برای چه مقصدی بود و تاکنون برای چه مقصدی است و بعدها برای چه مقصدی خواهد بود
؟[3]

همه متفکرینی که جنبش های اجتماعی را موضوع پژوهش خود قرار می دهند به این اصل معتقدند که شناخت هر جنبشی به شناخت عوامل زیر وابسته است :

1- خاستگاه و بستر های فکری و فرهنگی،
2- پایه گزاران جنبش و موقعیت فکری و پایگاه اجتماعی آنها،
3- اهداف و آرمان های جنبش های اجتماعی،
4- ادامه دهندگان جنبش،
5- مخالفان جنبش،

بر همین اساس بود که امام اصرار داشتند که: 15 خرداد را بشناسید و مقصد 15 خرداد را بشناسید و کسانی که 15 خرداد را به وجود آوردند بشناسید و کسانی که 15 خرداد را دنبال کردند، بشناسید و کسانی که از این به بعد امید تعقیب آنها هست ، بشناسید و مخالفین 15 خرداد را بشناسید.[4]

می دانیم رویکردهایی که جنبش های اجتماعی را تحلیل می کنند جریانات فکری یکپارچه ای نیستند و دیدگاه همگونی ندارند.

این امکان وجود دارد که هر رویکردی عامل خاصی را مبنای فهم جنبش های اجتماعی قرار دهد؛ اما آنچه که در همۀ این رویکرد ها اشتراک دارد توجه به زمینه های شناخت جنبش است. این زمینه ها خارج از آن پنج مولفه ای نیست که امام در فهم جنبش 15 خرداد ارائه می دهد. امام خمینی به عنوان یک حکیم حکمت های اجتماعی بدرستی این زمینه ها را برای مطالعه جنبش 15 خرداد به ما معرفی می کند.

جنبش بزرگ 15 خرداد1342 در اندازه خود جنبشی بی نظیر و برخوردار از شبکه ای از تعامل رسمی و غیر رسمی نیروهای اجتماعی و نهادهای دینی بود. ویژگی های این شبکه ها به هیچ وجه شبیه شبکه ها و سازمان های سیاسی و حزبی نبود. مهمترین عناصری که تعامل رسمی و غیر رسمی را در جنبش 15 خرداد برقرار می ساخت، اعتقادات و آرمان های مشترک، عمل جمعی متمرکز بر اعتقادات و تمرکز بر رهبری امام در اعتراضات علیه نظام سلطانیسم بود.

اغلب پژوهشگران این جنبش را از آن جهت مهم می دانند که پایه های استوار انقلاب اسلامی است ولی به نظر می رسد علاوه بر این باید به مفاهیم، نظریه ها، الگوها و آرمان های اجتماعی که از دل این جنبش به وجود آمد و زوال نظام سلطانی و سکولاریسم حامی آن را تسریع بخشید توجه ویژه ای کرد. این جنبش بطور موثری یک پروسه اجتماعی کاملی را که از جنبش تحریم به رهبری میرزای شیرازی آغاز گشته بود و هدایت آن در دست مرجعیت و دستگاه فقاهت شیعه بود، اما بدلیل کاستی هایی در جنبش مشروطیت به انحراف رفته و از آرمان های مشترک دینی و ملی دور افتاده بود؛ دوباره به هم متصل کرد. در 15 خرداد این پروسه در قالب اصیل خود بازتعریف می شود و به صورت قطعنامه ای علیه نظام سلطانی و سکولاریسم برای یک سلسله تحولات جدید به ملت ایران اعلام می گردد.


جنبش 15 خرداد به ظاهر شکست خورد اما در اصل بدلیل همین باز تعریف جدید، پشتیبانی همگانی پرتوانی را با خود همراه ساخت.، زیرا از این تاریخ علیرغم حضور جریان های مبارز گوناگون علیه رژیم پهلوی، آرمان های این جنبش و اندیشه های رهبر کبیر آن ، دفاعیۀ غیر قابل تردیدی از مبارزات آزادیخواهی ملت ایران شد زیرا آنچه این جنبش را از سایر جریانات متمایز می ساخت تاکید رهبری جنبش بر دگرگونی ساختاری در نظام سلطانی و سکولاریسم با توجه به فرهنگ ملی و دینی بود.
     هیچ یک از رهبران جریان های مبارز دیگر و هیچ گروه و حزبی دارای چنین ویژگی هایی نبودند. اغلب جریانات مبارز یا تحت تاثیر گفتمان های غربی بودند و استعداد لازم برای برقراری رابطه با فرهنگ ایرانی را نداشتند، یا خود بخشی از بدنه سکولاریسم در ایران بودند که از نظر ملت ایران یکی از عوامل اصلی فقر فرهنگی و سیاسی و اجتماعی در کشور به حساب می آمدند و یا به نوعی نماینده جریانات فکری کمونیسم، سوسیالیسم و لیبرالیسم جهانی به حساب می آمدند.

مهمترین ویژگی جنبش 15 خرداد این بود که از دل فرآیند تحولات سیاسی و اجتماعی ایران برآمد و سر در آرمان ها و ارزش های ملی و دینی داشت و رهبر آنهم فقیه، حکیم و مرجعی مورد پذیرش و اعتماد مردم بود. حکیمی که می توانست با درایت مانع از چند قطبی شدن نیروهای مبارز مذهبی در درون جنبش و در نتیجه حاکمیت مجدد جریان های انحرافی و وابسته گردد.

تصادفی نیست که این جنبش در سال 42 به وقوع پیوست، زیرا آغاز دهه چهل برای ایران از جنبه سیاسی و اجتماعی بسیار اهمیت دارد. نظام سلطانی و سکولاریسم حامی آن با دست زدن به یک سلسله اقدامات سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی آخرین خیز را برای ادغام ایران در نظام سرمایه داری جهانی و وابستگی مطلق به آمریکا و اروپا برداشتند.

بلند پروازی های سیاسی ، اقتصادی ، نظامی ، امنیتی و اجتماعی نظام سلطانی ایران را به لبه سقوط کشانده بود و آمریکا و اسرائیل با القاء طرح های عوام فریبانه سیطرۀ خود را بر اقتصاد و سیاست در ایران کسترده کردند.
در چنین شرایطی که هیچ نقطه امیدی برای مقابله با بسط سیطره سلطانیسم در ایران وجود نداشت، امام خمینی در صحنه سیاسی اجتماعی ایران ظهور کرد و فصل جدیدی در مبارزات دین خواهی و آزادی طلبی ملت ایران گشود. فصلی که شباهت چندانی با فصول گذشته نداشته است.


مهمترین سوالی که باید بدان پاسخ داد این است که چرا امام خمینی جنبش15خرداد را نقطه عطف تاریخ دانسته است؟ چه ویژگی هایی در جنبش 15 خرداد بود که در جنبش های گذشته وجود نداشته است؟

ویژگی های جنبش 15 خرداد نسبت به جنبش های پیشین


آنهایی که جنبش های اجتماعی را مطالعه می کنند عموماً معتقدند که مطالعات جامعه شناسی جنبش های اجتماعی در بخش اعظمی از قرن بیستم و بیست یکم تحت تاثیر و زیر نفوذ نظریات ایدئولوژیک و سپس تحت الشعاع نظریات سازمان و عقلانیت دیوانسالاری بوده است[5]. بنابراین به نُدرت می توان در میان الگوهای این مطالعات به قواعدی رسید که این قواعد استعداد لازم برای فهم جنبش هایی که تحت تاثیر دین هستند را داشته باشند.

یکی از ویژگی های عمده فهم جنبش های اجتماعی ایران علی الخصوص جنبش 15 خرداد و انقلاب اسلامی این است که ما نمی توانیم به طور مطلق از الگو های فلسفه سیاسی و جامعه شناسی غربی برای فهم آنها استفاده کنیم.

به نظر می رسد بهترین شیوه برای فهم جنبش 15 خرداد و انقلاب اسلامی در ایران از طریق مطالعات میان فرهنگی و مقایسه آن با جنبش های پیشین در ایران امکان پذیر باشد. چرا باید از این شیوه استفاده کرد؟ زیرا اگر جنبش های ایران را با مدل های غربی مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم اولین مشکلی که با آن روبرو خواهیم شد ماهیت طبقاتی جنبش های غربی و سکولار بودن آنهاست در حالیکه در ایران اساساً جنبش های اجتماعی و در راس آن جنبش 15 خرداد غیر طبقاتی، اسلامی و ضد سکولار است. بنابراین نقطه شروع تشخیص ویژگی های جنبش 15 خرداد بکلی با جنبش های اجتماعی غربی مغایر هست همانطوری که با جنبش های گذشته تاریخ ایران نیز تفاوت بنیادین دارد. در اینجا تلاش می کنیم تا حدودی این تفاوت ها را تبیین نماییم:

1- تاکید بر تغییرات ساختاری نظام سلطانی

مهمترین ویژگی جنبش 15 خرداد تاکید بر تغییرات ساختاری در نظام سلطانی است. چنین تاکیدی در جنبش های پیشین سابقه نداشت. تاکید بر تغییر ساختاری به طور طبیعی متوجه پایه های این نظام بود. بنابراین نفی سکولاریسم، نفی غربگرایی و نفی وابستگی که سه رکن دوام نظام سلطانی بود در راس اهداف این جنبش قرار داشت. امام خمینی ماهیت متفاوت بودن فضای سیاسی جنبش 15خرداد را در صحبت هایی که با تعدادی از آیات عظام در اواخر دیماه 1341بمناسبت اعلام برگزاری رفراندم انقلاب سفید شاه داشتند، بخوبی تبیین کرده و می فرماید: آقایان توجه داشته باشند که با وضعی که پیش آمده آینده تاریک و مسئولیت ما سنگین و دشوار می باشد. حوادثی که اکنون در جریان است اساس اسلام را به خطر نابودی تهدید می کند. توطئه حساب شده ای علیه اسلام و ملت اسلام و استقلال ایران تنظیم شده است. باید توجه داشت که این حادثه را نمی توان با غائله "تصویب نامه[6]" مقایسه کرد و به همان ملاک نسبت به این ماجرا برخورد کرد. آن غائله بر حسب ظاهر به دولت مربوط می شد، طرف حساب ما دولت بود، شکست نیز به پای دولت محسوب گردید و شکست یک دولت حتی سقوط دولتی در یک حکومت چندان اهمیت ندارد، اساس رژیم را بر باد نمی دهد و حتی گاهی برای تحکیم رژیم و حفظ آن از خطر، به سقوط دولت مبادرت می شود. لکن در اینجا آن که روبروی ما قرار دارد و طرف خطاب و حساب ما می باشد، شخص شاه است که در مرز مرگ و زندگی قرار گرفته و چنانکه خود اظهار داشته، عقب نشینی او در این مورد به قیمت سقوط و نابودی او تمام خواهد شد. بنابراین او مامور است که این برنامه را به هر قیمتی است به مرحله اجرا بگذارد و نه تنها عقب نشینی نمی کند و دست از کار نمی کشد، بلکه با تمام قدرت و با کمال درندگی با هر گونه مخالفتی مقابله خواهد کرد[7].

تشخیص امام کاملاً منطبق با شرایطی بود که انقلاب سفید شاه برای ایران فراهم می کرد. امام بدرستی می
دانست که برای اجرای این برنامه های امریکایی، شاه سلطنت خودش را در گرو گذاشته است لذا با تمام توان به صحنه آمد. و از آنجایی که می دانست این رویارویی منازعه ارکان نظام سلطانی با آزادی، استقلال و هویت ملت ایران است ، از همان ابتدا جنبش را متوجه این اهمیت می کند و می فرماید: نباید مثل غائله گذشته، عقب نشینی دستگاه را انتظار داشت و در عین حال مخالفت ومبارزه با آن از وظایف حتمیه و ضروریۀ ما می باشد، زیرا خطری که اکنون عموم مردم را تهدید می کند بزرگتر از آن است که بتوان از آن چشم پوشید و در قبال آن بی تفاوت ماند.[8]


امام می دانست برنامه هایی که تحت عنوان انقلاب سفید و غیره پشت سر هم در کشور به اجرا در می آید برنامه های استعماری و موجب فنا و نابودی ایران و ملت ایران خواهد شد بنابراین می دانست صرف مخالفت های سنتی با دولت فلان الدوله یا بهمان السلطنه سودی نخواهد داشت مگر اینکه نوک تیز حملات متوجه شاه و ارکان نظام سلطانی گردد. این یکی از ویژگی های جنبش 15 خرداد نسبت به جنبش های پیشین بود. در جنبش های پیشین عموماً اعتراضات متوجه تعاملات کارکردی نظام سلطانی بود . چنین منازعاتی به سختی علائق خود را برای دگرگونی پایه های ساختاری و اصلی نظام سلطانی بروز می داد و اصولا از جهات مختلفی فاقد چنین استعدادی برای حمله به پایه های سلطانیسم بود.

جنبش 15 خرداد شباهتی به الگوهای سنتی منازعه سیاسی و اجتماعی در ایران معاصر نداشت. زیرا تمامی این الگوها ناظر به مشارکت در نظام سلطانی و بدست آوردن موقعیتی در دولت یا مجلس این نظام بود در حالیکه در جنبش 15 خرداد امام خمینی از اساس بدنبال دگرگونی در نظام سلطنت و ایدئولوژی آن بود. امام خمینی اعتقاد داشت که فقر فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران محصول حاکمیت نظام سلطانی و سکولاریسم بود. این نظم از اساس عرصه سیاست و دولت و عرصه نهادهای اجتماعی و مشارکت ملی را دستخوش نابودی می ساخت. از نظر امام خمینی: دستگاه حاکمه برای اغوا و اغفال ملت، دام وسیعی گسترده و به یک سلسله اعمال ظاهر فریب و گمراه کننده دست زده است و ما اگر در مقابل ، به بیدار کردن و متوجه ساختن تودۀ مردم اقدام نکنیم و از افتادن آنها به دام استعماری که برای آنان گسترده اند جلوگیری ننماییم ملت اسلام در معرض فنا ونیستی قرار خواهد گرفت[9].

امام خمینی معتقد بود در مقابل توطئه های نظام سلطانی بیداری مردم اولین شرط مبارزه است . فعالیت ها و بیدارگری های امام بی تردید به ایجاد بحران در نظام سلطانی و نیروهای تولید کننده ایدئولوژی این نظام کمک می کرد. این همان مشکلی بود که نظام سلطانی تحمل آن را نداشت و در نهایت به تبعید امام منجر شد.

نظام سلطانی هر روز آشکارتر سیطره دولت را بر توزیع منابع ومنافع ملی تحکیم و حقوق اجتماعی را محدود می ساخت. این مسئله در کمتر از چهار دهه از تاسیس نظام مشروطه سلطنتی تا سقوط دیکتاتوری سیاه رضا خانی باعث تحمیل هزینه های سنگینی بر اقشار پایین و متوسط جامعه که خیل عظیم جمعیت ایران را تشکیل می داد، شد.

روحانیتی که نهضت عدالتخانه را پایه ریزی کرده بود امید داشت با تحدید قدرت دولت و سیطره سلطنت بر امور مردم، نقش نیروها و نهاد های اجتماعی را افزایش دهند، اما نظام مشروطه سلطنتی نه تنها باعث افزایش قدرت مردم و نهاد های اجتماعی نگردید بلکه با ساماندهی مجدد همان الیگارشی قدیمی کارگزاران حکومتی و از همه بدتر قانونی کردن سلطنت و مادام العمر کردن آن در یک خانواده، نقش های جدید را در نظام سلطانی مشروطه سلطنتی اشغال و فرصت های اجتماعی و مکانیزم های تصمیم گیری را در حلقه های گسست ناپذیر نظام سلطانی استحاله کردند.

امام خمینی با جنبش 15 خرداد با تهاجم به ارکان اساسی این نظم، پوشالی بودن آن را نشان داد ملت ایران در سپهر آموزه های این جنبش فهمیدند که فرآیند تغییر ساختاری در نظام سلطانی و غرب گرایی حامی آن که در جنبش های پیشین مورد مطالبه ملت مبارز و آزادیخواه ایران بود می تواند با شیوه های جدیدی که امام اتخاذ کرده بود موجب تضعیف پایه های نظام سلطانی شود. امام خمینی یک خصیصه عمومی و مشترکی برای منازعات جدید در سپهر جنبش 15خرداد ایجاد کرد و این جنبش را با گره زدن به عاشورا و قیام آقا ابا عبدالله سمبل مقاومت و مبارزه با یزید زمان کرد و عوام فریبی های شبه مذهبی نظام سلطانی را بر ملا ساخت.

ما در 15 خرداد سال 42 شاهد یک رستاخیز شدید در جنبش های اجتماعی ایران بودیم. در این رستاخیز که منجر به انقلاب اسلامی شد، منازعه طلبی ملت ایران به رهبری روحانیت جهت آزادی و استقلال، از مرز های سیاست متعارف چپ و راست فراتر رفت و به یک جنبش اصیل ملی مذهبی علیه کل نظام سلطانی و سکولاریسم تبدیل شد. در این جنبش هم مشروعیت نظام سلطانی مورد تردید قرار گرفت و هم کارگزاران حرفه ای و دایره ای وسیع از نخبگان دیوانسالاری این نظام بی آبرو شدند و هم پایه های این نظام که بر سه رکن: سکولاریسم، وابستگی و دیکتاتوری بود مورد انکار قرار گرفت.

امام خمینی در 15 خرداد عمل جمعی و هویت اجتماعی جدیدی ایجاد کرد که در کمتر از دو دهه به یک انقلاب کبیر اجتماعی در همه شئون مردم تبدیل شد. این هویت جدید با تبیین دقیق مرزهای خدمت و خیانت، غربگرایی، ملی گرایی، استقلال طلبی و آزادیخواهی ماهیت بسیاری از نیروهای به ظاهر مبارز را بر ملا کرد.

2- پایان رهبری تلفیقی و چند قطبی شدن جنبش

از نقاط ضعف بزرگ جنبش های اجتماعی پیشین علی الخصوص جنبش مشروطیت و جنبش ملی شدن صنعت نفت ، رهبری تلفیقی و چند قطبی بودن بدنه جنبش بود. این نقطه ضعف بزرگ یکی از علل اصلی اختلاف و انحراف جنبش های پیشین و شکست آنها به حساب می آمد. امام خمینی از همان ابتدا اجازه نداد که در جنبش 15 خرداد این نقطه ضعف به انحاء مختلف ظهور کند. با وجود اینکه نظام سلطانی تلاش کرد چنین مشکلاتی برای جنبش ایجاد کند ولی امام با رهبری های فرهمندانه خود توانست از چند قطبی شدن رهبری و بدنه جنبش جلوگیری به عمل آورد. در همان دوران عده ای از مقدس مآبان تلاش می کردند به بهانه آسیب نرسیدن به حوزه های علمیه بخشی از روحانیت و مردم را از درون جنبش خارج کنند اما امام با روشنگری های خود جلوی این سیاست تفرقه افکنانه ایستاد و با قدرت اعلام کرد:

روحانیت نباید از چیزی بترسد، روحانیت نباید از عربده کشی ها، وحشیگری ها و غوغاهای مشتی رجاله واراذل وحشت کند. علما و روحانیان باید تا آخرین قطره خون خود را در راه اسلام، در راه قرآن ودر راه اعلای کلمه الله نثار کنند. اگر بناست خدای نخواسته اسلام نباشد، احکام قرآن نباشد، مذهب جعفری در کشور از رسمیت بیفتد، روحانیت اصلاً نمی خواهیم باشد. حوزه های علمیه نمی خواهیم وجود داسته باشد. ما حوزه های علمیه را می خواهیم برای حفظ اسلام، ترویج احکام الهی وقوانین قرآنی؛ اما اگر بنا باشد دستگاه جبار، دین مقدس اسلام را از رسمیت بیندازد، احکام اسلام را از بین ببرد و قرآن را مهجور و منکوب کند، وجود حوزه های علمیه چه ثمره ای دارد وچه آثاری بر آن مترتب است؟...حوزه های علمیه باید زنده باشد و در برابر دشمنان اسلام چون کوه محکم بایستد و بخروشد...آیا در شرایطی که استعمار، قرآن مسلمان ها را تحریف می کند ما ساکت باشیم؟..[10]

3- دارا بودن نظریه برای تاسیس نظام جایگزین

اغلب جنبش های پیش از 15 خرداد فاقد مبانی تئوریک و داشتن الگوی بومی برای تاسیس یک نظام سیاسی بودند در حالیکه با امام خمینی دور جدیدی از بازتولید فرهنگی در ایران آغاز شد که در کمتر از دو دهه به یک انقلاب کبیر و فراگیر منجر می گردد. جنبش های پیشین اگر هم قرار بود مسائلی از مسائل این مرز و بوم را حل نمایند تحت تاثیر یکی از الگوهای غربی بودند در حالیکه امام از اساس از سال ها پیش باور نداشت که تمدن غربی راهی برای نجات انسان باشد. امام در نامه ای به میرزا جواد همدانی در سال 1314ش می نویسد: بپرهیز و بر حذر باش ای برادر روحانی و دوست عقلانی از این اشباح مدعی تمدن و تجدد که آنان ستوری رمیده و گرگ هایی درنده و شیاطینی انسان نما هستند که از حیوان گمراه تر و از شیطان پست ترند و قسم به جان حقیقت که میان آنان و تمدن آنچنان فاصلۀ دوری است که اگر به شرق روند تمدن به غرب گریزد و چون به غرب روی آورند تمدن به شرق برود و همانند تو که از شیر می گریزی تمدن از ایشان در فرار است، که ضرر ایشان بر بنی آدم از آدم خوارگان بیش است[11].

امام هیچگاه مرعوب جنجال های غرب در کارآمدی تفکر مدرن و ضرورت تقلید از این تمدن نبود. هویت جنبش 15 خرداد یک هویت کاملاً اسلامی و مستقل از تفکرات رسمی و جاری در حوزه تحولات اجتماعی بود. جنبه مهم این هویت مستقل و اسلامی این بود که فضای اجتماعی جدیدی برای مبارزه با نظام سلطانی ایجاد کند. فضایی که مربوط به زندگی روزانه و آرمان ها و آرزوهای ملت ایران باشد. فضایی که در آن ملت ایران بتواند در برابر تبعیض ها، بی عدالتی ها و ظلم های نظام سلطانی واکنش نشان دهد و با آن مخالفت کند تا از این طریق هویت خویش را باور واز خودباختگی ای که نزدیک به یکصد سال هستی ملت ایران را زیر پای غرب قربانی کرده بود رهایی یابد.

برای اینکه بفهمیم چگونه جنبش 15 خرداد توانست حول محور نارضایتی مردم هویت جدیدی را پایه ریزی کند باید جاذبه هایی را که این جنبش ایجاد کرد بدقت تجزیه و تحلیل نمود. همانطوری که گفته شد سنت جریان های سیاسی جنبش اجتماعی در ایران با نشان دادن تاثیر از نظریه های غربی اعم از چپ و راست؛ بیشتر از هر چیزی به زمینه های ساختاری رهبری یک طبقه یا جریان خاص تکیه داشت در حالیکه امام از اساس با همبستگی های طبقاتی و رهبری های حزبی مخالف بود و این همبستگی ها را مانعی جدی برای وحدت جامعه می دانست. از نظر امام در پیروزی جنبش اسلامی تداوم فرهنگی و ارتباط با سنت های اجتماعی و ارتباطات نسلی جنبه ای کلیدی برای پیروزی در مقابل ماشین امنیتی رژیم سلطانی داشت.

کانون اصلی نظریه امام باورها و اعتقادات اسلامی بود که اجازه نمی داد در جنبش 15 خرداد و متعاقب آن انقلاب اسلامی چند قطبی های ویران کننده ای حاکم شود. به راستی نبوغ بی نظیر امام این بود که فعالیت اجتماعی مسلمانان را به نحوی چارچوب بندی کند که پر از طنین فرهنگ ستم دیدگان و آزادی از سیطره نظام سلطانی باشد.

آنچه ناظران این جنبش را شگفت زده کرد چیزی است که به شیوه های گوناگون و غیر منتظره در ایران به سرعت به یک آرمان ملی تبدیل شد. چه کسی باور می کرد در کمتر از 15 سال در سرزمین شاهنشاهان و شهریاران متکبری که خود را سایه خدا در زمین می دانستند، یک انقلاب بزرگ اجتماعی و فرهنگی بوقوع پیوندد و از همه مهمتر اینکه این انقلاب الهام بخش نهضت های رهایی بخش دینی و غیر دینی شود؟!

این مبارزه بنیادین وزنجیره ای که از 15 خرداد سال 42 آغاز شد یکپارچگی نظری و از خود گذشتگی های عملی عجیبی در ایران بوجود آورد که می توان آن را پیشتاز مبارزات جهانی در برابر منطق نظام سرمایه داری ، سوسیالیسم و سایر جنبش های محافظه کارانه کنونی جهان و دیگر حرکت های اجتماعی چپ سنتی وچپ جدید دانست. این مسئله آنقدر اهمیت دارد که به ما می آموزد جنبش 15 خرداد را از بعد نمادین و الهام بخشی آن باید از زاویه های جدیدی غیر از زوایای سنتی تحلیل جنبش های اجتماعی تبیین کرد.


امام خمینی ساختارشکنی جنبش 15 خرداد را آنچنان عمیق و تعیین کننده می دانست که معتقد بود این قیام نه تنها اسطوره ستمشاهی را در هم شکست بلکه افسانه ها و افسون های نظام های استبدادی و مدرن را نیز باطل کرد.[12] زیرا جنبش های مدرن تحت تاثیر چپ و راست آنچنان هاله ای از علم و نظریه به دور خود تنیده بودند که کسی باور نمی کرد امکان دارد بدون استفاده از تئوری های این جنبش ها حرکت اجتماعی جدیدی آفرید.

امام خمینی در 15 خرداد افسانه ها و افسون های این جنبش ها را به بایگانی تاریخ سپرد. نیروی اقتدار اجتماعی که در جنبش 15 خرداد در ژرفای ذهن هوشمند ملت ایران بوجود آمد بسیار سترگ بود. امام با 15 خرداد امید و اعتماد به عقل ایرانی و عقل اسلامی را زنده کرد.

یکی از دلایل سترگی جنبش 15 خرداد این بود که پیروانش کسانی بودند که به نظر می آمد بدون داشتن یک ساختار حزبی و سازمان اجتماعی مدرن با هم هماهنگند. این هماهنگی در فضای الگوهای غربی بدون بهره گیری از ساختارهای حزبی و طبقه پیشرو اجتماعی و از همه مهمتر بدون وجود یک تضاد طبقاتی ممکن نیست.

اندیشه های بنیادین امام به عنوان ابزار تئوریک جنبش نوین ملت ایران توانمند ترین ابزاری بود که توانست گسست ناپذیری این هماهنگی را تضمین کرده و بسان یک کارویژه منظم ریاضی گونه عمل نماید. این مهمترین راه برای جلب توجۀ ملتی بود که همه تصور می کردند بدلیل تکثر قومیت ها و مذاهب و تضادهای سنت وتجدد و تضاد های ایرانیت - اسلامیت - تجدد؛ امکان هماهنگ سازی آنها در یک مبنای دینی و اسلامی وجود ندارد.

امام توانست این تکثر وحدت ناپذیر را به صورت زنجیره ای از همانند سازی های کلامی، فلسفی، فقهی و اجتماعی به هم متصل کند و با نازل ترین خواسته مادی یک ملت رابطه برقرار نماید.

کسانی که فکر می کردند در جهان لیبرالی که در بالا دست به جای خدا فیلسوف و ریاضی دان و در پایین دست ایدئولوگ و روشنفکر تعیین کننده همه چیز است راهی جز توسل به دامن اندیشه های غربی وجود ندارد ؛ با تعجب نظاره گر شکل گیری این زنجیره مقتدر و توانمند در بستر جنبش 15 خرداد شدند و کاری نیز از دست آنها بر نمی آمد.

15 خرداد حقیقتاً نقطه عطف بود و همانطوری که امام فرمود باید پرورانده شود و در باره آن بحث کرد و بالاتر از همه اینکه باید آن را بدرستی تبیین کرد. جنبش 15 خرداد را نمی توان با عادی سازی جنبش های اجتماعی نادیده گرفت. جنبش 15 خرداد با آرزوها و انتظارات تاریخی جدیدی که در ایران بوجود آورد توانایی عجیبی برای بازتولید فرهنگی دارد. هدف این بازتولید فرهنگی نباید تنها نوآوری پاسخ ها باشد. بلکه باید نوآوری شکل تازه ای از فهم تحولات اجتماعی
، سازمان دادن به این تحولات واندیشه کردن پیرامون علل این تحولات باشد. این همان چیزی است که جنبش 15 خرداد ورهبر آن را نقطه عطف تاریخ ملت می کند.

15 خرداد با تمام وجوهش نقطه عطف نضج گیری یک دیدگاه کلان بازتولید فرهنگی در ایران بود. امام خمینی با رهبری این جنبش به ما نشان داد که برای بازتولید فرهنگی در یک جامعه تحقیر شده قبل از هر چیزی باید به امکان تولید، راهبردهای تولید، سیاست های تولید و نوع تولید جدید اندیشید. امام در 15 خرداد با مذهب به همه این سوالات پاسخ داد. امام تنها متفکر و حکیمی بود که درحوزه تحولات سیاسی و اجتماعی دوران معاصر با مبانی مذهب و اندیشه های اسلامی به شیوه های بازتولید فرهنگی در ایران پاسخ گفت. وبا پاسخ های خود نه تنها تعاریف جدیدی از مفاهیم گذشته ارائه داد بلکه باتولید مفاهیم جدید به یک نظریه و الگو ی جدید برای اداره جهان در عصر سیطره مطلقه مدرنیته رسید.

ملت بزرگ ایران باید به این بازتولید فرهنگی و امکاناتی که امام در 15 خرداد سال 42 و 22 بهمن سال 57 ایجاد کرد عمیقاً بیندیشد. چرا امام پیوسته تاکید داشتند که نباید 15 خرداد را هیچوقت فراموش کنیم؟ امام می دانست که پیروزیهای چند دهه اخیر مبارزات ملت ایران با همه شکوهمندی در معرض تهدید است. مخالفت هایی که اینجا و آنجا از ناحیه قدرت های استکباری ودست نشاندگان داخلی آنها ابراز می شود در ظاهر بی هیچ هماهنگی از هم پیروی می کند؛ اما در واقع مخالفت های پرشماری هستند که مطلقاً از یک هدف الهام می گیرند: از میان بردن دستاوردهای اجتماعی ، فرهنگی و سیاسی نهضت بزرگ 15 خرداد وانقلاب اسلامی که به نظر ملت ایران از جمله والاترین دستاوردهای تمدن ایرانی اسلامی است.دستاوردهایی که باید جهان شمول باشد و در کره زمین گسترش یابد.


انقلاب اسلامی مبشر آرمان های معنویت، آزادی، عقلانیت و عدالت اسلامی برای همه انسان ها و همه جوامع بشری است. امروز بشر تشنه این آرمان هاست. هیچ چیز طبیعی تر و مشروع تر از دستیابی بشر به این آرمانها نیست. آیا می توان به بهانه دفاع از مدرنیته و مدرنیسم ، به بهانه بزرگداشت علم و قانون دفاع از این آرمان ها را شکلی از کهنه پرستی نشان داد؟ آیا دفاع از آزادی، معنویت، عقلانیت و عدالت کهنه پرستی است؟

تنها یک دولت کریمه می تواند با آثار فروپاشنده نظام سرمایه داری سوسیالیستی و لیبرالیستی رویارویی کند. این آرمانی بود که از دل جنبش 15 خرداد متولد می شود.

بحث از جنبش 15 خرداد تنها یکبحث تاریخی نیست. آنچه این جنبش را از جنبش های دیگر متمایز می سازد رهیافت های جدید آن است. هسته مرکزی رهیافت جنبش 15 خرداد تاکید بر کارآمدی دین در باز تولید فرهنگی است. بازتولیدی که می تواند شامل عناصر تاریخی، جامعه شناختی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی باشد و بر مثلث تصمیم گیری متقابل : مردم، دین و دولت تاثیر بگذارد.

امام با انتقاد شدید از مفهوم خطی موجود در تفسیر جنبش های اجتماعی نیبت به این عقیده که دین افیون توده ها و ناکارآمد در بازتولید اجتماعی است واکنش سریعی نشان می دهد.و با یاد آوری نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر ایران به رهبری روحانیت شیعه ، بینش پربار اسلامی را از ورطۀ فراموشی می رهاند.

جنبش 15 خرداد به طرز چشمگیری خصوصیات خویش را هم به عنوان یک مبنای تشکل دینی و هم به عنوان جنبشی برای اقدام جمعی علیه نظام سلطانی که قادر است در کمترین زمان ممکن به یک جنبش سازمان یافته تبدیل شود، نشان داد.

بررسی دقیق این رخداد برای جنبش های اجتماعی یک ضرورت است.غرب گرایان ، روحانیت شیعه و جنبش 15 خرداد را یک جنبش ارتجاعی تلقی می کردند و در انتظار تولد یک روایت غربی و چپ از جنبش اجتماعی در ایران بسر می بردند. اما آنچه اتفاق افتاد کاملاً غیر منتظره و از معیار سنتی فلسفه سیاسی غربی منحرف شده بود. جنبش 15 خرداد را باید نخستین جنبش از سلسله جنبش های انقلابی دانست که نشانه های آغاز یک عصر روشنگری در ایران و جهان اسلام است.

متاسفانه محققان علوم اجتماعی غالباً هسته مرکزی مبارزه انقلابی ملت ایران را از یاد می برند و برای فهم این مبارزه به چیزهایی متوسل می شوند که درک این جنبش را غیر واقعی می کند. آموزش آکادمیک غربی و آداب و رسوم نظام علمی فلسفه غرب درک وفهم کسانی را که بخواهند از این زاویه انقلاب کبیر اسلامی را تحلیل کنند، تضعیف کرده است.

نمی توان جنبش 15 خرداد و انقلاب اسلامی را به سادگی به قالب عامل ها، جدول ها، تصاویر و عوامل مادی در آورد. با این کار بدون فهم آن عوامل اصلی درک این انقلاب سطحی می شود.

کانون ایدئولوژی این جنبش مذهب و هدف استراتژیک آن از بین بردن مشروعیت و مقبولیت نظام سلطانی بود. بعد از فروکش کردن دامنه جنبش 15 خرداد به نظر می رسید که مبارزه اسلامی به رهبری روحانیت برای همیشه از ایران رخت بر بسته و جنبش های مذهبی چه در ایران و چه در جهان پدیده ای مربوط به گذشته بوده است. اما وقتی در بهمن سال 1357 انقلاب اسلامی به پیروزی رسید رویداد ها نشان داد که 15 خرداد نه پایان بلکه آغاز موج جدیدی از جنبش های دینی بود.

پاره ای از جریانات غرب گرا با تکیه بر این که روحانیت محافظه کار، عقب مانده، متصل به نظام سلطانی ، ضدعلم، وناتوان از رهبری جنبش های اجتماعی است بعید می دانستند که چنین جریانی استعداد رهبری یک جریان انقلابی را داشته باشد. اما جنبش 15 خرداد نشان داد که درک کلی غرب گرایان از تحولات سیاسی واجتماعی ایران بسیار سطحی و خیالی است.

درس های جنبش 15 خرداد

جنبش 15 خرداد دفاعیه ای است پرشور از روش تاریخی مذهب در حل چالش های اجتماعی که از منابع غنی اسلام بهره گرفته و امام این منابع غنی را با تبیین مجدد وارد عرصه بازتولید فرهنگی و سیاسی در دوران جدید کرده است. دستاوردهای این جنبش همانطوری که امام عظیم الشان ما معتقد بود برای همیشه می تواند مبنای باز تولید فرهنگی در جامعه باشد. ما با مراجعه پیوسته به آموزه های جنبش 15 خرداد می توانیم انقلاب اسلامی را آسیب شناسی نماییم.

امام خمینی به عنوان حکیمی که پیوسته در جوار ماست و با ما زندگی می کند نحوه ارجاع به این منبع را به ما نشان داده است. ملت ایران برای این که خودش را از آسیب های زمانه حفظ نماید باید بطور مستمر و روشمند جنبش 15 خرداد را بازخوانی کند. این بازخوانی اگر قرار است کارآمد شود باید به همان روشی باشد که امام در ابتدای انقلاب اسلامی متذکر شدند:

- پانزده خرداد چرا بوجود آمد ومبدا وجود او چه بود و دنباله آن در سابق چه بود و الان چیست و بعدها چه خواهد بود؟
- پانزده خرداد را چه کسی بوجود آورد و دنباله آن را کی تعقیب کرد و الان دنباله آن را چه کسی تعقیب می کند و پس از این به کیست؟
- پانزده خرداد برای چه مقصدی بود و تاکنون برای چه مقصدی است و بعدها برای چه مقصدی خواهد بود؟
- 15 خرداد را بشناسید ومقصد 15 خرداد را بشناسید وکسانی که 15 خرداد را به وجود آوردند بشناسید و کسانی که 15 خرداد را دنبال کردند، بشناسید و کسانی که از این به بعد امید تعقیب آنها هست ، بشناسید و مخالفین 15 خرداد را بشناسید.

بازخوانی مجدد انقلاب اسلامی با تکیه بر معیارهای 15 خرداد


در آغاز دهه چهارم انقلاب اسلامی هستیم. برای این که این دهه برای انقلاب چشم انداز راهگشایی داشته باشد باید با معیارهای 15 خرداد سه دهه گذشته را بازخوانی کرد .

در سه دهه گذشته با همه دستاوردهای گرانقدری که انقلاب اسلامی به همراه آورده است گرفتار آفت هایی نیز شد. مهمترین آفتی که می تواند آرمان های جنبش 15 خرداد و انقلاب اسلامی را از مسیر اندیشه های امام خمینی منحرف کند پیدایش یک طبقه ممتاز و ویژه خوار در جمهوری اسلامی است. امام بزرگوار همیشه ما را از پیدایش چنین جریانی بر حذر داشت.

شکل گیری طبقات ویژه، ممتاز، عالیجنابان و خواص؛ در هر جنبش مردمی و عدالت خواهانه، در هر نظام دینی و در هر جامعه ای همیشه بزرگترین آفت وخطرناک ترین عامل در آسیب شناسی جنبش های اجتماعی ونظام های مردم سالار و آرمان های انقلابی می باشند. عالیجنابان یا خواص کسانی هستند که تلاش می کنند با حفظ پایگاه قدرت و ثروت در ساخت سیاسی جامعه، اثرگزاری خود را حفظ کنند و در توزیع منزلت های اجتماعی خود را تعیین کننده نشان دهند.

واژه های: « ملاء ، مترف و بطر» سه واژه قرآنی در توصیف خصلت های این طبقه ویژه خوار می باشد که در ادبیات اسلامی بسیار زیاد مورد استفاده قرار گرفته است. قرآن ترف، تکبر و طلب رفاه وامتیازات ویژه را مهمترین زمینه های فساد انسان و انحطاط جوامع انسانی می داند[13].

قرآن با استفاده از واژه «ملاء» یعنی چشم پُرکُنان، خصلت های این افراد را بسیار دقیق توصیف می کند. راغب اصفهانی در کتاب مفردات در معنای این واژه می نویسد: ملاء کسانی هستند که چشمان بینندگان را با جلال وجبروت خود و شکل و شمایلشان، قد وقیافه و لباس هایشان پرمی کنند. سخن راغب بسیار دقیق است زیرا ملاء معنای جمعی دارد و بر طبقه وگروهی اطلاق می شود که اطراف حاکمان جامعه را می گیرند و به اصطلاح لایه بالای جامعه هستند[14].

«چشم پرکنان» کسانی هستند که وقتی مردم با آنان روبرو می شوند به لکنت می افتند. هرگاه به عللی در جمع مردم حضور پیدا می کنند، مردم برای اینکه خوب آنان را بنگرند حتی کمتر پلک های چشم خود را باز وبسته می کنند تا چشمانشان آنان را سیر ببیند و پر شود و این بدان علت است که یا در میان مردم نیستند یا مردم گمان می کنند اینان غیر مردم هم طراز خود می باشند[15]. واژه های: بزرگان نظام، سران نظام ، بزرگان تاثیرگزار، دلسوزان نظام و امثال اینها در ادبیات انقلاب اسلامی شاید واژه های مناسبی برای تبیین موقعیت کنونی آنها باشد.

سران فکری، سران حکومتی، سران اقتصادی، سران نظام و... اگر تقوا نداشته باشند، چون قدرت فکری، سیاسی و نظامی جامعه را در اختیار دارند انحرافشان از حق و استفاده از اموال عمومی بیشتر و باطل گرایی آنان به مراتب بیشتر از عامه مردم است[16]. مقام معظم رهبری در توصیف نحوه پیدایش جریان خواص، یا همان «نومانکلاتورا» در صدر اسلام و دوران بعد می فرماید: دوران لغزیدن خواص طرفدارحق[17]، حدود شش هفت سال، هفت هشت سال بعد از رحلت پیغمبر شروع شد. اصلاً به مساله خلافت کار ندارم. مساله خلافت جداست. کار به این جریان دارم. این جریان جریان خطرناکی است...اولش هم از اینجا شروع شد که گفتند: نمی شود که سابقه دارهای اسلام ( کسانی که جنگ های زمان پیغمبر را کردند، صحابه و یاران پیغمبر) با مردم دیگر یکسان باشند و اینها باید یک امتیازاتی داشته باشند! به اینها امتیازات داده شد( امتیازات مالی از بیت المال) این خشت اول بود. حرکت های انحرافی این طوری است. از نقطه کمی آغاز می شود. بعداً همین طور هر قدمی، قدم بعدی را سرعت بیشتر می بخشد[18].

اکنون انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی در معرض پیدایش یک چرخه خواص قرار گرفته است. یافتن سرچشمه های پیدایش این طبقه ویژه خوار و چشم پُرکُن و منهدم کردن آن ، انقلاب کبیر اسلامی را از آسیب های احتمالی برحذر خواهد داشت و نخواهد گذاشت در لحظه های تاریخ ساز، دین به دنیا فروشان هسته و مغز دین را تهی و پوسته ظاهری از آن را به عنوان دین به مردم معرفی نمایند. همانطور که رهبری ایران فرمودند: اگر امروز من و شما جلوی این قضیه را نگیریم ممکن است پنجاه سال دیگر، ممکن است پنج سال دیگر، ممکن است ده سال دیگر، یک وقت دیدید جامعه اسلامی ما هم کارش به آن جا رسید. تعجب نکنید. مگر چشمان تیزی تا اعماق را ببیند، نگهبان امینی راه را نشان بدهد، مردم صاحب فکری کار را هدایت کنند و اراده های محکمی پشتوانه این حرکت باشد. البته آن وقت خاکریز محکمی خواهد بود؛ دژ محکمی خواهد بود؛ کسی نخواهد توانست نفوذ بکند والا اگر رها کردیم، باز همان وضعیت پیش می آید! آنوقت همه این خونها هدر خواهد رفت[19].

وجود پدیده بورکراتیک و دیوانسالاری در ایران امری قدیمی است. امام خمینی بارها به اهمیت و خطر این پدیده ، در دوران حیات پر بار خود اشاره داشتند و بطور واضح این مسئله را گوشزد کردند. ولی متاسفانه دولت مردان جمهوری اسلامی از همان ابتدا، وسعت، ماهیت ، نوع و عمق تاثیرگزاری دیوانسالاری دولتی را دست کم گرفته و به ماهیت تولید طبقه های جدید آن توجه نکردند. تا پایان جنگ تحمیلی به هر دلیلی علیرغم تمایل شدید دولت به دولتی کردن امور؛ امکان شکل گیری دیوانسالاری جدید و پیدایش طبقه خواص در درون نظام مردمی جمهوری اسلامی فراهم نشد. بی تردید نقش نهادهای انقلاب و در راس آن جهادسازندگی را در ساختار اجرایی کشور نمی توان به عنوان مانع بزرگی برای رشد دیوانسالاری در ساختار جمهوری اسلامی نادیده گرفت.

پس از پذیرش قطعنامه و پایان جنگ، از سال 1369 با سیاست های دولت دوران، خیزش اولیه در شکل گیری طبقه خواص و تجدید حیات دیوانسالاری نظام مشروطه سلطنتی با زمزمه های انحلال یا ادغام نهادهای انقلاب و در راس آن جهاد سازندگی که یکی از موانع اصلی شکل گیری خواص بود ، برداشته شد. سیاست های دولت و تساهل و تسامح در برخورد با دولت مردان و کارگزاران سازندگی، استعداد لازم برای رشد عنکبوتی طبقه خواص را به اندازه کافی دارا بود.

کم کم دیوانسالاری در حال رشد در دولت این جسارت را پیدا کرد پاره ای از حرف ها و باورهای ناگفته دولتمردان را برملا نماید که: «گذشته اگر چه دگرگون شده ولی از بین نرفته است» . این حرف برای تکنوکرات های متمایل به غرب در دولت اگر چه حرف غلطی نبود ولی برخلاف احساسی که سال های متمادی غربگرایان نسبت به دولت مدرن و دولت اسلامی داشتند، یک حرف حسابی هم نبود.

آفت وقتی به سراغ نظام‌های مردم‌سالار دینی می‌آید و به آرمان‌ها و اهداف این نظام آسیب می‌رساند که متفکران جامعه از تحلیل آسیب‌شناسی نظام‌های اجتماعی خود خودداری ورزند. نباید تصور کرد که این تحلیل‌های آسیب‌شناسانه از بابت دلایل سیاسی فرصت‌طلبانه یا موقع‌شناسی عوام فریبانه است. بلکه
اتفاقات انتخابات دهم ریاست جمهوری، ما را متقاعد می‌کند که به امکانات پیدایی و رشد طبقه ممتاز در درون جمهوری اسلامی جدی‌تر بیندیشیم. نباید غفلت کرد که از دهه هفتاد به بعد در ایران یک گروه اجتماعی خاص رهبری و بازیگری دولت را در دست داشتند و این رهبری را امتیاز ویژه‌ خود می‌دانند. بی‌اخلاقی‌های انتخابات دهم ریاست جمهوری این حقیقت را به ما آموخت که سیستم زاد و ولد اجتماعی، سیاسی و فرهنگی این طبقه ممتاز تاثیر بسیار فعال در شکل‌گیری وراثتی دولت داشته است به گونه‌ای که افراد خاصی به نوبه خود در درون همه دولت‌ها باید جابجا شوند و اگر چنین اتفاقی نیفتد آن دولت متهم به انواع اتهامات، بی کفایتی ها و دروغ گویی شود.

نباید اجازه دهیم که این تصور در میان ملت رشد کند که اگر در غرب، سرمایه‌داری و بورژوازی بزرگ ثروت را در دست دارد و از این جهت حکومت می‌کند، در ایران نیز خواص حکومت می‌کند و در نتیجه صاحب ثروت می‌شود.

تجربه‌های تاریخی رژیم پهلوی و نظام کمونیستی شوروی و پاره ای از انقلاب های بزرگ به ما می‌آموزد که سهم به دست آمده توسط طبقه ممتاز هیچ‌گاه در درون کشور تبدیل به سرمایه نمی‌گردد بلکه تنها به مصرف می‌رسد و این مسئله برای هر نظام و دولتی از نظر سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نارسایی است نه امتیاز. وجود چنین طبقه‌ای در درون هر نظامی مانع و رادعی در راه توسعه ملی و پیشرفت نیروهای تولید کننده و بسط عدالت اجتماعی و اقتصادی است. ایران در دو قرن اخیر به اندازه کافی این طبقه ممتاز را تجربه کرد.
اکنون در دل نظام مردم‌سالار جمهوری اسلامی ایران طبقه خواص به دنبال امتیازات وسیعی از هر نوع و در هر زمینه است. این امتیازات هم مادی است و هم فرهنگی و سیاسی و پرداختن به آن و اندیشه کردن پیرامون آن بیش از هر چیزی اهمیت دارد.

اگر چه قبل از هر چیز مطالبات خواص، قدرتمندانه است ولی باید توجه کنیم که کسب قدرت، امکانات بسیاری را در اختیار آنها خواهد گذاشت که ثروت مادی بخشی از آن است. این طبقه حتی ثروت‌های فرهنگی را نیز در انحصار خود خواهند گرفت، مردم‌سالاری، آزادی، استقلال، اصالت و هویت ملی، اصلاحات، تغییر و بسیاری از مفاهیم زیبا و انسانی را نیز در ید تفسیرهای دلبخواهانه خود خواهد گرفت.

ملت، با هوشیاری باید قدرت طبقه خواص را به محاکمه بکشد ، نظام جمهوری اسلامی ایران و رهبری آن هیچ رابطه‌ای با این طبقه ندارد. همانگونه که مذهب اسلام رابطه‌ای با اشرافیت و خواص‌سالاری نداشته و ندارد. البته باید متوجه باشیم و بدانیم که فکر نکنیم طبقه خواص در ایران یک طبقه پیش پا افتاده است. این طبقه از قدرتی بی‌سابقه در تاریخ معاصر ایران برخوردار است چون که در همه ادوار گذشته، خودش دولت بوده است و راه رسم همسازی با محیط و کسب ، حفظ و نشر قدرت و ثروت را بلد می باشد. امام خمینی در جنبش 15 خرداد اولین ضربه را بر این طبقه وارد کرد و در انقلاب اسلامی این طبقه را از هم گسست. اما اکنون با اشکال جدید آمده است که در درون جمهوری اسلامی مجددا به قدرت برسد. این طبقه دو دهه است که تلاش کرد با خودکامگی دولت در عرصه‌های مختلف هماهنگ شود. این خودگامگی دولتی باعث شد که خواص کاملا در پناه دولت همه محیط‌های فعالیت انسانی را در زیر نفوذ خود بگیرد.

انقلاب‌های رنگی و مخملی، محلی برای به قدرت رسیدن این طبقه امتیازطلب است. این طبقه برای رسیدن به قدرت از نمادهای مقدس و غیر مقدس با تمام وجود استفاده می‌کند. ملت ما باید با هوشیاری و بیداری کامل ، ردپای این طبقه را در ساختارهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ایران ردیابی کند.

مهم‌ترین کوشش‌های این طبقه در دو دهه گذشته، برقراری دیوانسالاری و اشرافیت بود، امام عظیم‌الشأن اثبات کرد که همه شخصیت‌های انقلاب را برای اسلام و نظام جمهوری اسلامی میخواهیم نه اینکه اسلام و نظام فدای شخصیت‌ها شوند. از آنجایی که ما شیوه‌های ظهور چنین طبقاتی را در دل انقلاب اسلامی هرگز مورد مطالعه قرار نداده‌ایم این امکان وجود دارد که از همین ناحیه آسیب‌های جدی بر انقلاب اسلامی وارد شود، مقایسه ‌های تاریخی در زمینه‌های انقلاب مشروطه در ایران و پاره ای از انقلاب های شکست خورده در جهان، مثل انقلاب فرانسه و انقلاب روسیه، اگرچه به طور مطلق قانع کننده نیست اما سبب می‌شود که ابتکارهای پیچیده این جریان در جنبش‌های مردمی و شیوه های کسب قدرت و ثروت از چشم تیزبین مردم پنهان نماند. لازم است در باب بسط این طبقات از بابت تکرار یا شباهت شرایطی که در آن رشد می‌کنند، پژوهش‌های عملی و علمی کنیم.

تا وقتی که نقش دولت در جامعه ، اساسی است و سهم قاطعی از فعالیت‌های اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی را به خود منحصر کرده است، تا وقتی که مردم‌سالاری، آزادی تحت سیطره گفتمان‌های رسمی فلسفه سیاسی در غرب است. شکل‌گیری و تکوین این طبقه اجتناب‌ناپذیر است و تاریخ ایران به روشنی نشان می دهد که هر جا این شرایط فراهم بوده است سیستم خواص ظاهر می‌گردد و برقرار می‌‌شود.

حتی امام متقین حضرت علی علیه‌السلام نیز در نامه به مالک اشتر او را متوجه خطرهای این طبقه در حکومت های اسلامی نموده است. امام در بخشی از نامه به مالک اشتر می فرماید:

وَلْیَکُنْ أَحَبُ الْأُمُورِ إِلَیْکَ أَوْسَطُها فِى الْحَقِّ وَ أَعَمُّها فِى الْعَدْلِ وَ أَجْمَعُها لِرِضَى الرَّعِیَّةِ، فَإِنَّ سُخْطَ الْعامَّةِ ‏یُجْحِفُ‏ ‏بِرِضَى‏ ‏الْخاصَّةِ وَ إِنَّ سُخْطَ الْخاصَّةِ یُغْتَفَرُ مَعَ رِضَى الْعامَّةِ وَ لَیْسَ أَحَدٌ مِنَ الرَّعِیَّةِ أَثْقَلَ عَلَى الْوالِى مَؤُنَةً فِى الرَّخاءِ وَ أَقَلَّ مَعُونَةً لَهُ فِى الْبَلاءِ وَ أَکْرَهَ لِلْإِنصافِ وَ أَسْأَلَ ‏بِالْإِلْحافِ‏ وَ أَقَلَّ شُکْراً عِنْدَ الْإِعْطاءِ وَ أَبْطَأَ عُذْراً عِنْدَ الْمَنْع وَ أَضْعَفَ صَبْراً عِنْدَ مُلِمَّاتِ الدَّهْرِ مِنْ أَهْلِ الْخاصَّةِ وَ إِنَّما ‏عَمُودُ الدِّینِ وَ ‏جِماعُ‏ ‏الْمُسْلِمِینَ‏ وَ الْعُدَّةُ لِلْأَعْداءِ الْعامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ، فَلْیَکُنْ ‏صَغْوُکَ‏ لَهُمْ وَ مَیْلُکَ مَعَهُمْ.


دوست داشتنى ‏ترین چیزها در نزد تو، در حق، میانه ‏ترین و در عدل، فراگیرترین، و در جلب خشنودى مردم، گسترده ‏ترین باشد، که همانا خشم مردم خشنودى خواص را از بین مى ‏برد، اما خشم خواص را خشنودى همگان بى ‏اثر مى ‏کند. خواص جامعه همواره بار سنگینى را بر حکومت تحمیل مى ‏کنند زیرا در روزگار سختى یاریشان کمتر و در اجراى عدالت از همه ناراضى ‏تر و در خواسته ‏هایشان پافشارتر و در عطا و بخشش ‏ها کم‏ سپاس ‏تر و به هنگام منع خواسته‏ ها دیر عذر پذیرتر و در برابر مشکلات کم ‏استقامت تر مى ‏باشند. در صورتیکه ستون هاى استوار دین و اجتماعات مسلمین و نیروهاى ذخیره دفاعى، مردم مى ‏باشند، پس به آنها گرایش داشته و اشتیاق تو با آنان باشد.

شرایطی که طبقه خواص در کشور ایجاد می‌کند به سختی می‌توان فهمید که از چه قرار است. فقط می‌دانیم که مردم با وجودی که اغلب امکانات را در دست دارند ولی از آنچه وجود دارد راضی نیستند و تعادلی که به ظاهر در جامعه حکمفرماست، شکننده و تهدیدزا است.

این طبقه در همه شرایط از خود شرم دارد و نمی‌خواهد که مردم آنها را بشناسند آنها در تاریکی زندگی می‌کنند و از روشنایی می‌ترسند. همان‌طوری که مولای متقیان فرموده است، در دوران رفاه از همه پرخرج‌ترند و هنگام سختی کمتر از همه یاری می‌دهند. بیش از همه از انصاف بیزارند. و در خواسته‌های خود اصرار می‌ورزند. امتیازات خود را مخفی می‌کند و با افکاری که به شهروندان کشورش القا می‌کند در تضاد کامل است. بین آرمانهای این طبقه و واقعیت‌ها فاصله زیادی است. آنچه می‌گویند به آن اعتقادی ندارند. خواص در هر جایی که شکل بگیرد از جهش اقتصادی و فرهنگی کشور می‌کاهد و شکست‌های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خود را در جهت اصلاحات و تغییرات بر دوش دیگران می‌اندازد.
تنها هنری که دارند این است که همیشه آرامش اجتماعی را به هم بریزند و با ایجاد بحران‌های مصنوعی و جنبش‌های کاذب اجتماعی شرایط را برای به قدرت رسیدن خود فراهم سازند.

خواص در ایران ریزه‌خوار دو نهاد اجتماعی است
1- دولت
2- احزاب

در دو دهه گذشته خواص تلاش کرده که با تغییر شکل نظام اجتماعی یعنی دولتی شدن، تمرکز و انحصار حزبی جلوداری نظام جمهوری اسلامی را که در اثر سال‌های طولانی جنگ و کار سخت و طاقت‌فرسای نیروهای انقلابی در حفظ و نگهداری کشور تا حدودی خسته شده بود در مقابل موج فرصت‌طلبانه خود قرار دهد. دیوانسالاری تازه نفسی که دسته‌جمعی به سوی درهای قدرت و ثروت هجوم آوردند و مجذوب مقام‌های مسئولیت‌دار شدند.

در سوز و گداز مدیر شدن؛ نظام در شرایطی بود که نتوانست این جاه‌طلبان جدید را براند و متوقف کند، خصوصیت تغییرات اجتماعی در دوران بعد از دفاع مقدس، رشد سریع احزاب ساخته دست قدرت، وسعت تحولات اجتماعی و مشغول شدن نیروهای انقلابی به تحصیل و کسب تخصص، اشغال در تمام مقام‌های مهم و به دست گرفتن مجموعه مدیریت را برای این طبقه دیوانسالاری حرفه‌‌ای جدید ممکن ساخت.

جمهوری اسلامی متاسفانه چنین گسترشی را پیش‌بینی نکرده بود. وقتی جنبش‌های کاذب اجتماعی در درون یک انتخابات عمومی در خرداد 1376 شکل گرفت و احزاب ساخته دست قدرت از دل دیوانسالاری به قدرت رسیده یکی پس از دیگری مثل قارچ رشد کرد، جمهوری اسلامی خود را در مقابل وضعی غیره منتظره دید. ما در آن دوران نمی‌دانستیم چگونه باید این مشکل را حل کرد. گاهی این مشکل را به گردن ارثیه جریانات شبه روشنفکری غرب‌زده انداختیم ولی مسئله بسیار عمیق‌تر از آن است که تصور می‌شد. هجوم اصحاب قدرت و ثروت به ساختارهای دولتی و دست‌اندازی آدم‌های پست و ضدانقلاب به آرمان های انقلاب، ضرورت داشتن مردانی شرافتمند را در ساختار دولتی فوریت داد. دیگر بوروکراسی و دیوانسالاری رژیم پهلوی نبود که به سوی دولت هجوم آورده بود. دشمن داخلی و تکنوکرات‌ها بودند که در درون ساختار نظام جمهوری اسلامی مقام‌های مسئولیت‌داری را اشغال کرده بودند.

دیوانسالاری دولت و احزاب در زیر چشمان ما به یک نظام خودکامه و زورگو در حال تغییر شکل بود. فرصت‌طلبان تمام مقام‌های مهم دولتی را هدف قرار دادند و قدرتی را درست کردند که تا جایی که بتوانند در سیاست جمهوری اسلامی نفوذ کنند.

خط سیر این گروه تشنه قدرت و ثروت بازتاب خوبی برای جمهوری اسلامی به بار نیاورد و علی‌رغم زحماتی که در انقلاب کشیده شده ساختارهای کج‌تابی شکل گرفت. حلقه قدرت بسته شد و چرخش نخبگان محدود به چهره‌های خاصی گردید. از دل ساختار دولتی اپوزسیون ساماندهی شد .اینها مهمترین آفت هایی بود که باید در سپهر آرمان های جنبش 15 خرداد در جمهوری اسلامی ایران بازخوانی شود.



پی نوشت ها

[1] - در این مقاله بنا ندارم نحوه پیدایش و رابطۀ تولیدی دو پدیده سلطانیسم و سکولاریسم را در دوران مدرن به عنوان یک پدیده جدید و برآمده از مدرنیته و مدرنیسم، تجزیه و تحلیل نمایم زیرا به نظر می رسد که خود این بحث از جمله مباحث مغفول و فراموش شده در تاریخ معاصر است. که بطور ویژه باید مورد پژوهش قرار گیرد و این پژوهش برای فهم تاریخ مدرنیته و فهم تاریخ تجدد در ایران بسیار حیاتی است. نگارنده در مقاله " فراسوی بیداری ایرانی - اسلامی ، بازخوانی نظریه دیکتاتوری منور دوره رضاخانی در قالب نظریه انقلاب مخملی جریان های روشنفکری ..." مفصل پایه های رابطۀ تولیدی این دو جریان را تبیین کرده است. ر.ک: فصلنامه 15 خرداد، دوره سوم، سال پنجم، شماره 17، پاییز 1387

[2] - ر.ک : مقاله فراسوی بیداری ایرانی - اسلامی، فصلنامه 15 خرداد، دوره سوم، سال پنجم، شماره 17، پاییز 1387، صص 17-53

[3] - تاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی، تبیان، آثار موضوعی، دفتربیستم، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1378، ص 358

[4] - همان

[5] - برای مطاله در این زمینه رجوع شود به ای آثار: الف - انریک لارنا و دیگران، جنبش های نوین اجتماعی، مترجمان سید محمد کمال سروریان و علی صبحدل، پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران، 1387 -ب- دوناتلا دلاپورتا و ماریو دیانی، مقدمه ای بر جنبش های اجتماعی، ترجمه محمد تقی دلفروز، نشر کویر، تهران، 1383

[6] - تصویبنامه لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی

[7] - صحیفه امام، جلد اول، موسسه تنظیم ونشر آثار امام خمینی، تهران، 1378، صص 133، 134

[8] - همان، ص134

[9] - همان ، ص 134

[10] - صحیفه امام، جلد اول، همان، صص158، 159

[11] - صحیفه امام، جلد اول، همان، صص11،12

[12] - نقل به مضمون از: تبیان ، دفتر پنجم، ص260

1- برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به آثار زیر: احمد علی قانع عزآبادی، علل انحطاط تمدنها از دیدگاه قرآن، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، 1371- نصرت جمالی، عوامل سقوط حکومتها در قرآن ونهج البلاغه، انتشارات نهاوندی، قم، 1378- محمد جعفر نجفی علمی، جامعه و سنن اجتماعی در قرآن، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1371- احمد حامد مقدم، سنت های اجتماعی در قرآن کریم، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، 1369، چاپ دوم- سید محمد باقر صدر، سنت های اجتماعی وفلسفه تاریخ در مکتب قرآن، ترجمه حسین منوچهری، مرکز نشر فرهنگی رجا، تهران، 1369

2- ر.ک: نصرت جمالی، همان، صص171-172

3- همان

4- همان

2- قابل ذکر است که مقام معظم رهبری معتقدند که خواص بر دو دسته هستند: خواص طرفدار باطل وخواص طرفدار حق. ما در این مقاله با خواص طرفدار باطل کاری نداریم بلکه مراد ما خواصی است که در جبهه حق هستند و خود را طرفدار حق می دانند.

2- خواص و لحظه های تاریخ ساز3-1، موسسه فرهنگی قدر ولایت، تهران ، 1386، چاپ سوم، ص36

3- همان، ص27
مرجع : حکمتی دیگر
کد مطلب : ۳۸۴۷۲۰
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما