"انالله اشتري من المومنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه يقاتلون في سبيلالله فيقتلون و يقتلون وعدا عليه حقا في التوريه والا نجيل والقرآن و من اوفي بعهده منالله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به ذلك هوالفوز العظيم، التائبون العابدون الحامدون السائحون الراكعون الساجدون الامرون بالمعروف و الناهون عن المنكر و الحافظون لحدودالله و بشر المومنين."
در ساختمان نهضت مقدس حسيني سه عنصر اساسي دخالت داشته است و مجموعا سه عامل به اين حادثه بزرگ شكل داده است. يكي اينكه بلافاصله بعد از درگذشت معاويه، يزيدبن معاويه فرمان ميدهد كه از حسين بن علي عليهالسلام الزاما بيعت گرفته شود. امام در مقابل اين درخواست امتناع ميكند. آنها فوقالعاده اصرار دارند، به هيچ قيمتي از اين تقاضا صرفنظر نميكنند، و امام شديدا امتناع دارد و به هيچ قيمتي حاضر نيست به اين بيعت تن بدهد. از همينجا تضاد و مبارزه شديد شروع ميشود.
عامل دومي كه در اين نهضت تاثير داشته است و بايد آن را عامل درجه دوم و بلكه سوم به حساب آورد اينست كه پس از آنكه امام به واسطه درخواست بيعت در چنين شرايطي قرار ميگيرد كه از آن طرف اصرار و از طرف ايشان انكار است، به مكه مهاجرت ميكنند. پس از يكي دوماه اقامت در مكه خبر چگونگي قضيه به مردم كوفه ميرسد. آنوقت مردم كوفه به خود آمده، امام را دعوت ميكنند. برعكس آنچه ما غالبا ميشنويم و مخصوصا در بعضي كتب درسي مينويسند، دعوت مردم كوفه علت نهضت امام نيست، نهضت اما علت دعوت مردم كوفه است. نه چنان بود كه بعد از دعوت مردم كوفه امام قيام كرد، بلكه بعد از اينكه امام حركت كرد و مخالفت خود را نشان داد و مردم كوفه از قيام امام مطلع شدند، چون زمينه نسبتا آمادهاي در آنجا وجود داشت، مردم كوفه گردهم آمدند و امام را دعوت كردند.
عامل سوم، عامل امر به معروف و نهيازمنكر است. اين عامل را خود امام مكرر و با صراحت كامل و بدون آنكه ذكري از مسئله بيعت و دعوت اهل كوفه به ميان آورد، به عنوان يك اصل مستقل و يك عامل اساسي ذكر نموده و به اين مطلب استناد كرده است.
اين سه عامل از نظر ارزش در يك درجه نيستند. هر كدام در حد معيني به نهضت امام ارزش ميدهند. اما مسئله دعوت اهل كوفه. ارزشي كه اين عامل ميدهد، بسيار بسيار ساده و عادي است (البته ساده و عادي درسطح عمل امام حسين عليهالسلام نه در سطح كارهاي ما) براي اينكه به موجب اين عامل يك استان و يك منطقهاي كه از نيرويي بهرهمند است آمادگي خود را اعلام ميكند. طبق قاعده، حداكثر صدي پنجاه احتمال پيروزي وجود داست. احدي بيش از اين احتمال پيروزي نميداد. پس از آنكه اهل كوفه امام را دعوت كردند و فرض كنيم اتفاق آراء هم داشتند و در عهد خود باقي ميماندند و خيانت نميكردند، كسي نميتوانست احتمال بدهد كه موفقيت امام صددرصد است. چون تمام مردم كه مردم كوفه نبودند، اگر مردم شام را كه قطعا به آل ابوسفيان وفادار بودند به تنهائي درنظر ميگرفتند، كافي بود كه احتمال پيروزي را صدي پنجاه تنزل دهد، به اين جهت كه همين مردم شام بودند كه در دوران خلافت اميرالمومنين با مردم كوفه در صفين روبرو شدند و توانستند هجده ماه با مردم كوفه بجنگند، كشته بدهند و مقاومت كنند. ولي به هر حال، صدي چهل يا صدي سي احتمال موفقيت هست. مردمي اعلام آمادگي ميكنند و امام به دعوت آنها پاسخ مثبت ميدهد. اين، يك حد معيني از ارزش را داراست كه همان حد عادي است. يعني بسياري از افراد عادي در چنين شرايطي پاسخ مثبت ميدهند.
ولي عامل تقاضاي بيعت و امتناع امام، كه از همان روزهاي اول ظاهر شد، ارزش بيشتري نسبت به مسئله دعوت، به نهضت حسيني ميدهد. به جهت اينكه روزهاي اول است، هنوز مردمي اعلام ياري و نصرت نكردهاند، دعوت و اعلام وفاداري نكردهاند. يك حكومت جابر و مسلط، حكومتي كه در بيستسال گذشته، در دوران معاويه خشونت خودش را به حد اعلا نشان داده است، [تقاضاي بيعت ميكند.] معاويه مخصوصا در ده سال دوم حكومت و سلطنت خود به قدري خشونت نشان داد كه به اصطلاح، تسمه از گرده همه كشيد. كاري كرد كه در تمام قلمرو او حتي مدينه طيبه و مكه معظمه در نمازهاي جمعه عليبن ابيطالب را علي رووس الاشهاد به عنوان يك عمل عبادي لعنت ميكردند. و اگر صداي كسي درميآمد، ديگر اختيار سرش را نداشت، سرش از خودش نبود. آنچنان تسمه از گردهها كشيده بود كه در اواخر عهد او نام علي را بر زبان آوردن جرم بود. اين، متن تاريخ است. اگر ميخواستند بگويند عليبنابيطالب، با اشاره و بيخ گوشي ميگفتند. كار به آنجا كشيده بود كه اگر حديثي مربوط به علي بود و در آن، فضيلتي ولو كوچكترين فضيلت از علي گنجانده شده بود، محدثين و راويها كه احاديث را براي يكديگر روايت ميكردند، در صندوقخانههاي خلوت، پردهها را ميآويختند، درها را ميبستند، يكديگر را قسم ميدادند كه اينرا فاش نكني، از قول من همه جا نقل نكني، اگر ميخواهي روايت كني براي آدمي روايت كن كه صددرصد راوي باشد و جذب بكند و افشا نكند.
در يك چنين شرايط سختي، جانشين همين آدم، خليفه شده است و از او جوانتر، مغرورتر، سفاكتر و بيسياستتر كه حتي ملاحظات سياسي را هم نميكند. آنوقت، "نه" گفتن در مقابل چنين قدرتي كار كوچكي نيست (بايد بيعت بكني! خير، بيعت نميكنم، تمام وجودم را اگر قطعه قطعه بكنيد، بيعت نميكنم.) از اين نظر كه ميبينيم در اين حال امام به تنهايي و بشخصه در مقابل تقاضاي نامشروع يك قدرت بسيار بسيار جبار ايستاده است بدون اينكه نامي از اعوان و انصار باشد، حتي صدي ده هم احتمال موفقيت باشد، از اين نظر كه حاضر نيست رأي و عقيده خودش را بفروشد، تظاهر بكند. چون بعدها تاريخ نخواهد گفت حسين به زور و جبر بيعت كرد. همينهايي كه بيعت را به جبر ميگيرند،تاريخ را هم به زور پول ميسازند، همانطور كه ساخنتد. معاويه و اطرافيانش قسمتي از بيتالمال مسلمين را به اصطلاح امروز صرف اجير كردن و استخدام روحانيت آنروز ميكردند. راويهاي بيبند و بار، بيعقيده و بيايمان را با زور پول ميخريدند و آنها احاديث پيغمبر را تغيير ميدادند، اسمها را در احاديث پيغمبر عوض ميكردند، حديثي در مدح دشمنان علي وضع ميكردند، مورخين نوشتهاند سمره بن جندب هشت هزار مثقال زر گرفت و يك حديث عليه عليبن ابيطالب جعل كرد. بنابراين، براي آنها تغيير دادن تاريخ كار مشكل نبود. اگر هم بعدها بخشي از تاريخ ماند،به واسطة عملياتي نظير نهضت حسيني بود و الا اگر حسين عليهالسلام هم سكوت ميكرد، تاريخ هم تغيير كرده بود. پس اين عامل، ارزش بالاتر و بيشتري نسبت به عامل دعوت مردم كوفه،به نهضت اباعبدالله عليهالسلام ميدهد.
اما عامل سوم كه عامل امر به معروف و نهي از منكر است و اباعبدالله عليهالسلام صريحاً به اين عامل استناد ميكند. در اين زمينه به احاديث پيغمبر و هدف خود استناد ميكند و مكرر نام امر به معروف ونهي از منكر را ميبرد، بدون اينكه اسمي از بيعت و دعوت مردم كوفه ببرد.
اين عامل، ارزش بسيار بسيار بيشتري از دو عامل ديگر به نهضت حسيني ميدهد. به موجب همين عامل است كه اين نهضت شايستگي پيدا كرده است كه براي هميشه زنده بماند، براي هميشه يادآوري شود و آموزنده باشد. البته همة عوامل، آموزنده هستند ولي اين عامل آموزندگي بيشتري دارد زيرا نه متكي به دعوت است و نه متكي به تقاضاي بيعت. يعني اگر دعوتي از امام نميشد حسين بن علي عليهالسلام به موجب قانون امر به معروف و نهي از منكر نهضت ميكرد. اگر هم تقاضاي بيعت از او نميكردند، باز ساكت نمينشست. موضوع خيلي فرق ميكند و تفاوت پيدا ميشود.
به موجب عامل اول،چون مردم كوفه دعوت كردند و زمينة پيروزي صدي پنجاه يا كمتر آماده شده است، امام حركت ميكند. يعني اگر تنها اين عامل در شكل دادن نهضت حسيني مؤثر بود، چنانچه مردم كوفه دعوت نميكردند، حسين(ع) از جاي خود تكان نميخورد. به موجب عامل دوم از امام بيعت ميخواهند و ميفرمايد با شما بيعت نميكنم. يعني اگر تنها اين عامل ميبود، چنانچه حكومت وقت از حسين(ع) بيعت نميخواست، او با آنها كاري نداشت، ميگفت شما با من كار داريد، من كه با شما كاري ندارم، شما از من بيعت نخواهيد، مطلب تمام است. پس به موجب اين عامل، اگر آنها تقاضاي بيعت نميكردند، اباعبدالله هم آسوده و راحت بود، سرجاي خود نشسته بود، حادثه و غائلهاي به وجود نميآمد.
اما به موجب عامل سوم حسين يك مرد معترض و منتقد است، مردي است انقلابي و قيام كننده، يك مرد مثبت است.ديگر انگيزة ديگري لازم نيست. همه جا را فساد گرفت، حلال خدا حرام، و حرام خدا حلال شده است، بيتالمال مسلمين در اختيار افراد ناشايسته قرار گرفته و در غير راه رضاي خدا مصرف ميشود و پيغمبر اكرم فرمود:هر كس چنين اوضاع و احوالي را ببيند "فلم يغير عليه بفعل و لا قول" و در صدد دگرگوني آن نباشد، در مقام اعتراض بر نيايد، "كان حقا عليالله ان يدخله مدخله" شايسته است (ثابت است در قانون الهي) كه خدا چنين كسي را به آنجا ببرد كه ظالمان، جابران، ستمكاران و تغيير دهندگان دين خدا ميروند، و سرنوشت مشترك با آنها دارد. به گفتة جدش استناد ميكند كه در چنين شرايطي كسي كه ميداند و ميفهمد و اعتراض نميكند، با جامعة گنهكار خود سرنوشت مشترك دارد. تنها اين حديث نيست.احاديث ديگري از شخص پيغمبر اكرم(ص) در اين زمينه هست.
حديثي داريم كه امام رضا عليهالسلام از پيغمبر اكرم نقل ميكند و آن اينست: "اذا تواكلت الناس الامر بالمعروف و النهي عن المنكر"، هر گاه مردم، امر به معروف و نهي از منكر را به عهدة همديگر بگذارند (يعني هر كس سكوت كند به انتظار اينكه ديگري امر به معروف ونهي از منكر كند و در نتيجه هيچكس قيام نكند) "فلياذنوابوقاع منالله" پس براي عذاب الهي منتظر و آماده باشند. چه عذابي؟ سنگ از آسمان بيايد؟ نه، عذاب الهي در آية قرآن چنين تفسير شده است:
"قل هوالقادر علي ان يبعث عليكم عذابا من فوقكم او من تحت ارجلكم او يلبسكم شيعا و يذيق بعضكم باس بعض."
(از عذاب خدا بترسيد) بگو خدا قادر است كه از بالاي سرشما بر شما عذاب بفرستد يا از زير پاي شما عذاب را بجوشاند يا شما را دسته دسته كند، يا اينكه زيان خود شما را به خود شما برساند، يعني خودتان را به جان يكديگر بيندازد.
اهل بيت در روايات خود چنين معني ميكنند: عذاب بالاي سر يعني شما از مافوقها عذاب ميبينيد. عذاب از زير پا يعني از طبقة مادون عذاب ميبينيد، پيغمبر اكرم فرمود: وقتي مردم امر به معروف و نهي از منكر را رها كنند، منتظر و مطمئن باشند كه پشت سر آن عذاب الهي ميآيد.
حديث ديگري از پيغمبر اكرم است كه آن را، هم علماي شيعه در كتب معتبر خود مثل "اصول كافي" روايت كردهاند، و هم علماي اهل تسنن. غزالي اين حديث را در "احياءالعلوم" نقل ميكند و سند آن در كتب حديث اهل تسنن هست: "لتأمرن بالمعروف و لتنهن عنالمنكر او يسلطنالله عليكم شراركم فيدعو خياركم فلا يستجاب لهم." يعني بايد امر به معروف و نهي از منكر را داشته باشيد، ايندو بايد وجود داشته باشند و گرنه بدان شما بر شما مسلط ميشوند. بعد خوبان شما ميخوانند و به آنها جوابي داده نميشود. اكثراً اينطور معني ميكنند كه بعد از آنكه بدان شما بر شما مسلط شدند، نيكان شما به درگاه الهي مينالند و خداوند دعاي آنها را مستجاب نميكند. يعني قومي كه امر به معروف ونهي از منكر را رها كنند خاصيتشان اين است كه خداوند رحمت خود را از آنها ميگيرد. هر قدر خدا را بخوانند دعاي آنها به موجب اين گناه مستجاب نميشود.
* عامل "امر به معروف ونهي از منكر" ارزش بسياربيشتري نسبت به عوامل ديگر به نهضت حسيني ميدهد به موجب همين عامل است كه اين نهضت شايستگي پيدا كرده است كه براي هميشه زنده بماند و يادآوري شود وآموزنده باشد
* به موجب عامل امر به معروف ونهي از منكر، امام حسين(ع) يك مرد معترض و منتقد است، مردي است انقلابي و قيام كننده
متفكر شهيد آيتالله مرتضي مطهري
منبع: جمهوری