3. کارکردهای اجتماعی استضعاف
کارکردهای مختلفی برای استضعاف در قرآن کریم مطرح شده است. این کارکردها را میتوان در راستای روابط قدرت در جامعه بررسی کرد. در قرآن کریم، موارد استضعاف را میتوان به این شرح شمارش کرد:
الف. استفاده از قدرت عریان و آشکار در استثمار مردم. یکی از موارد بارز این شیوه استضعاف، روش فرعون است: إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیی نِساءَهُمْ إِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدینَ.[38] از دیگر روشهای فرعونی، تکذیب پیامبران و شکنجه و قتل عام مردم بوده است: وَ إِذْ نَجَّیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ وَ فی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظیمٌ.[39]
استدلال و دلیل فرعونیان بر این کار، آن بوده است که آنها قاهرند. إِنَّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ.[40] تمسک به قدرت فیزیکی و ابزار قهری، گاه از طریق قتل پیامبران الهی صورت میگرفته است. إِنَّ الَّذینَ یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ یَقْتُلُونَ الَّذینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلیمٍ.[41]
ب. استفاده از تهدید و تطمیع. یکی از شیوههای استضعاف و استکبار در روی زمین، تهدید و توسل به زور است. نمونه آن را در قرآن کریم، در تهدید ساحران توسط فرعون پس از ایمان ایشان به حضرت موسی علیه السلام مییابیم: قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبیرُکُمُ الَّذی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لأُصَلِّبَنَّکُمْ فی جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَیُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقى.[42]
جالب این است که در این مورد، تهدید فرعون کارساز نبوده، ساحران، تسلیم نشدند و ایمان خویش را بر فرعونیان ترجیح دادند. قالُوا لَنْ نُؤْثِرَکَ عَلى ما جاءَنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الَّذی فَطَرَنا فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ إِنَّما تَقْضی هذِهِ الْحَیاةَ الدُّنْیا.[43]
در مواردی نیز استضعاف و استکبار از طریق تطمیع و تزیین امور صورت میپذیرد. از منظر قرآن کریم، عامل این امر، شیطان است که با تزیین نعمتهای دنیایی در چشم انسانها، آنها را به اغوا و طغیان برابر حق دعوت میکند: قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنی لأُزَیَّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ.[44]
کسانی نیز که از بصیرت کافی برخوردار نیستند، فریب این زینتهای دنیوی را خورده، پیرو اهل دنیا میشوند. تأسف خوردن بنی اسرائیل بر ثروت نامشروع قارون، نمونه دیگری از فریفته شدن برابر زینت دنیایی است: فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ فی زینَتِهِ قالَ الَّذینَ یُریدُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظیمٍ.[45] فرایند استکبار از طریق تزیین امور به اضلال مردم از راه خداوند نسبت داده شده است. حضرت موسی علیه السلام در گزارش قرآنی چنین شکوهای از فرعون دارد. وَ قالَ مُوسى رَبَّنا إِنَّکَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زینَةً وَ أَمْوالاً فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا رَبَّنا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبیلِکَ.[46]
ج. استفاده از مکر و حیله. شیوه دیگر استکباری استفاده از مکر و حیله است:وَ قالَ الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ جَعَلْنَا الْأَغْلالَ فی أَعْناقِ الَّذینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کانُوا یَعْمَلُونَ.[47] همچنین یکی از کارهای اکابر مجرمین، مکر و حیله در روی زمین است: وَ کَذلِکَ جَعَلْنا فی کُلِّ قَرْیَةٍ أَکابِرَ مُجْرِمیها لِیَمْکُرُوا فیها وَ ما یَمْکُرُونَ إِلاَّ بِأَنْفُسِهِمْ وَ ما یَشْعُرُونَ.[48]
از نظر قرآن کریم، مکر ماکرین برابر دعوت الهی و حق، کارساز نبوده، آنها خود در دام مکر الهی گرفتار میشوند: وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ.[49]
د. تحریف حقایق. تحریف حقایق را نیز میتوان یکی از شیوههای استکباری بر شمرد. این شیوه به صورت پنهان و با ظاهرسازی حقنما انجام میپذیرد: فَوَیْلٌ لِلَّذینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ.[50] تعبیر به «اشتراء» در این آیه، بیانگر منفعتطلبی و برتریجویی این گروه است. آنان با تحریف این حقایق، سبب انحراف شده، زمینه برتری مستکبران را فراهم میآورند.
هـ . تأثیرات ناشی از زمینه اجتماعی. در برخی موارد، در قرآن کریم، فرآیندهای تأثیر قدرت به زمینه اجتماعی نسبت داده شده است؛ از این رو استضعاف در فرایند تأثیر زمینه اجتماعی صورت میپذیرد. یکی از این نمونهها را در قرآن کریم در عذر خواهی برخی گناهکاران هنگام برخورد با فرشتگان مرگ، مییابیم. آنان، علت گمراهی و انحراف خویش را استضعاف حاکم بر وضعیت خویش معرفی میکنند.
از نظر قرآن، این امر پذیرفته شده نیست و هجرت میتواند تأثیر استضعاف را خنثی کند: إِنَّ الَّذینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفینَ فِی الأَرْضِ قالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فیها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصیراً.[51]
نمونه دیگری از تأثیر زمینه اجتماعی را در قرآن کریم، ادعای مشرکان، در پیروی از اجداد خود، در انتخاب دین است. در نُه مورد، این ادعای مشرکان مطرح و بررسی شده است. تبعیت از آبا و اجداد، نوعی پیروی و تأثیر پذیری از فضا و زمینه اجتماعی است:
وَ إِذا قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَوَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ.[52] از دیدگاه قرآن کریم، چنین تأثیری غیر قابل دفاع است. تأثیر اجتماعی نمیتواند مانع عقل و انتخاب بشری باشد. در آیات مربوط ادعای مشرکان حاوی چند نکته است:
نکته اول: در برخی از این آیات مشرکان، الگوی آبا و اجدادی خویش را کافی دانسته، خود را از پیروی پیام الهی، بینیاز میدانستند: قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا[53] پاسخ قرآن کریم، آن است که آیا تضمینی وجود دارد که آبا واجداد ایشان راه هدایت را انتخاب کرده باشند؟ این امر، از طریق تردید در سنت آبا و اجدادی آنان مطرح شده است:أَوَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ.
نتیجه آن است که برای دفع چنین احتمالی و خطر محتمل ناشی از آن، تدبر در پیام الهی و ارزیابی آن ضروری است. در آیهای نیز تبعیت از آبا و اجداد، وسوسه شیطانی معرفی شده است: وَ إِذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَوَلَوْ کانَ الشَّیْطانُ یَدْعُوهُمْ إِلى عَذابِ السَّعیرِ.[54]
نکته دیگر آن است که در مواردی، تبعیت از آبا و اجداد، طرحی القایی از سوی مستکبران و مترفین معرفی شده است: وَ کَذلِکَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فی قَرْیَةٍ مِنْ نَذیرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ.[55]
نکته مهم در این آیه، آن است که تأثیر زمینه اجتماعی به القای هدفمند مترفین جامعه نسبت داده شده است. به بیان دیگر، قرآن کریم با پرده برداری از این ادعا، رابطه استکباری/ استضعافی را در ورای چنین تبعیتی آشکار میسازد.
نکته دیگری که از این آیات استفاده میشود، آن است که مشرکان، گاهی کار خویش را در تبعیت از آبا و اجداد، پیروی از امر الهی معرفی میکردند. وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ.[56] قرآن کریم، چنین ادعایی را نفی میکند؛ زیرا اوامر الهی بر معیارهایی استوار است. معیار مهم و مطرح در این باب، عدم تعلق امر الهی به فحشا و منکرات است.
از بررسی مجموعه آیات مربوط به تأثیرهای زمینه اجتماعی چنین برمیآید که از نظر قرآن کریم، در بیشتر موارد، چنین تأثیراتی قابل قبول نبوده افراد نمیتوانند خود را به سبب آن، معذور بدانند. از نظر قرآن کریم، انسان، دارای اراده و مسؤول اعمال و رفتار خویش است. جبر اجتماعی، به ارادۀ بشری خللی وارد نمیکند. و جز در مواردی که استثنا شده، لازم است انسانها با پذیرش و توجه به مسؤولیت فردی خویش، به پیروی از حق بپردازند.[57]
نمونهای از این مسؤولیت فردی در گفت و گوی میان مستکبران و مستضعفان در جهنم به نمایش گذاشته شده است: وَ لَوْ تَرى إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبَّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ الْقَوْلَ یَقُولُ الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنینَ. قالَ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذینَ اسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْناکُمْ عَنِ الْهُدى بَعْدَ إِذْ جاءَکُمْ بَلْ کُنْتُمْ مُجْرِمینَ.[58] حتی مستکبران نیز چنین مستضعفانی را در ظلالت خویش مقصر میدانند. از نظر آنان، با وجود آشکار شدن طریق هدایت، عذری باقی نمیماند.
4. استضعاف و سنتهای الهی در تاریخ
استضعاف را در قرآن کریم، باید با دیگر سنتهای اجتماعی سنجید. یکی از آموزههای بنیادین قرآن کریم، حاکمیت قانونمندی یا به بیان دیگر، سنت الهی در جهان هستی است. چنین سنتی، هرگز تبدیل پذیر و تغییرپذیر نخواهد بود. قرآن کریم چنین سنتی را برابر استکبار انسانی مطرح کرده است: اسْتِکْبَارًا فىِ الأَرْضِ وَ مَکْرَ السَّیئ وَ لا یحَِیقُ الْمَکْرُ السَّیئُِ إِلاّ بِأَهْلِهِ. فَهَلْ یَنظُرُونَ إِلاّ سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ. فَلَن تجَِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلاً وَ لَن تجَِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تحَْوِیلاً.[59] سنت در اصطلاح قرآنی، عبارت است از طریقه و رویه و در مفهومی کلان، قانونمندی تاریخی و اجتماعی.
برخی محققان، سنتهای اجتماعی قرآن را به دو گروه سنتهای مطلق و مقید تقسیم کردهاند. آیت الله مصباح یزدی، سنت مطلق را سنتی میداند که برای تمام انسانها مطرح است. سنت هدایت توسط انبیا و سنت ابتلا و آزمایش از این قبیل است. سنتهای مقید، سنتهایی هستند که در ارتباط با اعمال خاصی مطرح میشوند. این سنتها به سنتهای خاص اهل ایمان و اهل کفر تقسیم میشود.[60] از دیدگاه شهید صدر، سنتهای خاصی در تاریخ مطرح است. چهار سنت فراگیر در تاریخ وجود دارد: مقید بودن جوامع به مدت زمان خاص؛ مرگ و زندگی جوامع؛ کیفر دنیایی و نابودی جوامع، در اثر پیامبران الهی.[61]
استکبار و برتری جویی، سوء استفاده برخی از اهل کفر از سنت ابتلا و آزمایش است. در قرآن کریم، فرصتیابی جنود شیطانی، بخشی از تدبیر الهی برای آزمایش و فتنه انسانها معرفی شده است. قرآن کریم، راز برتری برخی بر برخی دیگر را، از این قبیل میداند: وَ هُوَ الَّذی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ الأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَبْلُوَکُمْ فی ما آتاکُمْ إِنَّ رَبَّکَ سَریعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحیمٌ.[62]
داستان استضعاف و استکبار در تاریخ، تبلوری از نزاع همیشگی حق و باطل است که سنتی الهی است. طبق فرمودۀ، قرآن کریم، خداوند، حق و باطل را به هم زده است. در سوره رعد پس از تشبیه حق و باطل به آب و کف، چنین آمده است:کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ.[63]
از نظر علامه طباطبایی، برخلاف نظر مفسران، معتقد است نیازی به تقدیر کلمۀ «مَثَل» قبل از الحق نیست؛ زیرا مقصود از زدن حق و باطل به همدیگر، یک نوع تثبیت است ـ و خدا داناتر است. از این رو، حق به معنای امر ثابت و باطل به معنای امر زایل و زوال پذیر است؛ بدین سبب است که در قرآن کریم، از باطل با تعبیر «زهوق» یاد شده است: وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً.[64]
«زهوق» به معنای هلاکت، زوال و بطلان آمده است.[65] راغب در مفردات گفته است:
باطل نقیض حق و به معناى چیزی است که پس از وارسی، معلوم مىشود ثبات ندارد و بدین معنا است در آیه ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ.[66]گاهى هم نسبت به عمل و گفتار به کار برده مىشود؛ چنان که خداوند فرموده است: «وَ بَطَلَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» و نیز فرموده:«لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ»؛ بنابراین، بطلان هر چیزى بدین معنا است که انسان، براى آن نوعی وجود و واقعیت فرض کند؛ ولى وقتى آن را با خارج تطبیق مىکند، مطابق خارج نباشد.
حق، بر خلاف آن است و عبارت است از چیزى که فرضش با خارج تطبیق کند. موجودات خارجى، وقتى حقند که در خارج، وجود داشته باشند؛ مانند وجود حق تعالى؛ اما اگر چیزى وجود ندارد، و با این وجود، معتقد به وجودش باشیم، آن چیز، باطل است. همچنین اگر موجود باشد؛ ولی آن خواص وجودى که برایش فرض شده نداشته باشد، نیز باطل است؛ مثل اینکه معتقد به استقلال و بقاى موجودى ممکن الوجود باشیم؛ زیرا هیچ موجودى غیر خداى تعالى این خاصیت را واجد نیست؛ پس، از این جهت باطل است، هر چند از جهت اصل وجودش حق باشد.[67]
از منظر تفکر اسلامی، نزاع مستمر بین حق و باطل وجود دارد، تا هنگامی که حق، کاملاً بر باطل پیروز و باطل، کاملاً مضمحل شود. برخلاف نگرشهای ماتریالیستی که ماهیت نزاع اجتماعی را اقتصادی و مبتنی بر شیوه تولید اقتصادی میدانند، در فرآیند تاریخ در تفکر اسلامی ریشه چنین نزاعی را باید در استکبار، طغیان و انحراف شیطان از مسیر حقشناسی کرد؛ بدین سبب، شیطان و جنودش با دسیسه و اغوا، در پی جلوگیری از پیمودن راه الهی بوده و در کمین حق نشستهاند.
سوگند شیطان در اغوای فرزندان آدم، جبهه باطل را برابر جبهه حق قرار داده است؛ بدین جهت ـ چنان که شهید صدر به خوبی توضیح میدهد ـ منشأ تضادهای اجتماعی، نه لزوماً تضاد اقتصادی، بلکه تضاد در درون انسان است:
آن تضاد اصلی که دیگر تضادهای اجتماعی زاییده آن هستند، کشمکش و جدال درونی انسان است؛ همان کشمکش نهفته در محتوای فکری و روانی انسان که به عنوان یک تضاد بنیادین، همواره انوع و اقسام تضادهای دیگر را پدید میآورد.[68]
منشأ باطل در جهان هستی شیطان و طغیان او است. بر اساس آموزههای قرآن کریم، ریشه طغیان شیطان نیز خود بزرگبینی و نخوت و غرور بوده است. طبق نقل قرآن کریم، استدلال شیطان در این باره به رغم اذعان به وحدانیت خداوندی و توحید افعالی ـ تلقی ذات برتر برای خویش است: قالَ یا إِبْلِیسُ ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعالِینَ. قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ.[69]
در تصور شیطان، مقایسه میان دو عنصر مادی آتش و خاک بوده و به جایگاه و مقام معنوی حضرت آدم علیه السلام، و تقدیر الهی، توجهی نبوده است. فرشتگان با تسلیم به علم و تقدیر الهی بر آدم سجده کردند؛ اما شیطان با خود بزرگبینی، زمینه باطل را فراهم ساخت و پرچمدارحرکت باطل شد و به عزت و جلال خداوندی قسم یاد کرد به اغوای بندگان خداوند بپردازد: قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ. إِلاّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِین.[70]
به سبب تداوم نزاع حق و باطل است که در ادامه آیه، خداوند از حق سخن میگوید: قَالَ فَالحَْقُّ وَ الحَْقَّ أَقُولُ.[71]
با اغوای شیطان و تحریک برخی از قوای نفسانی انسان از سوی او و لشکریانش وی، جبهه نزاع حق و باطل در تاریخ جهان گشوده میشود. داستان هبوط حضرت آدم علیه السلام، نزاع قابیل با هابیل نمودهای چنین تنازعی است.
نکته اساسی در تمثیل «حق» و «باطل» به «آب» و «کف»، بیان تلاش باطل برای نشستن به جای حق است. باطل خود را در ظاهر، محق جلوه میدهد. چنین تمثیلی را در روابط اجتماعی به صورت عینیتری میتوان یافت. در طول تاریخ، بسیاری با ظاهری سازی و ادعاهای حقگرایانه، ولی با مسلکی باطل محور، در پی فریب مردم و بهرهگیری از شرایط و فرصتهای موجود بوده اند.
داستان کربلا، نمونۀ بارز چنین وضعیتی در طول تاریخ است. مظلومیت اهل بیت عصمت و طهارت:به رغم آن که منادی حق و تجلی عینی حق بوده و با دسیسه های توطئهگران به خانه نشینی مجبور شدند، نیز چنین است. همچنین داستان مکر و حیله سپاه شام و مشتبه شدن قرآن ناطق و قرآن ظاهری در جنگ صفین نیز از این نمونه است.
استضعاف و استکبار را میبایست همچنین در ارتباط با سنتهای الهی املاء و استدراج نیز بررسی کرد. بدون تردید، فراهم شدن فرصت استکبار و استضعاف برای مستکبران، نوعی استدراج و املاء میباشد. سنت املاء، بدین معنا است که:
خدای متعال، بر نعمتهای مادی و دنیوی اهل باطل میافزاید، تا فریفته و مغرور و در راه خود، پابرجاتر و استوارتر شوند و بر کفر و کفران و ظلم و عصیان خویش بیفزایند و استحقاق عذاب و عقاب بزرگ تر و دردناک تری را بیابند.[72]
وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ[73].
استدراج نیز زمینهسازی تدریجی گرفتاری در عذاب و قهر الهی است: وَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ[74]. این، بدان سبب است که انتقام الهی، شدید و متین است: وَ أُمْلی لَهُمْ إِنَّ کَیْدی مَتینٌ.
5. نظریه های سرانجام تاریخ و نگرش قرآنی
در آیات مختلفی از قرآن کریم، سرانجام نیکی برای مستضعفان تصویر شده است. این امر، خود بخشی از نگرش قرآن کریم را به فلسفه تاریخ شکل میدهد. از یک منظر کلان، نگرشهای موجود به آینده تاریخ را میتوان در چند طبقهبندی کلان شناسایی نمود.
الف. نگرش انحطاطی به تاریخ: این نگرشها سیر تاریخ را به صورت انحطاطی تلقی کرده، سرانجام تاریخ را جز فرایند تدریجی افول و وخیم شدن وضعیت جوامع بشری نمیدانند. این گروه، که به گذشتهگرایان معروفند، به آینده کاملاً بدبین هستند. از نظر آنان، تاریخ، سیر دور شدن از گذشته طلایی است. عصر گذشته، عصری آرمانی و درخشان بوده و به انسانها، تدریج از آن دور گشته اند. در نگرشهای باستانی، تفکر انحطاطی تاریخ در آیین هندو از این قبیل است. برخی از نگرشهای یونان باستان نیز به تاریخ، از رویکرد انحطاطی بوده است.
در اشعار هزیود، تمجید از گذشته و طلایی بودن آن برجسته شده است. او در کتاب معروف خویش (کارها و روزها) تاریخ انسان را به پنج دوره تقسیم میکند:
عصر طلایی که عصر درخشان در گذشته بوده است؛ عصر نقره، که عصر سلطه زئوس، خدای خدایان بر زمین و انسان است. در این دوره، انسانها از عصر طلایی به تدریج دور میافتند و از یکدیگر احساس تنفر میکنند؛ عصر برنز که به خشونت و وحشیگری میانجامد؛ عصر حماسی که دوران ظهور مردان سلحشور است و عصر آهن که مردم، در این دوران، دچار خودخواهی و نفع پرستی و انانیت شده اند.[75]
ب. نگرش دوری به تاریخ: برخی نگرشهای تاریخی، فرآیند تاریخ را حرکت چرخشی و دوری تلقی میکنند. در این نگرشها، تاریخ، فرایند تکرار مداوم است. در آیین هندو، بحث چرخش مداوم تاریخ از طریق فرایند تناسخ و در دورهای چند هزار ساله مطرح و پذیرفته شده است.[76] از جمله رویکردهای دوری در فلسفه تاریخ، میتوان از اشپنگلر و توین بی، در فلسفه غرب مدرن و ابن خلدون در فلسفه اسلامی یاد کرد.
اشپنگلر با رویکردی ارگانیکی، تاریخ را مانند موجود زندهای فرض میکند و از تاریخ، تفسیری دوری ارائه میدهد. از نظر وی، هر دوره تاریخی، حدود هزار سال بوده و با مرگ محتوم خویش از بین میرود و دورۀ بعد جایگزین آن میشود. او هر دوره تاریخی را به دو مرحله «فرهنگ» و «تمدن» تقسیم میکند.[77]
اشپنگلر، اعتقاد دارد تمدنهای بشری همانند موجودات زنده زایش، بالندگی و مرگ دارند. فرهنگ مرحله زایش تمدن و مقدم بر آن است و تمدن، مرحله مرگ فرهنگ و مؤخر بر آن است. تمدن، مصنوعیترین حالتها و مرحلههایی است که انسان رشد یافته میتواند به آن برسد و تمدن، خاتمه است. رویکرد دوری، در فلسفه تاریخ ابن خلدون نیز به کار گرفته شده است.
ج. نگرش خطی ـ تکاملی به تاریخ: در این رویکرد، تاریخ، فرآیند تحول و تکامل است. رویکرد تکاملی به تاریخ، معتقد است تاریخ عبارت است از فرآیند مستمر تکامل بشری. از نظر صاحبان این نظریه آنان، چنین سیری قهری و گریز ناپذیر است. دست تاریخ، انسان را ناچار به جلو میبرد. چنین تحلیلی، به شیوههای مختلفی مطرح شده است. رویکردهای مدرن غربی، غالباً از چنین منظری به تاریخ نگاه میکنند.
رویکرد ایده آلیستی ـ دیالکتیکی هگل را میتوان نمونه بارز چنین نگرشی در غرب مدرن دانست. به تبع وی، تفکر مارکسیستی نیز با نفی ایده آلیسم و با رویکردی ماتریالیستی چنین نگرشی را مطرح کرده است. در فلسفه تاریخ امانوئل کانت نیز نگرش خطی ـ تکاملی به صورت بارزی مطرح شده است.
کانت با تمرکز بر خرد بشری و خیر اخلاقی در نظریه سیاسی خود، به آینده بشر، از منظر اخلاقی، توجه کرده است. او در رسالهای با عنوان «معنای کلی تاریخ در غایت جهان وطنی» به وضعیت آینده بشری میپردازد.[78] وی در این رساله، در تداوم ایدههای خود در سنجش خرد ناب، دستیابی به کاملترین «سازمان مدنی عادلانه» را که در آن، عدل همگانی بر پا داشته شده و آزادی در بیشترین حد ممکن مطابق قانون وجود داشته باشد؛ یعنی جامعه مدنی را بزرگترین مسأله برای انسان اعلام میکند.
از نظر کانت، هر چند موانعی بر سر راه تحقق کامل این جامعه وجود داشته است، نوع انسان، آن قدر باقی میماند، تا در روابط سیاسی خود، سازمان مدنی کامل و عادلانهای را تحقق بخشد. این امر، در واقع به منزله غایت پنهان طبیعت برای تحقق خرد است که بدون آن، باید جهان طبیعت فاقد عقل را غایتمند و در مقابل، موجود واجد عقل را فاقد غایت شمرد.[79]
د. رویکرد تکاملیـ حلقوی به تاریخ: این رویکرد را میتوان در نگرش ادیان آسمانی به تاریخ یافت. بر اساس این نگرش، خط سیر تاریخ، نه لزوماً به صورت تکاملی قهری و یکنواخت و مداوم، بلکه ناشی از فراز و فرودها و دوره های مخلتف انحطاط و ترقی است؛ اما سرانجام حرکت تاریخ به سوی تکامل میباشد. چنین تکامل و سرانجام نیکی برای بشر، بخشی از اراده تکوینی و سنت تغیرناپذیر الهی برای تاریخ دانسته شده است؛ اما چنین تکاملی برای انسان، با دوره های مختلف افول و انحطاط همراه است.
در تفکر قرآنی، چنین رویکردی به تاریخ مشاهده میکنیم. تاریخ، در فرایند خویش به دلیل عملکرد انسانها، شاهد دورههای انحطاطی بوده است. این امر در قرآن کریم به تصریح بیان شده است: إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیَّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ[80].
در آیه دیگر، ظهور فساد و ناهنجاری را بر روی زمین، محصول عملکرد انسانها دانسته است: ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ[81].
از سوی دیگر، آینده طبق اراده تغییرناپذیر الهی، سرانجام نیک برای جهان و حاکمیت بندگان صالح خداوند است. در سوره انبیاء، این امر به عنوان حکم الهی در تورات و زبور معرفی شده است: وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ[82]. در سوره قصص نیز این امر، به صراحت آمده است: وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ[83].
6. سرانجام مستضعفان
سرانجام مستضعفان را میتوان فرآیندی از پیروزی حق بر باطل دانست. بر اساس تفکر توحیدی، جهان تحت اراده و مدیریت خداوندی است و لحظهای بدون ارتباط با ذات اقدس الهی نمیتواند تداوم یابد. خداوند، سرانجام مستضعفان را در تاریخ، مصداقی از اراده خویش دانسته است: وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ[84]. مفهوم اراده در این آیه، بیانگر ارادۀ قهری و تغییرناپذیر الهی میباشد. از چنین ارادهای به اراده تکوینی تعبیر میشود.
اراده تکوینی، تخلف ناپذیر بوده و کسی قدرت تغییر آن را ندارد. این امر، بدان سبب است که امور تکوینی، بخشی از سنت الهی محسوب میشوند و طبق تصریح قرآن کریم، در سنت الهی، تبدیل و تغییر نخواهد بود: فَلَن تجَِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلاً وَ لَن تجَِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تحَْوِیلاً[85]. در مقابل اراده تکوینی، اراده تشریعی خداوند قرار دارد. بر اساس چنین ارادهای، خداوند صرفاً به تشریع قوانین صالح برای انسانها اقدام میکند، تا انسانها با تبعیت از آن به رستگاری برسند.
اراده تشریعی خداوند دربارۀ بشر، بیانگر اوامر و دستورات الهی است و با توجه به اختیار انسان و امکان گزینش راه خیر یا راه شر برای وی، ممکن است انسانها از اوامر الهی اطاعت نکنند؛ اما اراده تکوینی الهی تخلف ناپذیر است: إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِما یُریدُ[86]. این اراده طبعا با پیروز ساختن حق بر باطل به صورت کامل محقق خواهد شد. وَ یُریدُ اللَّهُ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ یَقْطَعَ دابِرَ الْکافِرینَ[87].
یکی از دلایل تکوینی بودن این اراده الهی، آن است که خداوند، آن را منتی بر مستضعفان دانسته است و در صورتی که چنین نعمتی تحقق نیابد، منتگذاری معنا ندارد. منت عبارت است از نعمت سنگین. چنین نعمتی که در طول تاریخ به صورت قطعی تحقق خواهد یافت، نعمتی بزرگ برای بندگان به ضعف کشیده شده خواهد بود. همچنین در آیات دیگری، از وراثت صالحان بر زمین سخن گفته شده است؛ چنان که از آیه 105 سوره انبیاء برمیآید: وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ.
این حکم قطعی الهی است که صالحان، وارثان زمین شوند. تعبیر به «کتبنا» و نیز اخبار به وارث بودن صالحان، بیانگر این قطعیت است.
از منظری دیگر، اراده الهی در پیروزی حق بر باطل، مستلزم آن است که با محو شدن لشکر باطل، زمینه پیروزی حق فراهم شود؛ چنان که گذشت، باطل، امر ناپایدار بوده و همانند زبد، موقتی و زایل شدنی است ؛ از این رو، حق، به عنوان تجلی خداوند باقی است: وَ یَبْقى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الإِکْرامِ[88].
بدین سبب است که از امام مهدی به «بقیة الله» یاد شده است. شیخ صدوق در کتاب کمال الدین و تمام النعمة از امام باقر علیه السلام چنین نقل کرده است:
نخستین سخنى که مهدى علیه السلام پس از قیام خود مىگوید، این آیه است:«بقیة اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» سپس مى گوید: «منم بقیة اللَّه و حجت و خلیفه او در میان شما»، سپس هیچکس بر او سلام نمى کند، مگر اینکه مى گوید:«السلام علیک یا بقیة اللَّه فى ارضه».[89]
در تمثیل حق و باطل به آب و کف، بر همان خصلت ماندگاری و پایداری حق اشاره شده است. أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الأَرْض[90]. فایده بخشی، مستلزم بقا بر روی زمین است. وراثت زمین و منت الهی، همگی زمینههای چنین پایدارای را فراهم میسازد. در ذیل آیه سوره قصص نیز اراده الهی به وارث قرار گرفتن مستضعفان نیز تعلق گرفته است که مؤید دیگری برای تکوینی و تخلف ناپذیر بودن این اراده است.
چنان که از آیات و روایات وارده برمیآید، نهایت امر و تقدیر الهی، پیروزی حق بر باطل بوده، در فرایند روابط قدرت در جامعه، در نهایت، این مستضعفان هستند که وارثان روی زمین بوده و از قدرت و اقتدار مثبت -که در قرآن به تمکین بر روی زمین، یاد شده است ـ برخوردار خواهند بود.
خاتمه سخن
مفاهیم قرآنی، بیانگر مطالب و معارف عمیق هستند. در مواردی، این مفاهیم با استعارهها و تمثیلهای مختلفی بیان شده است. روابط اجتماعی ـ به ویژه روابط قدرت در جامعه، فرایندهای استکبار و استضعاف و طغیان ـ نمونه هایی از این معارف قرآنی هستند. در قرآن کریم، این روابط قدرت در شیوه های مختلف استکبار و برتری جویی بیان شده است. مروری اجمالی به این موارد، نشان میدهد در روابط طغیان و برتری طلبی گروهی بر دیگران، همواره نشانه هایی از بطلان و تلقی نادرست از موقعیت وجود دارد.
روابط استضعافی، به شیوههای مختلفی در جامعه تجلی مییابد؛ گاه خشن و عریان و با تمسک به زور و قتل صورت میگیرد و گاه در قالبهای پنهان و غیر مستقیم. آنچه وجه اشتراک تمام این موارد است، زوال چنین وضعیت و شرایطی است. بر اساس سنتهای الهی در جامعه و تاریخ -که ناشی از زمینه آزمون و امتحان بندگان است ـ گاه کسانی با طغیان خویش، به استثمار و استضعاف دیگران میپردازند، اما آنها از اراده تخلف ناپذیر الهی غافلند که سنت الهی بر غلبه و پیروزی این مستضعفان تعلق گرفته است.
بر خلاف معنای متعارف مستضعف، در روایات اهل بیت:، استضعاف، بیانگر از برتریطلبی غاصبان حق اهل بیت: میباشد که از این طریق، به حاشیهرانی و تضعیف موقعیت این صاحبان حق انجامیده است.
از این رو، مستضعف، نه لزوماً در معنای اقتصادی آن، بلکه در معنای جدید و عمیقی به کار رفته است. اگر کلیت تاریخ را صحنه نزاع حق و باطل بدانیم، سرانجام این، حق است که به دلیل ماهیت ثابت و پایدار خویش، برتری یافته و با زوال باطل، در عرصه خواهند ماند و زمین را به ارث خواهد برد؛ از این رو است که آیات استضعاف در بیان اهل بیت:، بر حضرت مهدی(عج) تطبیق شده است.
غلامرضا بهروزلک
پی نوشت:
[38] . قصص: 4.
[39] . بقره: 49.
[40] . اعراف: 127.
[41] . آل عمران: 21.
[42] . شعراء: 71.
[43] . طه: 72.
[44] . حجر: 39.
[45] . عنکبوت: 79.
[46] . یونس: 88.
[47] . سبأ: 33.
[48] . انعام: 123.
[49] . انفال: 30.
[50] . بقره: 79.
[51] . نساء: 97.
[52] . مائده: 104.
[53][53] . مائده: 104.
[54] . لقمان: 21.
[55] . زخرف: 23.
[56] . أعراف: 28.
[57] .ر.ک: آیت الله مصباح یزدی، جامعه و تاریخ در قرآن، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1368ش.
[58] . سبأ: 31-32.
[59] .فاطر: 43.
[60] . همان، ص 425-458.
[61]. شهید محمد باقر صدر، سنتهای اجتماعی و فلسفه تاریخ در مکتب قرآن، ترجمه حسین منصوری، تهران، مرکز نشر فرهنگی رجاء، 1369ش، ص 85-95.
[62] . انعام: 165.
[63] . رعد: 17.
[64] . اسراء: 81.
[65]. ر.ک: قاموس قرآن، ج3، ص 184.
[66]. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص 129.
[67] . تفسیر المیزان، ج11، ص 459.
[68] . سنتیابی اجتماعی و فلسفۀ تاریخ در مکتب قرآن، ص 254.
[69] . ص: 75-76.
[70] . ص: 83-82.
[71] . ص: 84.
[72]. جامعه و تاریخ در قرآن، ص 449.
[73] . اعراف: 183.
[74] . اعراف: 182.
[75] .ر.ک: کریم مجتهدی، فلسفه تاریخ، تهران، انتشارات سروش، 1381ش، ص 45.
[76]. برای بحث در نگرشهای اسطورهای به تاریخ ر.ک: میرچیا الیاده، اسطوره بازگشت جاودانه، ترجمه بهمن سرکاراتی، نشر قطره، 1378ش.
[77] اسوالد اشپنگلر، فلسفه سیاست، ترجمه هدایت الله فروهر، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی 1369ش، ص 12-13.
[78]. ایمانوئل کانت، معنای کلی تاریخ در غایت جهان وطنی، ترجمه منوچهر صانعی دره بیدی، در نامه فلسفه، س 2، ش 3، زمستان 1378ش.
[79]. همان.
[80] . رعد: 11.
[81] . روم: 41.
[82] . انبیاء: 105.
[83] . قصص: 5.
[84] . قصص: 5.
[85] . فاطر: 43.
[86] . هود: 107.
[87] . انفال: 7.
[88] . رحمن: 27.
[89] .شیخ صدوق، کمال الدین وتمام النعمة، تحقیق، تصحیح و تعلیق علی أکبر الغفاری، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، 1405ق، ص 331.
[90] . رعد: 17.
ماهنامه انتظار موعود - شماره 19
پایان متن