حجت الاسلام و المسلمین کبیر گفت: بطن، مقدمه و گذرگاه است، نه اقامتگاه پس آدم اگر فقط در این بطن بماند، حیوان است. آقای مطهری(ره) میگوید: امتیاز انسان از حیوان علم است و ایمان. بینش و گرایش در حیوان، مقطعی و شهوتی و در حد همین نفس حیوانی خودش است ما نمیگوییم کسی استفاده بهینه نکند ولی توقف در بطن اول [نفس] بهتنهایی نتیجهاش همان میشود که در آمریکا و اروپا میبینیم.
شروع انسانشناسی عرفانی؛ شناخت ولی الهی واحد و راهزنان طریق هدایت
قبلا گفتیم که باید با معرفت و تحت نظارت یک ولی الهی که مربی بزرگ است حرکت کرد. عین نماز جماعت که مأموم از امام جماعت تبعیت میکند. امام که به سجود برود نمیتوانیم برعکس عمل کنیم. نباید زودتر از امام به سجود و رکوع برویم. در صلوات شعبانیه میخوانیم که اگر عقب یا جلو بمانید نابود میشوید. باید معشان [همراهشان] باشید؛ نه جلو و نه عقب؛ شهید اول(ره) در لمعه میفرماید الشیعه من شایع علیا، علی را باید مشایعت کرد. مشایعت یعنی همراهی.
پس نتیجه میگیریم که شروع انسانشناسی عرفانی مخصوصا عرفای فرهنگ اسلامیِ ما، باید با شناخت یک ولیِ الهیِ واحد و شناخت راهزنان طریق هدایت همراه باشد. هم ولیّ یعنی ائمه اطهار(ع) را بشناسیم، (این کافی نیست) و هم راهزنهای طریق هدایت را. به خاطر همین بعضی از اولیای نظام ما زیاد به دشمنشناسی تأکید میکنند. بعضیها میگویند چرا دشمن را بزرگ میکنید. کسی دشمن را بزرگ نمیکند. کید شیطان ضعیف است، ولی دشمن را باید بشناسید. چون اگر از در بیرون برود، از پنجره میآید داخل. امام خمینی(ره) فرمود اگر آمریکا را از در بیرون کردید، صبرش زیاد است و پنجاه سال دیگر از راه پنجره میآید تو. عین تعبیر امام است. چقدر این مرد بیدار بود. الان دشمن از طریق فرهنگی (ماهواره و...) و اقتصادی دارد میآید. دشمن راههای زیادی دارد. اینکه میگویند این ولی را بشناس و پشت سرش حرکت کن (همراهش باش) و راهزنهای طریق هدایت را هم بشناس برای این است که منفذها را بگیری؛ یعنی وقتی دشمن را از در بیرون کردی، نگذاری بیاید تو. با انقلاب از در بیرونش کردی، ولی فکر نکن تمام شد. دشمن برمیگردد و به تعبیر حضرت امام آمریکا صبرش خیلی زیاد است. شیطان صبرش خیلی زیاد است. قرآن هم تصریح میکند. شیطان راههای زیادی دارد. این نفس خیلی پیچیده است. ما دائم در بطن نفس هستیم و اگر اینجا مراقب نباشیم و با مراقبتی که در اخلاق و عرفان میگوییم، از نفس کشیک نکشیم، شیطان نفوذ میکند.
ولی وقتی مراقب بودیم، جلوی شیطان را میگیریم. هفت بطن این انسان عرفانی الهی را باید اول خوب بشناسیم و بعد در رفتارمان متصف بشویم.
اگر به سمت زیادهخواهیهای نفس رفتید، شما اسیر نفس امارهاید. چون امّاره زیادهخواه است. اگر [نفس] اندازه و منطقی بخواهد که حرفی نداریم. حضرت آقا فرمود اگر آمریکا منطقی حرف بزند ما اهل منطقیم. ولی آنها اهل منطق نیستند. بحث سر این است اگر زیادهخواهی آنها را بتوانیم بیاوریم سر جایش، قرارداد را امضا میکنیم و هیچ مشکلی نداریم. اسلام هم مشکل ندارد. وزیر و تیم هستهای تا جایی که جا دارد تحت نظارت رهبری مذاکره میکنند. اگر آمریکا حرف منطقی ما را گوش کرد، ما در همین حد قراداد امضا میکنیم. ولی بدون شک آمریکا مظهر نفس اماره و شیطان بزرگ است. سناتورهایشان وحشیاند. چون مظهر نفس امارهاند. اگر آنها را رام کنیم و در چارچوب بکشیم، ما برندهایم، نه او. این به معنای این نیست که او [آمریکا] خوب است. به این معناست که ما مهم و قدرتمندیم. این تفوق ما بر اوست. کنترل است، نه سازش. ما نساختیم. ما [با دشمن] نمیسازیم. ما از حق و حقوق خودمان دست برنمیداریم. ولی دشمن را کنترل میکنیم و در چارچوب ما میآوریم و بیشتر از این نمیگذاریم زیادهخواهی کند. در عین حال میدانیم آمریکا عقل نیست. نفس است. اینکه بعضیها خیال میکنند عاقل است این اشتباه است. آمریکا عاقل و عارف نیست، مظهر نفس اماره است. و ما نفس اماره را کنترل و تسلیم میکنیم، نه اینکه تسلیم نفس شویم؛ وگرنه عقل در زندان نفس گرفتار میشود و نفس قدرت را به دست میگیرد. میبینید بحث عرفان چطور به آمریکا میکشد؟ چون عرفان امام خمینی این است. عرفانی است که از روح آدم در مظاهر دنیایی و ظاهری میرود. امام(ره) از دلِ بحث حضرت علیعلیهالسلام دشمنشناسی میکند. از عرفان، صاف میآید در سیاست. این به خاطر این است که نفس، عقل و قلب مظهر دارند. در واقع تحلیل شما این است که مذاکرات و آن چیزی که در کشور دارد اتفاق میافتد یک ضرورت است، ولی باید مراقب باشیم که نگاه خوشبینانه به دشمنان نداشته باشیم؟
بله؛ چون نفس است. دید امام خمینی این است. دید انبیاء همین است. وقتی موسی به سمت فرعون میرود قرآن میفرماید: اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى(طه/24). إنه جمله اسمیه و تأکید است؛ یعنی فرعون صددرصد طاغی است؛ یعنی ای موسی! این فرعونی که مظهر نفس اماره است را کنترل کن. این سگ هار را به بند بکش. فرعون
صددرصد سگِ هار است نه سگِ اهلیِ چوپان. قرآن میگوید انه طغی؛ صددرصد طاغی است. صددرصد نظام آمریکا فاسد است. صددرصد شیطان بزرگ است. صددرصد مظهر نفس اماره است، ولی باید مهارش کنیم. اسلام خودیها را نجات میدهد و سگهای هار را مهار میکند. مار افعی را مهار میکند. اگر هم یک وقت صحبت است که مذاکرات بشود، ما بالاخره در جهانیم و داریم زندگی میکنیم. بالاخره ما حق و حقوقی داریم. باید بایستیم تا [حقوقمان] از بین نرود. میدانیم آنها [حقوقمان را] از بین میبرند و اذیت میکنند. میدانیم که تعهدشکناند. شک نداریم که صهیونستاند.
چه کسی میگوید با این سگهای هار بساز. دید الهیِ جهانبینی ما در عرفان اسلامی امام خمینی این است که اینها مظهر نفس امارهاند. شیطان بزرگاند. ولی اگر ضرورت پیدا کرد مثلِ زمان جنگ که ناچار شدیم و ضرورتها ایجاب کرد، یک قراردادی امضا میکنیم. امام چرا آن صلح تحمیلی را پذیرفت؟ در عین حال گفت این جام زهر است که مینوشم. یاد ما نرود، این شربت زعفران نیست. این زهر است. در ماه رمضان شما وقتی روزه میگیری کامت تلخ است، ولی نفس اماره کنترل میشود. بله شک نداریم نشست با آمریکا تلخ است. چه کسی میگوید خوب است؟ این تلخ است. تعبیر شما خوب بود؛ به خاطر ضرورتهای اجتماعی [مذاکره میکنیم]؛ وگرنه در عرفان ما مشخص است که اینها در جهان و جامعه نفس امارهاند. ما اگر بخواهیم در جهان، «علم و عرفان» و «قلب(عشق) و عقل» را کنترل کنیم، باید حواسمان به این مظهرهای نفس اماره جمع باشد. باید بدانیم درگیری ما با آمریکا (یا هر دشمن دیگر مثل انگلیس و...) ریشه در دین ما، در عرفان الهی ما و در جهانبینی ما دارد. نه اینکه یک دفعه شب خواب دیدیم و انقلاب شد و یک دفعه درگیری زرگری پیش آمده است؛ نه. این جنگ گرگ و میش است. منتهی میش اگر خیلی زرنگ باشد، میتواند گرگیتربودن طرف را بگیرد و مهارش کند تا به حقش برسد. عرفان امام خمینی یک عرفان رئالیست است، نه عرفانِ فردی و بیتفاوت به مسائل جامعه
اصلا عرفان امام خمینی یک عرفان رئالیست است. نه عرفانِ فردی و بیتفاوت نسبت به مسائل جامعه؛ اینکه گوشهای بنشینی و برای خودت مثل صوفیه هوهو کنی، ما چنین عرفانی را نمیخواهیم. به نام اسلام هم باشد کاذب است؛ مثل کسی که به نام اسلام در گوشهای بنشیند و فقط چهارتا اصطلاح بلد باشد و عرفانش هم در نجات بشر هیچ نقشی نداشته باشد و هیچ ظالمی هم احساس خطر نکند.
خدا رحمت کند ابن ترکه
را چقدر این مرد بیدار است. ایشان دو راه اول را راه فلاسفه و راه علمای تجربی میدانست که گفتیم این دو راه پر است و به جایی هم خیلی نمیرسد. راه سوم دو ضلعی است؛ شناخت ولی الهیِ واحد و شناختِ راهزنهای طریق هدایت. مسیر این است.
بدبخت آدمی که فقط در بطن نفس بماند، که دیگر بالاتر نخواهد رفت و در مراتب بهائم باقی میماند. قبلا مثال زدم؛ مثل اینکه میخواهید از جاده آمل به مشهد بروید تا امام رضاعلیهالسلام را زیارت کنید ولی در همان پارک آمل بمانید و بگویید آش دوغ و کباب و ماهی و همه چیز هم که هست، دیگر کجا بروم. در همان قدم اول ماندهاید. خدا که نمیگوید نخور. اشکال ندارد بخور و برو. یعنی رد شو. چون مقصود از این خواهشهای نفسی (نفس به معنایی که عرفا میگویند) این است که اصلت سالم بماند و مرکب خوبی داشته باشی تا عقل و قلب و روح را بکشاند. به همین دلیل نباید سیگار و هروئین کشید و بدن را نابود کرد، نمیشود پرخوری کرد. تا حد امکان در این مدت عمر باید سعی کنیم بدن را سالم نگه داریم. حالا درست است که آدم پیر میشود و نکس پیش میآید و میشکند. ولی بزرگان ما مانند آقای بهجت، امام(ره) و دیگر بزرگان همه به سلامت جسم اهمیت میدادند و بیش از نود سال عمر کردند. مرحوم آقای اراکی صد سال داشت. بزرگان مراقبند که چه غذایی میخورند؛ چون حفظ بدن لازم است. پس نمیشود این بدن را نابود کرد. به همین دلیل است که نفسکشی نداریم. نفس، مقدمه است نه اقامتگاه
باید توجه داشته باشیم که این بطن مقدمه و گذرگاه است، نه اقامتگاه پس آدم اگر فقط در این بطن بماند، حیوان است. آقای مطهری(ره) در جلد یک جهانبینی میگوید امتیاز انسان از حیوان علم است و ایمان. علم و ایمان برای انسان متعالی است. بینش و گرایش در حیوان، مقطعی و شهوتی و در حد همین نفس حیوانی خودش است. شهید مطهری در مورد انسانی که در این بطن نفس مانده است میفرمود کان حیوانا کاملا؛ حالا در آمریکا و اروپا که حیوانِ کامل پر است؛ تمام هموغمشان ششروز کارکردن است تا بیستوچهار ساعت یکشنبه را هر کاری میخواهند بکنند. این که زندگی نشد.
ما نمیگوییم کسی استفاده بهینه نکند. چون آدم باید از طیبات الهی استفاده کند. خدا به پیغمبرش هم میگوید و لاتنسَ نصیبک من الدنیا؛ نصیبت از دنیا را فراموش نکن. این نفس در این حد بسیار خوب است. ولی توقف در بطن اول [نفس] بهتنهایی نتیجهاش همان میشود که در آمریکا و اروپا میبینیم. این نفس، تنها و رها نیست. قرآن میگوید: ایحسب
الانسان ان یترک سدی؛ آیا انسان گمان میکند حیوان وحشیِ رها است؟ مثل گرگ و سگ هار است؟ آن آزادیای که غرب میگوید نتیجهاش میشود گرگ. آزادی و اختیار بسیار مهم است؛ ولی قانون، عدالت و اخلاق به این آزادی قید میزند. آزادی، مقیَّد است. اینکه [غرب] آزادی، آزادی میکند، مگر یک چنین آزادیای پیدا میشود؟ خودشان هم به آن چیزی که میگویند عمل نمیکنند، تا رسد به ما. چون اصلا نشدنی است. لذا قرآن به ما میگوید اگر نفس را رها کنید اژدها میشود. همان تعابیری که در اشعار عطار و مولوی و حافظها میآید مال همین نفس است. پس بطن اول که بطن نفس است به تنهایی ما را در مرتع بهائم خالد و جاودان میکند. نظیرش در آمریکا و اروپا پر است. در ایران هم متأسفانه برخی اینگونه زندگی میکنند و تمام هم و غمشان این است که تا نصف شب در کافهها باشند. وحی، کنترلکنندۀ نفس
پس کسی بتواند به قول حضرت امام(ره) «نفس» را بشناسد پیروز میشود. جهاد اکبر جهاد با نفس است. پیغبمبر که از جنگ بدر برگشتند فرمود بر جهاد اصغر پیروز شدید ولی در جهاد اکبر نه. اصحاب که در این جنگها تلاش زیادی کرده بودند و اذیت شده بودند گفتند یا رسولالله اگر این جهاد اصغر است، پس جهاد اکبر چیست؟ فرمود جهاد با نفس؛ یعنی کنترل نفس. تعبیر قرآنیِ «هوی»، زیادهخواهی نفس است. ما با اندازهخواهی نفس که وحی مشخص کرده است، مشکلی نداریم. وحی، حدود الهی را (در همه چیز) تعیین میکند؛ اینکه چقدر نگاه کنیم یا چقدر بشنویم. ریاضتهای ما مثل مرتاضهای مسیحی و بعضی از جهله صوفیه نیست. ریاضتهای ما مشروع است. چون از پیغمبر خاتم و حضرت علی و ائمه اطهارعلیهمالسلام بالاتر نداریم. ما خودمان را با آنها میسنجیم. کسی منکر این نیست که شما شیک بپوشید و خوب بخورید. حلال باشد خیلی هم خوب است. استفاده از زیور و زینت اشکال ندارد. بالاخره نیاز است انسان در این دنیا از زیبایی استفاده کند، ولی هر چیزی قَدَر و اندازهای دارد.
پس کنترلِ نفس دست وحی است. وحی حدّ نگاهکردن را به ما میگوید. این را دیگر فیلسوف نمیتواند مشخص کند. حدود الهی برای تمام ظاهر و باطن انسان است. خداوند از ظاهرترین ظاهر تا باطنترین باطن ما حکم دارد. شکی در آن نیست. حتی حدود قلب و فکر ما را خداوند در قرآن مشخص میکند؛ ما «قلب سلیم و قلب مریض» و «فکر سالم و فکر باطل» داریم. این حدود را خداوند مشخص کرده است؛ چون خودش ما را خلق کرده است. روایات زیادی از ائمه
اطهار در این زمینه داریم. اگر کسی وحی را درست بشناسد و به آن حب داشته باشد و درست اطاعت کند، «بنده» است. کسی که نمیفهمد سراغ مکاتب دیگر میرود و همه اعمالش هباء منثورا (بادِ هوا) میشود. میشود: ارایت من اتخذ الهه هواه ؛ آیا دیدی کسی را که هوای نفسش را معبود خود برگزیده است؟ خدایناخواسته ممکن است فرد نماز هم بخواند ولی نسبت به مردم هم بیرحم باشد یا احتکار و رباخواری کند. این نفس است. اینجا «هوی»، إلهِ آدم شده است. چه بسا آدم تصور میکند [فقط] آدم بینماز هوای نفس دارد، نه. نمازی نماز صحیح است که ناهی از فحشا و منکر باشد؛ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنکَرِ(عنکبوت/45)؛ «الصلاه» است نه «صلاه»؛ یعنی نماز صحیح، نه نماز فاسد. ما صلات فاسد هم داریم. کما اینکه روزه فاسد داریم. فرد روزه میگیرد و چشمچرانی هم میکند. روزه میگیرد و هزار کار دیگر هم میکند. اینکه نقض غرض روزه است. نمیگوییم چرا روزه گرفته، ولی روزهای که خدا میخواهد این نیست. فرزندانمان را به ادب الهی تربیت کنیم
شاید یکی از جالبترین و مفصلترین بحثهای علامه در المیزان، بحث نفس است. تمام روایات را نقد و بررسی میکند. اگر هم دقت کنید شناخت و کنترل نفس برای علمای اخلاقی ما خیلی مهم است؛ چون در تربیت، شناخت نفس، امالمسائل است. متأسفانه ما نسبت به آن شناخت کمی داریم. یا افراط میکنیم یا تفریط. یا زیادهروی میکنیم یا از آن کم میگذاریم. باید توجه کنیم که فرزندانمان را با ادب الهی تربیت کنیم. بچهها اصولا سرکش و شلوغاند. طبیعی و ذاتیشان هم هست. چون پتانسیلشان بالاست. قدیم به مدرسه میگفتند ادبستان بعد الف افتاد شد دبستان. ادب یعنی حددادن. حضرت علی علیهالسلام میفرماید فرزندانتان را به زمان ادب کنید؛ یعنی در چارچوب تربیتی بیاورید. حضرت علی علیهالسلام در نهجالبلاغه تعبیرات زیادی دارند که این وحی مؤدِّب است. اصلا قرآن را میگوییم مأدِبه الله. (مأدُبه هم میگویند به معنی سفره) آنکه از نهجالبلاغه به دست میآید [قرآن] ادبگاه الهی است. علامه طباطبایی در المیزان، جلد پنج یا ششِ عربی، مفصل بحث میکند و میگوید انبیا ادب معالله دارند. علامه اینجاها خودش را نشان میدهد و یکی از شاهکارهای ایشان اینجاست.
جلسه بعدی راجع به بطن عقل صحبت میکنیم تا ببینیم آن چه بطنی است و حجابهای آن چگونه است.